قصّههای زندگی امام خمینی
فریده؛ تلفن بزن!
خانم فریده مصطفوی، دختر امام، نقل میکند:
من در شهر قم زندگی میکردم. هرچند وقت یک بار برای دیدن امام به تهران میآمدم. موقع رفتن، برای خداحافظی که پیش امام میرفتم، به من سفارش میکرد: «فریده! همین که به قم رسیدی، تلفن کن!» و من میگفتم: «چشم!»
این سفارش همیشگی آقا بود و من هم توجه داشتم که حتماً آن را انجام بدهم. چون میدانستم پدرم منتظر تلفن من است و اگر زنگ نزنم یا دیر کنم، ناراحت میشود. چیزی که برایم خیلی جالب بود، این بود که بیشتر وقتها، آقا بعد از سفارش به تلفن کردن،
- ای موش بیادب! مرا از خواب پراندی! برای این کار باید تنبیه شوی. الان میخورمت!
موش بیچاره، با ترس و لرز گفت:
مجلات دوست کودکانمجله کودک 515صفحه 8