آیة الله ابوطالب تجلیل

* آشنایی شما با حضرت امام  در چه زمانی شروع شد و چه موقع وارد مبارزات انقلابی شدید؟

 ارادت بنده به حضرت امام ـ رضوان الله تعالی علیه ـ تقریباً به پنجاه سال پیش بر می گردد که در آن زمان ایشان فلسفه تدریس می کردند و با این که من سن کمی داشتم در درسِ ایشان حاضر می شدم. ایشان دربارۀ اثبات واجب الوجود بیانی داشت که مرا تا آخر عمر مرید ایشان کرده است. من این بیان را در جاهای دیگر ندیده ام، با این که کتبی مانند منظومه و اسفار و بعضی کتب فلسفی دیگر را خوانده ام و علامه طباطبائی استاد مخصوص من در فلسفه بود.

امام می فرمود: همۀ ما وجودی را که در خارج هست بالبداهه و به وضوح احساس می کنیم و کسی در آن شبهه ای ندارد. این وجود یا واجب است یا ممکن که اگر ممکن باشد علتی وجودی می خواهد، چون غیز از وجود، عدم و ماهیت است؛ عدم که منشأ اثر نمی شود و ماهیت هم اعتباری است و خودش استقلال ندارد. بنابراین، علت، وجود است که بر این اساس وجود، واجب خواهد بود. طبق فرمایش ایشان ما باید اثبات کنیم که غیر از واجب الوجود ممکناتی هم هست و ما از این که موجودات، در حال تغیّر و مسبوق به عدم اند در می یابیم که این ها ممکن الوجوداند، اما اصل واجب الوجود، واضح ترین چیزهاست و احتیاج به برهان ندارد. کسی که به این روشنی خداوند را درک کند عمرش را صرف معصیت خداوند نمی کند. لذا ما آن موقع به ایشان ارادت داشتیم، نه بعد از انقلاب و در فعالیت های انقلابی هم بودیم.

نکته دوم ورود این جانب به مبارزات انقلابی است؛ پیش از آن که افراد جامعه مدرسین که من هم یکی از آن ها بودم با هم تشکّل پیدا کنند روزی دیدم که چند نفر از آقایان منزل آقای مکارم می آیند، من هم برای کسب خبر در آن جلسه شرکت کردم. در آن جا صحبت شد که در انتقاد از دولت اعلامیه ای منتشر کنیم و آن را به عهدۀ آقای جنتی گذاشتند. یکی از حضار آن جلسه آقای یزدی بود که برای شرکت در جلسه از تبعید آمده بود. قرار شد فردا صبح جهت دیدار، منزل ایشان برویم. در این جلسه هنوز همۀ افراد نیامده بودند که آقای جنتی اعلامیه را برای ما خواند. من دیدم که مستقیماً به شخص شاه حمله کرده است، با این که تا آن موقع همه اعلامیه هایی که آقایان در قم منتشر می کردند خطاب به دولت و حکومت بود و از شاه انتقاد نمی کردند. من دیدم این خیلی خطرناک است و فردا گرفتار می شویم. این بود که احساس خطر کردم و خواستم جلسه را ترک کنم، منتها پیش خودم فکر کردم که ممکن است این ها گمان کنند من با انقلاب موافق نیستم. به ناچار تصمیم گرفتم با قرآن مشورت کنم که این آیه آمد: «هر کسی سوار کشتی نوح شد نجات یافت و هر کس تخلف کرد هلاک شد» دیدم آیۀ شریفه با این جریان تطبیق می کند، لذا به آقای جنتی گفتم که اسم من را در آن اعلامیه بنویسید.

این اولین قدمی بود که ما برای انقلاب برداشتیم. بعد از آن هم مکرر در منزل آقایان و منزل ما جلسه داشتیم. شبی آقای ملکوتی که آن موقع جزء جامعه مدرسین نبود به من گفت: وقتی اعضای جامعه مدرسین آمدند من را خبر کن. با آمدن آقای مشکینی من خواستم با تلفن به آقای ملکوتی اطلاع بدهم که آقای مشکینی فرمودند: بنا نبود ما به کسی اطلاع بدهیم. این جریان به این صورت ادامه یافت تا زمانی که جامعه مدرسین اعلامیه صادر کردند که کارمندان شرکت نفت اعتصاب کنند و دست از کار بردارند و این اعلامیه را من هم امضا کردم. در تهران بودم دیدم اعلامیه حضرت امام را در کوچه ای نصب کرده اند که در آن آمده است: آن اعلامیه ای که جامعه مدرسین در آن به کارمندان شرکت نفت دستور داده اند که اعتصاب کنند و دست از کار بردارند، من هم آن را تصدیق می کنم. بعداً جریان کارها خیلی تند شد.

* حضرت امام در زمان مبارزه از دو جهت نسبت به منش روحانیت انتقاد داشتند: یکی این که عده ای در صحنۀ مبارزه نمی آمدند و دیگر آن که افرادی بر اساس تلقی خاص خود از دین، مبارزه را حرام می دانستند و می گفتند نباید در مبارزه داخل شد. به نظر شما جریانی را که امام ذکر می کند چه ویژگی ای داشته است؟

 حضرت امام درک کرده بودند که این انقلاب چه قدر مفید است، لکن خیلی ها به این نتیجه نرسیده بودند. یک شب جلسه جامعه مدرسین در منزل ما بود که برای تعطیل کردن بازار از حاضران نظرخواهی شد؛ من گفتم: اگر ما بگوییم دکان ها تعطیل شود کسانی که روزانه خرج خودشان را در می آورند، چه کنند؟ بعد از من آقای یزدی گفت همه باید ببندند و اگر احساس شد کسی نیازمند است و نمی تواند خودش را تأمین کند، خصوصی به وی کمک شود. این ها تا این اندازه سخت گیری می کردند و در نهایت کار به جایی رسید که مسئله حتمی شد.

مطلب دیگری که می خواستم عرض کنم این است که ائمه(ع) در مورد متابعت از فقها فرموده اند: «اما من کان من الفقهاء صائنا لنفسه، مطیعاً لموالاه، مخالفاً لهواه، فللعوام أن یقلّدوه؛ فقیهی که جلو نفس خود را می گیرد و تابع مشتهیات نفس نیست، مطیع پروردگار و مخالف هوای نفس است، واجب است مردم از چنین فقیهی متابعت و تقلید کنند». تقلید هم، فقط تقلید فتوایی نیست. توصیه حقیر به مسئولین این است که: این ها بیش از آن که به خود عمل اهمیت بدهند باید به توأم بودن آن با تقوا اهمیت دهند، چرا که هیچ عمل خوب و ارزشمندی کم نیست اگر با تقوا توأم باشد و اگر توأم نباشد هر قدر زیاد هم باشد فایده ای ندارد، زیرا خداوند می فرماید: «إنّما یتقبّل الله من المتقین» و در کلمات ائمه(ع) آمده است: «کونوا للعمل بالتقوی اشدّ من العمل». بیش تر باید به جنبۀ تقوا، اهمیت داد نه این که عمل من خیلی مهم است، هر قدر هم مهم باشد اگر توأم با تقوا نباشد نزد خدا پذیرفته نیست.

* راجع به حدیث شریف «متابعت از فقها» چطور می فرمایید که تقلید معنای اعمی دارد؟

 تقلید یعنی پشت سر او رفتن، یعنی قلاّده او را به گردن انداختن که یکی از مصادیق آن متابعت در فتوا است، و الاّ در همه چیز همین طور است. دنبال عالمی باید رفت که دارای این خصوصیات باشد: «صائناً لنفسه، مطیعاً لمولاه، متابعاً لمولاه، مخالفاً لهواه» و الاّ اگر عالم بی تقوایی را قاضی یا مسئول کردند، هر قدر که علم او بیش تر باشد خطرناک تر است.

* با توجه به مطلبی که فرمودید اگر قبل از پیروزی انقلاب به مردم توصیه می شد که از فقها تبعیت کنید، مشکل زیادی نداشت، چرا که هر کسی از فقیهی تبعیت می کرد که احساس می کرد با تقوا است، ولی الآن نمی توان گفت هر کس از هر فقیهی که می خواهد تبعیت کند؟

 نباید صرفاً به عالم بودن و مدرس در قم بودن و امثال آن اکتفا کرد، بلکه آن چه مهم است تقوا است. حکومت جمهوری اسلامی یعنی حکومت الهی، که باید طبق خواسته خداوند باشد تا به او نسبت داده شود و الا اگر اعلم علما هم معصیت کار شد، ارزشی ندارد و دیگر نه تلقید از او درست است و نه چیزهای دیگر. ملاک تقوا است، شیعه هم بیش ترین عنایت را به همین دارد.

اهل تسنن می گویند: هر کس امیر شد، باید از او اطاعت کرد و می گویند: آیۀ شریفۀ «اطیعو الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» اطلاق دارد و شامل همه کسانی است که مسئولیت امیر بودن را پذیرفته اند. فخرالدین رازی در شرح همین آیه می نویسد: مراد از اولی الامر به ناچار باید شخص معصوم باشد، زیرا اگر معصوم نباشد بین صدر و ذیل آیه تناقض لازم می آید؛ صدر آیه می فرماید: «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول» و ذیل آیه می فرماید: «اولی الامر» که اگر اولی الامر معصوم نباشد خلاف امر الهی دستور می دهد و امر می کند، آن وقت صدر آیه می گوید از امر خداوند اطاعت کن و ذیل آیه می گوید از این شخص اطاعت کن و این دو متناقض می شوند، لذا با این که او از علمای مهم اهل سنت است طبق رأی شیعۀ امامی نوشته است که باید معصوم باشد. به همین دلیل است که ما «اولی الامر» را به فقها تطبیق نمی کنیم.

به هر ترتیب هیچ وقت نباید هر چیزی را با امر الهی معارض دانست که اگر معارضه کند صددرصد باید ساقط شود، حتی اگر روزی شخص مسئول درک کند که کارش معارض امر الهی است، باید فوراً آن را رها کند. رعایت مسئولیت ما قبل از انقلاب خیلی کم بود ولی حالا زیاد شده است و مردم ما را رسماً مسئول حکومت اسلامی می دانند. من به نانوایی نمی روم مبادا که به من زودتر نان بدهند و مردم ناراحت شوند. کار تا این اندازه ها دقیق است .

مرحوم امام بعد از انقلاب روزی به منزل ما تشریف آوردند. من گفتم: ان شاء الله که انقلاب الهی است. فرمود: دعا کنید الهی باشد. تا الهی نباشد به درد نمی خورد. بقالی نقل می کرد: روزی خادم حضرت امام آمد و یک کیلو انگور خرید که من پنج تومان حساب کردم. ایشان رفت و چند روزی نیامد. روزی به او گفتم چرا دیگر نمی آیی؟ گفت: آن روزی که من انگور خریدم، شما پنچ تومان حساب کردید و امام فرمود: گران است، دیگر نخر. همان بقال از خادم امام نقل می کرد که: وقتی من برای خرید نان آقا می رفتم، خوب و برشته به من می دادند. امام فرمودند: برای همه این جور نان می پزند؟! یا برای تو. گفتم: برای همه نمی پزند. فرمود: دیگر از جایی بخر که تو را نشناسند. تمام این خصوصیات باید رعایت شود، تا مردم خیال نکنند تحمیل شده ایم و می خواهیم برای تحصیل منافع خودمان کار حکومتی کنیم.

* آیا روحانیت الآن از بُعد تقوا هم از روحانیتِ مثلاً چهل سال قبل پیشرفت کرده اند یا نه؟

 خیر، ما مشغول کارهای دیگری شده و از این بُعد عقب افتاده ایم. طلبه ها خیلی پاک و مقدس بودند. طلبه ای در مدرسۀ دارالشفاء حجره داشت و زندگی او به سختی سپری می شد، بارها اتفاق می افتاد که حتی کمی پول برای خرید نداشت و گرسنه می ماند. میان اثاثیه طلبه سابق که یک طرف حجره چیده شده بود، قدری نان خشک معمولی بود که چند ماه گرد و خاک بر آن نشسته و اصلاً قابل خوردن نبود. این آقا چندین بار گرسنه ماند ولی به آن نان دست نزد تا این که مدتی بعد، آن آقا برای بردن اثاثیه خود آمد و آن تکه نان های کهنه را از پنجره ای که رو به رودخانه بود، بیرون انداخت. آن موقع باز این طلبه چون گرسنه بود آن را از رودخانه برداشت و خورده این قدر رعایت تقوا می کردند و به کسی هم نمی گفتند. خودمان باید این مسائل را رعایت کنیم. من می ترسم که اگر این جنبه را تقویت نکنیم جمهوری اسلامی تضعیف شود.

* این اواخر برخی از طرح ولایت مطلقۀ حضرت امام چنین استفاده می کنند که اگر برای حفط نظام مجبور شویم برخی از الزامیات را هم زیر پا بگذاریم اشکالی ندارد. شما این توجیه را چگونه ارزیابی می کنید؟

 این کارها غلط است. فقط آن چه را می تواند تکلیف کند عناوین ثانوی است؛ یعنی اگر موضوع عنوان ثانوی پیدا کرد حکم دیگری پیدا می کند؛ مثلاً داخل شدن به منزل دیگری بدون اذن صاحب خانه و هم چنین دست زدن به نامحرم به عنوان اولی حرام است، ولی چنان چه همین شخص در معرض تلف قرار بگیرد انسان می تواند وارد خانه دیگری بشود و به بدن نامحرم دست بزند. که این عنوان ثانوی است.

هر جا عناوین ثانوی در کار آمد، مطابق موازین شرعی حکم می شود.

* برخی از فقها عناوین ثانوی را در مثل ضرر، حرج، اضطرار و امثال آن منحصر می سازند ولی برخی دیگر عنوان اهم و مهم را به طور مطلق ذکر می کنند.

 اهم و مهم در صورتی است که دو حکم در یک مصداق تعارض پیدا کنند؛ مثلاً یکی حکم تحریم باشد و دیگری تجویز، در این صورت اهم و مهم رعایت می شود.اما اگر حکم شرعی فقط یک چیز، مثلاً حرمت است، اگر در مقابل این تحریم، جعلِ تجویز کنیم، بدعت و حرام است؛ «حرام محمد حرام الی یوم القیامة و حلاله حلالٌ الی یوم القیامة».

 

منبع: کنگره امام خمینی و اندیشه حکومت اسلامی / مصاحبه های علمی، ج 10، ص 87.

. انتهای پیام /*