نامه حضرت امام خمینی که به منشور برداری و مفتوح بودن باب اجتهاد در صحیفه امام آمده است یکی از اسناد ارزنده ای است که باید به فرازهای مختلفش اهمیت بسیار داد. فراز نخستین آن همین بحثی که مطرح کردید؛ فقها و مجتهدین کسانی هستند که دوره هایی را گذرانده و علومی از قبیل فقه و اصول و قواعد دیگر را آموخته اند. فقها به منظور استنباط احکام الهی از اسناد و منابع موجود به صورت علمی و قاعده مند استفاده می کنند؛ احکام الهی به صورت مطلق و کامل در اختیار نیست آن مقدار که مسلم است و در قرآن صریحاً آمده است مشخص هستند و اختلافی نیست اما در قسمتی که صراحت وجود ندارد و معیارهای کلی در قرآن و روایات بیان شده طبیعتاً مجتهد باید براساس ضوابطی که در اختیار دارد این احکام را استنباط کند و این استنباط به عوامل مختلفی بستگی دارد؛ روشن بودن ذهن مجتهد و آشنا بودن با مسائل اجتماعی و سیاسی و اقتصادی روز در این زمینه اهمیت دارد. روز آمد بودن یک مجتهد، شرط اساسی اجتهاد است و اصلاً به آن هایی که این شرایط را ندارند نمی توان مجتهد گفت ولو آنکه آن قواعد و روش ها را بلد باشند. اختلاف براساس تفاوت هایی است که در زمینه های فکری و ذهنی و اجتماعی هر مجتهدی وجود دارد پس بنابراین این اختلاف هیچ مشکلی ندارد و از همان اول هم این اختلاف بوده است و در واقع اگر بخواهیم درست معنی کنیم باید بگوییم تفاوت؛ چون وقتی می گوییم اختلاف، به ذهن می آید که یعنی دشمنی. تفاوت نه تنها بد نیست بلکه موجب بالندگی و پویایی نیز هست و آن عبارت که پیامبر می فرماید "اختلاف علماءامتی رحمه" شاید نظر به همین معنا داشته باشد. اصولاً رشد فکری جامعه در هر عرصه ای از جمله عرصه فقاهت، ایجاب می کند که اختلاف نظر باشد وگرنه اگر تفاوت نبود و همه به یک شکل می دیدند و به یک شکل فکر می کردند دیگر خلاقیت و رشد جامعه هم نمی توانست محقق شود. تعامل و گفتگوی افراد و جوامع مربوط به همین تفاوتی است که خداوند متعال در ذات و نهاد فهم و شعور و درک و استنباط هر انسانی گذاشته است. در علوم طبیعی هم همین طور است اگر فردی در محیط سردی قرار داشته باشد و سپس وارد محیطی با دمای متعادل شود یک درک خواهد داشت و احساس گرما خواهد کرد اما کسی که از محیطی گرم وارد همان فضا شود احساس سرما خواهد کرد. واقعیت خارجی یک چیز است اما افراد براساس شرایط خودشان درک متفاوتی از واقعیت یکسان دارند و این قاعده در قبال همه چیز صادق است. بنابراین هیچ اشکالی ندارد که زمینه های ذهنی موجب تفاوت در استنباط ها شود و امام هم به این مسئله اشاره کرده اند.

این اختلاف در چه عرصه ای می تواند مطرح شود و حدود و مرز آن چیست؟

دامنه تفاوت در ذهن و استنباط را امام در همه مسائلی که مربوط به حوزه فقاهت است می کشاند؛ از نگاه اسلام و فقه هر آنچه که حکومت می تواند در آن حضور داشته باشد و نظر بدهد البته یک سری چارچوب های در اسلام هست که ثابت هستند و همه به شرط اعتقاد به آن چارچوب ها وارد بحث می شوند و تفاوت در سایر زمینه ها هیچ اشکالی ندارد. موارد زیادی را امام اشاره کرده اند: " مسئله مالکیت و محدوده آن، در مسئله زمین و تقسیم بندی آن، در انفال و ثروتهای عمومی، در مسائل پیچیده پول و ارز و بانکداری، در مالیات، در تجارت داخلی و خارجی در مزارعه و مضاربه و اجاره و رهن، در حدود و دیات، در قوانین مدنی، در مسائل فرهنگی و برخورد با هنر به معنای اعم؛ چون عکاسی، نقاشی، مجسمه سازی، موسیقی، تئاتر، سینما، خوشنویسی و غیره. در حفظ محیط زیست و سالم سازی طبیعت و جلوگیری از قطع درختها حتی در منازل و املاک اشخاص، در مسائل اطعمه و اشربه، در جلوگیری از موالید در صورت ضرورت و یا تعیین فواصل در موالید، در حل معضلات طبی همچون پیوند اعضای بدن انسان و غیر به انسانهای دیگر، در مسئله معادن زیرزمینی و روزمینی و ملی، تغییر موضوعات حرام و حلال و توسیع و تضییق بعضی از احکام در ازمنه و امکنه مختلف، در مسائل حقوقی و حقوق بین المللی و تطبیق آن با احکام اسلام، نقش سازنده زن در جامعه اسلامی و نقش تخریبی آن در جوامع فاسد و غیر اسلامی، حدود آزادی فردی و اجتماعی، برخورد با کفر و شرک و التقاط و بلوک تابع کفر و شرک، چگونگی انجام فرایض در سِیر هوایی و فضایی و حرکت بر خلاف جهت حرکت زمین یا موافق آن با سرعتی بیش از سرعت آن و یا در صعود مستقیم و خنثی کردن جاذبه زمین و مهمتر از همه اینها، ترسیم و تعیین حاکمیت ولایت فقیه در حکومت و جامعه که همه اینها گوشه‏ای از هزاران مسئله مورد ابتلای مردم و حکومت است که فقهای بزرگ در مورد آنها بحث کرده‏اند و نظراتشان با یکدیگر مختلف است و اگر بعضی از مسائل در زمانهای گذشته مطرح نبوده است و یا موضوع نداشته است، فقها امروز باید برای آن فکری بنمایند."

برخی از مواردی که گفته شد به ویژه برای روشنفکران امروزی مهم است که بدانند فقه در این زمینه ها چه نظری دارد و در این نامه امام نشان داده اند که این موارد را به رسمیت می شناسد و اگر کسانی به طور مطلق با این پدیده ها مخالفت دارند آن مخالفت از نگاه اسلام نیست و ذهن و اندیشه آن شخص خاص اینگونه است.

امام متذکر می شوند که در ترسیم و تعیین حاکمیت ولایت فقیه در حکومت و جامعه نیز اختلاف نظر وجود دارد و این پاسخ کسانی است که اگر اندکی در این زمینه با خود آنها اختلاف نظر داشته باشی فوری دیگران را متهم به ضدیت با ولایت فقیه می کنند در حالی که تفاوت در اندیشه وجود دارد و فقهای بسیاری در این زمینه نظرات گوناگون داشته اند.

و ایشان در نهایت نتیجه می گیرند که: " لذا در حکومت اسلامی همیشه باید باب اجتهاد باز باشد" بنابراین امکان تجدیدنظر در مورد مسائلی که در گذشته جزو مباحث قطعی تلقی می شده باید وجود داشته باشد و هیچ مسئله ای را مطلق و قدسی و همیشگی نمی شود تلقی کرد؛ چرا که همه چیزهایی که در اختیار داریم زائیده افکار و اندیشه های خود ماست این اندیشه ها بارور می شوند و رشد می کنند و تغییراتی در آنها حاصل می شود و بنابراین ما نمی توانیم روی افکار و اندیشه ها دگم باشیم البته با تاکید بر این که چارچوب ها باید ثابت و مشخص باشد. بنابراین باب اجتهاد باید باز باشد و طبیعت انقلاب و نظام اقتضا می کند که نظرات اجتهادی و فقهی در زمینه های مختلف ولو مخالف با هم باید آزادانه عرضه شود؛ یعنی الان باید رسانه ها و به خصوص رسانه ملی باید سرشار از گفتگوی افکار و اندیشه های مختلف در عرصه اجتهاد و سایر مسائل حکومتی باشد.

می دانید در عرصه اجتهاد نظرات بسیار متفاوت است و برخی از بداندیشان تلاش کرده اند این تفاوت را جناحی کنند و به خاطر اختلافات سیاسی و جناحی، صاحبان عقاید متفاوت با خود را محکوم و عقاید خود را مطلق قلمداد کنند. در حالی که حضرت امام اینجا تاکید کرده اند که این کار نباید بشود و فرموده اند "مسئله روشن است که بین افراد و جناحهای موجود وابسته به انقلاب اگر اختلاف هم باشد، صرفاً سیاسی است ولو اینکه شکل عقیدتی به آن داده شود، چرا که همه در اصول با هم مشترکند و به همین خاطر است که من آنان را تأیید می‏نمایم".

با وجود این اختلاف در میان نظرات چگونه می توان جامعه را اداره کرد و راه حل دستیابی به وحدت رویه در عین حفظ اختلافات چیست؟

آن چیزی که باید در جامعه وجود داشته باشد گفتگو براساس برداشت ها و استنباط های گوناگونی است که البته توسط صاحب نظران مختلف می تواند عرضه شود. امام می فرمایند "لذا در حکومت اسلامی همیشه باید باب اجتهاد باز باشد و طبیعت انقلاب و نظام همواره اقتضا می‏کند که نظرات اجتهادی- فقهی در زمینه‏های مختلف ولو مخالف با یکدیگر آزادانه عرضه شود و کسی توان و حق جلوگیری از آن را ندارد". امام مجتهد را نیز تعریف می کنند یعنی کسی که همه عناصر لازم برای اجتهاد را در خود داشته باشد اجتهاد مصطلح در حوزه ها برای ورود در مباحث حکومتی کافی نیست و می فرمایند " و همین جا است که اجتهاد مصطلح در حوزه‏ها کافی نمی‏باشد بلکه یک فرد اگر اعلم در علوم معهود حوزه‏ها هم باشد ولی نتواند مصلحت جامعه را تشخیص دهد و یا نتواند افراد صالح و مفید را از افراد ناصالح تشخیص دهد و به‏طور کلی در زمینه اجتماعی و سیاسی فاقد بینش صحیح و قدرت تصمیم گیری باشد، این فرد در مسائل اجتماعی و حکومتی مجتهد نیست و نمی‏تواند زمام جامعه را به دست گیرد ." این دیدگاه زیبا و پیشرو که امروز شاید بعضی روشنفکران فکر کنند که متعلق به آنهاست در سال 67 توسط امام مطرح شده و نظر ایشان نیز البته نظر اسلام و قرآن است. در طول تاریخ شیعه نیز به تعبیر امروزی ائمه(ع) با افراد و گرایش های مختلف فکری میزگرد علمی داشتند و هیچ ابایی هم نداشتند و صحبت می کردند و پاسخ می دادند در حالی که برخی از این افراد اساساً ملحد بوده اند و از اساس توحید را قبول نداشتند اما ائمه با گشاده رویی پاسخ می دادند که برخی از آنها در تاریخ درج است و این امر مرسومی بوده است؛ بنابراین گفتگو و مباحثه در اسلام سابقه طولانی دارد و حضرت امام هم به این نکته اشاره کرده اند و لازم شمرده اند و افراد را، چه مسئول و چه غیر مسئول پرهیز داده اند که اگر اختلافاتی براساس منافع جناحی و سیاسی بین شما هست به عقاید و افکار سرایت ندهید و تا کسی دیدگاه متفاوت با شما را مطرح کرد او را متهم به بی دینی و بی اعتقادی و خروج از چهارچوب انقلاب و اسلام نکنید متاسفانه این سفارش اکید امام به طور کلی نادیده گرفته می شود.در حال حاضر در عرصه های مختلف فقدان این نیروها و افراد متخصص و خبره دیده می شود. برای جلوگیری از انزوای کشور و ارتباط فعال با کشورها و محکوم کردن کشورهای متجاوز و استعمارگر راه ها و اندیشه های فعال و درستی وجود دارد که باید از آن منطق و راه ها استفاده کرد نه هر کسی و هر فرد مسئول و غیر مسئولی هر چه به زبانش آمد بگوید. با یک محاوره عادی نمی شود این کارها را برگزار کرد این ها کار کارشناسی و تخصص می خواهد و ظرافت و اهمیت دارد و نمی شود به هرکسی سپرد که به سلیقه خودش بتواند از هر ادبیاتی استفاده کند؛ مسائل دیگر هم همینطور است. در مسائل اقتصادی هم تفاوت نظر فراوان است. تفاوت ها هم حل شدنی نیست و همیشگی است و این تفاوت ها در ذهن و فهم و درک انسان ها یک امر خدایی است و در این نامه نیز می بینید که امام هم آن را به رسمیت شناخته اند. گفتگو، تعامل و مناظره تنها راه برای مواجهه با تفاوت هاست عرضه افکار و اندیشه ها موجب رشد و بالندگی جامعه می شود و در مقام تصمیم گیری هم یک راه حل عرفی وجود دارد که رأی و نظر اکثریت است. نه اینکه اقلیت محکوم باشد اقلیت هم حق و حقوقی دارد

امام در این نامه به جریان های سیاسی اشاره دارند زمینه های شکل گیری این دو جریان چه بود و دیدگاه امام نسبت به وجود جناح بندی در بین نیروهای انقلاب چه بود؟

دو جریان سیاسی از اوایل انقلاب ظاهر شد و اصطلاحاً آن زمان جناح چپ و جناح راست گفته می شد البته به نظر من تعبیر چندان پسندیده ای نیست اما تعبیری است که مرسوم است؛ به جناح راست، جناح بازار هم گفته می شود چرا که تعدادی از سرشناس های سیاسی این جناح متعلق به بازار بودند و قدری هم دیدگاه این جناح در مسایل اقتصادی گرایش به منافع و مصالح تجار و سرمایه داران داشت و جناح چپ به کسانی گفته می شد که گرایش به طیف فرودست و کارگران داشتند و در مسایل سیاسی اندیشه ها و دیدگاه های متفاوتی داشتند و جناح چپ بیشتر ضدآمریکایی بودند طرفداری از مستضعفین یکی از شعارهای این جناح بود و چند سمینار مهم "اسلام و مستضعفین" در قم تشکیل دادند. این جناح معتقد بود با وضع مالیات باید درآمدهای بالا را کنترل کرد و سرمایه داران بزرگ با سیستم مالیاتی کشور درگیر بودند؛ من خودم رئیس کمیسیون اقتصادی مجلس بودم و از طرف این بازاریان بسیار مراجعه می شد و شکایت وجود داشت که البته نه به طور کلی می توان آن جناح را محکوم کرد و نه می شد از سیستم مالیاتی کاملاً دفاع کرد و به هر حال یقیناً اشکالاتی وجود داشت و دارد. این جناح ها به تدریج نامشان تغییر کرد و جناح چپ را در مجلس جناح خط امام نامیدند و بعدها ادامه همان جناح بندی ها در سال 76 به بعد نام اصلاح طلب گذاشته شد که ادامه جناح چپ بود و متقابلاً طیف جناح راست هم محافظه کار و سپس هم اصولگرا نامیده شد. این دو جریان را امام از همان اول به رسمیت می شناسند و در تمام این نامه "هر دو جریان" در کنار هم آمده است و این نکته اهمیت دارد و هر دو را هم سالم می دانند و می فرمایند: " مسئله روشن است که بین افراد و جناحهای موجود وابسته به انقلاب اگر اختلاف هم باشد، صرفاً سیاسی است ولو اینکه شکل عقیدتی به آن داده شود، چرا که همه در اصول با هم مشترکند و به همین خاطر است که من آنان را تأیید می‏نمایم. آنها نسبت به اسلام و قرآن و انقلاب وفادارند و دلشان برای کشور و مردم می‏سوزد و هر کدام برای رشد اسلام و خدمت به مسلمین طرح و نظری دارند که به عقیده خود موجب رستگاری است. اکثریت قاطع هر دو جریان می‏خواهند کشورشان مستقل باشد، هر دو می‏خواهند سیطره و شرّ زالوصفتان وابسته به دولت و بازار و خیابان را از سر مردم کم کنند. هر دو می‏خواهند کارمندان شریف و کارگران و کشاورزان متدین و کسبه صادق بازار و خیابان، زندگی پاک و سالمی داشته باشند. هر دو می‏خواهند دزدی و ارتشا در دستگاههای دولتی و خصوصی نباشد، هر دو می‏خواهند ایران اسلامی از نظر اقتصادی به صورتی رشد نماید که بازارهای جهان را از آنِ خود کند، هر دو می‏خواهند اوضاع فرهنگی و علمی ایران به گونه‏ای باشد که دانشجویان و محققان از تمام جهان به سوی مراکز تربیتی و علمی و هنری ایران هجوم آورند، هر دو می‏خواهند اسلامْ قدرت بزرگ جهان گردد. پس اختلاف بر سر چیست؟ اختلاف بر سر این است که هر دو عقیده‏شان است که راه خود باعث رسیدن به اینهمه است. ولی هر دو باید کاملامتوجه باشند که موضعگیریها باید به گونه‏ای باشد که در عین حفظ اصول اسلام برای همیشه تاریخ، حافظ خشم و کینه انقلابی خود و مردم علیه سرمایه داری غرب و در رأس آن امریکای جهانخوار و کمونیسم و سوسیالیزم بین الملل و در رأس آن شوروی متجاوز باشند."

آیا امام کلیه رفتارهای سیاسی گروه ها در عرصه رقابت را تأیید می کنند یا حد و مرزی را نیز تعیین کرده اند؟

بله حضرت امام در ادامه می فرمایند: "البته یک چیز مهم دیگر هم ممکن است موجب اختلاف گردد- که همه باید از شرّ آن به خدا پناه ببریم- که آن حب نفس است که این دیگر این جریان و آن جریان نمی‏شناسد."

من در موضع گیری ها و مصاحبه های خود بارها مواضعم را بیان کرده ام و عمیقاً به مواردی که امام فرموده اند اعتقاد دارم و معتقدم که اگر عاملی برای اختلاف های جدی و خانمان سوز که طرفین جریان به خون یکدیگر تشنه می شوند و برای نابودی یکدیگر اقدام بکنند وجود داشته باشد تنها حب نفس و قدرت است. یک گروهی می خواهد که همواره بر سر قدرت باشد و گروه دیگر نباشد و این تفکر در هر کدام از این دو جناح باشد بد و ناپسند است و نفی دیگران به هیچ وجه پسندیده نیست مگر اینکه از اصول کلی خارج شده باشند. اما طرفین حق ندارند فتوا بدهند که طرف مقابل از دین خارج شده چون اگر اینگونه باشد هر دو طرف می توانند این ادعا را داشته باشند. امام ادامه می دهند که همه افراد می توانند در دام حب نفس گرفتار شوند و تنها راه مقابله با آن ریاضت است ریاضت هم یعنی کنترل خود، یعنی متوجه باشند که اگر از درون برای مخالفت های جناحی تحریک می شوند ریشه اش حب نفس است و اسلام و انقلاب و کشور انگیزه آن نیست ولو اینکه ظاهر این باشد که ما برای اسلام و انقلاب زحمت می کشیم.

امام ادامه می دهد: "اگر آقایان از این دیدگاه که همه می‏خواهند نظام و اسلام را پشتیبانی کنند به مسائل بنگرند، بسیاری از معضلات و حیرتها برطرف می‏گردد ولی این بدان معنا نیست که همه افراد تابع محض یک جریان باشند." پس بنابراین شرط حضور و همکاری جناح ها در صدر حکومت و حضور در حاکمیت این است که به چارچوب ها اصلی معتقد باشند که هستند و لزومی ندارد که برای حضور در حاکمیت آن جریانی که قدرت را در دست دارد را کاملاً پذیرفته باشند که مجوز ورود در حاکمیت شود. هیچ کس حق ندارد ورود دیگران را در طیف حاکمیت به میل خودش درجه بندی و طبقه بندی کند و همه باید به میزان لیاقت و توانایی شان و میزانی که مردم می پذیرند و حمایت می کنند حضور داشته باشند. اگر شرط حضور در فلان نهاد اجتهاد است این در مورد جناح مقابل هم صدق می کند اما متاسفانه در سالیان اخیر معمولاً برای حذف جریان رقیب برچسب هایی را به افراد و جریان‌ها زدند که مثلاً فلانی مجتهد است اما تقوا ندارد! حالا پرسش این است که مگر شما تقواسنج هم دارید که تشخیص می دهید افراد تقوا ندارند؟ طرف مقابل هم می گوید شما تقوا ندارید! به این شکل که نمی توان با مسائل برخورد کرد. تنها یک راه وجود دارد و باید در یک چهارچوب مشخص و معینی اختلاف ها به ویژه در رسانه ملی به بحث و گفتگو گذاشته شود و مردم ناظر باشند و مردم وقتی بشنوند، بهترین منطق را می پذیرند و آن بهترین منطق، فرهنگ رایج جامعه خواهد بود و نیازی نیست با تیغ و داغ و درفش و زور چیزی را به جامعه تحمیل کنیم.

امام می فرمایند: "انتقاد بجا و سازنده باعث رشد جامعه می ‏شود. انتقاد اگر بحق باشد، موجب هدایت دو جریان می‏شود. هیچ کس نباید خود را مطلق و مبرّای از انتقاد ببیند." یعنی همه مثل هم هستند و چنین نیست همواره از یک گروه انتقاد شود و افراد و گروه هایی مطلقاً دور از انتقاد باشند و کسی نتواند به آنها ایرادی بگیرد. در این بین کسانی هستند که نفع شان در این است که گروه ها با هم اختلاف داشته باشند اعم از این که این واسطه های مخرب، داخلی باشند و انگیزه های درونی داشته باشند یا انگیزه ها از خارج سرچشمه گرفته باشد و مزدور بیگانه باشند نتیجه یک چیز است و به نفع بیگانه خواهد بود و سعی می کنند القای بدبینی کنند و مشکلات را بزرگ تر از آن چه هست جلوه بدهند و باید از این افراد پرهیز کرد.

ارزیابی شما از عمل به توصیه های امام در این نامه چیست و تا چه میزان شرایط فعلی جامعه را مطلوب می دانید؟

مجموعاً می توان نتیجه گرفت که با مطالعه این نامه یک خط مشی سالم و درست وجود دارد و معیاری برای حاکمیت دائمی جامعه خودمان و همه جوامعی که بخواهند براساس اسلام حاکمیتی داشته باشند به دست می آوریم. روشی که الان در جامعه خودمان در حال اجراست شباهتی با این دستورات ندارد و به صورتی است که می توان گفت عناصر و نیروهایی که در کشور به نحوی با صاحبان قدرت تفاوت نظری دارند طرد و حذف شده و از کارها کنار گذاشته شده اند.

در حال حاضر در عرصه های مختلف فقدان این نیروها و افراد متخصص و خبره دیده می شود. برای جلوگیری از انزوای کشور و ارتباط فعال با کشورها و محکوم کردن کشورهای متجاوز و استعمارگر راه ها و اندیشه های فعال و درستی وجود دارد که باید از آن منطق و راه ها استفاده کرد نه هر کسی و هر فرد مسئول و غیر مسئولی هر چه به زبانش آمد بگوید. با یک محاوره عادی نمی شود این کارها را برگزار کرد این ها کار کارشناسی و تخصص می خواهد و ظرافت و اهمیت دارد و نمی شود به هرکسی سپرد که به سلیقه خودش بتواند از هر ادبیاتی استفاده کند؛ مسائل دیگر هم همینطور است. در مسائل اقتصادی هم تفاوت نظر فراوان است. تفاوت ها هم حل شدنی نیست و همیشگی است و این تفاوت ها در ذهن و فهم و درک انسان ها یک امر خدایی است و در این نامه نیز می بینید که امام هم آن را به رسمیت شناخته اند. گفتگو، تعامل و مناظره تنها راه برای مواجهه با تفاوت هاست عرضه افکار و اندیشه ها موجب رشد و بالندگی جامعه می شود و در مقام تصمیم گیری هم یک راه حل عرفی وجود دارد که رأی و نظر اکثریت است. نه اینکه اقلیت محکوم باشد اقلیت هم حق و حقوقی دارد که محفوظ است اما اداره جامعه با نظر اکثریت است.مردم سالاری راهی است که خداوند تعیین کرده است و نظرخواهی از مردم نیز باید دقیق و عینی و حقیقی و به دور از تقلب و آشفتگی باشد. در همه جای دنیا با همین شیوه جوامع اداره می شوند و با رأی مردم یک حزب و گروهی سر کار می آیند اما دیگر احزاب طرد و حذف نمی شوند و حضور دارند و پای منافع ملی کشورها هم که پیش می آید این گروه ها همه یک صدا و یکپارچه دفاع می کنند و مخالفت ها و رقابت ها منافع و مصالح کشورها را در خطر قرار نمی دهند، در کشور ما هم می تواند به همین شکل باشد.

به طور مشخص و در یک نگاه کلی توصیه و راهکار شما برای بازگشت به موازین مدنظر حضرت امام در فضای سیاسی و اجتماعی چیست؟

معیارهای کلی طی همین گفتگو و براساس نامه حضرت امام عنوان شد اما اگر بخواهیم مصداقی صحبت کنیم باید تمام عناصر و افرادی که کنار گذاشته شده اند به عرصه برگردند و از حق یکسانی در اظهار نظر برخوردار باشند هر کاری غیر از این صورت بگیرد کار ظاهری و صوری و زودگذری است که درمان واقعی جامعه نخواهد بود چرا که ما می خواهیم مردم به قضاوت بنشینند و باید کار زیربنایی صورت بگیرد. مردم باید باور کنند و بپذیرند که جریان های مختلف در جامعه به رسمیت شناخته می شوند و کسی حق ندارد نام دلخواهی بر جریان مخالف خود بگذارد و او را بکوبد و حذف کند. همه جریان ها حق حضور در جامعه و حاکمیت را دارند و اندازه آن نیز با نظر مردم است و انتخابات تعیین می کند که کدام شخص و جریان به چه حد و چه اندازه باید حضور داشته باشد و این انتخابات باید سالم انجام بگیرد نه اینکه مدیریت شود و معادله را طوری تنظیم کنیم که جواب دلخواه خودمان به دست بیاید جواب از قبل تعیین شده ای نباید وجود داشته باشد باید مسیر انتخابات حقیقی بدون دستکاری و بدون خرابکاری طی شود و جواب هر چه بود همه بپذیرند؛ انتخاباتی که حاکی از آرای واقعی مردم باشد بدون القا و تقلب و تبلیغات سوء و یک طرفه و حذف، استفاده از امکانات مالی و خدای ناکرده خرید آرا نیز نباید باشد به تعبیر دکتر شریعتی رأس نباشد بلکه رأی باشد باید همه چیز براساس صداقت و آزادی باشد. نظر مردم باید در انتخابات کشف شود نه این که رأی سازی شود و انتخابات باید شفاف و حقیقی باشد تا به هیچ وجه قابل دستکاری نباشد. آن چه امروز حاکم است فاصله زیادی با این معیارها دارد و اگر بخواهیم به شرایط مطلوب برسیم باید خیلی اتفاقات بیافتد.

بعضاً برخی افراد و تئوریسین ها عنوان می کنند که مردم تحت تأثیر القائات افراد و جریان های ناصالح قرار دارند و یا فرهنگ غربی بر ذهنیت آنها مسلط شده و از فرهنگ اسلامی دور شده اند بنابراین نمی توان اداره جامعه را به نظر آنان حواله کرد نظر شما در این رابطه چیست؟

خیر به مردم نمی توان چیزی را تحمیل کرد هر چه مردم بگویند امام هم نظرشان همین بود که هر چه مردم بخواهند. نطقی که امام در اولین سخنرانی در بهشت زهرا داشتند بسیار مهم است می شود گفت مهم ترین صحبت های امام در زندگی اش یکی آنجا بود و دیگری وصیت نامه ایشان است. سخنان امام قبل از انقلاب و پس از آن همه مهم هستند اما اگر بخواهیم دو نقطه عطف و مهم تر از مهم را برسی کنیم این دو مطلب خواهد بود. سلطنت در نهضت مشروطیت وارد قانون اساسی شد و مشروعیت پیدا کرد امام اشاره کردند که مردم دیگر این سلطنت را نمی خواهند تصمیمی است پدران ما 50 سال پیش گرفته اند نسل امروز می گوید شما برای خودتان تصمیم گرفته اید برای ما که نمی توانید تصمیم بگیرید. بنابراین امام صراحتاً می گوید هیچ نسلی برای نسل های بعدی خودش نمی تواند تصمیم بگیرد و همواره هر نسلی می تواند برای خودش تصمیم بگیرد.

در بخش دیگر که امام اشاره می کنند حالا که این ملت من را قبول دارند من توی دهان این دولت می زنم؛ یعنی پشتوانه حرکت امام مردم هستند. پس مردم باید قبول داشته باشند در همه سطوح؛ پس اگر مردم قبول نداشته باشند هر چیزی مردود است ولو اینکه در عالم واقع خواسته مردم باطل هم باشد کاری نمی شود کرد. هیچ زمینه ای برای این مسئله وجود ندارد که اگر روزی مردم ملتی چیزی را نخواست بتوان بر آنها تحمیل کرد؛ نمی توان گفت شما همه مردم اشتباه می کنید و ما به زور می خواهیم شما را به بهشت ببریم. چنین حقی کسی ندارد و امام هم چنین اعتقادی نداشت.

. انتهای پیام /*