ناگهان نسیم بال فرشتگان در باغ پیچید، خط بر آینۀ آب افکند و ملائک بر هم سبقت گرفتند تا مشتاقانه بر خاکی که لحظه  های خلق آخر را طی می کرد و خداوند برخود تبارک می گفت، سجده آرند. پیش از آنکه قاصدک از اندرونی به بیرونی بشتابد و باهیجان مژدگانی طلب کند، آقا مصطفی خود از دل مژدگانی گرفت. چرا که طوفان دل فرونشسته بود و سکینه و آرام بر جانش خیمه می زد. او را به درون خواندند تا فرزند خویش را درر بغل گیرد و با سکّه  ای به قابله خسته نباشید بگوید. وقتی خواهر قنداقه را از سینۀ مادر جدا می کرد تا پدر او را به سینه بفشارد، آقا مصطفی به سیمای هاجر خیره شده بود تا چهرۀ همسر را در لحظه  های پر شکوه وو لطیف ملکوتی تماشا کند. چه؛ چهره مادران پس از مفارغت، چون سیمای مریم(س) رنگ عصمت می گیرد و شکوفۀ لبخندی که برلبانشان می روید، تا اعماق جان همسران را بهاری می سازد.

بی  آنکه آقا مصطفی لب به سئوال بگشاید، هاجر پاسخ این سئوال مقدر را داد: راحت بود! و قابله گفت: خیلی طول کشید. صاحبه خانم ادامه داد: هاجر خانم پر طاقت است. نوزادی که در قنداقه ای سفید پیچیده شده بود، میدان جاذبه  ایی داشت که وقتی در دستهای هر کس قرار می گرفت، جدا کردنش مشکل بود. مرتضی قنداقه را محکم در بغل گرفته بود و فشارش می داد و نمی داد تا پدر آن را ببوید. نورالدین نوک پا بلند می  شد تا گونه  اش را ببوسد وو خواهرها به زور او را از دست هم می ستاندند. اما پدر که نمی  خواست تپش انتظار، وقارش را بشکند، لحظه  های کوتاه دست بدست شدن فرزندش را که دراز می  نمود، تحمل می  کرد. بالاخره قنداقه در دستان پدر جا گرفت،لحظه  ای بر او چشم دوخت و میدان جاذبه، سر پدر را نیز خم کرد تا با گونۀ گل انداخته  اش بر لبهای سرخ پدر بوسه زند.

لبهای پدر دائماً غنچه می  شد و نرمی گونه سرخگون پسر را تا دهانۀ کام به درون می  کشید. گویا گوش جانش این نجوای پنهان را نیز می  شنید که: «سلام بر این روزی که زاده شدم» چرا که وقتی سر را عقب کشید تا با چهره کودکش چشم را جلا دهد زبان به قربان  صدقه چرخید و گفت: پسرم، عشق من، روح من، جان من، روح  الله من! مادر که نامش هاجر بود اگر به ذهن گذرانده بود که چون نامش هاجر است پس یکی از فرزندانش اسماعیل نامیده خواهد شد، دانست که آقا مصطفی روح  الله را پسندیده است. بی  درنگ گفت: چه نام خوبی! و این چنین روح  الله نام نوزادی شد که چهارشنبه شبی یا پنج شنبه روزی از جهان جنین به جبین جهان آمد.

منبع:کتاب خمینی روح الله ص۱۰۰

 

. انتهای پیام /*