دیوارها فرو میریزد
تلاش من در این نوشته آن است که مروری بر یکی از جنبههای ناشناخته و ناگفتۀ زندگانی امام داشته باشم. قبل از هر چیز اعتراف میکنم که: قلم زدن و سخن گفتن از ابعاد وجودی مردی که در عصر غربت اسلام، دین خدا را زنده کرد و مجد و عظمت از دست رفتۀ مسلمین را بازگرداند و خواب راحت را از چشم صاحبان عمدۀ قدرت و ثروت و سلاح جهان ربود و به آرزوی دیرینۀ مسلمین جامۀ عمل پوشاند و نظام مقدس جمهوری اسلامی را بنیان نهاد، کاری است بس دشوار. امامی که جز به حق نمیاندیشید و ملاکی جز ادای تکلیف الهی بر رفتار و گفتارش حاکم نبود، از احدی جز خدا نمیهراسید، حکومت را همچون مولایش علی(ع) تنها برای حاکمیت دین خدا و ستاندن حق مظلومان از ستمگران میخواست. انتظار ترسیم تمامیت شخصیت چنین مردانی به وسیلۀ قلم و سخن امثال من چنان است که گویی از منظر برکهای، دیدن بیکران پهنۀ دریا را طلب کنی، دریا دلی که فانی فی الله بود و عارف بالله.
اما با اینهمه باید نوشت و گفت، نه تنها برای نسل آینده که برای نسل حاضر نیز، برای همۀ آنان که حیات طیبه را در ادامه راه خمینی- سلام الله علیه- جستجو میکنند. برای آنان که عزیزانشان را در راه خمینی فدا کردند، برای کسانی که قلبشان به عشق تحقق آرمانهای خمینی میتپد، برای آنان
کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 132 که اگر میلهها و پردههای آهنین و حصارهایی که دشمنان بشریت ایجاد کردهاند کنار رود، در سرمای 30 درجه زیر صفر فوج فوج خود را به امواج خروشان «ارس»ها میزنند تا عکس و پیام پیر الهی و منادی اسلام ناب محمدی را مایه فروغ دیدگان بیفروغ و دلهای خستهشان کنند.
خمینی(س) را نیازی به وصف ما نیست که همۀ وجودش «انقطاع الی الله» بود و در میدان عرفان عملی و مجاهدۀ با نفس، دنیا و جاذبههای دنیایی را پیش از آنکه بشناسیمش به اهلش وانهاده بود. او را نیازی به توصیف ما نیست که اکنون قامت افراشتهاش به حکم تقدیر الهی بر خاک آرمیده و روح بلندش به ملکوت اعلی پیوسته است.
نیاز، نیاز ما و نیاز نسل ما و نسلهای پس از ماست. آنهم نه نیاز به تعریف و تمجید، گرچه وصف محبوب و مراد، خود مایۀ التیام زخم و داغ جگر سوز فراق است، بلکه آنچه را که نیازمند بازگویی و بیان آنیم، شناخت خمینی و راه خمینی و آرمان خمینی(س) است.
ادامۀ انقلاب اسلامی- ثمرۀ یک عمر مجاهدۀ امام و یاران امام- و موفقیت آن در میدانهای کارزاری که بیتردید با دشمنان قسم خوردهاش در پیش رو خواهد داشت تنها زمانی ممکن است که راه و اندیشه و آرمان و اهداف بانی آن را بدرستی بشناسیم.
(اگر ارزیابی ما از سیر انقلاب و از نقطۀ تکوین گرفته تا پیروزی سیاسی، و مقاطع پس از آن تا زمان رحلت منادی و بانی آن، توأم با شناخت و آگاهی کامل بود، آنگاه است که میتوانیم به ادامۀ راهش امیدوار باشیم.)
گرچه عشق مردم ما به امامشان ریشه در عمق باورهای دینی داشته است و بدین جهت پیوند مردم با امام به سالها قبل از 22 بهمن 57 برمیگردد، بویژه آنکه (امام مظهر بازگویی دردها، و فریاد خشم ملت علیه ستم رژیم منحوس پهلوی و جنایتهای امریکا در ایران بود) خود به سبب توجه بسیاری از اقشار به سمت پیام و اندیشۀ امام و پذیرش آن گردید، اما واقعیت این
کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 133 است که شناخت اکثریت مردم ایران و بسیاری از مسلمانانی که امکان آشنایی با قیام و انقلاب امام را یافته و شیفتۀ امام گردیدهاند بیشتر ناظر بر دو جنبۀ «فقاهت و مرجعیت» و جنبه «مبارزاتی و سیاسی» زندگی امام، آنهم بعد انگشت شمارش در مکه بودهاند و مشکلات و سختیهای طاقت فرسا و جنگهای پیاپی آن حضرت را در مدینه نظاره کرده و یا خود در متن حوادث حضور داشتهاند و چه بسا فداکاریها و مجاهدتها که برای تحقّق اهداف پیامبر(ص) نمودهاند. خطر بازگشت به عصر قبل از بعثت و انقلاب محمد(ص) و حاکمیت دربارۀ ضد ارزشهای جاهلیت برای یاران آن حضرت نیز وجود داشته است.
آری دچار روزمرّگی شدن، و از ادامۀ راه در میانۀ آن باز ایستادن، تحت تأثیر وسوسۀ خنّاسان قرار گرفتن، ناامید و مأیوس شدن، اهداف و آرمانها و رنجهایی که برای تحقّق آنها کشیده شده فراموش کردن و از مسیر منحرف گشتن و به گذشتههای شوم بازگشتن واقعیت تلخی است که احتمال وقوع آن به عنوان یک خطر جدّی فرا روی تمامی انقلابها و نهضتها وجود داشته و دارد، چه رسد به آنکه نسبت به سختیهای راه پیموده و بهای سنگینی که برای رسیدن به وضعیت موجود پرداخت شده است، ناآگاه و ناآشنا باشیم.
نسل جوانی که فوج فوج به راه انقلاب و امام رو آورده و میآورد، طلاب جوانی که وارد حوزههای علمیه شده و میشوند و همه آنانی که از این پس مسئولیت تداوم انقلاب را بر دوش میگیرند، اگر نسبت به گذشته آگاه نباشند، اندیشههای تحجّرگرایانه و مقدّس نمایانه را از عرفان و زهد و تعبّد راستین بازنشناسند، سرچشمه و منشأ خطر را آن سان که باید تشخیص ندهند، خطر بازگشت تدریجی و انحراف از اصول در توفان حوادث آینده و فضای غبارآلودی که ممکن است که از سوی صاحبان تفکّرات شکست خورده از امام و انقلاب، در نبود امام ایجاد شود، به طور جدّی وجود دارد.
از این روست که بیان وضعیت حوزههای علمیه در گذشته برای درک عظمت کاری که امام کرده و رنجی که آن عزیز کشیده تا به وضع کنونی
کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 134 رسیدهایم یک ضرورت اجتنابناپذیر است که بدون آن ادامۀ راه مصون از آفات و انحرافات نخواهد بود.
بیدلیل نیست که حضرت امام علیرغم اینکه از وارد شدن در مباحثی که نهایتاً مربوط به شخص ایشان میشده بشدت پرهیز داشت، در عین حال مکرّراً بویژه در پیامهای چند سال اخیرشان- خطر بازگشت به همان تفکراتی را که سالهای سال برای زدودن آثار آن خون دل خورده و قربانیها داده، گوشزد نموده است.
آنجا که امام به ذکر نمونههایی از مظاهر تفکر گذشته حاکم بر بخش وسیعی از حوزهها میپردازد و مواردی از برخورد متحجّرین و مقدسین را یادآور میشود، درصدد قصّه گویی و صرفاً نقل تاریخ گذشته نیست، که امام را مسئولیت و شأنی بسیار والاتر از این سخنهاست؛ او نگران ادامۀ راه است.
من با برخی از دوستانم که گمان میکنند بیان صریح مظلومیتها و رنجها و دردهای امام در حوزۀ قم و نجف سبب شکستن اُبّهت و عظمت شخصیت امام در باور مشتاقانش میشود، سخت مخالفم.
بیان مظلومیتهای امام نه از آن جهت است که فرزند امام هستم و شاهد صحنههای رنجآور گذشته، و نه بدان جهت که قصد مرثیهسرایی داشته باشم و دل شیفتگان آن عزیز راحل را به درد آورم. نه! مسأله، مسأله تکلیف و ادای وظیفه است. این رسالت همه کسانی است که در کوران حوادث قبل از انقلاب و در متن حوادث حضور داشتهاند. باید به مردم عزیزی که در راه امامشان از همه چیز خود گذشته و فرزندان و عزیزانشان را تقدیم نمودهاند، صریح و بیپرده وقایع تلخ گذشته را بگوییم تا دشمنان و دوستان را بشناسند؛ خطراتی را که متوجه راه خونبار شهیدانشان هست به روشنی دریابند.
مردم ما و نسلهای آینده باید بدانند که پیروزی انقلابشان یکباره و بیمقدمه در 22 بهمن سال 57 اتفاق نیفتاد. هرگز چنین نبوده که امام در
کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 135 سال 41 و 42 قیامی کرده باشد و ظرف چند روز مسأله تمام شده و شکست خورده باشد و دوباره در سال 57 فرصتی پیش آمده و به پیروزی رسیده باشیم. پیروزی سیاسی انقلاب در 22 بهمن مترتّب بر پیروزیهایی بوده است که در میدانهای سخت مبارزۀ طولانی امام با متحجّرین و مقدّس نماهای احمق و دین به دنیا فروشان به دست آمده بود. انقلابی بمراتب دشوارتر از انقلاب سیاسی لازم بود تا طلسمهای تحجّر شکسته شود، برداشتهای انحرافی از اسلام که تا عمق حوزههای دینی رسوخ کرده بود، زدوده شود و غبار قرنها هجوم بیگانگان و پیرایههای دروغین از دامن اسلام راستین شسته شود و زلال اندیشههای اسلام ناب محمدی به نسل تشنه و خستۀ معاصر برسد.
صفحه صفحۀ دوران سخت و رنجآوری که امام طی کرد تا موفق به چنان انقلاب فرهنگی شد مشحون از تلخیها و مرارتها و تهمتها کارشکنیهاست که متأسفانه همچنان این صفحات تا به امروز ناخوانده و ناشناخته مانده است.
راهی بس دشوار و طولانی و توأم با هزاران مشکل و سختی سپری شد تا امام توانست پرچم سرخ مبارزه و قیام را در کوران حوادث حفظ کند و بر پهنۀ ایران اسلامی در صحنههای شکوهمند دهۀ مبارک فجر و 22 بهمن به اهتزاز درآورد. ایستادن و مقاومت کردن در برابر زورگویان و قلدران و ستمگرانی چون رژیم شاه، قابل مقایسه با میدان مبارزه با دهها جریانی که به نام دین و اسلام به مخالفت با تفکر اسلام واقعی برخاسته بودند، نیست. در آن میدان حداکثر حبس و شکنجه و تبعید بود و خونی که میبایست تقدیم راه آزادی کنی، اما در این میدان، از آبرو مایه گذاشتن، خون دل خوردن و برای رضای خدا صبر و سکوت کردن میخواست تا در مقابل سیل تهمتها و زخم زبانها بایستی، تا موفق شوی جمود و رکود و قشری نگری را درهم بشکنی و بار دیگر حوزههای علمیه را کانون جوشش اسلام راستین و بیپیرایه کنی و دوباره روحانیت متعهد را همچون همیشۀ تاریخ
کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 136 پرچمدار قیام و انقلاب اسلامی سازی.
اینها حماسهسرایی و شعار نیست، واقعیتهایی است که تصدیق آن نیاز به شناخت چگونگی گذر امام از راه پرفراز و نشیب و طولانی و صعب العبور انقلاب دارد. اینچنین نبوده که امام بیمقدمه در سال 42 قیامی کرده و علیه ظلم فریادی کشیده و با کشته شدن یارانش و سرکوبی نهضتش، در تبعید دنبال درس و کار و زندگی و مرجعیت رفته و دوباره 15 سال بعد به ایران برگشته و تشکیل حکومت داده باشد.
امام به یک انقلاب فرهنگی به معنای واقعی کلمه نیاز داشت تا سدّ جمود را بشکند و مبارزه برای تشکیل حکومت اسلامی را به عنوان مهمترین تکلیف الهی در حوزهها و در سطح جامعه مطرح سازد. امام در شرایطی یکتنه کمر به ادای تکلیف الهی بست که خود در توصیف این شرایط میفرماید:
«یکی از مسائلی که باید برای طلاب جوان ترسیم شود، همین قضیه است که چگونه در دوران وانفسای نفوذ مقدسین نافهم و ساده لوحان بیسواد، عدهای کمر همت بستهاند و برای نجات اسلام و حوزه و روحانیت از جان و آبرو سرمایه گذاشتهاند. اوضاع مثل امروز نبود، هر کس صد در صد معتقد به مبارزه نبود زیر فشارها و تهدیدهای مقدس نماها از میدان به در میرفت».
(صحیفه امام، ج21، ص279)
و در فراز دیگر خطاب به روحانیون مینویسند:
«یقیناً روحانیون مجاهد از نفوذ بیشتر زخم برداشتهاند. گمان نکنید که تهمت وابستگی و افترای بی دینی را تنها اغیار به روحانیت زده است، هرگز؛ ضربات روحانیت ناآگاه و آگاه وابسته، به مراتب کاریتر از غیار بوده و هست.
در شروع مبارزات اسلامی اگر میخواستی بگویی شاه خائن است، بلافاصله جواب میشنیدی که شاه شیعه است! عدهای مقدس نمای
کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 137 واپسگرا همه چیز را حرام میدانستند و هیچ کس قدرت این را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند. خون دلی که پدر پیرتان از این دستۀ متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختیهای دیگران نخورده است. وقتی شعار جدایی دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احکام فردی و عبادی شد و قهراً فقیه هم مجاز نبود که از این دایره و حصار بیرون رود و در سیاست [و] حکومت دخالت نماید، حماقت روحانی در معاشرت با مردم فضیلت شد. به زعم بعض افراد، روحانیت زمانی قابل احترام و تکریم بود که حماقت از سراپای وجودش ببارد و الاّ عالِم سیّاس و روحانی کاردان و زیرک، کاسهای زیر نیم کاسه داشت. و این از مسائل رایج حوزهها بود که هر کس کج راه میرفت متدینتر بود. یاد گرفتن زبان خارجی، کفر و فلسفه و عرفان، گناه و شرک بشمار میرفت. در مدرسۀ فیضیه فرزند خردسالم، مرحوم مصطفی از کوزهای آب نوشید، کوزه را آب کشیدند، چرا که من فلسفه میگفتم. تردیدی ندارم اگر همین روند ادامه مییافت، وضع روحانیت و حوزهها، وضع کلیساهای قرون وسطیٰ میشد که خداوند بر مسلمین و روحانیت منت نهاد و کیان و مجد واقعی حوزهها را حفظ نمود.
علمای دین باور در همین حوزهها تربیت شدند و صفوف خویش را از دیگران جدا کردند. قیام بزرگ اسلامیمان نشأت گرفته از همین بارقه است».
(صحیفه امام، ج21، ص278-279)
طلاب جوان حوزهها و نسل جوان و انقلابی ما باید بدانند که هستۀ اولیه انقلابشان در چه شرایطی شکل گرفت و چه مرارتها و سختیهایی را امام و یارانش تحمل کردند تا دوباره اسلام به صحنه حیات جامعه بازگردید.
امام در یکی از سخنرانیهایشان نوع تفکر حاکم بر حوزهها و جامعه آن زمان را چنین بازگو میکنند:
کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 138 «آنچنان تبلیغ کرده بودند که اوایلی که من – همان سال اول و دوم- آمدم به قم، در قم وضع جوری بود که یکی از روحانیون که رئیس بود، مورد طعن مردم بود، میگفتند: در منزلش روزنامه پیدا میشود! روزنامه پیدا شدن در منزل یک روحانی را نقصش میدانستند. فلان آخوند «سیاسی» است! طعن میزدند... تبلیغات همچو بود که یک آخوندی اگر چنانچه میخواست در این امور دخالت کنند میترسید از مردم؛ مطعون میشد؛ کنار گذاشته میشد.»
(صحیفه امام؛ ج 9، ص 243)
فریادی را که امام علیه قاعدین در منازل میکشید تا شاید بیدارشان کند و یا حداقل بدین وسیله بیزاری اسلام راستین و روحانیت واقعی را از پذیرش خفتها و انظلامها به دنیا اعلام کند، بدون بها نبوده است. امام و یارانش بهایی سنگین برای این فریادها و اعتراضها و تشرها، به سنگینی 15 سال خون دل خوردن و تهمت و تکفیر و زخم زبان شنیدن و توطئه دیدن، پرداختهاند. این فریادها را که میفرمود:
«وای بر ما! وای بر این علمای ساکت! وای بر این نجف ساکت، این قم ساکت، این تهران ساکت، این مشهد ساکت! این سکوت مرگبار، اسباب این میشود که زیر چکمۀ اسرائیل، به دست همین بهاییها؛ این مملکت ما، این نوامیس ما پایمال بشود. وای بر ما! ... امروز سکوتْ همراهی با دستگاه جبّار است».
(صحیفه امام؛ ج 1، ص 213)
«آقا به هوش بیایید، نجف را بیدار کنید. اعتراض کنید... اگر اعتراض نکنند... ما تکلیف نداریم واقعاً؟! ما باید به حال این ملت بنشینیم نگاه کنیم هر چه سر ملت میآید؟! همان برویم حرم حضرت امیر و یک دعایی بکنیم؛ همین مقدار کافی است برای ما؟! یا مایی که داریم در پناه اسلام و با بودجۀ اسلام... زندگی میکنیم، برای اسلام یک قدم نباید برداریم؟ «تَرَتُّبْ» اسلام است؟»
(صحیفه امام؛ ج 2، ص 365- 366)
کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 139 «شما در صورتی خلفای اسلام هستید که اسلام را به مردم بیاموزید و نگویید بگذار تا امام زمان(ع) بیاید... منطق حاکم خمین را نداشته باشید که میگفت: باید معاصی را رواج داد تا امام زمان(ع) بیاید!.. اینجا ننشینید فقط مباحثه کنید.
... شما در جامعه هیبت و شوکت دارید؛ ملت اسلام به شما احترام میگذارند و برای شما کرامت قائلند؛ این مهابت و عزتی که در جامعه دارید برای این است که از شما انتظار میرود که در برابر ظلمه به حق قیام کنید؛ حق ستمدیدگان را از ظالم بگیرید. به شما امیدوارند که قیام نمایید و از تعدی ظلمه جلوگیری کنید... شما مقام و منزلت پیدا کردید؛ لیکن وقتی که به مقام رسیدید، حق آن را ادا نکردید... شما از مقام خود استفاده نکرده و کاری انجام نمیدهید. و آن کسی را هم که به وظیفه عمل میکند کمک نمینمایید... همت و دلخوشی شما به این است که ظالم پشتیبان شما باشد؛ برای شما احترام قایل شود؛ مثلاً «اَیّها الشیخ الکبیر» بگوید! دیگر کاری ندارید که به سر ملت چه میآید و دولت چه میکند.
(ولایت فقیه؛ چ 12، ص 69 و 120-121)
اینچنین نبوده که این هشدارها و صدها نمونۀ آن به سادگی بر قلم و زبان امام جاری شود و بگذرد، پیامد هر سخن و نوشتهای این نبود که فقط، قلبهایی ندای فطرت را میشنید و جذب انقلاب میشد بلکه کینهها و حسادتها بود که افزون میگشت و به دنبالش انبوه طعنها و زخم زبانها بود که به سوی امام سرازیر میشد.
ما وظیفه داریم که به مردم بگوییم امامشان در چه شرایطی و با چه مرارتهایی از حریم اسلام واقعی دفاع کرد که موجب بازگشت عزّت و شرف به جامعه خموده و افسرده آن روز گردید.
ما باید به مردم عزیزمان بگوییم که چرا رژیم شاه براساس سیاستی که در کاخ سفید پس از سرکوبی نهضت 15 خرداد طرّاحی شده بود، نجف را تبعیدگاه دایمی امام انتخاب کرد؟ چه دردناک است بازگویی وقایع تلخ آن
کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 140 دوران، باید در کنار امام میبودید تا عمق درد و رنج را حسّ کنید.
توصیف مظلومیتها و رنجهایی که امام نه از ناحیۀ بیگانگان که از مقدّسین بیدرد و بیمسئولیت درون حوزهها متحمّل شد، در یک مقاله و کتاب و نوشته نمیگنجد. شاید برای مردم عزیزمان که شاهد صبر و شکیبایی امامشان در سهمگینترین حوادث پس از پیروزی بودهاند این جملۀ امام در این زمینه گویاترین باشد که در لحظۀ ترک نجف فرمود:
«من در اینجا با حرم مطهّر مأنوس بودم، اما خدا میداند در این مدت من از دست اهل اینجا چه کشیدم»
برای امام که هرگز حاضر نشد دفاع از کیان اسلام را با همه سختیهایش به نشستن در منزل و درس و بحث و سلام و صلوات عوض کند، تحمّل فشارهای رژیم شاه و شنیدن اخبار شهادت و تبعید و شکنجه یارانش و تحمّل فشار چکمهپوشان بعثی بغداد در نجف بسیار آسانتر از تحمّل زخم زبانها و تهمتها و توطئه چینیهای مدعیان فقه و اسلام و دین و روحانیت بود.
امام در نجف، از یک سو مسئولیت ادامۀ قیام را بر دوش داشت و میبایست در مقابل امریکا و رژیم شاه که میکوشیدند تا آثار نهضت 15 خرداد را به هر وسیلهای محو و نابود کنند بایستد و نگذارد خون شهیدانی که در آن روز مظلومانه در خیابانها و کوچههای قم و تهران و دیگر شهرهای ایران بر زمین ریخته شد، هدر رود، و این امر مستلزم برقراری رابطۀ مستمر با ایران بود و ارتباط با ایران با وجود ساواک جهنمی شاه و همکاری آن با مأمورین عراق که سخت مراقب اوضاع بیت امام در نجف بودند بسیار دشوار مینمود، بویژه آنکه یاران امام نیز یا در حبس و یا در تبعید و تحت کنترل بودند، با اینهمه امام وظیفۀ خود میدانست تا به خانوادههای شهدا رسیدگی کرده و عناصر مؤمن به انقلاب را در داخل و خارج کشور به هم مرتبط نموده و با تبادل اطلاعات و اخبار مربوط به نهضت و تعقیب برنامهها و بررسی وضعیت رژیم شاه، تغذیه فکری انقلابیون را فراهم سازند،
کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 141 و با ارسال سخنرانیها و بیانیهها و کتابها، مشعل انقلاب را همچنان روشن و فروزان نگاه دارند. از سوی دیگر خنثی سازی توطئههای دشمنان انقلاب در سطح جهان اسلام در پیش رو بود، و همچنین مقابله با کارشکنیها و مخالفتهای عناصر بیهویّت روحانی واجب مینمود.
مسئولیت ادامۀ قیام تنها منحصر به حضور در میدانهای یاد شده نمیگردید، متحجّرین و مقدّس مآبهایی که شاهد کشتار و فجایع رژیم در 15 خرداد بودند نه تنها حمایت نکردند، بلکه جهت توجیه سکوتشان راه افتادند و با طرح امّاها و چراها، حقّانیت قیام امام را زیر سؤال بردند.
امام در وصف سختی برخورد با این جناح میفرماید:
«ترویج تفکر "شاه سایۀ خداست" و یا با گوشت و پوست نمیتوان در مقابل توپ و تانک ایستاد و یا اینکه ما مکلف به جهاد و مبارزه نیستیم و یا جواب خون مقتولین را چه کسی میدهد و از همه شکنندهتر، شعار گمراه کنندۀ حکومت قبل از ظهور امام زمان-علیهالسلام- باطل است و هزاران «إن قُلت» دیگر، مشکلات بزرگ و جانفرسایی بودند که نمیشد با نصیحت و مبارزۀ منفی و تبلیغات جلوی آنها را گرفت؛ تنها راه حل، مبارزه و ایثار خون بود که خداوند وسیلهاش را آماده نمود. علما و روحانیت متعهد سینه را برای مقابله با هر تیر زهرآگینی که به طرف اسلام شلیک میشد آماده نمودند و به مسلخ عشق آمدند».
(صحیفه امام، ج21، ص279)
اشکال اساسی اینها به امام این بود که دخالت در سیاست! و قیام او سبب تعطیلی درس و بحث آقایان! شده است، حتی بعضی از همینها بعد از وقایع 15 خرداد بیشرمانه امام را مورد حمله قرار میدادند که قیامش حرمت مراجع را شکسته! چرا که فریادش منجر به دستگیری او شده و به این ترتیب مرجع گیری! باب شده است! شعور و درک و مسئولیت خواهی را ببینید!
اینها همان مقدّس نماهای احمقی بودند که رفتار و گفتارشان متدیّنین
کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 142 ناآگاه را به بیراهه کشاند و از متن اجتماع و مسئولیتها به کنج عزلت و بیتفاوتی راند، و در نتیجه مقام و موقعیت روحانیتی که همواره پیشاپیش ملتها پرچمدار مبارزه بودند در جامعه تضعیف شد. اعمال و تفکر جامد اینها باعث غربت دین خدا و سوق خیل جوانان معصوم مسلمان به سمت افکار و مکتبهای انحرافی گردید.
همانهایی که از استدلال فرار میکردند و مسائل فلسفی را دون شأن روحانی میدانستند و کتابهای اینچنین را با انبر جابه جا میکردند که مبادا دستشان نجس شود!
خانۀ کوچک امام در نجف کانون قیام بود و نقطۀ امید ملت و در عین حال مرکز تحمل فشارهای دو دستگاه جبار حکومتهای دیکتاتوری شاه و رژیم عراق و همزمان نیز هدف تهاجم و حملات و بیحرمتیها و زخم زبانهای کسانی که قیام امام، آرامش نکبتبار زندگیشان را بر هم زده بود.
شاید باور نکنید همان امامی را که هرگز راز و نیاز شبانه و نماز شبش ترک نمیشد گرچه بر روی تخت بیمارستان و در بستر بیماری باشد، همان امامی را که در سن 27 سالگی کتاب پر رمز و راز اسرار الصلوة و پس از آن آداب الصلوة را نگاشت، همان که قیامش سبب برپایی نماز و احکام الهی گردید و آخرین لحظات عمرش را نیز با ذکر خدا و در حال نماز به پایان رسانید و به وصال محبوب و معشوقش رسید، به همین امام، مقدّس نمایان متحجّر، در نجف نسبت تارک الصّلوة دادند.
از همین قماش بودند کسانی که در مسیر بین محلّ درس امام و مرقد مطهّر مولا علی(ع) میایستادند که امام رد شود و آنها بیاعتنایی کنند تا به خیال خودشان زخمی زده باشند و قلب نورانی امام را به درد آورده باشند.
در دورانی که یاران امام به سختی هزینههای خرید نوار و دستگاه تکثیر و کاغذ جهت چاپ و نشر بیانیهها و کتابهای امام را فراهم میکردند و از جانشان مایه میگذاشتند تا خاطرۀ قیام 15 خرداد زنده بماند و انقلاب ادامه یابد و در دورانی که ادامۀ نهضت، سخت نیازمند تقویت مالی بود،
کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 143 بعضی از همانها که وصفشان رفت در ایران و نجف وجوهات میگرفتند و به کسانی میدادند که در غیاب امام صرف توطئه چینی علیه امام و انقلاب کنند. روحانیون متحجّر در ایران و عراق کتابها و اعلامیههای امام را که با هزاران مشکل تهیه میشد، به بهانۀ توزیع در بصره و شهرهای عراق و ایران توسط افراد نفوذی و ظاهرالصلاح میگرفتند و داخل چاه آب و یا رودخانهها میریختند. گرفتاریهای امام تنها فشارهای رژیم شاه و امریکا نبود که گسستن حلقههای زنجیر اسارت بار دو هزار و پانصد سال رژیم ستمشاهی با رهبری صحیح و قیام دینی و مردمی و بذل جان و مال قابل علاج و چاره بود- چنانکه شاهد بودیم- اما آنجا که به نام دین و فقاهت و زهد و تقدّس گرایی به جنگ اسلام واقعی برمیخیزند چه باید کرد؟
این سخن دردمندانه امام را بنگرید که فرمود:
«در 15 خرداد 42 مقابله با گلولۀ تفنگ و مسلسل شاه نبود که اگر تنها این بود مقابله را آسان مینمود. بلکه علاوه بر آن از داخل جبهۀ خودی گلولۀ حیله و مقدس مآبی و تحجر بود؛ گلولۀ زخم زبان و نفاق و دورویی بود که هزار بار بیشتر از باروت و سرب، جگر و جان را میسوخت و میدرید... واقعاً روحانیت اصیل در تنهایی و اسارت خون میگریست که چگونه امریکا و نوکرش پهلوی میخواهند ریشۀ دیانت و اسلام را برکنند و عدهای روحانی مقدس نمای ناآگاه یا بازی خورده و عدهای وابسته که چهرهشان بعد از پیروزی روشن گشت، مسیر این خیانت بزرگ را هموار مینمودند... بگذارم و بگذرم و ذائقهها را بیش از این تلخ نکنم.»
(صحیفه امام، ج 21، ص 279-280)
آری، ما و همه کسانی که شاهد وقایع دردناک انقلاب و رنجهای امام بودهاند وظیفه داریم تا واقعیتها را بدرستی بازگوییم، تا پرچمداران فردای مبارزه و نسلهای آینده انقلاب بدانند که انقلابشان که مایۀ مباهات و افتخار و سربلندی دوبارۀ مسلمین گردیده، یک شبه به انجام نرسیده است.
آنچه که گفته شد ذکر مصیبت و مرثیهسرایی نیست، پیشگیری از
کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 144 مصیبتهایی است که اگر با دید باز حرکت نکنیم ممکن است دوباره گرفتار آن شویم.
افشای نام و چهرۀ کسانی که با امام و انقلاب آن کردند که گوشهای از آن را در این مقاله میخوانیم مشکلی را حل نمیکند، چرا که تنها شخص و افراد نیستند، جریانی هستند که از صدر اسلام تا به امروز در مقابل اسلام واقعی وجود داشته و دارند، حلقومشان در خدمت اسلامی است که امام تعبیر به اسلام امریکایی کرده، در مقابله با خط امام و انقلاب هر روز رنگ و نام و شعار عوض میکنند.
خطر بازگشت و انحراف از مسیر هر انقلابی همیشه وجود دارد، تنها با حفظ وحدت، تبعیت از مقام معظم رهبری، آگاهی و همدلی و ایستادگی تا پای جان بر سر اصول انقلاب است که میتوان راه را ادامه داد.
این ابراز نگرانی از من نیست تا عدهای جاهل و ناآگاه و یا دستهای آگاهانه دستاویزی بیابند و در مقابل خط مستقیم اسلام ناب که خط امام است بایستند، بلکه این امام است که هشدارمان میدهد:
«البته هنوز حوزهها به هر دو تفکر [اسلام ناب و اسلام امریکایی] آمیختهاند و باید مراقب بود که تفکر جدایی دین از سیاست از لایههای تفکر اهل جمود به طلاب جوان سرایت نکند».
«در حوزههای علمیه هستند افرادی که علیه انقلاب و اسلام ناب محمّدی فعالیت دارند. امروز عدهای با ژست تقدس مآبی چنان تیشه به ریشۀ دین و انقلاب و نظام میزنند که گویی وظیفهای غیر از این ندارند. خطر تحجرگرایان و مقدس نمایان احمق در حوزههای علمیه کم نیست. طلاب عزیز لحظهای از فکر این مارهای خوش خط و خال کوتاهی نکنند، اینها مروّج اسلام امریکاییاند و دشمن رسول الله.»
(صحیفه امام، ج21، ص278- 279)
بهتر است برای نتیجه گیری بیشتر از نوشتهام در بیان شناسایی مشخصات طرفداران اسلام امریکایی باز هم به کلام امام استناد کنم.
کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 145 حضرت امام چهرۀ جدید این جریان همیشگی تاریخ را اینچنین ترسیم میکنند:
«طلاب جوان باید بدانند که پروندۀ تفکر این گروه همچنان باز است و شیوۀ مقدّس مآبی و دینفروشی عوض شده است.
شکست خوردگان دیروز، سیاست بازان امروز شدهاند. آنها که به خود اجازۀ ورود در امور سیاست را نمیدادند پشتیبان کسانی شدند که تا براندازی نظام و کودتا جلو رفته بودند.
غائلۀ قم و تبریز با هماهنگی چپیها و سلطنت طلبان و تجزیه طلبان کردستان تنها یک نمونه است که میتوانیم ابراز کنیم که در آن حادثه، ناکام شدند ولی دست برنداشتند و از کودتای نوژه سر برآوردند. باز خدا رسوایشان ساخت.
دستهای دیگر از روحانینماهایی که قبل از انقلاب، دین را از سیاست جدا میدانستند و سر به آستانۀ دربار میساییدند یک مرتبه متدّین شده و به روحانیون عزیز و شریفی که برای اسلام آن همه زجر و آوارگی و زندان و تبعید کشیدهاند تهمت وهابیّت و بدتر از وهابیّت زدند.
دیروز مقدّس نماهای بیشعور میگفتند دین از سیاست جداست و مبارزه با شاه حرام است، امروز میگویند مسئولین نظام، کمونیست شدهاند، تا دیروز مشروبفروشی و فساد و فحشا و فسق و حکومت ظالمان برای ظهور امام زمان – ارواحنا فداه- را مفید و راهگشا میدانستند، امروز از اینکه در گوشهای خلاف شرعی که هرگز خواست مسئولین نیست رخ میدهد فریاد وا اسلاما سر میدهند.
دیروز حجّتیهایها مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحۀ مبارزات تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانی نیمۀ شعبان را به نفع شاه بشکنند، امروز انقلابیتر از انقلابیون شدهاند.
ولایتیهای دیروز که در سکوت و تحجّر خود آبروی اسلام و مسلمین را ریختهاند و در عمل پشت پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت را
کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 146 شکستهاند و عنوان ولایت برایشان جز تکسّب و تعیّش نبوده است، امروز خود را بانی و وارث ولایت نموده و حسرت ولایت دوران شاه را میخورند.
راستی اتهام امریکایی و روسی و التقاطی، اتهام حلال کردن حرامها و حرام کردن حلالها، اتهام کشتن زنان آبستن و حلیّت قمار و موسیقی از چه کسانی صادر میشود، از آدمهای لامذهب یا از مقدس نماهای متحجّر و بیشعور؟
فریاد تحریم نبرد با دشمنان خدا و به مسخره گرفتن فرهنگ شهادت و شهیدان و اظهار طعنها و کنایهها نسبت به مشروعیت نظام کار کیست عوام یا خواص، خواص از چه گروهی از به ظاهر معمّمین یا غیر آن؟ بگذرم که حرف بسیار است».
من در این مقاله مختصر خواستم تا صفحهای را از کتاب قطور و نانوشتۀ مظلومیتهای امام، آنهم در حد مقدمه و دیباچهای که رنج فرقت آن عزیز و مشغلههای فراوان مجال تنظیم و ترتیب آن را نداد گشوده و سطری از هزاران رنج و خون دلی را که امام برای به ثمر رسیدن انقلاب خورده بود بازگو کنم.
ان شاءالله در آینده فرصت نوشتن سطور و صفحات دیگر را در این زمینه بیابم و با شما عاشقان امام درد دل کنم.
و در همین جا نیز یادی از شهیدان گرانقدر روحانیت و شاهدان زندهای کنم که در آن ایّام غربت در گوشه و کنار کشور و در داخل و خارج دست از همه چیز خویش شستند. و مخلصانه و عاشقانه حقانیت راه امام را دلاورانه فریاد کشیدند و صدای حق طلبی و مظلومیت امام را به گوش حوزههای علمیه و ملت ایران و مسلمانان جهان رساندند و همچنان که امامشان بارها فرموده ثابت کردند که: «در هر نهضت و انقلاب الهی و مردمی، علمای اسلام اولین کسانی بودهاند که بر تارک جبینشان خون و شهادت نقش بسته است.»
(صحیفه امام، ج21، ص275)
کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 147 سخنان و نوشتههای امام پر است از درد دل شیرمردی که در عرصۀ پیکار، مجال هرگونه اظهار وجود را از خصم میگرفت و در عین حال از درد و رنج بیدردها و بی رنجها مینالید.
[مأخذ: مجموعه آثار یادگار امام. جلد نخست. ص 351-336]
کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 148