مهمترین چالشهای پیش روی انقلاب اسلامی ایران در دهۀ سوم

سید ابوتراب فاضل[1]

 خلاصه مقاله

هدف اصلی نگارش این مقاله یافتن پاسخ به این سؤال اصلی است که «چالشهای مهم انقلاب اسلامی در دهه سوم کدامند؟ و در مقام پاسخ با رویکردی تاریخی ـ تحلیلی، نگارنده سعی کرده تا تحولات ساختاری دو دهه قبل را به عنوان مبنای نظری تحلیل دست مایه قرار دهد و بر این اساس چالش های انقلاب اسلامی را در دو حوزه فرهنگ و سیاست، بررسی نماید.

واقعیت این است که جامعه ای که امروزه در تب تحولات سیاسی و فرهنگی بی تابی می کند، مولود تحول اساسی در بنیادهای اجتماعی است. تحول در ترکیب فرهنگی جامعه از طریق اشاعه شبکه گسترده یی از مدارس و دانشگاهها، ارتباطات رسانه ای، افزایش شهرنشینی، افزایش جمعیت باسواد و قشر روشنفکر، رشد صنعت و... میسر شده است و اگر چه این مؤلفه ها کاملاً بطی ء و کند حرکت کرده اند، ولی لایه های اجتماعی را در اوایل دهه سوم و از این بعد بشدت تأثیرپذیر ساخته اند. این تحول چنانکه به طور تفصیل در متن آمده است ـ در بعد اجتماعی پیامد مستقیم دگرگونیهای ساختاری می باشد که در دوران 18 ساله پس از انقلاب اسلامی رخ داد و در بعد فکری مولود تحولی است که در این دوران، حتی در بخشی از نخبگان سیاسی زائیده و پرورش یافته انقلاب و بطور عمده در میان نسل تحصیل کرده و جوان جامعه پدید آمد. بنابراین از این نگاه می توان شرایط موجود و دورنمای آینده را مرحله ای نوین در فرایند توسعه انقلاب اسلامی، رویکرد جدید در تبیین مفاهیم و ارزشهای انقلاب و تلاشی نو برای بازسازی جامعه بر مبنای این انگاره ها و مفاهیم شناخت.

در الگوی پیشنهادی این نوشتار، چالش های اجتماعی عبارت است از مسایل و عرصه هایی که در حال حاضر و آینده، حیات اجتماعی ایران را بنا به الزامات موجود به مبارزه خواهد طلبید و در نهایت به تکوین انگاره ها، فضای جدید و رفتارهای نو خواهد انجامید نهایت این فرایند رفتارهای جدید شهروندان است که در صورت عدم پاسخ یابی مقتضی می تواند بسان یک تهدید، اجتماع ایران را با معضلاتی روبرو سازد. اما در این وضعیت رفتار حکومتی و همچنین نوع نظام داده و ستاده می تواند بهترین و مؤثرترین روش برای سامان مندی فرایند فوق الذکر باشد.

به اعتقاد نگارنده در چند حوزه طی دو دهه گذشته و تحت تأثیر فضای انقلابی، جنگ و سازندگی تحولات ژرفی رخ داده است:

1ـ تحول جمعیتی: بر اساس آمار، جمعیت ایران در طول دو دهه حدوداً به 2 برابر رسیده است که در این میان ظهور نسل جدیدی را سبب گشته است. نسل جدید و جوان خواسته های نو و جدیدی را دنبال می کند.

2ـ تحول در عرصه شهرنشینی

3ـ افزایش با سوادی

4ـ تحول رسانه ای (اعم از مطبوعات و رسانه های تصویری)

5ـ تحول در قشر روشنفکر

6ـ تحول در ساختار طبقاتی

مسلماً انقلاب ما در سالهای آینده با توجه به تحولات ساختاری رخداده در زمینه سیاست و فرهنگ و دیگر شاخصه های اجتماع با مسایل، موانع و حتی موفقیت هایی روبرو خواهد شد که درک عمیق از ریشه این تحولات می تواند همۀ مسایل پیش رو را به نمادهای موفقیت و کامیابی بدل سازد. گریزی از واقعیت نیست که جهان امروزی نیازها و ضرورتهای خاص خود را می طلبد و روزآمدی رفتارها و رویکردهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی می تواند بزرگترین و مؤثرترین شیوه برای برخورد با چالش های آینده باشد.

 انقلاب اسلامی ایران به طور اساسی مولود شرایطی بود که بعد از سالهای آغازین دهه 40 شمسی در کشور جاری و ساری شد. تحولات ساختاری، تمامی عرصه ها و قلمروها را در بر گرفت و نهایتاً ساخت سیاسی شاهنشاهی را هدف قرار داد. بسیاری از پژوهشگران در بررسی تحولات دو دهه آخر حیات سیاسی محمدرضا به مواردی از جمله رشد طبقات متوسط، آگاهی اجتماعی، بهبود شرایط اقتصادی، تغییر در عرصه تکنولوژی رسانه ای، آموزش، سواد و صنعتی شدن، شهر نشینی و... به عنوان علل ناپایداری شرایط اواخر دهه 50 شمسی اشاراتی دارند.

از سوی دیگر بررسی دقیق و علمی پدیده های سیاسی ـ اجتماعی این حکم نسبتاً قطعی را جاری می سازد که «تحولات ساختاری» یک واقعیت انکارناپذیر می باشد و در تمامی جوامع به نحوی از انحاء خود را نمایان می سازد. تحولات ساختاری فرایندی است مبتنی بر تحول اجتماعی بر مبنای توسعه اقتصادی ـ سیاسی که طی آن بسیاری از شاخص های جوامع توسعه نیافته تغییر می کنند. البته نوسازی لزوماً به معنای پیشرفت نیست، ولی مفهوم «تغییر» کاملاً از آن مستفاد می شود.1 به عبارتی همه جوامعی که به نوعی فرایند نوسازی را آغاز نموده اند بعد از گذشت چند سال با «تغییر» در حوزه های فرهنگ، اقتصاد، سیاست و... مواجه بوده اند. بر این اساس تحولات ساختاری ناظر بر فرایندی است که عمده شاخص های اجتماعی را دچار تغییر و تحول می نماید و نفس حاکمیت این فرایند موجب رشد این شاخص ها می گردد. ضمن اینکه رشد آنها (بنا به تجربه کشورهای توسعه نیافته) به هیچ عنوان نشان از «مدرن شدن» نمی باشد، چه اینکه در همه تجارب به دست آمده در کشورهای توسعه نیافته، گذر از جامعه سنتی به جامعه نو، پایه اصلی فرایند تحولات ساختاری می باشد.

در نگاه بومی گرایانه به توسعه، از آنجا که جامعه ایران آموزه ها، ایستارها، هنجارها و بستر اجتماعی متفاوتی را ـ نسبت به جوامع غربی ـ با خود حمل می کند، ضرورت دارد تا تحولات ساختاری در بستر ملی تعریف شود و لذا عناصر ذیل را در این فرایند مؤثر می دانیم:

1ـ افزایش نسبت شهرنشینی و صنعتی شدن،

2ـ تحرک اجتماعی، رشد سواد و گرایش عمومی به رسانه ها،

3ـ هویت یابی افراد جامعه بر مبنای آموزه های دین اسلام و مؤلفه های ملی ایران،

4ـ حاکمیت ایستارها و انگاره های عقلانی،

5ـ افزایش سطح مشارکت سیاسی شهروندان.

پس از انقلاب اسلامی، نوسازی در قالب برنامه های توسعه و به مفهوم مدرن شدن، در سالهای بعد از جنگ شروع شد، رشد صنعتی، تحول در انگاره های توده مردم، میل به افزایش مصرف، رشد شهرنشینی، گسترش آموزش عالی و... شاخص های چنین روندی بود. نهایت این فرایند اگر چه به بهسازی ساختاری جامعه ایران کمک نکرد ولی بدون تردید تحولات عمیقی را در ساخت جمعیتی ـ اجتماعی کشور ایجاد کرد و به تبع آن در نهادهای اجتماعی، آموزش، فرهنگ و.... تغییرات چشمگیری به وجود آورد. متأسفانه باید اذعان نمود که عمق این دگرگونی ها که ریشه بسیاری از چالشهای حال و آینده این جامعه است بررسی نگردیده و در این نوشتار نیز سعی خواهد شد تنها به بخشی از این تحولات اشاره ای شود.

واقعیت این است که جامعه ای که امروزه 28 درصد آن را نسل جوان از چهارده تا 29 سال تشکیل می دهد، مولود تحول اساسی در بنیادهای اجتماعی است. تحول در ترکیب فرهنگی جامعه از طریق اشاعه شبکه گسترده ای از مدارس و دانشگاهها، تحول در شبکه ارتباطی درون کشوری و ایجاد پیوند مستقیم میان شهرها و روستاها و اعطای خدمات جدید رفاهی مانند آب، برق، تلفن و... به بخش عظیمی از مردم روستاها و بدینسان افزایش گسترده شهرها و تبدیل جامعه روستایی موجود به جامعه ای نیمه شهری یا شبه شهری، گسترش وسایل و امکانات جدید ارتباطی مانند تلویزیون، ویدئو، موبایل، ماهواره و.... در میان بخش کثیری از جامعه، تحولات عمیق و گسترده اقتصادی و پیدایش یک طبقه متوسط پرشمار شهری ـ روستایی در کشور و سرانجام افزایش بی سابقه مصرف کالاهای جدید در ابعادی شگرف، دگرگونی هایی بس عمیق و تحول برانگیز در ساختار اجتماعی جامعه ایران پدید آورده است. این دگرگونی ها چنان گسترده و ژرف است که به درستی می توان از آن به عنوان یک «انقلاب ساختاری» یاد کرد و عامل ناشناخته ای است که در بنیاد مسایل اجتماعی بعد از انقلاب قرار گرفته و ابعاد چالشها را فراتر از رقابت گروههای سیاسی یا رفتار حکومتگران نشان می دهد. در واقع، بدون وجود و حضور پیامدهای این «انقلاب ساختاری»، تحول فکری در میان بخش عمده ای از نسل جوان، یا شکل نمی گرفت و یا نمی توانست به یک پدیده اجتماعی مهم مبدل شود.

این تحول چنانکه گفتیم در بعد اجتماعی پیامد مستقیم دگرگونیهای ساختاری بود که در دوران 18 ساله پس از انقلاب اسلامی رخ داد و در بعد فکری مولود تحولی بود که در این دوران حتی در بخشی از نخبگان سیاسی زاییده و پرورش یافته انقلاب و به طور عمده در میان نسل تحصیلکرده و جوان جامعه پدید آمد. بنابراین از این نگاه می توان شرایط موجود را، مرحله ای نوین در فرایند توسعه انقلاب اسلامی، رویکردی جدید در تبیین مفاهیم و ارزشهای انقلاب و تلاشی نو برای بازسازی جامعه بر مبنای این انگاره ها و مفاهیم شناخت.

به بیانی دیگر، چنانچه تجربه بسیاری از جوامع بشری نشان داده، اصولاً بروز خواست تحول و دگرگونی در مقاطع 20 ساله حیات اجتماعی امری طبیعی است. این دورانی است که نسل جدیدی از نخبگان فکری و سیاسی به عرصه بلوغ می رسند و طبعاً خواستار ایفای نقش خود در مدیریت جامعه می گردند. در حقیقت انقلاب ساختاری از قالب هنر مدیریت سیاسی کشور باید به عرصه های مختلف پویایی و «جان بخشی» کند، به نوعی که همراه با تحولات، شرایط جدید با الزامات روز آمد، بوجود آید، در این صورت هیچگاه چالشها به تهدید نمی انجامد.

تبدیل چالش به «فرصت» یا «تهدید» یک مبحث کاملاً ضروری در مباحث اجتماعی است. اینکه آیا میدان چالش به عرصه فرصت بدل می شود یا بسان تهدیدی خودنمایی می کند به مؤلفه هایی چند بستگی دارد: رفتار حکومتی، فرایند تحول ساختاری و الزامات جامعه داخلی و جهانی از جمله مؤثرترین آنها است. در حقیقت وجود چالش در تمامی جوامع یک امر کاملاً بدیهی و به اقتضای هویت متغیّر بشر ضروری است. جوامعی که این چالشها را به عنوان جزیی از حیات سیاسی ـ اجتماعی خود پذیرفته اند، مسالماً در مهار و تبدیل آنها به «فرصت» بهترین کارآمدی را از خود نشان می دهند ولی در جوامع کمتر توسعه یافته عدم درک این چالشها در زمان مساعد، رفتار ناهنجار در برخورد با آنها بعضاً تلاش برای مبارزه با آن، باعث می گردد تا چالش های اجتماعی که ماهیتاً انکار ناپذیر می باشد، بسان یک تهدید قلمداد شده و در برخورد با آن نه تنها مهار چالش امکان پذیر نگردد، بلکه میدان برای از دست رفتن همه فرصتها مهیا شود. با توجه به آنچه گفته شد و با فرض این موضوع که انقلاب اسلامی ایران در دهه سوم فضای جدیدی را از نظر سیاسی ـ اجتماعی ـ فرهنگی و اقتصادی تجربه خواهد کرد، در این نوشتار سعی خواهد شد تا مدل ذیل به آزمون گذاشته شود:

چالشهای اجتماعی                   انقلاب ساختاری                تحول ساختاری

 

                                        تکوین انگاره های نو

                                      بروز خواسته ها                             ظهور رفتار جدید

                                        و مطالعات جدید                               شهروندان

 

در الگوی فوق چالشهای اجتماعی عبارت است از مسایل و عرصه هایی که در حال حاضر و آینده حیات اجتماعی ایران را بنا به الزامات موجود به مبارزه خواهد طلبید و در نهایت به تکوین انگاره ها، فضای جدید و رفتارهای نو خواهد انجامید. نهایت این فرایند رفتارهای جدید شهروندان است که در صورت عدم پاسخ یابی مقتضی می تواند بسان یک تهدید، اجتماع ایران را با معظلات ساختاری روبرو سازد. اما در این وضعیت رفتار حکومتی و همچنین نوع نظام داده و ستاده می تواند بهترین و مؤثرترین روش برای سامان دهی فرایند فوق الذکر باشد.

با توجه به آنچه گفته شد در بخش اول این نوشتار، تلاش می شود تا تحولات ساختاری و به عبارتی شاخص های انقلاب ساختاری در دو دهه پس از انقلاب تبیین شود و در بخش دوم چالشهای ناشی از انقلاب ساختاری و راه برون رفت از آنها را متذکر می شویم.

*         *         *

 شاخصهای انقلاب ساختاری در ایران (1376ـ1358)

به طور کلی می توان گفت که وقتی یک جامعه تصمیم به برنامه ریزی و توسعه گرفت و این مفهوم را در عمل پیاده کرد، دگرگونیهای عمیقی در سطوح مختلف اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی آن جامعه رخ می دهد. این تغییرات به نوبه خود ذائقه های مردم را نیز تغییر داده که از آن جمله میزان، نوع و نحوۀ ارائه خواستها و مطالبات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی است. جامعه ای که این تحولات را به خود دیده باشد، بدون تردید به دنبال خواستها و تمایلاتی است که قبل از توسعه فاقد آن بوده و هیچگاه بر آن اصرار نمی کرده است. این تغییرات و تحولات ناشی از عملی شدن مفهومی است که توسعه نام دارد.2 در جامعه امروزی ما نیز که از دهه 1330 به بعد همواره به دنبال توسعه بوده و با اقدامات انجام شده در یک دهه گذشته در قالب برنامه های پنج ساله و... در جهت دستیابی به آن بوده است، تمامی تحولات یاد شده فوق به خوبی اتفاق افتاده است و نتیجه چنین تحول عظیمی که در چند دهه به وقوع پیوسته است، تغییر در نوع نگرش، خواسته ها، ذائقه ها و علایق نسلی است که در چنین روندی پرورش یافته و به شکل دیگری فکر می کند. باید متذکر شویم که فضای ناشی از تحولات ساختاری، فرهنگها را به شدت متأثر ساخته به نحوی که (ایماژ)Image حاصله، فضای ذهنی افراد را تغییر می دهد، نهایت چنین روندی تکوین انگاره های نوین و ظهور چالشهای اجتماعی می باشد.3

 الف ـ تحول جمعیتی4

همچنانکه آمارها نشان می دهد، میانگین نرخ رشد جمعیت در ایران تا سال 1375، 9 / 3 درصد بوده است، جدول شماره 1 نشان می دهد از سال 1345 تقریباً هر 10 سال، به طور میانگین حدود 11 میلیون نفر به جمعیت ایران افزوده شده است.

علی رغم بالا بودن نرخ رشد جمعیت در سالهای پیش از انقلاب، با وقوع انقلاب اسلامی، سیاستهای کنترل جمعیت به کنار نهاده شد و بعضاً تدابیر تشویقی در جهت رشد بالاتر جمعیت اعمال گردید. به طور مثال واگذاری مسکن و یا زمین به خانوارهای 7 نفر به بالا در اولویت قرار گرفت و... این مواضع به همراه نوعی برداشت ایدئولوژیکی و انقلابی از مقوله رشد جمعیت منجر به اعمال سیاستهای غیر رسمی تشویق گرایانه در افزایش موالید شد.

به عبارت دیگر در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی سیاستهای «توده ستایانه» بدون در نظر گرفتن آثار سوء بلند مدت اقتصادی منجر به بالا رفتن سطح درآمدها و دادن رفاه بیشتر بدون هیچ اتکایی بر زیر ساختهای تولیدی و اقتصادی و تنها با تکیه بر منبع نفت، اعمال شد.

مجموع این سیاستها بر روند افزایش ناگهانی نرخ جمعیت تأثیر گذار شد به طوری که به استناد جدول شماره 1، تعداد جمعیت جوان از سال 1355 تقریباً به دو برابر در سال 1375 رسید. در این میان نکته قابل توجه این است که تراکم رشد جمعیت طی سالهای محدود (75ـ1365) باعث جوان شدن ترکیب جمعیتی کل کشور و ظهور نسل جدیدی شد. به طوری که اکثریت جمعیت کشور به نسل جوان و جدید اختصاص می یافت.

 

جدول شماره 1: نمایه تحول جمعیتی در ایران (75ـ1345)

منبع: برگرفته از گزارشهای مرکز آمار ایران

ب ـ افزایش شهرنشینی

چنانکه ملاحظه می گردد از سال 1345 تا سال 1375 رشد جمعیت شهرنشین بالغ بر 23 درصد بوده است. به طور کلی بالا بودن سطح سواد، وجود امکانات اقتصادی، برنامه های بهداشتی، آموزشی، سیاسی، اطلاع رسانی گسترده و غیره، عوامل مهمی در تشویق و هدایت روستاییان به شهرنشینی بوده است. در جامعه ایران این تحول کاملاً نمایان است، و لذا به استناد آمار می توان گفت شهرنشینی گسترده روند رو به افزایش طبقه متوسط را باعث گردید.

 

جدول شماره 2: نمایه شهرنشینی و روستایی در ایران طی سالهای (75ـ45)

 

 

نمودار 1ـ1 نمایشگر شهرنشینی و روستانشینی از سال 1345 تا 1375

نمودار فوق به خوبی بیانگر رشد قابل توجه شهرنشینی از سال 1345 لغایت 1375 می باشد. بدیهی است، جامعه شهری با خود فرهنگ خاص (آپارتمان نشینی، ایجاد فضای خصوصی و...) را می آورد و فرهنگ شهرنشینی خود مؤید درخواست جدید از حاکمیت می باشد. بر اساس نظر جامعه شناسان5، شهر، فرهنگ خاص خود را دارد. این فرهنگ که در متون کلاسیک تحت عنوان «فرهنگ ابرشهرها» از آن یاد می شود، به شدت جهت گیری کثرت گرایانه دارد، ارزشها و سنتهای گذشته در عبور و مرور از کنار برجهای سفید و سیاه سر بر فلک کشیده، تیزی خود را کم کم از دست می دهد. اساساً شهر حامل تساهل و تسامح می باشد. زیرا در زندگی آپارتمان نشینی در فضاهای بسیار تنگ و فشرده که ترکیب های مختلف از ارزشهای گوناگون را در بر دارد، زندگی جز در سایۀ تساهل ممکن نیست.

ج ـ افزایش باسوادی

یکی از شاخص ها و اهداف مهم توسعه در یک جامعه، افزایش میزان با سوادی آن است، تغییر در این عامل، نتایج و آثار دیگری را به دنبال دارد، زیرا نیازها و حوایج یک فرد تحصیلکرده و باسواد با یک نفر بی سواد تفاوت دارد. علاوه بر این، اثر متقابل مؤلفه سواد بر محیط پیرامون کاملاً مشهود است. تغییر ذائقه های افراد باسواد در یک جامعه در حال تحول، نوع برداشت از مسایل سیاسی ـ اجتماعی، نحوه تصمیم گیری رجوع به مرجع تصمیم و... را دستکاری کرده و فرد قایل بر حقوق شهروندی می شود. افراد باسواد ضمن آنکه احساس استقلال بیشتری نموده، حس مشارکت جویی فراوانی در مسایل پیرامونی خود دارند و قاعدتاً با نگاه انتقادی به مسایل می نگرند.

نگاهی به آمارها نشان می دهد که رشد جمعیت باسواد ایران از سالهای آغازین دهه 40 شمسی همگام با برنامه های توسعه قابل توجه است. در حالی که 7 / 28 درصد از کل جمعیت ایران در سال 1345 را باسوادان تشکیل می داده اند این رقم در سال 1375 به 51 / 79 درصد رسیده است.

 

 جدول شماره 3

منبع: مرکز آمار ایران

جدول شماره (1ـ3): نمایه مقایسه ای رشد جمعیت باسواد در سالهای 75ـ1345

منبع مرکز آمار ایران

 

جدول (2ـ3): مقایسه شاخص های فرهنگی بر اساس مرکز آموزشی ـ فرهنگی

منبع: گزارشهای وزارت فرهنگ و آموزش عالی

 همانطوری که در آمارها نمایان است رشد سواد از دهۀ 1345 تا 1375 به طور فزاینده ای سیر صعودی داشته است. این رشد مؤید تغییر کیفیت جامعه ای که شهری نیز شده می باشد. از آمارهای ذکر شده استخراج می شود که نرخ رشد باسوادی در جوامع شهری بیشتر از جوامع روستایی است و نرخ رشد باسوادی در روستاها نیز در مقایسه با قبل از انقلاب بویژه در سال 75 به نرخ رشد باسوادی در شهرها نزدیکتر شده است. به عبارت دیگر، روستاها نیز از نظر سطح سواد رشد کرده و غالب روستائیان باسواد شده اند. چنین جامعه ای که در آن نرخ رشد باسوادی بالا است، ویژگی خاصی پیدا می کند که از آن جمله و آگاهی بالا از مسایل اجتماعی و سیاسی است. این آگاهی به نوبۀ خود ذائقه های جدید سیاسی و اجتماعی و فرهنگی به آنها اعطا می کند که نتیجۀ آن از جمله درخواست مشارکت سیاسی است. افزایش تحصیلات در مقاطع عالی نیز اگر چه در زمرۀ باسوادی می توان مورد تحلیل قرار گیرد، لیکن این بحث را در قالب رشد روشنفکری مورد مطالعه قرار خواهیم داد.

همچنین آمارها نشان می دهد که در سال 1346 از کل افراد 7 ساله و بیشتر 7 / 28 درصد باسواد بوده اند. نسبت مردان با سواد در این سال 2 / 39 و زنان 4 / 17 درصد و به همین نسبت برای مناطق شهری 4 / 50 و در مناطق روستایی 6 / 14 درصد بوده است. در سال 1355 از مجموع جمعیت کشور 225 / 271 / 12 میلیون نفر باسواد بوده اند که این رقم در مورد مردها 117 / 841 / 7 میلیون نفر و در مورد زنان 108 / 430 / 4 میلیون بوده است.

نسبت کل باسوادان در مناطق شهری در این سال 465 / 315 / 8 میلیون نفر و در مناطق روستایی 760 / 955 / 3 میلیون نفر بوده است.

بر این اساس، ملاحظه می گردد که رشد سریع جمعیت باسواد، از جمله شاخصهای ملموس و آشکار دوران نوسازی به خصوص در بعد از انقلاب بوده است. که این مهم خود به صورت علتی در پویایی جمعیت روشنفکری و رشد وسایل ارتباط جمعی اثرگذار بوده است.

د ـ تحول و افزایش در حوزه کتاب6

بر اساس گزارش مؤسسه نمایشگاههای فرهنگی ایران در سال 1375، مجموعاً 12897 عنوان کتاب با تیراژ 338 / 386 / 7 جلد در کشور منتشر شده که از این تعداد 10362 عنوان تألیف و تعداد 2535 عنوان ترجمه بوده است.

این رقم در سال 1365، 3812 عنوان کتاب اعلام گردیده و در سال 1345 جمعاً 1689 عنوان کتاب منتشر شده است. از این تعداد 267 عنوان ترجمه و 1378 عنوان تألیف بوده است و در سال 1350 مجموع کتب منتشره 1961 عنوان کتاب بوده است.

به عبارت دیگر رشد انتشار کتاب از 1350 تا 1375 از رقم 1961 به 12897 رسیده است. به نمودار ذیل توجه کنید:

 

نمودار (2) استخراج گزارشهای مؤسسه نمایشگاههای فرهنگی ایران

ه ـ رشد و تحول در مطبوعات

در دورۀ گذار، مطبوعات و وسایل ارتباط جمعی، نه تنها عامل توسعه و نوسازی هستند بلکه محصول آن نیز می باشند، از آن جهت که چنانچه صنعت و سطح باسوادی افزایش نیابد یا وجود نداشته باشد، احتمالاً استفاده و بهره وری از این قبیل ابزار نیز کاهش خواهد داشت. به عبارت دیگر وسایل ارتباط جمعی و مطبوعات در جوامع و اجتماعاتی رونق دارند که اولاً مردم علاقمند به مسایل اجتماعی و سیاسی باشند، ثانیاً توانایی تحلیل آن را داشته باشند و نیازهای معیشتی آنها تا حدی برطرف شده باشد.

بر اساس آمار در سال 1375 تعداد نشریات 749 عنوان بود در حالی که این رقم در سال 1365، 315 نشریه، شامل مجله و روزنامه و در سال 1355، 324 و در سال 1350، 379 نشریه می باشد. قابل ذکر است که تأثیرگذاری شاخص های فوق باعث شده تا تیراژ مطبوعات در سال جاری به حدود سه میلیون نسخه در روز برسد که این رقم قبل از آنکه علت فضای فرهنگی جدید باشد، می تواند به عنوان معلول مؤلفه های پیش گفته به حساب آید.

 جدول شماره 4 نمایه مقایسه ای (75-1350)

 و ـ سایر رسانه ها و ارتباطات

بر اساس گزارش مرکز آمار ایران از سالهای 75ـ1350 وضعیت تولید برنامه های رادیو و تلویزیون به شرح زیر است:

الف ـ صدا: میزان ساعت برنامه های شبکه های رادیویی 111902 ساعت (پخش)

ـ در سال 1355: میزان ساعات برنامه های شبکه های رادیویی33328تولید166774ساعت

ـ در سال 1365: میزان ساعات برنامه های شبکه های رادیویی 28909ساعت54846تولید

ـ در سال 1375: میزان ساعات برنامه های شبکه های رادیویی111113ساعت144772تولید

ب ـ سیما: میزان تولید برنامه در سال 1350، 4997 پخش

ـ میزان تولید برنامه در سال 1375: 224651پخش19853ساعت

ـ میزان تولید برنامه در سال 1365: 10934پخش4395تولید

- میزان تولید برنامه در سال 1355:4927 ساعت

ـ میزان تولید برنامه در سال 1350:4554

 

نمودار (3): رشد ساعت پخش برنامه های رادیویی در ایران

 

 نموادر (4) رشد ساعت پخش برنامه های سیما

* گسترش وسایل ارتباط جمعی، جامعه را در معرض امواج متعدد فکری ـ فرهنگی قرار می دهد. همانطوری که آمارها و نمودارها نشان می دهند میزان تولید و پخش برنامه های رادیویی و تلویزیونی در دورۀ مورد بررسی، همواره رو به رشد بوده است. البته یک استثنا مربوط به دوران جنگ تحمیلی است که به دلیل شرایط و اوضاع خاص اقتصادی و جنگی به ویژه در بخش رادیویی شاهد کاهش هستیم، لیکن در کل و مخصوصاً در سال 75 نرخ رشد ساعات پخش و تولید همچنان رو به تصاعد است. گر چه پس از انقلاب غالب برنامه ها با محتوای اسلامی و دینی تولید و پخش شده اند، لیکن باید پذیرفت که بسیاری از این برنامه مخصوصاً سریالها، نشریات، کتب و فیلمها و غیره تحت تأثیر فرهنگ غرب بوده اند. با این ترتیب روشن می گردد نتیجه چنین روندی تغییر ذائقه های فرهنگی، سیاسی و نیز درخواستهای جدید سیاسی خودگردان می باشد.

جدول شماره 1ـ4 مقایسه شاخصهای فرهنگی بر اساس ابزار فرهنگی

* آمار مربوط به سال 1373 می باشد.

 

از جمله شاخصهای رشد فرهنگی در روند تحولات ساختاری افزایش تعداد و کیفیت فیلم های تولید شده در سال است. در سال 1350 مجموع فیلم های اکران اول 375 بوده که از این تعداد 75 فیلم ایرانی و مابقی خارجی بوده اند. در سال 1355 مجموعاً 340 فیلم در دوره اول اکران شده که از این تعداد 61 فیلم ایرانی و مابقی خارجی بوده اند. این ارقام در سال 1365 با رشدی معادل 70% به رقم 1309 می رسد و در سال 1375 تعداد کل فیلمهای بررسی شده 303، تعداد فیلمهای مجوز گرفته 169 و رقم اکران به 3947 یعنی سه برابر سال 1365 رسیده است.

نمودار شماره 5 تعداد فیلمهای مجوز گرفته و تولید شده سینمای ایران را نشان می دهد:

 

نمودار شماره 5 نمایه رشد فیلم از سال (75ـ 1345)

 ج ـ تحول قشر روشنفکر

رشد جمعیت روشنفکری، یکی دیگر از اجزا و عناصر تئوری تحولات ساختاری است. بر اساس این نظریه یکی از پیامدها و نتایج مهم نوسازی و توسعه، رشد جمعیت روشنفکری در هر جامعه است. نماد جمعیت روشنفکری و اجزای تشکیل دهندۀ آن حسب دیدگاههای مختلف، متفاوت و متعدد است.7 روشنفکری بنا بر یک تعریف متداول در ایران به جریان فکری خاصی گفته می شود که با ابزار علم و تکنولوژی، مظاهر تمدن جدید را می پذیرد و ساختارهای کهنه و سنتی را طرد می کند. البته از نظر این تحقیق، روشنفکری به جریانی اطلاق می شود که با تکاپوی فکری خود، به تولید فکر در یک جامعه اشتغال داشته و بر اساس واقعیتهای فرهنگی و بومی به اصلاح و رشد جامعه می اندیشد و الزاماً موافق بر هم ریختن ساخت سنتی جامعه نیست. بر این اساس، روشنفکر نقش مؤثری در تغییر و تحولات سیاسی جوامع دارد. اعضای جامعۀ روشنفکری از یک طیف متنوع و گسترده تشکیل شده است که از جمله شامل دانشجویان است. بنابراین به هر میزان تعداد دانشجو در جامعه ای بیش تر باشد، جریان روشنفکری در آن جامعه فعالتر و قویتر است. همچنین اعضای هیأت علمی و مدرسین دانشگاهها، از دیگر عناصر و نمادهای روشنفکری هستند. در واقع یکی از ویژگیهای جوامع در حال توسعه و توسعه یافته، داشتن کادرهای متخصص و با تحصیلات عالی در مقاطع کارشناسی و دکتری می باشد. این گروه هم در تسریع تحولات اجتماعی نقش مؤثر دارد و هم خود محصول توسعه و دگرگونی در یک اجتماع و جامعه در حال توسعه و توسعه یافته است. تعداد پژوهشگران و محققین در یک جامعه نیز نشانگر توسعه و پیشرفت آن جامعه بوده و محصول جریان توسعه و نوسازی آن است. این گروه ضمن تحقیق و ارائه پروژه های پژوهشی، نقشی بس مؤثر در حل مشکلات و رفع موانع توسعه دارد. وجود مؤسسات و نهادهای آموزشی و تحقیقاتی نیز حاکی از روند تغییر و توسعه در یک جامعه است. در یک جامعه در حال توسعه و یا توسعه یافته رشد این مؤسسات در ارتباط با سایر اجزا و عناصر قبلی یعنی دانشجویان، مدرسین و... امری طبیعی و بدیهی است.8 این نهادها و جریان جمعیت روشنفکر در تغییر و دگرگونیهای جوامع نقش ویژه دارند. این طیف فکری به تدریج ضمن مخالفت با نهادها و ساختارهای سنتی، حکومتهای بسته و غیر مردم سالار را به چالش می طلبند. هانتینگتون در این مورد می گوید:9 مخالفت روشنفکران شهری با حکومت نه تنها خصلت رایج جوامع مدرن است، بلکه خصلت تقریباً هر نوع جامعه دستخوش نوسازی به شمار می آید. در جوامع مدرن، دانشجویان معمولاً فعالترین و مهمترین نیروی سیاسی طبقه متوسط را می سازند. در نظامهای سیاسی سنتی، دانشگاه پایتخت، معمولاً کانون رویکردهای دشمنانه و توطئه بر ضد رژیم است. مخالفت دانشجویان با حکومت، شدیدترین نشانه مخالفت طبقه متوسط است زیرا این مخالفت بسیار پایدار است. این نوع مخالفت ها در بیشتر موارد از کاستی های مادی سرچشمه نمی گیرد بلکه بیشتر از عدم امنیت روانی، از خودبیگانگی و احساس گناه شخصی و نیاز شدید به احساس هویت مایه می گیرد.

طبقۀ متوسط شهری، شأن ملی، پیشرفت هدف ملی و فرصت اشتراک در بازسازی سراسر جامعه را خواستار است. اینها هدفهای آرمانی اند و این درخواستها را هیچ حکومتی نمی تواند به راستی برآورده سازد. به همین جهت این عناصر طبقه متوسط را نمی توان با «اصلاحات» آرام ساخت.

دانشجویان بیشتر از دیگران با جهان نوین و ملتهای پیشرفته و غرب آشنایی دارند. در ذهن آنها دو شکاف بزرگ وجود دارد. یک شکاف، میان اصول نوین شدگی (برابری، عدالت، اشتراک اجتماعی و رفاه اقتصادی و تحقق آنها در جامعه شان) و دیگری، شکاف میان اوضاع فعلی ملتهای پیشرفته و اوضاع جامعه خودشان. دانشجویان و روشنفکران جامعه با مشاهده تفاوت عمیق جامعه خود با جوامع پیشرفته، از جامعه شرمسار و بیگانه می شوند و پیوسته در آرزوهای باز سازی کامل جامعه و قرار گرفتن در صف ملتهای پیشرفته می سوزند. این قشر که از خانواده و هنجارها و الگوهای رفتار سنتی جدا افتاده است به معیارها و اصول انتزاعی نوین شدگی سرسپرده می شود. اینک باید دید در جامعه ایران این قشر روشنفکر، چه تحولاتی را پشت سر گذارده است.10

متأسفانه از سال 1345 اطلاعاتی دقیق نداریم. لیکن در دورۀ پس از آن شاخصهای آماری سیر صعودی این طبقه، رشد مذکور را ثابت می کند. ذیلاً در قالب نمودار مراحل و نحوۀ افزایش نرخ رشد هر یک از موارد یاد شده را نشان می دهیم.

 نمودار شماره 6 نمایه موضوعی رشد دانشجویان (75ـ1355)

نمودار شماره 7 نمایه رشد کادر آموزشی در دانشگاهها (75ـ1355)

 نمودار شماره 8 نمایه تعداد مراکز آموزشی و تحقیقاتی

 

آمار فوق صرفاً متعلق به دانشگاههای دولتی طی سالهای یاد شده می باشد. علاوه بر این، دانشگاه آزاد اسلامی در سال 1375، تعداد 613468 نفر را تحت پوشش داشته است. به این تعداد باید کارکنان آموزشی دانشگاه آزاد اسلامی را در سال 1375 اضافه نمود که بالغ بر 18228 نفر بوده اند.

به این ترتیب نرخ رشد تحصیلات عالی در ایران و مراکز آموزشی تحقیقاتی که نقش مستقیم و عمیقی بر شکل گیری جریان روشنفکری در جامعه ایران داشته است، طی سالهای اخیر و کلاً در پروسه طولانی سالهای 1355 لغایت 1375 به طور بی سابقه ای افزایش داشته است و مسلماً این طیف با تأثیرگذاری بر افکار عمومی، بینش و سطح آگاهیهای مردم و مسئولین و تغییر ذائقه های موجود جامعه، آن را در بستری مسالمت آمیز، به دگرگونی واداشته است و این موضوع با نظریه تحولات ساختاری ارتباط دقیق و کامل دارد.

 ی ـ تحول در ساختار طبقاتی11

جامعه ما در 20 سال گذشته صحنه یک جابجایی و تلاطم عظیم و گسترده در ترکیب طبقات اجتماعی نیز بود که دست به دست تحولات پیشین چهره آن را آشفته تر کرده و عناصر ثبات و تعادل نسبی ساختاری را سلب نموده است. سیاستهای اقتصادی، اجتماعی 20 ساله گذشته به افزایش عظیم حجم طبقه متوسط مصرف گرا و هجوم بخش کثیری از جامعه به بازار مصرف انجامید. معهذا از آنجا که این سیاست ها با حجمی بسیار بزرگتر از شعارها همراه بود، نتوانست در میان این گروهها روانشناسی «تأمین» و «رضایت» اجتماعی و سیاسی را فراهم آورد و به عکس احساس «عدم امنیت» و تنش روانی و تکاپوی تب آلود برای ارتقاء در هرم طبقاتی را در میان این گروههای اجتماعی نوخاسته سبب شد. تعارض این احساس که می توان به وضع بهتر دست یافت و مقایسه وضع خود با وضع مطلوب تری که همگنان به آن دست می یافتند، نوعی احساس «پس افتادگی» و غبن می آفرید.

دانیل لرنر، استاد دانشگاه هاروارد، افزایش شکاف میان «توقعات» و «واقعیات» را یکی از عوامل بحران و چالش های اجتماعی می داند. طبق نظریه او ـ که به فرمول لرنر معروف است ـ احساس محرومیت مولد نسبتی است که انسان میان خواسته ها (توقعات) و «یافت»های خویش احساس می کند. بنابراین ، سیاستگذاری نسنجیده می تواند سطح ثروت طبقات فقیر جامعه را افزایش دهد. در حالی که هیچگاه آنان به احساس رفاه دست نمی یابند و به عکس خود را «محروم» تراز گذشته می پندارند و همواره از وضع موجود ناراضی هستند.

پیدایش این طبقه نوخاسته، از آنجا که بر بنیاد برنامه ریزی و مهندسی اجتماعی صورت نگرفت، معطوف به ایجاد یک طبقه متوسط مولد نبود، یعنی آن که گروههای اجتماعی را که دارای جایگاه با ثبات و مفیدی در ساختار اجتماعی و اقتصادی باشند پدید نیاورد. به عکس، این موج خود به خود سبب انباشت مقادیر عظیم سرمایه های کوچک در دست گروههای کثیری از اعضای جامعه شد. صاحبان این سرمایه ها در پی تحقق دو هدف بودند: تأمین نیازهای مصرفی، افزایش سرمایه و تکاپو برای افزایش نقدینگی، این طبقه نوکیسه را به سوی شاخه های هر چه کم زحمت تر و پرسودتر اقتصاد سوق داد که در عین حال نیازمند دانش و تجربه نیز نبود و چنین شد که افزایش طبقه متوسط در ایران عملاً به افزایش یک قشر اقتصادی دلال و واسطه و درگیر در مشاغل مرتبط با کالاهای مصرفی و خدمات مرتبط با این عرصه انجامید. به این ترتیب ظهور این طبقه متوسط انبوه و پرشمار به جای آنکه به نیروی محرک اقتصاد تولیدی در ایران بدل شود، به عاملی نیرومند در جهت نابسامان و فاسد کردن ساختار اقتصادی جامعه بدل شد. اشاعه و رشد فرهنگ دلالی و مصرفی و تب افزایش ثروت، در فرهنگ جامعه نیز بازتاب مستقیم و چشمگیر یافت. نتیجۀ این دگرگونی ژرف، «ساخت زدایی» یا «بی اندام شدن» جامعه بود.

افزایش طبقه متوسط فوق، طبقات تهیدست شهری و روستایی را از میان نبرد بلکه ترکیب و کیفیت آن را دگرگون ساخت. یعنی گروههای جدیدی به صفوف طبقات تهیدست رانده شدند که بعضاً در گذشته در صفوف طبقه متوسط جای داشتند و دورانی از ثبات اجتماعی را تجربه کرده بودند.

در مقابل این تحول طبقاتی در بدنه جامعه، که از یک سو به اشاعه فرهنگ مصرف و دلالی انجامید و از سوی دیگر به رانده شدن بخش های کثیری از جامعه به صفوف طبقات تهیدست، نوع جدیدی از تراکم ثروت در بخشهایی از جامعه شکل گرفت و ظهور طبقات جدیدی از کلان و ثروتمندان را سبب شد. مهمترین و مؤثرترین بخش این گروه در پیوند با بخشی از دستگاههای متنوع حکومتی و از طریق سوء استفاده عرصه قدرت پدیدار شد. به عبارت دیگر، منشأ ثروت این طبقه جدید نیز ارتزاق از درآمد نفت و رانتهای سیاسی بود و نه تولید و ثروت اجتماعی.

*      *      *

 

چالشهای اجتماعی انقلاب اسلامی در دهه سوم

همچنانکه ملاحظه کردید تحولات ساختاری در انقلاب (به خصوص طی سالهای 76ـ1368) بر بسیاری از شاخصه های اجتماعی تأثیر ماندگار گذاشته است. واقعیتی انکار ناپذیر در پس این تأثیرگذاری وجود دارد و آن وقوع چالشهای عمیق در اجتماع حال و آینده ایران است. در حقیقت انقلاب اسلامی ضرورتاً به سمت چالش رهنمون می شود و در این راستا رفتار حکومتگران در روزآمد کردن جامعه، تأمین نیازها و پاسخگویی مقتضی به مطالبات جدید، در همه عرصه ها می تواند فرصتهایی نوین را برای پویایی انقلاب مهیا سازد. چرا که وقتی از آثار تحولات ساختاری سخن می گوییم مرادمان آن دگرگونیهایی است که معمولاً همراه با نوسازی رخ می دهد و این فرایند مستلزم ایجاد تغییر در حوزه های متعدد جامعه است. تأثیر بر نظام قشربندی، سیاست، آموزش، ارزشها، نگرشها، شخصیت، اقتصاد و... از جمله مؤلفه های تأثیرپذیر از این روند می باشد. که ما به طور گذرا چگونگی این تأثیرگذاری را در حوزه های مختلف یادآور می شویم.

1ـ تحول سیاسی

در حوزه سیاست در جریان نوسازی، دلبستگی های محلی و قومی جای خود را به ملی گرایی و نگرش کل گرایانه می دهد. مشارکت سیاسی به عنوان نمادی ترین عنصر سیاست وارد مرحله تازه ای شده و عمده اقشار اجتماع را در برمی گیرد. فرد احساس می کند که می تواند در روند دموکراتیزه شدن جامعه سهیم باشد، لذا خواسته های جدید خود را به نظام سیاسی تحمیل می کند. در این حالت دولت کارکردهای خود را گسترش می دهد. پیچیدگی دولت در این شرایط حکم می کند که گروههای مختلف سیاسی به سوی نهادینه شدن حرکت کرده و گرایش به سمت فعالیتهای سیاسی متشکّل افزایش یابد. تخرب، ثمره چنین وضعی است. ناهنجاری در سازمان فعالیتهای سیاسی به هنجارهایی در قالب نهادها، احزاب، انجمنها و سندیکاها تبدیل می شود. ارزشهای عام گرایانه سیاسی به جای ارزشهای خاص گرایانه مورد تأکید قرار می گیرد. در این حالت مشارکت واقعی شهروندان متجلی می شود. حال اگر سیستم سیاسی ظرفیت چنین خواسته هایی داشته باشد، جامعه بدون چالش های حادّ اجتماعی به آن سمت حرکت می کند. در غیر این صورت گرایشات جدید، تنشهای اجتماعی و سیاسی جدیدی را سبب می شوند.12

 2ـ تحول اجتماعی

در باب تحولات اجتماعی ناشی از نوسازی می توان به شاخصهایی چون جمعیت، رسانه ها، قشربندی اجتماعی، سطح سواد، جمعیت روشنفکری و... اشاره کرد. تغییرات جمعیتی که همراه با نوسازی رخ داده اند، شامل افزایش جمعیت و مهاجرت از مناطق روستایی به مناطق شهری است. در جامعه سنتی معمولاً بیش از 70 درصد مردم در بخش کشاورزی اشتغال دارند، ولی یک جامعه متجدد شده، جامعه ای شهری است. در جریان نوسازی همچنین در قشربندی اجتماعی و تحرک طبقاتی تغییرات متعددی رخ می دهد. تأمین (Tumin) در قشربندی جامعۀ در حال گذار دگرگونی کمی را تشخیص داده است:13

1ـ تقسیم کار پیچیده تر می شود و تعداد متخصصین افزایش می یابد.

2ـ این گرایش پیدا می شود که منزلت افراد مبتنی بر اکتساب باشد نه انتساب.

3ـ وسیله مناسبی برای اندازه گیری عملکرد آنهایی که در تولید فعال اند در مرکز توجهات قرار می گیرد.

4ـ کار از یک فعالیت ذاتاً خشنود کننده به فعالیتی که جنبۀ وسیله ای دارد تبدیل می شود، یعنی به جای اینکه خود پاداشی محسوب شود، وسیله ای برای دستیابی به پاداش می گردد.

5ـ پاداشهای موجود برای توزیع افزایش می یابند.

6ـ پاداشها بر مبنای مساوی تر توزیع می گردند.

7ـ برخی دگرگونیها، در توزیع اعتبار اجتماعی رخ می دهد.

8ـ در امکانات زندگی اقشار اجتماعی گوناگون پاره ای تغییرات به وقوع می پیوندد.

9ـ تغییرات و مسایل مشابهی در توزیع قدرت رخ می دهد.

به این ترتیب می توان گفت که در جریان نوسازی، طبقات متوسط و بالا گسترش می یابد و این خود پایه و بنیاد دگرگونی ریختی اجتماع است.

 3ـ تحول فرهنگی

تغییر در نگرشها، ارزشها و باورهای مستولی شده بر جامعه سنتی در فرایند نوسازی یک تکیه گاه محسوب می شود. انگاره های اجتماعی در این روند به سمت عقلانیت پیش رفته و بر نگرش افراد به جامعه، سیاست و فرهنگ تأثیر می گذارد.

به قول ماکس وبر ما در جهانی به سر می بریم که وجه مشخصه آن عقلانی شدن و هوشمند شدن است و بر اساس این مدنیت، جامعه به سمت تقدس زدایی، دنیایی شدن و انتخابگری پیش می رود. افراد یک اجتماع در حال نوسازی، گروههای مرجع سنتی را پس می زنند و خود با اتکا به عقل خویش انتخابگری می کنند.14

به عبارتی فرایند تحول فرهنگی، در جریان نوسازی عبارت از دست کشیدن از شرکت عاطفی در تفکر درباره جهان است، روندی که طی آن واکنش انسان به محیط انسانی و طبیعی اش و کنترل وی بر آن عوامل، به طور فزاینده ای توسط ملاحظات اجتماعی و عقلانی تنظیم می گردد. انسان نوین، خرد خود را به عنوان یک ابزار اولیه برای درک و کنترل زندگی خویش به کار می بندد و این جنبه سیاسی نوسازی است.

از نظر فردی و شخصیتی نیز می توان تحولاتی را بر اجتماع مترتب دانست: آمادگی برای پذیرش جنبه های جدید، نوآوری، توان فرموله کردن عقاید مربوط به موضوعات گوناگون، گرایش به دموکراسی عقیدتی، اعتقاد به تسلط بر سرنوشت، توان درک و پیش بینی دقیق رفتار دیگران، ایمان به علم و تکنولوژی و اعتقاد به عدالت در توزیع و....

4ـ تحول اقتصادی

اساساً نوسازی مستلزم رشد اقتصادی است ولی این رشد ممکن است مبتنی بر صنعتی شدن باشد یا نباشد. به هر ترتیب عرصه اقتصاد مهمترین حوزه تأثیرپذیر در روند نوسازی است. تحولات ساختاری عمدتاً متوجه اقتصاد است که دستکاری مؤلفه های آن می تواند به رشد شهرنشینی، تحول طبقاتی، افزایش سطح توقعات و تغییر در الگوی مصرف منجر شود.

در پی این تحولات رشد شهر نشینی، گسترش ارتباطات، سطح سواد و... را نیز شاهد هستیم. افزایش توقعات نیز چالشهای بسیاری را به جامعه تحمیل خواهد کرد که در قسمتهای آینده در خصوص آن توضیح بیشتری خواهیم داد.

 فرهنگ؛ چالشی در خور تأمل

بدون تردید و با توجه به آنچه در بالا ذکر شد شاخصهای فرهنگی مهمترین هدف بوده و آسیب پذیری آنها در برابر تحولات ساختاری رخ داده در جامعه هستند. آمارها، نظر سنجی ها و مطالعات مختلف، این حکم را در مورد ایران نیز صادق می داند، در کنار این مسأله، باید در خصوص ایران به یک پدیده مهم طی سالهای گذشته نیز اشاره کرد و آن اینکه دولت سازندگی (طی سالهای بعد از جنگ به علت تمرکز بیش از حد روی مسایل اقتصادی) کمتر به مسایل فرهنگ پرداخت و شاید بتوان گفت که عرصه فرهنگ به خصوص در سالهای پایانی سازندگی دچار فراموشی گردید. این روند که البته تا حدود زیادی طبیعی نیز بود (به علت اینکه بلافاصله بعد از جنگ یعنی دوره سرکوب طبیعی توقعات مادی افراد، دولت عنان امور را به دست گرفته بود و ناچاراً به سمت تأمین نیازهای اقتصادی جامعه رفت) به مرور زمان، فضای خاص فرهنگی را به کشور تحمیل کرد.

در طی سالهای مزبور با تغییر الگوی مصرف و تشکیل طبقه اقتصادی جدید به همراه رشد آگاهی های اجتماعی باعث شد تا آرمانهای انقلابی دچار فراموشی شده و افتخارات و نمادهای ارزشی به کناری نهاده شود. درگیری مسئولین با حوزه اقتصاد، رفاه طلبی افراد نزدیک به حکومت، استفاده از رانت های سیاسی و... از جمله پدیده هایی بود که کارکرد فرهنگی نظام را با مشکلات جدی مواجه ساخت. این در حالی بود که تکنولوژی رسانه ای و ارتباطی مانند ماهواره، ویدئو و... هر روز، بیش از پیش با خرده فرهنگهای تحمیلی به جامعه سرازیر شده و نبود استراتژی فرهنگی، عدم تلاش برای فرهنگ سازی از طریق رادیو و تلویزیون، سینما، ادبیات و...، عدم انسجام منطقی در کارکردهای دستگاههای فرهنگی و... باعث گردید تا حوزه فرهنگ ناکارآمد گردد. ذکر این نکته ضروری است که در زمان جنگ حتی بدون هیچ تولید فرهنگی، فضای مبتنی بر آموزه های دینی و نقش آفرینی عالمانه حضرت امام(س) و تداوم فضای انقلابی، جریان فرهنگی حاکم را مثبت کرده بود، ولی این روند در دوران استیلای تفکر اقتصاد محوری کاملاً متوقف شد.

روی دیگر سکه در بعد جامعه شناسی فرهنگی است. واقعیت این است که جامعه ما تحولات چند سویه ای را به خود دیده است. بر اساس یافته های آماری 1355، در آستانۀ انقلاب اسلامی جامعه ایران، جامعه ای نیمه شهری و تقریباً بی سواد بود. به این معنا که فقط 5 / 47 درصد از جمعیت کشور در آبان 1355 باسواد محسوب می شد و فقط 47 درصد از جمعیت در شهرها زندگی می کرد. یافته های سرشماری 1375 کل کشور نشان داد که نزدیک به 80 درصد از جمعیت 6 ساله و بالاتر کشور، باسواد محسوب می شوند و نسبت باسوادی در مناطق شهری 86 درصد و در مناطق روستایی قریب به 70 درصد است، در این دو دهه نسبت زنان باسواد کشور از 36 درصد به بیش از 74 درصد رسیده است و این نسبت برای زنان شهری 82 درصد است. به طور کلی جمعیت در حال تحصیل کشور از 073 / 251 / 7 میلیون نفر در سال تحصیلی 58ـ1357 به 104 / 324 / 19 میلیون نفر در سال 1375 رسید و در واقع 266 درصد افزایش یافت.15

ورود تحصیلکردگان دانشگاهی به ارکان اجرایی و تقنینی کشور، رسوخ رسانه های مکتوب و غیر مکتوب، تحرک طبقاتی، افزایش منزلت اجتماعی، قدرت سیاسی اقشار سنتی، اعتماد به نفس و... از جمله مؤلفه هایی است که مستقیماً تحت تأثیر سواد در جامعه ما خود نمایی نموده است.

از سوی دیگر افزایش جمعیت و رشد موالید در اوایل انقلاب که «به انبوهه» جمعیت در دهه 70 منجر شد، با توجه به شرایط خاص انقلابی کشور و ضرورت آگاهی و عدم انقطاع نسلی کاملاً ملموس بود که تداوم سیاست فرهنگی انقلاب در گرو انتقال مفاهیم به نسل جدید است، اما سرعت تحولات ساختاری چنین فرصتی را به متولیان فرهنگی جامعه نداد. نسل جدید اگر چه با شتاب به صحنه آمد ولی هیچگاه حضور او درک نگردید. همین امر تحول ناگهانی در افکار عمومی را باعث شد و اکثریت فکری جدیدی (همگام با رشد سواد و جمعیت روشنفکری) حول موضوع های نوینی مانند نوگرایی دینی، ارزشهای مدنی و... شکل گرفت. نسل جدید، انگاره های نوینی را با خود پدید آورده و حمل می کند. این جمعیت جوان متأثر از عوامل بسیاری به یک خودباوری نسبی رسیده و لذا نیازهای فرهنگی جدیدی را می طلبد!

تحول از فردگرایی منفی به فردگرایی مثبت، رجوع به عقل، نفی رفتار تبعی، استقلال طلبی، تنوع طلبی و فزون طلبی از جمله شاخصه های خودباوری این نسل است که مسلماً بستر فرهنگی خاصی را برای رشد و تداوم نیاز دارد.

نتایج برخی نظرسنجی ها در مورد چالشهای فرهنگی کاملاً قابل تأمل است:

بر اساس نظر سنجی که مرکز پژوهش های مجلس درباره مهمترین نیازهای امروز ایران از دیدگاه مردم در سال 1376 انجام داده است نیازهای ذیل به ترتیب استخراج شده اند:

1ـ افزایش آزادی بیان در مطبوعات

2ـ تشکیل شوراها و احزاب

3ـ حذف سانسور از رسانه ملی

4ـ آزاد سازی ماهواره

در مورد گزینه آخر، بین افزایش سواد و آزاد سازی ماهواره رابطه مستقیم برقرار است. در حالی که بی سوادها 37 / 3 درصد تقاضا برای آزاد سازی ماهواره داشته اند دانشگاهیان 56 / 4 درصد و دیپلمه ها 22 / 5 درصد تقاضا برای گزینه فوق داشته اند. نکته قابل تأمل در این سنجش اینکه ارقام فوق در بین شهرنشین ها و روستاییان از تفاوت کمی برخوردار بوده است. که این امر ناشی از یکسان سازی فضای عمومی فرهنگی متأثر از تحولات ساختاری می باشد.

تحقیقات موردی بسیاری فرضیه فوق را ثابت می کند. در این زمینه می توان به استناد آمارهای استخراج شده در تحقیقات برخی نهادها بعد از دوم خرداد و بعضی تحقیقات دانشگاهی مانند کتاب «تضاد و توسعه» به قلم دکتر فرامرز رفیع پور اشاره کرد که در این نوشتار به دلیل کمی فرصت تنها به ذکر نام آنها پرداختیم.

مجموع نتایج سنجش ها و نگاهی عمیق به جامعه در حال تحول کنونی نشان می دهد که خواست تغییر و انباشت آموزه های فرهنگی نو کاملاً نمایان است: تقاضا برای جابجایی سلسله مراتب ارزشی، قرائتهای نو و امروزی از بنیادهای فرهنگی و ارائه چهره ای مألوف از دین از جمله مؤلفه هایی است که می توان به عنوان چالش جدی در عرصه فرهنگ در آینده برشمرد.

قابل ذکر است که چالشهای فرهنگی پیش گفته ضرورتاً به سمت تغییر منفی میل نکرده و نمی کنند. اگر چه برخی آموزه های فرهنگی جدید با آنچه نظام ارزشی خوانده می شود، همخوانی ندارد، ولی می تواند به عنوان یک «فرصت» از آنها استفاده شود.

 * سیاست؛ دومین چالش مهم انقلاب اسلامی

همچنانکه گفته شد مجموعه تحولات ساختاری (که در بخش پیشین به طور مفصل به آن پرداختیم) در تحول سیاسی، نقش آفرینی مؤثرتری داشته و خواهد داشت. جمعیت جوان، حضور زنان در فعالیتهای اجتماعی، آگاهی افراد جامعه و میل به تغییر برای تأمین خواسته های نو از جمله عواملی است که ساختار قدرت سیاسی را به شدت متأثر ساخته و این روند ادامه خواهد یافت. عرصه سیاست با انتخاب آقای خاتمی در دوم خرداد 76 کاملاً نشان داد که در فرایند تحولات ساختاری تغییر اساسی کرده است. اگر چه معتقدیم باور به مفاهیم مدنی در حریم سیاست مانند قانون، آزادی بیان، شکل گیری احزاب و نهادهای واسطه همراه با پیروزی انقلاب اسلامی خودنمایی کرد ولی دوران فترت پس از انقلاب به دلیل جنگ و الزامات انقلابی آن را با تأخیر مواجه ساخت.

اما از اواسط دهه 70 خورشیدی به بعد، ما شاهد تأثیرگذاری تحولات ساختاری رخ داده شده بعد از پیروزی انقلاب اسلامی هستیم. در این فرایند خواسته های زیادی وارد سیستم شد، ساخت های تصمیم گیری و مراکز به سمت نهادینه شدن حرکت نمودند و گرایش برای آشکاری فعالیتهای سیاسی بیشتر شد. نیروهای اجتماعی، چه آنها که زمانی در انقلاب اسلامی نقش آفرینی کرده بودند و اینک در حاشیه قدرت قرار داشتند و چه نسل جدید نسبت به وضعیت موجود «یکسان انگار» شدند و لذا تمایل به مشارکت سیاسی افزایش یافت.

همچنانکه قبلاً گفتیم، نسل جوان در یک فضای خاص تربیت سیاسی رشد کرده بود، وعده و وعیدها، بسیج سیاسی برای دفاع از دین و ملک، آینده شغلی نامطمئن و... از جمله شاخصه های نوع تربیت سیاسی این نسل بود که همراه با الگوی آرمانی انقلاب اسلامی، روحیه اعتراضی و البته از نوع مسالمت آمیز، آن را به او تحمیل کرده بود و همین فرایند، عزم ملی برای مشارکت سیاسی به منظور تغییر را فراهم ساخت.

به نظر نگارنده، شرایط فوق در کنار عوامل شتابزایی مانند کنار رفتن فضای جنگ، حاکمیت فرهنگ مصرف گرایی، افزایش ارتباطات با جهان خارج، عدم سختگیری حکومت در مسایل اجتماعی، رشد نقدینگی در جامعه و به تبع آن تشکیل طبقات جدید با مشخصه های ویژه، رشد شهرنشینی و توزیع امکانات در سطح کشور از جمله مواردی است که به شدت خود را به جامعه تحمیل نمود و باعث گردید تا انتخابات دوم خرداد 76، یک رویداد شگفت آور تلقی شود.

در این حال، آنچه به عنوان چالش در عرصه سیاست خودنمایی می کند، «خواست تغییر» می باشد. نگاهی به وقایع دو ساله اول دولت آقای خاتمی نشان می دهد که در مقابل چنین تحولات عمیقی، همچنان بخشی از حاکمیت، واکنش پیشگیرانه از خود بروز می دهد و در مقابل مطالبات جدید که در جامعه ظهور و حضور جدی دارند، مقاومت می کند. این مقاومت در مقابل نهادمندی جامعه می تواند زمینه بروز کنش های فعال اجتماعی باشد و در بدترین حالت آن اعتراض های غیر مسالمت آمیز را به وجود آورد. این مسایل را باید در کنار چالشهای اقتصادی و هجوم فعالانه جوانان به عرصه اجتماع، مهم تر تلقی کرد. در حقیقت «مشارکت جویی» برای نسل جوان به مثابه یک «حق» و «وظیفه» محسوب می گردد، جوان امروز نماینده نسلی است که موج عظیم مدرک گرایی توقع او را بالا برده و شاخص امید به آینده او به سمت صفر میل نموده و بیکاری احتمالی سبب ساز گردیده تا برای خود چاره ای بیندیشد و همه اینها به همراه کثرت این قشر باعث شده تا اولاً تلاش ذهنی را برای تغییر به صورت پنهانی آغاز کرده و ثانیاً تصویر و انگاره های فکری و ارزشی موجود او را به سمتی می برد که برای تغییر آماده شود. در چنین شرایطی مسلماً نهادمندی جامعه می تواند بهترین شیوه برای سامان دادن به خواستهای متنوع باشد و استقرار جامعه مدنی راه برون رفت از بحران احتمالی سیاسی خواهد بود.

فرایند بعدی، سیاسی شدن زنان است. بخش عمده ای از زنان، بویژه زنان طبقات متوسط و پایین در جریان بسیج سیاسی و تحول ساختاری به شدت سیاسی شده و به صحنه آمده اند. بسیاری از زنان مورد بحث تا قبل از نوسازی، گروهی زیر ستم شناخته شده بودند و در فرایندهای سیاسی جامعه درگیر نمی شدند و اساساً الگوی رفتار سیاسی مشخصی نداشتند، اما اهمیت یافتن اشتغال زنان و تأثیر آن بر بودجه خانواده در شرایط بحران اقتصادی و افزایش سواد این قشر به آنان اعتماد به نفسی داده که به راحتی می توانند در پروسه مشارکت سیاسی نقش آفرینی کنند و در آینده به عنوان قشر مهم اجتماعی در محاسبات سیاسی به حساب آیند.

به طور کلی و بر اساس تئوریهای جامعه شناسی سیاسی، تحولات ساختاری منجر به ایجاد یک فضای ذهنی متفاوت می گردد و در این راستا مقاومت در برابر تغییرات خواسته شده، کنشهای سیاسی را سبب می شود. «پل ریکور»16 در تئوری خود به نام «ایماژینه» (Imagation) توضیح می دهد که نوعی وجدان جمعی که وی نام آن را «ایماژینه» می گذارد، بر فضای اجتماعی سایه افکن شده و مستمراً در معرض تفسیر و تغییر قرار می گیرد. این وجدان جمعی که فضای فرهنگی خاصی را زیربنا می دهد، بر رفتار اجتماعی افراد تأثیر گذاشته و تحولاتی را باعث می گردد. ایماژ حاکم بر فضای ذهنی جامعه به واسطه تحولات ساختاری، تأثیر گذاری افزون تری می یابد و همچون یک متن  (Text)مورد بازخوانی قرار می گیرد. شرایط مذکور را می توان با تتبع بیشتر منطبق با فضای حاکم بر جامعه ما دانست که امکان بازخوانی آن در مقاطع مختلف به واسطه جوانی جمعیت بسیار زیاد است.

اما «تدگار» در تئوری محوریت نسبی خود بر این نکته مهر تأیید می زند که «محرومیت نسبی نقطه عزیمت برای تحلیل جنبش هاست» وی محرومیت نسبی را «درک کنشگر از تفاوت میان توانایی های ارزشی و انتظارات ارزشی» می داند و به عبارت دیگر محرومیت نسبی عبارت از تفاوت میان انتظارات مشروع و واقعیات عالم خارج است. «گار» به صورت اجمالی ارزشها را به سه دسته ثروت، قدرت و منزلت تقسیم کرده آنگاه تئوری خود را بر فراز مقوله محرومیت نسبی به عنوان متغیری مستقل بنا می کند و سایر شرایط اجتماعی و سیاسی را به عنوان متغیرهای وابسته با آن ترکیب می کند و انواع رفتار سیاسی را از آن نتیجه می گیرد.

اگر چه پژوهشگران سیاسی به تئوری محرومیت نسبی ایراداتی وارد ساخته اند و گستردگی آن را دلیل بی فایدگی اش دانسته اند ولی «گار» معتقد است که محرومیت نسبی علت کشمکش مدنی می باشد. اگر چه سایر عوامل نظیر مشروعیت و سهولت اجتماعی نیز ممکن است وارد این فرمول شوند، وی بر این باور است که کشورهایی که به طور شتابان نوسازی می شوند مستعدترین کشورها برای ایجاد کنش سیاسی هستند و اگر مردم احساس کنند که باید در نظام ارزشی و سیاسی آنها تغییراتی به وجود آید ولی این تغییرات صورت نگیرد، آنگاه مستعد کنش اجتماعی و سیاسی هستند.

*       *        *

 نتیجه گیری

آنچه گفته شد تنها گذری به چالشهای سیاسی و فرهنگی انقلاب اسلامی در دهه سوم بود. و بررسی مفصل تر آن نیاز به فرصت بیشتری دارد، مسلماً انقلاب ما در سالهای آینده در زمینه اقتصاد و دیگر شاخصه های اجتماع با مسایل، موانع و حتی موفقیتهایی روبرو خواهد شد که درک عمیق از ریشه این تحولات می تواند همه مسایل پیش رو را به نهادهای موفق و پویایی بدل سازد. گریزی از واقعیت نیست که جهان امروزین نیازها، ضرورتها و الزامات خاص خود را می طلبد و روز آمدی رفتارهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی می تواند بزرگترین و مؤثرترین شیوه برای برخورد با چالشهای آینده باشد.

در نوشتار حاضر به برخی از ریشه ها اشاره شد. بدون تردید در سالهای آتی نیز تحولات ساختاری در حوزه های مذکور اتفاق خواهد افتاد و الزاماً جامعه را با مسایل جدیدتری مواجه خواهد ساخت، اما آنچه در 10 سال گذشته روی داده در 10 سال آینده چهره می نمایاند. این در حالی است که عنصر افزایش بی رویه جمعیت و ورود جمعیت جوان با خواسته های افزون و نو به عرصه اجتماع یک واقعیت است و باید برای این مهم در دهه سوم در تمام زمینه ها برنامه ریزی مدرن داشته باشیم.

جوان بودن جمعیت به خودی خود امر منفی نمی باشد ولی اگر بازار کار مناسب رفاه مطلوب، تأمین خواسته های سیاسی و فرهنگی آنها در دستور کار قرار نگیرد، مسلماً جوانی جمعیت تهدیدی جدی برای آینده انقلاب خواهد بود. به باور نگارنده جوانان کشور ما که نسل دوم انقلاب را تشکیل می دهند، هنوز معتقدند که انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی ایران توان پاسخگویی به نیازهای مادی و معنوی آنها را دارد ولیکن ضعف مدیریت و عدم سازماندهی امور، باعث گردیده تا ناهنجاریهایی به جامعه تحمیل شود. این نگرش خیرخواهانه به طور جدی باید مورد توجه قرار گیرد.

جمعیت جوان همچنین در فرایند «تصمیم سازی سیاسی» نقش فعالی را طلب خواهد کرد. کانالیزه کردن خواسته ها از طریق نهادهای مدنی و مطبوعات مستقل می تواند در آینده مشکلات سیاسی کشور را به مراتب تنزل داده و سامانی برای آن متصور شود.

 

منابع و مآخذ

1ـ گی روشه، تغییرات اجتماعی، ترجمه دکتر منصور وثوقی، تهران، نشر نی، 1376، ص 32.

2ـ رونالد اینگلهارت، تحول فرهنگی در جامعه پیشرفته صنعتی، مریم وتر، تهران، کویر 1373، ص 373.

3ـ برای مطالعه بیشتر نگاه کنید به پایان نامه کارشناسی ارشد سعید حجاریان، جنبشهای موعودی و...، دانشگاه تهران، دانشکده حقوق و علوم سیاسی.

4ـ تمامی آمارها مستند به گزارشهای رسمی مرکز آمار ایران می باشد.

5ـ ساموئل هانتینگتون، سامان سیاسی در جوامع دستخوش تغییر، ترجمه محمد تلاشی، تهران، نشر علم، 1369.

6ـ تمامی آمارها مستند به گزارشهای مؤسسه نمایشگاهی فرهنگی ایران می باشد.

7ـ رابرت.اچ.لاور، دگرگونی اجتماعی، ترجمه کاووس سید امامی، تهران، نشر دانشگاهی، 1373، ص 225.

8ـ رونالد اینگلهارت، پیشین.

9ـ هانتینگتون، پیشین، ص 224.

10ـ همان، ص 247.

11ـ برای بسط مفهومی این بحث از تقریرات آقای عبدالله  شهبازی (منتشر نشده) استفاده گردیده است.

12ـ تقریرات درس نوسازی سیاسی دکتر بشیریه، دانشگاه تهران، دانشکده حقوق و علوم سیاسی، سال تحصیلی 73ـ72.

13ـ برای مطالعه بیشتر نگاه کنید به: لئونارد برکووتیز، روانشناسی اجتماعی، ترجمه حسین فرجاد و عباس محمدی، تهران، انتشارات اساطیر 1372، ص 292ـ 234 و تامین ملوین، جامعه شناسی قشربندی و نابرابریهای اجتماعی، ترجمه عبدالحسین نیک گهر، تهران، توتیا، 1373.

14ـ حسین بشیریه، جامعه شناسی سیاسی، تهران، نشر نی، 1375، ص 142.

15ـ آمارها مستند به گزارشهای مرکز آمار ایران می باشند.

16- Ricoeur. p.from text to Action: Essays In Hermoneutics. trans, North western university press Evanston 1991.

 در این نوشتار همچنین از منابع ذیل استفاده شده است.

1ـ گار، تد رابرت، چرا انسان ها شورش می کنند، ترجمه علی مرشدی زاد، تهران پژوهشکده مطالعات راهبردی، 1377.

2ـ ادیبی، حسین، طبقه متوسط جدید در ایران، تهران، جامعه، 1358.

3ـ پللو، شهروند و دولت، ترجمه ابوالفضل قاضی، تهران، دانشگاه تهران، 1370.

4ـ بشیریه، حسین، جامعه شناسی سیاسی، تهران نشر نی، 1375.

5ـ فاضل، سید ابوتراب، پایان نامه کارشناسی ارشد، موانع رشد جامعه مدنی در ایران، دانشگاه شهید بهشتی، دانشکده علوم اقتصادی و سیاسی، 1376.

6- Lerners: thapassing of traditional society, Boston press, 1993.

7ـ طائفی، علی، نشریه اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، «جامعه فراصنعتی و نظریات تلفیقی در قشربندی اجتماعی»، شماره 90ـ89 و 92ـ91.

 

منبع: کنگره تبیین انقلاب اسلامی ـ ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامی، ج 2، ص 145.



[1] )) پژوهشگر و کارشناس در شورای امنیت ملی.

. انتهای پیام /*