بدنبال آن ملاقات اقداماتی برای آزادی امام انجام شد. همچنین از طریق مراجع عظام تقلید در خارج از کشور، آنها هم تلگرافهایی کردند به دستگاه و دولت و کشورهای اسلامی مخابره کردند و به شاه فشار آوردند، طوری که قریب به یکسال بیشتر امام بازداشت نبودند و شاه مجبور شد که امام را آزاد بکند. برای اینکه بازداشت یک مرجع تقلید هم از نظر قوانین بین المللی و هم از نظر قانون اساسی مشروطه خلاف قانون
کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 60 بود و این یک اعتراض واردی بود که چرا باید یک مرجع تقلید بازداشت بشود و زندانی بشود. خوب شاه مجبور شد که امام را از حبس به حصر به تعبیر خود امام منتقل کند. امام را به یک منزلی انتقال دادند که منزل آقای نجاتی برادر آیتالله قمی بود. یک مدتی امام آنجا بودند و رفت و آمدی شد، دیدارهایی علما و بزرگان با ایشان داشتند و در نهایت اجازه داده شد امام به قم منتقل بشوند. وقتی که امام به قم آمدند از آنجا ملاقاتهای عمومی با امام شروع شد و اردوهایی از مراکز استانها و شهرستانها من جمله از خراسان برای دیدار با امام آمدند.
استاد، علمای مهاجر برای تایید مرجعیت امام چه اقدامی کردند؟
22 نفر از فضلا و مدرسین قم جواب یک استفتاء در این باره را دادند و مرجعیت امام را امضاء کردند. ناگفته نماند که از فوت مرحوم آیتالله بروجردی این مورد بحثبود که چهکسی شایستگی مرجعیت را دارد؟ اما بعد از قصه انجمن های ایالتی و ولایتی دیگر کسی در مرجعیت امام شک نداشت. برای محکم کاری و تثبیت مطلب استفتائی هم شد و مراجع عظام مرجعیت ایشان را تایید کردند و 22 نفر از مدرسین عالی مقام هم امضاء کردند و چاپ شد و منتشر در سراسر کشور گردیدتا بعضی از افرادی هم که شک داشتند شک آنها هم برطرف بشود. مساله مرجعیت امام یک مساله ای بود که همان اوایل شروع نهضت در زمان مبارزه با لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی مطرح بود به عنوان مثال در مشهد مقدس جمعی از طلاب قم و بعضی از علمای خود مشهد خدمت حاج شیخ مجتبی قزوینی رسیده بودند و از ایشان سوال کردند که امروز
کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 61 وضع ما از نظر تقلید چیست؟ از چه کسی باید تقلید بکنیم؟ ایشان فرموده بودند از حاج آقا روح الله، که آن موقع حاج آقا روحالله گفته می شد و امام گفته نمی شد.
البته امام رساله نداشتند، رساله امری عوامی است، لازم نیست مرجع رساله داشته باشد. امام اجازه نمی دادند رسالهاش چاپ بشود و برای چاپ رساله پول نمی دادند. بعضی از آقایان که برای چاپ رساله پول می دادند می فرمودند این بحثها را بگذارید برای بعد، خصوصی سوال تان را بپرسید. مثلاً الآن مقام معظم رهبری مرجع است لازم نیست رساله داشته باشد ولی فتوای ایشان مشخص است. ایشان فرمودند اگر کسی احتیاج به فتوا داشته باشد از من سوال کند من جواب می دهم تا تکلیفشان روشن بشود. بعد ایشان به خیلی ها اجازه دادند که به همان فتوای امام عمل بکنند. آنهایی که در زمان امام تقلید می کردند، بقای بر تقلید میت و کسانی هم که ابتدائاً می خواهند تقلید بکنند باز اجازه دادند که به تحریر الوسیله و فتاوای امام عمل بکنند و اشکالی ندارد می توانند هم سوال بکنند. مساله رساله داشتن یا رساله نداشتن موضوعی نیست که ربطی به مرجعیت داشته باشد و مرجعیت را ثابت بکند یا نفی بکند. اصولاً مرجعیت بستگی به علمیت و اعلمیت شخص دارد. اگر علمیت شخص در حوزه علمیه و نزد مراجع بزرگ ثابت شده باشد، مرجعیت ایشان ثابتاستو تقلیداز آن هم جایزاست برای اینکه وقتی اجتهادش ثابت شد می تواند فتوا بدهد بنابراین تقلید کردن از او هم اشکالی ندارد. معمولاً بعد از فوت هر مرجعی این مباحث پیش می آید و امام از شخصیتهایی است که هیچ وقت حاضر نبود که خودش را مطرح کند. حتی در فاتحه خوانی مراسم ترحیم آیتالله العظمی بروجردی ایشان
کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 62 خیلی مختصر شرکت می کرد و بلافاصله بلند می شد و می رفت برای خاطر اینکه منبری که بالای منبر می رود اسم ایشان را بعنوان آیتالله العظمی یا بعنوان مرجع نبرد، حاضر نبود که خودش را مطرح کند. این بحث برایکسانی است که سطح فکرشان پایین است و دلشان می خواهد زود مرجع بشوند، ولی مرجعیت امام از این راه ثابت شد، بالاخره هر کسی که در مظان مرجعیت است یک عده مرید دارد، این مریدان برایش فعالیت می کنند، البته آیتالله قمی رساله داشت، رساله اش قبلاً چاپ شده بود ولی آقای بهاء الدین محلاتی رساله نداشتند و ادعای مرجعیت هم نداشتند. مریدانشان قهراً رساله را به مردم می دادند دادن رساله به افراد معنایش این بود که از این مرجع تقلید کنید.
کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 63