و لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنْ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَی کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً؛ (اسراء / 70) ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم و آنان را در خشکی و دریا برنشانده ایم و از پاکیزه ها روزیشان داده و آنان را بر بسیاری از آفریده های خویش برتری خاصی داده ایم.

خداوند سبحان به صراحت اعلام فرموده است: که همۀ انسانهای این کره خاکی را که از نسل آدم ابوالبشرند، کرامت ذاتی بخشیده است و خشکی و دریا را در اختیار همه آدمیان قرار داده تا رزقی پاکیزه از آن به کف آرند و خمیرمایۀ حیات خویش قرار دهند، و همچنین انسانها علاوه بر آن که به داشتن ویژگی های ذاتی مانند: روح الهی و عقل، مکرّم هستند می توانند به واسطه علم و ایمان و سایر کمالاتی که می توان در پرتو عقل و ایمان کسب کرد بر بسیاری از موجودات برتری و فضیلت حقیقی پیدا کنند.

پس، انسان در اصل تکوین و ذات خویش به واسطه برخورداری از روح الهی و عقل که موهبتی الهی و امانتی است که تنها خاص انسان است، موجودی صاحب کرامت است و این کرامت عطیه ای الهی است که برای همۀ انسانهای جهان از هر نژاد و رنگی به طور مساوی مفروض و مسلّم است و آنچه که انسانها به واسطه راهنمایی انبیا و عقل تحصیل می کنند فضایل ایمانی و مکارم انسانی و اخلاقی است و تنها این فضایل و مکارم است که می تواند موجب برتری افراد، گروه ها و جامعه ها بر یکدیگر شود نتیجه منطقی این گزاره این است که هر گونه برتری طلبی بر پایه ملیت، نژاد، رنگ پوست، مال و ثروت و موقعیت های اقتصادی، اجتماعی، خانوادگی، قومی و مانند آنها ممنوع و منافی با کرامت ذاتی نوع بشر است. چنان که خدای آدمیان فرمود:

ای انسانها! همه شما مردان و زنان را از یک مرد و زن آفریدیم. آن گاه شما را به صورت اقوام و نژادهای گوناگون قرار دادیم، اما بدانید اینها موجب امتیاز و برتری شما بر یکدیگر نمی شود بلکه گرامی ترین و بزرگوارترین شما در نزد خدا با تقواترین و پرهیزکارترین شما است. ( حجرات / 113)

امام خمینی (س) با توجه به این آیه می فرمایند: اسلام این طور مرزهایی که [مرزهای نژادی] در سایر مسلک ها هست، ندارد. اسلام با صراحت می گوید که آنی که پیش خدا کرامت دارد، آدم متقی است. (ر.ک: صحیفۀ امام؛ ج 10، ص 291)

بنابراین، کرامت و شرافت آدمیان به نژاد، ملیت و مانند این ها نیست، بلکه به تقوای الهی و پرهیز از ظلم، ستم، تجاوز، حق کشی و تعدی و در مقابل متلبس شدن به ایمان، ایثار، عفو و گذشت در حقّ هم دینان و همنوعان است، تا جهانی ساخته شود زیباتر از آنچه که هست؛ جهانی امن مبتنی بر عدل و انصاف و ایثار و گذشت.

از منظر فلسفه اسلامی انسان موجودی خردمند و اندیشمند است که این صفت، فصل ممیّز انسان از سایر موجودات ذی حیات در زمین است و همین خصیصه است که امیرالمؤمنین علی(ع) انسان را با عقلش معرفی می کند و می فرمایند: «الإنسان بعقله» (ر.ک:‏ شواهد الربوبیه، ص 95). به فرموده پیامبر بزرگ اسلام (ص) خدای سبحان رسولان را نفرستاد مگر برای استکمال عقل انسانی. ( ر.ک:‏ اصول کافی؛ ج 1، ص 14)

پس، از نگاه حکمت اسلامی عقل، حجت خدا در کنار کتاب و سنت است. پس، همان گونه که وحی الهی، فعل و سخن معصوم، منبع استنباط احکام و حقوق و تکالیف انسانها هستند، عقل هم منبع تشخیص حقوق و احکام و وظایف انسان در برابر خدا و خود و خلق خدا است. از این جا است که قاعده حسن و قبح عقلی ـ که در کلام اسلامی از آن بحث می شود ـ قاعده ای پذیرفته شده در نزد شرع و عقلای عالم است؛ چرا که همان گونه که نقل معصوم (ع)، کاشف از اراده الهی است، عقل برهانی هم کاشف از اراده الهی است. ( همان؛ ج 1، ص 19)

امام خمینی می فرمایند:

«خداوند تبارک و تعالی چون به بندگانش عنایت داشته به آنان عقل داده، نیروی تهذیب و تزکیه عنایت فرموده، انبیا و اولیا فرستاده تا هدایت شوند و خود را اصلاح نمایند». (ر.ک. جهاد اکبر؛ ص 33 )

انسان تنها موجودی است که تا این اندازه از اختیار و آزادی اراده برخوردار است، یعنی انسانها به دست خویش سرنوشت خویش را رقم می زنند و با افکار و اندیشه های خودشان برای استمرار حیات مادی و معنوی، دنیوی و اخروی خویش برنامه می ریزند، و به آنچه به مدد عقل یا وهم خوب و زیبا تشخیص داده اند عمل می کنند و از آنچه زشت و بد و نازیبا دانستند دوری می کنند، اما این نکته را باید یادآور شد که آزادی اراده و انتخاب آن گاه سعادت و رستگاری دنیا و آخرت انسان را به همراه دارد که تحت تدبیر عقل و در پرتو روشنایی چراغ وحی باشد، اما اگر اراده آزاد انسان مقهور قوۀ غضب و شهوت گردد انسان را تا درجه بهایم و حیوانات درنده تنزّل می دهد، امام (س) می فرمایند:

تا انسان در این عالم است با قدم اختیار می تواند خود را در تحت تصرف یکی از آن دو [نور عقل که از جنود الهی هست یا جنود غضب و شهوت که جنود شیطانی هستند] قرار دهد و اگر کسی با قدم اختیار، خود را تحت تربیت و تصرف رب العالمین واقع کرد و مربوب آن تربیت شد ... به مرتبه کمال انسانیت که مختص به این نوع انسانی است، می رسد. (ر. ک. آداب الصلوه؛ ص 59) پس، انسانی که آزاد و مختار آفریده شده است اگر در پرتو نور عقل و وحی حرکت کند به فضایل عالی انسانی دست خواهد یافت.

انبیا پیام آور آزادی بشر بوده اند. حضرت موسی (ع) پرچم دار آزادی مردم مصر از اسارت فرعونیان، حضرت عیسی (ع)، مظهر آزادی انسان از اسارت قیصرها، حضرت محمد(ص) آخرین پیامبر و پیام آور آزادی و آگاهی و رحمت برای همه جهانیان است و مأموریت الهی یافته تا مردم را از یوغ زنجیرهای جهل و نادانی و خرافه و شرک و بت پرستی رهانیده و به سوی کمال مطلق بخواند و عقل های آنان را شکوفا نماید، تا راه کمال را طی نمایند و به سرمنزل مقصود برسند. پس هیچ کس حق ندارد آزادی انسانهایی را که تحت تدبیر عقل حرکت می کنند محدود نماید. از سوی دیگر کسی حق ندارد آزادی اراده خویش را به دست قوۀ غضب و شهوت بسپارد و آنگاه بر مبنای شهوت و غضب هر کاری را خواست در صحنه اجتماع انجام دهد؛ چون این عمل زیر پا نهادن عدالت اجتماعی و فضایل انسانی و اخلاقی و به غفلت سپردن کرامت انسانی است و نتیجه اش این خواهد بود که انسان طبیعت ثانویه ای پیدا می کند و به حیوان درنده یا چرنده ای بدل می گردد و انسان مقهور قوۀ غضب صاحب و حافظ حقوق انسانی نخواهد بود. نمونه بارز آن، جنایتکاران جنگی و ظالمان و ستمگران ناقض حقوق افراد و جوامع هستند که همۀ توان و مکر و نیرنگ خویش را برای تسلط بر انسانها و جوامع به کار گرفته اند و در این راه گاه هزاران انسان بی گناه و گاه ملتی را به خاک سیاه نشانده و همه حقوق انسانی آنها را پایمال نموده اند تا حس برتری جویی خویش را سیراب نمایند.

از نگاه حکمت اسلامی چون انسان کرامت ذاتی دارد نمی توان امنیت او را سلب و از حقوق فردی و اجتماعی محروم نمود، مگر آن که در دادگاه صالحه ای مجرم شناخته شود. چون انسان کرامت دارد کشتن او به منزله نابودی همۀ انسانها است. (مائده / 33) و حیات انسانی و الهی بخشیدن به او هم سنگ احیای همۀ انسانها است. (مائده / 32)

از نگاه حکمت الهی نه تنها کسی حق کشتن دیگری را ندارد، بلکه هیچ کس حق ندارد خودش را نیز بکشد و حق ندارد فرزندان خودش را چه دختر و چه پسر به جهت فقر یا عصبیت های جاهلانه به قتل برساند و موهبت الهی حیات را از خود یا دیگران بستاند. (انعام/151) و به خاطر دفاع از حق حیات و سلامت و امنیت افراد جامعه انسانی، اسلام قصاص را مقرر کرده است. چنان که قرآن می فرماید:

وَلَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاةٌ یَا أُوْلِی الْأَلْبَابِ؛ (بقره / 179) قصاص برای حفظ حیات جامعه انسانی است ای! خردمندان.

امام (س) در این راستا می فرمایند:

این [ قصاص] برای حقوق بشر است. خوب، این بشر حق دارد، آن بشر هم حق دارد. این بشر سلامت این را سلب کرده است، حقِّ این است که سلامت او را سلب کند. این بشر یکی را کشته است، حق ورثه او این است که او را بکشند. ما ورثه را پیدا نکنیم، حق حاکم است که او را بکشد. (صحیفۀ امام؛ ج 7، ص 308)

انسان اگر چه به تنهایی زندگی کند از آزادی بیشتری برخوردار است لکن بر اساس گرایش فطری به زندگی اجتماعی حیات جمعی را اختیار می کند و حاضر می شود پاره ای از آزادی های خویش را فدای زندگی اجتماعی کند، از سوی دیگر؛ چون انسان در طبیعتش حس استخدامگری نیز دارد و میل دارد که بیشتر از میزانی که به دیگران بهره می دهد، بهره ببرد این خود موجب اختلاف و نزاع در اجتماع می شود و ضرورت قوانین عادلانه اجتماعی را آشکار می سازد. از دیدگاه تفکر قرآنی خداوند پیامبران را مأمور ساخت تا قوانین عادلانه ای برای تنظیم روابط انسانها وضع نمایند. ابن سینا حکیم نام آور مسلمان در ضرورت زندگی اجتماعی و وضع قوانین عادلانه برای بقای نوع انسان و حفظ حیات اجتماعی او می نویسد:

بدیهی است که انسان به تنهایی نمی تواند همۀ نیازهای زندگی اش را برآورده سازد از این رو به مشارکت دیگران برای رفع حاجات ضروری زندگی اش نیازمند است و این نیاز، انسان را به تشکیل زندگی اجتماعی ناگزیر ساخته است و زندگی اجتماعی شکل نمی گیرد، مگر آن که انسانها در آن داد و ستد نمایند و این داد و ستدها بقا و دوام ندارد، مگر آن که مبتنی بر عدل و سنن پسندیده اجتماعی باشد و این نیازمند به کسی است که قوانین عادلانه و سنن پسندیده را وضع نماید و او همان پیامبر است. (شفا، ص 487)

پیامبر از ناحیه خداوند سبحان که به مصالح فردی و اجتماعی بشر آگاه است قوانین و سنن عادلانه ای وضع و تشریع می نماید و آن را با اعتقاد به خدا و معاد و فضایل اخلاقی محکم می گرداند، تا انسانها بدانند علاوه بر وجدان که قاضی و حاکم درونی است حاکم قاهر دیگری نیز اعمال آنان را شاهد و ناظر است، و حیات انسان به زندگی دنیا محدود نمی شود، بلکه حیات واقعی او در زندگی اخروی است.

امام (س) در نقش اعتقاد به مبدأ و معاد در اصلاح جامعه و حفظ حقوق انسانها می فرمایند:

حکومتی می تواند ادعا بکند که حقوق بشر را حفظ می کند که دولتش مبتنی بر یک عقاید الهی دینی باشد و خودش را مسئول پیش یک قدرت بزرگ بداند. این ها هر چه ادعا بکنند که ما بشردوست هستیم و ما می خواهیم حقوق بشر حفظ بشود، ادعاست. هیچ واقعیت ندارد تا آن نقطه اصلی که نقطۀ اتکاست خدا نباشد و خوف از او نباشد و خوف از مسئولیت روز جزا نباشد، این بشر هرج و مرج می کند به تباهی می کشد، طبع انسان این است که از همین کارهای خلاف بکند، طبعی است اگر سرخود باشد متعدی است. تا یک نقطه اتکای معنوی نباشد بشر اصلاح شدنی نیست، اصلاح بشر، حفظ حقوق بشر نمی شود، الّا این که نقطۀ اتکایش یک مبدأ معنوی باشد. ( ر.ک. صحیفه امام؛ ج 4، ص 402 )

اگر می بینیم پس از گذشت نیم قرن از تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر نتایج به دست آمده توسط سازمان ملل متحد در اجرای مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر از سوی دولت ها و گروه های حاکم بر سرنوشت جوامع، ضعیف بوده است، باید ریشه های آن را در این جا جستجو کنیم که طراحان حقوق بشر اگر چه بر اساس کلیات تعالیم مشترک انبیا (که بر سراسر جهان سایه افکنده) و عقل جمعی از خردمندان مفاد خوبی را به تصویب رسانده اند، اما آن را بر بنیان های مرصوص توحید و اعتقاد به معاد و اخلاق کریمه استوار ننموده اند و تنها ارادۀ ملت ها و حکومت ها را پشتوانۀ آن قرار داده اند، این جا است که مفاد این اعلامیه توسط خود حکومتها و دولت های امضاکننده و گاه به وسیله ملت هایی که گرفتار تعصبات نژادی و قومی هستند نقض می شود که نمونۀ آن را در فلسطین اشغالی، جنوب لبنان، بوسنی و هرزگوین و کوزوو در یوگسلاوی سابق و می بینیم ارادۀ جهانی نیز نتوانسته آن گونه که شایسته کرامت انسانی است از حقوق ستم دیدگان دفاع کند.

امام (س) می فرمایند:

آن شارعی که راضی نیست به یک بشر که هیچ، به یک حیوان ظلم بشود - امر می کند که باید که این جرم را کرده است این حد را هم بخورد. این برای این است که مصلحت بشر را دارد ملاحظه می کند، برای حفظ حقوق بشر است. حدود الهی برای حفظ حقوق بشر است. بشر – همه - حقّ حیات دارند؛ اگر نکشند این آدم جانی را و این آدمی که آدم کشته است، آدمکشی زیاد می شود. اگر به جرم دزدی، چهار نفر را که دزدی کرده اند و رفتند منزل مردم مالش را از بین برده اند، جزا به آنها ندهند، جنایت زیاد می شود. گرفتن و بردن توی حبس و نگه داشتن و در همان جا هم باز جیب بری را تعلیم و تعلم کردن – این - اسبابِ زیادی اش می شود. این را حبس نباید کرد؛ باید همان جزایی که گفتند بکنند و رهایش کنند برود. دیگر [زیاد] نمی شود. اگر آن کسی که به نوامیس مردم [تعرض ] کرده است، با آن شرایطی که دارد بیاورند بکشند، دیگر این زیاد نمی شود. حق بشر را اسلام دارد ادا می کند.

شما که فریاد «حقوق بشر» می زنید می خواهید حقوق بشر را ضایع کنید و پایمال کنید. ... این همه بشر کشته شده است، حق ندارند دو تا بشری که این همه را کشته [اند، مجازات کنند] حالا کشتن خلاف حق بشر است؟ آخر این حرف است در عالم؟ منطق است این منطق؟ (صحیفه امام؛ ج 7، ص 313)

برگرفته از مقایسه کرامت انسان در اسلام و اعلامیه حقوق بشر

. انتهای پیام /*