مستکبرین و مستضعفین از دیدگاه امام خمینی(س)

دکتر علی اصغر مقدس

خلاصه مقاله

هدف این مقاله بررسی دیدگاه امام خمینی(س) در مورد طبقات مستکبرین و مستضعفین است. در این رابطه تعریف، خصوصیات، مصادیق و کارکرد هر کدام از این طبقات در جامعه اسلامی و دیگر جوامع انسانی مورد بررسی قرار گرفته است. سؤال این است که آیا مستکبرین و مستضعفین مترادف یا معادل طبقاتی مشخص اند که وجودی جامعه شناختی دارند، یا اصطلاحاتی صرفاً عرفانی، فردی هستند؟ برای دسترسی به اطلاعات از آثار حضرت امام(س) اعم از کتب، پیام و سخنرانیها استفاده شده است.

شیوۀ تحقیق اسنادی است و در مواردی از تحلیل محتوا استفاده شده است. نتیجۀ بررسی نشان می دهد که استکبار و استضعاف، نه تنها مرتبط به نوعی خصلت درونی (روحی نفسانی) است، بلکه در کلام امام وجودی جمعی نیز پیدا می کند که تجلی آن در طبقات انضمامی جامعه است و در قالب این گونه طبقات است که تأثیر اجتماعی، سیاسی و فرهنگی به جا می گذارند.

 مقدمه

انسان از این رو که مختار، صاحب عقل و برخوردار از هدایت و امدادهای غیبی است و در بستر ضرورت سنن تاریخی قرار دارد، قوی است. اما از این جهت که «کفور»، «عجول»، «منوع» و «هلوع» است دچار ضعف است.

گروهی که وجود الهی خود را فراموش کرده و با نفس و شیطان مبارزه نکرده، به خصلتهای منفی خود متمایل می گردند، به جنایت علیه دیگران و فتنه و فساد دست می یازند. این گروه در فرآیند تکاثر و قدرت طلبی و زیاده خواهی و دوستی مال و عشیره خود را مستغنی دیده به طغیان کشیده می شوند، هدایت الهی را تکذیب نموده به سوی ظلمات پیش می روند و در نهایت ممکن است نعرۀ شوم «انا ربکم الاعلی» را سر دهند. این گردنکشان، که به خدا و رسول(ص) و خلق کبر می فروشند و به ستمگری می پردازند «مستکبر» خوانده می شوند، مستکبرین با ایجاد «نظامات اقتصادی سیاسی، ظالمانه» مردم را به گروههای مختلف تقسیم می کنند. این گروهها کم و بیش در معرض ظلم و ستم ستمگران قرار گرفته و چنان در تنگنا قرار می گیرند که قوت آنان به ضعف کشیده می شود. این گروههای ضعیف شده، در مقابل مستکبران طبقۀ مستضعفین را تشکیل می دهند.

همانطور که مستکبران از نظر اعمال زور و ظلم مراتب دارند، مستضعفین از نظر ایمان و پایداری در مقابل مستکبران دارای درجاتی مختلف اند.

اما صفت مشترک همۀ مستضعفین «مظلومیت» است و مستکبرین در «ظلم» با هم مشترک اند.

امام خمینی(س) همین فراگردها را در آثار عرفانی و در نوشتارها و سخنان سیاسی و ارشادی خود که برگرفته از قرآن و کلام معصومین است به کرات بازگو می کنند. به ویژه تأکید ایشان بر جنگ دایم فقر و غنا، مؤمن و کافر، و به تعبیری دیگر مستضعفین و مستکبرین و به طور کلی مبارزه دایم بین حق و باطل است.

هدف این مقاله این است که از خلال آثار امام منظور ایشان از مستکبر و مستضعف، خصوصیات این طبقات و افعال و رفتار و اهدافی که هر کدام دنبال می کنند  و همچنین ساختار دولتها و وظیفۀ آنها در قبال این دو طبقه را ارائه نماید.

ابتدا بحثی در مورد طبقات حاکم بر جامعۀ ایران در قبل از انقلاب از دیدی جامعه  شناختی، مورد بحث قرار گرفته است.

 بحث

اگرچه رو در رویی مستضعفین و مستکبرین از اوایل پدیدار شدن دولتهای طاغی مطرح بوده است و به ویژه در قرآن و در کلام معصومین(ع) وضعیت و گرایش و بینش این طبقات ارائه شده است، لکن امام بحث و گفتگو از این طبقات را از دوران جدید تاریخ ایران و دیگر کشورهای اسلامی که پای استعمارگران در آنها باز شده، شروع می کنند و شواهد قرآنی، تاریخی را برای تحلیل وضع جدید به کار می گیرند. همراه با این تحلیلهاست که مصادیق، خصوصیات و بینش و گرایش و اعمال و رفتار آنها را برای شناخت بیشتر مسلمانان و مستضعفان عرضه می دارند. قبلاً لازم است که تصویری از وضعیت طبقات در جامعه ایران ارائه گردد و آنگاه دید و نظر امام خمینی(س) را در این زمینه بررسی نماییم.

در جامعۀ ایران برای دورانی طولانی «ثروت» و «قدرت» ایلی دو منبع اساسی سلطه اجتماعی به حساب می آمده است. «ثروت» در مواردی خرید موقعیت اداری را امکان پذیر می ساخت و دسترسی به «قدرت»، کسب ثروت را به همراه داشت، در چنین شرایطی گرچه صاحبان قدرت و ثروت از موقعیت ممتازی برخوردار بودند، طبقات پایین جامعه، یعنی تودۀ مردم، نه تنها فاقد قدرت بودند، بلکه ابزار تسهیل کسب موقعیت، از قبیل تعلیم و تربیت رسمی، موقعیت نظامی و دسترسی به اشخاص ثروتمند را نیز نداشتند، فقط افراد معدودی از تودۀ مردم به کمک تزویر، استعدادی خاص یا تصادف خود را به  مدارج بالاتر می کشیدند[1] در دوران پهلوی به خصوص در زمان محمدرضا شاه به دلیل افزایش قیمت نفت، سرمایه گذاری خارجی و حمایتهای آمریکا از دولت دست نشاندۀ خود، سه گروه بر جامعه تسلط داشتند، دربار و زیر مجموعه سران نظامی و اداری آن، سرمایه گذاران خارجی و سرمایه داران وابسته؛ کارمندان، تجار، مالکان جزء، صاحبان حرف و حرفه ایها، طبقه متوسط و بعد از آنها قشر وسیعی از کشاورزان، کارگران و افراد حاشیه ای مانند حاشیه نشینها، زاغه و کپرنشینهای اطراف شهرها طبقه سوم را تشکیل می دادند که فاقد هر نوع نفوذ و قدرت و حمایتی از جانب دستگاه حاکمه بودند. [2] این گروهبندیهای نابرابر در جامعه، معلول نحوه سرمایه گذاریها و نظامات اقتصادی بود که به جامعه تحمیل کرده بودند. امام در ارائه تصویری از جامعه قبل از انقلاب اسلامی با دیدی ژرف نگر همین گروهبندیها را مطرح می نمایند، چنانکه ایشان در مورد رو در رویی جامعه ایران با استعمارگران و شکاف طبقاتی جامعه چنین می فرمایند:

«استعمارگران به دست عمال سیاسی خود که بر مردم مسلط شده اند، نظامات اقتصادی ظالمانه ای را تحمیل کرده اند و بر اثر آن مردم به دو دسته تقسیم شده اند: ظالم و مظلوم. در یک طرف صدها میلیون مسلمان گرسنه و محروم و در طرف دیگر اقلیتهایی از افراد ثروتمند و صاحب قدرت سیاسی که عیاش و هرزه گر و فاسدند. تلاش و کوشش دایمی این محرومین مظلوم این است که خود را از سلطه اقلیت حاکم نجات دهند، اما «دستگاه حکومتی جائر مانع رهایی این اکثریت است.» [3]

یا در انتقاد از برنامه های شاه چنین می فرمایند:

«شاه… به بهانه صنعتی کردن کشور راه را برای سرمایه گذاران داخلی و خارجی در مؤسسات صنعتی هموار کرد… و همان مالکان بزرگ ایران را می بینیم که امروز به صورت کارخانه داران بزرگ که همه از وابستگان و سرسپردگان رژیم هستند ظاهر شده اند.» [4]

در همین رابطه از سرمایه داران آمریکایی صحبت می نماید که:

«سرمایه داران آمریکایی، ایران را بهترین نقطه برای استثمار می دانند و سرمایه های خود را به اشکال مختلف به ایران سرازیر کرده اند.» [5]

در مقابل این فعالیت سرمایه داران داخلی و خارجی امام می فرمایند:

«حق کارگران و زحمتکشان و چادرنشینان و زاغه نشینان بر باد رفته است.» [6]

در کنار درباریان، سرمایه داران وابسته و سرمایه داران آمریکایی، امام از گروههای دیگری نیز یاد می کنند، که در سلطه و ظلم با دستگاه حاکم همکاری دارند، زمینخوارهای بی انصاف، سرمایه دارهایی که کار نمی کنند، طبقه ممتاز شامل ثروتمندان، یال و کوپالدارها، اطرافی دارها، مالکان پارکهای بزرگ و زمینهای زیاد که در ضمن حاکمیت سیاسی را نیز در دست داشتند[7] و نیز خوانین، تاجر درجه اول، وزرا، دولتیها، نظامیها، اعیان و اشراف، طبقه مرفه بالا، استثمار پیشگان و… اربابان زر و زور.

همانطور که ماهیت یک چنین حاکمیت ظالم و فرعونی است، تجمع امکانات و ثروت و منابع با ارزش در دست اقلیتی خاص، به معنی بیچارگی و بدبختی جمع وسیعی از توده مردم است. چنانکه امام در وصیت نامه سیاسی – الهی خود به مسلمانان و مستضعفان وصیت می نماید که:

«ما و شماها لااقل در این صد سال اخیر که به تدریج پای قدرتهای بزرگ جهانخوار به همه کشورهای اسلامی و سایر کشورهای کوچک باز شده است مشاهده کردیم یا تاریخهای صحیح برای ما بازگو کردند که هیچ یک از دول حاکم بر این کشورها در فکر آزادی و استقلال و رفاه ملتهای خود نبوده و نیستند، بلکه اکثریت قریب به اتفاق آنان یا خود به ستمگری و اختناق ملت خود پرداخته و هر چه کرده اند برای منافع شخصی یا گروهی بوده، برای رفاه قشر مرفه و بالانشین بوده و طبقات مظلوم کوخ و کپرنشین از همه مواهب زندگی حتی مثل آب و نان و قوت لایموت محروم بوده و آن بدبختان را برای منافع قشر مرفه و عیاش به کار گرفته اند.» [8]

اکنون که تا حدودی طبقاتی که می توان طبقات استکباری نامید، مشخص گردیدند، به طبقه مستضعفین می پردازیم. امام در معرفی قیام 15 خرداد که منجر به انقلاب اسلامی گردید طبقۀ مستضعفین و نقش آنها را مشخص می سازند.

به نظر امام حرکت مردم ایران (مستضعفین) در پانزده خرداد سر فصل جدیدی در بیداری مستضعفین با ایمان برای قیام و مبارزه قلمداد می شود که نهایتاً به پیروزی انقلاب در سال 1357 منجر می گردد. در 15 خرداد کسانی که در صحنه بودند و می توان آنان را مستضعف نامید به تعبیر امام «قشر پایین» و «سلحشوران کوخ نشین» و آنهایی که انقلاب را به ثمر رساندند «زاغه نشینان» و ستمدیدگان تاریخ بودند.

به صورت دقیقتر طبقه مستضعفین شامل همه قشرهای ملت می شود، زیرا به نظر امام همه مردم به وسیلۀ دولتهای قوی به استضعاف کشیده شده بودند و حتی «همۀ ملتهای عالم را به استضعاف کشیده اند». رژیم سابق همۀ قشرها را مستضعف می دانست و فرمانبردار. این اقشار عبارت اند از: روحانی، بازاری، روستایی و دیگر افراد کشور. [9]

در جایی دیگر اصطلاحاتی مانند مسلمین، مؤمنین، متوسطین، طبقه سوم، طبقات محروم، کوخ نشینان، دهقانان، کارگران (به ویژه کارگران صنعتی، مانند کارگران شرکت نفت)، جنوب شهریها، پابرهنه ها، علمای دینی، جوانان دانشگاهی، محصلین را برای مشخص ساختن مستضعفین به کار می برند. [10] امام مشخص می دارند که در قشر بازاری تاجرهای عمده، سرمایه داران خدماتی قرار نمی گیرند، بلکه کاسبهای جزء و کارگران بازار را مدنظر دارند. [11]

 صفات مستکبرین و مستضعفین

به نظر امام مستکبرین دارای چنین صفاتی هستند:

سلطه گری، تجاوزگری، ستمگری، عافیت طلبی، رفاه طلبی، فسادگری، تفرقه اندازی، خفیف کنندۀ مردم، انکار کنندۀ واقعیت (کتمان ستمدیدگان و گاهی خدا و رسول(ص))، ورگویی، ترسویی و بزدلی، زیادطلبی، مفتخواری، موذیگری، یا حیله بازی و توطئه گری، نژادپرستی به علاوه مستکبرین برای استمرار حاکمیت خود سعی دارند که مستضعفین به خودباوری و خوداتکایی و ایمان به توانایی خود نرسند، یا آنها را در حالت ترس از قدرت و عقب ماندن از پیشرفت های علمی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی نگاه دارند.

و از طرف دیگر مستضعفین دارای چنین خصوصیاتی هستند:

انقلابی، پایداری در مبارزه، شجاعت، متعهد به اسلام، عدم پایبندی به مقام و موقعیت، اخلاص در عمل، دارای قدرت معنوی، اطمینان و امیدواری، رزمندگی و اهل دفاع، واقعیت گرا. [12] چنانکه می فرمایند:

«اگر نبودند این محرومان جامعه که دلبستگی به این دنیا به آن طوری که بالاتریها به خیال خودشان دارند، اگر نبود این همت محرومان و همت این روستاییان و همت این جنوب شهریها…، نه رژیم سابق ظلمش از بین رفته بود و نه ما در مقابل مشکلات می توانستیم مقاومت کنیم.» [13]

امام به  این مطلب اشاره دارند که در یک نظام استکباری، اقشاری از مستضعفین هستن  که یا در صحنه مبارزه وارد نمی شوند، و یا به دلیل غفلت، یا فریب مستکبران و عدم ایمان و یا ارعاب تبدیل به عمله ظلمه می شوند، مانند کارمندان و سربازان یک دستگاه و توده های مردم بیخبر و درخواب ماندۀ کشورهای جهان. [14]

 علما و روحانیون

نکته دیگری که باید دقیقتر مورد بررسی قرار گیرد، جایگاه علما و روحانیون در بین این طبقات است. علما و روحانیون و حتی نویسندگان، روشنفکران، گویندگان «از هر ملت و مذهب»، از اقشار مسئول در جامعه اند و باید در جبهه مستضعفان باشند. [15] و بنا به وظیفه به توده های مظلوم کمک کنند. چنانکه می فرمایند: «علمای اسلام موظف اند با انحصارطلبی و استفاده های نامشروع ستمگران مبارزه کنند.» [16] یا «قرآن است که وادار کرد پیغمبر اسلام را به اینکه با این سرمایه دارها دایماً در جنگ باشد.» و یا اینکه: «انبیا(س) برای دو چیز مبعوث شده اند، یکی شکوفایی معنویت مردم و دیگر بیرون آوردن ضعفا از تحت سلطه استکبار.» [17] علمای دینی نقش خطیرتری نیز دارند و آن مواظبت از دین در مقابل انحرافات است. امام به خصوص در اواخر عمر شریف خود بر اسلام ناب محمدی(ص) در مقابل اسلام سلطنتی، اسلام سرمایه داری، اسلام التقاطی و بالاخره اسلام آمریکایی تأکید فراوان داشتند. مسلماً عامۀ مردم در آلودن دین به خرافه و شرایط خاص معیشتی خود نقش دارند، اما دگرگونه کردن دین و تحریف حق و تسریع در امر ستم و تجاوز به وسیله علمای منحرف دینی انجام می گیرد. مستکبرین برای استمرار حاکمیت و مشروعیت بخشیدن به سلطه خود نیازمند به تفکر دینی انحرافی هستند که به وسیلۀ علمایی که به دنبال هوای نفسانی رفته یا دچار جمود و تحجر و بیدردی هستند، تأمین می شود. بنابراین به نظر امام خطر این علما از سلطه گرانی که به صورت علنی به مردم تجاوز می کنند  بیشتر است، [18] چون در اینصورت این علما خود جزیی از دستگاه استکباری می گردند (آخوندهای درباری). در این مرحله امام به مثلث حاکمه ای که متشکل از: زراندوزان حیله گر، قدرتمداران بازیگر و مقدس نمایان بی هنر است، اشاره دارند[19] که مؤید همین برداشت است. به نظر امام رمز پیروزی مستضعفین بر مستکبرین تمسک به اسلامی است که اسلام پابرهنگان، اسلام مردم عادی است و نه اسلام سرمایه داران خدانشناس. روحانی که در خدمت مستکبرین قرار گرفت نمی تواند با ظلم و شرک و کفر مقابله کند. [20]

 طبقات جامعه انقلابی و دولت

قبل از وارد شدن به بحث جامعه انقلابی و حکومت مستضعفین، اقشار جامعه برحسب طبقات مستکبر و مستضعف و موضعگیری آنها در شکل زیر نشان داده شده است.

مستکبرین ضد انقلابی                                                         سرمایه داران خارجی

                                                                                     و قدرتمندان سلطه گر

سلاطین و اعیان و اشراف                                                       زمینداران بزرگ

سرمایه داران بزرگ                                                              کارخانه داران بزرگ

                                                                                       آخوندهای درباری

اقشار بیطرف                                                                   تجار باراز، بعضی از وزرا و کارمندان، سربازان، بعضی از بالانشینها

مستضعفین                                                                      علمای حقیقی، کسبه، مؤمنین، زاغه نشینان، پا برهنه ها، جوانان دانشگاهی، کارگران، دهقانان، قشر جوان، طبقه پایین و دیگر گروههای طبقه سوم

 در فرآیند تحول انقلابی نقش تعیین کننده مستضعفین بر کسی پوشیده نیست، مهم استیفای حق و حقوق این طبقه بعد از انقلاب است. امام کراراً این مطلب را تکرار می کنند که: «طبقه محروم بر ما منت دارند، آنها بودند که ما را از زوایا بیرون آوردند، آنها بودند که رنج کشیدند، آنها این نظام را درست کردند و همین جمعیت هستند که پیروزی را به دست آوردند، بنابراین همین ها هم صاحب حقی هستند، از اقشار بالاکسی حق ندارد، آنها که از بالا نشستند و نگاه کردند و یا با مردم مقابله کردند، حق ندارند.» [21]

بنابراین حکومت باید از مستضعفین تشکیل شده باشد، به فکر آنها باشد و آنها را در صحنه نگاه دارد و در امور سیاسی – اقتصادی مشارکت دهد. در چنین دولتی درک محرومیت و محرومیت زدایی، مردمداری، برنامه ریزی جهت توسعه و پیشرفت علمی، فرهنگی و اقتصادی، کمک و مساعدت به مستضعفین عالم، بویژه توده های مسلمان در جهت ایجاد حکومت جهانی اسلام، بدون ترس از ابرقدرتها دنبال می شود. چون در اسلام خدمتگزاری به خلق (خدمت بدون منت) از اهم عبادات است و طبقات مرفه نیز باید در این امر با دولت مشارکت داشته باشند.

از طرف دیگر مستضعفین نیز باید متحد گردند، به علم و تقوا مجهز شوند و برای گرفتن حق خود قیام کنند. امام چنان به این اتحاد مستضعفان اهمیت می دادند، که پیشنهاد تشکیل «حزب مستضعفان» می دهند، تا به صورت سازمان یافته ای از حق و حقوق مستضعفان دفاع کند. لکن اعضای این طبقه نیز باید اگر به مقام و موقعیتی دست یافتند از جاده اعتدال خارج نشوند، جهاد با نفس را فراموش نکنند و خود به خوی مستکبری مبتلا نگردند.

امام در سخنان عرفانی خویش می فرمایند:« گاهی وابستگی به یک تسبیح هم می تواند منشأ دلدادگی به دنیا گردد، تا چه رسد به مقام و موقعیتهای بالاتر از آن.»

بالاخره از نظر امام جامعۀ عادله اسلامی، جامعه ای است که اکثریت مردم دارای یک وضعیت متوسط اقتصادی باشند به زبان جامعه شناسی، آرایش چنین جامعه ای باید لوزی شکل باشد، که در آن اقشار کم درآمد و آنهایی که از رفاه کامل برخوردارند، بیش از 20 درصد از جامعه را دربرنگیرند. در نظامهای استکباری توزیع مردم در موقعیتهای اقتصادی هرمی شکل است یعنی اقلیتی ضعیف (3 تا 10 درصد) بین 50 تا 80 درصد امکانات را در اختیار دارند.

البته امام عنایت به این موضوع دارند که در شرایط جنگی و مقابله با نظامهای سلطه گر رسیدن به چنین وضعی مشکل است، لکن این فرصتی برای محتکرین، زالوصفتان سرمایه دار و دیگر افراد سوء استفاده کننده هم نباید باشد که در آشفته بازار اقتصادی و یا از طریق مقام و موقعیت خود به ثروتهای کلان نایل شوند. چه به نظر امام حفظ منافع محرومین و گسترش مشارکت عمومی آنان و مبارزه اسلام با زراندوزان، بزرگترین هدیه و بشارت آزادی انسان از اسارت فقر و تهیدستی به شمار می رود. لذا هر جناحی که از مسلمانان به قدرت رسید، باید اصول را فراموش نکند. استقلال کشور، حذف سیطره و شر زالو صفتان وابسته به دولت و بازار و خیابان از سر مردم، فراهم نمودن زندگی پاک و سالم برای کارمندان شریف، کارگران، کشاورزان متدین و کسبه  صادق، رشد اقتصادی و پیشرفت فرهنگی و علمی جزء اصول حکومت اسلامی است. [22]

در ارتباط با استمرار ارزشهای انقلابی و موضعگیری دولتها، به این مسئله باز می گردیم.

 استمرار ارزشهای انقلابی و پایداری در مقابل سلطه

سؤال مهمی که در هر جامعه انقلابی مطرح می شود این است، به فرض اینکه حاکمیت بعد از انقلاب یک حاکمیت مستضعف گرا، یا به تعبیر امام حکومت مستضعفین و محرومین باشد، چه تضمینی وجود دارد که چنین حکومتی با همین ارزشهای ویژۀ انقلابی ادامه پیدا کند؟

امام، ساختار (یا اسکلت) حکومت اشرافی را به صورتی می بینند، که هر که در آن باشد، نمی تواند طبقات محروم و مستضعف را درک کند. اصلاً چنین واقعیتی برای آنها معنا ندارد. به نظر ایشان کسی که در رفاه و امکانات وسیع بار آمده و در تنعم زندگی می گذراند، یا اصلاً محرومیت را نمی فهمد و یا دستی از دور بر آتش دارد اگر چنین است، در چه صورت کسانی که قدرت را به دست گرفته اند، یا موقعیت هایی را اشغال کرده اند، به استکبار کشیده نمی شوند؟ یعنی خوی اشرافیگری در آنها رشد نمی کند، و یا به تعبیری دیگر، به صورت طبقه ای ممتاز در نمی آیند، که حق و حقوق ویژه ای برای خود قائل باشند؟

امام این خطر را احساس نموده بودند، که چون در نظام های غیر دینی و یا دینی غیر واقعی، صاحبان مقام از موقعیت خود سوء استفاده می کنند  و یا گرچه در انقلابات کمونیستی به نام خلق و توده های محروم حکومت را به دست می گیرند، لکن وقتی بر مرکب قدرت سوار می شوند، مردم را فراموش می  کنند، لذا روی این اصل تأکید داشتند که اولاً در توزیع امکانات و تصدی مسئولیتها، باید معیار امتیازها خدایی باشد، و نه سلیقۀ انسانها. چون ایشان به همه مسئولان کشور تذکر می دهند که در تقدم ملاکها، هیچ ارزش و ملاکی مهمتر از تقوا و جهاد در راه خدا نیست و همین تقدم ارزشی و الهی باید معیار انتخاب و امتیاز دادن به افراد و استفاده از امکانات و تصدی مسئولیتها و اداره کشور و بالاخره جایگزین همه سنتها و امتیازات غلط مادی و نفسانی باشد، چه در زمان جنگ و چه در حالت صلح و چه امروز و چه فردا. [23]

به علاوه «مصلحت زجر کشیده ها و جبهه رفته ها و شهید و اسیر و مفقود و مجروح داده ها و در یک کلام مصلحت پابرهنه ها و گودنشینها و مستضعفین بر مصلحت قاعدین در منازل و مناسک و متمکنین و مرفهین گریزان از جبهه و جهاد و تقوا و نظام اسلامی مقدم باشد و نسل به نسل و سینه به سینه شرافت و اعتبار پیشتازان نهضت مقدس و جنگ فقر و غنا محفوظ بماند و باید سعی شود تا از راه رسیده ها و دین به دنیافروشان، چهره کفرزدایی و فقرستیزی روشن انقلاب ما را خدشه دار نکنند و لکه ننگ دفاع از مرفهین بیخبر از خدا را بر دامن مسئولین نچسبانند و آنهایی که در خانه های مجلل و راحت و بی درد آرمیده اند و فارغ از همه رنجها و مصبتهای جانفرسای ستون محکم انقلاب و پابرهنه های محروم، تنها ناظر حوادث بوده اند و حتی از دور هم دستی بر آتش نگرفته اند، نباید به مسئولیتهای کلیدی تکیه کنند، که اگر به آنجا راه پیدا کنند چه بسا انقلاب را یک شب بفروشند.» [24]

صراحت لهجه و شفافیت پیامهای امام در اینجا نیز مشهود است و ابهامی ندارد. کسی می تواند ارزشهای انقلابی را ادامه دهد که خود در کوران حوادث انقلاب و جنگ آبدیده شده باشد. پیام این معنی را هم می رساند که مسئولین نباید در خانه  های مجلل و راحت بیارمند و از رنج و مصیبت مردم غافل گردند و، تقوا در کنار جهاد از اصول خدشه ناپذیر است.

اما سؤالی دیگر همچنان بیجواب می ماند و آن اینکه مسئولین و نسل دوم انقلابیون که در کوران حوادث نبوده اند، اگر به حاکمیت رسیدند، چه چیزی آنها را نگاه می دارد؟ چگونه ممکن است از موقعیت خود سوء استفاده نکنند؟ در این رابطه به نظر امام، قبل از هر چیز اعتقاد به خدا کارساز است. اما باید اعتقاد به ظاهر و باطن، اول و آخر بودن خدا از عقل آدمی به دل او برسد، چه بسا عقل به واقعیتی حکم می کند و دل رضا نمی دهد، دوم، علما، روحانیون و دولتمردان زمانی حامی محرومان هستند که:

1 – ساده زیستی و زهدگرایی را فراموش نکنند. 2 – از زی روحانی خارج نشوند. 3 –از گرایش به تجملات و زرق و برق دنیا که دون شأن روحانیت و اعتبار نظام جمهوری اسلامی است پرهیز کنند. 4 – رفاه طلبی و حرکت در مسیر دنیا را پیشه خود نسازند. 5 – به مردم خدمت کنند و در غم و شادی و مشکلات آنان شریک باشند. 6 – با کوخ نشینان نشست و برخاست کنند و از کاخ نشینان دوری جویند. 7 – تکیه گاه مستضعفان باشند. 8 – از بیت المال و مقام خود سوء استفاده نکنند. 9 – از اسلام سوء استفاده نکنند، امام می فرمود «اسلام جیب پرکن نیست.» 10 – خود را به رخ مردم نکشند. امام از اینکه ایشان را کراراً در تلویزیون نشان می دهند، سخت متعرض مدیر وقت صدا و سیما بودند. 11 – از ابزار و وسایل ساده استفاده کنند، مثلاً امام در زمانی که بیم جان مسئولین مطرح بود تذکر می دهند که یک پیکان شما را بیشتر از ماشینهای آن چنانی حفظ می کند. [25] سوم، همه اینها امکان پذیر نیست، مگر اینکه آدمی حب نفس و حب دنیا را از دل خود بیرون کرده باشد و مقام و موقعیت را دایمی و با ارزش نداند. در عین قدرت خود را همیشه عاجز به حساب آورد، اگر شرایط اقتضا کرد به راحتی از مقام و موقعیت خود در گذرد و به مقام نچسبد. مثل رئیس جمهورهای آمریکا نباشند که اگر از قدرت کنار رفتند «دق» کنند. چهارم، مردم و تشکلهای اسلامی همیشه ناظر بر رفتار و اعمال مسئولین باشند و در امور مشارکت داشته و از امر به معروف و نهی از منکر باز نایستند.

 نتیجه گیری

بررسی آثار امام خمینی(س) نشان می دهد، که امام بر پایه تعلیمات اسلام دو دسته را در جامعه تشخیص می دهند یک طایفه مستکبرین و سودجودها و وابستگان به آنها، که همه  شان همان برنامه فرعون ها را دارند، و یک دسته هم مستضعفین جامعه هستند که یک اکثریت محروم هستند. [26] گرچه خوی مستکبری ریشه در نفس آدمی دارد که منشأ آن حب دنیاست و ظلم ستیزی فطری آدمی است، اما این حالت درونی هنگامی که به صحنه اجتماع وارد می گردد و بروز و ظهور جامعه شناختی می یابد، گروه بندیهای مشخصی را به وجود می آورند که از نظر اجتماعی مؤثر واقع می شوند. به عبارت دیگر اگر چه موسی و فرعون در درون هر آدمی حضور دارد، لکن در نظامات اجتماعی است که فرعونها یک گروه مستکبر را می سازند و موسی ها با هم یک جمع معترض را به وجود می آورند. سرمایه دارها، مالکان بزرگ، قلدرها، اشراف و اعیان و سلاطین وجود عینی طبقه مستکبرین، و علمای حقیقی، کسبه جزء، پابرهنه ها، و… جزء طبقه مستضعفین قرار می گیرند.

امام خمینی(س) به این معنی اشاره دارند که «حب الدنیا راس کل خطئیه» یک واقعیتی است و ریشه حب دنیا را حب نفس می دانند، [27] که بالاخره به استکبار ختم می شود. از طرف دیگر تا زمانی که مستکبران سیستم یا نظام و تشکیلاتی ایجاد نکرده اند، به استضعاف کشیدن توده های مردم به طور کامل محقق نمی شود. به وسیله نظام اقتصادی، نظام استعماری، نظام سیاسی و نظام فرهنگی استکباری است که تسلط بر توده مردم و ضعیف نگاه داشتن آنها عملی می شود. ایجاد یک جامعه سالم و عادلانه بدون فرو ریختن این دستگاه استکباری و بر پاداشتن دولتی مستضعف گرا امکان پذیر نیست.

به نظر امام از آنجا که در همه حکومتها ولو متشکل از مستضعفین، تضمینی برای عدم انحراف آن و تبدیل نشدنش به نظام استکباری نیست، بنابراین دایماً به گروههایی که در جبهه مستضعفین قرار دارند و به خصوص علما و روحانیون دینی تذکر می دهند که مواظب خود و نفس خود باشند و وظیفه اصلی خود را که وظیفه انبیای عظام است فراموش نکنند. یعنی در صدد بالا بردن سطح معنویت مردم باشند، که در واقع جلوگیری از گسترش خو و منش استکباری است و دوم اینکه با دستگاههای استکباری مبارزه نمایند و مستضعفین را از زیر سلطه و استیلای مستکبرین بیرون آورند.

در واقع جوهره ولایت فقیه هم همین است، یعنی حاکمیت کسی که حب نفس و حب دنیا و در نتیجه خوی استکباری ندارد و دیگران را هم از متمایل شدن به آن باز می دارد و یار و مددکار مستضعفین و دشمن سرسخت مستکبران است. حتی اگر بگوییم یک بخش اساسی از احیاء تفکر دینی که امام مطرح نموده اند مربوط به یادآوری علما به وظیفه و مسئولیت اصلی آنها در جامعه بشری است، سخنی به گزاف نگفته ایم. چون در کمتر جامعه ای، نقش روحانیون در راهنمایی مردم برای عبادات فردی و یا ایمان فردی و خصوصی مورد اعتراض واقع شده است آنچه که فراموش گردیده، نقش آنان در حق جویی، ظلم ستیزی و در صف مقدم مستضعفین بودن برای احقاق حقوق آنها از مستکبرین است.

مقاله را با دعایی از خود امام به پایان می بریم که فرمود:

«خداوندا بر ما منت بنه و انقلاب اسلامی ما را مقدمه فرو ریختن کاخهای ستم جباران و افول ستاره عمر متجاوزان در سراسر جهان گردان و همۀ ملتها را از ثمرات و برکات وراثت و امامت مستضعفان و پابرهنگام برخوردار فرما.» [28]

خداوندا، روح پرفتوح حضرت امام راحل(س)، راه گشای اسلام ناب محمدی(ص) و اسلام مستضعفان را غریق رحمت خویش ساز و مقام عالی ایشان را متعالی گردان.

 منبع: مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی و احیاء تفکر دینی، ج 2، ص 371.

 

پی نوشتها

[1] - Behnam̦ Reza̦ Cultural Foundation of Iranian Politcs ̦ Utah Press  salt lake city̦ 1985.

[2] - Ashraf̦ Ahmad̦ Iran: Imperialism̦ class Modernization from above̦  ph. D.Disser New school of social science̦ New york̦ 1971.

[3] - امام خمینی(س)، ولایت فقیه، امیرکبیر، تهران، 1360 ص 43.

[4] - امام خمینی(ره)، در جستجوی راه از کلام امام، دفتر اول، امیر کبیر، تهران، 1363، ص 81.

[5] - همان،

[6] - همان،

[7] - همان،

[8] - ر.ک: صحیفه امام، ج 21، ص 446-448.

[9] - ر.ک: صحیفه امام، ج 17 ص 425-426.

[10] - ر.ک: صحیفه امام، ج 6، ص 352-354.

[11] - ر.ک: صحیفه امام، ج 7، ص 316-318.

[12] - ر.ک: صحیفه امام، ج 21، ص 155-156.

[13] - ر.ک: صحیفه امام، ج 17، ص 425-426.

[14] - ر.ک: صحیفه امام، ج 6، ص 332-333.

[15] - ر.ک: صحیفه امام، ج 17، ص 500-501.

[16] - ولایت فقیه، ص 43.

[17] - ر.ک: صحیفه امام، ج 19، ص 14.

[18] - ر.ک: صحیفه امام، ج 21، ص 119-120.

[19] - ر.ک: صحیفه امام، ج 21، ص 204-205.

[20] - ر.ک: صحیفه امام، ج 21، ص 119-120

[21] - ر.ک: صحیفه امام، ج 19، ص 346-347.

در جایی دیگر می فرمایند: «این پایین شهریها و این پابرهنه ها… اینها ولی نعمت ماها هستند، اگر اینها نبودند ما یا در تبعید بودیم یا در حبس یا در انزوا»، ر.ک: صحیفه امام، ج 16، ص 23-25.

[22] - ر.ک: صحیفه امام، ج 21، ص 176-177.

[23] - ر.ک: صحیفه امام، ج 20، ص 311-312.

[24] - ر.ک: صحیفه امام، ج 20، ص 312-314.

[25] - ر.ک: صحیفه امام، ج 19، ص 317-319.

[26] - ر.ک: صحیفه امام، ج 15، ص 506-507.

[27] - ر.ک: صحیفه امام، ج 16، ص 161-162.

[28] - ر.ک: صحیفه امام، ج 20، ص 324-326.

. انتهای پیام /*