مجله کودک 515 صفحه 3
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 515 صفحه 3

لطیفه کارمندان شرکتی همیشه دیر سرکار حاضر میشدند. رئیس شرکت فکری کرد. دستور داد پارکینگی جلو شرکت ساختند که جای ماشینها در آن کمتر از تعداد ماشین کارمندان بود. به این جهت از آن به بعد کارمندان برای جا گرفتن در پارکینگ سعی میکردند از دیگری زودتر سر کار حاضر شوند!! * * * مسافر: آقا چرا اینقدر سرپیچ تند میری؟ راننده: عیبی نداره اگه تو هم میترسی مثل من سرپیچها چشماتو ببند!! * * * مرد چاقی به دکتر مراجعه کرد. دکتر بعد از معاینه گفت: آقا شما باید جداً از خوردن پرهیز کنی. باید جز سبزی و میوه و تخممرغ غذای دیگه نخوری. بیمار پرسید: آقای دکتر، اینایی که گفتید قبل از غذا بخورم یا بعد از غذا؟!! ندا توکلیراد، 12 ساله از لاهیجان لطیفه دندانسازی از یک مشتری پرسید: از دندانهایی که برات درست کردم راضی هستی؟ میتونی همه چیز بخوری؟ 1110مشت--ری گفت: بله. خوبه. فقط یک مشکل کوچک داره. موقع غذا باید اونارو دربیارم و کنار بذارم. والا دیگه مشکل نداره!! * * * تلفن مدرسه زنگ زد. مدیر مدرسه گوشی را برداشت. صدایی گفت: آقای مدیر! امروز پسرم نمیتونه بیاد مدرسه. مدیر پرسید: ببخشید شما؟ صدا گفت: من پدرم هستم!! * * * ساعتساز به یک متصدی داروخانه گفت: فنر ساعت شما ضعیف شده باید هر 24 ساعت، دو بار آن را کوک کنید. متصدی داروخانه پرسید: قبل از غذا یا بعد از غذا؟!! هومن اصلانپناه، 10 ساله از کرج «پیشگو» مردی که ادعا میکرد که میتواند حوادث آینده را پیشگویی کند، در گوشهای از بازار نشسته بود و برای مردم پیشگویی میکرد. ناگهان مردی دوان

مجلات دوست کودکانمجله کودک 515صفحه 3