هر کس از آنجا گذشت
عکس خود را جا گذاشت
شبنم زیبای دشت
با دلِ پاکش کم از دریا نداشت
من دویدم سوی او
تا تماشایش کنم
لحظهای با شعر خود
مثل دریا، مثل دریایش کنم
عکس من را هم گرفت
شبنم شفاف دشت
تا که سر زد آفتاب
عکسها را بُرد و دیگر برنگشت!
همانجا که رفتگر زبالهها را در آن میریخت. وقتی به آنجا رسید از گودال سرازیر شد و رفت توی سوراخ بزرگی که کنار گودال بود. شرشرآبادیها چون خیلی تمیز بودند به آن
مجلات دوست کودکانمجله کودک 504صفحه 27