امام برد و خیلی زود با این جواب برگشت: «آقا میگویند مسألهی خودتان را روی کاغذ بنویسید و بدهید تا جواب بدهم!» استاندار دید که این حیله هم نگرفت، ساکت همان جا نشست و دیگر چیزی نگفت و منتظر ماند تا امام برای نماز بیرون بیاید. او میخواست با شیطنت امام را به حرف بکشد تا بفهمد امام دربارهی دولت عراق و کارهای حکومت بعثی عراق چه عقیدهای دارد و چطور فکر میکند.
نیم ساعت مانده به اذان مغرب، امام طبق رسم و برنامهی هر روزه به حیاط بیرونی آمد و در کنار مردم نشست تا با آنها صحبت کند. استاندار با خوشحالی خودش را به نزدیک امام رساند و با زبان چرب و نرم گفت: «آقا، مشتاق دیدار! رئیس دولت ما به شما سلام میرسانند و احوال شما را میپرسند. حالتان خوب است انشاءالله!...»
اما امام باز هم به او محل نگذاشت و در حالی که رویش را برمیگرداند، به دوستانش گفت: «به این مرد بگویید از خانهی من برود بیرون!» سرانجام وقت اذان رسید و امام با دوستانش راهی حرم شد، بدون آن که حتی یک کلمه با استاندار حرف بزند!
سیبزمینی اولین بار در زمان پادشاهی فتحعلی شاه قاجار به ایران آورده شد. در ابتدا به این گیاه «آلو» گفته میشد. هنوز هم در بعضی شهرستانهای ایران به سیبزمینی، آلو میگویند.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 491صفحه 9