اول آبان ماه سال ۵۶ بود. خبری دهان به دهان میان کوچه پس کوچه های نجف تکثیر می شد. خبر این بود: پسر حاج آقا روح الله از دنیا رفته است. وجودش را تاب نیاورده بودند و او را به شهادت رسانده بودند.
مانده بودیم که برای نگهداری تنگه چزابه با دست خالی چه کنیم؟ شهید مصطفی ردانی پور پیشنهاد داد: اگر موافق باشید چراغ را خاموش کنیم و دعای توسل بخوانیم. پس از آن خدمت حضرت امام رسیدیم گفتم: حضرت امام معجزه ای می بینم در جبهه؛ سرهنگ 58 ساله که در نظام طاغوت خدمت کرده در قرار گاه هنگام دعای توسل روی دست همه ما زد...
«آقای مطهری آن چه از یزدی شنیده بود باز گفت. از آن میان، یکی از حاضران گفت که چرا ما باید کاسه داغ تر از آش باشیم؟ اگر امام خمینی می خواهد بختیار را بدون استعفا بپذیرد، چرا ما مخالفت کنیم؟ اما چگونه این خبر را به اطلاع مردم برسانیم؟»
کلیه حقوق برای موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س) محفوظ است.