کرامت اهل کتاب در نظام حقوقی اسلام

پدیدآورنده: محمد جواد اصغری

مقدمه

یکی از موضوعات جنجال برانگیز در حقوق بین الملل و حقوق بشر، حقوق اقلیت ها است. کشورهای استکباری هر کشوری را که مخالف سیاست های سلطه طلبانه وشیطانی آنان باشد، متهم به نقض حقوق اقلیت های مذهبی یا سیاسی نموده، عنوان می کنند که حقوق بشر نقض شده است. مستشرقان و اسلام شناسان غرب نیز ادعا می کنند که اسلام، تبعیض غیر قابل انکاری بین معتقدان ادیان مختلف قائل است و برای غیر مسلمانان حق حیات وکرامت انسانی قائل نیست. آن ها ادعا می کنند که پیامبراسلام، آیین خود را با زور شمشیر و قدرت بر ملت ها تحمیل کرده، اسلام آیین ضد آزادی، مخالف ترقی و ناقض حقوق بشر می باشد.

می گویند: اسلام در محتوا و مفهوم واقعی پیام خود نمی تواند، طرفدار کرامت و حیثیت ذاتی انسان باشد؛ چرا که اسلام عقیده خاصی را ملاک بهره مندی از حقوق اجتماعی دانسته و فقدان آن را ضابطه محروم شدن از آن دانسته است. بنابراین، احکام اسلام با حقوق بشر تفاوت بنیادی دارد و با هم در تضاد و تناقض است؛ چون نمی توان کسی را که عقیده باطل دارد، با مؤمن ومعتقد به اصول و مبانی حق، مساوی دانست.

هدف مقاله، بررسی این موضوع است که آیا غیرمسلمانان به صرف انسان بودن از شرافت، کرامت و حیثیت ذاتی برخوردار هستند یا نه؟ آیا بهره مندی از حقوق انسانی مشروط به داشتن عقاید خاص است؟ یا این که به صرف انسان بودن از کرامت بهره مندند؟

ضرورت و اهمیت این موضوع، به این جهت است که یکی از مباحث قابل توجه درحقوق بین الملل و حقوق بشر، مسأله کرامت ذاتی انسان است. طرح دیدگاه حقوقی اسلام به توسعه و تعمیق حقوق بشر کمک نموده و مانع تبلیغات سوء دشمنان و بدخواهان نیز خواهد شد.

نوشتار حاضر، به بررسی این گزاره مهم درحقوق اسلامی می پردازد و به طور مشخص، این فرضیه مورد آزمون قرار می گیرد که اسلام برای اقلیت های دینی و مذهبی کرامت انسانی قائل شده است و جلوه های این کرامت در قالب حقوق اقلیت ها تبلور یافته است. این حقوق عبارتند از: داشتن حق حیات، حق کرامت، مصونیت و امنیت، آزادی مذهبی و انجام شعائر عبادی، آزادی عقیده و.... پس انسان دارای کرامت هست و احترام به این کرامت انسانی همیشه و تحت هر شرایطی باید حفظ شود؛ چرا که کرامت انسان ذاتی او است و این، اصل پایه ای و اساسی احترام به حقوق همه انسان ها است.

گفتار اول: کلیات و مفاهیم

۱. مفهوم کرامت

کرامت در لغت به معنای: شرافت، شرف، احترام، عزت، هیبت، اعتبار، حیثیت، آبرو، کرم، جود، بخشش، دهش، بزرگی ورزیدن، جوانمرد گردیدن، بزرگواری، جوانمردی، اصالت، سخاوت، بزرگ منشی و ضد پستی آمده است. کرامت، دور شدن از هر پستی و فرومایگی و نایل شدن به شرافت و بزرگواری تعریف شده است که به دارنده این صفت، کریم می گویند. کریم غیر از کبیر و عظیم است. کریم، به معنای بخشنده بدون چشم داشت است. [۱]در اصطلاح، کرامت به همان معانی لغوی به کار می رود. وقتی از کرامات انبیا و اولیا سخن گفته می شود، منظور جود و بخشش و اعجاز آن ها است و چنانچه شخصی را کریم می گویند مقصود جود و سخاوت، فضیلت و بزرگی اش می باشد.

در زبان فارسی، معادل کلمه کریم، کلمه خاصی نداریم. از این رو، در جمله ای کریم را به دارنده روح بزرگواری و منزّه از هر پستی آورده اند.

کریم، در مقابل دَنی و کرامت در مقابل دنائت و لئامت است؛ همچنان که جُود در مقابل بُخل قرار گرفته است. کرامت تنها دوری از پلیدی و پستی نیست؛ بلکه وصف کمالی است که باید آن کمالات را به دست آورد. کرامت با این معنا یک گونه از وجود و هستی است که کامل ترین مصداق آن، خداوند است؛ بلکه خداوند عالی ترین درجه کرامت وجودی و عین هستی کرامت می باشد؛ [۲] (اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ)؛ [۳] (تَبَارَکَ اسْمُ رَبِّکَ ذِی الْجَلَالِ وَالْإِکْرَامِ). [۴]

۲. انواع کرامت

اسلام دو گونه کرامت برای انسان قائل است:

۱. کرامت ذاتی: حیثیتی طبیعی است که در وجود انسان «بما هو انسان» به ودیعت نهاده شده و هر انسانی از هر نژاد و رنگی و از هر سرزمین و آب و خاکی و با هر عقیده و فرهنگی، کرامت ذاتی و احترام انسانی دارد و تک تک انسان ها، از آن روی که در ذات خود انسانند، دارای حیثیت انسانی برابر با دیگر انسان ها هستند. برخورداری از حیثیت و کرامت انسانی برابر، از اصول بنیادین حقوق بشر است و اسلام نیز بر این حیثیت تأکید نموده، می فرماید: (وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ). [۵] خداوند کرامت انسانی یکسان به تمامی انسان ها عطا کرده است. همچنین آیاتی دیگر نیز دلالت بر کرامت انسان می کند؛ آیاتی که انسان را غایت و هدف خلقت بسیاری از موجودات معرفی کرده است و آنها را برای انسان[۶] و در اختیار انسان و مسخّر او می داند. [۷] این ها همگی شاهد دیگری بر کرامت ذاتی انسان است. دلیل دیگر بر کرامت ذاتی و تکوینی انسان، نیروی عقل واستعداد و زمینه هایی است که جهت رسیدن به مدارج عالی کمال وقرب الهی، درنهاد انسان نهفته است. این استعدادها به همه انسان ها عطا شده است. برخی انسانها ازاین زمینه های تکوینی، کمال استفاده را می برند و به درجات عالی کمال می رسند؛ ولی برخی دیگر از این استعدادها استفاده درست ننموده، محروم می مانند.

بر اساس آیات قرآن، خداوند برای انسان کرامت قائل شده است واین کرامت، ذاتی است. ذاتی بودن این کرامت به معنای فطری بودن آن است؛ زیرا خداوند انسان را بر فطرت الهی آفرید واستعدادهایی به او داده که می تواند درجایگاه خلافت الهی قرار گیرد. اگر منظور از ذاتی بودن، به معنای فلسفی آن؛ یعنی جزء یا لازم ذات انسان است که هیچ گاه از او جدا نخواهد شد، این ادعا فاقد پشتوانه منطقی است؛ زیرا انسان ها اگر از این استعداد خدادادی استفاده نکنند و بهره صحیح نبرند، درردیف چهارپایان قرارگرفته؛ بلکه گمراه تر از آن ها خواهند شد. [۸] تا زمانی که انسان ها با اختیار خود به جهت ارتکاب خیانت وجنایت برخویشتن و بر دیگران، آن کرامت را ازخود سلب نکنند، از این صفت برخوردارند.

از آیات استفاده می شود که کرامت یک حق است، مانند حق حیات و دیگران هم مکلف به رعایت این حق می باشند. تا اینجا همه ادیان الهی وشمار قابل توجهی از نظام های حقوقی اتفاق نظر دارند؛ یعنی این ادیان کرامت ذاتی را برای انسان می پذیرند و همگان را به مراعات این حق مکلف می دانند؛ ولی متأسفانه بعضی از نظام های حقوقی دنیا، واز آن جمله حقوق جهانی بشر از دیدگاه غرب، دردوران معاصر کرامت انسانی را منحصر به همین کرامت ذاتی نموده و از کرامت وحیثیت بالاتر که ما آن را «کرامت ارزشی» می نامیم، سخنی به میان نمی آورند. در نتیجه، حرکت کمالی انسان ها را درمسیر«تکامل» متوقف می سازند.

۲. کرامت اکتسابی: منزلت و جایگاهی است که انسان به موجب عمل و تلاش خود کسب می کند که دارای درجات ومراتبی است. کرامت اکتسابی، ارزشی عالی است که ملاک امتیاز را بر مبنای تقوا استوار می سازد. یکی از آیات دلالت کننده بر چنین کرامتی آیه سیزدهم سوره حجرات است [۹].

۳. کرامت ذاتی مبنای حقوق اجتماعی

کرامت اکتسابی ازلحاظ دینی و کارکرد ارزشی و مقام قرب الهی اهمیت دارد و کسی که به کمالات ومقام بالای معنوی برسد، درپیشگاه خداوند دارای ارج و قرب خواهد بود؛ البته حقوق بشر و تکالیف اجتماعی براساس کرامت انسانی تعریف می شود و به کرامت ارزشی ربطی ندارد؛ یعنی این گونه نیست که هرکس کرامت ارزشی بیشتر داشت، از حقوق اجتماعی و بشری بیشتر برخوردار می شود. کرامت ذاتی منشأ حقوق بشر در بُعد فردی و اجتماعی است.

به بیان دیگر، ویژگی ها و کمالات اکتسابی به «حقوق بشر» کسی نمی افزاید و یا به عکس، فقدان آن ها دلیلی برای محدودیت و یا نقص حقوق بشر افراد نیست. این ویژگی های مثبت وکمالات، به کسب پاداش اخروی و برخی امتیازات اجتماعی منجر می گردد؛ به سخن دیگر، رفتار بر اساس ارزش های الهی و سنت های حسنه اجتماعی، باعث کسب امتیازات اخروی و اجتماعی می شود و به حوزه حقوق بشر ارتباطی ندارد. حقوق بشر، جهان شمول و ورای ارزش های اخلاقی و ساختارهای اجتماعی است و در مورد همه انسان ها کاربرد دارد و این امر به ویژه در خصوص حقوق طبیعی بشر همانند حق زندگی، مصداق دارد.

آیه سیزدهم سوره حجرات بیانگر نظام ارزشی است؛ نه نظام حقوقی. استاد مطهری (ره) می فرمایند:

 در دولت اسلامی، نباید به هیچ وجه، ظلم و اجحاف به کسی بشود؛ حتی اگر این فرد، مجرم واجب القتل باشد... از نظر منطق اسلام، حتی اگر هزاران نفر را کشته باشد و مجازات صد بار اعدام هم برای او کم باشد، باز هم حقوقی دارد که باید رعایت شوند. دراین زمینه ها ما بهترین سرمشق ها را ازمکتب علی (ع) می آموزیم. شما رفتار حضرت را با قاتلش ببینید، دنیایی از انسانیت ورأفت ومحبت در آن وجود دارد. [۱۰]

۴. اقسام غیرمسلمانان

قبل از ورود به احکام غیر مسلمانان، باید این موضوع مشخص شود که غیر مسلمانان شامل چه دسته ها و گروه هایی هستند؟ سپس روی احکامشان بحث صورت گیرد که آیا تمام غیرمسلمانان احکام یکسان دارند و از حقوق برابر در حقوق اسلامی برخوردار هستند، یا این که میان آن ها تفاوت وجود دارد؟

در فقه اسلامی غیرمسلمانان به گروه های ذیل تقسیم شده اند:

الف. ذمّی: آن گروه از غیرمسلمانانی که پیرو ادیان آسمانی می باشند، از قبیل یهود و نصارا. در الهی بودن دین مجوس و عدم آن، بین فقها اختلاف است و به موجب برخی روایات، آنان ازاهل کتاب محسوب می شوند. [۱۱] اگر اهل کتاب بخواهند، بر دینشان باقی بمانند و تابعیت کشور اسلامی را بپذیرند و جزء متحدان امت مسلمان باشند، باید با حکومت اسلامی، قرارداد «ذمّه» امضا نمایند و به شرایط آن، مانند پرداخت جزیه، پایبند بمانند. بعد از انعقاد قرارداد ذمّه، کافر ذمّی از شهروندان کشور اسلامی به شمار رفته و همچون یک شهروند مسلمان دارای حقوق می باشد.

ب. معاهد: معاهد به غیرمسلمانانی گفته می شود که در داخل کشور خودشان زندگی می کنند و با دولت اسلامی پیمان عدم تعرّض و قرارداد ترک جنگ و دشمنی را امضا کرده اند. امضای قرارداد سبب می شود که جان، مال، ناموس و سرزمین آنان حرمت و مصونیت پیدا کند.

ج. مستأمن: کافری است که برای تحقیق و مطالعه درباره اسلام و عقاید اسلامی، یا به انگیزه های صحیح دیگر، از ملت و یا دولت اسلامی خواستار امان و پناهندگی و ورود به کشور اسلامی شده است.

در نظام حقوقی اسلام، برای هر یک ازسه گروه ذکر شده (ذمّی، معاهد و مستأمن) حقوق و تکالیفی مشخص شده است و مانند شهروند مسلمان دارای حقوق می باشند.

د. حربی: حربی، کافری است که تحت قرارداد ذمّه و امان و معاهده در نیامده است. ازاین رو، از نظر اسلام، جان، مال و ناموس وی هیچ گونه حرمت و مصونیتی ندارد و مسلمانان می توانند پس از دعوت و دادن آگاهی لازم و اتمام حجت، با او وارد جنگ شوند، خواه او درحال جنگ ویا توطئه علیه مسلمانان باشد یا نباشد؛ به شرط این که اعلام بی طرفی و عدم مداخله و ستیزه جویی نکرده باشد. طبق نظر مشهور فقها، کفار حربی حقوقی مشخص و تعریف شده در فقه ندارند.

۵. اصل اوّلی در روابط با غیرمسلمانان

فقیهان در فقه برای یافتن حکم هر موضوعی، نخست سراغ اصل اوّلیه می روند که اصل اولی راجع به آن موضوع چیست؟ اگر اصل وجود داشت، مطابق اصل، حکم جاری می کنند واگر چنین اصلی وجود نداشته باشد، دنبال قواعد دیگر می روند. در روابط مسلمانان با دیگران، نیز ابتدا باید دنبال اصل اوّلی برویم. اصل اوّلیه در روابط با بیگانگان چیست؟ آیا اصل اوّلی داشتن روابط است یا تحریم آن؟ سؤال دیگر این است که رفتار توأم با احترام باشد، یا تحقیرآمیز؟

اصل، در نظام اسلامی داشتن روابط با غیر مسلمانان است و این روابط نیز به دلیل داشتن کرامت انسانی، نیکو و توأم با احترام است. کافرانی که درصدد آشوب و خونریزی و تجاوز نباشند و بخواهند زندگی مسالمت آمیزی داشته باشند، اسلام نه تنها با آن ها سرجنگ ندارد، بلکه به مسلمانان سفارش می کند که با آنان به نیکی رفتارکنند:

 (لَا یَنْهَاکُمْ اللهُ عَنْ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ)؛ [۱۲] خداوند شما را از کسانی که با شما درکار دین کارزار نکرده اند و شما را از خانه و کاشانه تان آواره نکرده اند، نهی نمی کند؛ از این که در حقشان نیکی کنید و با آنان دادگرانه رفتار کنید. بی گمان خداوند دادگران را دوست دارد.

در این آیه، افزون بر پذیرش اصل برقراری روابط، روش معاشرت نیز بازگو شده است و از مسلمانان خواسته شده که با نیکی و عدالت با کافرانی که زورگو نیستند، رفتار کنند. با توجه به شأن نزول آیه مذکور و آیات پیشین و قرائن موجود در خود آیه، این آیه ناظر به مشرکان و بت پرستان است. از این رو، نتیجه ای که برخی مفسران، از آیه فوق گرفته اند، این است که هنگامی که حکم الهی درباره مشرکان و بت پرستان برقراری روابط نیکو باشد، پس درباره اهل کتاب و پیروان ادیان الهی به طریق اولی ثابت است[۱۳].

ممکن است این پرسش به ذهن برسد که اگر اصل اوّلی برقراری روابط توأم با احترام است، پس جنگ علیه کفار چه مفهوم دارد؟

ماهیت جنگ های اسلام، دفاعی و برای دفع ظلم و تعدّی دشمن بوده؛ نه این که به سبب کافر بودن با کافران باشد. اگر ماهیت جنگ های اسلام این باشد که به جهت کافر بودن کفار با آنان جنگ شده است، در نهایت باید مسلمان می شدند؛ در حالی که وقتی حاضر به جزیه دادن می شدند، اسلام آن را پذیرفته، از درِ آشتی وارد می شد. پس کفر سبب کشتن نیست؛ زیرا اگر کفر سبب قتل کفار بود، باید زنان و پیرمردان و اطفالشان را نیز می کشتند؛ در حالی که پیامبر اسلام سپاهیان اسلام را از تعرض به این اقشار نهی کرده اند. [۱۴]

بنابراین، اصل اوّلی نسبت به کافران، برخورد مسالمت آمیز وانسانی است[۱۵] و اگر مشرکان و کافران با مسلمانان جنگ نداشته باشند، رحمت و عدالت اسلامی شامل آنان می شود ومی توانند در پناه اسلام و حکومت اسلامی به زندگی خویش ادامه دهند.

۶. اصل خاتمیت و عمومیت دعوت اسلام

اسلام، به عنوان جامع ترین نظام حقوقی الهی درروی زمین، دعوتش همگانی و برای همه بشریت در همه زمان ها و مکان ها است. قرآن کریم در خصوص سیر تکاملی شرایع و ادیان الهی و جهانی بودن اسلام، چنین می فرماید:

 (شَرَعَ لَکُمْ مِنْ الدِّینِ مَا وَصَّی بِهِ نُوحاً وَالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ وَمَا وَصَّیْنَا بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَی وَعِیسَی أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا)؛ [۱۶] آیینی را برای شما تشریع کرد که به نوح توصیه کرده بود و آنچه را برای تو وحی فرستادیم و به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش کردیم، این بود که دین را بپا دارید و در آن تفرقه ایجاد نکنید. تردیدی نیست که اسلام، دین جهانی است و دعوت اسلام نیز همگانی است. پیامبر اسلام همه جهانیان را دعوت به اسلام نمود؛ چنان که در اواخر عمر شریفش، به سران امپراطوران جهان نامه نوشت و آن ها را به دین اسلام دعوت کرد. تنها دین هم نزد خدا اسلام است[۱۷] و غیر از اسلام دین دیگری پذیرفته نمی شود. [۱۸] اسلام اگرچه از دید نظری شرک و کفر را باطل می داند و ریشه همه ستم ها و فسادها و بی عدالتی ها و بدبختی های انسان را در روی زمین «کفر» و «شرک» می داند و بر این باور است که شرک، بزرگ ترین ستم به بشر است و بر این اساس رویارویی اسلام و کفر امری اجتناب ناپذیر است. با این همه این بدان معنا نیست که با کافران سر جنگ داشته باشد و با آنان پیوندی برقرار نسازد؛ بلکه اصل، داشتن پیوند و زندگی مسالمت آمیز با غیرمسلمانان است، مگر آن که درصدد دشمنی با مسلمانان باشند و جان و مال و سرزمین مسلمانان را مورد تجاوز قرار دهند که در این صورت، جهاد با آنان امری گریزناپذیر است.

گفتار دوم: مصادیق تکریم غیر مسلمانان

انسان، شریف ترین موجود جهان هستی و برترین مخلوقات خداوند است. خداوند درقرآن کریم طی قطعنامه ا ی رسمی اعلام نموده است: (وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ)؛ ما به بنی آدم کرامت دادیم. این کرامت شامل همه انسان ها، بدون در نظر گرفتن جنس، مذهب، قومیت، ملیت و فرهنگ، می باشد. این عمومیت از اینجا به دست می آید که خداوند فرموده: (وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ) نفرموده «لقد کرّمنا مسلماً» یا «کرّمنا مؤمناً».

بنابراین، از دیدگاه اسلام همه انسان ها چه مسلمان وچه غیر مسلمان، دارای کرامت و احترام می باشند. گواهی بر کرامت غیرمسلمانان در نظام حقوقی اسلام، حقوق و تکالیف است که نسبت به آنان در نظر گرفته شده است. تکریم غیر مسلمانان در قالب قواعد حقوقی تبلور یافته است. اعطا و رسمیت این حقوق برای غیر مسلمانان، به معنای تکریم آنان است. اینک به چند مورد از تکریم غیر مسلمانان اشاره می شود.

۱. تکریم در برابری خلقت

از دیدگاه قرآن، همه انسان ها از یک ریشه آفریده شده اند:

 (یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنثَی وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ)؛ [۱۹] ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره ها و قبیله ها قرار دادیم، تا یکدیگر را بشناسید. (این ها ملاک برتری نیست) گرامی ترین شما نزد خداوند با تقوا ترین شماست؛ خداوند دانا و آگاه است.

در آیۀ دیگر می خوانیم:

 (یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِیراً وَنِسَآءً)؛ [۲۰] ای مردم! از (مخالفت) پروردگارتان بپرهیزید؛ همان کسی که شما را از یک انسان آفرید و همسر او را از جنس او خلق کرد و از آن دو، مردان و زنان فراوانی (در زمین) منتشر ساخت.

در روایات نیز بر اصل تساوی درخلقت وانسانیت تأکید شده است. در روایت مشهور نبوی آمده است: «النّاس سواءٌ کأسنان المشط»؛ [۲۱] مردم مانند دندانه های شانه برابرند.

همچنین از آن حضرت روایت شده است:

مردم از زمان آدم تا امروز، همانند دندانه های شانه هستند و برتری برای عرب بر عجم و سرخ بر سیاه نیست، مگر به تقوا.... [۲۲]

از آیات و روایات متعددی وحدت نوع بشر به دست می آید، که همه انسان ها از یک مرد و زن خلق شده اند. بنابراین، در حیثیت مشترک انسانیّت، همه باهم برابرند و تفاوت درخلقت یک مسلمان با غیر مسلمان نیست. اما پیروان ادیان دیگر، به تساوی و برابری درخلقت اعتقاد ندارند. به نقل قرآن کریم، یهودیان و مسیحیان خود را موجودات برتر می دانند. یهود و نصاری می گفتند ما فرزندان خدا و دوستان (خاص) او هستیم. [۲۳]

۲. تکریم در حق حیات

حیات از نظر اسلام، از اهمیت وجایگاهی مهم برخوردار است؛ به گونه ای که قرآن کریم کشتن یک فرد را، به منزله سلب حیات از همه انسان ها معرفی کرده است:

 (مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً وَمَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً)؛ [۲۴] هر کس که نفسی را بدون عنوان قصاص یا [از روی] فساد در روی زمین بکشد، مانند این است که همه انسان ها را کشته است و هرکس انسانی را از مرگ رهایی بخشد، چنان است که گویی همه مردم را زنده کرده است.

طبق این فرموده آفریدگارجهان، هیچ کس حق ندارد بدون موجب و دلیل شرعی و قانونی، این نعمت و امانت الهی را از کسی بگیرد. در آیه شریفه، مطلق حیات مورد تکریم قرارگرفته، چه حیات مسلمان و چه غیر مسلمان؛ زیرا درآیه شریفه آمده است: (مَنْ قَتَلَ نَفْساً)، نیامده: «من قتل مسلماً» و کلمه «نفس» شامل همه انسان ها می شود، چه مسلمان وچه غیر مسلمان؛ منتها این حق دارای حدود مشخص است و نمی توان به طور مطلق به آن نگریست؛ در حالی که در نظام حقوق بشر مدرن که منشأ آن اعلامیه جهانی حقوق بشر است، حق حیات مطلق است. شریعت اسلام با توجه به ارزش والایی که برای زندگی انسان قائل شده، برای حفظ وحراست از این حق، ضمانت های اجرایی شدیدی وضع کرده است، هم ضمانت اجرای دنیوی و هم اخروی. تعیین مجازات های شدید برای کسانی که انسان ها را از این نعمت، محروم می سازند، نشان دهنده اهمیت حیات در مکتب اسلام است. یکی از مجازات ها، تشریع «قصاص» است که به عنوان عقوبت مناسب برای قاتل نفس محترمه در شریعت تعیین شده است:

 (وَلَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاةٌ یَا أُوْلِی الْأَلْبَابِ)؛ [۲۵] ای صاحبان عقول! درقصاص قاتلان برای شما حیات است.

همچنین اسلام خودکشی را نیز ممنوع کرده وبرای کسی که اقدام به خود کشی نماید، عذاب جهنم قرار داده است. [۲۶] در هیچ یک از مکاتب دیگر، به اندازه اسلام بر ممنوعیت خودکشی پافشاری نشده است. در تاریخ آمده است که: روزی پیامبر اسلام درباره کسی فرمود: «سرانجام این فرد جهنم خواهد رفت». گروهی با شنیدن این سخن، سخت شگفت زده شدند؛ زیرا آن فرد در انجام کارهای خیر و حضور در صحنه های مبارزه و سیاست، برجسته بود. سپس دیدند که وی در یکی از جبهه ها مجروح گشت و برای رهایی از درد جراحت دست به خودکشی زد. [۲۷]

۳. حق آزادی عقیده اقلیت ها

یکی دیگر از حقوقی که اسلام برای اقلیت های دینی درنظر گرفته است، حق آزادی عقیده است. منطق قرآن و دین این است که پذیرش دین، اجباری نیست و با زور و اکراه نمی شود مردم را وادار به پذیرش اسلام کرد. مردم اختیار دارند که دین را بپذیرند یا نپذیرند: (لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ)؛ [۲۸] در دین هیچ اجباری نیست.

اصل (لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ) دلالت دارد که اکراه و اجباری در دین نیست وانسان ها درانتخاب عقیده ودین آزاد هستند. خداوند در قرآن می فرماید: (فَمَنْ شَاءَ فَلْیؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْیکْفُرْ). [۲۹] در آیه دیگر فرموده است: (وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعاً أَفَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّی یکُونُوا مُؤْمِنِینَ). [۳۰]

در این آیه خداوند خطاب به پیامبر اسلام می فرماید: از عدم ایمان گروهی ناراحت مباش؛ چراکه این لازمه آزادی اراده و اختیار است و همواره گروهی مؤمن وگروهی بی ایمان خواهند بود؛ با این حال، آیا تو می خواهی مردم را اکراه کنی که ایمان بیاورند؟

اسلام درعین این که با بیان اصل (لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ) احترام به فکر وآزادی عقیده را بیان می کند، ولی هرگز عقایدی را که از راه تقلید کورکورانه و از طرق غیرعقلانی بر انسان ها تحمیل می شود، مورد تأیید قرار نمی دهد وبرای آن احترامی قائل نمی شود. ابراهیم بت ها را می شکند و پیامبر اسلام، بت ها را به بدی یاد می کند و سرانجام دستور سرنگونی آن ها را صادر می کند و هرگز خرافات متکی بر اوهام و تقلید و تحمیل را نمی پسندد؛ زیرا این نوع آزادی و احترام به چنین عقایدی درحقیقت، اغرای به جهل و نگه داشتن انسان ها در بند و اسارت است. [۳۱] بنابراین، آزادی عقیده دراسلام به معنای آزاد بودن هرنوع عقیده فاسد وخلاف خرد وفطرت انسان نیست؛ بلکه آزادی ادیان الهی وعقاید درست وصحیح که مبنای الهی داشته باشد، به رسمیت شناخته شده است.

آزادی عقیده اقلیت ها در سیره پیامبر اسلام

نمونه های فراوانی در تاریخ و سیره پیامبر اسلام (ص) مشاهده می شود، که آن حضرت عقاید صحیح دیگران را پذیرفته است. معاهدات و پیمان های پیامبر اسلام با یهودیان و مسیحیان، نمونه های بارز وعملی به رسمیت شناختن، آیین پیروان ادیان آسمانی است. جوهره شخصیت سیاسی اسلام را باید در منشوری یافت که پس از ورود پیامبر اسلام به مدینه توسط او به یهودیان اعطا گردید. یهودیان پیرامون مدینه، در سایه «منشور مدینه» آزادانه به اعمال عبادیشان می پرداختند و سال ها در کنار مسلمانان زندگی کردند و از رفق و مدارای مسلمانان برخوردار بودند و تا هنگامی که پیمان شکنی نکردند و آشکارا به دسیسه و نیرنگ و خیانت نپرداختند، همچنان از عدالت و رأفت اسلامی بهره مند بودند و هیچ مسلمانی اجازه نداشت با آنان برخورد ناشایست داشته باشد و یا آنان را از حقوق اجتماعی خود محروم کند.

همچنین پس از استقرار کامل اسلام در شبه جزیره، معاهده ای که پیامبر با مسیحیان نجران و سرزمین های مجاور منعقد ساخت، مهم ترین سند درباره رعایت حقوق اقلیت ها و سیاست کلی اسلام در قبال غیر مسلمانان به شمار می رود.

اصل جریان معاهده نجران چنین است که: مسیحیان نجران در سال دهم هجرت، پس از دریافت نامه پیامبر مبنی بر دعوت آن ها به پذیرش اسلام، هیئتی مرکب از علما و دانشمندان مسیحی را به مدینه اعزام نمودند. هیئت نجران در مدینه، به حضور پیغمبر اکرم (ص) رسیده و مورد احترام قرار گرفتند. پیامبر اکرم (ص) به آنان اجازه داد درمسجد مدینه مراسم عبادی خود را که وقت آن فرا رسیده بود، آزادانه به جا آورند. آنان درحضور پیامبر و در حالی که رو به مشرق؛ جانب بیت المقدس و درست در جهت خلاف قبله مسلمانان ایستاده بودند، بدون هیچ مزاحمتی مراسم عبادی خویش را به جا آوردند.

سپس با پیامبر اسلام وارد مباحثه و مناظره شدند؛ ولی در مباحثات با آن حضرت به تفاهم نرسیدند و از سر لجاجت، پاسخ آن حضرت را قانع کننده ندانستند. پیامبر پیشنهاد مباهله داد و فرمود: اکنون که هر طرف خود را حق و دیگری را باطل می شمارد، بیایید عزیزان خود را جمع کنیم و دست به دعا برداریم و خدای خویش را بخوانیم و هر یک بر دیگری نفرین کند، تا ببینیم خداوند ندای کدام طرف را پاسخ می دهد و آشکار شود چه کسی در ادعای خود دروغگویی بیش نیست. [۳۲]

قرآن درسوره آل عمران این جریان را ذکر کرده است. [۳۳] پیامبر اسلام، از سوی خداوند برای پایان بخشیدن به مجادلات هیئت نصاری با آن حضرت و اقناع عوام و خواص از مسلمانان و مسیحیان، مأمور به چنین کاری شد؛ ولی به گواهی همه منابع تاریخی، مسیحیان نجران پس از قبول این پیشنهاد، چون به میعادگاه وارد شدند و نشانه های حقانیت رسول خدا را در دعوت خویش مشاهده کردند، از اقدام بدین کار منصرف شدند و به پرداخت جزیه و امضای صلح نامه ای که رسول خدا شروط آن را مشخص می ساخت، تن در دادند. [۳۴]

مفهوم کلی متن معاهده چنین بود:

به مسیحیان نجران و سرزمینهای مجاور، امان خدا و ضمانت رسول او بر جان و مال و مذهب ایشان، چه آن ها که حاضرند و چه آن ها که غایب و نیز دیگران، [از طرف مسلمانان] هیچ دخالتی (در انجام فرایض) دینی یا مراسم دیگر ایشان نخواهد بود، و نیز هیچ تغییری در حقوق و امتیازات آن ها داده نخواهد شد، هیچ اسقفی از مقام اسقفی خود، هیچ راهبی از صومعه خود، هیچ کشیشی از مقام خود عزل نخواهد شد و از هرچه تاکنون برخوردار بوده اند، کم یا زیاد، برخوردار خواهند بود، هیچ شمایل یا صلیبی نابود نخواهد شد، ستم نکنند و ستم نبینند؛ ولی همچون ایام جاهلیت حق خونخواهی را اعمال نخواهند کرد، از ایشان ده یک گرفته نخواهد شد و نیز ملزم به تهیه تدارکات برای سپاه نخواهند بود[۳۵]. این پیمان نامه، خود تنها یک نمونه از اصول حاکم بر اخلاق سیاسی ـ حقوقی پیامبر در رعایت حقوق بشر و به رسمیت شناختن حقوق اقلیت های دینی و احترام به آنان است.

 نصارای نجران با این که دعوت پیغمبر اکرم (ص) را در مورد پذیرفتن اسلام، قبول نکردند و از انجام مباهله که در ابتدا خود آن را پذیرفته بودند، سرباز زدند، مسلمانان هیچ گونه برخورد ناگواری با آنان نداشتند و نجرانیان آزادانه پیمان صلحی را با مسلمانان بستند که براساس آن، تنها در برابر تعهد آنان مبنی بر پرداخت مبلغی سالیانه به عنوان جزیه، مسلمانان متعهد شدند که امنیت جان ومال نجرانیان را تأمین نمایند. نجرانیان اجازه یافتند آزادانه در میان مسلمانان رفت وآمد کنند و مراسم دینی خود را بدون هیچ هراسی انجام دهند و در پناه اقتدار حکومت اسلامی، بدون این که به سپاه اسلام در بیایند و در کارزار شرکت بجویند و یا مالیاتی بیش از آنچه در پیمان نامه آمده، بپردازند، در امنیت کامل زندگی کنند و جان و مال آنان از هرگونه برخورد و دستبرد در امان باشد. [۳۶]

این رفتار کریمانه، زمانی صورت گرفت که حکومت اسلامی در مدینه پایه های اقتدار خویش را استوار ساخته بود و به راحتی می توانست به قدرت شمشیر، همه آنان را از بین ببرد و یا با استفاده از ضعف و درماندگی نجرانیان، عرصه را بر آنان تنگ نموده، مالیات های سنگینی از آنان بگیرد و از مراسم عبادی ویژه جلوگیری کند و جلوی رفت وآمد و کسب و کار آنان را، در مدینه بگیرد.

آیا هیچ قومی یا عقیده فاتحی به ملتهای تابع خود، ضمانتی بهتر از آنچه که در این سخنان پیامبر یافت می شود، داده است؟

نظر امام خمینی درباره حقوق اقلیت ها

امام خمینی (س) درباره حقوق اقلیت ها می گوید:

تمام اقلیت های مذهبی در ایران برای اجرای آداب دینی و اجتماعی خود آزادند و حکومت اسلامی خود را موظف می داند، تا ازحقوق و امنیت آنان دفاع کند وآنان هم مثل سایر مردم مسلمان ایران، ایرانی و محترم هستند. [۳۷] در جایی دیگر، در پاسخ به این پرسش که آیا جمهوری اسلامی اجازه خواهد داد، تا مذاهب دیگر به طور آزاد و آشکار به انجام امور مذهبی شان بپردازند، می گوید:

بله، تمام اقلیت های مذهبی در حکومت اسلامی می توانند، به کلیه فرایض مذهب خود آزادانه عمل نمایند و حکومت اسلامی موظف است از حقوق آنان به بهترین وجه، حفاظت کند. [۳۸]

 ۴. حق آزادی بیان

اسلام حق ابراز عقیده را برای مخالفان خود به رسمیت شناخته است وخداوند متعال به پیامبر اسلام دستور می دهد که اگر اهل کتاب با تو مجادله و بحث کردند، با وجه احسن با آن ها مباحثه ومجادله کن! قرآن مجید می فرماید:

 (وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْنَا وَأُنْزِلَ إِلَیْکُمْ)؛ [۳۹] با اهل کتاب جز به طریق نیکو مجادله نکنید، مگر کسانی از آنان که ستم کرده اند. به آن ها بگویید به کتاب خویش و کتاب شما ایمان داریم.

در جریان بحث های پیامبر با هیأت نجران عملاً شاهد این حقیقت هستیم که چگونه پیامبر اسلام به آنان اجازه داد که عقاید ودیدگاه هایشان را بیان کنند.

نظر امام خمینی درباره آزادی بیان اقلیت ها

امام خمینی (س) دربارۀ آزادی بیان برای اقلیت ها می فرمایند:

دولت اسلامی، یک دولت دموکراتیک به معنای واقعی است و برای همه اقلیت های مذهبی آزادی به طور کامل هست و هر کس می تواند اظهار عقیده خودش را بکند و اسلام جواب همه عقاید را به عهده دارد و دولت اسلامی، تمام منطق ها را با منطق جواب خواهد داد. [۴۰]

در جای دیگر می گوید:

در جمهوری اسلامی، کمونیست ها نیز در بیان عقاید خود آزادند. [۴۱] البته ناگفته پیدا است که آزادی اعطا شده، حد و مرز دارد و تا جایی آزاد هستند که با ارزش های اسلامی و ملی و امنیت کشور، عفت عمومی واخلاق حسنه برخورد نداشته باشد.

۵. حقوق غیر مسلمانان در مراجعه به محاکم قضایی

یکی از حقوق شهروندان یک کشور که ضامن تثبیت حقوق دیگر است، حقوق مراجعه به عدالت قضایی است. برخی از این حقوق عبارت است از: دادخواهی، حق تساوی افراد در برابر دادگاه ها و حقّ دفاع از خود. در اسلام همه این حقوق برای غیر مسلمانان به رسمیت شناخته شده است.

 محقق اردبیلی می گوید:

دفع ستم در جامعه اسلامی، چه از مسلمان یا غیر مسلمان، امری واجب است. و ارجاع اهل ذمه به محاکم خودشان ستمی بر آنان نیست و عمل به احکام دادگاه خودشان (اهل کتاب) نیز الزامی است. [۴۲]

حال سؤال این است که قانون حاکم درمورد آنان چه قانونی است؟ قانون اسلام یا قانون خود اهل کتاب؟

راوی از امام صادق (ع) درمورد مجازات اهل کتاب که مرتکب فحشا می شوند، سؤال می کند که حدود الهی بر آنان جاری می گردد؟ امام در پاسخ فرمودند: «نعم یحکم فیهم بأحکام المسلمین»؛ [۴۳] بله، طبق حکم اسلامی مجازات می شوند.

شیخ طوسی (ره) در مبسوط در مورد مراجعات غیرمسلمانان به محکمه اسلامی می نویسد:

زمانی که غیرمسلمین در مورد هر حقی، به محکمه اسلامی رجوع نمایند، طبق آنچه که درشرع ما صحیح است، بر آنان حکم خواهیم نمود. [۴۴]

امام خمینی (س) در پاسخ به شورای عالی قضایی راجع به این که بر دعاوی جزایی اهل کتاب، چه قانونی حاکم است، فرموده اند که: «باید طبق قانون اسلام حکم شود». [۴۵] در نظام قضایی اسلام، همه انسان ها یکسان مورد حمایت قرار می گیرند، بزرگ و کوچک، فقیر و غنی، زن ومرد، مسلمان و یهودی، همه به یک دید نگاه می شود؛ به عنوان نمونه:

۱. در زمان خلافت امام علی (ع)، آن حضرت زره خود را گم کرده بود و تصادفاً آن را نزد مرد مسیحی پیدا کردند. حضرت او را به محضر قاضی برد. پس از طرح دعوا و سؤال از مدعی علیه. قاضی رو به حضرت علی (ع) کرد و گفت: تو مدعی هستی واین شخص منکر است، بر تو است که شاهد بر مدعای خود بیاوری! امام علی (ع) فرمود: من شاهد ندارم. قاضی روی این اصل که مدّعی شاهد ندارد، به نفع مسیحی حکم کرد. مرد مسیحی تحت تأثیر ندای وجدان و برخورد حضرت علی (ع) قرار گرفت و گفت: این طرز حکومت و رفتار از نوع رفتارهای بشر عادی نیست، از نوع حکومت انبیا است و اقرار کرد که زره از آنِ حضرت علی است. [۴۶]

۲. همچنین در تاریخ آمده است که مردی یهودی از علی (ع) نزد عمر بن خطاب شکایت نمود. عمر به حضرت علی (ع) گفت: یا ابا الحسن ! بلند شو کنار خصم بنشین. علی (ع) چنین کرد؛ اما آثار ناراحتی درصورت حضرت ظاهر شد. وقتی مجلس پایان یافت، عمر به علی (ع) گفت: آیا از این که بین تو و خصمت تساوی برقرار کردم، ناراحت شدی؟ حضرت فرمود: ناراحتی من ازآن جهت است که مرا با کنیه «اباالحسن» که برای احترام وتعظیم است، خطاب نمودی و بنابراین، تساوی را رعایت نکردی، ترسیدم که مرد یهودی گمان کند که رعایت عدالت بین مسلمانان از بین رفته است. [۴۷]

۶. حقوق امنیتی غیرمسلمانان

یکی دیگر از موارد حقوق بشر، داشتن امنیت جانی، مالی و یا شغلی است. مسأله امنیت از جمله بدیهی ترین حقوق هر انسان است؛ زیرا امنیت پایه واساس سایر حقوق می باشد. در مورد غیر مسلمانان نیز اگر جان، مال، آبرو و ناموس آنان، مصونیت و امنیت نداشته باشد، سخن گفتن از سایر حقوق آنها، حرف بدون پشتوانه منطقی خواهد بود. اسلام با انعقاد قرارداد ذمه، امنیت غیرمسلمانان را تضمین نمود؛ چنان که در معاهدات پیامبر با غیرمسلمانان یکی از مواد مورد توافق، امنیت بود. کسانی که با اهل ذمه بدرفتاری می کردند یا آسایش آن ها را سلب می کردند، پیامبر اسلام به شدت آنان را از این کار منع کرده؛ با آن ها برخورد می نمود:

۱. پیامبر اکرم (ص) فرمود: «هر کس به یکی از معاهدان ستم کند، یا به او بیش از طاقت تکلیف نماید، در روز قیامت من شخصاً طرف حساب او هستم». [۴۸]

۲. رسول اکرم (ص) فرمود: «هر کس اهل ذمه را آزار رساند، پس من دشمن او خواهم بود و هر کس من دشمن او باشم، روز قیامت دشمنی خود را نسبت به او آشکار خواهم نمود». [۴۹]

۳. امام سجاد (ع) می فرماید: «از ظلم وستم بر اهل ذمه بپرهیز؛ زیرا آنان در پناه خدا و رسول خدا هستند». [۵۰]

در جامعه اسلامی به حدی به موضوع امنیت تأکید شده که درتاریخ آمده درجایی که مسلمانان نمی توانستند امنیت اقلیت ها را تأمین کنند، جزیه را پس می دادند.

دیدگاه امام خمینی (س)

امام خمینی (س) درباره امنیت اقلیت های ساکن در ایران، می گوید:

به این (اقلیت های دینی ای) که در ایران هستند، کسی حق ندارد تعرض بکند. اینها در پناه اسلام و مسلمین هستند... به این هایی که مذهب رسمی دارند، حق ندارند تعرضی بکنند. [۵۱]

ایشان در بحث فقهی خود می نویسد:

در صورت پایبندی اقلیت ها به شرایط ذمه، در امنیت کامل به سر می برند و هیچ شخصی نیز حق تعرض به آنان را ندارد. [۵۲]

۷. حقوق اجتماعی غیر مسلمانان

غیرمسلمانانی که درسایه حکومت اسلامی زندگی می کنند، از تمام حقوق اجتماعی برخوردارند. حضرت علی (ع) درنامه ها وفرمان هایش به زمامداران توصیه اکید به رعایت حقوق اجتماعی غیر مسلمانان نموده است، از جمله در نامه به مالک اشتر، بر احترام وحفظ حرمت غیر مسلمانان تأکید نموده و می فرماید:

«... فإنّهم صنفان؛ إمّا أخٌ لک فی الدّین وإمّا نظیرٌ لک فی الخلق»؛ [۵۳] مالک با مردم مهربان باش!... زیرا مردم دو دسته اند؛ دسته ای برادر دینی تو، و دسته ای دیگر، همانند تو در آفرینش می باشند.

در این نامه به دو گونه حقوق اشاره شده است:۱. حقوق دینی، که به اقتضای متدین بودن بر عهده دینداران نهاده می شود؛ ۲. حقوق انسانی، که هر انسانی سزاوار و شایسته آن است، از جمله مهربانی و ملاطفت حاکمان و کارگزاران حکومتی با همه مردم (چه متدین و چه غیر متدین).

همچنین در نهج البلاغه آمده است که: کشاورزان مشرک منطقه ای، از رفتار سخت گیرانه والی آن به امام علی (ع) شکایت می کنند. امام در نامه ای به حاکم تذکر می دهد که: «اگرچه اینان مشرکند، اما به موجب پیمانی که با حکومت اسلامی دارند، درخور دور شدن و ستم کردن نیستند. پس با ایشان مهربانیِ آمیخته با سختی را شعار خود قرار ده، با آن ها بین سخت دلی و مهربانی رفتار کن، برایشان بین نزدیک و زیاد نزدیک گردانیدن و دور و بسیار دور ساختن، جمع کن (یعنی با آنان به اعتدال رفتار کن) ». [۵۴]

اسلام نه تنها برای زنده های اهل کتاب، احترام قائل است، بلکه به پیروان خود دستور می دهد، حتی به مردگان آنان نیز احترام بگذارند. جابر بن عبدالله می گوید: جنازه ای از کنار ما رد شد. پیامبر اسلام (ص) برای احترام برخاست، ما نیز برخاستیم و عرض کردیم: ای رسول خدا! این جنازه یک نفر یهودی است! فرمود: «ألیست نفساً» آیا جنازه انسان نیست؟ «إذا رأیتم الجنازة فقوموا»؛ [۵۵] هر موقع که جنازه ای دیدید [چه مسلمان وچه غیر مسلمان]، برای احترام آن از جا برخیزید. روایت شده که امیر مؤمنان (ع)، هنگام گردش در شهر، پیر مرد نابینایی را دید که از مردم درخواست کمک می کرد. پرسید: «این کیست»؟ گفتند: مرد نصرانی است. حضرت فرمود: «استعملتموه حتّی إذا کبُر وعجز منعتموه أنفقوا علیه من بیت المال»؛ [۵۶] شگفتا! از او کار کشیدید و اکنون که پیر و ناتوان شده، او را از زندگی باز داشته اید! از بیت المال به او بپردازید تا آبرویش حفظ شود.

بنابراین، شهروندان حکومت اسلامی، هرچند نصرانی باشند، از بیت المال مسلمانان سهمی دارند و برای نگهداری آبروی آن ها باید در هنگام ناتوانی به آن ها کمک کرد.

نظر امام خمینی (س)

ایشان در پاسخ این پرسش که آیا در جمهوری اسلامی اقلیت های مذهبی جایگاهی دارند یا خیر، بدین مضمون فرمودند: ما مطمئناً نسبت به عقاید دیگران بیشترین احترام را قائل هستیم. پس از سرنگونی دیکتاتوری و استقرار یک رژیم آزاد، شرایط حیات برای اکثریت مسلمانان و اقلیت های مذهبی بسیار خوب خواهد شد. [۵۷]

در جای دیگر می گوید:

اسلام بیش از هر دینی و بیش از هر مسلکی به اقلیت های مذهبی آزادی داده است. آنان نیز باید از حقوق طبیعی خودشان که خداوند برای همه انسان ها قرار داده است، بهره مند شوند. ما به بهترین وجه از آن ها نگهداری می کنیم. [۵۸]

در اندیشه امام خمینی (س) غیر مسلمانان در نظام اسلامی همانند سایر افراد از حقوق برابر برخوردارند:

آنها با سایر افراد در همه چیز مشترک ]می باشند[ و حقوقشان به حسب قوانین داده می شود و در حکومت اسلامی آن ها در رفاه و آسایش هستند. [۵۹]

۸. حقوق اقتصادی غیر مسلمانان

یکی از حقوق بشری هر فردی حق اقتصادی است، مانند: حقّ مالکیت، حقّ کسب و کار و داشتن سرمایه. در نظام حقوقی اسلام، حق اقتصادی غیر مسلمانانی که با دولت اسلامی پیمان بسته اند، مانند جانشان محترم و از تعرض مصون است؛ چنان که در معاهدات پیامبر با اهل کتاب نیز بر این موضوع تأکید شده است.

همچنین اسلام، به چنگ آوردن اموال افرادی را که با کشور اسلامی در جنگند، از طریق حیله، نیرنگ یا دزدی، غیرمشروع می داند. از این رو، فقها دزدی از کافر را مشروع نمی دانند. در تاریخ نیز آمده است که در جریان جنگ خیبر، قبل از فتح قلعۀ خیبر، چوپان یهودیان آن جا اسلام آورد و گله گوسفندان را نزد پیامبر آورد تا به ایشان تسلیم کند. پیامبر در حالی که همه سربازان گرسنه بودند، بخشش او را قبول نکردند و به وی سفارش نمودند که این گله در دست تو امانت است و باید به صاحبانش برگردانی؛ [۶۰] در حالی که این اموال متعلق به دشمنانی بود که پیامبر با آنان در جنگ بودند.

گفتار سوم: تفاوت های حقوقی بین مسلمانان با غیرآنان

در فقه اسلامی یک سری احکام فقهی متفاوت نسبت به غیر مسلمانان وجود دارد:

۱. تفاوت میان مسلمانان و غیرآنان در احکام جزایی

الف. قصاص: در قصاص تساوی در دین شرط است. از این رو، مسلمان را به سبب کافر نمی توان قصاص کرد، مگر این که این کار عادت او باشد. [۶۱]

ب. دیه: دیه ذمی ۸۰۰ یا بر اساس برخی روایات، ۴۰۰۰ درهم است، درحالی که دیه مسلمان یکی از شش مورد است: ۱۰۰شتر، ۲۰۰ گاو، ۱۰۰۰گوسفند، ۲۰۰حله، ۱۰۰۰ دینار و یا ۱۰۰۰۰ درهم. [۶۲]

ج. حد زنا: اگر مرد کافر با زنی مسلمان زنا کند، حدّ او قتل است؛ درحالی که حدّ زانی مسلمان همیشه این گونه نیست و صرفاً در زنای مسلمان با زن شوهردار و زنای با زور و عنف حد قتل جاری می شود. [۶۳]

. مجازات قذف: اگر مسلمانی کافر را قذف کند؛ یعنی تهمت زنا، لواط و مانند آن به او بزند، تعزیر می شود؛ در حالی که کافر در صورت قذف مسلمان ۸۰ تازیانه حد می خورد. [۶۴]

هـ. جرم تفخیذ: حدّ غیر مسلمان قتل است؛ در حالی که حد ّ مسلمان ۱۰۰ تازیانه است. [۶۵]

۲. تفاوت در احکام مدنی

الف. ازدواج: مرد مسلمان می تواند با زن کافر (اهل کتاب) به طور موقت ازدواج کند؛ در حالی که اهل ذمه مجاز به چنین کاری نیستند. [۶۶]

ب. ارث: مسلمان از کافر ارث می برد؛ ولی کافر از مسلمان ارث نمی برد. اگر مسلمان وارث مسلمان نداشته باشد، ارث او به امام می رسد. [۶۷]

ج. جزیه: غیر مسلمانان باید جزیه بدهند؛ اما مسلمانان جزیه نمی دهند.

 علت و فلسفه تفاوت در احکام

عقل و فکر ما انسان ها قاصر از آن است که علت و فلسفه واقعی احکام را بداند و قطعاً جعل احکام از جانب شارع حکیم دارای حکمت و علت می باشد؛ ولی آنچه ما طبق برداشت خود از میان متون دینی و قواعد حقوقی به دست می آوریم، این است که: احکام و قواعد فقه جهت نظم و سازماندهی امور عبادی و غیر عبادی جامعه اسلامی تنظیم شده و موضوع آن افعال مکلفان است. این احکام بر دو دسته تقسیم می شود؛ احکام ثابت و احکام متغیّر. احکام ثابت مانند احکام عبادات که همیشه ثابت و غیرقابل تغییر است؛ اما احکام متغیّر، متناسب با ضرورت ها و اقتضائات زمان و مکان و مصالح امت اسلامی، قابل تغییر می باشد. صلاحیت تغییر این گونه احکام، تغلیظ و تشدید یا تخفیف آن به حاکم اسلامی واگذار شده است. احکام راجع به غیر مسلمانان، از احکام متغیّر بوده و در حوزه اختیارات و صلاحیت های حاکم اسلامی است. حاکم اسلامی متناسب با مصلحت و مقتضای زمان احکامی را وضع کرده، یا تغییری در آن ایجاد می نماید. تفاوت در احکام و حقوق اشخاص ساکن در یک سرزمین، چیزی عجیب نیست؛ بلکه در همه نظام های حقوقی دنیا، احکام وحقوق متفاوت نسبت به شهروندان وجود دارد. در جهان معاصر می بینیم که افراد ساکن یک کشور از حقوق و امتیازات یکسان برخوردار نیستند؛ بلکه برخی از افراد با محدودیت هایی مواجه هستند و برخی دیگر، از همه نوع امتیازی بهره مند هستند؛ ولی هیچ عاقلی این محدودیت ها را نقض حقوق بشر تلقی نمی کند؛ بلکه حاکمیت دولت ها ایجاب می کند که طبق مصلحت و رعایت عقاید و باورهای ملی، و نیز برای نظم و نسق و امنیت و اداره بهتر سرزمینشان قواعد و مقررات خاص وضع می کنند.

به طور کلی افراد ساکن در یک کشور از یک لحاظ به دو دسته تقسیم می شوند:

۱. ا تباع: آن ها کسانی هستند که شناسنامه و برگ هویت آن کشور را دارند.

۲. بیگانه: افرادی هستند که تابعیت کشورهای دیگر را دارند.

در حقوق داخلی کشورهای جهان، مقررات و قوانین متفاوتی نسبت به این دو دسته افراد وجود دارد؛ مثلاً اتباع یک کشور از تمام مزایای اجتماعی، سیاسی و یا فرهنگی برخوردار هستند؛ در حالی که اتباع بیگانه با محدودیت های زیادی مواجه بوده و از بسیاری از حقوق محروم هستند؛ مثلاً اتباع بیگانه نمی توانند خود را نامزد پست های دولتی نمایند و یا نمی توانند مالک عقار (اموال غیرمنقول) شوند و حتی بدون پروانه اقامت، حق زندگی در کشور دیگر را ندارند. دولت ها نیز طبق کنوانسیون های بین المللی، خود را متعهد می دانند که حداقل حقوق[۶۸] بشری را نسبت به اتباع بیگانه رعایت کنند.

اگرچه نظام حقوقی اسلام قابل مقایسه با دیگر نظام ها نیست، ولی تشابهاتی وجود دارد. از نقاط مشترک آن ها تفاوت های موجود در حقوق و تکالیف افراد است. اشخاصی که مسلمان هستند و تابعیت اسلام را دارند، قطعاً از امتیازاتی برخوردارند و غیرمسلمانان از برخی امتیازات محروم می باشند؛ ولی این موضوع، ارتباطی به حقوق بشری ندارد؛ بلکه اسلام کاملاً حقوق بشر را نسبت به غیر مسلمانان به رسمیت شناخته است. تفاوت احکام در اسلام به معنای آن نیست که انسانها از لحاظ انسانیت به چند درجه تقسیم شده باشند، چنان که برخی چنین می پندارند؛ [۶۹] بلکه مصلحت اسلام و جامعه نوپای اسلامی، اقتضای وضع چنین قواعد و احکامی را داشت؛ مثلاً دیه یک فرد کافر دربرخی روایات هشتصد درهم و در برخی روایات چهار هزار درهم آمده است؛ درحالی که دیه مسلمان ده هزار درهم است. آیا معنای جعل چنین قانونی مبیّن این است که ارزش خون مسلمان یازده برابر خون کافراست؟

پاسخ این است که ماهیت دیه قیمت خون انسان نیست و دیۀ تعیین شده درشریعت نمی تواند قیمت خون انسان باشد؛ زیرا خون انسان با معیارهای مادی قابل تقویم نیست؛ بلکه دیه در حقیقت جبران بخشی از لطمات مالی وخسارات مادی وارده بر مجنی علیه یا اولیای دم او می باشد. هدف شارع از وضع دیه، مجازات و تنبیه کردن مجرم می باشد و شارع با تنبیه او می خواهد دیگران را متنبّه کند تا پس از این، کسی مرتکب این گونه اعمال نشود. علاوه بر تنبیه مجرم، دل جویی از مجنی علیه نیز می باشد؛ یعنی وقتی مجرمی تنبیه شد، مجنی علیه آرامش خاطر می یابد؛ زیرا عدالت درحق او اجرا شده است و خسارت های وارده او نیز به صورتی پرداخت می شود[۷۰].

بنابراین، دیه قیمت خون انسان نیست تا معیار ارزش قرار گیرد؛ بلکه شارع به جهت حمایت از زیان اقتصادی وارده به خانواده مقتول و تنبیه قاتل، با شرایطی دیه را بر عهده جانی گذاشت تا خسارت وارده جبران شود؛ اما راجع به دیه کافر چنین مصلحتی وجود ندارد؛ زیرا هدف اسلام این است که کفر و شرک ریشه کن شود و جلو عوامل تقویت کننده آن گرفته شود. یکی از راه های تقویت جبهه باطل، حمایت مالی از آنان است و اگر مسلمانی فرد کافر را به قتل برساند و ده هزار درهم از سرمایه مسلمانان تحت عنوان دیه به وارثان کافر داده شود، از لحاظ اقتصادی جبهه باطل تقویت می شود و این بر خلاف اهداف اسلام است؛ ولی برخی تفاوت ها مربوط به شرایط زمانی و مکانی است وبا تبدل این شرایط تغییر می پذیرد؛ به عنوان نمونه می توان به مسأله قصاص مسلمانان در برابر کافر اشاره کرد که برخی از روایات هیچ فرقی بین کافر و مسلمان در امر قصاص قائل نشده است. [۷۱] اگر مصلحت جامعه اسلامی ایجاب کند، حاکم اسلامی می تواند در این حکم تغییر ایجاد کند؛ چنان که در برخی روایات دیه ذمی، مانند دیه مسلم آمده است [۷۲].

حقیقت جزیه و فلسفه تشریع آن

یکی دیگر از احکام فقهی نسبت به کافران، «جزیه» است که درباره آن بحث بسیاری صورت گرفته است. برخی «جزیه» را مترادف با «باج» پنداشته اند و اسلام را متهم به باج گیری و ظلم و اجحاف نموده اند. آنچه بیش از هرچیز به این اتهام دامن زده و اذهان بسیاری را تاریک نموده، سخنان و نوشته های شرق شناسان و نویسندگان غرب است که در این زمینه کم نگفته و کم ننوشته اند.

حال سؤال این است که فلسفه تشریع جزیه چیست؟ آیا جزیه باج خواهی است؟

در ماهیت جزیه، فقها نظریات مختلفی ارائه داده اند که برخی از این دیدگاه ها، زمینه سوء استفاده را فراهم کرده است. برخی آن را مجازات اهل کتاب توأم با تحقیر دانسته اند که از ذکر آن ها در اینجا صرف نظر می شود و فقط نظر کسانی که آن را نوعی مالیات دولت اسلامی می دانند ذکر می شود:

۱. علامه طباطبایی:

اما جزیه، پس آن عطیه ای است که از اهل ذمه اخذ و در جهت حفظ ذمه آنان و حسن اداره ایشان مصرف می گردد وهر حکومتی که بخواهد روی پای خود بایستد، چه حکومت حق و چه حکومت باطل، از مثل چنین مالیاتی بی نیاز نیست. [۷۳]

۲. شهید مطهری:

جزیه ای که اسلام از اهل ذمه دریافت می دارد، از باب پاداش و هبه است، تا این که آن را در مصالح کشور اسلامی و جهت دفاع از اهل ذمه در مواقع خطر، به مصرف برساند. اسلام اهل ذمه را مکلف به شرکت در جهاد نکرده و این در حالی است که آنان با مسلمانان در مزایا و منافع جهاد شریکند. پس، این چنین نیست که جزیه صرفاً به خاطر متارکه جنگ با آنان دریافت شود، بدون هیچ گونه تعهد و التزام و خدمتی نسبت به آنان، تا این که این کارباج گرفتن باشد. [۷۴]

۳. وهبه زحیلی می نویسد:

جزیه شکلی از اشکال عقاب نیست که به خاطر کفر یا عدم ایمان گروهی به اسلام متوجه آنان گردد، آنچنان که شرق شناسان پنداشته اند، همان گونه که این مالیات به خاطر خوار نمودن غیر مسلمانان نیز واجب نشده؛ بلکه جزیه مظهر طاعت و عدالت اجتماعی در بین هم وطنان است. [۷۵]

۴. ابو یوسف نیز در کتاب الخراج علت گرفتن جزیه را این گونه مطرح کرده است:

خون و اموال اهل کتاب با دادن جزیه حراست می شود. [۷۶]

۵. برخی دیگر اعتقاد دارند که:

جزیه در عوض خمس و زکات است که مسلمانان می دهند؛ چون زکات وخمس دراختیار حاکم اسلامی قرار می گیرد و او علاوه بر هزینه در مصارف مقرر، چه بسا در مصارف لازم حکومت نیز هزینه کند. [۷۷]

سؤالی که اینجا مطرح است این است که اگر جزیه به موجب حمایت از اهل ذمه و به دلیل شرکت نکردن آن ها در جنگ وامور دفاعی از سرزمین محل زندگی اخذ می شود، پس تعبیر «صاغرون» در آیه ۲۹ سوره توبه که آیه تشریع جزیه است، به چه معنا است؟ بیشتر مفسران آن را به معنای تحقیر وخوار شمردن دانسته و می گویند: فلسفه تشریع جزیه این است که از اهل کتاب جزیه بگیرید تا آنان خوار و تحقیر شوند. اما برخی از تفاسیر جدید نظر دیگری دارند:

در تفسیر نمونه آمده است:

«صاغر» از ماده «صغر» (بر وزن پسر) به معنای کسی است که به کوچکی راضی شود و منظور از آن در آیۀ فوق آن است که پرداختن جزیه به عنوان خضوع دربرابر آیین اسلام و قرآن بوده باشد و به تعبیر دیگر، نشانه ای برای همزیستی مسالمت آمیز و قبول موقعیت یک اقلیت سالم و محترم در برابر اکثریت حاکم بوده باشد. اینکه بعضی از مفسران، آن را به عنوان تحقیر و توهین و اهانت و سخریه اهل کتاب تفسیر کرده اند، نه از مفهوم لغوی کلمه استفاده می شود و نه با روح تعلیمات اسلام سازگار است و نه با سایر دستوراتی که درباره طرز رفتار با اقلیت های مذهبی به ما رسیده است، تطبیق می کند. [۷۸]

خلاصه نظریات این می شود که جزیه از اشخاص بالغ ذکور اهل کتاب دریافت می شود؛ به منظور این که در حفظ اهل ذمه و حسن اداره آنان و حمایت از حقوق ایشان مصرف گردد. همچنین این مالیات در عوض عدم شرکت آنان در امور نظامی و دفاعی و عدم ورود به ارتش اسلامی است و عدم پرداخت زکات و خمس، اخذ می شود؛ همچنان که مورخ سرشناس غربی «ویل دورانت» نیز از جزیه همین برداشت را دارد. وی درباره جزیه می نویسد:

این مالیات فقط بر عهده ذمیانی که توانایی برداشتن سلاح داشتند، مقرر بود و راهبان، زنان، نابالغان، بردگان، پیران، عاجزان، کوران، و فقیران از پرداخت آن معاف بودند. در عوض، ذمیان از خدمت سربازی آسوده بودند... زکات نیز که از درآمد سالانه بود، نمی دادند و دولت می بایست از آنها حمایت کند. [۷۹]

منبع:

مجموعه آثار همایش بین المللی امام خمینی (س) و قلمرو دین (۱) «کرامت انسان»، ج۱، ص۶۳.

پی نوشت ها:

قرآن کریم.

۱. صحیح البخاری، محمد بن اسماعیل البخاری، دار الفکر، بیروت، بی تا.

۲. کتاب الخراج، ابو یوسف یعقوب بن ابراهیم، القاهرة، المطبعة السلفیة، الطبعة الثالثة، ۱۳۸۲.

۳. السنن الکبری، احمد بن الحسین بن علی البیهقی، دارالفکر، بیروت، بی تا.

۴. الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة، زین الدین بن علی الجبل العاملی (شهید ثانی)، بی تا

۵. آثار الحرب فی الفقه الاسلامی، وهبة الزحیلی، دارالفکر، دمشق، الطبعة الرابعة، ۱۹۹۲.

۶. شرح رسالة الحقوق، السید علی القپانچی، اسماعیلیان، قم، ۱۴۰۶ق.

۷. غیر المسلمین فی المجتمع الاسلامی، یوسف القرضاوی، مؤسسة الرسالة، ۱۴۱۵ق.

۸. تحریر الوسیله، امام خمینی، دار الکتب العلمیة، قم.

۹. صحیفه امام، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، ۱۳۷۸.

۱۰. فرهنگ نوین (ترجمه قاموس العصری)، انطون الیاس، ترجمه سید مصطفی طباطبائی، چاپخانه اسلامیه، تهران، ۱۳۷۰.

۱۱. فتوح البلدان، احمد بن یحیی بن جابر بلاذری، ترجمه محمد توکل، نشر نقره، چاپ اول، ۱۳۳۷.

۱۲. عدالت و قضا در اسلام، صدرالدین بلاغی، امیرکبیر، تهران، چاپ پنجم، ۱۳۷۰.

۱۳. تحقیق در دو نظام حقوقی جهانی بشر از دیدگاه اسلام و غرب، محمدتقی جعفری، دفتر خدمات حقوقی بین المللی جمهوری اسلامی ایران، تهران، ۱۳۷۰.

۱۴. کرامت در قرآن، عبدالله جوادی آملی، مرکز نشر فرهنگی رجاء، تهران، چاپ سوم، ۱۳۷۲.

۱۵. فلسفه حقوق بشر، عبدالله جوادی آملی، مرکز نشر اسراء، قم، چاپ چهارم، ۱۳۸۳.

۱۶. وسائل الشیعه، حر عاملی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ۱۳۹۱ق.

۱۷. اصل منع توسل به زور، سید ابراهیم حسینی، پژوهشکده فرهنگ و معارف، قم، ۱۳۸۲.

۱۸. مبانی اندیشه سیاسی اسلام، عباسعلی عمید زنجانی، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه، تهران، چاپ دوم.

۱۹. فروغ ابدیت، جعفر سبحانی، مؤسسه فرهنگی سید الشهداء، قم.

۲۰. مبانی حقوق بشر، سید صادق حقیقت، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه، تهران، ۱۳۸۱.

۲۱. المبسوط، شیخ طوسی، المکتبة المرتضویة، چاپ دوم.

۲۲. پیام قرآن، ناصر مکارم شیرازی، مطبوعاتی هدف، قم، ۱۳۷۳.

۲۳. دیه یا مجازات مالی، فاضل صالحی، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ سوم، قم، ۱۳۷۸.

۲۴. المیزان فی تفسیر القرآن، سید محمد حسین طباطبائی، نشر مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، چاپ سوم، ۱۳۹۴ق.

۲۵. إعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی، مؤسسۀ آل البیت، قم.

۲۶. روح الدین الاسلامی، عفیف عبد الفتاح طبّارة، دارالکتب، لبنان، بی تا.

۲۷. ارث اقلیت های دینی، عزیز الله فهیمی، انتشارات اشراق، ۱۳۸۰.

۲۸. فرهنگ بزرگ جامع نوین (ترجمه المنجد)، لوئیس معلوف، ترجمه احمد سیاح، انتشارات اسلام، تهران.

۲۹. بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، مؤسسة الوفاء، چاپ دوم، بیروت، لبنان، ۱۴۰۳ق.

۳۰. مجله آفتاب، «حقوق بشر و روشنفکری» در گفتگو با: محسن کدیور، ش ۲۷ و ۲۸.

۳۱. زبدة البیان فی أحکام القرآن، احمد بن محمد محقق اردبیلی، المکتبة المرتضویة.

۳۲. فرهنگ معین، محمد معین، انتشارات امیرکبیر، چاپ بیست و یکم، تهران، ۱۳۸۳.

۳۳. پیرامون انقلاب اسلامی، مرتضی مطهری، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، چاپ دوم، ۱۳۶۱.

۳۴. داستان راستان، مرتضی مطهری، صدرا، قم.

۳۵. جهاد، مرتضی مطهری، انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، بی تا.

۳۶. الاختصاص، محمد بن نعمان مفید، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، بیروت.

۳۷. تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و دیگران، دار الکتب الاسلامیة، تهران، ۱۳۷۰.

۳۸. دراسات فی ولایة الفقیه، حسینعلی منتظری، المرکز العالمی للدراسات الاسلامیة، قم، بی تا.

۳۹. دیدگاه های حقوقی، حسین مهرپور، اطلاعات، تهران.

۴۰. جواهرالکلام، محمدحسن نجفی، دارالکتب الاسلامیة، تهران.

۴۱. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، الهادی، ۱۳۷۹.

۴۲. تاریخ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، ترجمه ابراهیم آیتی، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چاپ هفتم، ۱۳۷۴.

۴۳. سیری در رسالة الحقوق امام سجاد، یثربی، انتشارات فرهنگ آفتاب، ۱۳۸۴.

۴۴. تاریخ تمدن، ویل دورانت، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، بی تا.

منابع

[۱]. فرهنگ نوین، ص ۵۸۸؛ فرهنگ بزرگ جامع نوین، ج۲، ص۱۷۱۶؛ فرهنگ معین، ج۳، ص۲۹۲۹.

[۲]. کرامت در قرآن، ص‏۷.

[۳]. علق (۹۶) : ۳.

[۴]. الرحمن (۵۵) : ۷۸.

[۵]. اسراء (۱۷) : ۷۰.

[۶]. بقره (۲) : ۲۹.

[۷]. لقمان (۳۱) : ۲۰.

[۸]. اعراف (۷) : ۱۷۹؛ فرقان (۲۵) : ۴۴؛ محمد (۴۷) : ۱۲.

[۹]. تحقیق در دو نظام حقوقی جهانی بشر از دیدگاه اسلام و غرب، ص ۲۷۸ – ۲۹۸.

[۱۰]. پیرامون انقلاب اسلامی، ص ۴۶- ۴۷.

[۱۱]. جواهر الکلام، ج ۳۰، ص ۴۳.

[۱۲]. ممتحنه (۶۰) : ۸.

[۱۳]. پیام قرآن، ج۱۰، ص ۳۸۶.

[۱۴]. السنن الکبری، ج۹، ص۹۰.

[۱۵]. اصل منع توسل به زور، ص ۱۲۰.

[۱۶]. شوری (۴۲) : ۱۳.

[۱۷]. آل عمران (۳) : ۱۹.

[۱۸]. آل عمران (۳) : ۸۵.

[۱۹]. حجرات (۴۹) : ۱۳.

[۲۰]. نساء (۴) : ۱.

۲۱. بحارالانوار، ج ۶۱، ص ۶۵.

[۲۲]. الاختصاص، ص ۳۴۱.

[۲۳]. مائده (۵) : ۱۸.

[۲۴]. مائده (۵) : ۳۲.

[۲۵]. بقره (۲) : ۱۷۹.

[۲۶]. فلسفه حقوق بشر، ص۱۸۲- ۱۸۳.

[۲۷]. بحار الانوار، ج۲۰، ص ۹۸.

[۲۸]. بقره (۲) : ۲۵۶.

[۲۹]. کهف (۱۸) : ۲۹.

[۳۰]. یونس (۱۰) : ۹۹.

[۳۱]. مبانی اندیشه سیاسی اسلام، ص ۴۲۰.

۳۲. فتوح البلدان، ص ۹۶؛ تاریخ یعقوبی، ج۱، ص ۴۵۲؛ اعلام الوری باعلام الهدی، ج۱، ص ۲۵۴- ۲۵۷.

[۳۳]. ر. ک: آل عمران (۳) : ۶۱.

[۳۴]. تفسیر نمونه، ج۳، ص۲۲.

[۳۵]. فتوح البلدان، ص۶۵؛ کتاب الخراج، ص۷۲.

[۳۶]. فتوح البلدان، ص ۹۶؛ تاریخ یعقوبی، ج۱، ص ۴۲۵؛ اعلام الوری باعلام الهدی، ج۱، ص ۲۵۴- ۲۵۷.

۳۷. صحیفه امام، ج۴، ص ۴۴۱.

[۳۸]. ر. ک: همان، ج۴، ص ۴۳۰.

[۳۹]. عنکبوت (۲۹) : ۴۶.

[۴۰]. صحیفه امام، ج ۴، ص ۴۱۰ - ۴۱۱.

[۴۱]. همان، ص ۳۳۶- ۳۳۷.

[۴۲]. زبدة البیان فی احکام القرآن، ص ۳۲۹.

[۴۳]. وسائل الشیعه، ج۱۹، باب ۱۳، ح۸.

[۴۴]. المبسوط، ج۴، ص ۲۴۰.

[۴۵]. به نقل از: دیدگاه‏های جدید حقوقی.

[۴۶]. داستان راستان، ج۱، ص ۳۴.

[۴۷]. شرح رساله الحقوق، ج۲، ص۵۹۰.

[۴۸]. فتوح البلدان، ص ۱۶۷؛ عدالت و قضا در اسلام، ص ۵۷.

[۴۹]. روح الدین الاسلامی، ص ۲۱۴.

[۵۰]. سیری در رساله الحقوق امام سجاد، ج ۳، ص۵۲۳.

[۵۱]. صحیفه امام، ج ۵، ص ۱۲۵.

[۵۲]. ر. ک: تحریر الوسیله، ج۲، ص ۵۰۱- ۵۰۲.

[۵۳]. نهج البلاغه، نامه ۵۳، ص ۵۶۶.

[۵۴]. همان، نامه ۱۹، ص ۴۹۸.

[۵۵]. صحیح بخاری، ج۲، ص۸۵.

[۵۶]. وسائل الشیعه، ج۱۵، ص ۶۶، ح۱.

[۵۷]. ر. ک: صحیفه امام، ج۴، ص۳.

[۵۸]. صحیفه امام، ج ۴، ص ۳۳۶- ۳۳۷.

[۵۹]. همان، ج ۱۱، ص ۲۹۰.

[۶۰]. فروغ ابدیت، ج ۲، ص ۲۴۷.

[۶۱]. دراسات فی ولایة الفقیه، ج۳، ص ۳۸۳.

[۶۲]. تحریر الوسیله، ج۲، ص ۵۱۹.

[۶۳]. الروضة البهیة، ج۹، ص ۶۵؛ تحریر الوسیله، ج۲، ص ۴۶۲.

[۶۴]. تحریر الوسیله، ج ۲، ص ۴۷۴.

[۶۵]. همان، ص ۴۶۹.

[۶۶]. همان، ج۱، ص ۲۸۵.

[۶۷]. همان، ص ۳۶۴.

[۶۸]. minimum standard.

[۶۹]. مجله آفتاب، «حقوق بشر و روشنفکری» در گفتگو با محسن کدیور، ش ۲۷ و۲۸.

[۷۰]. دیه یا مجازات مالی، ص ۴۶.

[۷۱]. مبانی حقوق بشر، ص ۳۶۱.

[۷۲]. وسائل الشیعه، ج۲۹، ص ۱۰۸.

[۷۳]. المیزان، ج۹، ص ۲۳۹ – ۲۴۰.

[۷۴]. جهاد، ص ۶۶- ۶۷.

[۷۵]. آثار الحرب فی الفقه الاسلامی، ص ۶۲۹.

[۷۶]. کتاب الخراج، ص ۱۳۲.

[۷۷]. غیر المسلمین فی المجتمع الاسلامی، ص۵۵.

[۷۸]. تفسیر نمونه، ج۷، ص ۳۵۴.

[۷۹]. تاریخ تمدن، ج۴، ص ۲۷۹

. انتهای پیام /*