مبارزه علما و بزرگان مخصوصاً امام ادامه یافت بطوریکه در دوم فروردین آن سال ]1342[ که مصادف با روز شهادت امام صادق(ع) بود، آیتالله العظمی گلپایگانی در مدرسه فیضیه مجلس عزاداری برگزار کرد. مرحوم آقای ]یحیی[ انصاری بنا بود آنجا منبر برود. هرکس وارد آن مدرسه می شد و آنجا را می دید می فهمید که مجلس عادی نیست، زیرا ساواکیها با لباس شخصی و به عنوان مستمع در نزدیک منبر نشسته بودند. به محض اینکه ایشان منبر رفت در فاصله های خیلی کوتاهی صلوات می فرستادند و هر چه ایشان امر به آرامش و سکوت و استماع می کرد توجه نمی کردند و معلوم بود کهمی خواهند مجلس را به هم بزنند که بالاخره همین کار را هم کردند و سپس طلاب را کتک زدند. طلاب، مرحوم آیتالله العظمی گلپایگانی را داخل یکی از اتاقها بردند و از ایشان حفاظت کردند اما در آن روز طلبه ها را بسیار کتک زدند، عمامه ها و عباها، لباس طلاب و کتابهای آنها را آتش زدند و بطوریکه معروف است بعضی از طلاب را از بالای بام به رودخانه پرت کردند و یک صحنه خیلی عجیب و غریبی بوجود آوردند.
در همان زمان که در مدرسه فیضیه طلاب را می زدند به امام خبر دادند که مدرسه فیضیه شلوغ شده است. امام حرکت می کنند، می گویند برویم به مدرسه. افرادی که همراه امام بودند گفتند: کجا می خواهید بروید مدرسه شلوغ است و طلاب را می زنند و اهانت می کنند.ایشان
کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 25 فرمودند: فرزندان من را بزنند من اینجا بنشینم، من باید بروم. بالاخره ایشان به طرف مدرسه می آیند اما امام را به مسجد اعظم می برند و امام آنجا یک مقداری صحبت می کنند بعد هم به منزل برمی گردند. به دنبال این حادثه ایشان اعلامیه ای صادر می کنند.
کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 26