امام خمینی(س) و بیداری مسلمین

محمد ابراهیم ـ سری لانکا

ترجمه: محمد رامین خوش لسان

بسم الله الرحمن الرحیم

برادر محترم رئیس، علمای محترم، برادران و خواهران عزیز دینی و عزیزترین فرزندانم.

السلام علیکم و رحمة الله و برکاته

 اول از ا... سبحان و تعالی و بعد از آن از برگزارکنندگان این سمینار که به من فرصت حضور در اینجا را داده اند تشکر می کنم. برای من لذتبخش و مغتنم است که در این روز پر اهمیت بمناسبت هشتمین سالگرد ارتحال آیت الله خمینی(س) در میان شما برادران و خواهران عزیز هستم.

حضور در اینجا خاطراتی را نیز در من زنده می کند. انقلاب اسلامی تقریباً زمانی به وقوع پیوست که من در حال بررسی گرویدن به اسلام بودم. من در خانواده  ای مسیحی متولد شده بودم و میان اقوام نزدیک من کشیشان ارشد مسیحی وجود داشتند. اما الحمدالله من بوسیلۀ قرآن مجید نور ایمان را دریافتم و نام خویش از «بچاس» به «ابراهیم» تغییر دادم این مصادف بود با زمانی که امام خمینی(س) رژیم منفور ضد اسلامی شاه را برانداخت.

اما متأسفانه اولین تصورات من از انقلاب و رهبران منفی بوده زیرا رسانه ها، حتی در کشور من، تحت نفوذ غرب و آژانسهای صهیونیستی بودند و تصویر بسیار بدی از انقلاب و بالاخص امام خمینی(س) می ساختند. آنها روزنامه ها و رادیو و تلویزیون را مملو از گزارشهایی کرده بودند که بیانگر رجوع ایران به دوران تاریکی (قرون وسطی) و ممانعت امام از پیشرفت و توسعه بود.

اما، الحمدالله مدتی بعد با برادران مؤسسۀ «الاسلام» آشنا و با حقایق انقلاب و رهبری امام خمینی(س) آگاه شدم. بتدریج رابطه نزدیکی با مؤسسۀ «الاسلام» پیدا کردم و اکنون مدیر بنیاد «الاسلام» هستم. این مسئله موجب شده دید عمیقتری به انقلاب اسلامی و رهبری حیاتبخش امام آیت الله روح الله خمینی پیدا کنم.

صحبت درباره بنیانگذار جمهوری اسلامی، یا نگارش کتاب درباره او، روزها بطول خواهد کشید و کتابهای متعددی نیز خواهد شد. در حقیقت شرح تنها یک جنبه از اوصاف وی مستلزم روزها کار خواهد بود. بُعد عالم بودن ایشان، بعد فلسفه ایشان، عرفان و انقلابی بودن ایشان و همچنین این بعد از ایشان که وی پیرو صادق پیامبر ما حضرت محمد(ص) بود. ایشان در خود همه خصوصیاتی را جمع کرده بود که یک شخصیت الهی را می سازد. تعجب ندارد که میلیونها مسلمان نه تنها در ایران بلکه  در کل جهان وی را رهبر و امام خود می دانند.

هشت سال از ارتحال امام می گذرد امّا هیچکس منکر نیست که روح و اندیشۀ  امام خمینی(س) جاویدان مانده و اکنون زنده است و شخصیت منور ایشان نه تنها به مردم ایران بلکه  به همه مسلمانان جهان انگیزه می بخشد، همانطور که دو دهه پیش تحت رهبری ایشان یکی از قوی ترین رژیم های جهان که ابرقدرتهای شرق و غرب پشتیبان آن بودند به وسیله پرچم اسلام سقوط کرد. بنقل از دیوید هرست، روزنامه نگار بنام، با وقوع انقلاب آیت الله خمینی، روحانی 78 ساله سپیدمو، شخصی که اکثر دولتها شش ماه قبل اسم او را نشنیده بودند، توانسته کاری را که بظاهر غیرممکن بوده ممکن سازد. وی صرفاً شخصی نیست که شاه را پایین کشاند، بلکه کسی است که می توان ادعا کرد عامل بنیادی همه خیزشها و جنبشها گردیده و بزرگترین چالش مقابل نظم بین المللی موجود پس از جنگ عالمگیر دوم را موجب شده است.

از تبعیدگاه خودش در نجف عراق و سپس از نوفل لوشاتو هیچ راهی برای برقراری ارتباط با مردم نداشت مگر از طریق نوارهای سخنرانی ایشان که بصورت پنهانی دست به دست می شد و تلفن به نمایندگان خود از راه دور، با این وجود، تخت طاووس و یکی از قویترین ارتشهای جهان در برابر طنین صدایش خرد گردید، همانند دیوارهای اریحا که مقابل صدای شیپور یوشع شکست...

دیوید هرست اضافه می  کند: «برای مسلمانان همه جا، این موضوع اهمیت خاص و عام دارد. آنها ناخواسته تحت تأثیر پافشاری ایشان در راه هدف، مبارزۀ شجاعانه ایشان علیه استبداد و زندگانی ساده ایشان چند گلیم، کاسه ای سوپ و پنج نوبت نماز – قرار می گیرند و آنها بیاد خصایص خوب خلفای صدر اسلام می افتند. نویسنده دیگری امام را اینطور توصیف می کند: «سبک رهبری وی چنان بود که اسلام خود، جهاد علیه جهان کفر را آغاز نمود، و این جهان تا تبدیل جهان و شکل گرفتن سرنوشت بشریت ادامه خواهد داشت.»

امام خمینی(س) توانست جهان را تبدیل کند، بالاخص جهان اسلام را. وی علما را از خواب دینی و توده ها را از حقارت و نداشتن اعتماد بنفس خارج ساخت؛ مسلمانان ایران و جهان را شجاع و متکی به خود پرورانید. اجازه دهید به وضعیت ایران و جهان اسلام در زمانی که امام خمینی(س) مبارزات خود را آغاز نمود نگاه کنیم. در ایران رضا شاه پهلوی با حمایت کامل غرب بویژه آمریکا حکومت می کرد. او بقدری به زور و قدرت خویش مغرور شده بود که خود را شاهنشاه می خواند و صراحتاً احکام اسلامی را مسخره می کرد.

در واقع او و حامیانش هر چیزی را که غیر اسلامی بود توسعه می دادند – مشروب فروشی در همه جا بود، مکانهای شب نشینی زیاد شد، زنان را تشویق و مجبور به بی حجابی و تقلید از مدهای غربی می کردند. جای تعجب ندارد که ایران را مرکز گناه در خاورمیانه می دانستند. ضمناً ایران تحت استیلای شاه مقر توطئه هایی بود که بمنظور تضعیف دول مسلمان و ایجاد تفرقه میان ایشان طراحی شده بود. اینجا نه تنها پایگاه نیروهای آمریکایی بود، بلکه ارتباط قوی با اسرائیل، توطئه هایش و سرویسهای مخفی آن داشت.

در جهان اسلام، خارج از ایران، وضعیت بسیار وخیم بود. در اکثر قریب به اتفاق کشورها همه «ایسم»ها غیر از اسلام وجود داشتند – کمونیسم، ناسیونالیسم، سکولاریسم، بعثیسم و غیره. رهبران این کشورها نه بر منبای شریعت و نه بر مبنای شورا حکومت می کردند. اگرچه نوع حکومتهای کشورهای اسلامی از برخی لحاظ با یکدیگر تفاوت داشتند لکن از یک جنبه مشترک بودند و آن هدف انهدام اسلام به روشهای غربی و جایگزینی آن با باورها و اهداف غربی و ساخت غرب بود. همه آنها در حال سوق دادن کشورهایشان به دنباله رویی از غرب و تغییر قبلۀ خود بسوی کاخ سفید بودند.

امام خمینی(س)، به منظور بیدار ساختن مسلمانان ابتدا در ایران و سپس در کل جهان، باید زنجیرهای گوناگون را پاره می کرد. هنگامی که در نجف بود، ایشان مجبور شد نزد شیعیان علیه باور وسعت گرفته جدایی دین از سیاست مبارزه کند. در واقع به نظر می رسید که این تفکر غالب در کل جهان اسلام بخاطر کنترل و نفوذ استعمار وجود داشته است – اساساً اینکه اسلام و سیاست دو مقوله جداگانه هستند.

در کتاب «ولایت فقیه» یا «حکومت اسلامی»، شامل سخنرانی های امام در مسجد شیخ انصاری نجف، امام خمینی(س) ضمن گوشزد کردن خطرات بزرگ امپریالیسم، صهیونیسم و رژیم های دیکتاتوری در کشورهای اسلامی، بشدت بر جو حاکم بر حوزه های علمیه نجف انتقاد کرد و گفت این محصول توطئه های امپریالیسم در چند دهه علیه علما بوده است. آگاهی اجتماعی و سیاسی در جوار الزام خدمت به جامعه بعنوان مسائل مغایر با روح اسلام تلقی می گردید. «نجفیان» در مقالاتش پیرامون امام خمینی(س) در کتاب «زندگانی و آثار امام خمینی(س)» مخالفتهایی را هنگامی که ایشان طریق حقیقی اسلام و جدا نبودن دین از سیاست در اسلام با آن روبرو می شد، پرداخته است. الحمد الله امام توانست نه تنها دشمنان اسلام را شکست دهد بلکه  آن بخش از علمایی را که اسلام را به مسجد و نماز محدود می کردند نیز شکست داد.

بخشهایی از این کتاب بسیار مهم نه تنها در ایران بلکه در همه جهان نفوذ عمیقی گذاشت و برای گشودن طریق استقلال معنوی مسلمانان کاملاً ضروری بود زیرا در زدودن تار عنکبوتهایی که در حوزه های روشنفکری و معنوی بوجود آمده بود لازم بود. بمنظور مجاب کردن مسلمانان بالاخص روشنفکران و نسل جوانتر، در منحرف شدن از مسیر اسلام، عوامل خارجی پیوسته خواهان جا انداختن این هستند که اسلام چیزی برای گفتن ندارد، و اسلام شامل چند حکم مربوط به حیض و نفاس می گردد و مطالعۀ مناسب برای روحانیون همین هاست.

سنت و سیره پیامبر(ص) دال بر ضرورت ایجاد حکومت بوده است. بدواً باستناد تاریخ، وی خود به ایجاد حکومت پرداخت. وی مشغول ابلاغ احکام اسلام شد و مدیریت جامعه را بعهده گرفت. استاندارانی به نواحی مختلف گسیل داشت. قضاوت کرد و قاضی تعیین نمود، نماینده روانه کشورهای مختلف، رؤسای قبائل و شاهان نمود. صلح نامه هایی امضا کرد و مقام فرمانده لشگر را بعهده گرفت. کوتاه سخن اینکه همه وظایف یک حکومت را عهده دار گردید. بعد از آن جانشینی برای خود مطابق دستور الهی تعیین نمود همین نکته که خداوند قادر و تعالی به وسیله پیامبر(ص) انسانی را برای رهبری جامعه مسلمین بعد از وی تعیین می کند، دال بر ایناست که ضرورت ایجاد حکومت بعد از ارتحال پیامبر(ص) نیز به قوت خود باقیست. از طرفی، پیامبر با عمل تعیین جانشین، فرمان و حکم الهی را بر همه ابلاغ نمود که تلویحاً ضرورت ایجاد حکومت را می رساند.

خود پیداست که ضرورت اجرای احکام که مستلزم تشکیل حکومت توسط پیامبر(ص) می گردید به آن زمان محدود نمی گشت. با رجوع به آیات شریفه می فهمیم که احکام اسلامی محدود به زمان و مکان نیستند و بطور ثابت و تا آخرالزمان غیر قابل تغییر هستند. این احکام مختص زمان پیامبر نبوده بلکه  به دوره بعد از ارتحال ایشان نیز مربوط است و احکام جزایی و مالیاتهای منظور شده در اسلام کماکان ادامه دارد و دفاع از کیان اسلامی به جای خود باقیست. ادعای اینکه قوانین اسلامی را می توان مسکوت گذارد یا به زمان یا مکان خاص محدود کرد با اصول مبنایی اسلام تناقض دارد.

از آنجایی که عمل به قوانین بعد از ارتحال پیامبر(ص) نیز لازم است، و همیشه تا آخر نیز لازم خواهد بود، تشکیل حکومت و برقراری ارگانهای دولتی و اداری نیز     ضروری است. بدون تشکیل حکومت و ارگانهای اینچنین برای اطمینان از اجرای قوانین در چارچوب یک نظام عادل، هرج و مرج و آنارشی از بین نخواهد رفت و فساد اجتماعی و اخلاقی بروز خواهد کرد. تنها برای جلوگیری از بروز آنارشی و بی نظمی و محافظت از جامعه در برابر فساد، تشکیل یک حکومت است و در نتیجه برقراری نظم در همه امور کشور.

اگر مسلمانان به هیچ کاری غیر از نماز و راز و نیاز و ذکر نپردازند، امپریالیستها و دولتهای استعماری موافق با آنها با ما کاری نخواهند داشت. اگر می خواستیم بگوییم «بیایید بر اذان گفتن تکیه کنیم» و دعاها را صحیح بخوانیم، «بگذارید آنها هر چه می خواهند بدزدند خداوند آنها را مؤاخذه می کند! قدرت و وسیله متعلق به خداست، و انشاء الله در آخرت پاداش می گیریم.» اگر منطق ما چنین باشد آنها با ما کاری ندارند.

در زمان اشغال عراق، یک افسر انگلیسی سؤال کرد: «آیا این اذان که از مسجد الان می شنوم برای سیاست انگلستان خطرناک است؟» وقتی به او پاسخ دادند که بی خطر است گفت: پس، بگذار هر چه می خواهند اذان بگویند!»

اگر به سیاستهای امپریالیستها توجه نشود و اسلام را صرفاً به چند باب همیشگی محدود کنیم، امپریالیستها مزاحم نخواهند شد. هر چه می خواهی نماز بخوان آنها به نفت شما نظر دارند. برای چه خودشان را نگران نماز شما بکنند؟ آنها منابع ما را می  خواهند و خواهان تبدیل کردن کشورهای ما به بازاری برای کالاهای خود هستند.

به همین دلیل حکومتهای عرسک خیمه شب بازی دست نشانده آنها مانع از صنعتی شدن ما می شوند  و در عوض کارخانه های مونتاژ و صنایع وابسته به خارج را، راه می اندازند. آنها نمی خواهند ما انسان به معنای حقیقی کلمه باشیم زیرا از انسانهای حقیقی هراس دارند. حتی اگر فقط یک انسان حقیقی ظهور کند، آنها از او می ترسند زیرا بقیه از او دنباله روی می کنند  و فشاری ایجاد می گردد که می تواند بیان ظلم، استعمار و حکومتهای عروسکی را برچینند. برای همین هر موقع یک انسان حقیقی ظهور کرده او را کشته یا زندانی یا تبعید کرده و سعی نمودند با گفتن: «او یک آخوند سیاسی است» ! او را تخریب کنند.

در حالیکه پیامبر(ص) خود یک فرد سیاسی بود. این تبلیغات شیطانی صرفاً توسط عوامل سیاسی امپریالیسم اعمال می گردد تا شما را از پرداختن به سیاست برحذر دارد، و مانع دخالت در امور جامعه و مبارزه علیه دولتهای توطئه گر و سیاستهای ضد ملی و ضد اسلامی آنها گردد. آنها می خواهند کار خودشان را بدون مانع انجام دهند.

قابل ذکر است که امام به خبرنگار مشهور مصری محمد هیکل در ملاقات ایشان با او گفت (این گزارش در کتاب «بازگشت آیت الله» نوشته محمد هیکل آمده):

« این روزها، مشکلات مقابل یک حاکم ظاهراً از طیف مشکلاتی که رهبران 13 یا 14 قرن پیش داشتند گسترده شده و سپردن همه امور به فقها شاید از روی کم تجربگی آنها باشد. وقتی خمینی(س) را در پاریس دیدم پرسیدم که یک فقیه چطور می تواند مسائل و مشکلات اقتصاد یا فضا را حل کند. جواب ایشان بسیار زیرکانه بود. «سلطان خالد از فضا چه می داند؟» وی پرسید که این نظامیان که اکنون قدرت را در جهان عرب در دست گرفته اند از اقتصاد چی می دانند؟ یک فقیه حداقل قانون خدا را می داند، اما اینها نه قانون انسان را می دانند و نه قانون خدا را».

«خمینی منتقدینی را که می گویند مردان دین باید از سیاست پرهیز کنند قبول ندارد. و می پرسد مگر محمد نبی (ص) از سیاست دوری کرد؟ اگر وی تنها پیامبر خدا بود، کتاب ا... قرآن مجید، را به انسانها می داد و ناپدید می شد. اما خداوند باو گفته بود که مبارزه کند. وی جامعه را بسیج کرد و در مقام قاضی آن درآمد. فرماندهی سپاه جنگی را عهده دار شد و سفیر گسیل نمود و عهدنامه بست. گفتن اینکه دین از دولت جداست حرف لغوی است. بگفته خمینی(س) امپریالیستها همین را می خواهند. آنها می خواهند ما را قانع کنند که دین صرفاً الهیات است. ایشان می گوید انگلیسها هنگام ورود به عراق طی جنگ جهانی اول، همه تجمع ها را منع کردند. بعد یک روزی یک نفر به فرمانده ارشد گزارش داد که یک نفر از مسجد فریاد می زند. فرمانده گفت: «اگر فقط فریاد می زند، بگذارید تا آخر دنیا فریاد بزند. توی مساجد بمانند و تا می خواهند از مناره ها فریاد بکشند.»

هیکل اضافه می کند: «خمینی می گوید، هنگامی که مرا در 1963 دستگیر کرده بودند، در تهران یک نفر از دربار نزد من آمد و پرسید چرا در سیاست دخالت می کنم، او گفت: «سیاست همه اش پدر سوخته بازی، دروغ و نفاق است. آنرا بعهده ما بگذار.»

خمینی جواب می دهد: «شاید این توصیف نوع سیاست آنها باشد، لکن سیاست اسلامی را شامل نمی شود.»

من بر مبارزه امام علیه آنهایی که تلاش می کردند اسلام را از سیاست جدا کنند دقت کرده ام زیرا این یکی از بزرگترین موانع بیداری مسلمین جهان نه تنها بین مسلمین عادی بلکه حتی بین علما که این جدایی را بی سروصدا پذیرفته بودند. بدیهی است سلاطین، شیوخ و دیکتاتورها نیز از این امر خشنود بودند زیرا آنها را قادر می ساخت هر طور بخواهند زندگی و حکومت کنند و تقصیرها به گردن نماز و عبادات می افتاد و مسلمانان باید دین خود را به مساجد محدود می کردند و در امور رهبران غیر اسلامی دخالت نمی کردند. بنابراین اگر قرار بود بیداری میان مسلمانان پدید بیاید باید ابتدا ذهن خویش را از این باورهای غلط جدایی اسلام از سیاست و دنباله رویی مسلمانان از غرب که مسیحیت از سیاست جدا گشته، پاک می کردند.

امام خمینی(س) بود که آزادی اندیشه مسلمانان را در جهان معاصر موجب گردید و مفهوم غربی دین را از میان برد و مسلمانان را به اسلام حقیقی که از دین، سیاست، زندگی اجتماعی، اقتصاد و غیره تشکیل می شد برگردانند و دینی را که روش کامل زندگی را نشان دهد معرفی نمود. امام خمینی(س) در بیداری مسلمانان و آگاه ساختن آنها به این حقیقت سهم بسزایی داشت.

حوزۀ دیگری که امام اهمیت زیادی برای آن قائل بود، وحدت میان مسلمین بود وی به دفعات اهمیت این بعد را متذکر گردید و مسلمانان را از قدرت پتانسیل امت در برابر دشمنان آگاه ساخت. ایشان نسبت به تقسیم مسلمین به کشور – ملت ها و حاکمین تحمیل شده بر امت اعتراض داشت. ایشان کسانی را که در جهت تفرقه میان شیعه و سنی تلاش می کردند لعن می کرد، و معتقد بود آنهایی که دم از جدایی شیعه و سنی می زنند نه شیعه هستند و نه سنی، برای امام، یکی از بزرگترین بدبختی ها تشکیل دولت صهیونیستی اسرائیل در اراضی مسلمین بود. امام نه تنها کلیه روابط را با کشورهایی که مورد انزجار مسلمین بود، در زمانی شاه ایران با آنها ارتباط داشت قطع نمود. بلکه برای آگاه ساختن مسلمانان از عمق فاجعه نقشه ریخت و جمعه آخر رمضان را روز قدس اعلام نمود. در این روز مسلمانان عالم عهد می بندند تا رهایی قدس از دست حاکمین نژادپرست صهیونیستی دست از مبارزه برندارند.

امام حج را بعنوان وسیله ای جهت آگاه سازی مشکلات امت بکار گرفت. حتی در سال 1971 امام کلیه حاجیان را به اتحاد و مبارزه برای استقلال بیت المقدس دعوت کرد. در سالهای بعد دعوت امام در حج، مسلمانان را بجریان انداخت و آنها را بیاد ظلمهای رسیده به آنها توسط ظالمین جهان انداخت.

نمونه ای از بیانات امام به حاجیان بشرح زیر است:

«وظیفه مسلمانان این است که از ایام حج اولاً برای طرح مشکلات سیاسی مسلمانان و ثانیاً آگاه ساختن برادران مسلمانان خود از مشکلات موجود در کشورشان بدست عاملین استعمار استفاده کنند. در طی این تجمع روحانی مردم هر کشور باید مشکلات کشورشان را به کل جهان اسلام گزارش دهند. (ذیحجه 1390)

«اگر فرایض حج را درست مطابق روح حقیقی آن بجا می آوردیم، بسیاری از مشکلات مسلمانان از بین می رفت. وظیفه زائرین محترم بیت الحرام این است که از هر فرقه ای که هستند، به دستورات قرآن عمل کنند. آنها باید متحد گردند تا بتوانند در برابر برنامه های مخرب اسلام زدایی قدرتهای شرق و غرب، و عروسکهای آنها که خواهان انهدام آرمانهای وحدت اسلامی و برادری هستند، مقاومت کنند. آنها باید به احکام آیات قرآن (3: 103) عمل کنند که به آنها فرمان می دهد جمیعاً به ریسمان خداوند چنگ بزنند و از تفرقه اجتناب کنند. آنها باید سود معنوی و سیاسی بیشتری از این سنت دینی / سیاسی حج، که بوسیله خداوند بمنظور بیشتر کردن منافع یکتاپرستان جهان و مسلمین تعیین گردیده، کسب کنند. (حج 1401)

«فرصتی که هر سال از طریق این تجمع عظیم در این مکان مقدس بدستور قادر متعال بدست می آید، ملل مسلمان را موظف می سازد برای تحقق اهداف مقدس اسلام و اهداف متعالی شریعت مبارزه کنند. همه مسلمانان را ملزم می سازد برای پیشرفت و وحدت جوامع خود، با دست در دست هم دادن تلاشی مشترک بمنظور رهایی اراضی خود و خارج ساختن سرطان استعمار انجام دهند. در آنجا با هم تبادل نظر کنند درباره مصائب کشورشان، بویژه مشکلات فقرا و راه حلهای آنها، بالاخص مشکل آزاد ساختن زمینهای اسلامی فلسطین از چنگال صهیونیسم، دشمن لجوج اسلام و انسانیت.

علمای مسلمانی که در این تجمع شرکت می کنند، از هر کشوری که باشند، باید تبادل رأی کنند و بیانیه های مشترک در جهت بیداری ملل صادر کنند و اینها را در موقع بازگشت در کشورشان پخش کنند، خداوندا، خواب رفتگان را بیدار و رهبران کشورهای اسلامی را به خود آگاه گردان تا بتوانند مطابق دستور اسلام رهبری کنند و قدرت شکستن بتهای خودپرستی و طاغوت را داشته باشند.»

امام در وصیت نامه خویش آورده:

«و اما به ملتهای اسلامی توصیه می کنم که از حکومت جمهوری اسلامی و از ملت مجاهد ایران الگو بگیرید؛ و حکومتهای جائر خود را در صورتی که به خواست ملتها، که خواست ملت ایران است، سر فرود نیاوردند با تمام قدرت به جای خود بنشانید، که مایۀ بدبختی مسلمانان حکومتهای وابسته به شرق و غرب می باشند. و اکیداً توصیه می کنم که به بوقهای تبلیغاتی مخالفان اسلام و جمهوری اسلامی گوش فرا ندهید که همه کوشش دارند که اسلام را از صحنه بیرون کنند که منافع ابرقدرتها تأمین شود.»

«و وصیت من به ملتهای کشورهای اسلامی است که انتظار نداشته باشید که از خارج کسی به شما در رسیدن به هدف، که آن اسلام و پیاده کردن احکام اسلامی است، کمک کند؛ خود باید به این امر حیاتی، که آزادی و استقلال را تحقق می بخشد، قیام کنید و علمای اعلام و خطبای محترم کشورهای اسلامی، دولتها را دعوت کنند که از وابستگی به قدرتهای بزرگ خارجی خود را رها کنند، و با ملت خود تفاهم کنند؛ در این صورت پیروزی را در آغوش خواهند کشید. و نیز ملتها را دعوت به وحدت کنند؛ و از نژادپرستی که مخالف دستور اسلام است بپرهیزند؛ و با برادران ایمانی خود در هر کشوری و با هر نژادی که هستند دست برادری دهند، که اسلام بزرگ آنان را برادر خوانده و اگر این برادری ایمانی با همت دولتها و ملتها و با تأیید خداوند متعال روزی تحقق یابد، خواهید دید که بزرگترین قدرت جهان را مسلمین تشکیل می دهند به امید روزی که با خواست پروردگار عالم این برادری و برابری حاصل شود.»

ابعاد دیگری نیز در تعلیمات امام، سخنرانی ها و اعمال وی وجود دارد که موجب تحرک عمده اسلامی مسلمانان جاهای مختلف گردید، اما متأسفانه، محدودیت جا اجازه پرداختن به آنها را نمی دهد و عقیده نویسنده را در ابتدای مقاله دال بر اینکه چندین رساله برای وصف امام لازم است تأیید می کند. لکن نمی توانم مقاله را به اتمام برسانم تا دو عمل دیگر امام را ذکر نکنم که توجه نه تنها مسلمانان بلکه تمام جهانیان را به خود جلب کرد: یکی فتوای امام در مورد سلمان رشدی شیطانی و دیگری نامه به رهبر شوروی میخائیل گورباچف؛ این دو اقدام به جهان ثابت کرد که امام خمینی(س) قدرت پیش بینی و هدایت خارق العاده ای داشت. این مقاله را با آوردن گزیده ای از نویسندۀ مالزیایی سید جعفر الشعف تمام می کنم:

«امام خمینی(س) تبلور اسلام بود. وی به تنهایی انقلاب و همۀ ملت بود. امام سرچشمه  نیروی معنوی پدید آمده در قلب میلیونها مسلمان بود که فطرتاً به اسلام علاقمند بودند. امام دیدگاه ناب و جهانی اسلام را پیش رو آورد و آنرا به جهانیان معرفی نمود. حیات وی برای اسلام بود. امام مرحوم شده اما میراث او زنده است و رشد می کند، و بر دشمنان جهانی اسلام فائق خواهد شد.»

الله اکبر

 

منبع: مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی و احیاء تفکر دینی، ج 2، ص 421.

. انتهای پیام /*