اسبهای بی رکاب
سعید بیابانکی
پرده برمی دارد امشب، آفتاب از نیزه ها
می دمد یک آسمان خورشید ناب از نیزه ها
می شناسی این همه خورشید خون آلوده را
آه، ای خورشید زخمی رخ متاب از نیزه ها
کهکشان است این بیابان، چون که امشب می دمد
ماهتاب از خیمه ها و آفتاب از نیزه ها
ریگ ریگش هم گواهی می دهد روز حساب
کاین بیابان خورده زخم بی حساب از نیزه ها
یالهایی سرخ و تنهایی به خون غلتیده است
یادگار اسبهای بی رکاب از نیزه ها
کتابیادنامه کنگره بررسی تأثیر امام خمینی و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصرصفحه 117 آرزوی آب هم اینجا عطش نوشیدن است
خواهد آمد العطشها را جواب از نیزه ها
باز هم جاری است امشب رود رود از سینه ها
بس که می آید صدای آب آب از نیزه ها
گرچه اینجا موج موج تشنگیها جاری است
می تراود چشمه چشمه شعر ناب از نیزه ها
کتابیادنامه کنگره بررسی تأثیر امام خمینی و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصرصفحه 118