مجله کودک 504 صفحه 12
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 504 صفحه 12

با بتونریزی در سدهای بتونی و با کوبیدن رس در سدهای خاکی سعی در ساخت دیواری میشود که بتواند جلوی جریان آب را گرفته و آن را مهار کند. اما فقط این نیست، کودکان حتماً بارها تصاویری از سدها دیدهاند، شاید هم یکی از آنها را با چشمان خود از نزدیک دیده باشند اما باید دانست که سد، تنها آن چیزی نیست که با چشمان خود میبینیم، مثل اینکه وقتی به یک برج بلند هم نگاه میکنیم آنچه مهندسان در دل زمین و برای ایستا ماندن برج ساختهاند را نمیبینیم. Õ در مورد آن قسمتهای از سد که دیده نمیشوند صحبت کنید. منظورتان پیریزی یک سد است؟ آن که به جای خود، منظورم چیز دیگری بود. دیوارهای را در نظر بگیرید که جلوی جریان آب قرار گرفته و در نتیجه میزان زیادی از آن را پشت خود جمع کرده است. از طرفی میدانید که هرچه ارتفاع آب بیشتر باشد فشار بیشتری در اعماق آن وجود دارد. حالا سدی را در نظر بگیرید که مثلاً طول تاجی ششصد متری و ارتفاع تاجی صد متری و چیزی حدود یک میلیارد متر مکعب مخزن آب دارد. میتوانید تصور کنید که فشار آب در جایی که صد متر آب روی سرتان وجود دارد چقدر است؟ Õ باید خیلی زیاد باشد. سدها باید خیلی مقاوم ساخته شوند. آن هم که به جای خود، اما باز هم منظورم چیز دیگری بود. شنیدهایم که آب سر بالا نمیرود، چرا؟ چون همیشه میل دارد به نحوی حرکت کند که راحتتر است. آبی که پشت سد جمع شده و فشار خیلی زیادی هم دارد تلاش میکند که به سادهترین شکل راه فراری برای خود پیدا کند، از طرفی دیگر دیواره سد که محکم جلوی عبورش را گرفته، پس چکار میکند؟ Õ چکار میکند؟ با یک دیوار محکم روبهرو شده و کاری نمیتواند بکند دیگر، سر جایش میماند و دست از تلاش برمیدارد. دوباره باید به فشار بسیار زیادی که در این شرایط بهوجود میآید اشاره کنم و همچنین اینکه سد تنها آن چیزی نیست که با چشم میبینیم. یک دیواره بهقدر کافی محکم، اگرچه این توانایی را دارد که دربرابر عبور آب مقاومت کند اما اگر فقط یک دیوار محکم در مسیر جریان آب بسازیم با گذشت زمان متوجه میشوید که سطح آب جمع شده پشت آن به مرور پایین میرود، چرا؟ چون آب راه فرار خود را پیدا کرده است. بود گفت: این هم از شانس ما! فکر کنم امشب نمیآید! چشمه با عجله گفت: هیس! گوش کن! یک صدایی دارد میآید! فریدون به انتهای کوچه نگاه کرد. سایهای افتاده بود روی دیوار و داشت

مجلات دوست کودکانمجله کودک 504صفحه 12