علی فضلی
اشتیاق فراوان رزمندگان به دیدار امام
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

محل نشر : تهران

زمان (شمسی) : 1394

زبان اثر : فارسی

اشتیاق فراوان رزمندگان به دیدار امام

‏  ما هر بار که از جبهه می آمدیم و چند روزی را می ماندیم، تلاش‏‎ ‎‏می کردیم از همان فرصت چند روزه استفاده کرده و یکی دو سه باری به‏‎ ‎‏ملاقات حضرت امام برویم و اصلاً هم این احساس را نداشتیم که نتوانیم‏‎ ‎‏حضرت امام را ببینیم یا روزی با جای خالی ایشان مواجه شویم. ملاقات‏‎ ‎‏حضرت امام عشقی بود که در دل بچه ها موج می زد و بچه ها سنگ تمام‏‎ ‎‏می گذاشتند تا از دیدار حضرت امام بهره برگیرند. ‏

‏   در یکی از این ملاقاتها که کنترلها مقداری بیشتر شده و کارت ملاقات‏‎ ‎‏لازم بود، دو نفر از دوستان طلبۀ رزمنده ـ شهید فلاح و شهید مصطفی خلیلی ـ‏‎ ‎‏را دیدم. البته قبلاً هم در ملاقات های حضرت امام گاهی اوقات آنها را تک‏‎ ‎‏تک دیده بودم، اما دو نفر را با هم ندیده بودم. شهید فلاح طلبۀ رزمنده ای بود‏‎ ‎

‏که مویرگهای انگشتش قطع شده بود و ایشان هم طلبه و مبلّغ بود و هم‏‎ ‎‏رزمنده ای که در جبهه از رشادتها و شجاعتها و شهامتهایش خاطرات عظیم و‏‎ ‎‏شیرینی به یادگار مانده است. من از ایشان پرسیدم که حاج علی آقا تو چطوری‏‎ ‎‏به اینجا آمدی؟ گفت که من قم بودم. شب خواب دیدم که فردا امام ملاقات‏‎ ‎‏عمومی دارند. برای توفیق زیارت حضرت امام از خداوند مدد خواستم و‏‎ ‎‏برای این کار صد تا صلوات نذر کردم. در حالی که برنامه مسافرت نداشتم،‏‎ ‎‏صبح روز بعد مقدمات حرکت به تهران جور شد. وقتی که به ترمینال رسیدم،‏‎ ‎‏دیدم خیلی شلوغ است، پنجاه تا صلوات اضافه کردم. اصلاً انگار که کارها‏‎ ‎‏سریع هماهنگ بشود، برای تهران ماشین گیرم آمد و خلاصه تا رسیدم‏‎ ‎‏جماران تعداد صلوات ها به پانصد رسید. برای این موانع بازرسی هم هر کدام‏‎ ‎‏تعدادی صلوات نذر کردم تا رسیدم به اینجا که حالا دیگر شما را دیده ام و‏‎ ‎‏باید کاری بکنی. شهید فلاح و شهید مصطفی خلیلی هیچ کدام کارت ملاقات‏‎ ‎‏نداشتند. من به اتفاق خانواده و نیز خانمی از فامیل به ملاقات آمده و کارت‏‎ ‎‏ملاقات به تعداد همراهان تهیه کرده بودم. این خانم همواره آرزوی دیدار‏‎ ‎‏حضرت امام را داشت و می گفت شما که خدمت حضرت امام می روید، من را‏‎ ‎‏هم ببرید و من هم می گفتم اگر خدا توفیق نصیب کند، یک روزی درست‏‎ ‎‏خواهد شد. اتفاقاً آن روز ایشان هم آمده بود و برایش کارت ملاقات تهیه‏‎ ‎‏کرده بودیم. شهید فلاح و شهید خلیلی که گفتند ما تا اینجا صلواتی آمده ایم و‏‎ ‎‏از این جا به بعد را شما باید هماهنگ نمایید. گفتم پدرتان خوب، من فقط‏‎ ‎‏چند کارت ملاقات به تعداد همراهان دارم. گفتند ما نمی دانیم باید ردیف‏‎ ‎‏شود. من به ناچار به خانمها گفتم کدامیک از شما داوطلب هستید، کارت‏‎ ‎‏ملاقاتتان را به این برادران بدهید؟ یکی از دو نفر خانمی که کارتشان را دادند،‏‎ ‎

‏همان خانمی بود که همیشه آرزوی دیدار حضرت امام را داشت که البته بعداً‏‎ ‎‏هم موفق نشد. حاج علی آقا فلاح هم علاوه بر ملاقات نوبت اول، چون‏‎ ‎‏ازدحام جمعیت زیاد بود دوباره و بر اثر فشار جمعیت به داخل حسینیه‏‎ ‎‏جماران رانده شده و مجدداً توفیق زیارت حضرت امام برایش حاصل‏‎ ‎‏می شود. که در این مورد شاید چیزی جز توفیق تاثیر آن صلواتها را نتوان‏‎ ‎‏دخالت داد.‏