در یک مکتب جامع، تمامی اجزای آن در ارتباط تنگاتنگ و در تعامل و تعاضد با یکدیگرند و قضاوت دربارۀ یک جزء، بدون در نظر گرفتن موقعیت آن در پیکرۀ نظام و بدون ملاحظۀ اصول کلی حاکم بر آن مجموعه، مقدور نیست. اسلام نیز یک نظام جامع و کامل است که همۀ اجزای آن اعم از اندیشه ها، ارزش ها و احکام به صورت هم آهنگ، به جا و کافی گردهم آمده اند که هر یک دارای کارکرد مشخص و بازده معین بوده و در نهایت همگی با هم تامین کنندۀ هدف نهایی و آرمان نهایی دین می باشند.

اسلام برای انسان در ابعاد فردی و اجتماعی، دنیوی و اخروی، مادی و معنوی، اهداف و مطلوب هایی را در نظر گرفته و معیارها و شاخصه های مطلوبیت هر یک را ارائه داده است. احکام و تکالیف الهی دستوراتی برای گام برداشتن در این مسیر و برای تحقق بخشیدن به این اهداف است. خداوند حکیم تمامی دستورات شرعی را پیرو اغراض و به تبع مصالح خاصی تشریع فرموده که جملگی این مصالح عاید به خود انسان است و در آن ها منافع بشر ملحوظ می باشد. حتی هنگامی که پیامبر(ص) به دستور خداوند چیزی را به عنوان اجر رسالت طلب می کند، "قل لااسالکم علیه اجراً الا المودة فی القربی" (شوری (42) آیۀ 23)  نتیجه این فعل نیز برای خود مردم است. "قل ما اسالکم من اجر فهو لکم، ان اجری الا علی الله"، (سبا (34) آیۀ 47)

اسلام دین پویایی و تحرک و مکتب رشد و عروج انسان است، لذا تسامح و سازش با وضع موجود و برخورد غیر مسئولانه و فرونهادن خواسته ها و مطلوب ها هرگز مورد تجویز دین نیست. همۀ انسان ها دعوت شده اند که با بهره گیری صحیح و بهینه از حداکثر ظرفیت خود، جامعه و طبیعت به بهترین شرایط و عالی ترین موقعیت نایل شوند. برای انسان مؤمن شایسته نیست که حتی یک لحظه از خود و هدف خود و راهی که در پیش دارد غافل شود. مؤمنان رستگار از کار لغو و بیهوده - یعنی کاری که فایده و ارزشی جهت تحقق آرمان های متعالی آنان ندارد - روی گردانند «قد افلح المومنون ... والذین هم عن اللغو معرضون» (مومنون (23) آیات 1 و 3) و با شوق و اشتیاق کامل برای نیل به مقاصد شریعت تلاش می کنند. توصیه های مکرر متون دینی، به ویژه قرآن کریم نسبت به صبر و استقامت نشانه استواری دین و پافشاری آن بر اهداف مورد نظر خویش می باشد و دال بر این است که موانع و مشکلات را نباید به عنوان عامل بازدارنده در مسیر انجام تکالیف الهی تلقی نمود و در پشت آن ها نباید متوقف ماند، بلکه آن چه که مطلوب شارع می باشد تکاپوی مدام و بی وقفه برای صعود به قله های تعالی است.

انجام کار بی غرض و بی هدف یا با غرض مبهم، غیر حکیمانه است، اما داشتن غرض چند مرحله ای نه تنها منعی ندارد بلکه کاملاً عاقلانه و شایع هم هست. اشاره شد که احکام الهی معلل به اغراض و تابع مصالح و مفاسد واقعی می باشد. این اغراض غالباً برای انسان قابل شناخت است و دلیلی بر منع آدمی از شناخت حکمت و فلسفه احکام وجود ندارد. البته باید از حکمت تراشی بدون استناد و بی دلیل برای احکام شریعت بپرهیزیم و علل شرایع را محدود به حوزۀ درک خود نسازیم.

چه بسا اهداف بلند و ثمرات فراوان و کشف نشده ای بر یک حکم مترتب است و انسان با رشد عقلی و گسترش دانش و با شناخت عمیق تر و جامع تر خود نسبت به دین، به آن ها دست خواهد یافت. حتی در مواردی نیز که مدرک حکم، دارای تعلیل است نمی توان ادعا کرد که فواید آن منحصر در همان می باشد، زیرا ممکن است که تعلیل مذکور، بخشی یا مرحله ای ازمقصود و نتیجۀ به دست آمده از اجرای آن حکم باشد.

در مجموع می توان با یک نگاه گذرا، به سه دسته انگیزه برای احکام اشاره کرد که در عین حالی که از سه سطح متفاوت برخوردارند، در عرض یک دیگر بوده و به طور هم زمان، با هر عملی ملحوظ می باشند. این سه دسته عبارت اند از:

 الف ـ اهداف جزئی و مقطعی

منظور از این گونه اهداف، نتایج ابتدایی و مستقیمی است که از یک فعل فی حدذاته و با قطع نظر از ارتباط و تعاضد آن با سایر تکالیف، مورد انتظار است؛ به عنوان مثال، اگر یکی از اغراض نماز ذکر و یاد خداست، به جا آوردن یک نماز و تکرار آن، حالت توجه و یاد را به طور مداوم در انسان ایجاد می نماید یا مثلاً حکم به قتال با دشمنان به منظور دفع شر و فتنه یا برای رفع ظلم و احقاق حق صادر شده است. رسیدن به پیروزی در این جبهه، همان هدف مستقل و نتیجه خاصی است که از این مبارزه حاصل می شود. غایت و مقصد پیوسته ای را که در برخی از آیات به آن اشاره شده است می توان از این قسم برشمرد؛ برای نمونه:

با دشمنان بجنگید تا دیگر فتنه ای نماند و دین برای خداباشد. (بقره (2) آیۀ 193) 

 ب ـ اهداف میانی

منظور از این سطح از هدف، اغراضی است که بر تکالیف الهی در مجموع و در سازمان دهی کلی تعالیم، ارزش ها و احکام دینی مترتب می شود. به خلاف صورت اول که نتیجۀ یک حکم به طور مستقل مورد ملاحظه بود، در این شق، فایده واثر تکلیف، به شرط شی ء و به عنوان یک عضو از مجموعۀ احکام و به عنوان نقشی که در کل نظام فکری و ارزشی دارا است، مورد نظر می باشد.

به بیان دیگر، هدفی که از بعثت انبیا و از مجموعۀ تعالیم ادیان مد نظر است، در مورد تک تک تکالیف نیز صادق است؛ به عنوان مثال، «اقامۀ قسط» آرمانی است که قرآن کریم آن را انگیزۀ بعثت انبیا معرفی فرموده است:

ما پیامبران را با نشانه های آشکار فرستادیم و همراه آنان کتاب و میزان فروفرستادیم تا مردم قسط و عدالت را بر پای دارند. (حدید (57) آیۀ 25)

در توضیح این مطلب باید گفت که کل عالم در اختیار خداوند و تابع ارادۀ اوست و عدل الهی در سراسر گیتی به ارادۀ تکوینی حضرت حق حاکم است، جز در حوزۀ اختیار و تکلیف انسان، که خداوند بارقه ای از ارادۀ خود را به انسان بخشیده و او را به عنوان «خلیفة الله» (بقره / 30) مأمور تحقق ارادۀ الهی در زمین نموده است؛ یعنی خداوند، در همۀ هستی عدالت را به «ارادۀ تکوینی» خود حاکم فرموده است (تفسیر صافی، ذیل آیه «والسماء رفعها و وضع المیزان»)،

امّا در زمین می خواهد آن را به «ارادۀ تشریعی» اش، از راه احکام شریعت(غررالحکم) و به دست انسان محقّق نماید.

بنابراین، باید این قطعۀ ناهم گون و ناهم رنگ با بقیه هستی، به دست آدمی رنگ الهی بگیرد. باید درون و بیرون انسان و همۀ عرصه هایی که تحت اختیار اوست تجلی گاه «اسماءالله» و اعتلای «کلمة الله» باشد. از این نظر، قوانینی که از سوی پروردگار تشریع شده، مقدمه و ابزار اعمال حاکمیت الهی است.

بیان روشن این معنا را در کلام پر ارج امام خمینی ـ قدس سره ـ می توان یافت، آن جا که فرموده اند: «حکومت در نظر مجتهد واقعی، فلسفه عملی تمامی فقه در تمامی زوایای زندگی بشریت است.» (ر.ک: صحیفه امام، ج 21 ، ص 290-288)

یعنی انگیزه و مقصد تمام فقه و همۀ بایدها و نبایدها و واجبات و محرمات و غیر آن ـ چه در احکام فردی و چه در احکام اجتماعی ـ یک چیز است و آن اقامه و ادارۀ حکومت اسلامی.

ایشان هم چنین فرموده اند:

اسلام در واقع همان حکومت است با جمیع شئونش و احکام فقهی قوانین [حکومت] اسلام اند و شأنی از شئون حکومت می باشند، که مورد نظر دین و بعثت انبیا است، و احکام نیز به خاطر این که ابزار اجرای حکومت دینی و وسیلۀ بسط عدالت می باشند، مورد نظرند.

 ج - هدف نهایی

آن چه که از نظر اسلام غایت الغایات و مقصد نهایی از خلقت انسان محسوب می شود کمال روحانی ومعنوی انسان و تقرب او به مبدأ اعلا است. ای انسان! تو در حرکتی دشوار، رو به سوی پروردگاری و در نهایت او را ملاقات خواهی کرد. (انشقاق (84) آیۀ 6)

انسان تشنه و محتاج ـ که عین نقص، ضعف و فقر است ـ وقتی که رو به سوی معبود خود نموده و به منبع کمال و قدرت و بی نیازی باز می گردد، کام جانش سیراب می شود و خوف و اندوه و ناخشنودی در وجود وی رنگ می بازد، غرق در اطمینان و لذت و سرور و خرسندی می گردد و به حیات طیبه و سعادت ابدی دست می یابد که جامع همه خیرات و فاقد هرگونه شری است و بالاتر از آن برای آدمی متصور نیست.

«من عمل صالحاً من ذکر أو انثی و هو مؤمن فلنحیینه حیاة طیبة ولنجزینهم اجرهم باحسن ماکانوا یعملون.» (نحل (16) آیۀ 97)

روح انسان در بستر اعمال و تکالیفی که از انسان صادر می شود رشد و تعالی پیدا می کند؛ به عبارت دیگر، هر عملی، خوب یا بد، تأثیری در قلب و روح صاحبش می گذارد و او را نسبت به خداوند دور یا نزدیک می سازد. پس نتیجۀ نهایی افعال و تکالیف، آن تاثیری است که در نفس انسان باقی می ماند: همه انسان ها از درجاتی به تناسب اعمالشان برخوردارند. (احقاف (46)، آیۀ 19)

هر عملی با کمیت و کیفیت و شرایط خاص خود نقشی در وجود و قلب انسان باقی می گذارد و او را درجاتی نسبت به خداوند دور یا نزدیک می کند و در نهایت سعادت یا شقاوت او را رقم می زند.

چنان که گذشت این سه سطح از هدف، در عرض یک دیگر قرار داشته و با هم قابل جمع می باشد، به طوری که انسان در مقام عمل می تواند از ابتدا هر سه را لحاظ کند ودر هر سه زمینه نیز به موفقیت نایل آید. عدم توفیق در یکی مستلزم و یا بیان گر ناموفق بودن در دیگر سطوح نیست. از سوی دیگر توجه به این نکته نیز ضروری است که قضاوت دربارۀ پیروزی یا شکست یک کار بستگی به مقیاس و جهتی دارد که فعل به واسطۀ آن، مورد سنجش و بررسی قرار می گیرد.

علی القاعده هر فعلی می تواند نتایج متفاوتی براساس معیارهای مختلف و از زوایای گوناگون داشته باشد که هر کدام به طور جداگانه قابل محاسبه و بررسی است. مثلاً برگزاری یک مسابقه ورزشی و روند آن می تواند از دید افراد مختلف دارای اهداف متفاوتی باشد که طبعاً هر یک براساس همان معیار و از زاویه دید خودشان به آن می نگرند و دربارۀ نتایج  و ثمرات آن قضاوت می کنند؛ برای بعضی، از جمله طرف داران هر رقیب، می تواند برد و باخت و قهرمانی ملاک بوده و نسبت به پیروزی یا شکست جبهه مورد علاقه شان حساس باشند، ولی ممکن است این نتیجه برای دیگری اهمیتی نداشته باشد؛ مثلاً شاید برای صاحب سالن ورزشی فرقی نکند که کدام یک برنده یا بازنده باشند، بلکه تنها غرض یا عمده غرضی که او روی آن حساب می کند مقدار در آمدی است که از این ناحیه برای او حاصل می شود. برای خبرنگاران میزان جنجالی بودن و حساسیت نتایج ـ به نفع هر یک که باشد ـ مهم است. بعضی افراد از این مسابقات به دنبال اهداف فرهنگی، تبلیغی، سیاسی و امثال آن هستند، برخی در صدد کسب مهارت و ایجاد آمادگی بیش ترند و حتی ممکن است دو نفر درحال مشاهدۀ بازی براساس صدور یک رفتار خاص از بازی کنان و تعداد دفعات آن شرط بندی کنند و طبعاً آن چه که برای این دو اهمیت دارد همین است وبس، نه برد و باخت طرفین و نه هیچ چیز دیگر. هم چنان که هر یک از نمونه های فوق نیز نتیجه مورد نظر خود را ارزیابی و دنبال می کنند.

از نظر اسلام هدف وسیله را توجیه نمی کند، هدف مقدس را جز با وسیلۀ پاک نمی شود دنبال کرد و برای رسیدن به نتیجه نمی توان به هر وسیله ای تمسک جست. باید با پای بندی به موازین و بر طبق اصول و قواعد حرکت کرد هر چند به شکست ظاهری بیانجامد وتوفیقی در نتایج و اهداف صوری به دست نیاید. این شکست در نزد خداوند اجر دارد، زیرا همان طور که گذشت خداوند بیش از هر چیز به کیفیت عمل می نگرد و این حالت مانند داوری است که در نظر او مراعات قواعد بازی و صحت عمل بازیکنان ملاک اصلی است و نتیجۀ نهایی مسابقات را بر همین اساس اعلام می کند. بنابراین، کسی که بر خلاف موازین حرکت کند، رفتار او عین شکست است و کسی که اصول انسانی و قواعد و مقررات شرعی را بر معادلات زندگی حاکم کند حتی در صورت شکست هم موفق و پیروز است، چرا که زندگی و رفتار او نمایش قانون مداری و سمبل حفظ ارزش ها و تجسم عینی حق و حقیقت است.

بنابراین، دستگاه محاسبات انسان و زاویه دید او در تعیین موفقیت و عدم موفقیت، پیروزی و شکست و میزان هر یک نقش به سزایی دارد. ناظر اعلای عالم هستی و داور کل نیز براساس ملاک های خاصی به اعمال بندگان می نگرد و نتایج اعمال را با همان معیار می سنجد. مؤمنین و معتقدین به این حقیقت نیز رفتار خود را با همین موازین هم آهنگ می کنند، هر چند اهداف معنوی در نظر افراد کوته بین و مادی یا مفهوم و قابل درک نیست، یا مقبول و مورد پذیرش نیست، یا ملحوظ نیست، یا مقدم و اولی نیست و یا متنازع فیه نیست و برسر آن دعوایی ندارند؛ یعنی برایشان مهم نیست که در این میدان و از این منظر برنده باشند یا بازنده، پیروز باشند یا شکست خورده، بلکه وجهۀ نظر آن ها در کارها صرفاً مقاصد مادی و ظاهری است.

از دید اسلام این یک خط مشی اصولی است که انسان باید بکوشد پیروزی را از طریق مثبت یعنی از راه ارتقای سطح تدابیر و رفع نقایص خود و جبهۀ خودی به دست آورد (مائده (5) آیۀ 105) و عوامل شکست و عدم توفیق را نیز در درون خود جست و جو نماید (نساء (4) آیۀ 79). 

تمسک به «راهبرد اصالت تکلیف» این امتیاز را به انسان می دهد که همیشه در موقعیت جدید و به تناسب زمان و مکان عمل کند و مانع جمود و قالبی شدن نسبت به یک شیوه یا یک هدف می شود، چرا که تا فعلی دارای خیر و مصلحت است به عنوان تکلیف انجام می شود، اما اگر همین عمل منتهی به شر یا خالی از مصلحت شود از تکلیف بودن ساقط و فعل دیگری با همان هدف یا با هدف دیگر جای گزین آن می شود. کسی که رفتار خود را بر مدار تکلیف تنظیم می کند به راحتی با توجه به روح و باطن امور این تغییر را در مسیر خود اعمال می کند، بدون این که جمود و تعصبی نسبت به قالب ها و پوسته ها داشته باشد. اصرار ورزیدن و تأکید بی مورد بر هر کار بی حاصل و بی جا مضر است و انسان را از پیشرفت در محورهای ضروری و مورد نیاز باز می دارد. چنین کاری مانند این است که یک گروه نظامی پس از تغییر موضع و جابه جایی دشمن هم چنان بر مواضع قبلی آن ها آتش باری کرده، به سمت سنگرهای خالی آنان پیشروی و در نتیجه نسبت به موقعیت جدید دشمن بی توجهی نمایند.

در «راهبرد اصالت تکلیف»، ایجاد تغییر در تکالیف به خاطر تغییر شرایط و مقتضیات، امری معقول و پذیرفتنی و بلکه لازم تلقی می شود، در نتیجه زمانی که تکلیف جنگ است باید با اعتقاد آن را دنبال کرد و وقتی که تکلیف خاتمه جنگ است باید آن را به آسانی پذیرفت. چنان که در دفاع مقدس، نزاع اصلی ما نه با دشمن ظاهری ـ یعنی رژیم عراق ـ بلکه با نظام کفر و استکبار جهانی بود در نتیجه جنگیدن با رژیم بعثی به خودی خود ارزش و اصالتی نداشت بلکه به عنوان تکلیفی برای دفع تجاوز و رفع فتنه بود و بنابراین ادامۀ نبرد در همین قالب نیز ضرورت دائمی ندارد. در آن مقطع وظیفۀ قطع سر پنجه های استکبار و دفع تجاوز او و دفاع از کیان کشور و انقلاب اسلامی در این قالب شکل گرفته بود و اکنون در جبهه های دیگر و به صورت های دیگر.

امام (س) می فرماید:

«باید عرض کنم که انقلاب اسلامی ایران در اکثر اهداف و زمینه ها موفق بوده است و به یاری خداوند بزرگ در هیچ زمینه ای مغلوب و شکست خورده نیستیم، حتی در جنگ پیروزی از آن ملت ما گردید و دشمنان در تحمیل آن همه خسارات چیزی به دست نیاوردند.

البته اگر همۀ علل و اسباب را در اختیار داشتیم در جنگ به اهداف بلندتر و بالاتری می نگریستیم و می رسیدیم، ولی این بدان معنا نیست که در هدف اصلی خود که همان دفع تجاوز و اثبات صلابت اسلام بود مغلوب خصم شده ایم، هر روز ما در جنگ برکتی داشته ایم که در همۀ صحنه ها از آن بهره جسته ایم. ما انقلابمان را در جنگ به جهان صادر نموده ایم. ما مظلومیت خویش و ستم متجاوزان را در جنگ اثبات نموده ایم. ما در جنگ پرده از چهره تزویر جهان خواران کنار زدیم. ما در جنگ دوستان و دشمنانمان را شناخته ایم. ما در جنگ به این نتیجه رسیده ایم که باید روی پای خودمان بایستیم.» (ر.ک : صحیفه امام، ج 21 ، ص 284-282)

«ما، در جنگ برای یک لحظه هم نادم و پشیمان از عملکرد خود نیستیم. راستی مگر فراموش کرده ایم که ما برای ادای تکلیف جنگیده ایم و نتیجه فرع آن بوده است. ملت ما تا آن روز که احساس کرد که توان و تکلیف جنگ دارد به وظیفۀ خود عمل نمود، و خوشا به حال آنان که تا لحظۀ آخر هم تردید ننمودند، آن ساعتی هم که مصلحت بقای انقلاب را در قبول قطعنامه دید و گردن نهاد، باز به وظیفۀ خود عمل کرده است.

آیا از این که به وظیفه خود عمل کرده است نگران باشد؟... تأخیر در رسیدن به همۀ اهداف دلیل نمی شود که ما از اصول خود عدول کنیم. همه ما مأمور به ادای تکلیف و وظیفه ایم نه مأمور به نتیجه. اگر همۀ انبیا و معصومین ـ علیهم السلام ـ در زمان و مکان خود مکلف به نتیجه بودند، هرگز نمی بایست از فضای بیش تر از توانایی عمل خود فراتر بروند و سخن بگویند و از اهداف کلی و بلند مدتی که هرگز در حیات ظاهری آنان جامۀ عمل نپوشیده است، ذکری به میان آورند. در حالی که به لطف خداوند بزرگ، ملت ما توانسته است در اکثر زمینه هایی که شعار داده است به موفقیت نایل شود... البته معترفیم که در مسیر عمل، موانع زیادی به وجود آمده است که مجبور شده ایم روش ها و تاکتیک ها را عوض نماییم.» (ر.ک : صحیفه امام، ج 21،  ص 285-284)

 برگرفته از " امام خمینی و راهبرد اصالت تکلیف"

 

 

. انتهای پیام /*