شریعت، طریقت و حقیقت از منظر امام خمینی رحمه الله
حجة الاسلام مجتبی سپاهی
مقدمه
روح آدمیان با عرفان و معنویت سازگار است. همۀ انسان ها از دست مایه های عارفانۀ بشری بهره مند می شوند. عدّه ای در دامن عرفان مثبت به شکوفایی واقعی دست پیدا می کنند و دیگران را به شکوفایی وجودی می رسانند، و گروهی در وادی عرفان منفی به پرسه زدن مشغول می گردند.
تأثیرات عرفان اسلامی در تاریخ حیات انسان ها پوشیده نیست. در فرهنگ سازی و معنویت پذیری آن قدر که روح عرفانی حافظ و سعدی و مولوی تأثیر گذار بوده است، متکلّمان و فلاسفه تأثیر نداشته اند.
امروزه نیز در جامعۀ دینی و در نسل جدید، گرایش به بحث های عرفانی روزافزون شده است؛ خصوصاً اگر در آن، از رها ساختن انسان ها از قشر و پوستۀ دین و راه یابی به باطن و حقیقت دین سخن گفته شود.
همین مسأله باعث شده است که عدّه ای هدف اصلی دین را «عرفان» و «توجه به باطن» و رسیدن به مقام «حیرت» معرفی کنند و گروهی با تکیه بر این تعاریف خود ساخته، هویت دین را عرفان و باطن گرایی تلقّی کنند و تکالیف توصیه شدۀ شریعت را «تکلیف» شمارند و آن ها را غل و زنجیری در مسیر رسیدن به حقیقت معرفی نمایند.
ممکن است این پرسش پیش آید که اصولاً رابطۀ شریعت با طریقت و حقیقت چگونه
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 157 است؟ همراهی شریعت تا کدامین منزل سلوک است؟ آیا منزلی وجود دارد که سالک پس از سیر در منازل و عبور از آن، خود را بی نیاز از شریعت تلقّی کند یا نه؟
وجود این پرسش ها نگارنده را بر آن داشت تا رابطۀ این سه مفهوم را از دیدگاه عارفان اسلامی در مسیر تاریخ، وبه طور مفصل از دیدگاه امام خمینی رحمه الله مورد بررسی قرار دهد.
در این مقاله پس از تبیین و تحلیل مفاهیم مورد نظر، به تحلیل رابطۀ آن ها از دیدگاه امام خمینی رحمه اللهپرداخته شده است.
1. مفهوم شریعت
الف. معنای شریعت در لغت و اصطلاح
ریشۀ شریعت در لغت، کلمۀ «شرع» است؛ «شرع» یعنی راه روشن و «شارع» یعنی جادۀ معلوم. «شریعت» بر طریقه و راه و رسم الهی استعاره شده است و به شریعت، شریعت گویند چون که آن، چون شریعۀ آب باشد که هر کس بر آن وارد شود، پاک و سیراب برمی گردد؛ بنابراین شریعت الهی نیز چنین است.
بنابراین معنای اصطلاحی شریعت نیز روشن شد و آن این که شریعت، طریقی الهی است و آن هم چیزی جز دستورات و قوانین الهی نیست.
ب. معنای شریعت در کلمات عارفان
در کتب عرفا در مفهوم «شریعت» سخنان مختلفی آمده است:
شریعت امر بود به التزام بندگی و پرستیدن حقیقت و قیام کردن به آنچه فرمود.
شریعت اسمی است موضوع برای راه های الهی و مشتمل بر فروع آن راه ها است و عبارت است از تصدیق قلبی افعال انبیا و عمل کردن بدان.
شریعت آن است که او را پرستی.
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 158 ...بنابراین شریعت از مکاسب است و اقامت بنده بی شریعت محال است. در نتیجه شریعت بدون حقیقت، انجام اعمالی است که با روی و ریا توأم باشد و حقیقت بی شریعت، نفاقی است که به نتیجه ای نمی رسد و سالک وقتی می تواند به حقیقت رسد که صاحب شریعت باشد و تمام اوامر و نواهی را از سر صدق و اخلاص به جا آورد.
از نظر حافظ نیز شریعت دستور سلوک است:
ـ مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست
ـ مکن به چشم حقارت نگاه در من مست که آبروی شریعت بدین قدر نرود
ـ ریا حلال شمارند و جام باده حرام زهی طریقت و ملت! زهی شریعت و کیش!
ج. معنای شریعت در قرآن
در قرآن واژۀ «شریعه» آمده است: «ثُمَّ جَعَلْنَاکَ عَلَی شَرِیعَةٍ مِنَ الْأمْرِ فَأتْبِعْهَا»
کلمۀ «شریعه» در آیه به معنای طریق و راهی است که آدمی را به دین الهی می رساند و خطاب آیه به رسول خدا صلی الله علیه و آله و امت او است که از این طریق خاص تبعیت کنند.
در سورۀ مائده سخن از قرار دادن شریعت اختصاصی برای همۀ انبیا است؛ می فرماید: «لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهَاجاً».
آیه خطاب به همۀ ملت ها است که برای هر ملتی شریعتی و راهی قرار دادیم. به نظر مفسّرین با توجه به مجموعه ای از آیات قرآن می توان گفت: دین از نظر قرآن دارای معنایی عمومی و وسیع می باشد و شریعت عبارت است از طریقه ای خاص که برای امتی از امت ها و یا پیامبری از پیامبران تعیین شده است؛ مانند شریعت نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، محمد صلی الله علیه و آله.
بنابراین چون دین معنای عمومی تر از شریعت دارد، قابل نسخ نیست اما شریعت قابل نسخ است. به تعبیر دیگر: با مبعوث شدن پیامبری، دین قبل از او نسخ نمی شود بلکه شریعت
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 159 ادیان قبلی نسخ می گردد و البته نسخ، به معنای بطلان طریق سابق نیست، بلکه نسخ گذشتن تاریخ مصرف شریعت سابق نسبت به شریعت لاحق است.
نتیجه این که به تعبیر قرآن، دین هدف است و شریعت راه های گوناگون در رسیدن به آن هدف می باشد.
2. مفهوم طریقت
گفتیم که شریعت طریقه ای است که از ناحیۀ خدای تعالی و به منظور سلوک مردم به سوی او تهیه و تنظیم شده است.
در این جا می گوییم: «طریقت» عبارت از به فعلیت درآوردن و محقّق ساختن قوانین و دستورات شریعت در سیر به سوی خدا است؛ یعنی شریعت قانون طریقت است و طریقت عمل به شریعت است. بنابراین بین شریعت و طریقت قرابتی ناگسستنی است.
البته بعضی از بزرگان عرفان و تصوف بین شریعت و طریقت فرق نگذاشته و آن دو را در مقابل حقیقت، با یک تعبیر بیان کرده اند؛ چنان که گفته شده است:
شریعت عبارت است از تصدیق قلبی افعال انبیا و عمل کردن به آن؛ و حقیقت عبارت است از مشاهدۀ احوال آن ها از طریق ذوق و اتصاف بدان.
لاهیجی می گوید:
طریقت در لغت «مذهب» است و در اصطلاح، سیری است مخصوص سالکان راه اله، از قطع منازل بعدد دوری و ترقّی به مقامات قرب و رفتن از حادث به قدیم.
با توجه به آنچه ذکر شد می توان چنین نتیجه گرفت که صوفی تا وقتی که به دستور مرشد و پیر خانقاه خود، تکالیف شرعی را به جا آورد در شریعت است و همین که قصد تکمیل نفس را کرد و یا مرشد او را برای به جا آوردن مراحل خاصّۀ تصوف و درویشی
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 160 مستعد دید، طریقت شروع می شود و چون به سر منزل مقصود رسید به حقیقت واصل شده است.
بنابراین شریعت، دستور راه رفتن است و طریقت، راه رفتن، اما نه هر راه رفتنی، بلکه راه رفتنی که راهرو در آن قصد رسیدن به سعادت و کمال را دارد.
در اشعار حافظ طریقت بر حال رفتن اطلاق شده است.
ـ روندگان طریقت به نیم جو نخرند قبای طلس آن کس که از هنر عاریست
ـ در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست
ـ در طریقت رنجش خاطر نباشد می بیار هر کدورت را که بینی چون صفایی رفت رفت
ـ تو کز سرای طبیعت نمی روی بیرون کجا به کوی طریقت گذر توانی کرد
ـ ز مشکلات طریقت عنان متاب ای دل که مرد راه نیندیشد از نشیب و فراز
ـ روندگان طریقت ره بلا سپرند رفیق عشق چه غم دارد از نشیب و فراز
ـ تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
ـ وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم که در طریقت ما کافریست رنجیدن
با دقت در اشعار حافظ در می یابیم که آغاز طریقت، آغاز سلوک و صیرورت و شدن است و طبیعی است که در گذرگاه وصول به بارگاه حقیقت باید مردانه در وادی طریقت قدم زد و عاشقانه دستور سلوک را ـ که همان شریعت است ـ مو به مو رعایت نمود.
حضرت امام خمینی رحمه الله نیز در دیوان خود، اصحاب طریقت را کسانی می داند که حرکت در مسیر استکمال نفس را آغاز کرده اند:
بر در میکده از روی نیاز آمده ام پیش اصحاب طریقت به نماز آمده ام
از نهان خانۀ اسرار ندارم خبری به در پیر مغان صاحب راز آمده ام
مولوی نیز در معنای طریقت می گوید:
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 161 شریعت همچو شمع است، ره می نماید، و بی آن که شمع به دست آوری راه یافته نشود و چون راه آمدن تو طریقت است و چون به مقصود رسیدی آن حقیقت است. یا این که شریعت علم طب آموختن است و طریقت خوردن دارو و پرهیز کردن و حقیقت، صحّت ابدی یافتن است.
3. مفهوم حقیقت
«حقیقت» از کلمات مهم و کلیدی اهل نظر و آخرین منزل سالک از منازل سه گانه (شریعت، طریقت و حقیقت) است. گفته شده است که:
شریعت، امر به التزام عبودیت است و حقیقت، مشاهدۀ ربوبیت و هر شریعتی که مؤیَّد به حقیقت نباشد مقبول نیست و هر حقیقتی که مقیّد به شریعت نباشد غیر محصول است.
و نیز گفته شده است که:
حقیقت عبارت است از معنایی که نسخ بر آن روا نباشد و از عهد آدم تا فنای عالم حکم آن متساوی است.
شریعت از مکاسب است و حقیقت از مواهب؛
مولوی حقیقت را رسیدن به مقصود می داند.
در لسان عرفا، حقیقت ظهور حق است بی حجاب تعیّنات و محو کثرات موهومه در اشعۀ انوار ذات. با توجه به آثار عرفانی، مفهوم حقیقت گاه به معنای «ذات» به کار می رود و در مقابل آن «اعتبار» قرار دارد؛ گاه حقیقت به معنای «نفس الامر» است و در مقابل آن «فرض و وهم» به کار می رود؛ گاهی حقیقت به معنای «حق» است که در مقابل آن «باطل» قرار دارد؛ و گاهی حقیقت به معنای «حقیقت عرفانی» است که همان ذات خداوند یا تعیّن اول است که در مقابل آن «مجاز» است که همان اعتبارات و کثرات می باشد؛ و بالاخره گاه حقیقت «هدف و مقصود نهایی در سلوک» است که در مقابل آن «شریعت و طریقت» قرار دارد.
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 162 در نگاه حافظ، حقیقت، ارزش نهایی و نهانی ثابت هستی است که در ماورای پدیده های مجازی و گذرا، محیط بر همۀ احکام و واقعیات و ارزش ها و اعتبارات است. حقیقت حافظ یگانه و متعالی و مطلق است و لذا لایتغیّر و ازلی و ابدی است و فردا در عرصۀ رستاخیز و حشر و نشر، همه در پیشگاه او حاضر خواهیم شد.
نقشی بر آب می زنیم از گریه حالیا تا کی شود قرین حقیقت مجاز من
فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید شرمنده رهروی که عمل بر مجاز کرد
حافظا محض حقیقت گوی یعنی سرّ عشق غیر از این دیگر خیالاتی به تخمین بسته اند
گر این نصیحت شاهانه بشنوی حافظ به شاهراه حقیقت گذر توانی کرد
خم ها همه در جوش و خروشند ز مستی وان می که در آن جاست حقیقت نه مجازست
حضرت امام خمینی رحمه الله نیز در دیوان از تعبیر حقیقت و مجاز استفاده کرده است:
از خطّۀ حقیقت و از خیمۀ مجاز برخاسته به خلوت دلخواه می رسد
با توجه به آنچه گفته شد، حقیقت در اصطلاح عبارت است از وصول به خداوند یا ورود در حوزۀ ربوبی و انکشاف اتصال وجود عارف و همۀ موجودات به ذات خداوندی و یا صفات جلال و جمال او. پس حقیقت، رسیدن به مقصد و متجلّی شدن اسماء و صفات الهی است.
4. تحلیل رابطۀ شریعت، طریقت و حقیقت
سؤال مهم و اساسی این است که مرز بین شریعت، طریقت و حقیقت کجا است؟ آیا در قلمرو سیر و سلوک هر کدام به عنوان یک منزل است و با منزل بعدی ارتباط ندارند؛ یعنی انسان تا زمانی که در مرحلۀ شریعت است بهره ای از طریقت و حقیقت ندارد و وقتی که وارد طریقت و حقیقت شد دیگر نیازی به شریعت ندارد؛ آیا چنین است؟ یا این که شریعت و طریقت و حقیقت تنیده در همند؛ یعنی هر کس به مقداری که به شریعت عمل می کند به همان اندازه از طریقت و حقیقت بهره مند است؟
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 163 بنابر یک دیدگاه هر کدام از شریعت، طریقت و حقیقت دارای محدودۀ خاصی می باشند که با ورود به هر کدام، خروج از دیگری حاصل می شود؛ زیرا با ورود به مرحله ای بالاتر و کامل تر نیازی به مراحل قبلی نیست؛ گویا چون پله ای است که با قدم گذاشتن بر هر پلّه، دیگر نیازی به پلّۀ پیشین برای بالا رفتن نیست و هنگامی که شخص به پشت بام دست یافت دیگر هیچ نیازی به نردبان نیست؛ شریعت و طریقت و حقیقت این گونه اند!
اما دیدگاه دیگر می گوید: شریعت و طریقت و حقیقت رابطۀ طولی دارند و ظاهر و باطن یکدیگرند؛ یعنی در باطن شریعت، حقیقت نهفته شده است و به تعبیر دیگر، شریعت بازخوانی حقیقت محض است و عمل به شریعت وصول به بارگاه حقیقت است و بین آن ها نوعی تعامل ارگانیک قابل تصور است. بنابراین طبق این دیدگاه، نه شریعت بدون حقیقت وجود دارد و نه حقیقت بدون شریعت قابل وصول است.
در بین عارفان و بزرگان وادی عرفان و سلوک از هر گروه یافت می شود. با اشاره به زمینه های تاریخی آن و سخنان هر دو گروه، به تحلیل آن ها پرداخته و به نظر امام خمینی رحمه الله اشاره خواهیم کرد.
5. زمینه های تاریخی تفکر جدایی طریقت و حقیقت از شریعت
در دوران خلفای اموی و عباسی، ترجمۀ کتب یونانی، رومی، هندی، فارسی، عبری و سریانی به عربی آغاز شد و کم کم کرسی تدریس علومی از قبیل منطق ارسطویی، طبیعیات و ریاضیات به طور مستقل پا گرفت. فلسفه نیز از جملۀ این علوم بود.
بعضی از کسانی که اهل فلسفه بودند اما نسبت به فلسفه جاهل بودند، مواجه با نظریاتی شدند که در ظاهر با عقاید مذهبی و دینی در تعارض بود. از این جا بود که گفتند:
دین وظایفی تقلیدی است که انبیای الهی از طرف خداوند برای تربیت عقول ساده و تکمیل نفوس بسیط آورده اند، اما فیلسوفان با بهره مندی از علوم حقیقی و استدلال، به دین نیازی ندارند.
اظهار این گونه مطالب باعث جبهه گیری فقها و متکلّمان شد و درصدد برخورد
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 164 برآمدند و اظهار کنندگان این عقاید را تکفیر نمودند و از هیچ تلاشی در نابودی این علوم فروگذار نکردند. تا این که کسانی چون ابونصر فارابی (م 339 ق) و بوعلی سینا (م 428 ق) و افرادی مثل ابن مسکویه و ابن رشد، فلسفه را دوباره احیا کردند و در همین برهه از زمان، تصوف در بین مسلمانان ظهور کرد.
در اوایل دوران عباسی افرادی مثل بایزید بسطامی (م 261 ق) و جنید بغدادی (م 267 ق) و ابوبکر شیعی (م 334 ق) در تصوف مشهور شدند. این گروه معتقد بودند که راه رسیدن به حقیقت کمال انسانی و حصول حقایق معارف، وارد شدن به وادی طریقت است و طریقت، ریاضت کشیدن بر طبق شریعت است.
این گروه کم کم دست به اعمالی زدند که با ظاهر دین و حکم عقل غیر قابل جمع بود که اسم آن را «کرامات» گذاشتند و در برابر چون و چرای فقها اظهار داشتند که این امور از اسرار شریعت است و شما را از آن خبری نیست؛ زیرا شریعت پوست است و حقیقت نسبت به آن، مغز می باشد.
این عدّه پس از قرن سوم کم کم به نوشتن رساله هایی در رابطه با کارها و اعمال خود پرداختند و در شهرهای مختلف رواج دادند. در قرن ششم و هفتم این نوشته ها به اوج خود رسید و در طول این مدت برای سلوک، راه و رسمی را تدوین کردند و گفتند: این ها اموری است که در شریعت از آن ها خبری نیست و سنّتی جدید است.
این امر باعث شد که آن ها شریعت را یک طرف و طریقت را طرف دیگر قرار دهند و به بسیاری از محرّمات عمل کرده و از بسیاری واجبات دست بکشند و این روش منجر به ظهور گروه های مختلفی از اهل تصوف شد.
علاوه بر آنچه گفته شد، ذکر این نکته نیز قابل دقت است که خفقان حاکم بر جامعه از طرف حکومت بنی امیه و بنی عباس نسبت به اهل شریعت، از جمله عواملی است که زمینه های باطن گرایی را فراهم آورد. در حقیقت تصوف در اسلام، در آغاز با اعتزال سیاسی و پارسایی انسانی آغاز شد و به یک معنا، نوعی نهضت اخلاقی ـ انسانی بود. این نهضت در ابتدا کوشید تا انسانیت و مفاهیم انسانی اسلام را از مرداب عفن و مرگ زای
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 165 خلافت که بعد از کودتای سقیفه به وجود آمد، نجات دهد و چهرۀ اشرافی، بدوی، خشن و مکّاری که از پیامبر و اولیای الهی در اذهان مردم ترسیم شده بود را نفی و محو کند و در نخستین ایام پیدایش، سخن از وجود رموز پیچیده ای نبوده است.
بنابر آنچه ذکر شد، پیدایش تفکر تفکیک و اظهار مطالبی که با شریعت و دستورات الهی سازگاری ندارد از دو گروه صادر شده است:
گروه اول: جاهلان عارف که به دلیل عدم احاطه به راه و رسم سلوک، در طریقت دچار اعوجاج شخصیتی شدند و به اظهار «شطحیات» پرداختند.
گروه دوم: عارفان واصل و سالکان وادی معرفت که به اظهار متشابهات پرداختند که باید گفته های متشابه آن ها را به محکمات برگرداند و آن را تفسیری هماهنگ نمود.
آنچه نیازمند تحلیل و تبیین است سخنانی است که از گروه دوم صادر شده است. ابتدا در بررسی سخنان این بزرگان به نقل آن ها می پردازیم و در ادامه، آن را نقد و بررسی کرده و نظر امام خمینی رحمه الله را بیان می کنیم.
6. نقل سخنانی که در آن، شریعت، طریقت و حقیقت قابل تفکیک هستند
ابن سینا: وی در فصل بیست و ششم از نمط نهم کتاب اشارات و تنبیهات می گوید:
گاهی عارف از چیزی که به وسیلۀ آن به سوی خدا تقرّب جسته می شود غفلت دارد؛ پس او از هر چیزی غافل است و در حکم کسی است که تکلیف ندارد، و چگونه مکلف باشد در حالی که تکلیف برای کسی است که تکلیف را تعقّل کند؛ آن هم در همان حال تعقّل و آگاهی از تکلیف؟!
مراد ایشان این است که عارف گاهی در حال اتصال به حق، از جهان محسوس غافل می شود و تکالیف شرعی را انجام نمی دهد. او گناهکار نیست؛ چرا که در حکم غیر مکلفین است و تکلیف به کسی تعلّق می گیرد که از تکلیف آگاه باشد؛ آن هم در حین آگاهی و یا به کسی تعلّق می گیرد که عملاً باعث ترک تکلیف شود.
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 166 به نظر می رسد این سخن، الهام بخش بسیاری از سخنانی است که بین شریعت، طریقت و حقیقت، نوعی مرز ترسیم نموده اند؛ بدین معنا که با شروع طریقت و تحقّق سیر و سلوک و غور در باطن، کم کم نیاز به شریعت کم تر می شود؛ تا به جایی می رسد که سالک هیچ گونه نیازی به رعایت شریعت نخواهد داشت.
مولوی: وی در مقدمۀ دفتر پنجم مثنوی معنوی در مقام شرح و توضیح شریعت و طریقت و حقیقت برآمده و با تبیین تمثیلی آن، نظری ارایه داده است که عدّه ای با تمسک به آن به تفکیک شریعت و طریقت و حقیقت فتوا داده اند؛ او می گوید:
شریعت همچو شمعی است که ره می نماید و بی آنکه شمع به دست آوری، راه رفته نشوی و کاری کرده نگردد. چون در راه آمدی این رفتن تو طریقت است و چون به مقصد رسیدی آن حقیقت است و جهت این گفته اند: «لو ظهرت الحقائق بطلت الشرائع». همچنان که چون مس، زر شود و یا خود از اصل زر بود او را نه علم کیمیا حاجت است که آن شریعت است، و نه خود در کیمیا مالیدن که آن طریقت است.
حاصل آن که شریعت همچو علم کیمیا آموختن است از استاد یا از کتاب، و طریقت استعمال کردن داروها و مس را در کیمیا مالیدن، و حقیقت زر شدن مس.
کیمیادانان به علم کیمیا شادند که ما علم این می دانیم، و عمل کنندگان به عمل شادند که ما چنین کارها می کنیم، و حقیقت یافتگان به حقیقت شادند که ما زر شدیم و از علم و عمل کیمیا آزاد شدیم.
یا مثال شریعت همچو علم طب آموختنی است، و طریقت، پرهیز کردن به موجب طب و خوردن داروها است، و حقیقت، صحت یافتن ابدی و از آن دو فارغ شدن. چون آدمی از این حیات می رود شریعت و طریقت از او منقطع شود و حقیقت ماند.
از عبارت ذکر شده چنین بر می آید که رابطۀ بین شریعت، طریقت و حقیقت رابطۀ وسیله و هدف می باشد؛ وسیله تا زمانی ارزش بهره مندی دارد که انسان را به هدف برساند و آن گاه که انسان به هدف مطلوب خود دست یافت، دیگر نیازی به رعایت وسایل نیست.
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 167 شریعت دستور سلوک است؛ با رعایت دستور سلوک حرکت در راه آغاز می شود؛ با حرکت، انسان به هدف خود می رسد و با وصول به هدف بی نیازی از آن ها حاصل می گردد.
شبستری: از جمله عرفایی که در مورد رابطۀ شریعت، طریقت و حقیقت به صراحت سخن گفته است، شیخ شبستری است. ایشان در چندین جای گلشن راز به تبیین رابطۀ شریعت و طریقت و حقیقت پرداخته اند. ظاهر بعضی از اشعار گلشن راز جدایی پذیری شریعت، طریقت و حقیقت در مراحل سلوک است.
شبستری در جواب این سؤال که مرد تمام و کامل کیست؟ می گوید:
مرد کامل کسی است که:
شریعت را شعار خویش سازد طریقت را دثار خویش سازد
در ادامه جهت توضیح مطلب، مثالی می آورد که در آن مثال به طور صریح راجع به شریعت و حقیقت و طریقت نظر می دهد:
شریعت پوست، مغز آمد حقیقت میان این و آن باشد طریقت
خلل در راه سالک نقص مغز است چو مغزش پخته شد بی پوست نغز است
چو عارف با یقین خویش پیوست رسیده گشت مغز و پوست بشکست
وجودش اندرین عالم نپاید برون رفت و دگر هرگز نیاید
لاهیجی در شرح خود بر گلشن راز در این ارتباط می گوید:
بدان که نزد محققان غرض از شرایع و اعمال و عبادات ظاهری و باطنی، تقرّب به حق است و روندگان این راه چون با وسایل عبادات و متابعت اوامر و نواهی به نهایت کمال می رسند بر دو گروهند:
گروه اول: کسانی که تجلی نور الهی، نور عقل ایشان را بپوشاند و در دریای وحدت محو و مستغرق شدند و از آن استغراق و بی خود شدن به ساحل محو و مرتبۀ عقل باز نیایند؛ چون مسلوب العقل شده اند. به اتفاق نظر اولیا و علما تکالیف شرعیه از این طایفه ساقط است؛ زیرا
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 168 تکالیف شرعیه بر عقل است و این ها از والهان طریقتند.
گروه دوم: کسانی که بعد از استغراق در دریای وحدت و دستیابی به مقام توحید و بهره مندی از سُکر بقا به حق، به جهت ارشاد خلق به مقام صحو بعد از محو (هشیاری بعد از استغراق) باز می گردند. این گروه چنانچه در ابتدا قیام به ادای حقوق شرعیه می کنند، از فرایض و نوافل در انتها نیز بهره مندند.
طبق تفسیر لاهیجی گروهی از سالکان در مرحله ای از سیر خود به بی نیازی از شریعت دست می یابند. این بی نیازی نه تنها نقص بر آن ها نیست، بلکه نوعی کمال نیز می باشد.
حافظ: وی نیز دارای سخنان متناقض نما می باشد. ادعای بی نیازی از شریعتی که از طرف خداوند توسط پیامبر صلی الله علیه و آله بر بشر عرضه شده است از سخنان متناقض نمای او است.
در این جا چند نمونه از سخنان حافظ را ذکر می کنیم:
ـ پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد
ـ گنج در آستین و کیسه تهی
بحر توحید و ما غرقۀ گنهیم
ـاین چه استغناست یا رب وین چه نادر حکمتست
کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست
با ذکر نمونه هایی از سخنان رمزآلود بزرگان وادی عرفان در صدد بیان این نکته بودیم که وجود چنین سخنانی از طرف بزرگان، موجب این شده است که عدّه ای در مرحله ای از سلوک از عمل به شریعت دست بکشند و به زعم خود از ظاهر عبور کرده و به باطن قدم بگذارند، که این مطلب رهزن کسانی شده است که در اوایل سلوک می باشند. و چه بسا عدّه ای با تمسک به این سخنان، عمل به شریعت را امری عارضی دانسته و آن را در مقطعی از زندگی لازم دانسته و به فکر جایگزین بیفتند.
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 169 نکته ای که در این جا توجه به آن لازم است این که منشأ صدور این سخنان چیست؟ آیا همۀ بزرگان وادی سلوک که بسیاری از آن ها حافظان شریعت الهی بوده اند چنین عقیده ای دارند؟ و دیگر این که می توان از چنین سخنانی قاعدۀ کلی به دست آورد و بر طبق آن عمل کرد یا نه؟
7. کلام بزرگان عرصۀ سلوک که به نقد و تحلیل دیدگاه فوق برخاسته و ارائۀ طریق نموده اند
1. جنید (م 297 ق) از پیشگامان تصوف اسلامی، در لزوم و ارزش شریعت و ضرورت متابعت از آن در همۀ مراحل سلوک می گوید:
همۀ راه ها به بن بست می رسند، مگر راهی که به دنبال رسول خدا صلی الله علیه و آله باشد؛ پس هر که حافظ قرآن و کاتب حدیث نباشد، پیروی از وی در این کار روا نیست؛ چون عمل و مذهب ما در قید کتاب و سنّت است.
2. غزالی (م 505 ق) در این رابطه می گوید:
اگر همۀ عقلا و حکما و عالمان اسرار شرع دست به دست هم بدهند تا چیزی از روش و اخلاق صوفیه را به بهتر از آن تغییر دهند، نخواهند توانست، به دلیل آن که تمام حرکات و سکناتشان در ظاهر و باطن از نور مشکاة نبوّت اقتباس گردیده و جز نور نبوّت در جهان نوری نیست تا به روشنایی آن پناه برد.
از سخنان این بزرگان بر می آید که عدّه ای از متجاهلان سلوک با مرزبندی بین شریعت، طریقت و حقیقت، نسبت به شریعت الهی در مرحله ای بی مهری کرده و با برداشت غلط، خود را فراتر از قید و بند تکالیف قلمداد کرده اند. روی این اساس بزرگان سلوک چنین سخنانی را رد کردند و ساحت بزرگان وادی عرفان و تصوف را از چنین سخنانی پاک نمودند.
3. حیدر آملی (م 782 ق) به شرح کامل این مسأله پرداخته و می گوید:
مراتب مردم به طور کلی ـ اعم از عوام و خواص و خواصِ خواص ـ از سه صورت بیرون نیست: حالت ابتدا، حالت وسط و حالت نهایت. البته حصر مراتب به لحاظ کلیات و اجمال
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 170 است و گرنه به لحاظ جزئیات و تفصیل، حصر نمی پذیرد.
پس «شریعت» نام و عنوانی است برای وضع الهی و شرع نبوی از حیث بدایت، و «طریقت» اسم آن است از حیث وسط، و «حقیقت» اسم آن است به لحاظ نهایت. و مراتب ـ هر چند که بسیار باشند ـ از این سه مرتبه بیرون نیستند؛ پس شریعت اسم جامعی [است] برای همۀ مراتب، و مراتب یاد شده بر آن مترتّب است.
4. جلال الدین همایی در توجیه آنچه در مقدمۀ دفتر پنجم مثنوی معنوی آمده است می گوید:
قشر و مغز و روغن بادام، لازم و ملزوم یکدیگرند؛ چرا که قشر، حافظ مغز و مغز، حافظ روغن است. همچنان شریعت و طریقت و حقیقت نیز لازم و ملزوم یکدیگرند؛ زیرا که شریعت محفظۀ طریقت و طریقت خزانه دار حقیقت است.
نکته این جا است که در طیّ مراحل طریقت و رسیدن به سر منزل حقیقت، در همه حال و هر مرحله و مقام که باشیم، رعایت آداب شریعت و عمل کردن و تقیّد به تکالیف و وظایف شرعی مذهبی، واجب و لازم است و در هیچ حال و مقامی اسقاط تکلیف نمی شود؛ مگر در جایی که خود شارع رفع قلم و اسقاط تکلیف کرده باشد.
و به اعتقاد من حقیقت امر این است که رسیدن به مرحلۀ طریقت و حقیقت جز از راه شریعت و التزام عبادات و مقررات احکام و رعایت حلال و حرام شرعی، اصلاً و ابداً ممکن و میسر نیست. کدام ریاضت معقول بالاتر و نتیجه بخش تر از مواظبت بر فرایض و اجتناب از محذورات و محرّمات مذهبی است؟! هرگاه پای مندوبات و مکروهات را هم به میان بکشیم و خود را مقیّد به جمیع این قبیل امور و آداب نیز قرار دهیم، بزرگ ترین و سخت ترین ریاضت های معقول سودمند را متحمّل شده ایم. و بالجمله: برای رسیدن به سرمنزل حقیقت که جایگاه مقربان الهی است: اطاعت فرمان و مراعات مقررات شریعت، فرض عین و واجب مؤکّد است و اگر کسی از این قاعده مستثنا باشد، همان طایفۀ دیوانگان و مجذوبان را توان گفت که در اثر عشق دشوار الهی در حالت سکر و محو و استغراق به سر می برند.
معلوم شد که:
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 171 اوّلاً: نیل به حقیقت بدون طریقت متناسب با شریعت ممکن نیست.
ثانیاً: تکلیف تنها از دیوانگان و مجذوبان ساقط است که در حال سکر و محو و استغراقند.
ثالثاً: شاید منظور مولوی نقل قول دیگران بوده و یا این که مقصود او همان طایفۀ مجذوبان است که تکالیف شرعی و آداب طریقت از ایشان ساقط است.
گرچه سخنان امثال جنید، غزالی، حیدر آملی، و همایی همه در توجیه و تفسیر و تأویل سخنان امثال ابن سینا، مولوی، شبستری، لاهیجی و دیگران است که شریعت، طریقت و حقیقت در همۀ مراحل سلوک قابل تفکیک نیستند و اگر سخنانی شطح گونه مشاهده می شود که در آن اظهار بی نیازی از شریعت شده مربوط به گروهی از سالکان ویژه است، اما آنچه در این جا لازم است گفته شود این است که استثنای سالکان مستغرق وجه درستی ندارد؛ زیرا ما نباید حقیقت را در نقطه ای پس از طیّ مسافت های روحانی تلقّی نموده، شریعت و طریقت را در نقاط مسیر حقیقت تلقّی کنیم؛ بلکه هر قدمی که مطابق دستور الهی بر می داریم به همان اندازه از حقیقت مطلق برخوردار می شویم. این سیر و تحول نمی تواند در نقطه ای به نام «وصول به حقیقت» ختم شده و محدودیتی برای خود حقیقت ایجاد کند. این سیر بی نهایت که با تحول کمال روحی همراه است، در هر مرتبه ای روح انسانی را با کیفیت خاصی روبه رو می سازد که از قلمرو پیشین عمیق تر و عالی تر است.
پایان این سیر و سلوک را مانند پایان سیر طبیعی و حرکت معمولی فرض کردن، از نهایت بی خبری است؛ زیرا تصور پایان و آغاز و وسط در «بی نهایت»، آن اندازه بی اساس است که فرو رفتن در تناقض! روح آدمی، آن بارقۀ الهی، در مسیر خود به عظمت ها و نورانیت هایی نایل می شود که اگر برگردد و به مراتبی که در پشت سر گذاشته است بنگرد و آن مراتب پست را شئون انسانی خیال کند، آن مرتبۀ عظیم و نورانیت فوق معمولی را وصول به خدا می شمارد و این تخیل، کاشف از بی گنجایشی انسان است که معنای «ثُمَّ أنْشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ» و «نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» را نمی داند.
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 172
8. تحلیل ویژۀ امام خمینی رحمه الله
توجه محوری مقاله، تحلیل نظر و دیدگاه حضرت امام خمینی رحمه الله در ارتباط با رابطۀ شریعت، طریقت و حقیقت است. تاکنون با نظرات بعضی از سالکان و عارفان راه وصال آشنا شدیم و تفسیر و تحلیل آن ها را بازگو کردیم. در این بخش به چند و چون تحلیل حضرت امام رحمه الله می پردازیم.
در ابتدا ذکر این نکته لازم است که حضرت امام رحمه الله در علوم مختلف عصر خود سرآمد بودند؛ و وجود کتب عرفانی و نیز حواشی ایشان بر کتب اصیل عرفانی، نشانه ای از سرّ و باطن عرفانی آن حضرت است؛ نوشتن کتاب عمیقی چون شرح دعای سحر در 29 سالگی و طراحی کتاب دیگری چون مصباح الهدایه الی الخلافة والولایه در 39 سالگی حکایت از تسلط امام در عرفان دارد.
از طرف دیگر سیرۀ عملی آن مرد بزرگ در عرصۀ رفتار فردی و تحقّق تحول عمیق و معجزه آسا در عرصۀ رفتار جمعی و به وجود آوردن موج جدید فرهنگی در فرا روی بشریت عصر مدرن و فرامدرن، نمایانگر تجربیات عمیق عرفانی ایشان در عرصۀ عرفان عملی است.
صاحب فتوا بودن در فقه در همۀ قلمروهای زندگی و احیای آن در ساحت های جدیدی از زندگی بشر و تصلّب در رعایت حدود شریعت در زندگی فردی و جمعی، در کنار سیر و سلوک عارفانۀ واقعی و توجه به باطن با سرودن سروده های عرفانی، موجب حیرت است. به عنوان نمونه، امام رحمه الله در دیوان خود چنین می گوید:
ـ اسفار و شفای ابن سینا نگشود
با آن همه جر و بحث ها مشکل ما
ـ از درس و بحث مدرسه ام حاصلی نشد
کی می توان رسید به دریا از این سراب
ـ آنچه روح افزاست جام باده از دست نگارست
نی مدرّس، نی مربی، نی حکیم و نی خطیب است
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 173
ـ گفته های فیلسوف و صوفی و درویش و شیخ
در خور وصف جمال دلبر فرزانه نیست
ـ در مدرس فقیه به جز قیل و قال نیست
در دادگاه هیچ از او داستان نبود
در محضر ادیب شدم، بلکه یابمش
دیدم کلام جز ز معانی بیان نبود
ـ ابن سینا را بگو در طور سینا ره نیافت
آن که را برهان حیران ساز تو حیران نمود
این ها نمونه ای از اشعار امام رحمه الله می باشد که در جنبه های عرفانی امام رحمه الله هویدا است.
امام رحمه الله در کتاب قیّم مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه مقام خلافت و امامت در نشئۀ ظاهر و غیب را تبیین کرده و در قسمت پایانی کتاب به تبیین و تحلیل «اسفار اربعه» پرداخته اند. در این بخش ابتدا سفرهای چهارگانه در سیر و سلوک را از دیدگاه مرحوم حکیم قمشه ای نقل و نقد می کنند؛ پس از آن به طرح نظریۀ خود در اسفار اربعه می پردازند که به نظر نگارندۀ مقاله از آن می توان به تحلیل رابطۀ شریعت، طریقت و حقیقت از دیدگاه امام رحمه الله دست یافت.
به نظر حضرت امام رحمه الله سفرهای چهارگانه در سیر و سلوک الی الله عبارتند از:
اول: سفر از خلق به سوی حق مقیّد
یعنی این که همۀ حجاب هایی که جنبۀ این سویی دارد را از میان بردارد و جمال حضرت حق را به واسطۀ ظهور فعلی حق در عالم وجود مشاهده کند و بداند که این ظهور فعلی (عالم مخلوقات) در حقیقت، ظهور ذات حق در مراتب هستی است. با این مشاهده همۀ خلق را ظهور حضرت حق می بیند و همه را آیات او می داند و این مرحله، پایان سفر اول او است.
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 174
دوم: سفر از حق مقیّد به حق مطلق
در این سفر، تعیّنات عالم خلقی و هویات وجودی کم کم در نظر او مستهلک می شود و سالک از ظهور فعلی حق عبور کرده و حق تعالی با وحدانیت بر او تجلّی پیدا می کند و سالک اشیاء را اصلاً نمی بیند و از ذات و صفات و افعال خود فانی می شود. در این سفر اگر از اَنانیّت او چیزی باقی مانده باشد شیطان به صفت ربوبیت بر او ظهور می کند و موجب صدور «شطح» از او خواهد شد.
بنابراین باید دانست که تمام شطحیات که از افراد صادر می شود به نقصان سلوک (رعایت نکردن آداب و رسوم طریقت و شریعت) و یا به نقصان سالک (نداشتن ظرفیت وجودی) بر می گردد؛ زیرا در وجود چنین کسانی هنوز از اَنانیّت بقایایی وجود دارد و به همین دلیل اهل سلوک معتقدند که سالک باید دارای معلم و رهبر باشد تا بتواند او را نسبت به راه سلوک آگاهی دهد تا از میان راههای فراوان سلوک باطنی از جادۀ ریاضات شرعی (حفظ شریعت) خارج نشود؛ به قول حافظ:
قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن ظلمات است بترس از خطر گمراهی
پس در این مرحله اگر عنایت الهی در مقام تقدیر استعدادها شامل حال او شده باشد، خداوند او را از عالم فنا به خویشتن بر می گرداند و سفر سوم را شروع می کند.
سوم: سفر از حق به سوی خلق حقّی به واسطه حق
در این سفر، سالک از حضرت احدیت جمعی (به دست آمده در سفر دوم) به حضرت اعیان ثابته سفر می کند. در این سفر حقایق اشیاء و کمالاتشان، کیفیت ترقّی آن ها به مقام نخستینشان و نحوۀ بازگشت آنان به وطن اصلی برای او منکشف می گردد. و البته سالک تا در این سفر است نمی تواند پیامبر باشد و لذا حق تشریع ندارد؛ زیرا هنوز به سوی خلق در نشئۀ عینی باز نگشته است.
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 175
چهارم: سفر از خلقی که همان حق است به سوی خلق
در این سفر، سالک از اعیان ثابته (غیب ـ ملکوت) به اعیان خارجی سفر می کند، در حالی که در همه چیز جمال حق را مشاهده می کند و مقاماتی که اعیان خارجی در نشئۀ علمی دارند را می شناسد و راه سلوک آن ها را به حضرت اعیان ثابته و بالاتر از آن می داند و از کیفیت وصول آن ها به وطن اصلی شان آگاه است. در این سفر است که دین و شریعت می آورد و احکام ظاهری بدنی و احکام باطنی قلبی جعل می کند و از خدای تعالی و صفات و اسماء و معارف الهی ـ به اندازۀ استعداد مستعدان ـ خبر می دهد.
بنابر نظر امام رحمه الله اگر، در طریقت، سخن و یا عملی از سالک سرزند که با منطق نظری سلوک و با ساحت ربوبی حق تعالی سازگار نباشد، دو علت دارد: اول این که سالک از راه و رسم منزل ها خبر ندارد و یا این که خبر دارد ولی ظرفیت وجودی اش توانایی و کشش این بار را پیدا نکرده است و در حین سلوک، کاسۀ وجود او لبریز شده و به شطحیات پناه آورده است. و «الشطحیات کلّها من نقصان السلوک و السالک» طبق این بیان، سخنان بزرگانی چون لاهیجی که می گفت: «کسانی که بعد از استغراق در دریای وحدت و دستیابی به مقام توحید باز نیایند از تکالیف شرعیه معاف هستند» و شبستری که می گفت:
جز از حق نیست دیگر هستی الحق هوالحق گوی و گو خواهی انا الحق
و مولوی که شریعت را آموختن و طریقت را استعمال کردن و حقیقت را شدن می داند و استاد همایی که گروهی را از شریعت مستثنا می کند، نمونه های دیگر شطح خواهند بود.
مطلب مهم دیگری که مؤیّد این دیدگاه است این که اگر با طیّ طریقت، بی نیازی از شریعت حاصل گردد، انبیای الهی و اولیا و اوصیا که خود از آورندگان شریعت هستند باید در مرحله ای از مراحل سلوک، خود را بی نیاز از عمل به شریعت دیده و یا لااقل در این مورد توصیه ای به شاگردان خاص خود کرده باشند؛ اما در تاریخ زندگی پیامبران و پیامبر اسلام و امیرالمؤمنین علیهم السلام و ائمۀ هدی به عنوان حاملان امانت الهی هیچ گونه اثری از چنین مطالبی وجود ندارد.
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 176 حضرت امام رحمه الله در آثار دیگر خود نیز به این مطلب اشاره دارد. در کتاب شرح دعاء السحر می فرماید:
کیف، و علم ظواهر الکتاب و السنّة من أجلّ العلوم قدراً و أرفعها منزلةً، و هو أساس الأعمال الظاهریة و التکالیف الإلهیة و النوامیس الشرعیة و الشرائع الإلهیة و الحکمة العملیة، التی هی الطریق المستقیم إلی أسرار الربوبیة و الأنوار الغیبیة و التجلّیات الإلهیة. و لولا الظاهر لَما وصل سالک إلی کماله و لا مجاهد إلی مآله.
امام رحمه الله در پایان این فراز، اصلی کلی ارائه داده است که بدون شریعت و حفظ ظواهر، هیچ سالکی به کمال خود و هیچ مجاهدی به هدف خود نمی رسد.
ایشان در تعلیقات خود بر شرح فصوص الحکم در «فصّ ایوبی» در توضیح ضرورت حفظ شریعت در همۀ ادیان می فرماید:
طریقت و حقیقت تنها از طریق شریعت به دست می آیند؛ زیرا ظاهر، طریق باطن است.
و در پایان می فرماید:
و من أراد أن یصل إلی الباطن من غیر طریق الظاهر ـ کبعض عوامّ الصوفیة ـ فهو علی غیر بیّنة من ربّه.
امام رحمه الله در کتب عرفانی خود که به زبان فارسی نگاشته شده است نیز متذکر این مسأله شده است. در کتاب شرح چهل حدیث در رابطه با رعایت آداب شرعی، آن را تا پایان سلوک لازم دانسته، می فرماید:
بدان که هیچ راهی در معارف الهیه پیموده نمی شود مگر آن که ابتدا کند انسان از ظاهر شریعت و تا انسان متأدّب به آداب شریعت حقّه نشود، هیچ یک از اخلاق حسنه از برای او پیدا نشود و ممکن نیست که نور معرفت الهی در قلب او جلوه کند و علم باطن و اسرار شریعت بر او منکشف شود و پس از انکشاف حقیقت و بروز انوار معارف در قلب نیز متأدّب به آداب ظاهره خواهد بود.
و از این جهت، دعوی بعضی باطل است که به ترک ظاهر، علم باطن پیدا شود یا پس از
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 177 پیدایش آن، به آداب ظاهره احتیاج نباشد. و این از جهل گوینده است به مقامات عبادات و مدارج انسانیت.
حضرت امام رحمه الله در این مورد که ممکن است کسانی که نسبت به مسائل عرفانی بیگانه هستند نتوانند بعضی از تفسیرهای عرشی عارفان را درک کنند، می فرماید:
از امور مهمّه ای که تنبّه بر آن لازم است آن است که اگر کلامی از بعض علمای نفس و اهل معرفت دیدند، بدون حجت شرعی رَمی به فساد نکنند و گمان نکنند که هر کس اسم از مقامات اولیا برد، صوفی است یا مروّج دعاوی آن. به جان دوست قسم! کلمات نوع آن ها شرح بیانات قرآن و حدیث است.
با وجود آنچه گفته شد، این واقعیت را نمی توان انکار کرد که عدّه ای از عرفا سخنان رمزآلودی دارند که از آن تعبیر به «شطحیات» شده است. عدّه ای از عرفا و صوفیان وجود شطح را ناشی از اکمال و اتمام دستورات و اتصاف ذاتی به آن شمرده و در برابر طعن دیگران، آن را اقتضای سیر در منازل در برابر ناپختگان دانسته اند و می توان این شعر حضرت امام رحمه الله را نیز بر این طریق حمل کرد که فرمود:
فارغ از خود شدم و کوس اناالحق بزدم همچو منصور خریدار سر دار شدم
در میخانه گشایید به رویم شب و روز که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم
نتیجه گیری
بی نیازی از شریعت در دستیابی به حقیقت بعد از طیّ وادی طریقت، از طرف دو گروه مطرح شده است:
اول: جاهلان به راه و رسم منازل و عرفان گرایان عارف نما که در پناه سیر و سلوک به دنبال فرار از عمل به شریعت الهی هستند. این گروه در توجیه فرار از تکالیف الهی، ایدۀ بی نیازی از عمل به ظواهر دین را طرح می کنند.
دوم: سالکان و والهان و شیفتگان حقیقت که از طرفی در عرفان نظری به راه و رسم
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 178 منزل ها وقوف کامل دارند و ظواهر و بواطن سیر در طریقت را می شناسند و از دیگر سو در عرفان عملی سال ها بر جادۀ طریقت قدم زده اند که به نظر این عدّه، بی نیازی را تنها برای عدّه ای خاص که مستغرق انوار الهی هستند و از مقام عقل عبور کرده و جزو والهان انوار ذات الهی شده اند، مطرح می کنند.
در مقاله گفته شد که تحلیل ویژۀ حضرت امام رحمه الله این است که در هیچ حالی و در هیچ منزلی از منازل سلوک نمی توان از بی نیازی سخن گفت؛ زیرا این سخن شطحی بیش نیست و حکایت از نقصان سلوک و سالک دارد. به عبارت دیگر: هرگونه ادعای بی نیازی از ریاضات شرعیه، حکایت از دو مطلب دارد: اول نقصان حاصل در سیر و سلوک؛ دوم نقصان حاصل در سالک؛ بنابراین قابل پذیرش نیست و اگر در این مورد سخنی از بزرگی رسیده باشد باید آن را تأویل نمود.
«والسلام»
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 179
کتاب نامه
قرآن کریم.
1. تذکرة الاولیاء، فریدالدین محمد عطار نیشابوری، تهران، انتشارات زوار، 1355 ش.
2. تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، امام خمینی، قم، مؤسسه پاسدار اسلام، 1410 ق.
3. تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی، محمدتقی جعفری، تهران، انتشارات اسلامی.
4. جامع الاسرار و منبع الانوار، سید حیدر آملی، تصحیح هانری کربن و عثمان اسماعیل یحیی، انتشارات علمی و فرهنگی و انجمن ایران شناسی فرانسه، 1368 ش.
5. حافظ نامه، بهاءالدین خرمشاهی، انتشارات علمی و فرهنگی، 1367 ش.
6. الرسالة القشیریه، ابوالقاسم عبدالکریم بن هوازن قشیری، تحقیق عبدالحکیم محمود بن شریف، قم، انتشارات بیدار،1374 ش.
7. سرّ الصلاة، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1377 ش.
8. شرح چهل حدیث، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1372 ش.
9. شرح دعاء السحر، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1374 ش.
10. شرح گلشن راز، شمس الدین محمد لاهیجی، انتشارات سعدی، 1371 ش.
11. فلسفه عرفان، سید یحیی یثربی، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی.
12. کشف المحجوب، علی بن عثمان هجویری، تحقیق قاسم انصاری، انتشارات طهوری، 1358 ش.
13. گلشن راز، محمود شبستری، به اهتمام صابر کرمان، 1361 ش.
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 180 14. مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، امام خمینی، مقدمه سید جلال الدین آشتیانی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1360 ش.
15. مفردات، راغب اصفهانی، تحقیق صفوان عدنان داودی، قم، انتشارات ذوی القربی، 1423 ق.
16. منطق الطیر، فریدالدین محمد عطار نیشابوری.
17. مولوی نامه، جلال الدین همایی، تهران، انتشارات آگاه.
18. المیزان فی تفسیر القرآن، سید محمدحسین طباطبائی، ترجمه محمدباقر موسوی همدانی.
19. یک ساغر از هزار، فاطمه طباطبائی، نشر عروج، 1379 ش.
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 181
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 182