اسفار اربعه از منظر امام عارف خمینی رحمه الله
(سفرهای معنوی و سلوک عرفانی)
حجة الاسلام و المسلمین دکتر جعفر شانظری
مقدمه
سپاس و ثنا مخصوص خدایی است که در حجاب غیبت ذات ـ که مقام عماء است ـ جای گزین و در غیبت صفات و اسماء پرده نشین است. درود و سلام بر اصل انوار و رازدار سرّ اسرار؛ او که پرده نشین حجاب عزّت جلال و سرشتۀ دو دست جلال و جمال است. و سلام خاص بر قطب وجود و خاتم اولیای الهی، حضرت حجّت قائم به حق.
مسأله تعلیم و تربیت و آموزه های وحیانی در ادیان، سیر و سلوک در عرفان، و حکمت عملی در فلسفه، همپای آفرینش انسان، پیشینۀ تاریخی دارد. در ستایش و جایگاه این مسأله همین بس که سعادت و شقاوت، هبوط و صعود و هدف مداری و هدفمندی انسان، در دامن این مسأله معنا می شود و نمود می یابد.
در این مقال بر آنیم تا به سیر و سلوک انسان در سفرهای چهارگانۀ عرفانی از منظر امام عارف، پارسای نالان شب، ظلمت شکاف قرن، شورشگر بزرگ عصر و بانگ زن «حیّ علی الفلاح» یعنی خمینی کبیر رحمه الله بپردازیم و تطبیقی با دیگر عارفان، به ویژه مرحوم قمشه ای، داشته باشیم.
نخست کلید واژگان بحث را تعریف و تفسیر می کنیم و سپس اسفار اربعه را مطرح
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 183 وتفاوت دیدگاه امام عارف خمینی رحمه الله را با سالکان، عارفان و حکیمان بزرگ تبیین می نماییم و به این سخن دست می یابیم که دیدگاه امام خمینی رحمه الله مطابق برهان، عرفان و قرآن است و توجه خاص او براساس جهان بینی صحیح فلسفی و عرفانی استوار گردیده است. و در پایان به چکیده ای از سفرهای معنوی از منظر عارفان و حکیمان پرداخته ایم.
کلید واژه ها: سفر، سیر و سلوک، حجاب، عشق، تجلّی، فیض، فنا، حق.
شناسایی کلید واژه ها
سفر
ـ فاطی! به سوی دوست سفر باید کرد
از خویشتن خویش گذر باید کرد
ـ به هنگام خزان در این خراب آباد بنشستم
بهار آمد که بهر وصل او بار سفر گیریم
ـ مسافر چون بود رهرو کدام است
که را گویم که او مرد تمام است
دگر گفتی مسافر کیست در راه
کسی کو شد ز اصل خویش آگاه
مسافر آن بود کو بگذرد زود
ز خود صافی شود چون آتش از دود
سلوکش سیر کشفی دان ز امکان
سوی واجب به ترک شین و نقصان
به عکس سیر اول در منازل
رود تا گردد او انسان کامل
در اصطلاح عرفا سفر، توجه دل به سوی حق است و مسافر کسی است که از طریق
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 184 سلوک روشی خاص، به مرتبه و مقامی برسد که از اصل و حقیقت خود آگاه و باخبر شود و بداند که اصل و حقیقت او مرتبۀ جامعۀ الهیه است؛ مسافر و سالک کسی است که از منازل شهوات طبیعی و مشتهیات نفسانی و لذات و مألوفات جسمانی عبور نماید و از لباس صفات بشری منخلع گردد و از ظلمت تعیّن خودی ـ که حجاب نور حقیقت او است ـ صافی گردد و پردۀ پندار خودی از روی حقیقت براندازد و چون آتش، از دود جدا شود.
بدان که سیر کشفی، برتر از سیر استدلالی است؛ زیرا سیر کشفی به طریق شهود است و دیگری به طریق دلیل. سیر کشفی عبارت است از رفتن سالک از مقام تقیید به جانب اطلاق؛ یعنی سیر اول سالک ـ که از مبدأ عالم اطلاق به مراتب تقیید، و از وحدت به کثرت، جهت ظهور و اظهار در منازل و مراتب کثرات و تعیّنات وجود است ـ سیری نزولی است؛ و در سیر رجوعی و عروجی ـ که عبارت است از سیر الی الله و رفتن از تقیید به اطلاق و از کثرت به وحدت ـ یک سیر صعودی دارد؛ همانند فیض که از مبدأ فیّاض مطلق نزول می نماید و در مراتب تعینات و کثرات متنزل می گردد.
ملا عبدالرزاق کاشانی می نویسد:
سفر روحانی: هو توجّه القلب إلی الحقّ.
امام خمینی رحمه الله در کتاب چهل حدیث می نویسد:
مادامی که حبّ نفس در دل است و انسان در بیت مظلم نفس است، مسافر الی الله نیست؛ بلکه از «مخلّدین الی الارض» است. و اول قدم سفر الی الله ، ترک حبّ نفس است و قدم بر اَنانیت و فرق خود گذاشتن است. و میزان در سفر همین است. و بعضی گویند: یکی از معانی آیۀ شریفۀ «وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهَاجِراً إلَی الله ِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أجْرُهُ عَلَی الله ِ» این است که کسی که خارج شد از بیت نفس و هجرت به سوی حق کرد به سفر معنوی، پس از آن، او را فنای تام ادراک کرد، اجر او بر خدای تعالی است. و معلوم است
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 185 برای چنین مسافری، جز مشاهدۀ ذات مقدس و وصول به فنای حضرتش، اجری لایق نیست، چنانچه از زبان آن ها گفته شد:
در ضمیر ما نمی گنجد به غیر دوست کس
هر دو عالم را به دشمن ده که ما را دوست بس
سیر و سلوک
ـ گر سالک او منازلی سیر کند خود مسلک نیستی بود منزل ما
ـ در دیدۀ عاشقان چنانم در منظر سالکان چنینم
سلوک عبارت است از سیر در مراتب وجود به قصد وصول به کمال؛ کمال نیز عبارت است از نیل به حقیقت. سلوک یعنی پیمودن راه و تماشای آثار و خصوصیات منازل و مراحل راه حقیقت. و سالک رفتار کننده و طی کنندۀ راه و کسی است که تحت ارشاد و مراقبت شیخ، مراحل تهذیب و تصفیۀ نفس را می گذراند. سلوک، رفتن از تقیّد به اطلاق و از کثرت به وحدت است؛ و سالک، سیر کنندۀ به سوی خدا است؛ و مادام که در سیر است، میان مبدأ و منتهی است.
ـ سالک راه تو ز اول واصل است کاین ره از سر تا به پایانش تویی
ـ سالکان راه را محرم شدم ساکنان قدس را همدم شدم
خون شدم جوشیده در رگ های عشق در دو چشم عاشقانش نم شدم
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 186
استاد حسن زاده می نویسد:
عزیزالدین نسفی در انسان کامل (ص 84) گوید: پیش از ما مشایخ در سلوک، کتاب بسیار جمع کرده اند و در جمله این گفته اند که سلوک، سیر الی الله و سیر فی الله است...
... در زبدة الحقایق گوید: سلوک عبارت از سیر الی الله و سیر فی الله است. سیر الی الله نهایت دارد؛ اما سیر فی الله نهایت ندارد؛ یعنی سلوک عبارت است از رفتن از اقوال و افعال و اخلاق بد، به اقوال و افعال و اخلاق نیک ... .
و در رسالۀ مقصد اقصی گوید: بدان که معنای سلوک، سیر است؛ و سیر بر دو قسم است: سیر الی الله و سیر فی الله . و سیر الی الله نهایت دارد؛ اما سیر فی الله نهایت ندارد.
اهل عرفان می گویند که سیر الی الله عبارت از آن است که سالک چندان سیر کند که خدای را بشناسد. چون خدای را شناخت سیر الی الله تمام شد؛ اکنون ابتدای سیر فی الله باشد؛ و سیر فی الله عبارت از آن است که سالک بعد از شناخت خدای، چندانی دیگر سیر کند که تمام صفات و اسامی و افعال خدای را دریابد. و علم و حکمت خدای را بداند و صفات و اسامی خدای و علم و حکمت خدای بسیار است، بلکه نهایت ندارد.
از صفات تو آنچه حصّۀ ما است کم تر از قطره ای ز صد دریا است
با دقت در کلام نسفی معلوم می شود که اسفار را به دو قسم دانستن، در حقیقت تلخیص اسفار اربعه به دو سفر است و در واقع، تنافی بین اقوال نیست.
تهانوی در کشاف می نویسد:
سلوک عبارت است از پیرایش جان از اخلاق زشت و آراستن او به اخلاق پسندیده. بدان که اهل عرفان و تصوّف سه چیز را طلب می کنند: جذبه، سلوک و عروج. جذبه کشش است، و سلوک کوشش که سالک در راه خدای سیر کند، و عروج بخشش است.
عزالدین نسفی در انسان کامل شرایط سلوک را در شش امر می داند: ترک، صلح، صمت، جوع، خلوت و سهر.
مرحوم میرزا جواد ملکی در رساله لقاء الله می نویسد:
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 187 باری سالک راه خدا بعد از توبه، لازم است از مشارطه و مراقبه و محاسبه ...
یعنی عمده وظایف سالک پس از انجام توبۀ صحیح چهار چیز است که آن ها را ارکان اربعۀ سلوک می نامند و عبارتند از: مشارطه، مراقبه، محاسبه و معاتبه یا معاقبه.
حجاب
ـ هرچه فرا گرفتم و هرچه ورق زدم چیزی نبود غیر حجابی پس از حجاب
ـ بردار حجاب از میان، تا یابد راهی به رخ تو چشم بیگانۀ من
ـ بردار حجاب تا جمالش بینی تا طلعت ذات بی مثالش بینی
«حجاب» به معنای پرده و پوشش و هر چیزی است که مطلوب را از طالب پوشیده دارد و موانعی را گویند که عاشق را از معشوق باز دارد؛ و هرچه جز معشوق باشد، مانع وصول به معشوق خواهد بود. عاشق راستین کسی است که معشوق را به معشوق جوید؛ از این رو است که خود سالک، خودی او، حجاب راه او است. حجاب ها به نسبت مقام سالک و مرتبت عاشق، مختلف است.
حجاب در اصطلاح، مانع میان عاشق و معشوق است. حجاب، انطباع صور را در دل گویند که مانع قبول تجلّی حقایق است و آنچه مطلوب را از چشم مستور دارد حجاب است. ملاصدرا می نویسد:
حجاب نوریه، عبارت است از عقول مجرّدۀ مترتبه که از لحاظ وجود نور متفاوتند و با این وصف، در نوریت خالصند و مشوب به ظلمت عدم نمی باشند؛ برخلاف نفوس و طبایع. و مراد از حجب ظلمانی، طبایع ظلمانیه اند و هر آنچه زمانی است؛ زیرا آن ها مشوب به اعدامند و نور خالص نیستند و آن گاه آدمیان به مقام قرب الهی رسند که حجاب ها بردرند و طی طریق الی الله کنند و به مقام «قاب قوسین» رسند.
امام خمینی رحمه الله در ذیل چهلمین حدیث در کتاب چهل حدیث می نویسد:
و اکنون این سکر طبیعت، که چشم و گوش و سایر مدارک ما را تخدیر کرده، نمی گذارد ما از
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 188 حقایق وجودیه و هویّات عینیه اطلاعی حاصل کنیم و چنانچه مابین ما و حق، حجبی ظلمانی و نورانی فاصله است، مابین ما و دیگر موجودات ـ حتی نفس خود ـ حجبی فاصله است که ما را از حیات و علم و سایر شئون آن ها محجوب نموده. ولی از تمام حجاب ها سخت تر، حجاب انکار از روی افکار محجوبه است که انسان را از همه چیز باز می دارد. و بهتر وسایل برای امثال ما محجوبین، تسلیم و تصدیق آیات و اخبار اولیای خدا است و بستن باب تفسیر به آراء و تطبیق با عقول ضعیفه است.
ـ تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
خوشا کسی که در این راه بی حجاب رود
ـ حجاب چهره جان می شود غبار تنم
خوشا دمی که ازین چهره پرده برفکنم
چگونه طوف کنم در فضای عالم قدس
چو در سراچۀ ترکیب تخته بند تنم
به طور اجمال، حجاب ظلمانی و نورانی است. حجاب های ظلمانی از عالم جسمانیت است؛ و نورانی از ماورای طبیعت «إنّ لله سبعین ألف حجاب من نور و ظلمة» و ذات احدیّت در آن حجب که آن ها را مظاهر اسماء نیز گویند، مختص است؛ چون اختفای معنا در صورت؛ بلکه ادقّ و اَلطف از این تمثیل. و از این روی، اسماء از جملۀ حجب ذات شمرده شده اند.
مخفی نماند که آدمی را به جز این دو حجاب، حجاب های گوناگون دیگر نیز از اعمال و اقوال و نیات به او است که اگر چنانچه اخلاق رذیله و اقوال سیّئه و نیّات خبیثه در انسان رسوخ کند، آن گاه «ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ»... و انسان را از لقای تعالی باز می دارد.
امام خمینی رحمه الله می نویسد:
تا انسان در حجاب خود است و به خود سرگرم است و خَرْق حُجب ـ حتی حُجب نوری ـ را
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 189 نکرده، فطرتش محجوب است و خروج از این منزل، علاوه بر مجاهدات، محتاج به هدایت حق تعالی.
عشق
ـ
رهرو عشقم و از خرقه و مسند بیزار
به دو عالم ندهم روی دل آرای تو را
همه جا منزل عشق است، که یارم همه جاست
کوردل آن که نیابد به جهان جای تو را
ـ عشق دلدار چنان کرد که منصور منش
از دیارم به در آورد و سردارم کرد
«عشق» یعنی شوق مفرط و میل شدید به چیزی. عشق از «عَشَقه» اشتقاق است و آن گیاهی باشد که در درخت پیچد و آب درخت را فرو خوردن گیرد؛ پس لون آن را زرد کند؛ پس ثمره از او باز گیرد؛ پس برگ او بریزاند؛ پس خشک گرداند ... و جز افکندن و سوختن را نشاید. عشق نیز چون به کمال رسد، تو را ساقط گرداند و حواس را از منافع منع کند و طبع را از غذا باز دارد و میان محب و خلق ملال افکند و از صحبت غیر دوست سِآمت گیرد ... عشق، افراط محبت است...
عشق را به حقیقی و مجازی تقسیم کرده اند. عشق مجازی در ابتدا محبت و هوا است؛ بعد علاقه و بعد وَجْد و عشق. عشق حقیقی عشق به لقای محبوب حقیقی است که ذات احدیّت باشد ... عشق حرکت به سوی آن زیبایی محض است که همان خیر و حقیقت مطلق باشد.
ـ جز عشق تو هیچ نیست اندر دل ما عشق تو سرشته گشته اندر گل ما
حاش لله که جز این ره، ره دیگر پویم عشق روی تو سرشته به گل و آب من است
ـ ما زادۀ عشقیم و پسر خواندۀ جامیم در مستی و جان بازی دلدار تمامیم
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 190
عشق الهی در همۀ موجودات سریان دارد و شرط آن، رستن از خود و خودی است. عشق، اختیار را می سوزاند و راه آن بی انتها است. و این راه به فنا منتهی می شود و به مدد عشق، حجاب های عاشق در مراحل کمال به کنار می روند.
امام خمینی رحمه الله در تفسیر سورۀ حمد می فرمایند:
«مادر بت ها، بت نفس شما است». از همۀ بت ها بیش تر، انسان به این عبادت می کند؛ توجهش به این بیش تر است. و تا این بت را نشکند، نمی تواند الهی شود.
ـ بگذر از خویش، اگر عاشق دلباخته ای که میان تو و او جز تو کسی حایل نیست
ـ عشق جوشد بحر را مانند دیگ عشق ساید کوه را مانند ریگ
عشق بشکافد فلک را صد شکاف عشق لرزاند زمین را از گزاف
گر نبودی بهر عشق پاک را کی وجودی دادمی افلاک را
استاد حسن زاده در ذیل فصّ بیست و هشتم از فصوص فارابی می نویسد:
اهل خبرت دانند که جملۀ «تمّ وجوده فوق التمام، فیفضل لیسبح علی الإتمام» چقدر والا مرتبه و بلند پایه است. و مفاد این کلمۀ علیا این است که عشق، علت ایجاد و سرچشمۀ همۀ فیوضات است که فیض بخش به عالم امکان است.
عشق سرچشمۀ فیض ازلی است فاعل و غایت اصل ایجاد
عشق سر سلسلۀ املاک است عشق سر خیل نبات است و جماد
عشق هم عاشق و هم معشوق است عشق مبدأ بود و عشق معاد
عن أبی عبدالله علیه السلام قال: «قال رسول الله صلی الله علیه و آله: أفضل الناس مَن عشق العبادة، فعانقها وأحبّها بقلبه و باشرها بجسده و تفرغ لها، فهو لا یبالی علی ما أصبح من الدنیا؛ علی عسرٍ أم علی یسر».
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 191
ـ عاشقان را با خود و با هیچ کس تدبیر نیست عین و شین و قاف را اندر کتب تفسیر نیست
تجلّی
ـ تا جلوۀ او جبال را دک نکند تا صعق، تو را ز خویش مندک نکند
پیوسته خطاب «لن ترانی» شنوی فانی شو، تا خود از تو منفک نکند
ـ طور و شجر است و جلوۀ روی نگار یاران، این است حاصل درویشان
ـ ای جلوۀ کامل «أنا الحقّ» در عرش مرفّع جهانی
دک کن جبل خودیّ خود، چون موسی تا جلوه کند جمال او بی «أرنی»
«تجلّی» به معنای ظاهر شدن، روشن و درخشنده شدن و جلوه کردن است. در عرفان نظری، خلقت هستی تجلّی حق دانسته شده است و در این تجلیات ـ همانند حکمت بحثی که به ترتیب در نظام خلقت قائل است ـ نظم خاصی برقرار است و تجلیات نیز انواع و اقسام و مراتب دارد. تجلّی، انکشاف شمس حقیقت است؛ تجلّی حق سبب استتار خلق است و استتارش موجب ظهور حق:
تجلّی کن که تا سرمست گردند کند اجزای عالم مست شوری
چو دریای عتاب تو بجوشد برآید موج طوفان از تنوری
خلایق همچو کشت و تو بهاری بتو یابد شقایقشان ظهوری
اقسام تجلیات
تجلّی الهی؛ و آن عبارت است از موجودات عالم وجود که مظهر صفات متکثّرۀ ذات حق می باشند؛ که خود اقسامی دارد: تجلّی اول، تجلّی ذات است؛ تجلّی دوم، ظهور او در اعیان ممکنات که شئون ذات اویند؛ تجلّی سوم، تجلّی شهودی است.
تجلّی جلالی؛ این تجلّی موجب قهر است و هر جمالی مستلزم جلالی و در پس پردۀ هر جلالی، جمالی است. جمال مطلق را جلالی است و آن، قهّاریت حق است بر جمیع اشیاء با فنای در تجلّی. و این مرتبۀ علوّ جمال است؛ و این جمال را دنوّی هست که به آن،
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 192 اشیاء نزدیک می گردد و آن دنوّ، ظهور جمال مطلق است به صورت جمیع اشیاء و این دنوّ جمال را نیز جلالی هست و آن، احتجاب جمال مطلق است.
تجلّی جمالی؛ آن است که مستلزم لطف و رحمت و قرب باشد.
تجلّی شهودی، ظهور وجودات است که مسمّی است به اسم النور و آن، ظهور نَفَس الرحمان است.
امام خمینی رحمه الله در شرح دعای سحر می نویسد:
إنّ قلوب الأولیاء و السالکین مرآت تجلّیات الحقّ و محلّ ظهوره، کما قال تعالی: «یا موسی! لایسعنی أرضی و لا سمائی، و لکن یسعنی قلب عبدی المؤمن»؛ إلاّ أنّ القلوب مختلفة فی بروز التجلّیات فیها؛ فربّ قلب عشقی ذوقی تجلّی فیها ربّه بالجمال و الحسن و البهاء، و قلب خوفی تجلّی علیه بالجلال و العظمة و الکبریاء و الهیبة، و قلب ذو وجهتین تجلّی علیه بالجلال و الجمال و الصفات المتقابلة، أو تجلّی علیه بالاسم الأعظم الجامع؛
قلوب، در بروز تجلیات حق در آن ها گونه گونند: قلبی عشقی و ذوقی است و خداوند، با جمال و حسن و بهاء بر او تجلّی می کند؛ و قلبی خوفی است و خداوند با جلال و عظمت و کبریا و هیبت بر آن متجلی می شود؛ و قلبی است که هر دو وجه را دارا است و خداوند با جلال و جمال و صفات متقابل بر او تجلّی دارد، و یا تجلّی حق بر او به اسم اعظم جامع است.
فیض
ـ ما همه موج و تو دریای جمالی ای دوست موج دریاست، عجب آن که نباشد دریا
ـ در میخانه گشایید به رویم شب و روز که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم
«فیض» عبارت است از فعل فاعلی که فعلش بلاعوض و همیشگی باشد. از این جهت حق را مبدأ فیاض خوانند که فیضش علی الدوام بر موجودات وارد می شود. فیض در اصطلاح به القای چیزی در دل، از طریق الهام ـ که به کسب حاصل می شود ـ نیز گویند.
استاد حسن زادۀ آملی در شرح عبارت «واجب الوجود مبدأ کلّ فیض» از فارابی، می نویسد:
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 193 بدان که فیض در اصطلاح حکما، فعلی است که از فاعل آن، بدون عوض و غرض صادر شود ... فیض الهی فعل الهی است که همۀ ماسوی را فرا رسیده است ... این فیض، حصّۀ وجودی هر موجودی است که واسطۀ ارتباط او با حق مطلق است؛ ارتباطی که عین ربط است.
فنا
ـ عاشق از شوق به دریای فنا غوطه ور است بی خبر آن که به ظلمت کدۀ ساحل بود
ـ پیوسته خطاب «لن ترانی» شنوی فانی شو تا خود از تو منفک نکند
«فنا» در اصطلاح یعنی آن که جهت بشریت بنده در جهت ربوبیت حق محو گردد.
عین القضاة در تمهیدات می نویسد:
دانی که این همه سالک را کی روی نماید؟ آن گاه روی نماید که بدان مقام رسد که حلاج گفته است: «إذا أراد الله أن یوالی عبداً من عباده، فتح علیه باب الذکر، ثمّ فتح علیه باب القرب، ثمّ اجلسه علی کرسی التوحید، ثمّ رفع عنه الحجب، فیراه بالمشاهدة، ثمّ أدخله دار الفردانیة، ثمّ کشف عنه رداء الکبریاء و الجمال، فإذا وقع بصره علی الجمال بقی بلا هو؛ فحینئذٍ صار العبد فانیاً و بالحقّ باقیاً، فوقع فی حفظه سبحانه و تعالی و بری ء من دعاوی نفسه».
هرگز ندانی که چه می گویم! باش تا رسی و بینی. تو هنوز در خانۀ بشریت مقیم شده ای و در دست هوا و نفس گرفتاری، این مقام را چه باشی؟!
هر دل که ز خویشتن فنا گردد شایستۀ قرب پادشا گردد
عزالدین کاشانی گوید:
فنا عبارت است از نهایت سیر الی الله . و بقا عبارت است از بدایت سیر فی الله . چه سیر الی الله وقتی منتهی شود که بادیۀ وجود را به قدم صدق یک بارگی قطع کند؛ و سیر فی الله آن گاه محقق شود که بنده را بعد از فنای مطلق وجودی و ذاتی، مطهّر از لوث حدثان ارزانی دارند،
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 194 تا بدان در عالم انصاف به اوصاف الهی و تخلّق به اخلاق ربانی ترقی می کند.
فنا دو نوع است: فنای ظاهر و فنای باطن. فنای ظاهر فنای افعال است، و این نتیجۀ تجلّی افعال الهی است. صاحب این فنا هیچ فعل و ارادت و اختیار نبیند و اثبات نکند، الاّ فعل و ارادت و اختیار حق سبحانه ... اما فنای باطن، فنای صفات است و فنای ذات.
اسفار اربعه از منظر امام خمینی رحمه الله
به هنگام خزان در این خراب آباد بنشستم بهار آمد که بهر وصل او بار سفر گیرم
سفر در اصطلاح عرفا توجه دل است به سوی حق. و معلوم است برای چنین مسافری جز مشاهدۀ آن ذات مقدس و وصول به فنای حضرتش اجری لایق نیست.
سفر اول
از نظر امام خمینی رحمه الله سفر نخست سالک، سیر از خلق به حق مقیّد است، نه حق مطلق؛ لذا می فرمایند:
به نظر من، سفر اول ـ که سفر از خلق به سوی حق مقیّد است ـ به این طریق است که حجاب هایی را که جنبۀ یلی الخلقی دارد، از میان بردارد و جمال حضرت حق را مشاهده کند، به واسطۀ ظهور فعلی حضرت حق در عالم وجود. و این ظهور فعلی در حقیقت، ظهور ذات است در مراتب هستی. و این همان جنبۀ یلی الخلقی است. و به عبارت دیگر، مشاهدۀ جمال حق به آن است که وجه حضرت حق در نزد او منکشف می شود.
و پایان این سفر آن است که همۀ خلق را ظهور حضرت حق می بیند و همه را آیات او می نگرد. در این جا سفر اول به پایان می رسد و سفر دوم آغاز می گردد.
بنابراین، به نظر امام خمینی رحمه الله تحقق سفر اول به رفع حجاب هایی است که جنبۀ یلی الخلقی دارند؛ یعنی سالک، مقهور و فریفتۀ جنبۀ یلی الخلقی ـ که به صورت مستقل و گسیخته از حق تعالی مشاهده می شوند ـ نمی گردد، بلکه جمال حق را به ظهور فعلی آن
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 195 در موجودات نظاره می کند. سالک در پایان این سفر، تمام موجودات را نشانه ای از حق می بیند و مظاهری می داند که خداوند در آن ها ظهور کرده است.
امام خمینی رحمه الله در شرح دعای سحر نیز به این مطلب تصریح دارند که سفر به حق مطلق به ناچار از حق مقیّد گذر می کند:
... فالعروج إلی مقام التحقّق بالمشیة المطلقة المستهلکة فیها التعیّنات الفعلیة، لا یمکن إلاّ بعد التدرّج فی مراتب التعیّنات؛ فمن عالم الطبیعة یعرج إلی عالم المثال و الملکوت متدرّجاً فی مراتبها، و منهما إلی عالم الأرواح المقدّسة بمراتبها، و منه إلی مقام المشیة التی استهلک فی عینها جمیع الموجودات الخاصّة و التعیّنات الفعلیة. و هذا هو مقام التدلّی فی قوله تعالی «دَنَی فَتَدَلَّی».
پس سفر اول برای سالک، عبور از جنبۀ یلی الخلقی اشیاء است و حق مطلق و مشیت مطلقه برای سالک، پس از عروج از مظاهر و عوالم و تجلیات مقیّده است؛ لهذا برای سالک در سفر نخست، تجلّی جمال حق به ظهور فعلی در مظاهر و موجودات است؛ و در پایان این سفر، سالک به این معرفت دست می یابد که مظاهر و موجودات، مستقل از حق تعالی مشاهده نمی شوند، بلکه تمام آن ها مظاهر و آینه هایی پیش روی حق می باشند.
صدر المتألهین در کتاب اسفار می نویسد:
اعلم: أنّ للسلاّک من العرفاء و الأولیاء أسفاراً أربعة: أحدها السفر من الخلق إلی الحقّ...
از نظر حکیم سبزواری سفر اول عبارت است از سیر از خلق به حق ـ جلّ و علا ـ و تحقق آن، به برداشتن حجاب های تاریک و روشن است که بین سالک و حقیقت او وجود دارد و اصلی ترین این حجاب ها سه قسم است:
1. حجاب های ظلمانی (نفسانی) که از آن به مقام نفس تعبیر می شود؛
2. حجاب های نورانی عقلی که از آن به مقام عقل تعبیر می شود؛
3. حجاب های نورانی روحی؛ یعنی مقام روح.
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 196 سالک، مادام که در عالم کثرت و محجوب به حجب کثرات است در مقام نفس می باشد و حجاب های موجود در این مقام را حجاب های ظلمانی می نامند. او پس از ریاضت های فراوان از مقام نفس رها می شود و به مقام قلب می رسد. حجاب های موجود در این مقام را حجب نورانی قلبی می نامند و پس از این مقام، سالک به مقام روح می رسد و سرانجام پس از دریدن حجب، سالک به مقام فنا می رسد؛ که این فنا سه مقام دارد: سرّ، خفیّ و اَخفی. و در مجموع، مقامات هفت گانه شکل می گیرد (نفس، قلب، عقل، روح، سرّ، خفیّ و اَخفی) و نتیجۀ این سیر، مشاهدۀ جمال جمیل حق تعالی و فنای در او است که وجود سالک یک وجود حقّانی می گردد.
سفر اول نزد عارف کامل، قمشه ای نیز از خلق به سوی حق است به این که حجاب های ظلمانی و نورانی را ـ که میان او و حقیقتش هست ـ از میان بردارد؛ حقیقتی که از ازل تا ابد با او است و حجاب اصلی بر سه گونه است: حجاب های ظلمانی نفسانی، حجاب های نورانی عقلی، و حجاب های نورانی روحی. و چون سالک از این سه مقام ـ یعنی مقام نفس، عقل و روح ـ ترقی کرد، حجاب های سه گانه برداشته می شود و با برداشته شدن حجاب ها، سالک، جمال حق را مشاهده می کند و از خود فانی می شود؛ که این، مقام فنا است. و در مقام فنا مقام های دیگری هست که عبارتند از مقام سرّ، خفیّ و اَخفی. سرانجام، سفر اول پایان می پذیرد و وجودش وجودی حقّانی می گردد و حالت محو به او دست می دهد.
به نظر حقیر، با توجه به سیر صعودی انسان در نظام فلسفی و با نظر به آیات قرآن در دعوت به سیر در آفاق و انفس، چنین نتیجه می گیریم که سفر اول ـ همان گونه که عارف کامل امام خمینی رحمه الله فرموده اند ـ سیر از خلق به حق مقیّد است.
حکمای راسخین و فلاسفۀ شامخ، سفر اول از اسفار اربعۀ عقلیه را سیر در آفاق و انفس می دانند و آیات او را ظاهر و باهر می شمارند و به آثار قدرتش، بر وجوب وجود و ذاتش استدلال می کنند و به انوار حکمتش بر تقدّس اسماء و صفاتش استشهاد می جویند؛ زیرا وجود آسمان و زمین و حرکات آن دو، «دلیل اِنّی» بر او، و نظم و اتقان آفرینش شاهد
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 197 بر معرفت و ربوبیت او است. آیۀ شریفۀ «سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الاْفَاقِ وَ فِی أنْفُسِهِمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أنَّهُ الْحَقُّ» نیز ناظر به سیر از خلق به حق مقیّد است.
سالک در این سیر، حق را مشاهده می کند؛ به گونه ای که تمام موجودات و کمالات وجودی را مستهلک در وجود حق و کمالات او می بیند؛ بلکه تمام هستی و کمال آن را درخششی از لمعات نور او و جلوه ای از جلوات ظهور او می شناسد. بنابراین در سیر اول، جمال حق را به ظهور فعلی آن در سراسر هستی مشاهده می کند و پس از وصول به این حق مقیّد و معرفت به این که تمام هستی نشانه ای از او است و هیچ چیز گسسته و مستقل نیست، به سفر دوم راه می یابد.
فیلسوف شهیر ملاصدرا می نویسد:
السفر الأوّل ـ و هو الذی من الخلق إلی الحقّ ـ فی النظر إلی طبیعة الوجود و عوارضه الذاتیة.
خواجه نصیرالدین طوسی در شرح نمط نهم اشارات ابن سینا ـ که در مقامات عارفان است ـ می نویسد:
إنّ العارف إذا انقطع عن نفسه و اتّصل بالحقّ، رأی کلّ قدرة مستغرقة فی قدرته المتعلّقة بجمیع المقدّرات، و کلّ علم مستغرقاً فی علمه الذی لایعزب عنه شیء من الموجودات، و کلّ إرادة مستغرقة فی إرادته التی یمتنع أن یتأبّی علیها شیء من الممکنات، بل کلّ وجود فهو صادر عنه فائض من لدنه؛ صار الحقّ حینئذٍ بصره الذی به یبصر، و سمعه الذی به یسمع، و قدرته التی بها یفعل، و علمه الذی به یعلم، و وجوده الذی به یوجد. فصار العارف حینئذٍ متخلّقاً بأخلاق الله تعالی بالحقیقة؛
عارف و سالک هنگامی که از خود گذشت و حجاب های ظلمانی و نورانی را در نوردید و به حق پیوست، می بیند هر قدرتی در قدرتش مستغرق است، قدرتی که متعلق به جمیع مقدورات است؛ و هر علمی در علمش مستغرق است، علمی که هیچ چیز از او پنهان نیست؛
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 198 و هر اراده ای در ارادۀ وی مستغرق است، اراده ای که هیچ ممکن از او سرباز نمی زند، بلکه هر وجود و کمال وجودی از او صادر و از جانب وی فایض است. پس در این هنگام، حق تعالی بصرش می گردد که بدان می بیند و سمعش می گردد که بدان می شنود و قدرتش می گردد که بدان فاعل فعل است وعلمش می گردد که بدان می داند و وجودش می گردد که بدان موجود است؛ سرانجام عارف در این هنگام به حقیقت، متخلّق به اخلاق الله می شود.
نتیجه آن که سخن امام خمینی رحمه الله در تبیین سفر اول برای سالک، هم قرآنی و هم برهانی و هم عرفانی است و سالک در این سیر، حجاب هایی را که جنبۀ یلی الخلقی دارد از میان بر می دارد و جمال حق را مشاهده می کند؛ یعنی وجه حضرت حق در نزد او منکشف می شود و همه را آیات او می نگرد. در این جا سالک، بازیابی هویّت و حقیقت اصیل انسانی می کند و حقیقت خود و همۀ آفرینش را جلوۀ تام حق می داند و با شناخت جلوۀ تام، وجه الله را مشاهده می کند.
ز افعال نکوهیده شود پاک چو ادریس نبی آید بر افلاک
چو یابد از صفات بد نجاتی شود چون نوح از آن صاحب ثباتی
نماند قدرت جزویش در کل خلیل آسا شود صاحب توکل
ارادت با رضای حق شود ختم رود چون موسی اندر باب اعظم
ز علم خویشتن یابد رهایی چو عیسی نبی گردد سمائی
دهد یکباره هستی را به تاراج درآید در پی احمد به معراج
تفاوت های دو دیدگاه در سفر اول
به نظر مرحوم قمشه ای و دیگر عارفان، سالک در همان سفر اول، به حق مطلق می رسد؛ ولی به نظر امام خمینی رحمه الله وصول به حق مطلق، در طی دو سفر انجام می پذیرد: در سفر اول از کثرات خارجیه به مقام واحدیّت (کثرات اسمائی)، و در سفر دوم از مقام واحدیّت به مقام احدیّت می رسد. سفر نخست از نظر امام خمینی رحمه اللهدر محدودۀ واحدیّت است، نه احدیّت؛ به خلاف نظر قمشه ای رحمه الله و سایر عارفان که سالک در همان سفر اول در احدیّت جمعیه سیر می کند و حق مطلق را مشاهده می نماید؛ و چون محو،
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 199 محصول فنای ذاتی سالک است، این فنا زمانی است که به احدیّت راه یابد و همۀ اسماء و صفات را مستهلک بیند.
بدین سبب طبق نظر سایر عارفان، در پایان سفر اول، محو حاصل می شود و از سالک شطحیات صادر می گردد؛ چنانچه قمشه ای رحمه اللهفرمود:
فینتهی سفره الأوّل و یصیر وجوده وجوداً حقّانیاً، و یعرض له المحو و یصدر عنه الشطح؛ فیحکم بکفره. فإن تدارکته العنایة الإلهیة یشمله و یزول المحو، فیقرّ بالعبودیة بعد الظهور بالربوبیة.
ولی در نظر امام خمینی رحمه الله چنین حالتی برای سالک، در پایان سفر دوم رخ می دهد؛ لهذا فرمود:
و فی هذین السفرین لو بقی من الأنانیة شیء، یظهر له شیطانه ـ الذی بین جنبیه ـ بالربوبیة و یصدر منه الشطح. و الشطحیات کلّها من نقصان السالک و السلوک و بقاء الإنّیة و الأنانیة؛ و لذلک بعقیدة أهل السلوک لابدّ للسالک من معلّم یرشده إلی طریق السلوک، عارفاً کیفیاته، غیر معوج عن طریق الریاضات الشرعیة...
سفر دوم
امام خمینی سفر دوم را چنین تعریف می کنند:
سیر از حق مقیّد به حق مطلق. در این سفر، هویّات وجودیه در نزد سالک مضمحل گشته و تعیّنات خلقی به طور کلی در نظر او مستهلک می شود. و با ظهور وحدت تام، قیامت کبرا برپا می شود و حق تعالی به مقام وحدانیت برای او تجلّی می کند. و در این مقام است که اشیاء را اصلاً نمی بیند و از ذات و صفات و افعال خود فانی می گردد. در این سفر اگر از اَنانیت او چیزی باقی مانده باشد، شیطانی که در جان او است به صفت ربوبیت ظهور می کند و شطح از او سر می زند. و شطحیاتی که از دیگران صادر شده است، همه از نقصان سالک و سلوک و به دلیل وجود بقایایی از اِنّیت و اَنانیت آنان بوده است. از این رو است که اهل سلوک معتقدند که سالک را چاره ای نیست از این که معلم و رهبری داشته باشد تا او را به راه سلوک رهبری
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 200 کند و آن رهبر باید به کیفیات سلوک عارف باشد و از جادۀ ریاضات شرعی خارج نشود؛ که راه های سلوک باطنی به شماره در نیاید و به عدد نفس هایی که مردم دارند، راه برای سلوک الی الله هست.
قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن ظلمات است بترس از خطر گمراهی
پس در این مرحله اگر عنایت الهی در مقام تقدیر استعدادها شامل حال او شده باشد، چنان که شیخ عربی گفته است: «قابل نمی شود مگر از ناحیۀ فیض اقدس» خدای تعالی او را به خویشتن باز می گرداند و سفر سوم را شروع می کند.
قیامت کبرا
گذشت که امام خمینی رحمه الله می فرمایند، در سیر دوم، تعیّنات خلقی در نظر سالک مستهلک می شود و با ظهور وحدت، قیامت کبرا برپا می گردد. شیخ کمال الدین عبدالرزاق در اصطلاحات می فرماید:
قیامت برانگیخته شدن است به حیات ابدیه و این بر سه قسم است:
اول، انبعاث است بعد از موت طبیعی به حیات برزخی یا علوی یا سفلی، به حسب حال میّت؛ «کما تعیشون تموتون، و کما تموتون تبعثون» این قیامت صغرا است و اشارت به قیامت بدن است که آن حضرت فرمود: «من مات فقد قامت قیامته».
دوم، انبعاث است بعد از موت ارادی به حیات ابدیۀ قلبیه در عالم قدس؛ کما قیل: «مت بالإرادة، تحی بالطبیعة» و این قیامت وسطا است و اشارت به این قیامت دارد آیۀ «أوَ مَنْ کَانَ مَیْتاً فَأحْیَیْنَاهُ وَ جَعَلْنَا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ».
و سوم، انبعاث است بعد از فناء فی الله به حیات حقیقیه بقاء بالله و این قیامت کبرا است و اشارت به این قیامت است آیۀ «فَإذَا جَاءَ الطَّامَةُ الْکُبْرَی».
و لیکن «طامة الکبری» نه این است که این یوم عمل و آن یوم دین است
«طمّ» در لغت انباشتن چاه و هموار کردن است؛ یقال: جاء السیل فطمّ الرکیة، أی: دفنها و سوّاها. و قیامت مسمّیٰ به «طامة الکبری» به جهت آن گشته که جمیع
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 201 کثرات و تعیّنات در آن روز نیست گردد.
شیخ ناظم در رسالۀ حق الیقین می فرماید:
قیامت کبرا را سه مثال است. اول، آن که در هر طرفة العین به نسبت با هر شخصی و به نسبت با جمیع عالم واقع می شود. دوم، آن که مخصوص است به عارف بعد از مرگ اختیاری، به حسب ترقی و تجدد احوال و سرعت سریان و کشف الاسرار. سوم، مشترک است میان اشخاص انسانی و مخصوص به نوع انسانی است بعد از موت طبیعی.
اگر خواهی که این معنی بدانی تو را هم هست مرگ و زندگانی
لسان سالک در این مقام: «لو کشف الغطاء ما ازددت یقیناً» و «ما رأیت شیئاً إلاّ و قد رأیت الله قبله و بعده و معه و فیه» و «الآن قیامتی قائم» و «أنا بطرق السماوات أعلم من طرق الأرض» است. در این هنگام، قیامت مختص به سالک قائم می شود. فیقول من لسان اسم الحقّ: «لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ» چون در این هنگام نسبت کَونیه ای باقی نمی ماند که داعی حق را لبیک گوید. حق به لسان خود فرماید: «لِلهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ»
در این مقام، احکام غیریت زایل و جهات سوائیت مضمحل و نابود می گردد و اغیار مزاحم مقام ربوبیت و مدعین اِنّیت و وجود مستهلک در احدیّت وجود، فانی در قهر کبریایی حق واحد و مختفی در تحت اسم واحد قهار می گردند.
بنابراین از منظر امام خمینی رحمه الله در سفر دوم که سیر از حق مقیّد به حق مطلق حاصل می شود و سالک به حضرت احدیۀ جمعیه ـ که همه در آن مستهلک و فانی هستند ـ می رسد و به مقام قرب واصل می گردد و رحمت واسعه و وجود مطلق را مشاهده می نماید و مقام وحدانیت حق برای او تجلّی می کند، در این مقام است که اگر اَنانیتی داشته باشد شطح از او سر می زند؛ از این رو باید سالک دارای معلم و مرشدی باشد تا از این آسیب مصون بماند.
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 202 ملاصدرا، حکیم عارف، در سفر دوم می نویسد:
و ثانیها السفر بالحقّ فی الحقّ.
حکیم سبزواری در حاشیه بر عبارت فوق می نویسد:
ثمّ عند انتهاء السفر الأوّل، یأخذ السالک فی السفر الثانی؛ و هو السفر من الحقّ إلی الحقّ بالحقّ. و إنّما یکون بالحقّ؛ لأنّه صار ولیاً وجوده وجوداً حقّانیاً؛ فیأخذ فی السلوک من موقف الذات إلی الکمالات، واحداً بعد واحد؛ حتّی یشاهد جمیع کمالاته؛ فیعلّم الأسماء کلّها، إلاّ ما استأثره عنده، فیصیر ولایته تامّاً. و یفنی أیضاً ذاته و أفعاله و صفاته فی ذات الحقّ و صفاته و أفعاله؛ فبه یسمع و به یبصر و به یمشی و به یبطش. و السرّ فناء ذاته، و الخفاء فناء صفاته و أفعاله، و الاختفاء فناء فنائیته ... فیتمّ دائرة الولایة و ینتهی السفر الثانی و ینقطع فناؤه و یأخذ فی السفر الثالث.
سفر دوم نزد مرحوم قمشه ای عبارت است از سفر از حق به سوی حق به وسیلۀ حق. و این که «سفر به وسیلۀ حق انجام می گیرد» از آن رو است که سالک به مقام ولایت رسیده و وجودش حقّانی شده است؛ پس سلوکش از مقام ذات به سوی کمالات شروع می شود، تا آن که به مقام علم به همۀ اسماء می رسد، مگر آن اسم هایی که خدای تعالی علم آن ها را مخصوص خود فرموده است. و چون به این جا رسید دارای ولایت تام می شود و ذات، صفات و افعالش در ذات، صفات و افعال حق فانی می گردد. و در این مقام است که فنا از فنا ـ که مقام اخفای فنا است ـ برای او حاصل می شود و دایرۀ ولایت تمام می گردد و سفر دوم پایان می پذیرد و سفر سوم شروع می شود.
نکته
اسماء مستأثر که به «اُمّهات الاسماء» و یا «اسماء ذاتیه» نیز یاد می شوند، فراتر از مقام واحدیّت می باشند و به مقام احدیّت اشاره دارند. بعضی از اسماء در عالم، دارای حکم متعینی هستند که به واسطۀ تعیین حکم، آن اسم ها دانسته می شوند. علم به این اسم ها یا از
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 203 پشت حجاب اثر است، که این مقام، بهرۀ عارفان از ابرار است؛ یا بدون واسطه و حجاب، مکشوف و مشهود می شوند، که این مقام، اختصاص به مقربان و کمّل دارد. برخی از اسماء ذاتیه، دارای حکم و اثر متعینی در عالم خلق نمی باشند؛ این قبیل از اسماء را «اسماء مستأثره» نامیده اند. پیامبر صلی الله علیه و آله در دعای خود فرمودند:
«اللهم إنّی أسألک لکلّ اسم هو لک؛ سمّیت به نفسک، أو أنزلت فی کتابک، أو علمته أحداً من عبادک، أو استأثرت به فی علم غیبک».
برخی از عرفا، اسم مستأثر را ذات احدیّت مطلقه دانسته اند... ظاهر کلام قونوی و محیی الدین این است که بعضی از اسماء ذاتیه مظهر ندارند. و حق آن است که اسم مستأثر، در عالم عین، آثاری دارد ولی آثار آن اسم نیز مستأثر می باشند و هیچ اسمی از اسماء حق، خالی از ظهور و سریان در مظاهر نیست.
تفاوت دو دیدگاه
تفاوت نظر عارفان و امام عارف، خمینی رحمه الله در سیر دوم این است که به نظر مرحوم محمدرضا قمشه ای و مرحوم سبزواری، سالک در سفر دوم، سیر اسمائی دارد و به تمام اسماء الهی و صفات آگاهی می یابد، مگر اسم مستأثر؛ بنابراین، سفر دوم سالک در مرحلۀ اعیان ثابته و مقام واحدیّت صورت می گیرد؛ ولی به اسماء مستأثر ـ که فوق مقام واحدیّت است ـ شناخت پیدا نمی کند. مقام سرّ، انتهای سفر اول و ابتدای سفر دوم است و سفر دوم با سیر در مقام خفیّ و اَخفی طی می شود و سالک از این مقام فانی می گردد؛ که آن را «الفناء عن الفنائین» می نامند.
ولی به نظر امام خمینی رحمه الله در سفر دوم، سالک سیر از حق مقیّد به حق مطلق دارد و مقام وحدانیت برای او تجلّی می کند و قیامت کبرا برپا می شود و از ذات، صفات و افعال خود فانی می شود و به مقام فنا نایل می گردد و حالت محو به او دست می دهد و شطحیات از او سر می زند.
به نظر امام خمینی رحمه الله در سفر سوم است که سالک از حضرت احدیّت جمعی به
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 204 حضرت اعیان ثابته می رود. بنابراین نظر، در سفر دوم، تمام هویّات وجودی در نظر سالک مضمحل می گردند و حقیقت «کُلُّ شَیْ ءٍ هَالِکٌ إلاَّ وَجْهَهُ» برای او در همین سفر رخ می دهد و کلیۀ تعینات خلقی، مستهلک می شوند و با ظهور وحدت تامّۀ حق تعالی قیامت کبرا برپا می گردد و حق تعالی برای سالک تجلّی می نماید.
سالک در سفر دوم هیچ چیزی را مشاهده نمی کند و از ذات و صفات و افعال خویش فانی گشته است؛ لذا اگر برای سالک اَنانیت و خودیتی باقی مانده باشد شیطان درون، آن اَنانیت را به صورت ربوبیت و پروردگاری ظاهر می سازد و از او شطح صادر می گردد؛ و اگر مشمول عنایت الهی گردد از شطح خارج می شود.
و به عبارت دیگر، دیدگاه امام خمینی رحمه الله بر پایۀ تطابق قرآن، برهان و عرفان است؛ چرا که حکمای راسخ، در سفر دوم عقلی به حقیقت وجود، نگاه و در او تأمل می کنند و برای آنان آشکار می گردد که او واجب بذاته و لذاته است؛ و از ذات او بساطت، وحدانیت، علم، قدرت، حیات، اراده و سایر اوصاف کمالی و جمالی و جلالی را به دست می آورند و اثبات می کنند که همه چیز او است و تمام اوصاف، عین او است؛ پس احدیت او به احدیت صمدیه آشکار می شود و با صمدیت آن، روشن می شود که او تمام و فوق تمام به نحو اتمّ و اَعلی است. این مرحله همان است که در بیان امام خمینی رحمه الله به برپایی قیامت کبرا در سفر دوم تعبیر شد.
پس در سفر دوم سالک نیز از حق مقیّد به حق مطلق سیر می کند و هویات وجودیه در نزد او مضمحل می گردد و «کُلُّ شَیْ ءٍ هَالِکٌ إلاَّ وَجْهَهُ» برای او حاصل می شود و «ما رأیت شیئاً إلاّ و رأیت الله ...» برای او تعین و تجلّی می یابد.
سفر سوم
سفر سوم از منظر امام عارف، خمینی رحمه الله عبارت است از:
سفر از حق به سوی خلق حقّی به واسطۀ حق؛ یعنی سفر از حضرت احدیّت جمعی به حضرت اعیان ثابته. در این سفر، حقایق و کمالات اشیاء و کیفیت ترقی آنان به مقام
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 205 نخستینشان و کیفیت بازگشت آنان به وطن اصلی شان برای او منکشف می گردد. و سالک تا در این سفر است نمی تواند پیغمبر باشد و حق تشریع ندارد؛ زیرا هنوز به سوی خلق در نشئه عینی باز نگشته است.
حکیم متأله ملاصدرا می نویسد:
والسفر الثالث یقابل الأوّل؛ لأنّه من الحقّ إلی الخلق بالحقّ.
حکیم متأله، سبزواری در حاشیه بر عبارت فوق می نویسد:
السفر الثالث؛ و هو السفر من الحقّ إلی الخلق بالحقّ. و یسلک من هذا الموقف فی مراتب الأفعال، و یزول محوه، و یحصل له الصحو التامّ، و یبقی ببقاء الله ، و یسافر فی عوالم الجبروت و الملکوت و الناسوت، و یشاهد هذه العوالم کلّها بأعیانها و لوازمها، و یحصل له حظّ من النبوّة؛ فینبّئ عن المعارف من ذاته تعالی و صفاته و أفعاله. و لیس له نبوّة التشریع، فإنّه لایخبر إلاّ عن الله تعالی و صفاته و أفعاله، و لا یسمّی نبیاً؛ و یأخذ الأحکام و الشرائع من النبیّ المطلق و یتبعه. و حینئذٍ ینتهی السفر الثالث.
عارف کامل، مرحوم قمشه ای نیز در تبیین سفر سوم می نویسد:
السفر الثالث؛ و هو من الحقّ إلی الخلق. و یسلک فی هذا الموقف فی مراتب الأفعال، و یحصل له الصحو التامّ، و یبقی بإبقاء الله ، و یسافر فی عوالم الجبروت و الملکوت و الناسوت، و یحصل له حظّ من النبوّة؛ و لیس له نبوّة التشریع. و حینئذٍ ینتهی السفر الثالث؛
سفر سوم عبارت است از سفر از حق به سوی خلق. و در این موقف، سلوک سالک در مراتب افعال می شود و صحو تام برای او حاصل می گردد و با ابقای خداوندی، باقی می ماند و در عوالم جبروت و ملکوت و ناسوت مسافرت می کند و حظّ و نصیبی از نبوّت برای او حاصل می شود؛ ولی مقام تشریع برای او نیست. در این جا سفر سوم به پایان می رسد.
بنابراین، طبق نظر این عارف بزرگ، سفر سوم سیر در افعال حق است؛ یعنی در عوالم وجود و توصیف و گزارش به صورت نبوّت اِنبائی که به جنبۀ ولایت و سلوک معنوی
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 206 سالک مربوط می شود و ربطی به جعل و تشریع احکام ندارد.
ولی طبق نظر امام خمینی رحمه الله در سفر سوم، سیر از حق به خلق حقّی به واسطۀ حق است؛ یعنی سالک از حضرت احدیّت جمعیه و ذات مطلق و جامع جمیع کمالات ـ که تمام اسماء و صفات در آن مستهلک است ـ به سوی حضرت اعیان ثابته سیر می کند. در این سیر، نخستین ظهور برای حقیقت وجود در مقام تعیّن، تجلّی ذات بر ذات است که به «تجلّی ذات» و «مقام احدیّت» تعبیر می شود؛ و در مرتبۀ دوم، تجلّی ذات در مقام اسماء و صفات است که اولین ظهور حق بر اعیان است و سالک، ذات را به همراه تعینات اسمائی و صفاتی ملاحظه می کند و از آن به «حضرت اعیان ثابته» و «فیض اقدس» یاد می شود؛ و در مرتبۀ سوم، تجلّی ذات بر اعیان امکانی است که به «تجلّی افعالی» یاد می گردد و نتیجۀ آن، پدیداری موجودات خارجی است که به آن «فیض مقدس» نیز می گویند.
بنابراین، سفر سوم از حضرت احدیّت جمعیه به سوی حضرت اعیان ثابته است. در این سفر، حقایق اشیاء و کمالات و کیفیت ترقی آنان به مقام نخستینشان و نیز کیفیت بازگشت آنان به وطن اصلی شان برای سالک منکشف می گردد.
سفر چهارم
سفر چهارم از منظر امام عبارت است از:
سفر از خلقی که همان حق است ـ یعنی از حضرت اعیان ثابته ـ به سوی خلق ـ یعنی به سوی اعیان خارجی ـ به وسیلۀ حق ـ یعنی به وجود حقانی خودش ـ در حالی که در همه چیز، جمال حق را مشاهده می کند و مقاماتی را که اعیان خارجی در نشئه علمی دارند، می شناسد و راه سلوکشان را به حضرت اعیان و بالاتر می داند و از کیفیت وصول آن ها به وطن اصلی شان آگاه است. در این سفر است که دین و شریعت می آورد و احکام ظاهری بدنی و احکام باطنی قلبی جعل می کند و از خدای تعالی و صفات و اسماء او و معارف حقّه، به اندازه ای که استعداد آن را دارد، دریافت می نماید.
حکیم متأله، ملاصدرا می نویسد:
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 207 و الرابع، یقابل الثانی من وجه؛ لأنّه بالحقّ فی الحقّ.
حکیم سبزواری در حاشیۀ عبارت فوق می نویسد:
السفر الرابع، هو من الخلق إلی الخلق بالحقّ؛ فیشاهد الخلائق و آثارها و لوازمها؛ فیعلم مضارّها و منافعها فی العاجل و الآجل؛ یعنی الدنیا و الآخرة؛ و یعلم رجوعها إلی الله و کیفیة رجوعها و ما یسوقها و یقودها و یخزیها و ما یمنعها و یعوّقها و یدعوها. فیکون نبیاً بنبوّة التشریع و یسمّی ب «النبیّ»؛ فإنّه ینبّئ عن بقائها و مضارّها و منافعها و عمّا به سعادتها و عمّا به شقاوتها. و یکون فی کلّ ذلک بالحقّ؛ لأنّ وجوده حقّانی، و لایشغله الإلتفات إلیها من التوجّه إلی الحقّ.
و عارف کامل، مرحوم قمشه ای در بیان سفر چهارم می نویسد:
السفر الرابع، و هو من الخلق إلی الخلق بالحقّ؛ فیشاهد الخلائق و آثارها و لوازمها؛ فیعلم مضارّها و یعلم کیفیة رجوعها إلی الله و ما یسوقها؛ فیخبر بها و بما یمنعها. فیکون نبیاً بنبوّة التشریع... .
سفر چهارم عبارت است از سفر از خلق به سوی خلق به وسیلۀ حق. پس در این سفر، مخلوقات و آثار و لوازم آن ها را مشاهده می کند و سودها و زیان های آنان را می داند و به کیفیت بازگشت آنان به سوی خدا و آنچه آنان را به سوی خدا می کشاند، آگاه می شود. پس همۀ آنچه را که دانسته و هرچه را که مانع از سیر الی الله است، به اطلاع دیگران می رساند. و در این هنگام است که نبوّت تشریعی برای او حاصل می گردد.
بنابراین، طبق نظر این عارف بزرگ، سالک در سفر چهارم، سیر در مخلوقات دارد؛ لیکن این سیر به وسیلۀ حق است و بر اساس آگاهی و شناختی که در مخلوقات، آثار، لوازم، سود، زیان و چگونگی بازگشت آن ها به حق دارد، به مقام نبوّت تشریعی دست می یابد و از بقا و سود و زیان و سعادت و شقاوت آن ها خبر می دهد؛ چرا که وجود او حقّانی شده است و توجه به مخلوقات، او را از توجه به حق باز نمی دارد.
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 208 اما بنابر نظر حضرت امام رحمه الله سالک در سفر چهارم، از خلقی که همان حق است ـ یعنی از حضرت اعیان ثابته ـ شروع، و به سوی خلق و اعیان خارجی می آید و این سیر به وسیلۀ حق تحقق می یابد؛ یعنی در همه چیز، جمال حق را مشاهده می کند و از آن طریق، مقاماتی را که اعیان خارجی در نشئه علمی دارند، می شناسد و راه سلوک و کیفیت وصولشان را به حضرت حق درمی یابد و به مقام نبوّت تشریعی می رسد و احکام ظاهری و باطنی جعل می کند. بنابراین بازگشت سالک در سفر معنوی به سوی خلق، به وجود جامع الهی است که برای او نبوّت ظاهری و باطنی و خلافت ظاهری و باطنی حاصل می شود و این مقام برای کمّلین از اولیا نیز حاصل می گردد؛ منتها به خاطر مقام جمعی حضرت ختمی مرتبت، مجال تشریع برای هیچ یک از مخلوقین باقی نمانده است؛ لهذا مقام تشریع برای حضرت خاتم بالاصاله است و برای اولیا به تبع او است.
سالکان اسفار اربعه
امام عارف، خمینی رحمه الله می فرمایند:
باید دانست که این چهار سفر برای هر صاحب شریعت و رسولی باید وجود داشته باشد؛ اما در عین حال، مراتب و مقامات آنان با یکدیگر متفاوت است؛ بعضی از انبیا و مرسلین مظهر اسم «رحمان» می باشند؛ چنین افرادی در سفر اول، ظهور اسم «رحمان» را در همۀ عالم مشاهده می کنند و در پایان سفر دوم، تمام اشیاء را مستهلک در اسم «رحمان» می بینند؛ لهذا هنگام بازگشت از این سفر، با رحمت الهی و وجود رحمانی به این جهان باز می گردند و دورۀ نبوّتشان محدود می شود. و همین طور است مظاهر دیگر اسماء، بر حسب اختلافاتی که آنان در حضرت علمی دارند؛ تا برسد به مظهر اسم «الله » که او در پایان سفر اول، ظهور حق را به همۀ شئونش مشاهده می کند و هیچ شأنی از حق تعالی، او را از شأن دیگر حق باز نمی دارد؛ و در پایان سفر دوم همۀ حقایق را در اسم جامع الهی مستهلک می بیند و بلکه خود نیز در احدیّت محض مستهلک می گردد. پس با وجود جامع الهی به سوی خلق باز می گردد؛ در حالی که نبوّت ازلی و ابدی و خلافت ظاهری و باطنی را دارا است.
و بدان ای عزیز! که این سفرهای چهارگانه، گاهی برای اولیای کمّل نیز دست می دهد؛ حتی سفر چهارم؛ چنانچه برای مولا امیرالمؤمنین و فرزندان معصوم او ـ صلوات الله علیهم
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 209 اجمعین ـ دست داد. چیزی که هست، چون پیغمبر صلی الله علیه و آلهصاحب مقام جمع بود، دیگر مجال تشریع برای هیچ یک از مخلوقات پس از او باقی نمانده است؛ پس این مقام برای رسول خدا صلی الله علیه و آله به طور اصالت ثابت است، و برای خلفای معصوم او به طور متابعت و تبعیت است؛ ولی وجود روحانی همۀ آن ها یکی است.
و سرّ این که انسان می تواند جامع و واجد اسفار چهارگانه باشد این است که او وجود جامع و مقام خلیفة اللهی در عالم هستی است؛ او جامع جمیع مراتب عینی، مثالی و حسی است؛ عوالم غیب و شهود در او پیچیده شده است؛ او با مُلک، ملکی و با ملکوت، ملکوتی و با جبروت، جبروتی است.
امام خمینی رحمه الله در شرح دعای سحر می نویسد:
و روی عنه و عن الصادق علیهماالسلام: «اعلم: أنّ الصورة الإنسانیة هی أکبر حجج الله علی خلقه؛ و هی الکتاب الذی کتبه بیده، و هی الهیکل الذی بناه بحکمته، و هی مجموع صورة العالمین، و هی المختصر من اللوح المحفوظ، و هی الشاهد علی کلّ غالب، و هی الطریق المستقیم إلی کلّ خیر، و الصراط الممدود بین الجنّة و النار».
چکیدۀ سفرهای معنوی از منظر حکیمان و عارفان
اسفار اربعۀ عرفانی از منظر حضرت امام رحمه الله
1. سیر از خلق به حق مقیّد؛ یعنی عبور از حجاب هایی که جنبۀ یلی الخلقی دارند. مشاهدۀ جمال حق به واسطۀ ظهور فعلی حق برای سالک، در این سیر تحقق می یابد.
2. سیر از حق مقیّد به حق مطلق. در این سیر سالک، وجود حقّانی می یابد و استهلاک تمام تعینات را در مقام وحدانیت حق مشاهده می کند و به مقام قیامت کبرا می رسد و حالت محو و صدور شطح از او امکان می یابد.
3. سیر از حق [مطلق] به سوی خلق حقّی به واسطۀ حق؛ یعنی سفر از حضرت احدیّت به سوی حضرت اعیان ثابته. انکشاف خلق در آن مقام برای سالک حاصل آید.
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 210 4. سیر از خلقی که همان حق است ـ یعنی از حضرت اعیان ثابته ـ به سوی خلق و اعیان خارجی، به وسیلۀ حق، به گونه ای که با وجود حقّانی در همه چیز، جمال حق را مشاهده و مقامات اعیان خارجی را در نشئه علمی می شناسد و راه سلوک آن ها را به حق دریافت می نماید و به مقام نبوّت تشریعی می رسد.
اسفار اربعۀ عرفانی از منظر مرحوم قمشه ای
1. سیر از خلق به سوی حق مطلق؛ یعنی عبور از حجاب های ظلمانی و نورانی و مشاهدۀ جمال حق و به مقام فنا رسیدن؛ که حالت محو پیدا می کند و صدور شطح از او امکان دارد.
2. سیر از حق به سوی حق به واسطۀ حق. در این سیر سالک، وجود حقّانی می یابد و به مقام ولایت می رسد و ذات و اسماء را مشاهده می کند و مقام فنای از فنا برای او حاصل می گردد.
3. سیر از حق به سوی خلق و سلوک در مراتب افعال و عوالم جبروت، ملکوت و ناسوت و تحصیل مقام نبوّت اِنبائی.
4. سیر از خلق به سوی خلق به واسطۀ حق؛ یعنی سیر در مخلوقات و آثار و مشاهدۀ سود و زیان، سعادت و شقاوت و چگونگی بازگشت به حق و حصول مقام نبوّت تشریعی.
اسفار اربعۀ عرفانی از منظر کمال الدین عبدالرزاق کاشانی
1. السیر الی الله من منازل النفس إلی الوصول الی الاُفق المبین؛ و هو نهایة مقام القلب، و مبدأ التجلّیات الأسمائیة.
2. السیر فی الله بالاتّصاف بصفاته و التحقّق بأسمائه إلی الاُفق الأعلی و نهایة الحضرة الواحدیة.
3. السیر و الترقّی إلی عین الجمع و الحضرة الأحدیة؛ و هو مقام «قاب قوسین»، ما بقیت الاثنینیة؛ فإذا ارتفع فهو مقام «أو أدنی»، و هو نهایة الولایة.
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 211 4. السیر بالله عن الله للتکمیل؛ و هو مقام البقاء بعد الفناء و الفرق بعد الجمع.
اسفار اربعۀ عقلانی از منظر حکیم ملاصدرا و سبزواری
1. سیر از کثرت به وحدت؛ یعنی از آثار به مؤثر رسیدن و اضمحلال کثرات و کشف وحدت صرفۀ حقّۀ حقیقیه (امور عامۀ حکمت).
2. سیر از ذات حق، وحدت و وجوب و مرتبۀ وجوب او (فی الحقّ بالحقّ). چون سیر در صفات و اسماء حق است «فی الحقّ» نامند؛ و چون متحقق به حقیقت حق و غافل از مشاهدۀ اَنانیت خود و اِنّیت جمیع کثرات و اعیان است، «بالحق» گویند. (الهیات بالمعنی الأخصّ).
3. سیر در حق به گونه ای که «یشاهد الکثرة فی الوحدة و الوحدة فی الکثرة؛ و لایحجبه مشاهدة الوحدة عن مشاهدة الکثرة، و لایشغله بالعکس؛ و یصیر جامعاً لکلتا النشأتین» (النفس).
4. استدلال بر وجود حق و وجود غیر حق با حق، به گونه ای که واسطه ای در برهان بر وجود حق و وجود غیر حق نباشد (بالحقّ فی الخلق).
سیر و سفر عرفانی از منظر عزیزالدین نسفی
نسفی در رسالۀ مقصد اقصی می نویسد:
سیر بر دو قسم است:
1. سیر الی الله که نهایت دارد و آن عبارت است از این که سالک چندان سیر کند که خدا را بشناسد.
2. سیر فی الله که نهایت ندارد و آن عبارت است از این که سالک بعد از شناخت خدا، چندانی دیگر سیر کند که تمام صفات، اسامی و افعال خدای را دریابد و علم و حکمت خدای را بداند. و چون صفات و اسامی خدای و علم و حکمت او بسیار است، این سیر نهایت ندارد.
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 212
مراتب سه گانۀ سیر عرفانی از منظر محقق لاهیجی
لاهیجی در شرح گلشن راز در ذیل شعر
دهد یکباره هستی را به تاراج درآید در پی احمد به معراج
چنین می نویسد:
بدان که توحید شهودی عیانی وجدانی ذوقی را سه مرتبه است:
اول آن که حضرت حق به تجلّی افعالی بر سالک متجلی شود و سالک صاحب تجلّی، جمیع افعال اشیاء را در افعال حق فانی یابد و در هیچ مرتبه و هیچ شی ء، غیر حق، فاعل نبیند و غیر او را مؤثر نشناسد. و در اصطلاح این را «مقام محو» می خوانند.
دوم آن که حضرت حق به تجلّی صفاتی بر او متجلی گردد و سالک، صفات جمیع اشیاء را در صفات حق فانی یابد و صفات اشیاء را صفات حق داند و غیر حق را مطلقاً هیچ صفت نبیند و خود را و اشیاء را مظهر و مجلای صفات الهی شناسد و صفات او را در خود ظاهر بیند. و در اصطلاح محققان این را «مقام طمس» می نامند.
سوم آن که حضرت حق به تجلّی ذاتی به او متجلی شود و سالک، جمیع ذوات اشیاء را در پرتو نور تجلّی ذات احدیّت فانی یابد و تعینات عدمی وجود، به فنا در توحید ذاتی مرتفع شود که «إنَّکَ مَیِّتٌ وَ إنَّهُمْ مَیِّتُونَ» و هیچ شیئی را به غیر حق، وجود نبیند و وجود اشیاء را وجود حق داند و در دیدۀ حق بین عارف «کُلُّ شَیْ ءٍ هَالِکٌ إلاَّ وَجْهَهُ» جلوه گری نموده، به جز وجود واجب، موجودی دیگر نبیند و خیال غیریت نزد وی محال گردد.
سفرهای هفت گانۀ عرفانی از منظر غزالی
احمد غزالی در کتاب بحر الحقیقه، سیر و سلوک را در هفت بحر دانسته است:
1. بحر معرفت: بحر اول، معرفت و گوهر آن یقین است و این معرفت عبارت است از غرق شدن عارف در وجود، جمال و کمال او.
این معرفت دوست عزیز است عزیز زان محو کند ز عارف خود تمییز
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 213 جان در سفر بحر خدا کن، دل نیز در دیدن درّ نکو نباید هر چیز
2. بحر جلال: بحر دوم، جلال و گوهر آن حیرت است. در چنین بحر سفر کردن جز حیرت به کف غواص او چه آید؟
در بحر جلال حق صدف باشد حور تا طالب درّ ز جان خود گردد دور
آن جا نه نشان حور باشد نه قصور کان بحر جلالت است، موجش همه نور
3. بحر وحدانیت: بحر سوم، وحدانیت و گوهر آن حیات است.
بحری که درو همه به ترک جان است ژرفیش معظم است که او وحدان است
این ره مقدمان دل فردان است لیکن بهرۀ سرّشان بحق سلطان است
4. بحر ربوبیت: بحر چهارم، ربوبیت و گوهر آن بقا است.
در بحر ربوبیت ره پر خطر است کان جا صدف عزیز علوی نظر است
چون توشۀ آن طریق شور و سرر است مر رهرو بحر را ز عادت گذر است
5. بحر الوهیت: بحر پنجم، الوهیت و گوهر آن وصال است.
این بحر الهیش عظیم است و عظیم غواص بدان بحر همی بود قدیم
ترک دل و جان به نزد وی باد سلیم چون بر سرّ و الهیش حق هست علیم
6. بحر جمال: بحر ششم، جمال و گوهر آن رعایت است. این بحر جمال، بحری است که غواص را مستغرق لطافت و اضافت خود کند.
چون یافت بقا مسافر از بحر جمال زان می تابد بقای جانش به کمال
آن را که شود مسلم از عزّ جلال درّیش دهند از صدف کشف وصال
7. بحر مشاهده: بحر هفتم، مشاهده و گوهر آن فقر است. این بحر مشاهده بحر قدیم است.
وادی و شهرهای هفت گانۀ سیر و سلوک عرفانی از منظر عطار
گفت ما را هفت وادی در ره است چون گذشتی هفت وادی درگه است
باز ناید در جهان زین راه کس نیست از فرسنگ آن آگاه کس
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 214 هست وادی طلب آغاز کار وادی عشق است زان پس بی کنار
پس سیم وادی است از آن معرفت پس چهارم وادی استغنا صفت
هست پنجم وادی توحید پاک پس ششم وادی حیرت صعبناک
هفتمین وادی فقر ست و فنا بعد از این وادی روش نبود تو را
پایان مقاله را به اشعار زیبای امیر مؤمنان علی علیه السلام در مناجات با خدای خویش مزین می نماییم:
لک الحمد یا ذاالجود و المجد و العُلی تبارکت تعطی من تشاء و تمنع
إلهی و خلاقی و حرزی و موئلی إلیک لدی الإعسار و الیسرا فزع
إلهی فانسنی بتلقین حجّتی إذا کان لی فی القبر مثویً و مضجع
إلهی بحقّ المصطفی و ابن عمّه و حرمة أبرارٍ هم لک خشع
إلهی فانشرنی علی دین أحمد منیباً تقیّاً قانتاً لک أخضع
و لاتحرّمنی یا إلهی و سیّدی شفاعته العظمی فذاک المشفّع
و صلّ علیهم ما دعاک موحّد و ناجاک أخیار ببابک رکّع
والسلام
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 215
کتاب نامه
قرآن کریم.
1. اصطلاحات الصوفیه، کمال الدین عبدالرزاق کاشانی، قم، انتشارات بیدار، 1370 ش.
2. الاسفار الاربعه، محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، قم، مکتبة مصطفوی.
3. الاشارات والتنبیهات، حسین بن عبدالله ابوعلی سینا، دفتر نشرکتاب، 1403 ق.
4. بحر الحقیقه، احمد غزالی، به اهتمام نصرالله پورجوادی، انتشارات انجمن فلسفه ایران.
5. تحریر تمهید القواعد، عبدالله جوادی آملی، انتشارات الزهراء، 1372 ش.
6. تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، امام خمینی، قم، مؤسسه پاسدار اسلام، 1406 ق.
7. تمهیدات، عین القضاة همدانی، تصحیح عفیف عسیران، تهران، کتابخانۀ منوچهری، 1370 ش.
8. دیوان حافظ، شمس الدین محمد حافظ، تصحیح سید ابوالقاسم انجوی شیرازی، انتشارات جاویدان، 1372 ش.
9. دیوان عطار، فریدالدین محمد عطار نیشابوری، تصحیح تقی تفضلی، انتشارات علمی و فرهنگی، 1374 ش.
10. رسالۀ لقاء الله ، جواد ملکی تبریزی، مقدمه سیداحمد فهری، تهران، نشر نهضت زنان مسلمان، 1360 ش.
11. ره عشق، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378 ش.
12. شرح چهل حدیث، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1372 ش.
13. شرح دعاء السحر، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1374 ش.
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 216 14. شرح گلشن راز، شمس الدین محمد لاهیجی، تصحیح محمدرضا برزگر خالقی و عفت کرباسی.
15. شرح مقدمه قیصری، سید جلال الدین آشتیانی، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1365 ش.
16. صحیفۀ علویه، ترجمه سیدهاشم رسولی محلاتی.
17. فرهنگ دیوان امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1373 ش.
18. فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، سیدجعفر سجادی، تهران، انتشارات طهوری، 1362 ش.
19. الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1368 ش.
20. کشاف اصطلاحات الفنون والعلوم، محمدعلی تهانوی، بیروت، مکتبة لبنان، 1996 م.
21. کشف الاسرار و عدة الابرار، رشیدالدین ابوالفضل میبدی، تصحیح علی اصغر حکمت، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1361 ش.
22. کلیات دیوان شمس، جلال الدین محمد مولوی، تهران، انتشارات زرین، 1357 ش.
23. مثنوی معنوی، جلال الدین محمد مولوی، انتشارات جاویدان، 1371 ش.
24. مصباح الهدایة الی الخلافة والولایه، امام خمینی، مقدمه سید جلال الدین آشتیانی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1376 ش.
25. مفاتیح الغیب، محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، تصحیح محمد خواجوی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1363 ش.
26. نصوص الحکم بر فصوص الحکم، حسن حسن زاده آملی، نشر رجاء، 1375 ش.
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 217
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 218