بررسی شخصیت اجتماعی زن در قرآن کریم

حبیب مظاهری[1]

چکیده

هدف این پژوهش ترسیم جایگاه و شخصیت اجتماعی زن در قرآن کریم است، موضوعی که موجب اتهامات ناروایی علی ‌الخصوص در جوامع غربی به دین مبین اسلام شده است. اگرچه نمی‌‌ توان در این نوشتار کوتاه مضامین بلند قرآن را در این باب به تصویر کشید؛ اما با تأمل در آیات قرآن کریم اثبات می ‌شود که خداوند جایگاه رفیعی برای زنان در جامعه در نظر گرفته و در همه آیات به عظمت و شخصیت والای آنان اشاره نموده و او را عضو مؤثر جامعه معرفی نموده است. آنچه مهم است اینکه تفاوت و تمایزی میان افراد انسانی قرار نداده و زن و مرد را در انجام امور یکصدا ندا داده است. برخی با طرح ادعای برتری مرد بر زن و ادعای منزوی بودن زن، خواسته ‌اند بر این دین و کتاب الهی خرده بگیرند و در پس این ادعای واهی خود حق را باطل جلوه دهند.

در روزگار سیاهی که بر چهره جامعه جهل و تعصب و کوته‌ بینی سایه افکنده بود و دستان و قلب مردان به کشتن دختران معصوم خود عادت کرده بود، خداوند با نزول فرشته رحمتش بر بهترین بنده خود، شخصیت از دست رفته زنان را بین جوامع خودبین و جاهل احیا نمود و در آیاتی کشتن دختران را نکوهش نموده و مردم را بر مؤاخذه آن در روز قیامت ترساند؛ و پس از آن در آیاتی به استعدادهای نهفته زنان توجه داد که تاریخ نیز گویای این مطلب است چه اینکه همین زنان بودند در زمانی که همه جا سخن از شرک بود در دستگاه جبارانه فرعون موجب نجات یکی از بزرگترین پیامبران الهی شدند.

 

واژگان کلیدی: خداوند، قرآن کریم، زن، شخصیت اجتماعی.

مقدمه:

دراین پژوهش سعی بر آن است «شخصیت اجتماعی زن» که خداوند متعال در آیات شریفه قرآن کریم به آن اشاره نموده است را مورد بررسی قرار دهیم تا مقام و مرتبتی که خداوند به زن در جامعه عطا نموده مشخص گردد.

معلوم است سعادت یا شقاوت آدمی در متن زندگی و روابط او با دیگران رقم می‌ خورد و کیفیت رابطه ما بسته به این است که حقوق و جایگاه فردی و اجتماعی خود و دیگران را چگونه ارزیابی کنیم. از این رو، انسان همواره در تلاش بوده تا هم با تعقل و تجربه و هم با نگرش به ادیان و کتب آسمانی‌ شأن وجودی و حقوقی خویش را باز نماید؛ تا آنگونه که هست و آنچه از او انتظار می ‌رود را رعایت نماید و البته بر کسی پوشیده نیست که در این روند زن و مرد در یک رتبه قرار دارند.

اجحاف بر حقوق زنان در بسیاری از جوامع بشری ناشی از برتر دانستن مردان نسبت به زنان است. بسیاری از باورهای فرهنگی، بدون اینکه ربطی به مذهبی خاص داشته باشد در مذهب‌ های گوناگون رسوخ کرده‌اند و این برتری را برای مردان (که لازم است درستی یا نادرستی آن بررسی شود) رقم زده‌اند.

الف. تبیین موضوع تحقیق

با بررسی آیات قرآن کریم، بیشتر به مقام و منزلت زن و شخصیت اجتماعی زن آشنا می ‌شویم. چه اینکه در این کتاب الهی هر جا از این گروه انسانی صحبت شده است با احترام و ملاحظه شخصیت و مقام و منزلت ایشان است، اگر از محدودیت ها و کناره ‌گیری از عبادت و دوری از هیاهوی جامعه سخن به میان آورده‌اند نه به خاطر آن است که ایشان را فردی ضعیف و یا پست تصور کرده باشند، بلکه به خاطر رعایت حال و احترام و نگه داشتن حرمت این طبقه است که خداوند احکامی را وضع نموده و همه را ملزم به رعایت آن کرده است. در قرآن کریم چهارمین سوره به نام این گروه نامگذاری شده است. در سوره ‌های دیگر نیز به منزلت و قداست زن سخن به میان آمده است.

قرآن کریم زن را به عنوان عضو مؤثر جامعه معرفی نموده و ایشان را در امور مهم و سرنوشت ساز اجتماع شریک ساخته که حتی در آیات خود بیان کرده: «زیربنای جوامع اسلامی که همانا پیامبر خدا بود، به دست زنان رقم خورده است؛ اشاره به نجات حضرت موسی توسط خواهر و مادر موسی»؛ و ترسیم این واقعیت توسط قرآن کریم علتش آن است که لیاقت و استعدادهای نهفته و قابلیت های خدا دادی زن برای بشر مشخص گردد.

ب. ضرورت پژوهش

بررسی و تحقیق در مورد شخصیت زن از دیدگاه قرآن کریم از آن لحاظ اهمیت و ضرورت دارد که امروزه در جوامع پیشرفته نیز چنین تردید و پرسشی هست که آیا حقوق اجتماعی زن و مرد همانند و مشابه است؟

آیا خلقت و طبیعت که یک سلسله حقوق و ارزشها را به دنبال خود دارد، آن حقوق را دو جنسی آفریده یا خیر؟ و یا اینکه برای همگان مساوی است و جنسیت در آن نقشی ایفا نمی‎ کند؟ و همچنین آیا ذکورت و انوثت در تکالیف اجتماعی راه یافته است؟

و همینطور اینکه در برخی تبلیغات ضد اسلامی در غرب دین اسلام را بد جلوه داده‌اند و آن را ضد حقوق زن قلمداد می ‌نمایند. لذا در این پژوهش مشخص می ‌شود که اسلام چه جایگاه عظیمی برای زن ترسیم نموده است.

شکی نیست که در دوران گذشته در اکثر ملل و نحل، حقوقی برای زن در نظر گرفته نمی ‌‌شد؛ هر چند این موضوع در آن روزگاران نیز شدت و ضعف داشته است اما آنچه قدر مشترک میان آن ملل بوده، آن است که زن را موجودی طفیلی می‌ دانستند، کسی که در متن خلقت و جامعه قرار نمی‌‌ گرفت و لذا توجهی نیز به او نمی‌‌ شده است. دوران آن روزگاران به سرآمد و خداوند با فرستادن پیامبر خود به سوی این کره خاکی، حجم زیادی از بدبختیهای آن روزگار را برای زنان محو و نابود کرد و تفکر در آن وادی را گناهی بزرگ قلمداد کرد.

هرچند در آن دوران انسان بودن زن مورد تردید بود و یا اصلاً به فراموشی سپرده شده بود اما با کمال تأسف امروزه به نحوی دیگر زنان را از حقوق انسانی و اجتماعی خویش محروم می‌ نمایند؛ رسالتش، استعدادهایش، تقاضاهای غریزیش و... را به فراموشی سپرده‌ اند.

تعجب آن است که هرگاه از اختلافات فطری و طبیعی زن و مرد و یا از نحوه عبادت و ایام کناره‌ گیری زن از عبادات سخن به میان می ‌آید، گروهی آن را به عنوان نقص زن و کمال مرد و بالاخره چیزی که موجب برخورداری مرد از یک سلسله حقوق و یک سلسله محرومیت ها برای زن است، تلقی می‌ کنند. غافل از اینکه دستگاه آفرینش که خالق آن خود را «احسن الخالقین» معرفی نموده هیچگاه نخواسته یکی را کامل و دیگری را ناقص خلق کند.

و این گروه اندیشه سوء خود را بر ضد ادیان علی‌ الخصوص اسلام که برخاسته از آیات قرآن است، تبلیغ نمودند و عده بسیار زیادی از انسانهای ناآگاه که بر اثر بی ‌اطلاعی از قافله دین جا ماندند و در نتیجه آنها به فهم و درک آیات کتب الهی نائل نگشتند نیز، همراه آنان گشتند.

ج. پیشینه تحقیق

مسأله شخصیت، منزلت و حقوق اجتماعی زن در عصر حاضر توجه محافل و مجامع علمی را به خود معطوف نموده است و سخنان بسیاری نیز پیرامون آن جاری و ساری گشته است، اما چنانکه مطالعات نشان می‌ دهد بررسی دقیق و همه جانبه‌ای در این باره از قرآن کریم صورت گرفته باشد، به چشم نمی‌‌ خورد و نیازمند تحقیقات و قلم فرسایی بیشتری از خرمندان اسلامی است تا با روشن نمودن زوایای شخصیت اعطایی به زن در قرآن کریم دهان یاوه‌ گویان بسته شود. برتری این پژوهش از سایر نوشته‌ ها در این باب آن است که دارای نظم خاص و با روند مشخصی بحث ‌ها را دنبال نموده است و بدون هیچ پیش داوری به سراغ آیات مربوطه رفته و نتایج بحث‌ ها را از لابلای آن استخراج نموده است.

لازم به ذکر است که؛ منبع اصلی تحقیق، خود قرآن بوده است و در کنار آن از تفاسیر معروف دنیای اسلام بهره گرفته شده است. در این پژوهش هیچگونه توجهی به روایات اسلامی نشده است که بر اساس آن بخواهیم آیه‌ای از قرآن را به جهت دلخواه سوق دهیم و آن را معنی و تفسیر کنیم. چرا که دوست نداشتم از نصوص فراوان آیات قرآن کریم در زمینه‌ های شخصیت اجتماعی زن، دست بکشم و به حواشی کار بپردازم.

د. سؤالات اصلی تحقیق:

همانطور که اشاره شد، این تحقیق در حوزه اجتماعی مسائل شخصیتی زن درصدد است تا با بیان آیات قرآن کریم چهره متعالی زن را در جامعه به تصویر کشد، با این مقدمه؛ سؤالات اصلی مورد کنکاش عبارتند از:

الف) نقش زن در جامعه کدام است؟

ب) آیا جنسیت در امور مختلف اجتماع نقش و تأثیری دارد؟ یعنی آیا خداوند به زن دستور داده به کنج خانه‌ای بنشیند و فقط به مردان دستور داده به امور جامعه مشغول شوند؟

ه‍. فرضیه‌ ها

  1. خداوند در آیات قرآن کریم هیچ تفاوتی از نظر ارزش اجتماعی میان انسان‌ ها قرار نداده است.
  2. قرآن جامع‌ ترین کارنامه شخصیتی در مورد زنان ارائه کرده است.

و. اهداف پژوهش

تصورات نادرستی از ادیان الهی در میان مردم رواج دارد که بر اساس همان تصورات ناصحیح دین را محکوم می ‌کنند به اینکه دین راهکارهای عملی فرا راه انسان قرار نمی ‌‌دهد. و همچنین برخی دین را عامل تبعیض و مایه فساد می ‌دانند و گمان دارند که دین همه زوایای زندگی اجتماعی و فردی افراد را در نظر نگرفته است. مردان را بر زنان برتری داده و اینکه برای زنان حقی قائل نشده است و به آنها دید منفی دارد. این اتهام بیشتر متوجه دین اسلام و کتاب قرآن است. هدف از ارائه این پژوهش با استناد به قرآن کریم تصویری صحیح از نگرش این کتاب الهی نسبت به شخصیت زن است. که مطالعات آن شبهات و جهالت مخاطب را رفع می‌ کند و هم ما را به حقانیت و جامعیت این دین و مکتب رهنمون می ‌سازد.

بخش اول: شخصیت اجتماعی زن در قرآن

زن نیمی از پیکره اجتماع است. شخصیت، رفتار، فرهنگ و اندیشه او بی‌ گمان در شکل ‌گیری جامعه انسانی نقش مهمی را ایفا می‌ کند. در تاریخ بشر، «وجود زن» ‌شأن و شخصیت او، حدود اختیار وی در حیات بشری و پیوند او با مرد و مکانتش در سنجش با مرد همواره مورد گفتگو بوده است. در اکثر بحث‌ ها گروههای افراط و تفریط پیدا می‌ شوند که بر اساس حب و بغض مطالبی دور از واقع بیان می ‌نمایند، در بحث از شخصیت زن در اجتماع نیز این فرآیند به چشم می‌ خورد، چه اینکه گروهی، برای زنان کمترین و ابتدایی‌ترین حقوق انسانی قائل نیستند، و گروهی دیگر راه افراط را پیموده‌اند. در این بخش بر اساس بستر فرهنگی و اعتقادی که قرآن کریم در آیات خود فراهم آورده است، به شخصیت، حقوق و جایگاه اجتماعی زن می ‌پردازیم.

هر چند امروزه غرب با طرح شعارهای «آزادی زنان» و «دفاع از حقوق زنان» در جهان داعیه ظلم ستیزی دارد و از سوی دیگر، از همین راه ظلم ها و ضربات جبران ناپذیری بر پیکره شخصیتی زن وارد نموده است و از طرفی دین اسلام را متهم به نقض حقوق اجتماعی زنان می ‌نماید. اما همه اینها در حد شعار است چرا که می ‌توان با توجه و تفسیر دقیق آیات قرآن این اتهامات را زدود و نشان داد که اسلام در مورد ترسیم چهره زن و نقش ایشان در جامعه راه اعتدال را پیموده است.

دنیای قبل از اسلام؛ ناسازگاری محیط و چادرنشینی، شلاق بادهای سوزان موسمی، بیابان خشک و سوزان، قتل و غارت و خونریزی و خون آشامی برای سیر کردن شکم خود و هزاران بدبختی های دیگر عواطف رقیق انسانیت و بشریت را از غالب مردم آن زمان چنان سلب کرده بود که آنان به دست خویش پاره جگر خویش یعنی دختر خویش را زنده زنده در گور می‌ کردند.[2] و دخترانی که زنده می ‌ماندند گذشته از آنکه محلی از اعراب نداشتند در نظر مردم کالایی بودند برای اطفاء شهوت مردان، و گاهی چون دیگر کالاها به ارث پسر بزرگ می‌ رسید و وارث مالک‌الرقاب او بود، آزاد بود که او را به هرکسی که می ‌خواهد ببخشد یا تزویج نماید. کنیزکان خود را به خود فروشی وا می ‌داشت، او هم مجبور بود تا درآمد خود از این راه را به ولی نعمت خویش تسلیم کند، نه تنها اختیاری در مال و منال خود نداشت بلکه حق حیات و نحوه زیستن نیز از او سلب شده بود. خداوند می‌ فرماید:

«وَلْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لَا یَجِدُونَ نِکَاحًا حَتَّی یُغْنِیَهُمْ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَ الَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتَابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ فَکَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْرًا وَ آتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِی آتَاکُمْ وَ لَا تُکْرِهُوا فَتَیَاتِکُمْ عَلَی الْبِغَاء إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا لِّتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ مَن یُکْرِههُّنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِن بَعْدِ إِکْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَّحِیمٌ». [3]

برای معلوم داشتن درجه تأثیری که اسلام در وضع و حالت زنان بخشیده بهترین راه این است که به آن محیط وحشی مراجعه شود تا مشخص شود که وضع زنان در آن زمان چگونه بوده است و بعد از اسلام چگونه شده و به چه مقامی رسیده؟ در عصر جاهلیت زن را موجودی می ‌دانستند برزخ بین حیوان و انسان که فایده خلقت وی فقط تکثیر نسل و خدمت به مرد بود. پیدا شدن دختر برای زن موجب شئامت و بدبختی بوده است. زنده دفن کردن آنها رایج و شایع و جزء حقوق مشروعه اولیای دختر شمرده می ‌شد.

باید یادآور شد که قرآن کریم در چنین دورانی بر قلب مبارک پیامبر اسلام(ص) نازل شد، آن زمانی که مردم فرزندان خود را به جرم دختر بودن زنده به گور می‌ کردند چنانکه گویی بلایی تمام نشدنی از طرف خدا بر آنان نازل شده باشد، رویشان دگرگون و تغییر رنگ می‌ داد و هزاران جنایتی که نسبت به اینان روا داشتند و هزاران جنایت دیگر که به علت نبود علم و دانش بر صفحات قلم نگاشته نشده است. در این اوضاع بغرنج اجتماعی و فرهنگی بود که قرآن نازل شد و زن را به عنوان عضوی مؤثر در اجتماع معرفی نمود و اعلام داشت زنان باید مانند مردان در مسائل مهم اجتماعی نقش آفرینی کنند و بدین ترتیب تساوی زن و مرد را در امور اجتماعی رقم زد. علاوه بر این که آیاتی از قرآن کریم صریحاً تساوی بین زن و مرد را اعلام می ‌کند، آیاتی هست که صریحاً بی ‌اعتنایی به امر زنان را نکوهش نموده، از آن جمله می‌ فرماید:

«وَ إِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالأُنثَی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ* یَتَوَارَی مِنَ الْقَوْمِ مِن سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَیُمْسِکُهُ عَلَی هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرَابِ أَلاَ سَاء مَا یَحْکُمُون». [4]

و اینکه می ‌فرماید خود را از شرمساری از مردم پنهان می ‌کند، برای این است که ولادت دختر را برای پدر ننگ می ‌دانستند. اسلام بین زن و مرد از نظر تدبیر شؤون اجتماع و دخالت اراده و عمل آن دو در این تدبیر، تساوی برقرار کرده، علتش هم این است که همانطور که مرد می‌ خواهد بخورد و بنوشد و بپوشد، و سایر حوائجی که در زنده ماندن خود به آنها محتاج است به دست آورد، زن نیز همین طور است، و لذا قرآن کریم می‌ فرماید:

«فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لاَ أُضِیعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِّنکُم مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَی بَعْضُکُم مِّن بَعْضٍ فَالَّذِینَ هَاجَرُواْ وَ أُخْرِجُواْ مِن دِیَارِهِمْ وَ أُوذُواْ فِی سَبِیلِی وَ قَاتَلُواْ وَ قُتِلُواْ لأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَ لأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ ثَوَابًا مِّن عِندِ اللّهِ وَ اللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ». [5]

پس همانطور که مرد می‌ تواند خودش در سرنوشت خویش تصمیم بگیرد و خودش مستقلاً عمل کند و نتیجه عمل خود را مالک شود، همچنین زن چنین حقی را دارد بدون هیچ تفاوتی؛ پس زن و مرد در آنچه که اسلام آن را حق می‌ داند، برابرند.

قرآن کریم خطاب به هر دو گروه از زن و مرد می ‌فرماید:

«وَلاَ تَتَمَنَّوْاْ مَا فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلَی بَعْضٍ لِّلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِّمَّا اکْتَسَبُواْ وَ لِلنِّسَاء نَصِیبٌ مِّمَّا اکْتَسَبْنَ وَ اسْأَلُواْ اللّهَ مِن فَضْلِهِ إِنَّ اللّهَ کَانَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمً». [6]

منظورش از این گفتار آن است که اعمالی که هر یک از زن و مرد به اجتماع خود هدیه می ‌دهد باعث آن می‌ شود که به فضلی از خدا اختصاص یابد، بعضی از فضل‌ های خدای تعالی فضل اختصاصی به یکی از این دو طائفه است، بعضی مختص به مردان و بعضی دیگر مختص به زنان است.

مثلاً مرد را از این نظر بر زن فضیلت و برتری داده که سهم ارث او دو برابر زن است، و زن را از این نظر بر مرد فضیلت داده که خرج خانه را از زن ساقط کرده است، پس نه مرد باید آرزو کند که‌ ای کاش خرج خانه به عهده‌ ام نبود، و نه زن آرزو کند که ‌ای کاش سهم ارث من دو برابر برادرم بود. بعضی دیگر برتری را مربوط به عمل عامل کرده، نه اختصاص به زن دارد و نه به مرد، بلکه هرکس فلان قسم از اعمال را انجام داد، به آن فضیلت ‌ها می ‌رسد (چه مرد و چه زن) و هرکس انجام نداد (باز چه مرد و چه زن) بار می ‌ماند و کسی نمی‌‌ تواند آرزو کند که ‌ای کاش من هم فلان برتری را می‌ داشتم، مانند فضیلت ایمان و علم و عقل و سایر فضایلی که دین آن را فضیلت می‌ داند، این قسم فضیلت فضلی است از خدا که به هرکس بخواهد می ‌دهد، و لذا در آخر آیه می ‌فرماید: «وَ اسْأَلُواْ اللّهَ مِن فَضْلِهِ... »

در اسلام زن در تمامی احکام عبادی و حقوق اجتماعی شریک مرد است، او نیز مانند مردان می تواند مستقل باشد، و هیچ فرقی با مردان ندارد (نه در ارث و نه در کسب و انجام معاملات، و نه در تعلیم و تعلم، و نه در بدست آوردن حقی که از او سلب شده، و نه در دفاع از حق خود و نه احکامی دیگر) مگر تنها در مواردی که طبیعت خود زن اقتضا دارد که با مرد فرق داشته باشد.

اسلام بین زن و مرد از نظر تدبیر شؤون اجتماع و دخالت اراده و عمل در جامعه تساوی برقرار نموده است، همانطور که مرد می‌ تواند برای سرنوشت خود تصمیم بگیرد، زن نیز از این حق بهره‌ مند است. اساسی که دین اسلام بر آن بنا شده است فطرت است و فطرت اقتضا دارد حقوق تمامی افراد انسان مساوی باشد و اجازه نمی ‌‌دهد یک طائفه نسبت به طائفه دیگر از حقوق بیشتری برخوردار باشد و فطرت حکم به عدالت اجتماعی می‌ نماید؛ یعنی هر صاحب حقی به حق خود برسد بدون آنکه حقی مزاحم حق دیگر باشد. خداوند در آیات قرآن زنان را در امر مهم بیعت با پیامبر اسلام(ص) شریک می ‌سازد:

«یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذَا جَاءکَ الْمُؤْمِنَاتُ یُبَایِعْنَکَ عَلَی أَن لَّا یُشْرِکْنَ بِاللَّهِ شَیْئًا وَ لَا یَسْرِقْنَ وَ لَا یَزْنِینَ وَ لَا یَقْتُلْنَ أَوْلَادَهُنَّ وَ لَا یَأْتِینَ بِبُهْتَانٍ یَفْتَرِینَهُ بَیْنَ أَیْدِیهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَ لَا یَعْصِینَکَ فِی مَعْرُوفٍ فَبَایِعْهُنَّ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ. [7]

و بیان می‌کند که زن در زیربنای این دین نقش اساسی دارد لذا باید سهم خود را در استواری و نگهداری این بنیان ایفا کند. و همچنین خداوند در این آیه سوره توبه:

«وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ یُطِیعُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ أُوْلَئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیم». [8]

رسالت مهمی را بر دوش آنان قرار داده است و آن نظارت بر امور اجتماع و اجرای فرائض دین در جامعه در قالب امر به معروف و نهی از منکر است.

نتیجه:

آیات قرآن کریم که در زمان انحطاط مفرط شخصیت زن نازل شد حکم به تساوی زن و مرد در همه امور از جمله در امور اجتماعی داد. اسلام بین زن و مرد از نظر تدبیر شئون اجتماع و دخالت اراده و عمل در جامعه هیچ تفاوتی قائل نشده است، همانطور که مرد می ‌تواند برای سرنوشت خود تصمیم بگیرد، زن نیز از این حق بهره‌مند است. اساسی که دین اسلام بر آن بنا شده است فطرت است و فطرت اقتضا دارد حقوق تمامی افراد انسان مساوی باشد و اجازه نمی‌‌دهد یک طائفه نسبت به طائفه دیگر از حقوق بیشتری برخوردار باشد و فطرت حکم به عدالت اجتماعی می‌ نماید. قرآن در روزگاری به زن شخصیت داد و احترام به این ریحانه بر مرد واجب نمود که جامعه معتاد زنده به گور کردن آن بود.

اشکال:

در قرآن ایده برتری مرد بر زن وجود دارد، چه اینکه در سوره نساء سرپرستی زن به مرد واگذار شده است و این نوعی پست دانستن جنس زن و ارزش قائل نشدن برای این گروه است.

برای دستیابی به جواب این اشکال، به قیمومت مرد بر زن در قرآن کریم می‌ پردازیم.

قیمومت مرد بر زن

معنای این واژه که از کلمه «قوام» مشتق شده است؛ قیام به امر شخص دیگر است. [9] و معنای «قوام» در اینجا؛ کسی است که تدبیر و اداره امور زن را به عهده دارد و احتیاجاتش را برآورده می‌ کند. [10] از آنجا که طبیعت و فطرت زن مناسب و مطابق با وظایف سنگینی است که نیاز به آمادگی جسمی، روحی و عقلی عمیق دارد و از آن رو که زن دارای روحی لطیف و عاطفه‌ای رقیق می ‌باشد، وظیفه حفظ، بقاء و پرورش نسل انسانی به او واگذار شده است. [11] و مطمئناً این وظائف محوله نیازمند رفاه، آرامش و آسایش است. وظیفه تأمین نیازهای ضروری زن و نیز وظیفه حمایت از او بر عهده مرد است و معلوم گردید که این مسئولیت و تقسیم کار فضل و برتری محسوب نمی ‌‌شود.

در مباحث پیشین گفته شد که قرآن برتری مرد را بر زن نمی ‌‌پذیرد، اشکالی به این سخن وارد شد که آیه‌ای از سوره‌ نساء برتری مرد بر زن را تأیید کرده است، آنجا که آورده:

«اَلرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَاء بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ وَ بِمَا أَنفَقُواْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِّلْغَیْبِ بِمَا حَفِظَ اللّهُ وَ اللاَّتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلاَ تَبْغُواْ عَلَیْهِنَّ سَبِیلًا إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلِیًّا کَبِیرًا». [12]

مردان سرپرست و نگهبان زنانند به خاطر برتری‌ هایی که خداوند برای بعضی نسبت به بعضی دیگر قرار داده است و به خاطر انفاق‌ هایی که از اموالشان می‌ کنند.

از شبهاتی که در این موضوع طرح و بحث می ‌شود قیمومیت و معنای آیه شریفه است، که در دستیابی به جواب از این اشکال و برتری مرد بر زن در قرآن نقش مهمی ایفا می ‌کند.

اولاً: باید توجه نمود آنجا که زن در مقابل مرد و مرد در مقابل زن به عنوان دو صنف مطرح است هرگز مرد قوام و قیّم زن نیست و زن هم تحت قیمومیت مرد نیست. بلکه قیمومیت مربوط به موردی است که زن در مقابل شوهر و شوهر در مقابل زن باشد.

ثانیاً: قوام بودن در این مقام نیز نشانه کمال و تقرب الی الله نیست، همچنان که در وزارتخانه‌ ها، مجامع، جامعه ‌ها افرادی هستند که قوام دیگری یعنی مدیر مسئول و کارگزار و مانند آن هستند اما این مدیریت فخر معنوی نیست، بلکه یک مسئولیت اجرایی و تقسیم کار است. و ممکن است کسی که ریاست آن مؤسسه را به عهده ندارد، خالصانه ‌تر از قیّم کار کند و ارزش کار او نزد خدا مقرّب ‌تر باشد.

قوام بودن مربوط به مدیریت اجرایی است، توانایی مرد در مسائل اجتماعی و شم اقتصادی و تلاش و کوشش او برای تحصیل مال و تأمین نیازمندیهای منزل و اداره زندگی بیشتر است. و چون مسئول تأمین هزینه مرد است، سرپرستی داخل منزل هم با مرد است. اما این چنین نیست که از این سرپرستی بخواهد مزیتی بدست آورد و بگوید من چون سرپرستم پس افضل هستم بلکه این یک کار اجرایی است، وظیفه است نه فضیلت.

روح قیوم و قوام بودن وظیفه است؛ به همین خاطر قرآن کریم به زن نمی‌‌ گوید تو در فرمان مرد هستی بلکه به مرد می ‌گوید: تو سرپرستی زن و منزل را به عهده داری. اگر این آیه به صورت تبیین وظیفه تلقی شود، نه اعطای مزیت آنگاه روشن می‌ شود که: «اَلرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَاء بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ» به معنای: «یا أیها اَلرِّجَالُ کُونُواْ قَوَّامِینَ» یعنی ای مردها شما به امر خانواده قیام کنید، است. همانطوری که بر اساس مسائل قضائی می‌ فرماید:

«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ... »[13] ای کسانی که ایمان آورده‌اید قیام به عدالت کنید.

«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ... » به این معنا نیست که زن اسیر مرد است و مرد قوام و قیم و فرمانروا است و می ‌تواند به دلخواه خود عمل کند. هرگز این تکلیف نیامده فتوای یک جانبه بدهد و به مرد بگوید تو فرمانروا هستی و هرچه می‌ خواهی بکن؛ اسلام این دو حکم الزامی را در کنار هم ذکر می‌ کند از یک سو به زن در مقابل شوهر دستور تمکین می‌ دهد و از سوی دیگر به مرد در مقابل زن دستور کارپردازی و سرپرستی می‌ دهد و این هر دو بیان وظیفه و جریان امور خانواده است و هیچ یک نه معیار فضیلت است و نه موجب نقص. [14]

در نتیجه اولاً: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ... » مربوط به زن در مقابل شوهر است نه زن در مقابل مرد. [15] البته علامه طباطبایی تعمیم می‌ دهد که بیان خواهد شد.

ثانیاً: این قیمومیت معیار فضیلت نیست بلکه وظیفه است.

ثالثاً: قیم بودن زن و مرد در محور اصول خانواده است. گاهی زن قیم مرد است و گاهی مرد قیم زن. اگر مادر، پسر را از کاری نهی کرد و گفت: این کار مایه آزردگی من می ‌شود، در اینجا اطاعت مادر واجب است. بر اساس این آیه شریفه:

«وَقَضَی رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِیَّاهُ وَ بِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِندَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلاَهُمَا فَلاَ تَقُل لَّهُمَآ أُفٍّ وَ لاَ تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلًا کَرِیمًا». [16] و پسر نمی‌‌ تواند بگوید که من چون در رتبه اجتهادی به سر می ‌برم یا مهندس و طبیب شده ‌ام دیگر تحت فرمان مادر نیستم و در حقیقت در چنین مواردی زن بر مرد قیم است، مادر بر پسر قیم است؛ گرچه پسر مجتهد و یا متخصص باشد. [17]

اما گروه دومی از مفسرین قیمومت را برای جنس مرد بر جنس زن دانسته‌اند نه فقط در مورد زن و شوهر. [18]

«اَلرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَاء بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ» مردان بر زنان تسلط و حق نگهبانی دارند مانند تسلط و نگهبانی و الیها بر رعیت‌ هایشان، و مردان مراقب احوال زنان بوده و کجی های آنان را راست می ‌کنند. «مردان را در جثه و نیرو و ادراک و حسن تدبیر و کمال عقل بر زنان برتری داده است.»[19]

علامه طباطبایی فرموده‌اند: حیات زن، حیاتی احساسی است. همچنانکه حیات مرد، حیاتی تعقلی است. و به خاطر همین اختلافی که در زن و مرد هست، اسلام در وظایف و تکالیف عمومی و اجتماعی که قوامش با یکی از این دو چیز یعنی تعقل و احساس است، بین زن و مرد فرق گذاشته، آنچه ارتباطش به تعقل بیشتر از احساس است (از قبیل ولایت و قضا و جنگ) را مختص به مردان کرد، و آنچه از وظایف که ارتباطش بیشتر با احساس است تا تعقل مختص به زنان کرد، مانند پرورش اولاد و تربیت او و تدبیر منزل و امثال آن. [20]

همچنین قیمومیت مرد بر زنش به این نیست که سلب آزادی از اراده زن و تصرفاتش در آنچه مالک آن است بکند، و معنای قیمومت مرد این نیست که استقلال زن را در حفظ حقوق فردی و اجتماعی او، و دفاع از منافعش را سلب کند، پس زن همچنان استقلال و آزادی خود را دارد، هم می‌ تواند حقوق فردی و اجتماعی خود را حفظ کند، و هم می‌ تواند از آن دفاع نماید و هم می‌ تواند برای رسیدن به این هدف‌ هایش به مقدماتی که او را به هدفهایش می‌ رساند متوسل شود.

بلکه معنای قیمومت مرد این است که مرد به خاطر اینکه هزینه زندگی زن را از مال خودش می ‌پردازد، تا از او استمتاع ببرد، پس بر او نیز لازم است در تمامی آنچه مربوط به استمتاع و هم خوابگی مرد می ‌شود او را اطاعت کند، و نیز ناموس او را در غیبت او حفظ کند، و وقتی غایب است مرد بیگانه را در بستر او راه ندهد، و آن بیگانه را از زیبایی های جسم خود که مخصوص شوهر است تمتع ندهد و نیز در اموالی که شوهرش در طرف ازدواج و اشتراک در زندگی خانوادگی به دست او سپرده و او را مسلط بر آن ساخته خیانت نکند. [21]

دایره قیمومت در اسلام

از دیدگاه مفسران و اندیشمندان حد و مرز قیمومت متفاوت است. عده‌ای این مسئولیت را در حد زندگی زناشویی محدود کرده‌اند و جمعی دیگر، دامنه آن را گسترش داده‌اند و به همه ابعادی که زندگی مرد و زن را به هم پیوند می ‌زند، جاری دانسته‌اند.

استاد مطهری قیمومت را به زندگی همسری محدود می‌ کند و معتقد است سایر شئونات زن را شامل نمی‌‌ شود، مطلب را چنین ترسیم نموده‌اند: اینکه زن می‌ تواند هر نوع دخل و تصرفی در سرمایه خویش داشته باشد، از استقلال اقتصادی برخوردار است و در باب اعتقاد هایش آزادی اراده و فکر دارد و اساساً شخصیتی مستقل می ‌باشد، اینها بیانگر این است که دایره قیمومت بسته به زندگی زناشویی است.

علامه طباطبایی، قیمومت مرد را مختص امور منزل ندانسته و آن را در روابط اجتماعی نیز جاری دانسته است. «بدیهی است که این قیمومت منحصر به روابط زن و شوهر نمی‌‌ شود بلکه دامنه آن «نوع زن و مرد» را در تمام جهات زندگی فرا می‌ گیرد؛ البته جهات عمومی که ارتباط با زندگی هر دو طائفه دارد مثل حکومت، قضاوت و دفاع». البته علامه طباطبایی به علت قوی دانستن قوه عاطفه و کمی قوه تعقل در زنان به این نتیجه رسیده‌اند که قیمومت در همه مراحل اجتماعی جاری است؛ لذا فرموده‌اند: مهار کارهای اجتماعی را باید به عقل قوی‌تر سپرد، که در آن از فرمانروایی عواطف جلوگیری می‌ شود، مواردی همچون حکومت، قضاوت و جنگ باید به کسانی داده شود که عقلشان ممتاز و عواطفشان ضعیف باشد؛ یعنی باید به مردان سپرده شود نه زنان. [22]

یکی از اندیشمندان در رد نظریه علامه طباطبایی فرموده‌ اند:

سرپرستی مرد مربوط به تنظیم زندگی و برنامه ریزی در زندگی زناشویی است که با توجه به مسئولیت مالی خانواده و بعضی ویژگیهای ذاتی مرد، او را به عنوان سرپرست زن معرفی کرده؛ ممکن است کسانی این قیمومت را تعمیم داده و در همه مسائل اجتماعی از قبیل قضاوت و حکومت و... جاری بدانند اما ما چنین مفهومی از این آیه که سیاقش مربوط به زندگی خانوادگی است نمی ‌‌یابیم.

به هر صورت قیمومت مرد هیچ نقصی بر شخصیت زن وارد نمی ‌‌کند چه آنکه خدایی که بر اساس آیات شریفش در قرآن کریم شخصیت نابود شده زن را احیاء کرد همین خدا در تقسیم مشاغل اجتماعی و خانوادگی، سرپرستی را به مرد واگذار کرده تا زنان فارغ ‌البال و با احساس امنیت خاطر به مسائل تربیتی خانواده و جامعه مشغول شوند.

نتیجه

در اینجا بحث حول دو محور گردش می‌ کرد، اول؛ ثبوت قیمومت مرد بر زن. دوم؛ حدود قیمومت؛ در محور اول بحث، با توجه به آیه شریفه سوره نساء این حق برای مرد ثابت شد و در میان همه گفته ‌ها چه آنها که محدوده قیمومت را به امور خانه محدود کردند و چه کسانی که قیمومت را در همه امور جامعه تعمیم دادند، متفق‌ القول بیان کردند که این قیمومت وظیفه است نه فضیلت مرد بر زن و هیچ نقصی بر شخصیت زن نیست، اما در محور دوم؛ عده‌ای قائلند که روح قیمومت فقط میان زن و شوهر است اما برخی از مفسرین آن را تعمیم داده‌اند و قیمومت نوع مرد بر زن را مطرح نمودند نه قیمومت شوهر بر همسر. ولی با توجه به بحث‌ ها ظاهر امر این است که قیمومت فقط در مورد زندگی زن و شوهر است.

اینکه آیا این قیمومیت توهین و نقصی بر شخصیت زن محسوب می ‌شود؟ که همه تفاسیر قرآن کریم جواب منفی در قبال این سؤال ارائه داده‌اند، برخی مفسرین قرآن آورده‌اند که مسأله قیمومت به تعاون در زندگی و تقسیم کار در جامعه بر اساس ساختمان روحی و جسمی انسان بر می ‌گردد و در هیچ جای دنیا این نحوه تقسیم، توهین محسوب نگردیده است.

«آیا موضوع قیمومت نقصی بر شخصیت اجتماعی زن محسوب می‌شود یا خیر؟» نگاه به فاکتورهای قیمومت پرده را از جان سخن بر می‌ دارد. فاکتورهایی است که بر اساس آن قرآن کریم مرد را به عنوان قیم معرفی نموده‌اند از این قرار است:

از آنجا که مفسرین اسلامی در محدوده قیمومت دو گروه شدند، فاکتورهای ارائه شده توسط مفسرین نیز دو گروه است.

فاکتورهای اول؛ گروهی که قیمومت مرد را فقط مربوط به مسائل خانه می ‌دانستند:

الف: خداوند سرپرستی و نظارت بر امور خانواده را «به عنوان یک تکلیف» بر دوش مردان نهاده است از آنجا که سعادت و مصلحت هر جامعه‌ای در گرو داشتن ناظر و سرپرستی است که در فرض بروز مشکلی، مرجع و فصل الخطاب باشد.

ب: خانواده بر اساس روابط عاطفی، اخلاقی و تربیتی اعضاء پایه ریزی شده است که محل رشد و تجلی فضائل و کرامت‌ های انسانی است لذا برای رسیدن به این مراحل نیازمند مدیری توانا است؛ و خداوند ریاست اجرایی خانواده را به مرد واگذار کرده است.

ج: این یک نوع تقسیم کار و تحدید مسئولیت، در زندگی مشترک زن و مرد است. و نباید به عنوان تحکم و زورگویی به زن قلمداد شود. بدین ترتیب قیمومت به معنای اصلاح و تعدیل است نه تسلط و استبداد.

د: این مسئولیت مرد به منظور تأمین آسایش همسر است تا زن در کمال رفاه و راحتی زندگی کند و زیر بار مسئولیت تأمین هزینه زندگی احساس سنگینی نکند. [23]

لذا هیچ ضربه‌ای به شخصیت اجتماعی زن از این ناحیه وارد نمی ‌‌گردد. با این توصیف کسانی که سرپرستی مرد را نقص زن و پایمال شدن حقوق او تلقی کرده‌اند استنباطشان ناصواب است.

فاکتورهای گروه دوم؛ گروهی که قیمومت نوع مرد بر نوع زن را مطرح نموده ‌اند:

الف: حیات زن؛ حیاتی احساسی است، همچنانکه حیات مرد، حیاتی تعقلی است. و به خاطر همین اختلافی که در زن و مرد هست، اسلام در وظایف و تکالیف عمومی و اجتماعی که قوامش با یکی از این دو چیز یعنی تعقل و احساس است، بین زن و مرد فرق گذاشته، آنچه ارتباطش به تعقل بیشتر از احساس است (از قبیل ولایت و قضا و جنگ) را مختص به مردان کرد، و آنچه از وظایف که ارتباطش بیشتر با احساس است تاتعقل مختص به زنان کرد، مانند پرورش اولاد و تربیت او و تدبیر منزل و امثال آن.[24]

ب: مردان را در جثه و نیرو و ادراک و حسن تدبیر بر زنان برتری داده است. [25]

برخی از این فاکتورها که مربوط به ساختمان بدنی مرد و زن است اشکالی به آن وارد نیست و توهینی به شخصیت زن محسوب نمی‌‌ شود. اما در قسمت دیگر این فاکتورها شخصیت زن مراعات نشده است چرا که زن را فاقد تعقل لازم دانسته است و چه بسا این مسأله توهینی باشد بر زن. لذا از میان این بحث‌ ها نظریه گروه اول سرآمد بقیه است، چرا که در عین ثبوت قیمومت هیچ نقص شخصیتی به زن وارد نمی ‌‌شود.

زنان و تحول شخصیت ساز تاریخ

از آنجا که محور این پژوهش شخصیت زن در اجتماع بشری است بی ‌مناسبت نیست که به تاریخ نگاهی کوتاه شود تا عظمت این شخصیت نهفته را بهتر دید.

تاریخ بیان داشته است که در دوران جهل و انحطاط و کفر و طغیان، زنان به بهترین شکل ممکن با پلیدترین جباران تاریخ شجاعانه و در برابر طوفانهای کفر سرسختانه مبارزه کردند، که باعث شدند نقطه روشنی در زندگانی تاریخ بشر پیدا شود. آن روزی که مردان ادعای خدایی می‌ کردند و دستور قتل عام پسران را می‌ دادند؛ زنان بودند که پروردگار یکتا را به جامعه معرفی نمودند و پیامبر الهی را از دستور عام کشتار نجات دادند.

قرآن کریم جریان نجات موسی از چنگال فرعونیان به دست مادر و خواهر را به تصویر کشیده است تا همگان به عظمت شخصیت زنان احترام بگذارند.

«وَ أَوْحَیْنَا إِلَی أُمِّ مُوسَی أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ وَ لَا تَخَافِی وَ لَا تَحْزَنِی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَ جَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ». [26]

و ما به مادر موسی وحی کردیم که او را شیر ده و چون بر او بیمناک شدی، او را در دریا بیانداز و مترس و غمگین مباش که ما او را به تو باز می ‏گردانیم و او را از پیامبران قرار می ‏دهیم. مادر موسی وقتی به امر پروردگارش فرزندش را به نیل انداخت به خواهر موسی گفت: «صندوق را دنبال کن». اگر مقصد نهایی ‌اش قصر فرعون بود پیشنهاد دایه بده و بگو: آیا شما را بر خانواده‌ ای راهنمایی کنم که برای شما از وی سرپرستی کند و خیرخواه او باشد؟ «وَ قَالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّیهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَن جُنُبٍ وَ هُمْ لَا یَشْعُرُونَ ؛ وَ حَرَّمْنَا عَلَیْهِ الْمَرَاضِعَ مِن قَبْلُ فَقَالَتْ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی أَهْلِ بَیْتٍ یَکْفُلُونَهُ لَکُمْ وَ هُمْ لَهُ نَاصِحُونَ». [27] در شرایطی که سنگ‌ دل‌ ترین جبار بر مردم حکومت می‌ کرد و دستور قتل همه نوزادان پسر را صادر کرده بود چنین پیشنهادی عادی تلقی نمی‌‌ شد بلکه به نحوی استقبال از مرگ بود که خواهر موسی آن را پذیرفت و رسالت خود را به نحو مطلوب به پایان برد و موجب نجات موسی شد و از این لحظه به بعد پای زنی دیگر در میان است که با اصرار و پافشاری در متقاعد کردن فرعون به پذیرش موسی موجب تحول جامعه بشری در آینده می ‌شود و او کسی نیست جز همسر فرعون؛ «وَ قَالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَیْنٍ لِّی وَ لَکَ لَا تَقْتُلُوهُ عَسَی أَن یَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَ هُمْ لَا یَشْعُرُونَ».[28] و همسر فرعون گفت: او را نکشید که او روشنی چشم من و توست. شاید به ما سودی برساند یا او را به فرزندی بگیریم. از این رو این بانوی پرهیزگار اساسی ‌ترین نقش در استقرار دولت الهی موسی در دربار فرعون را ایفا نمود که سرانجام منجر به نابودی حکومت جور و اقتدار بنی‌ اسرائیل شد.

نتیجه

باید اذعان کرد که استعدادهای زنان مربوط به امور خانه‌ داری و امثال آن نیست. و نمی ‌‌توان به بهانه‌ های مختلف زنان را خانه نشین و آنان را محدود کرد، چرا که این تفکر موجب ضرر و زیان جامعه در سطحی گسترده می‌ گردد، می‌ توان به جای کنار زدن و واپس زدن این قشر در پی شناخت استعدادها، ظرفیت ‌ها و تواناییهای آنان همت گماشت و از آنان برای رفع موانع امور جامعه در پیشرفت و ترقی استفاده نمود. همانگونه که آیات قرآن کریم بر این موضوع مهر تأیید گذاشته و راه را برای مردان برای استفاده صحیح و کارآمد از زنان در امور مختلف از جمله رسالت‌ های دینی مشخص نموده است. این فقط یک مورد از موارد بسیار زیادی از لیاقت و شایستگی زنان در قرآن است، چراکه می‌ توان از مملکت‌ داری ملکه سبأ، مشورت دختران شعیب با پدر (البته در قالب پیشنهاد) و جایگاه رفیع مریم که هرکدام در تاریخ نقش آفرین بودند، نیز نام برد.

آزادی زن در اعتقاد

آزادی زن در اعتقاد به نحوی آزادی معنوی زن محسوب می‌ شود، که اساس تفاوت میان مکتب‌ های بشری با انبیاء و کتب آسمانی است و علاوه بر آزادیهای سیاسی و اجتماعی، آزادی معنوی نیز به ملت خود ارزانی می ‌دارد، چرا که هم جنبه جسمانی و هم جنبه روحانی بشر مد نظر انبیاء است؛ تا انسانها بتوانند روح خود را تغذیه کنند و جنبه انسانی را بر جنبه حیوانی خود برتری دهند. لذاست که قرآن کریم می‌ فرماید: «یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاسًا یُوَارِی سَوْءَاتِکُمْ وَ رِیشًا وَ لِبَاسُ التَّقْوَیَ ذَلِکَ خَیْرٌ ذَلِکَ مِنْ آیَاتِ اللّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ». [29] حلاوت این غذای معنوی در اختیار و انتخاب آزادانه شخص است. ناگفته نماند که عده بسیار زیادی از انسانها از این آزادی سوء استفاده می‌ کنند و آن را در راه تقویت قوای حیوانی بکار می ‌گیرند که موجب نابودی انسانیت آنها می ‌شود. که کتاب مقدس و قرآن کریم نگاهی به آن داشته‌اند.

مشترک بودن زن و مرد در اصول مواهب وجودی یعنی در داشتن اندیشه و اراده، که این دو خود مولد اختیار هستند، اقتضا می‌ کند که زن نیز در آزادی فکر و اندیشه و اراده و در نتیجه داشتن اختیار، شریک با مرد باشد، همانطور که مرد در تصرف در جمیع شئون حیات فردی و اجتماعی خود استقلال دارد، زن نیز باید استقلال داشته باشد. اسلام که دینی است بر پایه فطرت، این استقلال و آزادی را به کاملترین وجه به زن عطا نموده است. آیات ذیل خود بیانگر آزادی در انتخاب عقیده است و هرکس بر اساس اختیاری که خداوند در اختیار او داده است عمل می ‌نماید. [30]

«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِینَ کَفَرُوا اِمْرَأَةَ نُوحٍ وَ اِمْرَأَةَ لُوطٍ کَانَتَا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَیْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ یُغْنِیَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَیْئًا وَ قِیلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ* وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِینَ آمَنُوا اِمْرَأَةَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِندَکَ بَیْتًا فِی الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِی مِن فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ * وَ مَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِیهِ مِن رُّوحِنَا وَ صَدَّقَتْ بِکَلِمَاتِ رَبِّهَا وَ کُتُبِهِ و َکَانَتْ مِنَ الْقَانِتِینَ». [31]

خداوند برای کسانی که کفر ورزیدند، همسر نوح و همسر لوط را مثال زده است که این دو زن، همسر دو بنده صالح از بندگان ما بودند، ولی به آن دو خیانت کردند. پس در برابر (کیفر) خداوند، برای آن دو زن هیچ کاری از آن دو پیامبر ساخته نبود و به آنان گفته شد: به آتش وارد شوید با وارد شوندگان. و خداوند برای کسانی که ایمان آورده ‏اند، همسر فرعون را مثال زده است. آنگاه که گفت: پروردگارا ! برای من نزد خویش در بهشت خانه‏ ای بساز و مرا از فرعون و کردار او نجات بده و مرا از گروه ستمگر رهایی بخش. و نیز مریم دختر عمران زنی که دامن خویش را حفظ کرد، پس ما از روح خود در او دمیدیم و کلمات پروردگارش و کتب آسمانی را تصدیق کرد و از اطاعت‏ پیشه‏ گان بود.

نتیجه

برای تغذیه مناسب روح، دستیابی به تعالیم آسمانی یک امر ضروری است چرا که اعتقادات هستی بخش اعمال انسانهاست که انسانها شاکله اعمال، از گفتار، رفتار و کردار خود را بر اساس آن پایه‌ ریزی می‌ کنند، و اعتقادات توجیه‌گر رفتار، اساس پرستش و توجه به خداوند یا بت است. این عقیده که هر عملی نشأت گرفته از اعتقادات است چندان ناصواب نیست. جبر در اعتقادات نشان دهنده چهره شخص نیست و نمی‌‌ توان بر اساس آن ثواب و عقابی در نظر گرفت اما اهمیت و نتیجه آن زمانی مشخص می ‌شود که انسان در انتخاب عقیده آزاد باشد که نتیجه آن عمل یا روی گردانی به دستورات خداوند، رسیدن به رستگاری یا هلاکت است. خداوند این نعمت را در اختیار زنان قرار داده که از این رهگذر شخصیت و قابلیت‌ های خود را آشکار نمایند. قرآن کریم آزادی زنان در اعتقاد را ترسیم کرده که عده‌ای از زنان طریق پرستش و رستگاری، انتخاب و عده‌ای راه پرستش بت و هلاک و یا به تعبیری برتری دادن قوه حیوانی و بُعد جسمانی بر قوه انسانی و بُعد روحانی برگزینند. در پایان کلام همین نکته بس که خداوند چهره شخصیت زن را به نحوی بیان نموده که خود استعداد و قابلیت رقم زدن سعادت خویشتن را دارد و سعادتش در گرو هیچ کس نیست.

تعلیم و تعلم زن

دانش چراغ هدایت همه انسانها و راه‌ گشای همه مشکلات و نیرو دهنده همه ضعف ها و هموار کننده همه ناهمواریها است، نمی ‌‌توان این چراغ فروزنده و ستاره راهنما را مخصوص گروهی دانست و عده زیادی از انسانهای طالب معرفت را به جرم زن بودن، از آن محروم کرد. با توجه به این نکته که ظرفیت علمی انسانها اعم از زن و مرد، بزرگترین ظرفیت هایی است که یک مخلوق ممکن است داشته باشد چراکه انسان حامل تمامی اسماء شد. محرومیت از تعلیم و تعلم دردناک ‌تر می ‌شود. نفسِ دانایی و آگاهی برای انسان مطلوب و لذت‌ بخش است. علم گذشته از اینکه وسیله‌ ای است برای بهتر زیستن و برای خوب از عهده مسئولیت بر آمدن، فی حد ذاته نیز مطلوب بشر است؛ چرا که انسان طبعاً از جهل فرار می‌کند و به سوی علم می ‌شتابد. بنابر این علم و آگاهی یکی از ابعاد معنوی وجود انسان است. [32]

اسلام دینی است که در نظام ارزشی خود علم و دانش را در صدر ارزشها پس از ایمان و اعتقاد قرار داده است. عظمت و رفعت مقام هر شخص به اندازه ‌ی ارتفاع شعاع روشنی و نور اوست. و چون علم، نور و وسیله روشنی انسان است و خداوند دانش را وسیله ارتفاع درجه قرار داده است به موجب این آیه: « یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ»[33] پس علم پرتویی است از روشنایی وحدت خداوندی، که هرچه علم زیادتر باشد توحید کاملتر و ارتفاع درجه بیشتر است قرب به حضرت وحدانیت به اندازه ارتفاع و غلبه نور توحید است بر تیرگی وجود امکانی. و مراتب انبیاء هم به اندازه غلبه نور توحید آنها است بر تیرگی وجود امکانی آنها و چون در وجود خاتم انبیا نور توحیدش بر ظلمت وجودش غالب بود تیرگی وجود او در تجلی صفات جلال و جمال حق محو و نابود شده بود. از این جهت از همه‌ ی انبیاء درجه‌ اش بالاتر بود، چون نور کامل بود. [34]

«... یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ».[35] خداوند از میان شما کسانی را که ایمان آورده و کسانی را که صاحب علم و دانش‏ اند، درجات عظیمی می‌ بخشد. در این معنا هیچ تردیدی نیست که لازمه ترفیع خدا درجه بنده ‌ای از بندگانش را باعث زیادتر شدن قرب او به خدای تعالی است. و این خود قرینه و شاهدی است عقلی بر اینکه مؤمنین دو طایفه هستند، یکی آنهایی که تنها مؤمنند، دوم آنهایی که هم مؤمنند و هم عالم، و طایفه دوم بر طایفه اول برتری دارند. همچنانکه در جای دیگر فرموده: «... قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ».[36] با این بیان روشن گردید که مسأله بالا بردن درجاتی که در آیه شریفه مورد بحث آمده، مخصوص علمایی از مؤمنین است. آنها هستند که کلمه «رفیع درجات» در موردشان صادق است؛ و اما بقیه مؤمنین ارتقائشان به چند درجه نیست، بلکه تنها به یک درجه است. بنابراین، تقدیر آیه شریفه چنین است: «یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ و َالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ» و در این آیه شریفه تعظیم و احترامی از علمای امت شده که بر هیچ کس پوشیده نیست. [37]

تبصره: تخصیص اهل علم با آنکه از جمله مؤمنانند، به جهت زیادتی اختصاص، یعنی بلند گرداندن درجات مؤمنان را به نصرت و نام نیک در دنیا، و به اعطای غرف عالیه در جنان، خصوصاً اهل علم را که درجات ایشان را بلندتر گرداند از درجات مؤمنان که بی علم باشند. پس مؤمن عالم، افضل باشد از مؤمن بی ‌علم.

دین مقدس اسلام برای دانش آموزی شرایط سنی و مکانی و جنسی را برداشته و دستور فراگیری علم را برای مرد و زن به طور یکسان بیان کرده است، مانند آموختن احکام واجبات و محرمات و اعتقادات دینی که به عنوان واجب عینی بر همه لازم کرده است. حتی در آیه شریفه: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ نَارًا وَ قُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ عَلَیْهَا مَلَائِکَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ».[38] ای کسانی که ایمان آورده‌اید خود و خانواده خود را از آتشی که هیزم آن انسانها و سنگها است نگاه دارید. آتشی که فرشتگانی بر آن گمارده شده که خشن و سختگیرند و هرگز مخالفت فرمان خدا نمی‌ کنند و دستورات او را دقیقاً اجرا می‌ نمایند. این آیه شریفه؛ بر شوهران واجب کرده که معارف اسلامی از احکام و اعتقادات را به همسران خود تعلیم دهند.

نتیجه

قرآن کریم به عظمت از جایگاه علم و تعلیم و تعلم سخن گفته است و برای آنان که از این نعمت برخوردار هستند جایگاهی رفیع در دنیا و آخرت قرار داده است و در این زمینه آنچه محور است شخص انسان است و هیچ فرقی میان اعضای انسان برای دانش اندوزی و بروز آن نیروی درونی وجود ندارد. قرآن هیچگونه محدودیتی برای آموختن دانش قرار نداده است. بلکه تعلیم و تعلم را بر همگان واجب دانسته بدون آنکه جنس خاصی را مقدم بر جنس دیگر بداند. آیات قرآن چنین است که در دانش اندوزی جنسیت در آن به هیچ وجه دخیل نیست بلکه جهل و نادانی مورد تنفر قرار گرفته و دانش و دانش اندوزی کمال زن و مرد.

در پایان این بحث اعلام می ‌داریم آنچه به عنوان اساس ساختار تشکیل شخصیت اجتماعی انسان است در این فاکتورهایی است که به آن اشاره رفت لذا نمی ‌‌توان اسکلت شخصیت زن را غیر از ساختار شخصیت مرد معرفی کرد.

مشارکت اجتماعی زنان

خداوند در سخن گفتن از مسئولیت ‌های اجتماعی و فردی هم با مردان سخن می ‌گوید و هم با زنان و حتی گاهی روی سخن با زنان، قبل از مردان است.

ارج گذاری بی‌ مانند شریعت‌ های الهی به مقام زن باعث حضور جدی آنان در اکثر صحنه ‌های اجتماعی شد. سؤالی که در این قسمت از بحث پس از تبیین مشارکت اجتماعی زن مطرح می‌ شود این است: آیا قرآن کریم به لوازم و پیامدهای اجتماعی بودن زن پایبند هست؟

قبل از هر چیز باید اموری که می ‌توان از آنها به عنوان لوازم اجتماعی بودن یاد کرد را معرفی نماییم که از آن جمله؛ شرکت در امور دینی جامعه، شرکت در کارهای عمومی جامعه، شرکت در امور سیاسی و اداره مملکت است.

1. امر به معروف

یکی از آن اثرات و لوازم، احیاء جامعه مدنی و رسیدن به تعالی در قالب امر به امور پسندیده و نهی از کارهای ناشایست است که زنان در این وادی همدوش مردان نقش آفرینی نموده‌اند.

منظور از «معروف» چیزهایی است که خداوند فعل آن را واجب کرده یا از نظر عقلی یا شرعی مردم را بدان وا داشته است. و «منکر» آن چیزهایی است که خداوند انجام آن را غدقن کرده و از نظر عقل و یا شرع به کناره‌ گیری آن دستور فرموده است.

آیات قرآن زنان را به عنوان کسانی که می‌ توانند با توانایی و استعداد برای احیاء دین در جامعه مفید باشند معرفی کرده و توانایی انجام رسالت معنوی که خداوند بر عهده همه انسانها گذاشته است، را دارند، که به نحو احسن انجام دهند.

آیه شریفه: «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ یُطِیعُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ أُوْلَئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ». [39] مردان و زنان با ایمان، یار و یاور و اولیای یکدیگرند، به معروف فرمان می‏ دهند و از منکرات و بدی‏ ها نهی می ‏کنند، نماز بر پای داشته، زکات می ‏پردازند و از خداوند و پیامبرش پیروی می‏ کنند. بزودی خداوند آنان را مشمول رحمت خویش قرار خواهد داد. همانا خداوند، توانای غالب و حکیم است.

ثمره امر به معروف، همدلی و یکپارچگی جامعه است، جامعه‌ای که در آن برتری اعضا مطرح نیست، مردان و زنانشان با همه کثرت و پراکندگی افرادشان، همه در حکم یک تن واحدند؛ و به همین جهت بعضی از ایشان امور بعضی دیگر را عهده‌ دار می ‌شوند.

و همچنین مشارکت اجتماعی زن در قالب مباهله نمونه ‌ای از موضوع احیاء، تبلیغ و ترویج دین است که زنان نیز در آن نقش داشتند. «إِنَّ مَثَلَ عِیسَی عِندَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثِمَّ قَالَ لَهُ کُن فَیَکُونُ * الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ فَلاَ تَکُن مِّن الْمُمْتَرِینَ * فَمَنْ حَآجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَ أَبْنَاءکُمْ و َنِسَاءنَا وَ نِسَاءکُمْ وَ أَنفُسَنَا و أَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةَ اللّهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ». [40]

مهمترین دستاورد این آیات این است که این امور به عهده همه مردم گذاشته شده است و همگان از زن و مرد در برابر آن مسئول هستند.

نتیجه

خداوند در این آیه شریفه زنان مؤمن را هم ردیف با مردان مؤمن قرار داده است که نشان دهد وظیفه احیای دین وظیفه همه انسانهاست، و این وظیفه اخلاقی را به عهده زن و مرد مؤمن قرار داده است، و این یعنی حضور در رأس مسائل جامعه و ابراز وجود کردن در اجتماع انسانی برای کنترل نمودن و به سلامت رساندن چرخه نظام زندگی مردم بر اساس دین الهی.

امر به معروف در حقیقت به منزله یک پوشش اجتماعی برای محافظت از مکارم اخلاق و دین در جامعه است و باعث پیوند ناگسستنی در میان اعضاء جامعه می ‌شود، که اگر این امر در جوامع حذف شود عوامل مختلفی مانند موریانه ریشه‌ های اجتماع را می‌ خورند و آن را از هم متلاشی می‌ نماید. در قرآن دستور داده شده که همواره در میان مسلمانان باید امتی از زن و مرد باشند که این وظیفه الهی را انجام دهند، مردم را به نیکی دعوت کنند و از بدی ها باز دارند.

2. هجرت در راه خدا

هجرت در لغت به معنای انتقال از نقطه‌‎ ای به نقطه دیگر است و در امور دینی انتقال از نقطه‌ای به نقطه دیگر برای نجات ایمان و حفظ دین و تمکن از انجام وظائف الهی است. [41] که در اینجا نیز همین معنی مراد و منظور است که می ‌توان به عنوان لوازم اجتماعی بودن زنان مطرح کرد. هجرت در راه خدا برای حفظ دین خدا و تبلیغ آیین یکتا پرستی است که هم کتاب مقدس و هم قرآن کریم نقش زن و مشارکت ایشان را به تصویر کشیده‌اند.

قرآن کریم کراراً به مسأله هجرت در راه خدا اشاره نموده است و آنان که مهاجرت کردند و آنان که خانه و خانواده خود را ترک کردند تا به پیامبر بپیوندند و اسلام آوردند را ستوده است. [42] آیاتی که در اهمیت این موضوع وارد شده فرقی میان هجرت زن و مرد قرار نداده:

«فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لاَ أُضِیعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِّنکُم مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَی بَعْضُکُم مِّن بَعْضٍ فَالَّذِینَ هَاجَرُواْ وَ أُخْرِجُواْ مِن دِیَارِهِمْ و َأُوذُواْ فِی سَبِیلِی وَ قَاتَلُواْ وَ قُتِلُواْ لأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ و َلأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ ثَوَابًا مِّن عِندِ اللّهِ وَ اللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ». [43] پس پروردگارشان دعای آنان را اجابت نمود که بی‌ تردید من، عمل هیچ عمل کننده ‌ای از شما را از زن و مرد ضایع نخواهم کرد، پس کسانی که هجرت نمودند و از خانه‌ های خود رانده شدند و در راه من رنج دیدند و پیکار کردند و کشته شدند حتماً بدی های آنان را خواهیم زدود و آنها را وارد بهشت خواهیم کرد که پاداشی است از جانب خداوند، و خداست که پاداش نیکو نزد اوست.

«وَمَن یُهَاجِرْ فِی سَبِیلِ اللّهِ یَجِدْ فِی الأَرْضِ مُرَاغَمًا کَثِیرًا وَسَعَةً وَ مَن یَخْرُجْ مِن بَیْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَی اللّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلی اللّهِ وَ کَانَ اللّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا». [44] و هر که در راه خداوند هجرت کند، اقامتگاههای بسیار همراه با گشایش خواهد یافت و هر که از خانه ‏اش هجرت‏ کنان به سوی خدا و پیامبرش خارج شود، سپس مرگ، او را دریابد حتماً پاداش او بر خداوند است و خداوند آمرزنده ‏ی مهربان است.

طبق این آیه و آیات فراوان دیگر قرآن، اسلام با صراحت دستور می‌ دهد که اگر در محیطی به خاطر عواملی نتوانستید آنچه وظیفه دارید انجام دهید، به محیط و منطقه امن دیگری «هجرت» نمایید. و علت این دستور روشن است، زیرا اسلام جنبه منطقه‌ای ندارد و وابسته و محدود به مکان و محیط معینی نیست.

سوره ممتحنه آورده است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا جَاءکُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ... ».[45] ای کسانی که ایمان آورده‌اید هنگامی که زنان مؤمن به سوی شما مهاجرت کردند، ایشان را بیازمایید.

باید دانست که آزمایش نمودن زنان مهاجر به اینگونه کامل می ‌شود که سوگند به خدا داده شوند که فقط به خاطر میل و رغبت به اسلام و به خاطر محبت خدا و رسولش از خانه خود مهاجرت نموده‌ اند. [46]

نتیجه

علاقه‌ های افراطی به محیط تولد و زادگاه و دیگر علایق مختلف از نظر اسلام نمی‌‌ تواند مانع از هجرت مسلمانان باشد. قرآن کریم مهاجرت و ترک زندگی مادی مرفه را نشانه وجود ایمان راستین می ‌داند که فریضه ‌ای الهی است برای حفظ دین و نجات ایمان، که در آن زن و مرد بسان دیگر احکام یکسانند. [47]

3. کار در جامعه

قرآن کریم استقلال اقتصادی، مالکیت زن و کار در جامعه توسط زن را امضاء نموده است. هرچند در گذشته، کار زنها بیشتر به محیط خانواده محدود بود مانند چرخ ریسی، بافندگی، آشپزی، شست و شو، پختن نان، آسیاب کردن گندم از جمله کارهایی بود که زنان در انزوای خانه خود انجام می ‌دادند. [48] اما امروزه جامعه از طبقه بانوان انتظاراتی دارد که بتوانند نیمی از مشکلات جامعه را از سر راه بردارند و در بالندگی و شکوفایی جامعه همت گمارند.

نهی از کار زنان در جامعه هیچ دردی از اجتماع بشری را دوا نخواهد کرد بلکه موجبات گرفتاریهایی نیز می ‌شود، نادیده انگاشتن خدمات زنان در بیمارستانها و مراکز خصوصی زنان و تأثیر آنان در تزریق حیاء و عفت به جامعه بی‌ انصافی به شایستگی‌ های بانوان است. در این نوشتار ما در پی اثبات «جواز کار زن در جامعه» بر اساس آیات قرآن کریم هستیم اما شرایط کار در جامعه برای زنان چیست؟ و آیا قرآن در هر مکانی به زنان اجازه کار می‌ دهد؟ مسأله‌ای است که باید در فرصتی دیگر بررسی شود.

دین اسلام در پرتو آیات قرآن کریم استقلال اقتصادی زن و مالکیت وی را محترم شمرده، علاوه بر اینکه اسلام با گذاشتن مسئولیت اداره زندگی و وجوب نفقه به دوش مردان، به زنان این امکان را داده است که ثروت خویش را ذخیره و برای آینده خود پس ‌انداز کنند، و از طرفی اسلام اجازه کار را به زنان عطا کرده است.

در قرآن کریم نیز به کار کردن دختران پیامبر خدا، حضرت شعیب(ع) و کمک آنان به پدر در دامداری اشاره شده است. [49] در این آیه از سوره قصص اشاره‌ای است به اینکه دین های الهی عموماً مخالف ورود زن در اجتماع و معامله کردن با دیگران نیستند، ولی شرط آن است که این برخورد برای معامله آمیخته با ادب و حیا باشد؛ چنانکه مشاهده می‌ کنیم که دختر شعیب پیغمبر را، پدرش به دنبال انجام دادن کاری ضروری روانه می‌ کند، و آن دختر با پوشش عفت و حیا به دنبال اجرای فرمان پدرش روانه می ‌شود. [50]

ملک و مملکت ملکه سبأ در قرآن کریم مصداقی برای این بحث است. ناگفته نماند در اسلام خروج زن از خانه مشروط به عدم فساد شده است و سبب خروج نیز باید مشروع و مقبول واقع شود و الا خروج خالی از فایده و بیهوده زن از خانه نهی شده است. کار در جامعه یکی از اسباب پذیرفته شده در میان مسلمین است علی‌ الخصوص کارهای تخصصی که انجام آن توسط زنان، بیشتر مورد رضای الهی است (مثل پرستاری از زنان و مامایی) در این امور، خروج زن مورد مقبولیت واقع می ‌شود.

آیات قرآن کریم این پیامد را برای جامعه ارائه داد که در ادیان الهی مانعی وجود ندارد که نگذارد زن، تاجر، کاسب، پزشک یا صاحب یکی از شغل‌ های اجتماعی شود. حرفه و شغلی که هرگاه ضرورت ایجاب کند بتواند از طریق آن روزی حلال برای ادامه حیات خود بدست آورد. البته همیشه ادیان به پیروان خود این توجه را داده‌اند که مناسب ترین شغل و معتدل‌ ترین آن را برای خود انتخاب کنند، علی‌الخصوص به زنان تا اینکه مبادا پایبندی آنان به حیا و عفت خدشه‌ دار شود. متأسفانه باید به این حقیقت زشت در میان جوامع غربی و بعضاً کشورهای اسلامی اشاره کرد که زنان را با توجه به زیبایی‌ های ظاهری که دارند برای بهره‌ کشی در مقاصد خود به کار می‌ گیرند مثلاً در برخی جوامع، منشی کتابخانه دختر زیبایی است که هیچ دختر دیگر که از لحاظ زیبایی و آراستگی از او پایین‌ تر باشد اگرچه از او زیرک تر و با فضیلت ‌تر باشد، نمی‌‌ تواند جای او را بگیرد و منشی کتابخانه شود، همچنین فروشنده فروشگاهها و مراکز داد و ستد که با عشوه‌ گریهای دخترانه رغبت مشتریان را به خود جلب می‌ کنند؛ که در این موارد انسانهای سودجو، کرامت و شخصیت انسانی زنان را به استخدام خود در آورده‌اند تا به سرمایه خود بیافزایند که راستی هیچ پستی، خواری، سقوط و انحطاط بدتر از این برای زن قابل تصور نیست.

4. زن و صحنه سیاست

ادیان الهی بشر را با دید جمعی می ‌نگرند و صرف نظر از وجود یا عدم وجود جامع حقیقی، برای انسان هویت جمعی معتقد است؛ [51] از این رو وظایفی را با نام مسائل اجتماعی مطرح می‌ کند و همگان را به انجام آنها فرا می ‌خواند. آیات الهی نه مخصوص مرد است و نه مخصوص زن، و نه پذیرش آیات الهی مخصوص گروهی غیر از گروه دیگر است؛ و یکی از آن امور مسائل سیاسی جامعه است. در این قسمت از بحث تصویری از قابلیت‌ های سیاسی زنان به نمایش گذاشته می ‌شود که رویکرد قرآن کریم در موافقت یا مخالفت با این موضوع نیز مشخص می‌ گردد.

قرآن کریم در مورد حکمرانی و رهبری سیاسی توسط زنان با آوردن مصادیقی از آن همچون ملکه سبأ نظر مثبت خود را نسبت به این مسأله اعلام کرده است. [52]

قرآن کریم مؤمنان راستین را چنین معرفی می‌کند: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذَا کَانُوا مَعَهُ عَلَی أَمْرٍ جَامِعٍ لَمْ یَذْهَبُوا حَتَّی یَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ و َرَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَن لِّمَن شِئْتَ مِنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ». [53] یعنی مؤمنان راستین کسانی هستند که هم از نظر عقیده به خدا و پیامبرش معتقدند و هم از نظر درک مسائل اجتماعی و هوش جمعی، جامعه را خوب می‌ شناسند و در مسائل جمعی همیشه حضور دارند و منزوی نیستند. در این آیه فرموده است: مؤمنان واقعی کسانی هستند که در هیچ امر جامع، رهبرشان را تنها نمی ‌‌گذارند و بی ‌اجازه صحنه را ترک نمی‌‌ کنند. و مراد از امر جامع در آیه همان مسائل جمعی نظام است مثل بیعت با رهبر جامعه، شورش علیه طاغوت و امر به معروف و... [54]

خداوند برای این موضوع «حضور زن در صحنه‌ های سیاسی» چند مورد را بیان داشته است که یکی از آنان ملکه سبأ است؛ «إِنِّی وَجَدتُّ امْرَأَةً تَمْلِکُهُمْ وَ أُوتِیَتْ مِن کُلِّ شَیْءٍ وَ لَهَا عَرْشٌ عَظِیمٌ».[55] همانا من زنی را یافتم که بر مردم سلطنت می ‏کرد و از همه چیز برخوردار بود و تخت بزرگی داشت. جمله « إِنِّی وَجَدتُّ امْرَأَةً تَمْلِکُهُمْ» در این آیه بیانگر وسعت مملکت و عظمت سلطنت آن زن است و همین خود قرینه است بر اینکه منظور از «وَ أُوتِیَتْ مِن کُلِّ شَیْءٍ» در آیه هر چیزی است که سلطنت عظیم محتاج به داشتن آنهاست مانند حزم و احتیاط و عزم و تصمیم راسخ و سطوت و شوکت و آب و خاک بسیار و خزینه سرشار و لشکر و ارتشی نیرومند و رعیتی فرمانبردار. و همه اینها تحت یک فرماندهی قوی، بینشی قوی، فکری سالم، عقلی کامل، تدبیری صحیح و شخصیتی اجتماعی امکان پذیر است.

البته ناگفته نماند که مفسرین قرآن در این باب اختلاف نظر فراوان دارند؛ مثلاً صاحب المیزان آورده است:

عمده موارد مسائل سیاسی؛ عهده ‌داری حکومت و قضا و جهاد و حمله بر دشمن است که زنان شایسته این مقام نیستند البته نه به خاطر پست ‌تر بودن شخصیت زن است بلکه به خاطر احساسی بودن ساختار زن است. و اما از صرف حضور در جهاد و کمک کردن به مردان در اموری چون مداوای آسیب دیدگان محروم نیست. [56]

آیت‌الله جوادی آملی در این باره می‌ فرمایند:

اگر سیستم جامعه بر موازین ستر و عفاف و طهارت روح استوار باشد، هیچگونه منع شرعی برای حضور زن در وکالت، وصایت و ولایت بر محجوران و ولایت بر رقبات وقف و نظایر آن نیست و هرگز حق زن در مواردی محدود مانند حق الحضانه خلاصه نمی‌‌ شود. البته ولیّ مسلمانان باید مرد باشد زیرا ولایت تتمه همان امامت است. [57]

5. کارهای اطلاعاتی

جریان نجات حضرت موسی در آیات قرآن نشان دهنده خصوصیات اطلاعاتی زنان است. مادر موسی، خواهر موسی و زن فرعون؛ آن سه زن با وضع سیاسی آن روز مبارزه کردند و برای حفظ حضرت موسی جان خود را به خطر انداختند. قرآن می‌ فرماید: «وَ أَوْحَیْنَا إِلَی أُمِّ مُوسَی أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ وَ لَا تَخَافِی وَ لَا تَحْزَنِی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَ جَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ». [58] از یک سو وقتی مادر موسی فرزند را به دستور الهی به دریا انداخت به خواهر موسی گفت: این جعبه را تعقیب کن؛ «و َقَالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّیهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَن جُنُبٍ وَ هُمْ لَا یَشْعُرُونَ». [59] از سوی دیگر همسر فرعون گفت: «وَ قَالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَیْنٍ لِّی وَ لَکَ لَا تَقْتُلُوهُ عَسَی أَن یَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَ هُمْ لَا یَشْعُرُونَ». [60] او را نکشید شاید سودی به ما رساند یا او را به فرزندی بگیریم. و در مجموع این سه زن زمینه رشد و تربیت موسی علیه ‌السلام را فراهم کردند تا بساط فرعون برچیده شد.

6. شهادت و قضاوت زن

قرآن کریم نسبت به قضاوت زن ساکت است. اما در آیات قرآن شهادت زنان پذیرفته شده است و بر اساس آن حکمی صادر می‌ گردد. ولی هرجا از شهادت زنان سخن به میان آمده به صورت انضمامی مطرح شده است. یعنی شهادت زن به اضافه شهادت مردی قابل پذیرش است و یا اینکه موقع شهادت تعداد زنانی که در مقام شهادت دادن هستند باید از یک نفر بیشتر باشد. عده‌ای بر این حکم ایراد گرفته‌اند که این حکم به نوعی تحقیر شخصیت زن است.

آیت‌الله جوادی آملی می ‌فرمایند:

شهادت امری مستند به حس و مشاهده است و حضور و شهود زن در همه جا محذور و یا محدود می‌ باشد، خود قرآن نکته آن را بیان می‌ کند و می ‌فرماید: اینکه شهادت دو زن، در حکم شهادت یک مرد است، نه برای آن است که زن، عقل و درکی ناقص دارد و در تشخیص اشتباه می‌ کند؛ بلکه اگر یکی از این دو فراموش نمود دیگری او را تذکر دهد. زیرا زن مشغول کارهای خانه، تربیت بچه و مشکلات مادری بوده و ممکن است صحنه‌ای را که دیده فراموش کند، بنابراین دو نفر باشند تا اگر یکی یادش رفت دیگری او را تذکر دهد. «... وَ اسْتَشْهِدُواْ شَهِیدَیْنِ من رِّجَالِکُمْ فَإِن لَّمْ یَکُونَا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتَانِ مِمَّن تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاء أَن تَضِلَّ إْحْدَاهُمَا فَتُذَکِّرَ إِحْدَاهُمَا الأُخْرَی وَ لاَ یَأْبَ الشُّهَدَاء إِذَا مَا دُعُواْ وَ لاَ تَسْأَمُوْاْ أَن تَکْتُبُوْهُ صَغِیرًا أَو کَبِیرًا... ». [61] و اگر دو مرد نباشد یک مرد و دو زن را از میان گواهانی که رضایت دارید گواه بگیرید تا اگر یکی از دو زن فراموش نمود آن دیگری او را یادآوری نماید؛ هرچند این آیه بالاخره منتهی به شهادت یک زن می ‌شود. [62] ولی به طور مستقل از شهادت یک زن سخنی به میان نیاورده است.

استاد مطهری در یادداشت‌ های خود چنین آورده: از آیه استفاده می‌ شود علت ضمیمه شدن دو زن این است که قدرت حفظ زن از مرد کمتر است یا اینکه بگوییم به علت تحت تأثیر قرار گرفتن، انحراف زن نزدیکتر از مرد است. [63]

اشکال:

در اینجا این سؤال پیش می‌ آید: علت اینکه شهادت دو زن برابر با یک مرد است، آیا ضعف عقل است و چون عقل جوهر انسانیت و مابه الامتیاز انسان از غیر انسان است پس از نظر اسلام زن نصف مرد است؟

جواب این است که باب شهادت باب احساس و عدالت و حفظ است، باب عقل نیست. از نظر احساس تفاوتی بین زن و مرد نیست اما از جنبه حفظ و نسیان است که مرد بر زن ترجیح داده شده است. ظاهر آیه هم همین را می ‌گوید: «... وَ امْرَأَتَانِ مِمَّن تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاء أَن تَضِلَّ إْحْدَاهُمَا فَتُذَکِّرَ إِحْدَاهُمَا الأُخْرَی... »[64] باید گفت: خدای متعال با عدم قبولی شهادت یک زن کمال لطف خود را نسبت به زنان ابراز فرموده تا مردان نتوانند آنان را ابزار دست قرار داده و هر کاری که با خشونت خود انجام می ‌دهند از زنان بی‌خبر و نا آگاه سوء استفاده نموده، و آنان را برای گواه ناحق گویی‌ های خود بیاورند، زیرا شهادت در مورد جرم و جنایت‌ هایی که دائماً از نفوس خشونت بار اشرار سر می ‌زند از محیط زنان خارج است و با رقت قلب و روح لطیف آنان سازگار نیست چون زنان مربی اطفال معصومند و نباید به هر بی ‌تقوایی آلوده شوند که در جسم و روح فرزند جامعه مؤثر است زیرا اطفال، فرزندان جامعه هستند و فردای امروز را باید بسازند.

یکی از عللی که نباید زن در حکومت و قضاوت شرکت کند شاید همین موضوع بوده است برای اینکه قاضی و حاکم برای اجرای حق و عدالت هم که باشد گاهی ناگزیر به اعمال خشونت است. [65]

نتیجه نهایی

آنچه از این نوشتار مختصر به دست آمد، ترسیم زیبای شخصیت زن در جامعه توسط قرآن کریم بود. این پژوهش به دنبال رسیدن به پاسخی برای سؤالاتی بود که در ذهن برخی افراد خلجان می ‌کند و همچنین جوابی به اتهاماتی که از طرف دشمنان دین مبین اسلام به قرآن کریم وارد شده است.

این نوشتار با ارائه آیات قرآن کریم نشان داد که خداوند در خلقت، حقوق و ارزش خاصی برای دیگری قرار نداده که برای آن یکی قرار نداده باشد و همگان را همسان خلق نمود تا با اختیار خود به سعادت و کمال خود برسند و رسیدن به کمال برای همگان هم در دنیای فردی و هم در دنیای اجتماعی رقم می ‌خورد. خداوند با ترسیم نقش زن ابتدا با این فکر که زن باید در نهان خانه ‌ها به سر ببرد و فقط در آن کنج خانه به فعالیت بپردازد، به مبارزه پرداخته است و زن را همدوش مردان در جامعه قرار داده است و برای آنان تکالیفی در نظر داشته است که برای مردان فرض نموده است. قرآن کریم با مثال زدن مادر حضرت موسی و نقش ایشان در نجات فرزند خود و به دنبال آن نابودی حکومت طاغوتی فرعون به نقش آفرینی زن در تاریخ جامعه دینی اشاره نموده است تا همگان بدانند که کنج خانه جایگاه خوبی برای این قشر نیست.

و در قسمتی دیگر از این نوشتار نیز با اشاره به مواردی از فعالیت ‌های مهم اجتماعی و نقش زنان در آن امور به جایگاه رفیع زنان اشاره رفته است، آن زمان که عده بسیار زیادی از مردان با سنگ اندازی در مسیر الهی پیامبر اسلام مانع تبلیغ دین مبین اسلام می ‌شدند، زنانی برای پیشبرد دین پیامبر خاتم بیعت نمودند و آیات دیگری از قرآن کریم که از نظر گذشت همه دلالت بر بزرگی ذاتی بانوان و جایگاه بلند آنان در جامعه دارد.

مجموعه مقالات همایش بزرگداشت بانوی انقلاب اسلامی، ص 507.

فهرست منابع و مآخذ:

قرآن کریم، ترجمه آیت الله مکارم شیرازی و آیت الله مشکینی.

  1. بهشتی، احمد، خانواده در قرآن. قم: دفتر تبلیغات اسلامی. چاپ دوم. 1377.
  2. جمشیدی، اسدالله. جستاری در هستی شناسی زن. قم: انتشارات مؤسسه آموزشی- پژوهشی امام خمینی، چاپ دوم، پاییز 1385.
  3. جوادی آملی، عبدالله. تفسیر انسان به انسان. قم: مرکز نشر اسراء، چاپ سوم، 1386.
  4. جوادی آملی، عبدالله. زن در آینه جلال و جمال. قم: مرکز نشر اسراء، چاپ سوم، 1386.
  5. خالد عبدالرحمن، العک. آداب زندگی زناشویی در پرتو قرآن و سنت. مترجم محمد صالح سعیدی. سنندج: انتشارات کردستان، چاپ اول، سال 1382.
  6. رضوانی، علی اصغر. اسلام شناسی، پاسخ به شبهات. قم: انتشارات مسجد مقدس جمکران. چاپ دوم، 1385.
  7. زمانی، محمدحسن. مستشرقان و قرآن. قم: بوستان کتاب، 1385.
  8.  سبحانی، جعفر. منشور جاوید. ج 3 و 9. قم: مؤسسه امام صادق. چاپ اول، 1383.
  9.  طباطبایی، سید محمدحسین. قرآن در اسلام. قم: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی. چاپ دوم، 1387.
  10. طباطبایی، سید محمدحسین. تفسیر المیزان. ج 4، مترجم سید محمد باقر همدانی، قم: انتشارات دفتر انتشارات اسلامی. چاپ بیست و یکم. 1385.
  11. فتاحی نژاد، فتحیه. زن در تاریخ و اندیشه اسلامی. قم: مؤسسه بوستان کتاب. چاپ اول، 1386.
  12. مطهری، مرتضی. تعلیم و تربیت در اسلام، تهران: انتشارات صدرا، چاپ چهل و پنجم، شهریور 84.
  13. مطهری، مرتضی. فطرت. تهران: انتشارات صدرا، چاپ دهم، 1377.
  14. مدرسی، سید محمد تقی. من هدی القرآن، ج2، (بی جا)، مکتبة آیت‌الله مدرسی، الطبعة الثانیه، 1417ق.
  15. مصطفوی، حسن. التحقیق فی کلمات القرآن، ج 9، تهران: مرکز نشر الآثار العلامة المصطفوی، الطبعة الاولی، 1385.
  16. المنوفی، آمال عبدالسلام. احکام المرأة فی الاسلام. قاهره: مکتبة الایمان. الطبعة الاولی، 1428ق.
  17. موسوی، السبزواری سید عبد الاعلی، مواهب الرحمن فی تفسیر القرآن، (بی جا)، مؤسسه المنار، الطبعة الثالثه، 1428ق.
  18. نورالدین، فضل الله، مریم، نساء فی القرآن، بیروت: دارالزعراء، الطبعة الاولی، (بی‌تا).
  19. وانیلی، خیرالدین. المرأة حقوقها و واجباتها فی القرآن و السنه، دمشق: دارالسقا، الطبعة الاولی، 1998 م.
  20. ویل دورانت، تاریخ تمدن، رنسانس، مترجمان تقی زاده؛ صارمی. چاپ دوم، 1368.
  21. ویل دورانت، تاریخ تمدن، عصر ایمان. مترجمان تقی زاده؛ صارمی. چاپ دوم، 1368.
  22. الهاشمی، محمد علی. شخصیة المرأة المسلمه کما یصوغها الاسلام فی الکتاب و السنه. بیروت: دار البشائر الاسلامیه. الطبعة الرابعه، 1422ق.
  23. هولم، جین. زن در ادیان بزرگ جهان، مترجم علی غفاری، تهران: سازمان تبلیغات اسلامی. چاپ دوم، 1384.
  24. یاسین، غضبان. نساء فی حیاة خاتم الانبیاء، (بی‌جا) دارالوفا. الطبعة الاولی، 1426ق.

 

 



[1]. پژوهشگر و نویسنده

[2]. آیه 58-59 سوره نحل.

[3]. آیه 33 سوره نور.

[4]. آیه 58 و 59 سوره نحل. «و چون یکی از آنها را به تولد دختر بشارت دهند صورتش سیاه گردد در حالیکه خشم گلویش را می‌فشارد. از بدی بشارتی که به او داده شده است از میان قبیله خود متواری شود و نمی‌ داند او را با سرافگندگی نگاه دارد یا (زنده) او را زیر خاکش نهان سازد؛ هان که چه بد قضاوت می‌کنند.

[5]. آیه 195 آل عمران.

[6]. آیه 32 سوره نساء. «و آنچه را که خداوند سبب برتری بعضی از شما بر بعضی دیگر قرار داده آرزو نکنید. برای مردان از آنچه بدست آورده ‏اند بهره‏ ای است و برای زنان نیز از آنچه کسب کرده ‏اند بهره ‏ای می ‏باشد و از فضل خداوند بخواهید، که همانا خداوند به هر چیزی داناست.»

[7]. آیه 12 سوره ممتحنه. «ای پیامبر هنگامی که زنان با ایمان نزد تو آمدند تا با تو بیعت کنند که چیزی را شریک خدا نگیرند و دزدی نکنند و مرتکب زنا نشوند و فرزندانِ خود را نکشند و در میان دست و پای خود، مرتکب هیچگونه نسبت ناروایی نشوند (و فرزندی را به دیگری به ناحق نسبت ندهند) و در هیچ کار خیری تو را نافرمانی نکنند، پس با آنان بیعت کن و برای آنان از خداوند آمرزش بخواه که خداوند آمرزنده و مهربان است».

[8]. آیه 71 سوره توبه. «مردان و زنان با ایمان، دوست و یاور و سرپرست یکدیگرند، به هر کار نیک فرمان می دهند و از منکرات و بدیها نهی می ‏کنند، نماز بر پای داشته، زکات می ‏پردازند و از خداوند و پیامبرش پیروی می ‏کنند. بزودی خداوند آنان را مشمول رحمت خویش قرار خواهد داد. همانا خداوند، توانای غالب و حکیم است».

[9]. المیزان، جلد4، ص543.

[10]. حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن،ج9، ص344.

[11]. سید فضل الله، من وحی القرآن، ج13، ص160-162.

[12]. آیه 34 سوره نساء.

[13]. آیه 135 سوره نساء.

[14]. عبدالله جوادی آملی، زن در آینه جلال و جمال، ص391.

[15]. سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج 4، ص 543، ذیل آیه 34 نساء.

[16]. آیه 23 سوره اسرا. «پروردگارت مقرّر داشت که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید. اگر یکی از آن دو یا هر دو به پیری رسیدند، به آنان «اف» مگو و آنان را از خود مران و با آنان سنجیده و بزرگوارانه سخن بگو».

[17]. زن در آینه جلال و جمال، ص 393.

[18]. محمد صادقی تهرانی، البلاغ فی تفسیر القرآن بالقرآن، (قم: ناشر مؤلف، 1419ق)، ص84. محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، (بیروت دارالاحیاءالتراث)، ج 3، ص 190.

[19]. ترجمه بیان السعاده، ج 4، ص 5.

[20]. سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج 2، ص 415.

[21]. همان، ج 4، ص 545.

[22]. همان، ج 4، ص 543، ذیل آیه 34 نساء.

[23]. عبدالله جوادی آملی، زن در آینه جلال و جمال، ص 392.

[24]. سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج 2، ص 415.

[25]. ترجمه بیان السعاده، ج 4، ص 5.

[26]. آیه 7 سوره قصص.

[27] . آیه 11و 12 سوره قصص. «و مادر موسی به خواهر او گفت: صندوق حامل موسی را دنبال کن پس او از دور وی را زیر نظر داشت، در حالی که دشمنان متوجّه نبودند. و ما پیش از آن همه زنان شیرده را بر او حرام کردیم، پس خواهر موسی به آنها گفت: آیا می ‏خواهید شما را بر خانواده ‏ای راهنمایی کنم که سرپرستی او را برای شما بپذیرند و برای او خیرخواه باشند؟»

[28] . آیه 9 سوره قصص.

[29]. آیه 26 سوره اعراف. « ای فرزندان آدم! همانا بر شما لباسی فرو فرستادیم تا هم زشتی شما را بپوشاند و هم زیوری باشد،  لباس تقوا همانا بهتر است. آن، از نشانه‏های خداست، باشد که آنان پند گیرند.

[30]. سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج 2، ص 414.

[31]. آیه 10-12 سوره تحریم.

[32]. مرتضی، مطهری، انسان در قرآن، چاپ بیست و هفتم، (تهران: صدرا، 1386)، ص19.

[33]. آیه 11 سوره مجادله. «و کسانی را که به آنها دانش عطا شده، درجاتی بالا برد».

[34]. ابراهیم عاملی، تفسیر عاملی، (تهران: انتشارات صدوق، 1360)، ج1، ص50.

[35]. آیه 11 سوره مجادله.

[36]. آیه 9 سوره زمر. «بگو آیا کسانی که می‌دانند با کسانی که نمی‌دانند یکسانند؟ این یادآوری برای صاحبان خرد است.»

[37] . سید محمد حسین طباطبایی، الامیزان، ج19، ص328.

[38] . آیه 6 سوره تحریم.

[39]. آیه 71 سوره توبه.

[40] . آیه 59-61 سوره آل عمران. «همانا مَثلِ عیسی نزد خداوند، همچون مَثلِ آدم است که او را از خاک آفرید و سپس به او فرمود: باش، پس موجود شد. حق، همان است که از جانب پروردگار توست، پس از تردیدکنندگان مباش. پس هر که با تو، بعد از علم و دانشی که به تو رسیده است، درباره او به ستیز و محاجّه برخیزد بگو: بیائید پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و خودمان را و خودتان را بخوانیم، سپس مباهله و زاری کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.

[41]. جعفر سبحانی، منشور جاوید، چاپ سوم، (قم: انتشارات توحید، 1373)، ج3، ص32.

[42]. آیه 74 سوره انفال.

[43]. آیه 195 سوره آل عمران.

[44]. آیه 100 سوره نساء.

[45]. آیه 10 سوره ممتحنه.

[46] . خالد عبدالرحمن العک، آداب زندگی زناشویی در پرتو قرآن و سنت، مترجم محمد صالح سعیدی، سنندج، (چاپ اول 1382) ص 506.

[47]. جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج3، ص 56.

[48]. زن در ادیان بزرگ جهان، ص 218.

[49]. آیه 23 سوره قصص. «و چون بر سر چاه آبی حوالی شهر مدین رسید آنجا جماعتی را دید که (حشم و گوسفندانشان را) سیراب می‌کردند و دو زن را یافت که دور از مردان در کناری به جمع آوری و منع اختلاط گوسفندانشان مشغول بودند. موسی گفت: شما اینجا چه می‌کنید و کار مهمتان چیست؟آن دو زن پاسخ دادند که ما گوسفندان خود را سیراب نمی‌کنیم تا مردان گوسفندانشان را سیراب کرده باز گردند و پدر ما شیخی سالخورده و فرتوت است».

[50]. تفسیر هدایت، ج 9، ص282.

[51]. زن در آینه جلال و جمال، ص 240.

[52]. همان، ص296.

[53]. آیه 62 سوره نور. «مؤمنان راستین تنها کسانی هستند که به خدا و پیامبرش ایمان آورده و هرگاه با پیامبر بر کاری اجتماع نمایند، بدون اجازه او نمی‏روند، (ای پیامبر!) کسانی که اجازه می‏گیرند آنانند که به خدا و پیامبرش ایمان دارند. پس اگر برای بعضی از کارهای خوداز تو اجازه خواستند، به هر کس از آنان که خواستی اجازه بده و برای آنان از خدا طلب آمرزش کن، که خداوند بخشنده و مهربان است.»

[54]. زن در آینه جلال و جمال، ص 240.

[55]. آیه 23 سوره نمل.

[56]. المیزان، ج 2، ص 410.

[57]. زن در آینه جلال و جمال، ص 296-297.

[58]. آیه 7 سوره قصص. « و ما به مادر موسی الهام کردیم که او را شیر ده، پس اگر بر او ترسیدی او را به دریا بیانداز».

[59]. آیه 11 سوره قصص.

[60]. آیه 9 سوره قصص.

[61]. آیه 282 سوره بقره.

[62]. المیزان، ج 4، ص 423.

[63]. یادداشت‌ های استاد مطهری، ج 5، ص، 297.

[64]. یادداشت‌ های استاد مطهری، ج 5، ص، 298.

[65]. همان، ص، 297.

. انتهای پیام /*