کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره)
شریعت، طریقت و حقیقت از منظر امام خمینی رحمه‌الله
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: مقاله

پدیدآورنده : سپاهی، مجتبی

محل نشر : قم

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1382

زبان اثر : فارسی

شریعت، طریقت و حقیقت از منظر امام خمینی رحمه‌الله

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

شریعت، طریقت و حقیقت از منظر امام خمینی رحمه الله

‏ ‏

حجة الاسلام مجتبی سپاهی‎[1]‎

مقدمه

‏روح آدمیان با عرفان و معنویت سازگار است. همۀ انسان ها از دست مایه های عارفانۀ‏‎ ‎‏بشری بهره مند می شوند. عدّه ای در دامن عرفان مثبت به شکوفایی واقعی دست پیدا‏‎ ‎‏می کنند و دیگران را به شکوفایی وجودی می رسانند، و گروهی در وادی عرفان منفی به‏‎ ‎‏پرسه زدن مشغول می گردند.‏

‏تأثیرات عرفان اسلامی در تاریخ حیات انسان ها پوشیده نیست. در فرهنگ سازی و‏‎ ‎‏معنویت پذیری آن قدر که روح عرفانی حافظ و سعدی و مولوی تأثیر گذار بوده است،‏‎ ‎‏متکلّمان و فلاسفه تأثیر نداشته اند.‏

‏امروزه نیز در جامعۀ دینی و در نسل جدید، گرایش به بحث های عرفانی روزافزون‏‎ ‎‏شده است؛ خصوصاً اگر در آن، از رها ساختن انسان ها از قشر و پوستۀ دین و راه یابی به‏‎ ‎‏باطن و حقیقت دین سخن گفته شود.‏

‏همین مسأله باعث شده است که عدّه ای هدف اصلی دین را «عرفان» و «توجه به‏‎ ‎‏باطن» و رسیدن به مقام «حیرت» معرفی کنند و گروهی با تکیه بر این تعاریف خود‏‎ ‎‏ساخته، هویت دین را عرفان و باطن گرایی تلقّی کنند و تکالیف توصیه شدۀ شریعت را‏‎ ‎‏«تکلیف» شمارند و آن ها را غل و زنجیری در مسیر رسیدن به حقیقت معرفی نمایند.‏

‏ممکن است این پرسش پیش آید که اصولاً رابطۀ شریعت با طریقت و حقیقت چگونه‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 157

‏است؟ همراهی شریعت تا کدامین منزل سلوک است؟ آیا منزلی وجود دارد که سالک پس‏‎ ‎‏از سیر در منازل و عبور از آن، خود را بی نیاز از شریعت تلقّی کند یا نه؟‏

‏وجود این پرسش ها نگارنده را بر آن داشت تا رابطۀ این سه مفهوم را از دیدگاه عارفان‏‎ ‎‏اسلامی در مسیر تاریخ، وبه طور مفصل از دیدگاه امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ مورد بررسی قرار دهد. ‏

‏در این مقاله پس از تبیین و تحلیل مفاهیم مورد نظر، به تحلیل رابطۀ آن ها از دیدگاه‏‎ ‎‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏پرداخته شده است.‏

1. مفهوم شریعت

الف. معنای شریعت در لغت و اصطلاح

‏ریشۀ شریعت در لغت، کلمۀ «شرع» است؛ «شرع» یعنی راه روشن و «شارع» یعنی‏‎ ‎‏جادۀ معلوم. «شریعت» بر طریقه و راه و رسم الهی استعاره شده است و به شریعت،‏‎ ‎‏شریعت گویند چون که آن، چون شریعۀ آب باشد که هر کس بر آن وارد شود، پاک و‏‎ ‎‏سیراب برمی گردد؛ بنابراین شریعت الهی نیز چنین  است.‏‎[2]‎

‏بنابراین معنای اصطلاحی شریعت نیز روشن شد و آن این که شریعت، طریقی الهی‏‎ ‎‏است و آن هم چیزی جز دستورات و قوانین الهی نیست. ‏

ب. معنای شریعت در کلمات عارفان

‏در کتب عرفا در مفهوم «شریعت» سخنان مختلفی آمده است:‏

‏شریعت امر بود به التزام بندگی و پرستیدن حقیقت و قیام کردن به آنچه فرمود.‏‎[3]‎

‏شریعت اسمی است موضوع برای راه های الهی و مشتمل بر فروع آن راه ها است و عبارت‏‎ ‎‏است از تصدیق قلبی افعال انبیا و عمل کردن بدان.‏‎[4]‎

‏شریعت آن است که او را پرستی.‏‎[5]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 158

‏...بنابراین شریعت از مکاسب است و اقامت بنده بی شریعت محال است. در نتیجه شریعت‏‎ ‎‏بدون حقیقت، انجام اعمالی است که با روی و ریا توأم باشد و حقیقت بی شریعت، نفاقی‏‎ ‎‏است که به نتیجه ای نمی رسد و سالک وقتی می تواند به حقیقت رسد که صاحب شریعت‏‎ ‎‏باشد و تمام اوامر و نواهی را از سر صدق و اخلاص به جا آورد.‏‎[6]‎

‏از نظر حافظ نیز شریعت دستور سلوک است:‏

‏ ‏

‏ـ مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن‏   ‏که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست‏

‏ـ مکن به چشم حقارت نگاه در من مست‏    ‏  ‏‏که آبروی شریعت بدین قدر نرود‏

‏ـ ریا حلال شمارند و جام باده حرام‏  ‏       ‏‏زهی طریقت و ملت! زهی شریعت و کیش!‏‎[7]‎

‏ ‏

ج. معنای شریعت در قرآن

‏در قرآن واژۀ «شریعه» آمده است: ‏‏«‏ثُمَّ جَعَلْنَاکَ عَلَی شَرِیعَةٍ مِنَ الْأمْرِ فَأتْبِعْهَا‏»‏‎[8]‎

‏کلمۀ «شریعه» در آیه به معنای طریق و راهی است که آدمی را به دین الهی می رساند و‏‎ ‎‏خطاب آیه به رسول خدا ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ و امت او است که از این طریق خاص تبعیت کنند.‏‎[9]‎

‏در سورۀ مائده سخن از قرار دادن شریعت اختصاصی برای همۀ انبیا است؛ می فرماید:‏‎ ‎‏«‏لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهَاجاً‏»‏‏.‏‎[10]‎

‏آیه خطاب به همۀ ملت ها است که برای هر ملتی شریعتی و راهی قرار دادیم. به نظر‏‎ ‎‏مفسّرین با توجه به مجموعه ای از آیات قرآن می توان گفت: دین از نظر قرآن دارای‏‎ ‎‏معنایی  عمومی و وسیع می باشد و شریعت عبارت است از طریقه ای خاص که برای امتی از‏‎ ‎‏امت ها و یا پیامبری از پیامبران تعیین شده است؛ مانند شریعت نوح، ابراهیم، موسی،‏‎ ‎‏عیسی،  محمد ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏.‏

‏بنابراین چون دین معنای عمومی تر از شریعت دارد، قابل نسخ نیست اما شریعت قابل نسخ‏‎ ‎‏است. به تعبیر دیگر: با مبعوث شدن پیامبری، دین قبل از او نسخ نمی شود بلکه شریعت‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 159

‏ادیان قبلی نسخ می گردد و البته نسخ، به معنای بطلان طریق سابق نیست، بلکه نسخ‏‎ ‎‏گذشتن تاریخ مصرف شریعت سابق نسبت به شریعت لاحق است. ‏

‏نتیجه این که به تعبیر قرآن، دین هدف است و شریعت راه های گوناگون در رسیدن به آن‏‎ ‎‏هدف می باشد.‏‎[11]‎

2. مفهوم طریقت

‏گفتیم که شریعت طریقه ای است که از ناحیۀ خدای تعالی و به منظور سلوک مردم به‏‎ ‎‏سوی او تهیه و تنظیم شده است.‏

‏در این جا می گوییم: «طریقت» عبارت از به فعلیت درآوردن و محقّق ساختن قوانین و‏‎ ‎‏دستورات شریعت در سیر به سوی خدا است؛‏‎[12]‎‏ یعنی شریعت قانون طریقت است و‏‎ ‎‏طریقت عمل به شریعت است. بنابراین بین شریعت و طریقت قرابتی ناگسستنی است.‏‎[13]‎

‏البته بعضی از بزرگان عرفان و تصوف بین شریعت و طریقت فرق نگذاشته و آن دو را‏‎ ‎‏در مقابل حقیقت، با یک تعبیر بیان کرده اند؛ چنان که گفته شده است:‏

‏شریعت عبارت است از تصدیق قلبی افعال انبیا و عمل کردن به آن؛ و حقیقت عبارت است‏‎ ‎‏از مشاهدۀ احوال آن ها از طریق ذوق و اتصاف بدان.‏‎[14]‎

‏لاهیجی می گوید:‏

‏طریقت در لغت «مذهب» است و در اصطلاح، سیری است مخصوص سالکان راه اله، از‏‎ ‎‏قطع منازل بعدد دوری و ترقّی به مقامات قرب و رفتن از حادث به قدیم.‏‎[15]‎

‏با توجه به آنچه ذکر شد می توان چنین نتیجه گرفت که صوفی تا وقتی که به دستور‏‎ ‎‏مرشد و پیر خانقاه خود، تکالیف شرعی را به جا  آورد در شریعت است و همین که قصد‏‎ ‎‏تکمیل نفس را کرد و یا مرشد او را برای به جا آوردن مراحل خاصّۀ تصوف و درویشی‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 160

‏مستعد دید، طریقت شروع می شود و چون به سر منزل مقصود رسید به حقیقت واصل‏‎ ‎‏شده است.‏‎[16]‎

‏بنابراین شریعت، دستور راه رفتن است و طریقت، راه رفتن، اما نه هر راه رفتنی، بلکه‏‎ ‎‏راه رفتنی که راهرو در آن قصد رسیدن به سعادت و کمال را دارد.‏

‏در اشعار حافظ طریقت بر حال رفتن اطلاق شده است.‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ـ روندگان طریقت به نیم جو نخرند‏    ‏        ‏‏قبای طلس آن کس که از هنر عاریست‏

‏ـ در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست‏  ‏در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست‏

‏ـ در طریقت رنجش خاطر نباشد می بیار‏   ‏هر کدورت را که بینی چون صفایی رفت رفت‏

‏ـ تو کز سرای طبیعت نمی روی بیرون‏    ‏ کجا به کوی طریقت گذر توانی کرد‏‎[17]‎

‏ـ ز مشکلات طریقت عنان متاب ای دل‏    ‏ که مرد راه نیندیشد از نشیب و فراز‏

‏ـ روندگان طریقت ره بلا سپرند‏    ‏     رفیق عشق چه غم دارد از نشیب و فراز‏

‏ـ تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست‏    ‏  راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش‏

‏ـ وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم‏    ‏که در طریقت ما کافریست رنجیدن‏‎[18]‎

‏ ‏

‏ ‏

‏با دقت در اشعار حافظ در می یابیم که آغاز طریقت، آغاز سلوک و صیرورت و شدن‏‎ ‎‏است و طبیعی است که در گذرگاه وصول به بارگاه حقیقت باید مردانه در وادی طریقت‏‎ ‎‏قدم زد و عاشقانه دستور سلوک را ـ که همان شریعت است ـ مو به مو رعایت نمود.‏

‏حضرت امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ نیز در دیوان خود، اصحاب طریقت را کسانی می داند که‏‎ ‎‏حرکت در مسیر استکمال نفس را آغاز کرده اند:‏

‏ ‏

‏بر در میکده از روی نیاز آمده ام‏   ‎ ‎‏پیش اصحاب طریقت به نماز آمده ام‏

‏از نهان خانۀ اسرار ندارم خبری‏   ‎     ‎‏به در پیر مغان صاحب راز آمده ام‏‎[19]‎

‏ ‏

‏مولوی نیز در معنای طریقت می گوید:‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 161

‏شریعت همچو شمع است، ره می نماید، و بی آن که شمع به دست آوری راه یافته نشود و چون‏‎ ‎‏راه آمدن تو طریقت است و چون به مقصود رسیدی آن حقیقت است. یا این که شریعت علم‏‎ ‎‏طب آموختن است و طریقت خوردن دارو و پرهیز کردن و حقیقت، صحّت ابدی یافتن است.‏‎[20]‎

3. مفهوم حقیقت

‏«حقیقت» از کلمات مهم و کلیدی اهل نظر و آخرین منزل سالک از منازل سه گانه‏‎ ‎‏(شریعت، طریقت و حقیقت) است. گفته شده است که:‏

‏شریعت، امر به التزام عبودیت است و حقیقت، مشاهدۀ ربوبیت و هر شریعتی که مؤیَّد به‏‎ ‎‏حقیقت نباشد مقبول نیست و هر حقیقتی که مقیّد به شریعت نباشد غیر محصول است.‏‎[21]‎

‏و نیز گفته شده است که:‏

‏حقیقت عبارت است از معنایی که نسخ بر آن روا نباشد و از عهد آدم تا فنای عالم حکم آن‏‎ ‎‏متساوی  است.‏

‏شریعت از مکاسب است و حقیقت از مواهب؛‏‎[22]‎

‏مولوی حقیقت را رسیدن به مقصود می داند.‏‎[23]‎

‏در لسان عرفا، حقیقت ظهور حق است بی حجاب تعیّنات و محو کثرات موهومه در‏‎ ‎‏اشعۀ انوار ذات. با توجه به آثار عرفانی، مفهوم حقیقت گاه به معنای «ذات» به کار می رود‏‎ ‎‏و در مقابل آن «اعتبار» قرار دارد؛  گاه حقیقت به معنای «نفس الامر» است و در مقابل آن‏‎ ‎‏«فرض و وهم» به کار می رود؛ گاهی حقیقت به معنای «حق» است که در مقابل آن «باطل»‏‎ ‎‏قرار دارد؛ و گاهی حقیقت به معنای «حقیقت عرفانی» است که همان ذات خداوند یا‏‎ ‎‏تعیّن  اول است که در مقابل آن «مجاز» است که همان اعتبارات و کثرات می باشد؛‏‎ ‎‏و  بالاخره گاه حقیقت «هدف و مقصود نهایی در سلوک» است که در مقابل آن «شریعت و‏‎ ‎‏طریقت» قرار دارد.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 162

‏در نگاه حافظ، حقیقت، ارزش نهایی و نهانی ثابت هستی است که در ماورای‏‎ ‎‏پدیده های مجازی و گذرا، محیط بر همۀ احکام و واقعیات و ارزش ها و اعتبارات است.‏‎ ‎‏حقیقت حافظ یگانه و متعالی و مطلق است و لذا لایتغیّر و ازلی و ابدی است و فردا در‏‎ ‎‏عرصۀ رستاخیز و حشر و نشر، همه در پیشگاه او حاضر خواهیم شد.‏‎[24]‎

‏ ‏

‏نقشی بر آب می زنیم از گریه حالیا‏   ‏تا کی شود قرین حقیقت مجاز من‏

‏فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید‏    ‏شرمنده رهروی که عمل بر مجاز کرد‏

‏حافظا محض حقیقت گوی یعنی سرّ عشق‏  ‏غیر از این دیگر خیالاتی به تخمین بسته اند‏

‏گر این نصیحت شاهانه بشنوی حافظ‏   ‏به شاهراه حقیقت گذر توانی کرد‏

‏خم ها همه در جوش و خروشند ز مستی‏   ‏وان می که در آن جاست حقیقت نه مجازست‏‎[25]‎

‏ ‏

‏حضرت امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ نیز در ‏‏دیوان‏‏ از تعبیر حقیقت و مجاز استفاده کرده است:‏

‏ ‏

‏از خطّۀ حقیقت و از خیمۀ مجاز‏    ‎ ‎‏برخاسته به خلوت دلخواه می رسد‏‎[26]‎

‏ ‏

‏با توجه به آنچه گفته شد، حقیقت در اصطلاح عبارت است از وصول به خداوند یا‏‎ ‎‏ورود در حوزۀ ربوبی و انکشاف اتصال وجود عارف و همۀ موجودات به ذات خداوندی‏‎ ‎‏و یا صفات جلال و جمال او. پس حقیقت، رسیدن به مقصد و متجلّی شدن اسماء و‏‎ ‎‏صفات الهی است.‏

4. تحلیل رابطۀ شریعت، طریقت و حقیقت

‏سؤال مهم و اساسی این است که مرز بین شریعت، طریقت و حقیقت کجا است؟ آیا‏‎ ‎‏در قلمرو سیر و سلوک هر کدام به عنوان یک منزل است و با منزل بعدی ارتباط ندارند؛‏‎ ‎‏یعنی انسان تا زمانی که در مرحلۀ شریعت است بهره ای از طریقت و حقیقت ندارد و وقتی‏‎ ‎‏که وارد طریقت و حقیقت شد دیگر نیازی به شریعت ندارد؛ آیا چنین است؟ یا این که‏‎ ‎‏شریعت و طریقت و حقیقت تنیده در همند؛ یعنی هر کس به مقداری که به شریعت عمل‏‎ ‎‏می کند به همان اندازه از طریقت و حقیقت بهره مند است؟‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 163

‏بنابر یک دیدگاه هر کدام از شریعت، طریقت و حقیقت دارای محدودۀ خاصی‏‎ ‎‏می باشند که با ورود به هر کدام، خروج از دیگری حاصل می شود؛ زیرا با ورود به‏‎ ‎‏مرحله ای بالاتر و کامل تر نیازی به مراحل قبلی نیست؛ گویا چون پله ای است که با قدم‏‎ ‎‏گذاشتن بر هر پلّه، دیگر نیازی به پلّۀ پیشین برای بالا رفتن نیست و هنگامی که شخص‏‎ ‎‏به  پشت بام دست یافت دیگر هیچ نیازی به نردبان نیست؛ شریعت و طریقت و حقیقت‏‎ ‎‏این گونه اند!‏

‏اما دیدگاه دیگر می گوید: شریعت و طریقت و حقیقت رابطۀ طولی دارند و ظاهر و‏‎ ‎‏باطن یکدیگرند؛ یعنی در باطن شریعت، حقیقت نهفته شده است و به تعبیر دیگر،‏‎ ‎‏شریعت بازخوانی حقیقت محض است و عمل به شریعت وصول به بارگاه حقیقت است‏‎ ‎‏و بین آن ها نوعی تعامل ارگانیک قابل تصور است. بنابراین طبق این دیدگاه، نه شریعت‏‎ ‎‏بدون حقیقت وجود دارد و نه حقیقت بدون شریعت قابل وصول است.‏

‏در بین عارفان و بزرگان وادی عرفان و سلوک از هر گروه یافت می شود. با اشاره به‏‎ ‎‏زمینه های تاریخی آن و سخنان هر دو گروه، به تحلیل آن ها پرداخته و به نظر امام‏‎ ‎‏خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ اشاره خواهیم کرد.‏

5. زمینه های تاریخی تفکر جدایی طریقت و حقیقت از شریعت

‏در دوران خلفای اموی و عباسی، ترجمۀ کتب یونانی، رومی، هندی، فارسی، عبری و‏‎ ‎‏سریانی به عربی آغاز شد و کم کم کرسی تدریس علومی از قبیل منطق ارسطویی،‏‎ ‎‏طبیعیات و ریاضیات به طور مستقل پا گرفت. فلسفه نیز از جملۀ این علوم بود.‏

‏بعضی از کسانی که اهل فلسفه بودند اما نسبت به فلسفه جاهل بودند، مواجه با‏‎ ‎‏نظریاتی شدند که در ظاهر با عقاید مذهبی و دینی در تعارض بود. از این جا بود که گفتند:‏

‏دین وظایفی تقلیدی است که انبیای الهی از طرف خداوند برای تربیت عقول ساده و‏‎ ‎‏تکمیل  نفوس بسیط آورده اند، اما فیلسوفان با بهره مندی از علوم حقیقی و استدلال، به دین‏‎ ‎‏نیازی ندارند.‏

‏اظهار این گونه مطالب باعث جبهه گیری فقها و متکلّمان شد و درصدد برخورد‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 164

‏برآمدند و اظهار کنندگان این عقاید را تکفیر نمودند و از هیچ تلاشی در نابودی این‏‎ ‎‏علوم  فروگذار نکردند. تا این که کسانی چون ابونصر فارابی (م 339 ق) و بوعلی سینا‏‎ ‎‏(م 428 ق) و افرادی مثل ابن مسکویه و ابن رشد، فلسفه را دوباره احیا کردند و در همین‏‎ ‎‏برهه از زمان، تصوف در بین مسلمانان ظهور کرد.‏

‏در اوایل دوران عباسی افرادی مثل بایزید بسطامی (م 261 ق) و جنید بغدادی‏‎ ‎‏(م  267  ق) و ابوبکر شیعی (م 334 ق) در تصوف مشهور شدند. این گروه معتقد بودند که‏‎ ‎‏راه رسیدن به حقیقت کمال انسانی  و حصول حقایق معارف، وارد شدن به وادی طریقت‏‎ ‎‏است و طریقت، ریاضت کشیدن بر طبق شریعت  است.‏

‏این گروه کم کم دست به اعمالی زدند که با ظاهر دین و حکم عقل غیر قابل جمع بود‏‎ ‎‏که اسم آن را «کرامات» گذاشتند و در برابر چون و چرای فقها اظهار داشتند که این امور از‏‎ ‎‏اسرار شریعت است و شما را از آن خبری نیست؛ زیرا شریعت پوست است و حقیقت‏‎ ‎‏نسبت به آن، مغز می باشد.‏

‏این عدّه پس از قرن سوم کم کم به نوشتن رساله هایی در رابطه با کارها و اعمال خود‏‎ ‎‏پرداختند و در شهرهای مختلف رواج دادند. در قرن ششم و هفتم این نوشته ها به اوج‏‎ ‎‏خود رسید و در طول این مدت برای سلوک، راه و رسمی را تدوین کردند و گفتند: این ها‏‎ ‎‏اموری است که در شریعت از آن ها خبری نیست و سنّتی جدید است.‏

‏این امر باعث شد که آن ها شریعت را یک طرف و طریقت را طرف دیگر قرار دهند و‏‎ ‎‏به بسیاری از محرّمات عمل کرده و از بسیاری واجبات دست بکشند و این روش منجر به‏‎ ‎‏ظهور گروه های مختلفی از اهل تصوف شد.‏‎[27]‎‏ ‏

‏علاوه بر آنچه گفته شد، ذکر این نکته نیز قابل دقت است که خفقان حاکم بر جامعه از‏‎ ‎‏طرف حکومت بنی امیه و بنی عباس نسبت به اهل شریعت، از جمله عواملی است که‏‎ ‎‏زمینه های باطن گرایی را فراهم آورد. در حقیقت تصوف در اسلام، در آغاز با اعتزال‏‎ ‎‏سیاسی و پارسایی انسانی آغاز شد و به یک معنا، نوعی نهضت اخلاقی ـ انسانی بود. این‏‎ ‎‏نهضت در ابتدا کوشید تا انسانیت و مفاهیم انسانی اسلام را از مرداب عفن و مرگ زای‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 165

‏خلافت که بعد از کودتای سقیفه به وجود آمد، نجات دهد و چهرۀ اشرافی، بدوی، خشن‏‎ ‎‏و مکّاری که از پیامبر و اولیای الهی در اذهان مردم ترسیم شده بود را نفی و محو کند و در‏‎ ‎‏نخستین ایام پیدایش، سخن از وجود رموز پیچیده ای نبوده است.‏‎[28]‎

‏بنابر آنچه ذکر شد، پیدایش تفکر تفکیک و اظهار مطالبی که با شریعت و دستورات‏‎ ‎‏الهی سازگاری ندارد از دو گروه صادر شده است:‏

‏گروه اول: جاهلان عارف که به دلیل عدم احاطه به راه و رسم سلوک، در طریقت دچار‏‎ ‎‏اعوجاج شخصیتی شدند و به اظهار «شطحیات» پرداختند.‏

‏گروه دوم: عارفان واصل و سالکان وادی معرفت که به اظهار متشابهات پرداختند که‏‎ ‎‏باید گفته های متشابه آن ها را به محکمات برگرداند و آن را تفسیری هماهنگ نمود.‏

‏آنچه نیازمند تحلیل و تبیین است سخنانی است که از گروه دوم صادر شده است. ابتدا‏‎ ‎‏در بررسی سخنان این بزرگان به نقل آن ها می پردازیم و در ادامه، آن را نقد و بررسی کرده‏‎ ‎‏و نظر امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ را بیان می کنیم.‏

6. نقل سخنانی که در آن، شریعت، طریقت و حقیقت قابل تفکیک هستند

ابن سینا: ‏وی در فصل بیست و ششم از نمط نهم کتاب ‏‏اشارات و تنبیهات‏‏ می گوید:‏

‏گاهی عارف از چیزی که به وسیلۀ آن به سوی خدا تقرّب جسته می شود غفلت دارد؛ پس او‏‎ ‎‏از هر چیزی غافل است و در حکم کسی است که تکلیف ندارد، و چگونه مکلف باشد در‏‎ ‎‏حالی که تکلیف برای کسی است که تکلیف را تعقّل کند؛ آن هم در همان حال تعقّل و آگاهی‏‎ ‎‏از تکلیف؟!‏

‏مراد ایشان این است که عارف گاهی در حال اتصال به حق، از جهان محسوس غافل‏‎ ‎‏می شود و تکالیف شرعی را انجام نمی دهد. او گناهکار نیست؛ چرا که در حکم غیر‏‎ ‎‏مکلفین است و تکلیف به کسی تعلّق می گیرد که از تکلیف آگاه باشد؛ آن هم در حین‏‎ ‎‏آگاهی و یا به کسی تعلّق می گیرد که عملاً باعث ترک تکلیف شود.‏‎[29]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 166

‏به نظر می رسد این سخن، الهام بخش بسیاری از سخنانی است که بین شریعت،‏‎ ‎‏طریقت و حقیقت، نوعی مرز ترسیم نموده اند؛ بدین معنا که با شروع طریقت و تحقّق سیر‏‎ ‎‏و سلوک و غور در باطن، کم کم نیاز به شریعت کم تر می شود؛ تا به جایی می رسد که‏‎ ‎‏سالک هیچ گونه نیازی به رعایت شریعت نخواهد  داشت.‏

مولوی‏: وی در مقدمۀ دفتر پنجم ‏‏مثنوی معنوی‏‏ در مقام شرح و توضیح شریعت و‏‎ ‎‏طریقت و حقیقت برآمده و با تبیین تمثیلی آن، نظری ارایه داده است که عدّه ای با تمسک‏‎ ‎‏به آن به تفکیک شریعت و طریقت و حقیقت فتوا داده اند؛ او می گوید:‏

‏شریعت همچو شمعی است که ره می نماید و بی آنکه شمع به دست آوری، راه رفته نشوی و‏‎ ‎‏کاری کرده نگردد. چون در راه آمدی این رفتن تو طریقت است و چون به مقصد رسیدی آن‏‎ ‎‏حقیقت است و جهت این گفته اند: «‏لو ظهرت الحقائق بطلت الشرائع‏». همچنان که چون‏‎ ‎‏مس، زر شود و یا خود از اصل زر بود او را نه علم کیمیا حاجت است که آن شریعت است، و‏‎ ‎‏نه خود در کیمیا مالیدن که آن طریقت است.‏

‏حاصل آن که شریعت همچو علم کیمیا آموختن است از استاد یا از کتاب، و طریقت استعمال‏‎ ‎‏کردن داروها و مس را در کیمیا مالیدن، و حقیقت زر شدن مس.‏

‏کیمیادانان به علم کیمیا شادند که ما علم این می دانیم، و عمل کنندگان به عمل شادند که ما‏‎ ‎‏چنین کارها می کنیم، و حقیقت یافتگان به حقیقت شادند که ما زر شدیم و از علم و عمل‏‎ ‎‏کیمیا آزاد شدیم.‏

‏یا مثال شریعت همچو علم طب آموختنی است، و طریقت، پرهیز کردن به موجب طب و‏‎ ‎‏خوردن داروها است، و حقیقت، صحت یافتن ابدی و از آن دو فارغ شدن. چون آدمی از این‏‎ ‎‏حیات می رود شریعت و طریقت از او منقطع شود و حقیقت ماند.‏‎[30]‎

‏از عبارت ذکر شده چنین بر می آید که رابطۀ بین شریعت، طریقت و حقیقت رابطۀ‏‎ ‎‏وسیله و هدف می باشد؛ وسیله تا زمانی ارزش بهره مندی دارد که انسان را به هدف‏‎ ‎‏برساند  و آن گاه که انسان به هدف مطلوب خود دست یافت، دیگر نیازی به رعایت‏‎ ‎‏وسایل نیست.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 167

‏شریعت دستور سلوک است؛ با رعایت دستور سلوک حرکت در راه آغاز می شود؛‏‎ ‎‏با  حرکت، انسان به هدف خود می رسد و با وصول به هدف بی نیازی از آن ها‏‎ ‎‏حاصل  می گردد.‏

شبستری‏: از جمله عرفایی که در مورد رابطۀ شریعت، طریقت و حقیقت به صراحت‏‎ ‎‏سخن گفته است، شیخ شبستری است. ایشان در چندین جای ‏‏گلشن راز‏‏ به تبیین رابطۀ‏‎ ‎‏شریعت و طریقت و حقیقت پرداخته اند. ظاهر بعضی از اشعار ‏‏گلشن راز‏‏ جدایی پذیری‏‎ ‎‏شریعت، طریقت و حقیقت در مراحل سلوک است.‏

‏شبستری در جواب این سؤال که مرد تمام و کامل کیست؟ می گوید:‏

‏مرد کامل کسی است که:‏

‏ ‏

‏شریعت را شعار خویش سازد‏   ‏طریقت را دثار خویش سازد‏‎[31]‎

‏ ‏

‏در ادامه جهت توضیح مطلب، مثالی می آورد که در آن مثال به طور صریح راجع به‏‎ ‎‏شریعت و حقیقت و طریقت نظر می دهد:‏

‏ ‏

‏شریعت پوست، مغز آمد حقیقت‏    ‎ ‎‏میان این و آن باشد طریقت‏

‏خلل در راه سالک نقص مغز است‏  ‎ ‎‏چو مغزش پخته شد بی پوست نغز است‏

‏چو عارف با یقین خویش پیوست‏   ‎ ‎‏رسیده گشت مغز و پوست بشکست‏

‏وجودش اندرین عالم نپاید‏    ‎ ‎‏برون رفت و دگر هرگز نیاید‏‎[32]‎

‏ ‏

‏لاهیجی در شرح خود بر‏‏ گلشن راز‏‏ در این ارتباط می گوید:‏

‏بدان که نزد محققان غرض از شرایع و اعمال و عبادات ظاهری و باطنی، تقرّب به حق است‏‎ ‎‏و روندگان این راه چون با وسایل عبادات و متابعت اوامر و نواهی به نهایت کمال می رسند بر‏‎ ‎‏دو گروهند:‏

‏گروه اول: کسانی که تجلی نور الهی، نور عقل ایشان را بپوشاند و در دریای وحدت محو و‏‎ ‎‏مستغرق شدند و از آن استغراق و بی خود شدن به ساحل محو و مرتبۀ عقل باز نیایند؛ چون‏‎ ‎‏مسلوب العقل شده اند. به اتفاق نظر اولیا و علما تکالیف شرعیه از این طایفه ساقط است؛ زیرا‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 168

‏تکالیف شرعیه بر عقل است و این ها از والهان طریقتند. ‏

‏گروه دوم: کسانی که بعد از استغراق در دریای وحدت و دستیابی به مقام توحید و بهره مندی‏‎ ‎‏از سُکر بقا به حق، به جهت ارشاد خلق به مقام صحو بعد از محو (هشیاری بعد از استغراق)‏‎ ‎‏باز می گردند. این گروه چنانچه در ابتدا قیام به ادای حقوق شرعیه می کنند، از فرایض و نوافل‏‎ ‎‏در انتها نیز بهره مندند.‏‎[33]‎

‏طبق تفسیر لاهیجی گروهی از سالکان در مرحله ای از سیر خود به بی نیازی از شریعت‏‎ ‎‏دست می یابند. این بی نیازی نه تنها نقص بر آن ها نیست، بلکه نوعی کمال نیز می باشد.‏

حافظ‏: وی نیز دارای سخنان متناقض نما می باشد. ادعای بی نیازی از شریعتی که‏‎ ‎‏از  طرف خداوند توسط پیامبر ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ بر بشر عرضه شده است از سخنان متناقض نمای‏‎ ‎‏او  است.‏

‏در این جا چند نمونه از سخنان حافظ را ذکر می کنیم:‏

‏ ‏

‏ـ پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت‏

‏ ‏‏آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد‏

‏ـ گنج در آستین و کیسه تهی‏

‏ ‏‏بحر توحید و ما غرقۀ گنهیم‏

‏ـاین چه استغناست یا رب وین چه نادر حکمتست‏

‏ ‏‏کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست‏‎[34]‎

‏ ‏

‏با ذکر نمونه هایی از سخنان رمزآلود بزرگان وادی عرفان در صدد بیان این نکته بودیم‏‎ ‎‏که وجود چنین سخنانی از طرف بزرگان، موجب این شده است که عدّه ای در مرحله ای از‏‎ ‎‏سلوک از عمل به شریعت دست بکشند و به زعم خود از ظاهر عبور کرده و به باطن قدم‏‎ ‎‏بگذارند، که این مطلب رهزن کسانی شده است که در اوایل سلوک می باشند. و چه بسا‏‎ ‎‏عدّه ای با تمسک به این سخنان، عمل به شریعت را امری عارضی دانسته و آن را در‏‎ ‎‏مقطعی از زندگی لازم دانسته و به فکر جایگزین بیفتند.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 169

‏نکته ای که در این جا توجه به آن لازم است این که منشأ صدور این سخنان چیست؟‏‎ ‎‏آیا همۀ بزرگان وادی سلوک که بسیاری از آن ها حافظان شریعت الهی بوده اند چنین‏‎ ‎‏عقیده ای دارند؟ و دیگر این که می توان از چنین سخنانی قاعدۀ کلی به دست آورد و بر‏‎ ‎‏طبق آن عمل کرد یا نه؟‏

7. کلام بزرگان عرصۀ سلوک که به نقد و تحلیل دیدگاه فوق برخاسته و ارائۀ طریق نموده اند

‏1.‏ جنید‏ (م 297 ق) از پیشگامان تصوف اسلامی، در لزوم و ارزش شریعت و‏‎ ‎‏ضرورت متابعت از آن در همۀ مراحل سلوک می گوید:‏

‏همۀ راه ها به بن بست می رسند، مگر راهی که به دنبال رسول خدا ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ باشد؛ پس هر که‏‎ ‎‏حافظ قرآن و کاتب حدیث نباشد، پیروی از وی در این کار روا نیست؛ چون عمل و مذهب ما‏‎ ‎‏در قید کتاب و سنّت است.‏‎[35]‎

‏2. ‏غزالی ‏(م 505 ق) در این رابطه می گوید:‏

‏اگر همۀ عقلا و حکما و عالمان اسرار شرع دست به دست هم بدهند تا چیزی از روش و‏‎ ‎‏اخلاق صوفیه را به بهتر از آن تغییر دهند، نخواهند توانست، به دلیل آن که تمام حرکات و‏‎ ‎‏سکناتشان در ظاهر و باطن از نور مشکاة نبوّت اقتباس گردیده و جز نور نبوّت در جهان‏‎ ‎‏نوری نیست تا به روشنایی آن پناه برد.‏‎[36]‎

‏از سخنان این بزرگان بر می آید که عدّه ای از متجاهلان سلوک با مرزبندی بین‏‎ ‎‏شریعت، طریقت و حقیقت، نسبت به شریعت الهی در مرحله ای بی مهری  کرده و با‏‎ ‎‏برداشت غلط، خود را فراتر از قید و بند تکالیف قلمداد کرده اند. روی این اساس بزرگان‏‎ ‎‏سلوک چنین سخنانی را رد کردند و ساحت بزرگان وادی عرفان و تصوف را از چنین‏‎ ‎‏سخنانی پاک نمودند.‏

‏3. ‏حیدر آملی‏ (م 782 ق) به شرح کامل این مسأله پرداخته و می گوید:‏

‏مراتب مردم به طور کلی ـ اعم از عوام و خواص و خواصِ خواص ـ از سه صورت بیرون‏‎ ‎‏نیست: حالت ابتدا، حالت وسط و حالت نهایت. البته حصر مراتب به لحاظ کلیات و اجمال‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 170

‏است و گرنه به لحاظ جزئیات و تفصیل، حصر نمی پذیرد.‏

‏پس «شریعت» نام و عنوانی است برای وضع الهی و شرع نبوی از حیث بدایت، و «طریقت»‏‎ ‎‏اسم آن است از حیث وسط، و «حقیقت» اسم آن است به لحاظ نهایت. و مراتب ـ هر چند‏‎ ‎‏که بسیار باشند ـ از این سه مرتبه بیرون نیستند؛ پس شریعت اسم جامعی ‏‏[‏‏است‏‏]‏‏ برای همۀ‏‎ ‎‏مراتب، و مراتب یاد شده بر آن مترتّب است.‏‎[37]‎

‏4. ‏جلال الدین همایی ‏در توجیه آنچه در مقدمۀ دفتر پنجم‏‏ مثنوی معنوی‏‏ آمده است‏‎ ‎‏می گوید:‏

‏قشر و مغز و روغن بادام، لازم و ملزوم یکدیگرند؛ چرا که قشر، حافظ مغز و مغز، حافظ روغن‏‎ ‎‏است. همچنان شریعت و طریقت و حقیقت نیز لازم و ملزوم یکدیگرند؛ زیرا که شریعت‏‎ ‎‏محفظۀ طریقت و طریقت خزانه دار حقیقت است.‏

‏نکته این جا است که در طیّ مراحل طریقت و رسیدن به سر منزل حقیقت، در همه حال و‏‎ ‎‏هر مرحله و مقام که باشیم، رعایت آداب شریعت و عمل کردن و تقیّد به تکالیف و وظایف‏‎ ‎‏شرعی مذهبی، واجب و لازم است و در هیچ حال و مقامی اسقاط تکلیف نمی شود؛ مگر در‏‎ ‎‏جایی که خود شارع رفع قلم و اسقاط تکلیف کرده باشد.‏

‏و به اعتقاد من حقیقت امر این است که رسیدن به مرحلۀ طریقت و حقیقت جز از راه‏‎ ‎‏شریعت و التزام عبادات و مقررات احکام و رعایت حلال و حرام شرعی، اصلاً و ابداً ممکن و‏‎ ‎‏میسر نیست. کدام ریاضت معقول بالاتر و نتیجه بخش تر از مواظبت بر فرایض و اجتناب از‏‎ ‎‏محذورات و محرّمات مذهبی است؟! هرگاه پای مندوبات و مکروهات را هم به میان بکشیم‏‎ ‎‏و خود را مقیّد به جمیع این قبیل امور و آداب نیز قرار دهیم، بزرگ ترین و سخت ترین‏‎ ‎‏ریاضت های معقول سودمند را متحمّل شده ایم. و بالجمله: برای رسیدن به سرمنزل حقیقت‏‎ ‎‏که جایگاه مقربان الهی است: اطاعت فرمان و مراعات مقررات شریعت، فرض عین و واجب‏‎ ‎‏مؤکّد است و اگر کسی از این قاعده مستثنا باشد، همان طایفۀ دیوانگان و مجذوبان را توان‏‎ ‎‏گفت که در اثر عشق دشوار الهی در حالت سکر و محو و استغراق به سر می برند.‏

‏معلوم شد که:‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 171

‏اوّلاً: نیل به حقیقت بدون طریقت متناسب با شریعت ممکن نیست.‏

‏ثانیاً: تکلیف تنها از دیوانگان و مجذوبان ساقط است که در حال سکر و محو و استغراقند.‏

‏ثالثاً: شاید منظور مولوی نقل قول دیگران بوده و یا این که مقصود او همان طایفۀ مجذوبان‏‎ ‎‏است که تکالیف شرعی و آداب طریقت از ایشان ساقط است.‏‎[38]‎

‏گرچه سخنان امثال جنید، غزالی، حیدر آملی، و همایی همه در توجیه و تفسیر و تأویل‏‎ ‎‏سخنان امثال ابن سینا، مولوی، شبستری، لاهیجی و دیگران است که شریعت، طریقت و‏‎ ‎‏حقیقت در همۀ مراحل سلوک قابل تفکیک نیستند و اگر سخنانی شطح گونه مشاهده‏‎ ‎‏می شود که در آن اظهار بی نیازی از شریعت شده مربوط به گروهی از سالکان ویژه است،‏‎ ‎‏اما آنچه در این جا لازم است گفته شود این است که استثنای سالکان مستغرق وجه‏‎ ‎‏درستی ندارد؛ زیرا ما نباید حقیقت را در نقطه ای پس از طیّ مسافت های روحانی تلقّی‏‎ ‎‏نموده، شریعت و طریقت را در نقاط مسیر حقیقت تلقّی کنیم؛ بلکه هر قدمی که مطابق‏‎ ‎‏دستور الهی بر می داریم به همان اندازه از حقیقت مطلق برخوردار می شویم. این سیر و‏‎ ‎‏تحول نمی تواند در نقطه ای به نام «وصول به حقیقت» ختم شده و محدودیتی برای‏‎ ‎‏خود  حقیقت ایجاد کند. این سیر بی نهایت که با تحول کمال روحی همراه است، در هر‏‎ ‎‏مرتبه ای روح انسانی را با کیفیت خاصی روبه رو می سازد که از قلمرو پیشین عمیق تر و‏‎ ‎‏عالی تر است.‏

‏پایان این سیر و سلوک را مانند پایان سیر طبیعی و حرکت معمولی فرض کردن، از‏‎ ‎‏نهایت بی خبری است؛ زیرا تصور پایان و آغاز و وسط در «بی نهایت»، آن اندازه بی اساس‏‎ ‎‏است که فرو رفتن در تناقض! روح آدمی، آن بارقۀ الهی، در مسیر خود به عظمت ها و‏‎ ‎‏نورانیت هایی نایل می شود که اگر برگردد و به مراتبی که در پشت سر گذاشته است بنگرد‏‎ ‎‏و آن مراتب پست را شئون انسانی خیال کند، آن مرتبۀ عظیم و نورانیت فوق معمولی را‏‎ ‎‏وصول به خدا می شمارد و این تخیل، کاشف از بی گنجایشی انسان است که معنای ‏‏«‏ثُمَّ‎ ‎أنْشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ‏»‏‏ و ‏‏«‏نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی‏»‏‏ را نمی داند.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 172

8. تحلیل ویژۀ امام خمینی رحمه الله

‏توجه محوری مقاله، تحلیل نظر و دیدگاه حضرت امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ در ارتباط با رابطۀ‏‎ ‎‏شریعت، طریقت و حقیقت است. تاکنون با نظرات بعضی از سالکان و عارفان راه وصال‏‎ ‎‏آشنا شدیم و تفسیر و تحلیل آن ها را بازگو کردیم. در این بخش به چند و چون تحلیل‏‎ ‎‏حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ می پردازیم.‏

‏در ابتدا ذکر این نکته لازم است که حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ در علوم مختلف عصر خود سرآمد‏‎ ‎‏بودند؛ و وجود کتب عرفانی و نیز حواشی ایشان بر کتب اصیل عرفانی، نشانه ای از سرّ و‏‎ ‎‏باطن عرفانی آن حضرت است؛ نوشتن کتاب عمیقی چون‏‏ شرح دعای سحر‏‏ در 29 سالگی و‏‎ ‎‏طراحی کتاب دیگری چون ‏‏مصباح الهدایه الی الخلافة والولایه‏‏ در 39 سالگی حکایت از‏‎ ‎‏تسلط امام در عرفان دارد.‏

‏از طرف دیگر سیرۀ عملی آن مرد بزرگ در عرصۀ رفتار فردی و تحقّق تحول عمیق و‏‎ ‎‏معجزه آسا در عرصۀ رفتار جمعی و به وجود آوردن موج جدید فرهنگی در فرا روی‏‎ ‎‏بشریت عصر مدرن و فرامدرن، نمایانگر تجربیات عمیق عرفانی ایشان در عرصۀ عرفان‏‎ ‎‏عملی است.‏

‏صاحب فتوا بودن در فقه در همۀ قلمروهای زندگی و احیای آن در ساحت های‏‎ ‎‏جدیدی از زندگی بشر و تصلّب در رعایت حدود شریعت در زندگی فردی و جمعی، در‏‎ ‎‏کنار سیر و سلوک عارفانۀ واقعی و توجه به باطن با سرودن سروده های عرفانی، موجب‏‎ ‎‏حیرت است. به عنوان نمونه، امام ‏‏رحمه الله‏‏ در ‏‏دیوان‏‏ خود چنین می گوید:‏

‏ ‏

‏ـ اسفار و شفای ابن سینا نگشود‏

‏ ‏‏با آن همه جر و بحث ها مشکل ما‏

‏ـ از درس و بحث مدرسه ام حاصلی نشد‏

‏ ‏‏کی می توان رسید به دریا از این سراب‏

‏ـ آنچه روح افزاست جام باده از دست نگارست‏

‏ ‏‏نی مدرّس، نی مربی، نی حکیم و نی خطیب است‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 173

‏ـ گفته های فیلسوف و صوفی و درویش و شیخ‏

‏ ‏‏در خور وصف جمال دلبر فرزانه نیست‏

‏ـ در مدرس فقیه به جز قیل و قال نیست‏

‏ ‏‏در دادگاه هیچ از او داستان نبود‏

‏در محضر ادیب شدم، بلکه یابمش‏

‏ ‏‏دیدم کلام جز ز معانی بیان نبود‏

‏ـ ابن سینا را بگو در طور سینا ره نیافت‏

‏ ‏‏آن که را برهان حیران ساز تو حیران نمود‏‎[39]‎

‏ ‏

‏این ها نمونه ای از اشعار امام ‏‏رحمه الله‏‏ می باشد که در جنبه های عرفانی امام ‏‏رحمه الله‏‎ ‎‏هویدا است.‏

‏امام ‏‏رحمه الله‏‏ در کتاب قیّم ‏‏مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه‏‏ مقام خلافت و امامت در نشئۀ‏‎ ‎‏ظاهر و غیب را تبیین کرده و در قسمت پایانی کتاب به تبیین و تحلیل «اسفار اربعه»‏‎ ‎‏پرداخته اند. در این بخش ابتدا سفرهای چهارگانه در سیر و سلوک را از دیدگاه مرحوم‏‎ ‎‏حکیم قمشه ای نقل و نقد می کنند؛ پس از آن به طرح نظریۀ خود در اسفار اربعه‏‎ ‎‏می پردازند که به نظر نگارندۀ مقاله از آن می توان به تحلیل رابطۀ شریعت، طریقت و‏‎ ‎‏حقیقت از دیدگاه امام ‏‏رحمه الله‏‏ دست یافت.‏

‏به نظر حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ سفرهای چهارگانه در سیر و سلوک الی الله عبارتند از:‏

اول: سفر از خلق به سوی حق مقیّد

‏یعنی این که همۀ حجاب هایی که جنبۀ این سویی دارد را از میان بردارد و جمال‏‎ ‎‏حضرت حق را به واسطۀ ظهور فعلی حق در عالم وجود مشاهده کند و بداند که این ظهور‏‎ ‎‏فعلی (عالم مخلوقات) در حقیقت، ظهور ذات حق در مراتب هستی است. با این مشاهده‏‎ ‎‏همۀ خلق را ظهور حضرت حق می بیند و همه را آیات او می داند و این مرحله، پایان سفر‏‎ ‎‏اول او است.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 174

دوم: سفر از حق مقیّد به حق مطلق

‏در این سفر، تعیّنات عالم خلقی و هویات وجودی کم کم در نظر او مستهلک می شود‏‎ ‎‏و سالک از ظهور فعلی حق عبور کرده و حق تعالی با وحدانیت بر او تجلّی پیدا می کند و‏‎ ‎‏سالک اشیاء را اصلاً نمی بیند و از ذات و صفات و افعال خود فانی می شود. در این سفر‏‎ ‎‏اگر از اَنانیّت او چیزی باقی مانده باشد شیطان به صفت ربوبیت بر او ظهور می کند و‏‎ ‎‏موجب صدور «شطح» از او خواهد شد.‏

‏بنابراین باید دانست که تمام شطحیات که از افراد صادر می شود به نقصان‏‎ ‎‏سلوک  (رعایت نکردن آداب و رسوم طریقت و شریعت) و یا به نقصان سالک‏‎ ‎‏(نداشتن  ظرفیت وجودی) بر می گردد؛ زیرا در وجود چنین کسانی هنوز از اَنانیّت‏‎ ‎‏بقایایی  وجود دارد و به همین دلیل اهل سلوک معتقدند که سالک باید دارای معلم و‏‎ ‎‏رهبر  باشد تا بتواند او را نسبت به راه سلوک آگاهی دهد تا از میان راههای‏‎ ‎‏فراوان  سلوک  باطنی از جادۀ ریاضات شرعی (حفظ شریعت) خارج نشود؛ به‏‎ ‎‏قول حافظ:‏

‏ ‏

‏قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن‏   ‏ظلمات است بترس از خطر گمراهی‏‎[40]‎

‏ ‏

‏پس در این مرحله اگر عنایت الهی در مقام تقدیر استعدادها شامل حال او شده باشد،‏‎ ‎‏خداوند او را از عالم فنا به خویشتن بر می گرداند و سفر سوم را شروع می کند.‏

سوم: سفر از حق به سوی خلق حقّی به واسطه حق

‏در این سفر، سالک از حضرت احدیت جمعی (به دست آمده در سفر دوم) به‏‎ ‎‏حضرت اعیان ثابته سفر می کند. در این سفر حقایق اشیاء و کمالاتشان، کیفیت ترقّی آن ها‏‎ ‎‏به مقام نخستینشان و نحوۀ بازگشت آنان به وطن اصلی برای او منکشف می گردد. و البته‏‎ ‎‏سالک تا در این سفر است نمی تواند پیامبر باشد و لذا حق تشریع ندارد؛ زیرا هنوز به‏‎ ‎‏سوی خلق در نشئۀ عینی باز نگشته است.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 175

چهارم: سفر از خلقی که همان حق است به سوی خلق

‏در این سفر، سالک از اعیان ثابته (غیب ـ ملکوت) به اعیان خارجی سفر می کند، در‏‎ ‎‏حالی که در همه چیز جمال حق را مشاهده می کند و مقاماتی که اعیان خارجی در نشئۀ‏‎ ‎‏علمی دارند را می شناسد و راه سلوک آن ها را به حضرت اعیان ثابته و بالاتر از آن می داند‏‎ ‎‏و از کیفیت وصول آن ها به وطن اصلی شان آگاه است. در این سفر است که دین و شریعت‏‎ ‎‏می آورد و احکام ظاهری بدنی و احکام باطنی قلبی جعل می کند و از خدای تعالی و‏‎ ‎‏صفات و اسماء و معارف الهی ـ به اندازۀ استعداد مستعدان ـ خبر می دهد.‏‎[41]‎

‏بنابر نظر امام ‏‏رحمه الله‏‏ اگر، در طریقت، سخن و یا عملی از سالک سرزند که با منطق نظری‏‎ ‎‏سلوک و با ساحت ربوبی حق تعالی سازگار نباشد، دو علت دارد: اول این که سالک از راه‏‎ ‎‏و رسم منزل ها خبر ندارد و یا این که خبر دارد ولی ظرفیت وجودی اش توانایی و کشش‏‎ ‎‏این بار را پیدا نکرده است و در حین سلوک، کاسۀ وجود او لبریز شده و به شطحیات پناه‏‎ ‎‏آورده است. و «‏الشطحیات کلّها من نقصان السلوک و السالک‏» طبق این بیان، سخنان بزرگانی‏‎ ‎‏چون لاهیجی که می گفت: «کسانی که بعد از استغراق در دریای وحدت و دستیابی به مقام‏‎ ‎‏توحید باز نیایند از تکالیف شرعیه معاف هستند» و شبستری که می گفت:‏

‏ ‏

‏جز از حق نیست دیگر هستی الحق‏    ‏هوالحق گوی و گو خواهی انا الحق‏

‏ ‏

‏و مولوی که شریعت را آموختن و طریقت را استعمال کردن و حقیقت را شدن می داند‏‎ ‎‏و استاد همایی که گروهی را از شریعت مستثنا می کند، نمونه های دیگر شطح خواهند بود.‏

‏مطلب مهم دیگری که مؤیّد این دیدگاه است این که اگر با طیّ طریقت، بی نیازی از‏‎ ‎‏شریعت حاصل گردد، انبیای الهی و اولیا و اوصیا که خود از آورندگان شریعت هستند باید‏‎ ‎‏در مرحله ای از مراحل سلوک، خود را بی نیاز از عمل به شریعت دیده و یا لااقل در این‏‎ ‎‏مورد توصیه ای به شاگردان خاص خود کرده باشند؛ اما در تاریخ زندگی پیامبران و پیامبر‏‎ ‎‏اسلام و امیرالمؤمنین ‏‏علیهم السلام‏‏ و ائمۀ هدی به عنوان حاملان امانت الهی هیچ گونه اثری از‏‎ ‎‏چنین مطالبی وجود ندارد.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 176

‏حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ در آثار دیگر خود نیز به این مطلب اشاره دارد. در کتاب‏‏ شرح دعاء‏‎ ‎‏السحر ‏‏می فرماید:‏

کیف، و علم ظواهر الکتاب و السنّة من أجلّ العلوم قدراً و أرفعها منزلةً، و هو أساس‎ ‎الأعمال الظاهریة و التکالیف الإلهیة و النوامیس الشرعیة و الشرائع الإلهیة و الحکمة‎ ‎العملیة، التی هی الطریق المستقیم إلی أسرار الربوبیة و الأنوار الغیبیة و التجلّیات الإلهیة.‎ ‎و لولا الظاهر لَما وصل سالک إلی کماله و لا مجاهد إلی مآله‎[42]‎‏.‏

‏امام ‏‏رحمه الله‏‏ در پایان این فراز، اصلی کلی ارائه داده است که بدون شریعت و حفظ ظواهر،‏‎ ‎‏هیچ سالکی به کمال خود و هیچ مجاهدی به هدف خود نمی رسد.‏

‏ایشان در تعلیقات خود بر ‏‏شرح فصوص الحکم‏‏ در «فصّ ایوبی» در توضیح ضرورت‏‎ ‎‏حفظ شریعت در همۀ ادیان می فرماید:‏

‏طریقت و حقیقت تنها از طریق شریعت به دست می آیند؛ زیرا ظاهر، طریق باطن است.‏

‏و در پایان می فرماید:‏

و من أراد أن یصل إلی الباطن من غیر طریق الظاهر ـ کبعض عوامّ الصوفیة ـ فهو علی غیر‎ ‎بیّنة من  ربّه.‎[43]‎

‏امام ‏‏رحمه الله‏‏ در کتب عرفانی خود که به زبان فارسی نگاشته شده است نیز متذکر این مسأله‏‎ ‎‏شده است. در کتاب ‏‏شرح چهل حدیث‏‏ در رابطه با رعایت آداب شرعی، آن را تا پایان سلوک‏‎ ‎‏لازم دانسته، می فرماید:‏

‏بدان که هیچ راهی در معارف الهیه پیموده نمی شود مگر آن که ابتدا کند انسان از ظاهر‏‎ ‎‏شریعت و تا انسان متأدّب به آداب شریعت حقّه نشود، هیچ یک از اخلاق حسنه از برای او‏‎ ‎‏پیدا نشود و ممکن نیست که نور معرفت الهی در قلب او جلوه کند و علم باطن و اسرار‏‎ ‎‏شریعت بر او منکشف شود و پس از انکشاف حقیقت و بروز انوار معارف در قلب نیز متأدّب‏‎ ‎‏به آداب ظاهره خواهد بود.‏

‏و از این جهت، دعوی بعضی باطل است که به ترک ظاهر، علم باطن پیدا شود یا پس از‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 177

‏پیدایش آن، به آداب ظاهره احتیاج نباشد. و این از جهل گوینده است به مقامات عبادات و‏‎ ‎‏مدارج انسانیت.‏‎[44]‎

‏حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ در این مورد که ممکن است کسانی که نسبت به مسائل عرفانی بیگانه‏‎ ‎‏هستند نتوانند بعضی از تفسیرهای عرشی عارفان را درک کنند، می فرماید:‏

‏از امور مهمّه ای که تنبّه بر آن لازم است آن است که اگر کلامی از بعض علمای نفس و اهل‏‎ ‎‏معرفت دیدند، بدون حجت شرعی رَمی به فساد نکنند و گمان نکنند که هر کس اسم از‏‎ ‎‏مقامات اولیا برد، صوفی است یا مروّج دعاوی آن. به جان دوست قسم! کلمات نوع آن ها‏‎ ‎‏شرح بیانات قرآن و حدیث است.‏‎[45]‎

‏با وجود آنچه گفته شد، این واقعیت را نمی توان انکار کرد که عدّه ای از عرفا سخنان‏‎ ‎‏رمزآلودی دارند که از آن تعبیر به «شطحیات» شده است. عدّه ای از عرفا و صوفیان وجود‏‎ ‎‏شطح را ناشی از اکمال و اتمام دستورات و اتصاف ذاتی به آن شمرده و در برابر طعن‏‎ ‎‏دیگران، آن را اقتضای سیر در منازل در برابر ناپختگان دانسته اند و می توان این شعر‏‎ ‎‏حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ را نیز بر این طریق حمل کرد که فرمود:‏

‏ ‏

‏فارغ از خود شدم و کوس اناالحق بزدم‏    ‏همچو منصور خریدار سر دار شدم‏

‏در میخانه گشایید به رویم شب و روز‏   ‏که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم‏‎[46]‎

‏ ‏

نتیجه گیری

‏بی نیازی از شریعت در دستیابی به حقیقت بعد از طیّ وادی طریقت، از طرف دو گروه‏‎ ‎‏مطرح شده  است:‏

‏اول: جاهلان به راه و رسم منازل و عرفان گرایان عارف نما که در پناه سیر و سلوک به‏‎ ‎‏دنبال فرار از عمل به شریعت الهی هستند. این گروه در توجیه فرار از تکالیف الهی، ایدۀ‏‎ ‎‏بی نیازی از عمل به ظواهر دین را طرح می کنند.‏

‏دوم: سالکان و والهان و شیفتگان حقیقت که از طرفی در عرفان نظری به راه و رسم‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 178

‏منزل ها وقوف کامل دارند و ظواهر و بواطن سیر در طریقت را می شناسند و از دیگر سو‏‎ ‎‏در عرفان عملی سال ها بر جادۀ طریقت قدم زده اند که به نظر این عدّه، بی نیازی را تنها‏‎ ‎‏برای عدّه ای خاص که مستغرق انوار الهی هستند و از مقام عقل عبور کرده و جزو والهان‏‎ ‎‏انوار ذات الهی شده اند، مطرح می کنند.‏

‏در مقاله گفته شد که تحلیل ویژۀ حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ این است که در هیچ حالی و در هیچ‏‎ ‎‏منزلی از منازل سلوک نمی توان از بی نیازی سخن گفت؛ زیرا این سخن شطحی بیش‏‎ ‎‏نیست و حکایت از نقصان سلوک و سالک دارد. به عبارت دیگر: هرگونه ادعای بی نیازی‏‎ ‎‏از ریاضات شرعیه، حکایت از دو مطلب دارد: اول نقصان حاصل در سیر و سلوک؛ دوم‏‎ ‎‏نقصان حاصل در سالک؛ بنابراین قابل پذیرش نیست و اگر در این مورد سخنی از بزرگی‏‎ ‎‏رسیده باشد باید آن را تأویل نمود.‏

‏ ‏

‏«والسلام»           ‏

‏ ‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 179

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

کتاب نامه

‏قرآن کریم.‏

‏1. ‏‏تذکرة الاولیاء، ‏‏فریدالدین محمد عطار نیشابوری، تهران، انتشارات زوار، 1355 ش.‏

‏2. ‏‏تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس‏‏، امام خمینی، قم، مؤسسه پاسدار اسلام،‏‎ ‎‏1410 ق.‏

‏3. ‏‏تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی، ‏‏محمدتقی جعفری، تهران، انتشارات اسلامی. ‏

‏4. ‏‏جامع الاسرار و منبع الانوار‏‏، سید حیدر آملی، تصحیح هانری کربن و عثمان اسماعیل‏‎ ‎‏یحیی، انتشارات علمی و فرهنگی و انجمن ایران شناسی فرانسه، 1368 ش.‏

‏5. ‏‏حافظ نامه‏‏، بهاءالدین خرمشاهی، انتشارات علمی و فرهنگی، 1367 ش.‏

‏6. ‏‏الرسالة القشیریه‏‏، ابوالقاسم عبدالکریم بن هوازن قشیری، تحقیق عبدالحکیم محمود بن‏‎ ‎‏شریف، قم، انتشارات بیدار،1374 ش.‏

‏7. ‏‏سرّ الصلاة‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1377 ش.‏

‏8. ‏‏شرح چهل حدیث‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1372 ش.‏

‏9. ‏‏شرح دعاء السحر‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1374 ش.‏

‏10. ‏‏شرح گلشن راز‏‏، شمس الدین محمد لاهیجی، انتشارات سعدی، 1371 ش. ‏

‏11. ‏‏فلسفه عرفان، ‏‏سید یحیی یثربی، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی. ‏

‏12. ‏‏کشف المحجوب، ‏‏علی بن عثمان هجویری، تحقیق قاسم انصاری، انتشارات طهوری،‏‎ ‎‏1358 ش.‏

‏13. ‏‏گلشن راز‏‏، محمود شبستری، به اهتمام صابر کرمان، 1361 ش.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 180

‏14. ‏‏مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه‏‏، امام خمینی، مقدمه سید جلال الدین آشتیانی،‏‎ ‎‏مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1360 ش.‏

‏15. ‏‏مفردات‏‏، راغب اصفهانی، تحقیق صفوان عدنان داودی، قم، انتشارات ذوی القربی،‏‎ ‎‏1423 ق.‏

‏16. ‏‏منطق الطیر، ‏‏فریدالدین محمد عطار نیشابوری. ‏

‏17. ‏‏مولوی نامه‏‏، جلال الدین همایی، تهران، انتشارات آگاه. ‏

‏18. ‏‏المیزان فی تفسیر القرآن‏‏، سید محمدحسین طباطبائی، ترجمه محمدباقر موسوی همدانی.‏

‏19. ‏‏یک ساغر از هزار، ‏‏فاطمه طباطبائی، نشر عروج، 1379 ش.‏

‏ ‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 181

‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 182

  • )) عضو هیأت علمی دانشگاه اصفهان.
  • )) مفردات، ص 258.
  • )) رسالة القشیریة، ص 127.
  • )) جامع الاسرار و منبع الانوار، ص 344.
  • )) تذکرة الاولیاء، ص 633.
  • )) شرح اصطلاحات تصوف، ج 3 و 4، ص 252 ـ 254.
  • )) دیوان حافظ، ص 20 و 67 و 145.
  • )) جاثیه (45): 18.
  • )) ترجمۀ تفسیر المیزان، ج 18، ص 253.
  • )) مائده(5): 48.
  • )) ترجمۀ تفسیر المیزان، ج 5، ص 385.
  • )) همان، ص 585.
  • )) تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی، ج 11، ص 112.
  • )) جامع الاسرار و منبع الانوار، ص 344 و 345.
  • )) شرح گلشن راز، ص 290.
  • )) منطق الطیر، ص 306.
  • )) دیوان حافظ، ص 18، 32، 39، 54.
  • )) همان، ص 138، 139، 144، 216.
  • )) دیوان امام، ص 138.
  • )) مثنوی معنوی، مقدمه دفتر پنجم.
  • )) رسالة القشیریة، ص 127.
  • )) کشف المحجوب، ص 499.
  • )) مثنوی معنوی، مقدمه دفتر پنجم.
  • )) حافظ نامه، ج 2، ص 681 ـ 682.
  • )) دیوان حافظ، ص 209، 97، 96، 54، 12.
  • )) دیوان امام، ص 85.
  • )) ترجمه تفسیر المیزان، ج 5، ص 279 و 282.
  • )) تاریخ تصوف اسلامی، ص 38.
  • )) ترجمه و شرح اشارات و تنبیهات، ص 458 و 459.
  • )) مثنوی معنوی، مقدمۀ دفتر پنجم.
  • )) گلشن راز، ص 81.
  • )) همان.
  • )) شرح گلشن راز، ص 299.
  • )) دیوان حافظ، ص 32، 96، 195.
  • )) رسالة القشیریه، ج 1، ص 71.
  • )) فلسفه عرفان، ص 211.
  • )) جامع الاسرار و منبع الانوار، ص 350.
  • )) مولوی نامه، ج 1، ص 429.
  • )) دیوان امام، ص 44 و 48 و 51 و 71 و 108 و 115.
  • )) دیوان حافظ، ص 257.
  • )) مصباح الهدایه، ص 88 ـ 89.
  • )) شرح دعاء السحر، ص 62.
  • )) تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 201.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 8 .
  • )) سرّ الصلاة، ص 38؛ یک ساغر از هزار، ص 135 و 136.
  • )) دیوان امام، ص 142.