مجله کودک 515 صفحه 33
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 515 صفحه 33

احمد اکبرپور دختری ساکت با پرندههای شلوغ ما یکدیگر را به اسم صدا میکردیم: ریحان، شهاب، گلی، قباد، گوهر، فرخ. اما او هیچ کس را نمیتوانست صدا کند. ما همگی او را صدا میکردیم؛ گلنسا، بیا گلنسا نیفتی، گلنسا... چهار ساله بود، همه ما را دور خودش جمع میکرد. لبهایش مثل دهان ماهی باز و بسته میشد اما یک کلمه حرف نمیزد. پنج ساله شد. با انگشت به درختها اشاره میکرد و ما دنبالش میدویدیم. زیر اولین درخت گردو میایستاد و به گنجشکها نگاه میکرد. توی آسمان همیشه نگاهش به دنبال کبوترها بود و برای سینه سرخها دانه میپاشید. او دوست همه پرندهها بود. وقتی دزدکی سنگی توی تیرکمانهایمان میگذاشتیم، نگاهمان میکرد و چند قطره اشک از گوشه چشمانش پایین میغلتید. وقتی گلنسا همراهمان بود پرندهها تا نزدیکی پاهایمان میآمدند. یک روز همگی شنیدیم که کدخدا داد زد: «بروید دنبال بیبی نبات! او همه چیز میداند.» تا از گرسنگی نمیرد. تصمیم گرفت خودش را به بیماری بزند، شاید برایش غذای مفت و مجانی برسد. با این فکر توی لانهاش دراز کشید و بنا کرد به آه و ناله کردن. حیوانات جنگل، وقتی از حال و روز شیر باخبر شدند، دلشان به حالش سوخت و به عیادت او رفتند. اما

مجلات دوست کودکانمجله کودک 515صفحه 33