مصاحبه با آیة الله  محمد رضا توسلی

 

ضمن تشکر از این که این فرصت را در اختیار ما گذاشتید، حضرت عالی که سال های متمادی در محضر امام بودید، قطعاً مطالب قابل استفاده ای برای مردم ما، خصوصاً برای جوان ها و نسلی که امام را خوب درک نکردند، دارید. خدمت شما رسیدیم که در مورد خصایص اخلاقی حضرت امام؛ سؤالاتی را مطرح کنیم تا بُعد اخلاقی ایشان برای مردم بیش تر روشن شود. لطفاً بحث را با بیان حالت های شخصی امام، مثل فروتنی و تواضع شروع بفرمایید.

 بسم الله  الرحمن الرحیم. رِبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یَسِّرْلِی أمْرِی وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِی.

از عایشه چنین نقل شده است که وقتی از او راجع به اخلاق پیغمبر سؤال کردند، گفت: «خُلقُه القرآن». انسان اگر بخواهد اخلاق امام را توصیف کند، باید بگوید که امام در همۀ زمینه ها، به خصوص در مسائل اخلاقی، اسلام مجسم بود.

زندگی امام نشانگر این است که، همان چیزهایی را که در چهل حدیث ایشان راجع به اخلاقیات اسلام ذکر کردند، قبل از همه، خودشان به آن مطالب عمل می کردند و همان طور که از نظر علمی مسائل اخلاقی اسلام را بیان می کردند، در خارج هم خود را تهذیب کرده بودند.

یکی از صفات ممدوح که در اسلام اهمیت زیادی به آن داده شده است، مسأله تواضع و فروتنی است. انسان هرقدر عرفانش نسبت به حق تعالی بیش تر باشد، قطعاً فروتنی و تواضعش هم نسبت به بندگان خدا بیش تر خواهد بود. این حالات در امام واقعاً مجسم شده بود و ما هم این حالات را در ایشان می دیدیم. من در طول این مدتی که در محضر امام بودم و ایشان را شناختم، به یاد ندارم که در سلام کردن، کسی بر امام تقدم داشته باشد؛ حتی اگر در حال عبور کردن از خیابان یا کوچه ای بودند و به کسی برخورد می کردند، دأبشان این بود که اول سلام می کردند. وقتی که به مجلس درس وارد می شدند، اول سلام می کردند. وقتی که ما به خانۀ امام می رفتیم و امام وارد اتاق می شدند، اول ایشان سلام می کردند و این دأب امام بود. گاهی از اوقات امام ساکت بودند که بعضی ها فکر می کردند که ایشان حالت کِبری دارند که سخن نمی گویند، ولی من یادم هست یک وقتی کسی به امام گفت ـ زمانی که در نجف بودند ـ بعضی از آقایان می آیند این جا و از شما گله دارند. می گویند امام همین طوری می نشینند و حرف نمی زنند. امام فرمودند: اخلاق من این است که زیاد اهل حرف نیستم. حالا شاید بعضی ها فکر کنند که من می خواهم کِبری داشته باشم.

امام برای بچه های کوچک هم یک احترام خاصی قائل بودند و نسبت به آن ها حساسیت داشتند. من یادم می آید که هنگام ملاقات های امام در حسینیۀ جماران، اگر بچه ای در اثر فشار جمعیت اذیت می شد، فوراً توجه امام به آن بچه جلب می شد و به من اشاره می کردند که بگویید مواظب آن بچه باشند. امام یک حالت خاص این چنینی داشتند که گذشته از بزرگان، برای کوچک ترها هم احترام خاصی قائل بودند و در ملاقات های خصوصی که بچه ها برای دست بوسی شان می آمدند، کسی فکر نمی کرد که حالا این مرجع نسبت به این بچه ها ابراز احساسات کند و دست بر سر آن ها بکشد و آن ها را ببوسد. از جمله خاطراتی که از فروتنی و تواضع امام به یاد دارم این است که یک وقت در قم بعد از فوت مرحوم آیة الله  العظمی بروجردی، امام اطلاع پیدا کردند که در بیرون به بعضی از علما یک خلاف احترامی صورت گرفته است. پیغام دادند که اگر کسی نسبت به علما بی احترامی بکند، چنین شخصی ولایتش منقطع می شود. این حالت تواضع و فروتنی امام، بعد از پیروزی انقلاب هم حفظ شد. ایشان از اول طلبگی دارای این خصوصیت بودند و بعد از رهبری نیز این صفت را در خود حفظ کردند. اگر چه امام بالاترین مقام را داشتند، اما هیچ گاه خود را به عنوان یک رهبر در جامعه قلمداد نمی کردند که باید با دیگران فرق داشته باشند. واقعاً نسبت به افراد خاضع و فروتن بودند؛ به خصوص نسبت به افرادی که برای جامعه مؤثر بودند.

 یکی از مسائلی که در مورد حضرت امام بسیار مشهور است، مسأله نظم امام در زندگی خصوصی شان است؛ چه قبل از انقلاب که در نجف به سر می بردند و ما مطالب زیادی از نظم ایشان شنیده ایم و چه بعد از انقلاب که رهبری جامعه را به دست گرفته بودند. البته بسیارند افرادی که نظم دارند، ولی زمانی که به ریاستی می رسند و مشغله های فراوانی پیدا می کنند، نظم در زندگی آن ها از بین می رود. با این تفاصیل، لطفاً در رابطه با نظم امام؛ مخصوصاً بعد از انقلاب و در دوران تصدی رهبری جامعه توضیح دهید و اگر خاطراتی در این زمینه دارید، بیان فرمایید که حضرت امام روزشان چگونه شروع می شد و بیست و چهار ساعت شبانه روز را چگونه می گذراندند؟

 نظم در زندگی یکی از دستورات اسلام است و قطعاً شما هم شنیده اید که یکی از سفارش های امیر مؤمنان ـ سلام الله  علیه ـ در آن وصیت نامۀ معروفشان، به فرزندانشان مسأله نظم در امور و زندگی است. من یادم هست که امام از آن زمانی که در قم مشغول درس بودند، هیچ گاه آن نظمی را که در زندگی ایشان بود، بر هم نمی زدند. سر ساعت مشخصی می آمدند به مسجد سلماسی و درس می گفتند. همچنین به یاد دارم که یک روز یکی از  طلاب، وسط درس رسید و امام با تندی فرمودند آقایانی که می خواهند درس بخوانند، باید نظم را در درس خواندن مراعات بکنند. بعد فرمودند کسی که درس خوان است، باید اول جلسۀ درس حاضر شود. اگر مقصدتان این است که فقط جزء جلال و جبروت درس باشید، درس را کنار بگذارید، اما اگر می خواهید درس بخوانید نظمتان را بر هم نزنید و سر موقع بیایید. خود امام همیشه اولین کسی بودند که در جلسۀ درس حاضر می شدند؛ چه آن وقتی که درس خارج می گفتند و چه آن وقتی که درس سطح می گفتند. این برنامۀ امام قبل از انقلاب بود.

بعد از پیروزی انقلاب که ما در خدمت امام بودیم، برای ملاقات ها برنامه گذاشتند، که من مسئول ملاقات های ایشان بودم. زمانی که در تهران بودند و در حسینیۀ جماران دیدار داشتند، برنامۀ ایشان به طور معمول ساعت نُه صبح بود. یک روز من آمدم و به امام عرض کردم چند دقیقه صبر کنید و بعد تشریف بیاورید. فرمودند: برای چه؟ گفتم: چون جمعیت نیامده است. فرمودند: شما مسئول هستید، مگر نمی دانید که من سر ساعت باید کارهایم را انجام بدهم؟! و با تندی به من گفتند تو مسئول هستی و باید کارها را انجام بدهی! وقت من قیمت دارد.

اول صبح که می شد، برنامۀ امام این بود که همیشه سر ساعت هفت خلاصۀ اخبار را از رادیو گوش می کردند و ساعت هشت هم دوباره خلاصۀ اخبار را در اتاقشان گوش می کردند و بعد از آن، به نامه ها و استفتائات و سؤالات و اجازاتی که باید در خدمت امام مطرح می شد، جواب می دادند. بعد از این کارها، برنامۀ ملاقات ها شروع می شد.

برنامۀ ملاقات خصوصی امام که نوعاً مربوط به مسئولان نظام بود، در اتاق انجام می گرفت. علاوه بر مسئولان هر روز تعدادی از افراد بودند که تقاضای ملاقات امام و دست بوسی ایشان را داشتند، که این کار هم در ساعت نُه صبح انجام می شد.

علاوه بر این ها، امام روزانه حداقل سه جلسه عقد داشتند. حتی من به یاد دارم که یک روز، امام چهارده صیغۀ عقد خواندند. ایشان علاقۀ خاصی به واقع شدن پیوند ازدواج داشتند. عده ای هم تمایل داشتند که امام صیغۀ عقد آنان را جاری کند و گاهی هم سؤال می کردند که نهایت مهریه ای که امام قبول می کنند برای جاری کردن عقد چه مقدار است؟ می گفتم: ایشان از یک سکه قبول کردند تا پانصد سکه و اعتراض هم نکردند و عقد را خواندند.

به هر حال، برنامۀ کاری امام هر روز این بود. اگر در روزی ملاقات عمومی داشتند به حسینیه می آمدند.

در خانه نیز این طور می گفتند که برنامۀ خانه را با برنامۀ زندگی امام تنظیم می کنند. مثلاً می دانند که ساعت ده و نیم، امام مشغول راه رفتن هستند و باید نیم ساعت راه بروند. پس هر گاه امام شروع به قدم زدن می کنند، می دانند که ساعت ده و نیم است. برنامۀ امام این قدر دقیق است! نماز اول وقت امام هیچ وقت ترک نمی شد. اول ظهر که می شد، امام مشغول نماز می شدند و ابتدا نافله می خواندند و بعد نماز واجب را شروع می کردند.

آن روز که حدود سیزده، چهارده تن از سران کشورهای اسلامی آمدند در این اتاق جمع شدند برای واسطه گری بین عراق و ایران، ضیاء الحق ـ که در آن زمان رئیس جمهور پاکستان بود ـ در آن جلسه مشغول صحبت بود که یک وقت امام به ساعت نگاه کردند، دیدند که اول ظهر است، فوراً به من اشاره کردند که سجاده ام را بیندازید و همان موقع بلند شدند و در اول وقت نماز خواندند. ایشان همیشه سفارش می کردند که هیچ گاه نماز اول وقت را ترک نکنید.

یکی از خصوصیات امام این بود که هیچ گاه نوافل را ترک نمی کردند و همیشه با طهارت و با وضو بودند. این ها از خصوصیات امام بود که هیچ گاه ترک نمی کردند. به هر  حال، غرض بیان نظم امام، چه در عبادات و چه در مستحبات و چه در کارهای روز  مره است.

زمانی که امام در نجف بودند، همه می دانستند که سه ساعت از غروب گذشته، ایشان در حرم حضرت امیر علیه السلام هستند و معمولاً کسانی که می خواستند امام را ملاقات کنند، ولی از ترس این که مبادا مأمورین شاه گزارش بدهند، در حرم حضرت امیر علیه السلام امام را ملاقات می کردند. تمام کارهای امام، اعم از انجام واجبات، مستحبات و... بر اساس نظم خاصی بود و هیچ گاه نظمشان را به هم نمی زدند.

 اگر دربارۀ انتقادپذیری ایشان هم به نکاتی اشاره کنید، استفاده خواهیم کرد.

 در باب انتقاد، یک بحث، صحبت های امام در این زمینه است که می فرمودند انتقاد سازنده موجب رشد است و آن را مفید می دانستند، اما این که شخص امام نسبت به انتقاد دیگران چگونه برخورد می کردند، باید بگویم که قطعاً امام به انتقاد دیگران توجه می کردند. گاهی از اوقات که ایشان سخنرانی می کردند و در سخنرانی خود مطالبی را بیان می کردند و ما یا دیگران انتقاد می کردیم که این به مصلحت نیست، که تا امام می شنیدند فوراً می گفتند خط بزنید.

گاهی در همین مسائل خصوصی که امام صحبت می کردند ـ طبعاً انسان جایز الخطا است ـ تا تذکر می دادیم، می گفتند حق با شما است. من یادم هست که کسی به امام گفت: آقا! این چه جمله ای است که می گویند، مرد آن است که از حرفش بر نگردد؟! امام در جواب او فرمودند اتفاقاً بر عکس است. مرد آن است که از حرفش برگردد. اگر مطلبی را که بیان کرده مطلب خلافی بوده یا مطلب درستی نبوده است، اگر از حرف خود برگردد، این مرد است.

اگر انتقادی به امام می شد، در هر مسأله ای که بود، امام آن را می پذیرفتند و ناراحت نمی شدند. بسیاری از نامه هایی که برای امام می آمد، نامه های انتقادی بود. یادم هست که یک وقت امام به این افرادی که نامه ها را برای ایشان می بردند، فرمود چطور می شود همیشه این نامه های تعریف را برای من می آورید؟ نمی شود که در این نامه ها فحش نباشد! بالاخره باید یک سری از این نامه ها فحش باشد. گفتند بله ما به خاطر این که شما ناراحت نشوید، آن ها را نمی آوریم. امام فرمودند نه، همان نامه هایی هم که انتقاد است، نامه هایی که بد است، آن نامه ها را هم به من برسانید. این سخن امام معنایش این است که می خواستند بدانند اگر کسی به ایشان انتقادی دارد، خود را اصلاح کنند. و هیچ گاه از انتقاد دیگران ناراحت نمی شدند. من یادم هست که مرحوم حاج احمد آقا نزد امام می رفت و با ایشان صحبت می کرد و نظر امام را بر می گرداند؛ یعنی امام اهل منطق و استدلال بودند. این جور نبود که اگر کسی یک چیزی به ایشان بگوید، فوراً در مقابل حرف او بایستند، بلکه فکر می کردند و اگر واقعاً آن حرف، حرف حقی بود، خود را اصلاح می کردند.

شما مسأله قطعنامه را ببینید. با این که برای امام خیلی مشکل بود، ولی وقتی که دیدند برای نظام و اسلام و ملت اسلامی دارای مصلحت است و در آن شرایط مفید است، فوراً  از حرف خود دست برداشتند و آن را پذیرفتند. این کار نشان دهندۀ انتقاد پذیری امام  است.

 خیلی متشکریم. نکته ای که فکر می کنم خیلی به درد مردم ما، خصوصاً جوان ها بخورد، این است که در طول مبارزات، چه قبل و چه بعد از انقلاب، مخصوصاً بعد از انقلاب، مملکت و انقلاب ما با فراز و نشیب های زیادی رو به رو بود. که قطعاً در این گونه موارد اعتماد به نفس امام رحمه الله چاره ساز بوده است و خود مسئولان هم به این مطلب اعتراف دارند؛ مثلاً یک وقت خدمت یکی از آقایان بودیم، ایشان می گفت گاهی از اوقات ما در شورای انقلاب احساس می کردیم که کارها به بن بست رسیده و می ماندیم و نمی دانستیم چه کنیم، خدمت امام می رسیدیم. امام که ده دقیقه برای ما صحبت می کردند، یک احساس آرامش و اطمینانی حاصل می شد و برمی گشتیم با قدرت کارها را ادامه می دادیم. اگر راجع به اعتماد به نفسی که امام در برخورد با مشکلات داشتند، بیش تر توضیح بفرمایید، استفاده می کنیم.

 به نظر من، اگر اعتماد به نفس امام نبود، اصلاً این انقلاب به پیروزی نمی رسید. حتماً به یاد دارید که در آغاز مبارزات انقلاب چه حوادثی اتفاق افتاد و چه انتقادهایی می کردند؛ به خصوص به این که روحانیت با دست خالی چطور می تواند در مقابل شاه با این همه قدرت بایستد؟ هر روز برای امام مسأله ای پیش می آوردند تا امام از این کار دست بردارد. اما از آن جا که امام همیشه با فکر و اندیشه کاری را انجام می دادند و تشخیص هم داده بودند که این راهی را که ما می رویم، راه حقی است، لذا هیچ گاه از این راه بر نگشتند. شهید مطهری رحمه الله وقتی که از پاریس برگشته بود، شخصی از او سؤال کرد: از پاریس چه آوردی؟ و او گفت: من از پاریس  چهار «آمن» آورده ام؛ رفتم پیش مردی که آمن بهدفه، آمن بسبیله، آمن بقومه، و از همه مهم تر آمن بربّه. از پیش یک انسانی آمدم که ایمان واقعی به خدا داشت. از پیش یک انسانی آمدم که در این راهی که در آن قدم گذاشته، آمن بسبیله؛ به این راهی که انتخاب کرده است، ایمان دارد و همین طور به هدفش نیز ایمان دارد و «آمن بقومه»؛ به ملتش هم ایمان دارد. من این چهار «آمن» را در امام دیدم و برگشتم.

وقتی که انسان ملاحظه می کند، می بیند در زمانی که آن حوادث سخت برای امام اتفاق افتاد، امام مثل کوه ایستادند و هیچ گاه در خود احساس عجز نکردند. بعد از قضیۀ انفجار مرکز حزب جمهوری اسلامی ایران، ساعت هفت و نیم صبح بود که مرحوم شهید رجایی آمد این جا تا با کابینه خدمت امام بروند. به یاد دارم که آقای رجایی می لرزید. چند دقیقه ای خدمت امام رفت و برگشت و به من گفت ما با یک تزلزل خاطر رفتیم، اما با یک اطمینان خاطر از پیش امام بلند شدیم. وقتی نشستیم، امام خیلی ما را مضطرب دیدند و گفتند در دنیا حوادث زیاد است و باز هم حادثه در پیش دارید. بروید کارهایتان را انجام بدهید. با یک جملۀ امام، چنان اطمینان خاطری به ما دست داد و ما اعتماد به نفس پیدا کردیم. یادم هست که مرحوم شهید رجایی با یک حالت خاصی وارد خانه امام شد، اما با حالت تبسم از خانه امام برگشت و گفت امام ما را شارژ کرد. امام فرمود: از این حوادث زیاد است.

این از اعتماد به نفس امام بود که گاهی می آمدند و می گفتند: آقا امروز در اصفهان چه شده است! امام می فرمودند: ما یک انقلاب با این عظمت را برپا کردیم، حالا من بگویم در اصفهان  چه شده است؟! خوب، از این مسائل زیاد است. هیچ وقت این حوادث، امام را از آن اتکای به نفسی که داشتند، متزلزل نکرد و همیشه تا آخر عمرشان هم همین طور بودند. در مقابل امریکا همین طور بودند، در مقابل دفاع مقدس همین طور بودند، در مقابل حوادثی که منافقین به وجود می آوردند، همین طور بودند. حادثه های بسیار بزرگی برای امام و این انقلاب اتفاق افتاد، اما این اعتماد به نفس امام و اطمینان خاطر امام بود که این انقلاب را آن طور نگه داری کرد.

 این مطلب طبیعی است که این انقلاب با این گستردگی و عظمتی که دارد، دارای مخالف نیز باشد؛ چه در خارج و چه در داخل کشور. سؤال من این است که رفتار امام با مخالفان مخصوصاً مخالفان داخلی چگونه بود؟ اگر نمونه هایی از برخورد امام با مخالفان را به خاطر دارید، بیان فرمایید.

 باید گفت مخالفان دو گونه بودند: یکی مخالفان امام و دیگری مخالفان انقلاب. امام نسبت به مخالفان خود گذشت داشتند و هیچ گاه به تعقیب آن ها و اقدام تلافی جویانه نپرداختند. یادم هست یک روز آقای اردبیلی ـ سلمه الله  ـ خدمت امام آمد و راجع به یک نامه ای که در آن نسبت به حضرت امام خیلی فحاشی کرده بودند، صحبت کرد.

سابقۀ این نامه هم به این صورت بود که چند روز قبل از آن چند نفر آمده و ادعا کرده بودند که خدمت امام زمان می رسند. بعضی از بزرگان هم به امام توصیه می کردند که به آن ها اجازه بدهند که خدمتشان برسند. امام در جواب فرمودند که شما که می دانید من نسبت به این طور مسائل کور باطن هستم. آقایان اصرار کردند که آن ها بیایند. بالاخره امام اجازه دادند و آن ها آمدند. این افراد دو مرد و یک زن بودند که یک کتاب هم دستشان بود. آمدند این جا و خدمت امام نشستند. امام آن ها را برانداز کرد و فرمود: من چند مشکله دارم. وقتی شما خدمت امام زمان علیه السلام رسیدید با ایشان در میان بگذارید و جوابش را برای من بیاورید. وقتی جواب را آوردید، من با شما صحبت می کنم.

یکی از سؤال های امام راجع به مسأله ربط حادث و قدیم بود و دومین سؤال مربوط به عکس منصوب به رسول خدا صلی الله علیه و آله و آخرین سؤال دربارۀ دیوان اشعار ایشان بود.

آن ها رفتند و بعد از دو روز آمدند و سر همین سه راهی ایستادند. به امام خبر دادند که آن سه نفر آمده اند. حضرت امام رحمه الله مرحوم حاج احمد آقا رحمه الله را فرستادند که از آن ها سؤال کند. حاج احمد آقا از آن ها سؤالی کرد که نمی دانم آن ها در جواب چه گفتند. وقتی حاج احمد آقا جواب آن ها را به امام عرض کرد، امام فرمود: برو به آن ها بگو شیادها دست از این کارهایتان بردارید.

هر چند وقت یک دفعه یک چنین اتفاقی می افتاد و الآن هم خیلی ها این مسأله را مطرح می کنند که خدمت امام زمان علیه السلام می رسند و معلوم نیست با طرح این گونه مسائل چه هدف و مقصدی را دنبال می کنند؟!

آن ها ـ سه نفر ـ رفتند و یک نامۀ فحشی به امام نوشتند و آقای اردبیلی این مسأله را به امام گفت. امام فرمودند: به پیغمبر هم فحش می دادند، حالا به من هم فحش بدهند. اگر کسی به شخص امام چیزی می گفت، امام خیلی به مسأله اهمیت نمی دادند. من یادم هست که مرحوم آقای اشراقی ـ رحمة الله  علیه ـ آمد خدمت امام و گفت: راجع به منافقین کم تر صحبت کنید، این ها خیلی خطرناک هستند و فحاشی می کنند. امام فرمود: فلانی اگر تا جلوی درِ همین اتاق هم آمدند و علیه من فحش دادند، من تکلیفم را انجام می دهم.

اما اگر کسی نسبت به انقلاب مطلبی می گفت، امام حساس بودند و اگر می فهمیدند که واقعاً می خواهد با انقلاب مخالفت کند، برخورد می کردند، ولی اگر مخالفت با انقلاب نبود و فقط اختلاف سلیقه ای بود و هدف بر اندازی و یا مخالفت با انقلاب نبود، امام برخوردی نمی کردند. بله؛ در جایی که هدف، مخالفت با انقلاب  و ایستادگی در مقابل انقلاب بود، امام با حساسیت زیادی در مقابل آن موضع می گرفتند؛  چون این انقلاب را یک انقلاب اسلامی و حفظ آن را از اوجب واجبات می دانستند.

 نکته ای که الآن هم در جامعۀ ما زیاد مطرح است و سخن حقی است و مردم ما هم در موارد مختلف نشان دادند که طرفدار این نکته هستند، مسأله قانونمند بودن جامعه است. برای ما خیلی  قابل استفاده خواهد بود که از زبان شما برخورد امام نسبت به قانون و التزام ایشان به قانون  را بشنویم.

 امام به قانون چه در زمان حکومت اسلامی و چه در زمان حکومت طاغوت، ملتزم بودند و می فرمودند هر نظامی باید حفظ شود. من یادم هست که یک شب در نجف و در بیرونی منزل امام نشسته بودیم که یکی از آقایان آمد و گفت آیا مراجعه کردن به این دفتر خانه هایی که در تهران هستند و اسناد را تنظیم می کنند و می نویسند، جایز است؟ امام فرمود چرا جایز نباشد؟! نظم در هر مملکتی لازم است و حفظ آن نظم هم واجب است. حکومتی را که شما الآن می گویید حکومت فسق است، اگر حکومت کفر هم باشد، برای حفظ نظم جامعه، باید قوانین آن مراعات شود. لذا امام در حکومت شاه هم قوانین را رعایت می کردند؛ یعنی هیچ گاه از قوانین تخلف نمی کردند. بر همین اساس امام ـ ظاهراً ـ در سال 1363 بود که اعلام فرمودند امسال سال قانون است. معمولاً در ابتدای هر انقلابی، هرج و مرج و یک سری تخلفاتی وجود دارد و نمی شود از آن ها چشم پوشی نکرد. آقای اردبیلی می گفت: وقتی که مقرر شد مسئولان صورت اموالشان را بدهند، تا اموال آنان مشخص باشد، اولین کسی که این کار را انجام داد، خود امام بودند، اما رئیس جمهور وقت تا آخرین روزی که بر سر کار بود، این کار را نکرد. اگر امام می فهمیدند که کسی از قانون تخلف کرده است، بسیار ناراحت می شدند و مسأله را پی گیری می کردند. وقتی که از امام راجع به تخلف از چراغ قرمز سؤال کردند، فرمودند خلاف شرع است، جایز نیست، مقررات است و باید به مقررات حکومت اسلامی تن داد و به آن عمل کرد و از این موارد زیاد بود که امام خود پایبند به قانون بودند. اگر بر عمل به قانون تأکید می کردند، تنها در حرف نبود، بلکه خود مقید به عمل به آن بودند.

 سال ها است که بحث قانون گرایی همراه با بحث های مردم سالاری، دموکراسی و آزادی مطبوعات مطرح است. لطفاً نظر امام را دربارۀ این مباحث، مخصوصاً راجع به مردم سالاری و آزادی مطبوعات بیان فرمایید.

 همه چیز امام مردم بودند. انقلاب را می گفتند انقلاب مردمی و خود را خدمت گزار مردم می دانستند. من اصلاً به یاد ندارم که امام گفته باشند من چه کردم. می فرمودند شما مردم بودید که این انقلاب را به ثمر رساندید؛ شما ولی نعمت ما هستید. گاهی خطاب به مسئولان می گفتند این مردم شما را از زندان ها نجات دادند. پس باید قدر این مردم را بدانید؛ مخصوصاً پا برهنه ها و محرومین جامعه. امام عنایت خاصی به مردم داشتند و همیشه می فرمودند اگر ما این مردم را داشته باشیم، انقلابمان بیمه است. اگر مردم را از دست دادیم، باید برای انقلاب احساس خطر کنیم. امام همیشه سعی داشتند که این مردم از دست نروند و به هر وسیلۀ  ممکن آن ها را در صحنه نگه دارند. گاهی در مورد اختلافاتی که رخ می داد و امام می دیدند که دامنۀ اختلافات در حال شدت یافتن است، یک تشری می زدند و آن را آرام می کردند، تا وحدت و انسجامی که در میان ملت است، حفظ شود.

امام همیشه بر حفظ آزادی های عمومی در چهارچوب قانون اساسی تأکید می کردند که این مسأله در کلمات امام زیاد به چشم می خورد. شعار ملت از اول استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی ایران بود؛ البته نه این آزادی که بعضی ها عنوان می کنند و می خواهند از آن سوء استفاده بکنند و معنای آن ولنگاری است. امام اصلاً این سخن را نگفتند؛ دیگران هم که از آزادی سخن می گویند، هیچ وقت مقصودشان این نیست؛ منظور همان آزادی های اجتماعی است که در زمان شاه نبود و همه را از حرف حساب گفتن و انتقاد کردن منع کرده بودند. منظور امام از آزادی این چیزها است که باید برای ملت باشد و این آزادی ها هم باید مطابق قانون باشد، نه برخلاف قانون. امام پایبند این مسائل بودند و مخالف این بودند که جلوی آزادی های اجتماعی افراد گرفته شود.

 لطفاً در مورد سیرۀ عملی  حضرت امام در قبال کارگزاران نظام توضیح بدهید. به طور مثال در اوایل انقلاب، زمانی که بنی صدر به وضعیتی رسیده بود که انقلابیون نمی توانستند او را تحمل کنند و شرایط به گونه ای بود که باید از صحنۀ سیاسی کشور حذف می شد، با این حال، حضرت امام موضع گیری نمی کردند. آیا این کار امام دلیل خاصی داشت؟

 همین قانون گرایی امام بود که باعث شد در همین مسأله، ایشان به کسی نگفتند به چه کسی رأی بدهید! و هیچ کس هم نفهمید که امام به چه کسی رأی دادند. شاید در بیت امام یا اطرافیان امام و دفتر ایشان، بسیاری از افراد به همان فرد رأی داده بودند و فکر می کردند که امام نیز به او رأی داده است. اما امام بعدها گفتند که من اصلاً به آن شخص رأی ندادم. امام می گفت هر چه مردم می خواهند و هر چه ملت می خواهد، و به آرای مردم اهمیت می دادند. وقتی که یک رئیس جمهور با رأی آنان انتخاب شد، امام هم او را تأیید کرد و راه هدایت و نصیحت او را پیش گرفتند و لذا در هر جلسه ای که این جا می آمد، امام او را نصیحت می کردند و به او تذکرات لازم را می دادند.

من یادم هست که یک روز پنج تن از ائمۀ جمعه که چهار تن آنان به شهادت رسیدند، با یک اضطراب خاطری آمدند این جا. وقتی که وارد شدند امام فرمودند چرا ناراحتید؟! من با یک جمله کار را تمام می کنم. آرام باشید و نترسید! و به آن ها آرامش دادند.

من یادم هست بعد از آن که امام موضع گیری کردند، یکی از بزرگان که در دستگاه بنی صدر کار می کرد، ـ ایشان آقای گرمارودی بود ـ خدمت امام آمد و گفت: من در این دفتر هستم، اگر شما امر می کنید که من آن جا نباشم، دیگر نروم. امام گفتند نخیر؛ باش! شما باید آن جا باشی. امام به تعدادی دیگر هم گفتند که شما باید باشید، برای این که وهن نظام می دانستند که اولین رئیس جمهور در نظام جمهوری اسلامی به همین زودی از کار برکنار شود و لذا می خواستند تا آخرین لحظه هم، کار طبق روال قانونی خودش پیش برود، و به همین دلیل، کوشش می کردند و جدیت به خرج می دادند تا او را اصلاح کنند، اما وقتی به این نتیجه رسیدند که او اصلاح پذیر نیست و چاره ای جز بر کناری او نیست، از اختیارات قانونی خود استفاده کردند و او  را عزل کردند. در این مورد هم امام از اختیارات قانونی خود استفاده کردند و هیچ وقت در جامعه داد و فریاد راه نینداختند. طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی، از اختیارات قانونی امام این بود که می توانستند فوراً او را عزل کنند و عزل هم کردند. امام وقتی که دیدند بنی صدر با یک عده از منافقین و با عده ای از افراد که علیه نظام، قیام مسلحانه کرده اند، ارتباط دارد، دیگر طاقت نیاوردند و برای عزل او از منصب ریاست جمهوری از اختیارات قانونی خود استفاده کردند.

 به هر حال، مشکلات انقلاب سبب می شد که در حضور امام از مسئولان بخش های مختلف انتقاد کنند. می خواستیم بدانیم امام با سخن چینان چگونه برخورد می کردند؟

 گاهی بحث از سخن چینی است و گاه بحث گله و انتقاد از مسئولان. اگر امام احساس می کرد هدف آن ها، در واقع سخن چینی است و به این وسیله قصد دارند کسی را از شأن و مقامش پایین بیاورند و به اصطلاح می خواهند به او لطمه ای بزنند، اصلاً توجه نمی کردند و به آن ها عتاب می کردند. اما گاهی انتقاد می کردند و امام می گفتند بروید و با خودشان صحبت کنید و آن ها را ارجاع می دادند به همان کسانی که از آن ها انتقاد شده بود. و حتی من یادم هست ـ حالا از کسی اسم نمی برم ـ در یک زمان بعضی از افرادی که انقلابی هم بودند، نسبت به دولت خیلی بد بین شده بودند. امام از این مطلب خیلی ناراحت بودند. خوب، در آن موقع یک کسی منتخب است و به اصطلاح نخست وزیر مملکت است، انقلابی و متدین هم هست و امام هم این مطالب را می دانستند، به همین دلیل مرا به مجلس شورای اسلامی و جامعه مدرسین فرستادند و گفتند به آقایان بگو تضعیف دولت حرام است؛ کار مشکل است. با دولت همکاری کنید تا بتواند مشکلات را برطرف نماید و بعد هم در آخر یک جمله فرمودند که من برای آن ها عرض کردم ـ الان مکتوب این فرمایش حضرت امام موجود است.

 حضرت عالی در اول سخنان خود به مطلبی اشاره فرمودید راجع به برخورد امام با علما و اهل علم و طبعاً برخورد ایشان دو گونه بوده است. لطفاً در این مورد توضیح بیش تری بفرمایید تا تمایز برخورد حضرت امام با علما و اهل علم و برخورد ایشان با موارد خاص به طور روشن مشخص شود.

 خوب، امام با علمایی که واقعاً از علما بودند و با تقوا بودند و لو این که فکرشان هم با انقلاب نبود، اگر حتی حرف تندی می زدند، امام می دانستند که این ها این طور بار آمده اند و بنایشان بر این نیست که با انقلاب مخالفت کنند و با این افراد کاری نداشتند. امام واقعاً احترام به علما را از واجبات می دانست. به عنوان مثال یکی از دوستان و مخلصین امام از شهری آمد این جا و به عنوان گله و شکایت از یک امام جمعه که در ضمن آن می خواست امام را نیز تحریک کند، گفت: آقا ایشان مروّج آقای خویی است. امام فرمودند حسن او این است و تو آدم بدی هستی. با این که این فرد از مخلصین امام و از مریدهای امام در مسأله عرفان بود، اما امام به او گفتند تو آدم بدی هستی و ایشان آدم خوبی است و وظیفه اش را خوب انجام داده است. او فکر کرده بود اگر بگوید ایشان مروج آقای خویی است، در امام تأثیر می کند. امام اصلاً در این مسائل نبودند و این قبیل سخنان در ایشان تأثیر نمی کرد. امام نسبت به علما احترام زیادی قائل بودند و اگر کسی نسبت به علما جسارت می کرد، خیلی ناراحت می شدند.

در سال 1342، ساعت شش صبح بود که من در خانه بودم و امام هم زیر کرسی نشسته بودند که در منزل زده شد. رفتم جلوی در، دیدم دو نفر از آخوندهای تهران هستند که هر دو نفر را من می شناختم و از درباری ها بودند ـ قبل از رفراندوم شاه بود ـ آمدند داخل و زیر کرسی نشستند. قیافۀ آن ها خیلی غلط انداز بود. امام از آن ها پرسیدند از تهران می آیید؟ گفتند بله. امام فرمودند از تهران چه خبر؟ گفتند آقا امن و امان است ـ در حالی که روز قبلش در بازار، مرحوم آقای خوانساری را کتک زده بودند ـ امام تا این جمله را شنیدند، فرمودند تو معممی؟! تو روحانی هستی؟! دیروز آقای خوانساری را توی بازار زدند! تو می گویی هیچ خبری نیست.

این ها آمده بودند تا کاری کنند که زمینه را برای ملاقات امام با شاه که قرار بود پس فردای آن روز به قم بیاید، فراهم کنند که با این سخن امام کم کم بلند شدند و رفتند. البته قبل از این که آن ها وارد اتاق شوند، من به امام گفتم آقا! این امام جماعت فلان جا و از درباری ها است و آن هم فلان کس است که حواستان جمع باشد.

امام با عده ای این طور برخورد می کردند. از طرف دیگر، زمانی که مرحوم آقای اراکی از مشهد برگشتند، امام به من فرمودند از ایشان دیدن کنید و من برای دیدن آقای اراکی رفتم. آقای اراکی در این سفر که به مشهد رفته بود، ایشان را برای غبار روبی به داخل ضریح برده بودند و خیلی لذت برده بود. گفت به امام سلام برسانید و بگویید این همه آوازه ها از شما بود. یادتان هست که منتهای آرزوی ما این بود که روز عاشورا یک دسته ای داشته باشیم که علما جلوی آن باشند. این دیگر منتهای آرزوی ما بود. حالا بحمدالله  کار به جایی رسیده است که این نظام را خدا برای ما درست کرده است و این همه آوازه از شما بود. چند روز بعد در همین اتاق بود که خدمت امام عرض کردم آقای اراکی برای دیدن شما می آیند. اولین دفعه یا دومین دفعه ای بود که من دیدم امام لباس پوشیدند.امام معمولاً با یک پیراهن و یک جلیقه و یک شب کلاه می نشستند و رئیس جمهور و نخست وزیر و دیگر مسئولان برای ملاقات، خدمت ایشان می رسیدند. اما وقتی که علما برای دیدن ایشان می آمدند، امام لباس می پوشید. اولین دفعه ای که امام لباس رسمی پوشیدند، زمانی بود که حدود هشت نفر از علمای تهران برای انتقاد از حکومت نزد ایشان آمدند. با این حال، یادم هست که امام جلوی در نشستند و بقیۀ علما را در بالای اتاق نشاندند. آن ها شروع کردند به صحبت کردن و انتقاد نمودن، البته آن ها را تحریک کرده بودند. امام فرمودند: خب، بیایید شما اصلاح کنید، بیاید نظر بدهید که چکار کنیم و... این دفعۀ اول بود که امام لباس رسمی پوشیدند و زمانی که آقای اراکی برای دیدن ایشان آمد، من دیدم امام رفتند و لباس پوشیدند و عمامه بر سر گذاشتند و عبا به دوش انداختند و به استقبال آقای اراکی آمدند. آقای اراکی جلوی در که رسید تا نگاه کرد، انگشت سبابه اش را به طرف امام گرفت و گفت: «السلام علیک یا ابن رسول الله ؛ السلام علیک یا ابن رسول الله ؛ السلام علیک یا ابن رسول الله . امام زیر بغل آقای اراکی را گرفتند و بالادست خود نشاندند. آقای اراکی رو کرد به امام و گفت: أنت مجدّد المذهب؛ أنت مجدّد المذهب». امام هم در جواب ایشان گفت: شما شیخ الفقهای ما هستید. و خدا سایۀ شما را از سر ما کم نکند، و از آقای اراکی تجلیل زیادی کردند.

رویۀ امام نسبت به علما همین بود، اما وقتی یک روحانی تخلف می کرد، خیلی شدید برخورد می کردند و خیلی هم ناراحت می شدند. امام اطلاع پیدا کردند یکی از علما که اصلاً با امام و انقلاب هیچ سر و کاری نداشت، وضعش بد است. یک روز مرا صدا زدند و فرمودند ماهی پنجاه هزار تومان درِ خانۀ فلانی ببرید و هر ماه این کار را می کردند. او که پیرمرد شده بود و زندگی اش تأمین نمی شد امام هر ماه پنجاه هزار تومان می فرستادند تا به وسیلۀ آن زندگی خود را اداره کند.

 لطفاً در مورد برخورد امام با ستایشگران کمی توضیح دهید!

 امام از مداحی خشنود نبودند. اصلاً از بحث ستایش و مدح گویی و امثال آن خیلی ناراحت می شدند. یک روز، وقتی که من می خواستم همین در را باز کنم، شنیدم حاج احمد آقا با یکی از دوستان دفتر که روز قبل منبر رفته بود و از رادیو پخش شده بود و در آن نسبت به امام خیلی غلوّ کرده بود، صحبت می کند. احمد آقا به او می گفت فلانی امروز جلوی امام پیدایت نشود! گفت چرا؟ حاج احمد آقا گفت کجا سخنرانی کردی؟ گفت فلان جا. حاج احمد آقا گفت راجع به امام بود؟ گفت بله، من از امام تعریف کردم. حاج احمد آقا گفت دیروز امام مرا خواستند و گفتند: این چیست که به من نسبت می دهند؟! کی من این جوری هستم که نسبت به من غلوّ می کنند.

اگر امام می فهمیدند که کسی راجع به ایشان غلو می کند، ناراحت می شدند. شما یادتان هست که آقای مشکینی این جا در همین حسینیه یک جمله ای گفت که امام فرمودند: من از آقای مشکینی انتظار نداشتم حرف هایی بزند که کم کم خودم باورم بشود، یا در همین جا به آقای حجازی جمله ای فرمودند که تعبیر تندی داشت. امام اصلاً از این تعریف های بی جا و مدح مداحان خوشش نمی آمد.

من جمله ای از امام یادداشت کرده ام که به حاج احمد آقا فرمود: پسرم! چه خوب است به خود تلقین کنی و به باور خود بیاوری یک واقعیت را که مدح مداحان و ثنای ثناجویان چه بسا انسان را به هلاکت برساند و از تهذیب دور و دورتر سازد. تأثیر سوء ثنای جمیل در نفس آلودۀ ما مایۀ بدبختی ها و دور افتادگی ها از پیشگاه مقدس حق جل و علا برای ما ضعفاء النفوس خواهد بود و شاید عیب جویی ها و شایعه پراکنی ها برای علاج معایب نفسانی ما سودمند باشد که هست، هم چون عمل جراحی دردناکی که موجب سلامت مریض می شود. آنان که با ثنای خود ما را از جوار حق دور می کنند، دوستانی هستند که با دوستی خود به ما دشمنی می کنند و آنان که پندارند با عیب گویی و فحاشی و شایعه سازی به ما دشمنی می کنند، دشمنانی هستند که عمل خود ما را اگر لایق باشیم، اصلاح می کنند.

امام در این نامه به احمد آقا نوشته اند: اگر یک کسی از تو تعریف کرد، به تعریف او دل خوش نکن و اگر یک کسی از تو انتقاد کرد، شاید این انتقاد، خودش موجب اصلاح انسان شود. امام همین طور که نوشته اند، خودشان هم واقعاً همین طور بودند و از تعریف بی جا ناراحت می شدند، امامی که می گوید اگر به من خدمت گزار بگویید، من خوشحال تر هستم، واقعاً از ثناهای بی جا خشنود نمی شد؛ چون می دید که این ها در نفس انسان اثر می گذارد و کم کم کاری می کند که انسان باور می کند که چیزی هست.

من چند خصوصیت از خصوصیات امام را یادداشت کرده ام که به طور فهرست وار عرض می کنم: پرهیز از جدال و خودنمایی، فراموش نکردن دوستان خود، غنیمت شمردن اوقات، دوری از غیبت و دیگر محرمات و حتی دوری از مکروهات.

در اوایلی که امام وارد قم شده بودند، ظهرها در کتاب خانۀ مدرسۀ فیضیه نماز می خواندند. یک وقت متوجه شدند که عکس مرحوم حاج شیخ روی دیوار رو به رو نصب است. به خاطر کراهت داشتن وجود عکس، فرمودند این سجاده را ببر پشت این دیوار. امام رو به روی عکس نماز نمی خواندند؛ حتی اگر آن عکس متعلق به شخصی بود که مرید او بودند.

امام به طور مرتب قرآن می خواندند؛ حداقل روزی سه مرتبه. غسل جمعۀ امام فراموش نمی شد. زیارت جامعه و زیارت عاشورای امام ترک نمی شد. با مخالفین خود به طور سالم برخورد می کردند و به خانوادۀ شهدا، مخصوصاً فرزندان آن ها احترام می گذاشتند.

خانمی از ایتالیا برای امام گردن بندی فرستاد و در آن نامه نوشته بود من شما را ندیده ام، اما حرف های شما را شنیده ام و گاهی هم چهرۀ شما را می بینم. من تقاضا دارم این گردن بند را از من قبول کنید. امام این گردن بند را گرفتند و نگه داشتند تا یک روز که خانوادۀ یک شهید به این جا آمد و فرزندش هم همراه او بود، امام فوراً این گردن بند را به گردن آن فرزند شهید انداختند.

حضرت امام در مصرف بیت المال دقت فراوانی داشتند. مرحوم حاج آقا مصطفی به من گفت: من یک روز در نجف بودم و از امام مبلغی پول خواستم، ولی ایشان به من پول نمی داد. در دست امام صد و پنجاه تومان بود که به زور از امام گرفتم. امام فرمود: مصطفی! جهنمش با خودت. امام به قدری در این مسائل دقیق بودند که هفته به هفته افرادی را که خدمت می کردند و برای منزل ایشان خرید می کردند، می خواستند و با دقت به حساب و کتاب ها رسیدگی می کردند. البته امام گاهی به افرادی یک میلیون یا دو میلیون می دادند، اما نسبت به مخارج خانه بسیار دقیق بودند. یک روز برای امام فرشی آوردند. امام نگاهی کردند و فرمودند این فرش را برای چه کسی آوردید؟! گفتند برای شما. فرمودند این جا فرش دارد و نیازی به فرش نیست. شخصی گفت آقا! شما رهبر هستید. ایشان فرمودند مگر من قیصر هستم که این چیزها را برای من درست کردید؟! نه، آن را جمع کنید!

یکی دیگر از خصوصیات امام، نظم در کارهایشان بود. ساده زیستن امام هم خیلی مهم بود؛ چه در زمانی که در قم بودند و چه زمانی که بعد از پیروزی انقلاب در جماران حضور داشتند که حدود ده سال طول کشید.

این که می گفتند امام به مشهد رفتند، و... این ها مسائلی بی پایه و اساس است. امام از آن زمانی که وارد جماران و این حسینیه شدند، تا آن وقتی که جنازۀ ایشان را از این جا بیرون بردند، از این جا برای مسافرت یا مسأله دیگری بیرون نرفتند.

از خصوصیات دیگر امام دقت در مال مسلمان ها و حقوق مردم بود. یک روز آمدند و دیدند، به سقف، آهن جوش داده اند و صدا و سیما می خواهد تجهیزات برق نصب کند. تا امام وارد شدند، گفتند: این ها چیست؟ در جواب ایشان، گفتند: این وسائل برای فیلم برداری لازم است. امام فرمودند: این خانه اجاره ای است و باید صاحبش اجازه بدهد و فوراً دستور دادند تا آهن ها را بردارند.

امام در برابر ستمگران، خشن بودند و از مطرح شدن خودشان به شدت پرهیز می کردند.

تواضع امام از صفات مثال زدنی ایشان است. خصوصیات فراوان دیگری هم دارند که به علت ضیق وقت از بیان آن ها معذورم. ان شاء الله  خداوند به شما اجر عنایت فرماید و ما را هم موفق بدارد که واقعاً اخلاق و خصوصیات امام را برای خودمان الگو قرار بدهیم و به سیرۀ عملی امام عمل کنیم. و

السلام علیکم و رحمة الله  و برکاته.

 

منبع: مجموعه آثار 13 ـ امام خمینی و اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی (مصاحبه های علمی)، ص 87.

. انتهای پیام /*