مکتب عاشورا و امام خمینی

 حسن کرمی

 در طول تاریخ نهضت های متعددی در مقیاس های مختلف به وقوع پیوسته است که مشابهت‌ های زیادی بین بسیاری از نهضت ها به چشم می ‌خورد.

مطالعه در اهداف، آرمانها، دستاوردها، اقدامات و... نهضت های اسلامی نشان می ‌دهد که تأثیر و تأثر نهضت ها به همدیگر یک اصل مسلم در تاریخ وقوع نهضت های اسلامی است. این تأثیر و تأثر گاهی بسیار ضعیف و کم‌ رنگ و گاهی درحد بسیار عمیق در بین نهضت ها ملاحظه می‌ گردد.

در مقدار و نحوه تأثیر و تأثر نهضت ها علل و عواملی از قبیل: تقارن زمانی - مکانی، تشابه اهداف و آرمانها، مقدار تأثیرپذیری و تأثیرگذاری رهبری نهضت ها و... دخیل هستند؛ بعضی نهضت ها از جهت تأثیرگذاری بر نهضت های دیگر دارای نقاط قوت بسیار بالایی هستند که بعد از گذشت سالیان متمادی همچنان تأثیرگذار بر سایر نهضت هاست.

انقلاب خونبار عاشورا به رهبری امام حسین(ع) و سپاه هفتاد و چند نفری و با آرمان «خرجت لطلب الاصلاح... و اُریدُ أن امر بالمعروف و نهی عن المنکر و اسیر و بسیره جدّی». و شعار «هیهات منّا الذلّه» و دستاورد «خون بر شمشیر پیروز است» درس «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» را به سایر نهضت های اصلاحی اسلامی داده و همچنان درس ‌آموز و تأثیرگذار بر سایر نهضت های اسلامی و حق‌ طلبی و عدالت‌ خواهی است.

در این سوی تاریخ، در پهنه کشور اسلامی - شیعی ایران، انقلابی به رهبری سلاله‌ای از خاندان رهبری قیام کربلا به وقوع پیوست که وجوه تشابه بسیار با هم دارند.

تأثیر و تأثر بین نهضت عاشورا و انقلاب اسلامی ایران را می‌ توان در اهداف و آرمانها، شعارها و سمبل ها و دستاوردهایی مثل احیاء دین و اصلاح گری و عدالت‌ خواهی و... جستجو کرد.

اما عمق این تشابه و تأثیر و تأثر در رهبری این دو نهضت است. امام خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی نه تنها از نهضت و رهبری انقلاب کربلا تأثیر می‌ پذیرد، بلکه محور و مبنای انقلاب اسلامی ایران را نهضت عاشورا قرار داده و رمز پیروزی انقلاب و استقلال آن را قضیه کربلا می ‌داند، و می ‌فرمایند:

«حق پیروز است حق پیروز است منتها ما رمز پیروزی را باید پیدا بکنیم... یکی از رمزهای بزرگی که بالاترین رمز است قضیه سیدالشهداست... اگر ما بخواهیم مملکتمان یک مملکت مستقلی باشد یک مملکت آزادی باشد باید این رمز را حفظ بکنیم.»1

 امام راحل در میزان ارتباط و تشابه انقلاب اسلامی با واقعه کربلا تا آنجا پیش می ‌رود که می‌ فرمایند:

«انقلاب اسلامی ایران پرتوی از عاشورا و انقلاب عظیم الهی آن است.» 2

بی‌تردید بررسی میزان تأثیر و تأثر واقعه کربلا در شکل‌گیری انقلاب اسلامی فرصت بیشتری می‌ خواهد و لزوم بررسی ابعاد گوناگون این ارتباط، نیاز به تحقیقات گسترده دارد، که در این مورد گرچه تحقیقات ارزشمندی صورت گرفته ولی زوایا و ابعاد بررسی شده نشده هم بسیار است.

اینک در سال امام خمینی در حدّ وسع و بضاعت خود به بررسی میزان تأثیر نهضت امام حسین(ع) در انقلاب اسلامی می ‌پردازیم و برای روشن شدن موضوع به نمونه‌ هایی از این تأثیر و تأثر اشاره می ‌نماییم.

جوامع اسلامی از گذشته دچار موانع و نارسایی هایی بوده که کم و بیش درد مشترک و فراگیر اکثر جوامع اسلامی بوده و همین آفات و آسیب ها مانع رشد کیفی نظام اسلامی از گذشته بوده و همچنان نیز دلسوزان اسلام ناب محمدی از وجود همین آفات رنج می ‌برند.

ابا عبدالله این رهبر و امام پرورش ‌یافته در مکتب امیر‌المؤمنین علی(ع) همچون پدرش درد جامعه اسلامی را درک و با بررسی و تدبر در نظام نوپای اسلامی آسیب ها و آفت های آن را شناخت و مسیر انقلاب کربلا را طوری ترسیم نمود که با تمام ابعاد و جوانب از انقلاب کربلا به نفع اصلاح و رفع آسیب ها و آفات جامعه اسلامی بهره‌ برداری کند.

از نظر امام حسین(ع) مهمترین آسیب های جامعه آن روز عبارت بودند از: آسیب های عقیدتی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و اخلاقی. اینک به بررسی اجمالی یک یک آنها می ‌پردازیم:

انحراف عقیدتی که از سقیفه شروع شده بود و سرانجام به تکفیر و انزوای شخصیتهای ارزنده و درجه اول اسلام منتهی گردید و بی ‌لیاقت ها را بر مسند زعامت و حکومت و قضاوت نشاند و قرآن نفهم‌ های حافظ قرآن با تأویل آیات قرآن بر قرآن مجسّم شمشیر کشیدند. همه اینها شاهد بر عدم درک درست از دین و انحراف عقیدتی است که سرانجام این انحراف به حکومت بنی‌امیه این امکان را داد که با تحریف و وضع وضاعان به ترویج اندیشه جبرگرایانه اقدام کند. اندیشه‌ ای که دین را از سرنوشت جامعه جدا کرد، و تقدیر خدا را علت و پشتوانه حکومت غاصبان و شکست صاحبان اصلی حکومت دانست.

اندیشه‌ ای که دین را منحصر در اعمال فردی ـ عبادی کرد. و احکام اجتماعی و سیاسی اسلام را محدود و بی ‌محتوا نمود و افیون صبر و سکوت بر حکومت جور را در دلهای مردم تزریق کرد و دینداران مصلحت ‌اندیش هم از ترس ایمان و دین مردم برنیاوردند و سرانجام اسلام از دخالت در سیاست منع شد و به گوشه خانه‌ ها و مساجد تبعید گردید. و حضور دین در عرصه جامعه و سیاست ممنوع شد، و دیندارانی به وجود آمدند که از دین به ظواهر آن بسنده کرده و سایر ابعاد دین فراموش شد. ابا عبدالله این وضعیت از فهم دین را مغایر با دینداری دانسته و با شعار اصلاح دین و احیای اندیشه دینی نبوی، نگرش و اندیشه دینی عصر خود را بزرگترین آفت عقیدتی عصر خود شناخت.

امام خمینی نیز با تأسی به ابا عبدالله(ع) مهمترین درد و آفت جامعه ایران را در بعد اعتقادی منحصر کردن دین در فردیات و عدم دخالت دین در سیاست دانست. و آفت جدایی دین از سیاست و نگرش تک‌ بعدی به دین را یک نقشه شیطانی دانست که اخیراً به اوج خود رسیده و فرمودند:

«این یک نقشه شیطانی بوده است که از زمان بنی ‌امیه و بنی عباس طرح‌ ریزی شده است و بعد از آن هم هر حکومتی که آمده است، تأیید این امر را کرده است و اخیراً هم که راه شرق و غرب به دولتهای اسلامی باز شد، این امر در اوج خودش قرار گرفت که اسلام یک مسائل شخصی بین بنده و خداست و سیاست از اسلام جداست و نباید مسلمانان در سیاست دخالت کنند.»3

امام با ژرف ‌نگری خاص خود جدایی دین از سیاست و در نتیجه عدم نقش و تأثیر اعتقادات دینی را در مسائل سیاسی ـ اجتماعی اسلام که منجر به ترک قیام برای خدا می ‌شود از مهمترین آسیب های عقیدتی جامعه خود دانسته و اصلاح اندیشه دینی را در سرلوحه کار خود قرار می‌ دهند.

در باب آسیب های سیاسی اجتماعی، حکومت موروثی و نژادی ترجیح قریش بر غیر قریش و مهاجر بر انصار و بی ‌توجهی به لیاقت ها و شایستگی ها در توزیع مدیریت ها و توجه به ارزشهای قومی و نه اسلامی از مهمترین آسیب های جامعه زمان اباعبدالله بود، که منجر به عدم وجود حکومت حق شده بود امام امت نیز از جهت سیاسی ـ اجتماعی یکی از ریشه‌ دارترین آسیب های جامعه اسلامی را نبودِ حکومت حق می ‌دانست و سلطه موروثی و خانوادگی عده‌ای را که با هیچیک از معیارهای پذیرفته شده تطابق نداشت عمده‌ ترین آفت جامعه دانسته و لزوم تشکیل حکومت حق را فلسفه نبوت پیامبران عظام و امامان(ع) می ‌دانست. در این زمینه می ‌فرمایند:

«زندگی سیدالشهداء زندگی حضرت صاحب سلام ‌الله علیه، زندگی همه انبیای عالم، همه انبیا از اول، از آدم تا حالا همه ‌شان این معنا بوده است که در مقابل جور، حکومت عدل را می ‌خواستند درست کنند.»4

و نیز وظیفه توده‌ های آگاه و علماء ملت را قیام لله و تشکیل حکومت حق دانسته و فرمودند:

«توده‌های آگاه وظیفه‌ شناس و دیندار در نهضت متشکل شده، قیام کنند و حکومت اسلامی تشکیل دهند.»5

لذا از نظر امام، حکومت غیر حق آسیب عمده جوامع اسلامی است و حکومتهای استبدادی شاهنشاهی از نظر ایشان نمونه عینی حکومت موروثی است. از همین روست که در تعرض به حکومت رضاخان می ‌فرمایند:

«قیام برای شخص است که یک نفر مازندرانی بی‌سواد را بر یک گروه چندین میلیونی چیره می‌کند که حرث و نسل آنها را دستخوش شهوات خود کند.»6

 

در مورد آسیبهای اقتصادی

بزرگترین آفت اقتصادی جامعه نوپای اسلامی عصر امام حسین(ع) بی ‌عدالتی، افزون ‌طلبی وابستگان به حکومت، بذل و بخشش‌ های بی‌ حد و حصر دستگاه حکومت به افراد دلخواه، تبعیض و ایجاد نظام طبقاتی ناهماهنگ، معیار قرار گرفتن چیزهایی مثل سبقت در اسلام، شرکت در فتوحات خلفاء برای دریافت هبه و غنایم جنگی از دستگاه خلافت باعث نوعی اشرافیت معنوی شد که تکاثر و ثروت ‌اندوزی، رنگ و لعاب اسلامی بخود گرفت و سرانجام این پدیده باعث شد خیل مسلمانان که بعضاً از سرداران و سران اسلام هم بودند عبیدالدنیا شده و از دین غفلت نمایند.

امام خمینی نیز بی ‌عدالتی و فاصله طبقاتی را مهمترین آفت اقتصادی زمان می‌ داند، و جمع شدن سرمایه‌ ها در دست اقلیت جامعه را که از راههای نامشروع و چپاول دیگران کسب کرده‌اند، از علل فقر و مسکنت توده مردم می ‌داند و در تحلیل نظام غلط اقتصادی حکومت چنین می‌ فرماید:

«استعمارگران به دست عمال سیاسی خود که بر مردم مسلط شده‌اند نظامات اقتصادی ظالمانه‌ای را تحمیل کرده‌اند. و بر اثر آن مردم به دو دسته تقسیم شده‌اند، ظالم و مظلوم. در یک طرف صدها میلیون مسلمان گرسنه و محروم از بهداشت و فرهنگ قرار گرفته است و در طرف دیگر اقلیت هایی از افراد ثروتمند و صاحب قدرت سیاسی که عیاش و هرزه گرد و فاسدند. مردم گرسنه و محروم کوشش می ‌کنند که خود را از ظلم حکام غارتگر نجات بدهند تا زندگی بهتری پیدا کنند و این کوشش ادامه دارد. لکن اقلیت های حاکم و دستگاههای حکومتی جائر مانع آنهاست.» 7

یکی دیگر از آسیب‌ هایی که اباعبدالله(ع) آن را شناخت، آسیب ها و آفت های اخلاقی عصر خود بود. جامعه عرب که با ظهور اسلام از اخلاقیات زشت نجات یافته بود و قتل و غارت و برادرکشی به برادری و برابری تبدیل شده بود و زنان که تا قبل از این پست ‌ترین موجودات در جامعه بودند حیات دوباره یافته بودند. و انسان عصر رسول‌الله(ص) با رعایت اصول اخلاقی اسلام به تاج کرمنا مفتخر شده بود، و معنویت در سرتاسر جامعه محسوس بود با بی‌ تدبیری حاکمان نالایق می ‌رفت که در جاهلیت بعد از اسلام غوطه‌ ور شود. و غلبه مجدد هواهای نفسانی بر جامعه اسلامی مستولی گردد. که با اوج گرفتن این انحطاط اخلاقی و ارزشی، حاکمان نالایق بنی‌امیه به انکار وحی و رسالت پرداخته و با عربده‌ های (لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء ولا وحی نزل) سقوط ارزشهای دینی ـ اخلاقی و غلبه هواهای نفسانی را جشن گرفتند.

با دقت و مطالعه در وضعیت اخلاقی و فرهنگی جامعه عصر امام خمینی نیز مشاهده می ‌شود که وضعیت جامعه هیچ تناسبی با اصول و ضوابط اسلامی ندارد. و حکومت طاغوت با مشی فرنگی‌ مآبی و خودباختگی به تخریب ارزشهای اخلاقی پرداخته و با تمام توان در راه فراموش شدن ارزشهای اسلامی قدم بر می ‌دارد و با ایجاد مراکز فحشاء و اشاعه انواع فساد و لهو و لعب ذهن جوانان را از اخلاقیات دور می ‌کند. امام در همین زمینه می ‌فرماید:

«این بود که نیروی انسانی ما را خراب کردند و نگذاشتند رشد بکند... خرابی های مادی جبرانش آسان تر است از خرابی های معنوی.» 8

امام امت دقیقاً همان اهداف بنی‌امیه را که فرموده: بنی‌امیه قصد داشتند اسلام را از بین ببرند. در رژیم شاهنشاهی می ‌بیند و رژیم طاغوت را در تضعیف و از بین بردن ارزشهای اسلامی و اخلاقی دنباله ‌رو بنی ‌امیه می ‌داند و این از آسیب های جدی زمانه امام راحل است که به آن تأکید می‌ کند.

یکی دیگر از تأثیرپذیری های امام خمینی از امام حسین(ع) تأثیرپذیری در اهداف و انگیزه‌ های قیام است، اهداف و انگیزه‌ هایی که دقیقاً در راستای همان آسیب ها و آفت های موجود و برای اصلاح آن پی‌ریزی شده است. اگر سخنان بجامانده از این دو مصلح و احیاگر را بررسی کنیم به وحدت، انگیزه‌ ها و اهداف متعددی دست خواهیم یافت.

اینک به بررسی بعضی از اهداف و انگیزه‌ های امام‌خمینی که متأثر از اهداف امام حسین(ع) است به اختصار اشاره می‌ کنیم.

یکی از اهداف و انگیزه‌ های قیام اباعبدالله(ع) که در گوشه گوشه نهضت خون بارش به چشم می ‌خورد، مسأله امر به معروف و نهی از منکر است. گفتارها و نحوه برخوردهای امام حسین(ع) عمدتاً در باب امر به معروف و نهی از منکر است و قصد روشنگری توده‌های مردم از خلافها و فسادها و منکرهای دستگاه خلافت در سخنان امام حسین(ع) و لزوم اقدام (امر به معروف) برای اصلاح آن بسیار است. در آغازین روزهای قصد خود در کنار قبر جد بزرگوارش می‌ فرماید: «اللهم انی احب المعروف و انکر المنکر»9. و یا در وصیتنامه خود به برادرش محمد حفیفه هدف نهضت را اینچنین بیان می ‌فرماید: «إنّی لم اخرج اشراً و لابطراً و لامفسداً و لاظالماً و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی اُرید ان امر بالمعروف و انهی ان المنکر و اسیر بسیره جدی و ابی علی ابن ابیطالب(ع)10 و یا در سخنانی دیگر از منکرات دستگاه حکومت پرده برمی ‌دارد و لزوم مبارزه برای جلوگیری از منکرات را متذکر می ‌شود و می ‌فرماید: «ان هولاء قد لزمو طاعه الشیطان و ترکوا طاعه الرحمن و اظهر و الفساد و عطّلو الحدود و استأثر و باالفیء و احلوا حرام الله و حرمو حلاله و انا احق ممن غیر.»11

بدرستی که این قوم بجای اطاعت از خداوند از شیطان اطاعت می ‌کنند و فساد را گسترش داده و حدود الهی را تعطیل نمودند. و اموال معصومین را به خود اختصاص داده‌اند و حرام خدا را حلال حلالش را حرام کرده‌اند. و من از آنکه اینچنین است نیکوترم.

اینها نمونه‌ای از افشاگریهای امام(ع) از منکرات دستگاه حکومت و لزوم اقدام برای جلوگیری از انحرافات در جامعه مسلمین است که یکی از اهداف امام(ع) همین مسأله امر به معروف و نهی از منکر است.

امام خمینی نیز یکی از انگیزه‌ های خود را از نهضت، برخورد با منکرات دستگاه حاکم می ‌داند. و شروع به افشاگری ظلم‌ ها و بی‌ عدالتی ‌ها و اسلام‌ ستیزی های دولت می ‌کند. و در یکی از پیامهای خود می ‌فرمایند:

«دستگاه حاکمه ایران به احکام مقدسه اسلام تجاوز کرد و به احکام مسلمه قرآن قصد تجاوز دارد، نوامیس مسلمین در شرف هتک است.»12

و نیز می ‌فرماید: «اگر یک حاکم ظالمی بر مردم مسلط شد علماء ملت، دانشمندان ملت باید استنکار کنند، باید نهی از منکر کنند... وقتی دین خدا را انسان در خطر دید برای خدا باید قیام کند.»13

سخنانی از این قبیل که از امام راحل در پیامها و سخنرانی ها بسیار دیده می‌ شود خود گواه بر این است که از اهداف قیام امام خمینی به تأسی از مولای خود اباعبدالله(ع) یکی امر به معروف و نهی از منکر بوده است. امر به معروف و نهی از منکر که فقط زبانی نیست و لزوم اقدام جدی و عملی را می ‌طلبد.

از اهداف دیگر قیام اباعبدالله(ع) با توجه به شرایط پیش آمده این بود که دستگاه حکومت مصمم شد با زور از امام بیعت بگیرد. امام برای امتناع از بیعت و پذیرش حکومت جور و تن دادن به سازش و سرباز زدن از بیعت با یزید، از مدینه به صورت مخفی خارج می ‌شود و طبیعی است که این خروج شبانه به خاطر این است که به فرموده خود: «انی لا اری الموت الا السعاده و الحیاه مع الظالمین الابرما».14

مسیر شهادت و قیام را بر ذلت و سازش ‌پذیری ترجیح می ‌دهد و به جهانیان درس تن ندادن به ذلت و پذیرفتن مرگ سرخ را می ‌آموزد. و جالب اینکه می‌ فرماید: و مثلی لا یبایع مثله. مثل منی با مثل یزید بیعت نمی‌ کند. و درست همین مورد در شخص امام خمینی مصداق می‌ یابد و ذلت‌ ناپذیری و تن ندادن به حکومت طاغوت را چون حسین(ع) فریاد می ‌زند و می ‌فرماید: خمینی را اگر دار بزنند تفاهم نخواهد کرد.

و با تأسی و تأثیر از سخن اباعبدالله که فرمودند: لو لم یکن فی‌الدنیا ملجأ و لامأوی لما بایعت یزید بن معاویه. قریب به این مضمون می ‌فرماید که اگر در هیچ کشوری به من جای ندهند کشتی تهیه می‌ کنم و بر روی دریاها حرکت کرده و به وظیفه و تکلیف خود عمل می ‌کنم. و سازش ‌ناپذیزی خود را با تعبیر هیهات منّا الذلّه اباعبدالله(ع) به گوش جهانیان می ‌رساند و می‌ فرماید: من اکنون قلب خود را برای سرنیزه ‌های مأمورین شما حاضر کردم ولی برای قبول زورگویی ها و خضوع در مقابل جباری های شما حاضر نخواهم کرد.15

ذلت ‌ناپذیری که از مشخصه‌ های مکتب تشیع است در امام خمینی به اوج خود می ‌رسد و این نشان از تأثیر ویژه فرهنگ هیهات منا الذله اباعبدالله(ع) در امام خمینی است.

انگیزه تشکیل حکومت اسلامی به جهت دعوت مردم کوفه از امام حسین(ع) نیز از اهداف دیگر قیام حسین بن علی(ع) است. عامل دعوت و به دنبال آن تشکیل حکومت اسلامی و فرستادن نماینده خود مسلم بن عقیل و طی مسیر کوفه تا قبل از رویارویی با سپاه حر و نیز احتجاجات آن حضرت با سپاه دشمن در واقعه کربلا، نشانگر این معنی است که تشکیل دولت حقه از جمله اهداف اباعبدالله(ع) است. بدین معنی که در پذیرفتن دعوت کوفیان نوعی گرایش به تشکیل حکومت نهفته است بدین صورت که با همراهی مردم و براندازی حکومت جور، حکومت اسلامی را بنیان نهد. امام امت نیز در مسیر مخالفت با حکومت طاغوت بعد از طی مراحلی از مبارزه و بیدادگری ها که خیزش های مردمی را به دنبال داشت و از طرفی انحرافات و اسلام‌ ستیزهای شاه به حدّی رسید که دیگر قابل تحمل نبود. امام تعویض حکومت و اضمحلال سلطنت را ضروری می ‌بیند و می ‌فرماید:

«از بین رفتن سلطنت ضرورت دارد و هیچ نوع مصالحه‌ای با رژیم فعلی امکان‌ پذیر نیست.»16

و نیز می ‌فرماید:

«ما برای اینکه وحدت امت اسلام را تأمین کنیم، برای اینکه وطن اسلام را از تصرف و نفوذ استعمارگران و دولتهای دست ‌نشانده آنها خارج و آزاد کنیم راهی نداریم جز اینکه تشکیل حکومت بدهیم.»17

به هر حال از جمله اهداف قیام امام خمینی به تأسی از سلف خود اباعبدالله تشکیل حکومت اسلامی است و در این مسیر، خواست و اراده مردم، نقش اساسی را در انگیزش اباعبدالله(ع) و امام خمینی در تشکیل حکومت اسلامی دارد.

از انگیزه‌ های دیگر اباعبدالله(ع) در قیام خود که می ‌توان گفت مهمترین و اصلی ‌ترین هدف قیام بود، مسأله تکلیف‌گرایی بود. انگیزه‌ای که با تحلیل‌ های عقلانی شاید نتوان به عمق آن دست یافت و فقط عشق است که تکلیف به گردن شخص می ‌گذارد، آنگاه رضایت الهی و قرب معبود را به عنوان مهمترین تکلیف و وظیفه در مسیر انسان می‌ گذارد.

اباعبدالله(ع) در آغازین لحظه تصمیم به حرکت در کنار قبر رسول‌الله(ص) بعد از راز و نیاز از خداوند می‌ خواهد که رضای خود و رسولش را برای او اختیار کند و آخرین سخنش هم درگودال قتلگاه که فرمود: صبراً علی قضائک یا رب... گواه به ادای تکلیف و پیروی از قضاء الهی است. و آنگاه به عمق این مسأله پی می ‌بریم که در جواب برادرش که گفت: پس چرا زنان و فرزندان را با خود همراه کرده‌ای؟ پاسخ را از زبان پیامبر دادند که فرمودند: و قد شاء الله ان یراهنّ سبابا. خداوند خواسته آنان را اسیر ببیند.

تکلیف‌ گرایی اباعبدالله(ع) انگیزه‌ای مافوق همه اهداف و انگیزه‌ های قیام کربلاست که به ارث رسیده از پدر بزرگوارش امام علی بن ابیطالب(ع) که با جمله «امّا والذی فلق الحبّه و براء النسمّه و لولا حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر و ما اخذا... علی العلما ان لا یغارو علی کظه ظالم و لالغب مظلوم...»18 تکلیف‌ گرایی را مبنای پذیرش حکومت می‌ داند و اباعبدالله(ع) تکلیف‌ گرایی را در فرزند دیگری از این خاندان یعنی خمینی کبیر به ودیعه می‌ گذارد تا جهان بشریت به عمق معارف و معنویات عالیه آنان پی برد.

بنیانگذار جمهوری اسلامی با تکیه بر پشتوانه قوی تکلیف‌ گرایی در جهان ‌بینی اسلامی و ارزش والای آن می ‌فرمایند:

«ما بنا داریم به تکلیف عمل کنیم ما مکلفیم که با ظلم مقابله کنیم، ...ما مکلفیم از طرف خدای تبارک و تعالی که با ظلم مقابله کنیم.»19

و نیز می ‌فرماید:

«همه ما، همه مسلمین، همه علماء، همه روشنفکرها، همه سیاسیون، ـ هر کس هست ـ تکلیف شرعی الهی‌اش این است که با این مخالفت کند هر کس مخالفت نکند، برخلاف تکلیف شرعی الهی عمل کرده.»20

و همین انگیزه تکلیف‌ گرایی است که امام روزی تکلیف را در تدریس و نوشتن ولایت‌ فقیه یا کشف ‌الاسرار می ‌کند و روزی غربت و دوری از وطن را بر می‌ گزیند و به تبعید می ‌رود و دیگر روز حکم به جهاد می ‌کند و روزی دیگر قطعنامه صلح را می ‌پذیرد. چرا که معتقد است تکلیف، مشخص‌کننده مسیر است و درهر صورت انسان تکلیف ‌گرا پیروز است. و لذا می ‌فرمایند:

«نباید نگران باشیم که مبادا شکست بخوریم، باید نگران باشیم که مبادا به تکلیف عمل نکنیم. نگرانی از خود ماست. اگر ما به تکالیفی که خدای تبارک و تعالی برای ما تعیین فرموده است عمل بکنیم باکی از این نداریم که شکست بخوریم... و اگر به تکالیف خودمان عمل نکنیم شکست خورده هستیم.»21

تأثیرپذیری امام خمینی از مکتب عاشورا بیش از آن است که بتوان در یک مقاله یا گفتار به مصادیق آن پرداخت. چرا که امام در لحظه لحظه نهضت خودش ـ چه قبل و چه بعد از آن ـ مُلهم از مکتب عاشورا بوده‌اند.

پی‌ریزی اسلام ناب محمدی(ص) در مقابل اسلام آمریکایی با الهام از سخن امام حسین(ع) در مورد اسلام اموی که فرمودند: و علی الاسلام السلام...، مبارزه با تحریف اسلام و اصلاح ‌گری، انجام تکلیف سیاسی الهی، بهره‌ برداری از معنویت عاشورایی در دوران دفاع مقدس، سازش ‌ناپذیری و قاطعیت در مبارزه، افشاء و به دنبال آن رسوایی مدعیان دروغین اسلام، انتخاب شعارهای عاشورایی و ایام متعلق به آن و حتی انتخاب رمز عملیات ها، اخلاص و عرفان و فداکاری در راه حفظ اسلام... همه و همه نمونه‌ هایی است که امام خمینی به نوعی متأثر از مکتب عاشوراست و رد پای نهضت اباعبدالله(ع) در موضع‌ گیری ها و سخنرانی ها و اعلامیه‌ ها و عملکردها به وضوح قابل درک است.

 

پی‌نوشتها:

1. صحیفه امام، ج 11، ص 97.

2. صحیفه امام، ج 17، ص 482.

3. صحیفه امام، ج 16، ص 388.

4. صحیفه امام، ج 21، ص 4.

5. امام خمینی، ولایت فقیه، ص 128.

6. صحیفه امام، ج 1، ص 2.

7. امام خمینی، ولایت فقیه، ص 37.

8. صحیفه امام، ج 8، ص 22ـ 23.

9. بحارالانوار، ج 44، ص 328.

10. همان، ص 329.

11. همان، ص 382.

12. صحیفه امام، ج 1، ص 153.

13. صحیفه امام، ج 5، ص 162 و ج 8، ص 11.

14. تحف ‌العقول، ص 245.

15. صحیفه امام، ج 1، ص 179.

16. همان، ج 5، ص 156.

17. ولایت فقیه، ص 36.

18. نهج‌البلاغه، خطبه 3.

19. صحیفه امام، ج 12، ص 322.

20. همان، ج 5، ص 165.

21. همان، ج 15، ص 70.

 

 

منبع: حضور، ش 66، ص 87.

. انتهای پیام /*