حضرت آیت الله سید محمدحسن مرعشی(دام ظله العالی)

 

س: اصولاً تعریف احیای تفکر دینی چیست؟

 ج: با آشنایی به افکار حضرت امام(س) و عمقی که در اندیشه های معظم له وجود دارد بسیار عاجزیم که بتوانیم نظرات ایشان را کاملاً تشریح کنیم ولی در حدّی که در توان ما هست و درک ما ایجاب می کند، مطالبی را خدمت شما عرض می کنم.

امروزه مسأله احیای اندیشه های اسلامی، نه فقط در جامعۀ ما بلکه در کشورهای اسلامی دیگر نیز توسط عده ای از اندیشمندان مطرح شده است و نظرات و دیدگاههای مختلفی در ارتباط با این موضوع ارائه داده اند، چنانکه اگر به گذشته مراجعه کنیم، در کلمات بسیاری از اندیشمندان اسلامی و علمای بزرگ اسلام، این مسأله مورد بحث قرار گرفته است.

امّا آنچه به طور خلاصه می توان در اینجا مورد بحث قرار داد این است که: احیای اسلام در هر زمانی شرایط خاصّ خود را دارد و می تواند ابعاد مختلف و گوناگونی در دنیای معاصر و جهان کنونی داشته باشد. زیرا مسائلی که در دنیای معاصر مطرح است بسیار پیچیده است که برای پاسخ دادن به آنها باید از اندیشمندان، محققین و پژوهشگران استفاده شود، باید موضوعات کاملاً مطرح شود و فقها و صاحب نظران بر اساس اجتهاد و استنباط که از خصوصیات مذهب شیعه است، به مشکلات پاسخ دهند.

از اینجا می توان به زنده کردن اندیشه های اسلامی رسید. البته نکته ای که در اینجا می خواهم عرض کنم این است که کلمۀ «احیاء» نمی تواند مسأله را کاملاً روشن و مشکل ما را حل کند، زیرا معنایی که از این کلمه در ذهن می آید و متبادر از آن است این است که یک چیزهایی بوده که از بین رفته و ما مجدداً می خواهیم آنها را زنده کنیم، ولی مسأله به اینجا ختم نمی شود، زیرا مسائل جدیدی در دنیا مطرح است  که اصلاً در گذشته مطرح نبوده است، در حقیقت احتیاج به «ابداع» دارد نه «احیاء»؛ یعنی چیزهایی را باید از راه اجتهاد به دست آورد و بر اساس اصول کلّی اسلام به آنها پاسخ داد. لذا کار علما و محققین در این زمینه بسیار سخت و دشوار است که بتوانند به مسائل مستحدثه و آنچه تاکنون نبوده و اکنون در دنیا مطرح است پاسخ دهند.

 س: گاهی ممکن است به یک مصلحی از باب حرکت و قیام اجتماعی که انجام می دهد و منجر به بروز نتایجی می شود نگاه کرد و از این باب حضرت امام(س) از طریق انقلاب و حرکتی که در ایران انجام دادند روح تازه ای در جامعۀ اسلامی دمیدند. گاهی گفته می شود که اصلاً یک نوع زاویۀ دید و نظریه و تئوری جدیدی را کسی مطرح کرده باشد که آن تئوری پایۀ یک حرکت و تحول در عرصۀ اندیشه و فکر باشد و یا ممکن است فردی حتی حرف جدیدی نیز نزده باشد، امّا نوعی تلفیق و ترکیب از مطالب مجزا و جدای از هم، فراهم کرده و آنها را در یک هیأت کامله ای قرار داده و با این کار هویت جدیدی پیدا می شود.

حال کدام یک از این وجوه دربارۀ امام(س) صادق بوده است؟ آیا ایشان در تفکر دینی و فقهی و در باب حکومت و... صاحب نظر و دیدگاه تازه ای بود که این امور را به همراه داشت یا ایشان وجه عرفانی، فقهی، فلسفی و وجوه مختلف از معارف دینی را که معمولاً به طور مجزا در افراد مختلف بود، یک هیأت کاملی به اینها داد و جامعیت این ابعاد در امام(س) مظهر احیاگری بود یا این که بیشتر از باب نتیجۀ یک اقدام اجتماعی سیاسی، اصل مبارزه و حرکتی را که موفق شد، به عنوان احیاگری حساب کنیم و یا تلفیقی از این امور را در نظر بگیریم؟ نظر حضرتعالی در این باره چیست؟

ج: ما می دانیم که حضرت امام(س) دارای ابعاد وجودی گوناگون بودند؛ فقیه، اصولی، فیلسوف، عارف و... با توجه به ابعاد مختلفی که در وجود ایشان بود، قطعاً تمام اینها در رسیدن ایشان به هدف مؤثّر بوده است، ولی آن چه من بدان اشاره کردم هماهنگی بین افکار ایشان با نظام سیاسی دنیای معاصر است.

حضرت امام(س) از تمام ابعاد وجودی خود استفاده کردند و در عین حال ویژگی بارز ایشان این بود که با جهان امروز آشنایی کامل داشتند و بر اساس این شناخت توانستند حکومتی را به وجود آورند که با حفظ صبغۀ اسلامی، از نظر صبغۀ سیاسی روز نیزهماهنگی داشته باشد؛ لذا دستور دادند که قانون اساسی تدوین و قوای سه گانه تشکیل شود که اینها روشهایی سیاسی است که در دنیای کنونی مطرح می باشد.

ایشان مسألۀ تفکیک قوا و نظام قانونمندی را پذیرفت در حالی که به خوبی می توانست دستور دهد که مردم در مسائل مبتلا به خود به کتابهای فقهی مراجعه کنند یا قضات احکام را از کتب فقهی استنباط کنند یا قضات مجتهد جامع الشرایط در قوۀ قضائیه مشغول کار شوند و بر اساس اجتهاد عمل کنند، امّا از آنجا که امام(س) کاملاً به لزوم «وحدت رویّۀ قضایی»[1] آگاه بود و این امر مستلزم آن است که قانون در اختیار قاضی باشد و او مکلف باشد که بر اساس قانون عمل کند، لذا ایشان دستور دادند که قوانین خاصی برای قضات طبق قوانین شرع زیر نظر مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان تصویب شود و قضات مکلف باشند طبق آن عمل کنند نه بر اساس اجتهاد خویش.

بر این اساس لذا در اصل167 قانون اساسی آمده است که قضات مکلف اند حکم هر قضیه را در قوانین مدوّن بیابند و اگر قانون نبود به منابع فقهی، مراجعه و به فتوای معتبر عمل کنند که مراجعه به منابع فقهی در طول قانون قرار دارد یعنی تقدّم را برای قانون قائل شدند که نظام دنیای امروز نیز بر همین اساس است، با این که فتوای فقهی خود حضرت امام(س) این است که قاضی باید مجتهد جامع الشرایط باشد امّا درنظام حکومتی، فرمودند: «قاضی مکلف است بر اساس قانون عمل کند نه اجتهاد».

این روش، هم جنبۀ شرعی دارد و هم جنبۀ سیاسی. از نظر شرعی، یک قانونی است که پس از تصویب مجلس شورای اسلامی برای بررسی به شورای نگهبان ارجاع می شود و فقها و حقوقدانان شورای نگهبان مسایل را بررسی می کنند، چنانچه تشخیص دادند که مغایرتی با موازین شرعی ندارد آن را تأیید می کنند و به صورت قانون به دولت ابلاغ می شود و چنانچه اشکالی داشته باشد آن را به مجلس شورای اسلامی تذکر می دهند تا رفع شود.

از نظر سیاسی نیز وحدت رویۀ قضایی حفظ شده و امنیّت قضایی به وجود آمده است. در این صورت، آرای متشتّت و مختلفی که فقها و مجتهدین ممکن است داشته باشند وجود نخواهد داشت. به نظر بنده این بعد بینش امام(س) از نظر مسائل سیاسی برای انقلاب بسیار مهم بود چنانکه اگر غیر از این بود نمی توانستیم نظامی هماهنگ در مسائل قضایی داشته باشیم، در نتیجه هرج و مرج قضایی به وجود می آمد.

مسألۀ دیگر، توجه حضرت امام(س) به آرای مردم بود. امروز در دنیا مسألۀ حاکمیت مردم بر مردم یا حکومت دموکراسی مطرح است. امام(س) می توانست از نظر فقهی یک حاکمیت اسلامی به وجود آورد، زیرا ایشان معتقد به «ولایت مطلقۀ فقیه» بوده و اختیارات گسترده ای را برای فقیه جامع الشرایط قائل بودند و می توانستند شخصاً حکومتی به وجود آورند و مردم را مکلف کنند که تسلیم و مطیع حکومت باشند و رأی آنها را نادیده بگیرند. اما امام(س) هرگز این کار را نکرد.

ایشان در عین حال که قائل به ولایت مطلقه فقیه بود و اعتقاد داشت که فقیه عادل از طرف امام زمان(عج) نیابت عامّه دارد و کلیّۀ اختیاراتی که امام و پیامبر(صلی الله علیه و اله) دارد به فقیه جامع الشرایط واگذار می شود، ملاحظه نمودند که احترام گذاشتن به رأی مردم با این اصل منافاتی ندارد، لذا فرمودند مردم نیز بیایند و نظر خود را ابراز کنند. ایشان به مردم حق دادند که در ادارۀ کشور تصمیم بگیرند و با رأی خود رئیس جمهور را تعیین کنند، با این که خودشان می توانستند با استفاده از اختیاراتی که دارند رئیس جمهور تعیین کنند، چنان که «شورای انقلاب» را تشکیل دادند.

ایشان چنین عمل کردند تا دنیای امروز ما را مورد اشکال قرار ندهد و نگوید شما یک نظام تحمیلی به وجود آوردید. هیچ لزومی ندارد ما خود را متهم کنیم که نظام جمهوری اسلامی یک نظام تحمیلی است، لذا در عین حال که «ولایت مطلقه فقیه» کار خود را انجام می دهد و به نظام شرعیت می دهد، مردم نیز تکلیف دارند در انتخابات شرکت کنند، رأی دهند، خبرگان تعیین کنند، رئیس جمهور انتخاب کنند و حکومتی منسجم به وجود آورند تا هم رأی آنها در آن دخالت داشته باشد و هم شرعیت آن متحقّق شود.

دید حضرت امام(س) بسیار باز و وسیع بود و با مسائل دنیا کاملاً آگاهی داشتند و می دانستند چگونه می توانند تلفیقی از یک حکومت اسلامی که با جهان معاصر هماهنگ باشد به وجود آورند.

 س: در مطلبی که حضرتعالی فرمودید دو ملاحظه منظور است؛ یکی اینکه بگوییم حضرت امام(س) با ملاحظۀ شرایط روز و نوعی محدودیت که از باب انتظارات بین المللی وجود داشت نخواستند به گونه ای عمل شود که با انتظارات بین المللی مغایرت داشته باشد و از این جهت، به رأی مردم احترام قائل شدند و دوّم این که ممکن است صرف نظر از آن محدودیت، در خود سیستم دستگاه سیاسی منبعث از اسلام، توجه و عنایت به آرای مردم را ملحوظ می دیدند. آیا عنایت به آرای مردم ملاحظۀ شرایط روز و بین المللی بود یا این اصل را به طور ریشه ای تر از ساختار تفکر سیاسی اسلام می توان استنباط کرد؟ 

 ج: هر دو جهت از نظر حضرت امام(س) مورد عنایت و توجه بودند، زیرا از نظر اسلام مردم در تشکیل حکومت اسلامی مانند فقها، مکلف اند دخالت نمایند، و در اداره  آن نیز لازم است مشارکت داشته باشند، و در ساختار سیاسی اسلام مردم نقش تعیین کننده و سرنوشت سازی را دارند، و بدون دخالت آنان حکومت که مبتنی و متکی بر قدرت مردم است متحقق نمی شود، چنانکه حضرت علی(علیهم السلام) در نهج البلاغه می فرماید: «لولا حضورالحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ الله علی العلماء الایقاروا علی کظة ظالم ولا سَغَبِ مظلوم لا لقیت حبلها علی غاربها و لسقیتُ آخرها بکاس اولها.»

زیرا آن حضرت مسؤلیت خود را در پذیرش خلافت مبتنی بر اراده ملت و همکاری آنان قرار داده است و از طرف دیگر خود را نیز از طرف خداوند مسئول دانسته و بر اساس این دو امر حکومت را پذیرفتند.

س: مسألۀ عدالت و ظلم ستیزی را در تاریخ اسلام عموماً و شیعه خصوصاً همواره داشته ایم و یکی از افتخارات مهم شیعه تداوم روند ظلم ستیزی بوده است، امّا این عدالت در ادبیات حضرت امام(س) به عنوان نوعی فقرستیزی مطرح بود و پدیدۀ استثمار را به طور جدّی مصداق بارزی از آن ظلم عامّی که شیعه با آن مخالف بود، می دانست. این مطلب در گذشته کمتر مطرح شده بود، و حتی در زمان خود امام(س) نیز شاهد بودیم که بعضی از افراد فکر می کردند که اینگونه برداشت ها از غیر اسلام گرفته شده است که حضرت امام(س) صریحاً در برابر آنها موضع گیری کردند.

حضرت عالی در این قلمرو دربارۀ مواردی که حضرت امام(س) استنباط هایی داشتند که با نوآوری نسبت به روند گذشته همراه بود، مطلبی را بفرمایید؟ در بُعد فقرستیزی و جنگ فقر و غنی، آیا یک نگرش تازه ای نسبت به سنت گذشتۀ علمای اسلام در بینش حضرت امام(س) می توان دید یا نه؟

 ج: ظلم ستیزی از نظر اسلام یک مفهوم عام دارد، و از منابع معتبر اسلامی استفاده می شود که ظلم با اشکال مختلف آن باید از جامعه زدوده شود، خواه به شکل فقر و غنا بوده باشد، و خواه به شکل استثمار و استعمار. همانطوری که خود حضرت امام(س) فرمودند این مطلب از منابع اصیل اسلامی از قبیل قرآن کریم و نهج البلاغه به دست می آید و همانگونه که اشاره فرمودید در مکتب تشیع مبارزه با ظلم و ستم در طول تاریخ وجود داشته است، و سرلوحه کلیه مبارزات از جنگ جمل و صفین تا کربلا و نهضت حضرت ابی عبدالله الحسین(علیه السلام) و علویان در برابر حکام جور، خلفای بنی امیه و بنی العباس، ظلم ستیزی و احقاق حقوق مظلومین و ایجاد عدالت در جوامع بشری بوده است.

بنابراین حضرت امام(س) نه تنها از نظر تفکر سیاسی، فکر سیاسی شیعه بلکه اسلام را احیاء فرمود، بلکه از نظر عملی توانست آن را به اثبات رساند.

امّا دربارۀ نوآوریهای حضرت امام(س) باید عرض کنم که ایشان توانست نظامی را به وجود آورد که بتواند با مقتضیات زمان معاصر هماهنگ بوده، و با ویژگیهای خاص خود بتواند در صحنه های جهانی پیروز گردد و در برابر هر گونه التقاط و انحراف که با اصول و مبانی اسلامی سازگار نیست ایستادگی نماید. این نوآوری در جهان معاصر کلیه سیاستمداران دنیا را تحت تأثیر قرار داد و بینش آنان را درباره اسلام به طور کامل تغییر داد و این امر را می توان یکی از معجزه های قرن به حساب آورد.

 س: مسألۀ دیگر دربارۀ نقش زنان در جامعه است. در گذشته محدودیت های بسیاری را برای زنها در جوامع اسلامی داشتیم، ولی در حرکت حضرت امام(س) یک نگرش خاص را مشاهده کردیم، از این نظر فکر می کنید حضرت امام(س) چه تأثیری داشتند؟ 

 ج: این مسأله از دو جهت باید بررسی شود. یکی از جهت این که ما می خواهیم به زن شخصیت بدهیم و دیگر این که مثلاً زنها در خانه های خود بمانند، تحصیل نکنند، درس نخوانند، و از جامعه طرد شوند.

حضرت امام(س) به مسألۀ دوم یعنی طرد زنها از اجتماع معتقد نبودند و عملاً نیز با شرکت دادن زنان در انقلاب این را نشان دادند، و حتّی در امر انتخابات؛ با این که در زمان طاغوت که زنها می خواستند به مجلس بروند حضرت امام(س) مخالفت نمودند و سرّ آن را نیز خود ایشان ذکر کرده و فرمودند: اینکه می گوییم زنها نباید به مجلس بروند، ما مخالف نیستیم که زنها حق رأی دادن و انتخاب شدن داشته باشند و به مجلس بروند لیکن چون مجلس یک مجلس شورای اسلامی نیست، رفتن زنها در مجلس غیر اسلامی برای اسلام خطرناک است، لذا ما مخالفیم.

امّا اگر مجلسی از نظر موازین شرعی به وظیفۀ خود عمل کند و قوانین آن زیر نظر چند مجتهد مورد تأیید قرار گیرد، در این صورت شرکت زنان در چنین مجلسی ممنوع نیست. اگر زنی شخصیت و قداست داشته باشد و بتواند در مسائل اظهار نظر کند چرا از شخصیت و فکر او استفاده نکنیم؟ ما نمی خواهیم بگوییم که زنها شخصیت انسانی و حق انتخاب شدن ندارند، لذا حضرت امام(س) به زنها اجازه داد که تحصیل کنند و در مسائل سیاسی کشور نیز حق مشارکت داشته باشند و این نیز یکی از نوآوریهای حضرت امام(س) بود که شاید بسیاری از افراد با این امر موافق نبودند و شاید تا الآن هم موافق نباشند، اینها بر اساس نظرات خودشان می گویند: زن حق درس خواندن و یادگرفتن و نوشتن ندارد. چنانکه اگر گاهی دیده می شد که زنی مجتهد است و کتابی نوشته، بعضی می گفتند: این زن از کجا یاد گرفته که بخواند و بنویسد، زن که حق خواندن و نوشتن ندارد! لذا سواد اکثر دخترها در این حدّ بود که چند آیه از قرآن می دانستند و بیشتر آنها از خواندن و نوشتن فارسی نیز عاجز بودند. ولی امام(س) اینها را منع نکرد.

البته باید شخصیت زنها حفظ شود و نباید عروسک و وسیلۀ چشم چرانی مردها و مورد سوء استفادۀ عیاشان و شهوترانان باشند، این امور شخصیت زنها را لکه دار کرده و از بین می برد. زنها باید از آزادی که اسلام به آنها داده است قدردانی کرده و شخصیت خود را حفظ کنند و اگر بخواهند از این آزادی سوء استفاده کنند قطعاً باید جلوی آن را گرفت. وقوع در مفاسد شدیداً از نظر اسلام محکوم است و نباید کاری کرد که زنها بی حیثیّت شوند.

به نظر بنده در این جهت نیز دولت موظّف است که مراکز تحصیلی، دانشگاهها و بیمارستانهای جدا و مجزّا برای زنها فراهم کند. در دانشگاهها باید پسران و دختران از هم جدا شوند در غیر این صورت، عده ای از این آزادیها سوء استفاده می کنند که باید جلوی آن را از راههای مختلف گرفت. اگر زنها لیاقت و کاردانی خود را نشان دهند حتی قبول مسئولیت های اجرایی نیز هیچ منعی ندارد، ولی از این آزادی ها سوء استفاده نباید شود.

در نظام قضائی ما نیز که یک نظام قضائی قانونی است نه فقاهتی، فقها نگفته اند که قاضی نمی تواند زن باشد. اگر گفته اند که قاضی نمی تواند زن باشد، منظورشان «قضای اجتهادی» است ولی وقتی به کسی بگویند باید طبق قانون عمل کنی این امر برای زنان ممنوع نیست، ولی در عین حال اگر یک قاضی می خواهد قضاوت کند باید کاملاً به پیامدهای آن توجه نماید و شخصیت خود را حفظ کند.

 س: نظر حضرتعالی در بارۀ نقش حضرت امام(س) در ایجاد وحدت امت اسلامی و روند اصلاحی ایشان در منازعات و درگیریهایی که دشمنان در طول تاریخ بین شیعه و سنی ایجاد کرده بودند چیست؟

 ج: این نیز یکی از مسائلی است که می بایست در جهان اسلام مطرح شود و ریشۀ تاریخی هم دارد. اصولاً مکتب تشیع می خواهد با تمام برادران مسلمان خود وحدت داشته باشد. دلیل این مطلب همان روش حضرت امیر المؤمنین(علیه السلام) است.

وقتی بعد از وفات پیامبر(صلی الله  علیه  وآله) سقیفه تشکیل و خلیفه تعیین شد، حضرت علی(علیه السلام) مطابق آنچه در نهج البلاغه نقل شده است می  فرمایند: «و طفقتُ ارتِئی بین ان أصول بید جزاء اَو اصبر علی طخیة عمیاء فرأیت ان  الصبر علی هاتی احجی فصبرت و فی  العین قذی و فی  الخلق شجی». من دیدم صبر خردمندانه تر است و باید همکاری کرد؛ زیرا مسألۀ «جهان اسلام» در مقابل «کفر» مطرح است، لذا حضرت علی(علیه السلام) از حقّ خود صرف نظر کرد و با خلفاء همکاری کرد، ولی با این وصف که هدف ایشان از این امر مهّم همکاری و وحدت جهان اسلام بود، دنیا با او نساخت.

ائمه معصومین(صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین) نیز علی رغم فشارهایی که بر آن ذوات مقدس وارد می کردند و ظلم هایی که نسبت به آنها روا می داشتند همین روش را دنبال کردند. لذا در مقابل خلفاء ایستادگی نکرده و سعی می کردند وحدت و هماهنگی در جهان اسلام حفظ شود.

در آن زمان گاهی دیده می شد که بعضی از شیعیان تندروی می کردند، در مسجد می نشستند، خلفاء را لعن می کردند، چنان که شیخ صدوق(قدس سره) در کتاب اعتقادات خود روایتی را از امام صادق(علیه السلام) در این مورد چنین نقل می کند: وقتی به حضرت امام صادق(علیه السلام) اطلاع دادند که یکی از شیعیان شما این کار را انجام داده است، حضرت فرمودند: خدا او را لعنت کند، او برای ما لعنت می خرد. او خلفاء را لعن می کند و آنها نیز متقابلاً ما را لعن می کنند.

در نهج البلاغه نیز حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرمایند: «شما هرگز سبّاب نباشید و دیگران را سب نکنید». دربارۀ هر شخصی که می خواهید نظر دهید بگویید او این کارها و اعمال را انجام داده، آنها خودشان می فهمند که اگر کارهای او درست است تأیید کنند و در غیر این صورت تقبیح نمایند. به هر حال شما منطقی برخورد کنید و بگویید فلان شخص چه کاره بوده است، به جای آن که فحّاشی کنید. حتی در جنگ صفین که بعضی معاویه را لعن می کردند، با این که معاویه بسیار خبیث بود و شقّ عصای مسلمین کرد و اولین کسی بود که در جهان اسلام بین مسلمانان جنگ را به وجود آورد و همۀ فتنه ها کار او بوده و باعث شکست اسلام شد، با این وجود حضرت(علیه السلام) فرمودند که او را لعن نکنید بلکه بگویید چه کار کرده است، آن گاه خود مردم او را می شناسند.

«تقیّه» از نظر شیعه واجب است و کاری که بعضی از اشخاص جاهل انجام می دهند و جلساتی تشکیل داده و حرفهای نادرستی می گویند، اینها اصولاً با روش تقیّه ای که مذهب برای حفظ وحدت اسلام داشته، ناسازگار است.

بنابراین حضرت امام(س) بر اساس بینشی که نسبت به جهان اسلام داشت و بسیاری از مسلمین نظیر مرحوم کاشف الغطاء(قدس سره) و مرحوم سید عبدالحسین شرف الدین صاحب «المراجعات» نیز نظرشان همین بود. امروزه با این تندروی هایی که بعضی از جهّال دارند نمی توان به وحدت جهان اسلام دست یافت، بلکه باید همان روش امام(س) را دنبال کرد.

اکنون متأسفانه به اندازه ای بین مسلمانها تشتّت و اختلاف هست که انسان از تحقق وحدت جهان اسلام که هدف رهبران ما، مخصوصاً حضرت امام(س) بوده است، مأیوس می شود.

یک چیزهایی از قدیم بوده و دشمنی ها و عداوتهایی به وجود آمده و این سوء تفاهم ها و اختلافات به اسلام بسیار لطمه می زند. با این که وقتی من به صورت تطبیقی روی منابع اسلامی اعم از شیعه و سنی مطالعه می کنم، می بینم از نظر منابع دینی و فقهی، بسیار به هم نزدیک هستیم. قرآن کریم که یکی از مهمترین منابع اسلامی است از آنِ همه است. در بارۀ سنت و احادیث نیز، گرچه روایات، بیشتر از امام باقر یا امام صادق(علیهما السلام) می باشد، ولی بیشتر روایات این دو بزرگوار و سایر امامان، از جدّ بزرگوارشان پیامبر(صلی الله علیه و اله) نقل شده و این روایات در کتب اهل سنت از طریق اهل سنت نقل شده است.

با وجود وحدتی که از نظر منابع فقهی بین ما و اهل تسنن هست، من تعجب می کنم این سیاست منحوسی که بر مسلمانان در گذشته حاکم بوده، چقدر مسلمانها را از یکدیگر جدا کرده در حالی که حضرت امام(س) به این نکات کاملاً توجّه داشتند.

 س: جنابعالی نقش حضرت امام(س) در معرفی اسلام از نظر تشکیل حکومت و اداره امور در دنیای معاصر را چگونه تحلیل و ارزیابی می کنید؟

ج: لازم می دانم قبل از پرداختن به این مسأله، مقدمه ای را عرض کنم و آن این است که حکومتها در گذشته کاملاً با حکومتهای کنونی متفاوت بودند، زیرا آنها از نظر سیاسی با مسائل پیچیده جهان معاصر، دست به گریبان نبوده اند و علت این امر آن بوده است که کشورها در آن زمان از یکدیگر فاصله داشتند و هر یک با سنتها و روشهای خاص خود عمل می کردند و می توانستند براساس عادات، اخلاق و رسوم متداول خود رفتار نمایند و هر کشوری می توانست دارای قوانین، مقررات و تشکیلاتی باشد که کاملاً با کشورهای دیگر متفاوت باشد و این روش همچنان ادامه یافت تا این که اسلام ظهور کرد و بر بخش وسیعی از دنیای آن روز مسلّط گشت و بین مردم روابطی براساس دین برقرار کرد و همه ملتها را با اشکال مختلف و گوناگونی که داشتند زیر پرچم اسلام گرد آورد و ارزشها را براساس دین و نه ملیت بنا نهاد چنان که در قرآن مجید می فرماید: (و کذلک جعلناه شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقاکم) و پیامبراکرم(صلی الله علیه و اله) می فرمود: «لا فخر لعربی علی عجمی و لا  لعجمی علی عربی الا بالتقوی»

و پایه و اساس حکومتها را که حول ملیت و ناسیونالیسم می چرخد دگرگون ساخت و دین را محور کلیه روابط اجتماعی و سیاسی و کتاب و سنت را مرجع احکام و قضا و داوری بین مردم قرار داد. به این ترتیب فقها  بر اساس اجتهاد و استنباط خود از کتاب و سنت، عمل می کردند و مردم را به اصول و فروع دین هدایت و ارشاد می نمودند و این روش همچنان ادامه یافت تا آنکه تحولی نو در دنیای معاصر به وجود آمد. 

دنیای معاصر با افکار و ایدئولوژیهای مختلف با چهره های گوناگونی خودنمایی کرد و به دو بلوک شرق و غرب با دو نظام متفاوت و گوناگون مبدل گردید؛ نظام سرمایه داری از یک طرف و نظام کمونیستی و سوسیالیستی از طرف دیگر به مبارزه و معارضه با یکدیگر به پا خواستند. پیدایش این دو نظام در افکار و اندیشه های مسلمانان ریشه دواند، عده ای طرفدار نظام سرمایه داری گردیدند و از طرف دیگر در دنیای معاصر سازمانهای بین المللی و حقوق بشر پدیدار گردید و حاکمیت بسیار قوی و نیرومندی را در کلیه کشورهای تابعه به دست آورند و کشورهای اسلامی در جرگه سازمانهای مزبور درآمدند و خود را موظف و مکلف به انجام کنوانسیونها و مقررات آنها گردانیدند و به این ترتیب هر کشوری ناچار گردید به مقررات آنها عمل کند و در صورت تخلف، مواجه با تحریم ها و محکومیت های بین المللی گردیده و از جامعه بین المللی منزوی شود، در چنین مقطعی از تاریخ، حضرت امام خمینی(س) نهضت خود را آغاز کرد و با مقاومت های خاص خود در برابر مشکلات ایستادگی کرد تا آن که با توفیقات الهی انقلاب به پیروزی رسید.

اما پیروزی انقلاب به معنای واقعی کلمه، تنها آن نیست که رژیمی سرنگون و رژیمی به وجود آید، بلکه پیروزی حقیقی و واقعی وقتی است که انقلاب اسلامی بتوانند معیارهای والای خود را در جامعه پدید آورد. بدیهی است این امر کاری بسیار سخت و مشکل است، به ویژه آن که پیاده کردن معیارها و ارزشهای اسلامی در جامعه کنونی مواجه با مشکلات داخلی و خارجی می باشد و این مشکلات نه تنها از طرف دشمنان اسلام و مسلمین وجود دارد، بلکه ممکن است از طرف دوستان نادان نیز به وجود آید، زیرا شناخت اسلام پس از گذشت قرنها از پیدایش آن کار آسانی نیست، بلکه بر فرض آن که شناخت اسلام در عصر پیامبر(صلی الله  علیه  و اله) امکان پذیر باشد، اما شناخت اسلام با شرایط کنونی در دنیای معاصر بسیار سخت و دشوار است زیرا در دنیای کنونی مسائل تازه ای وجود دارد که تنها شناخت اسلام در گذشته نمی تواند پاسخگوی مسائل جدید باشد، بلکه لازم است برای رسیدن به چنین پاسخهایی بحث و تحقیق از طرف محققان و پژوهشگران انجام گیرد و یکی از برکات انقلاب شکوهمند اسلامی به رهبری حضرت امام(س) این بود که افقهای تازه ای را برای تحقیق و بررسی در مسائل گوناگون اسلامی گشود، لذا ما به خوبی درک می کنیم که محققین از فقها، حقوقدانان، اقتصاددانان، سیاستمداران، پزشکان، نیروهای مسلح، قضات و... به بحث و تحقیق پیرامون مسائل مستحدثه و تعیین حکم فقهی و شرعی آنها می پردازند وحضرت امام(س) در این ارتباط چند موضوع اساسی را مطرح فرمودند:

1- وحدت حوزه و دانشگاه

2- مقتضیات زمان 

3- به وجودآوردن مجمع تشخیص مصلحت نظام که در بازنگری قانون اساسی جمهوری اسلامی پذیرفته گردید و اخیراً مقام معظم رهبری(دام ظله العالی) با سبکی جدید و اختیاراتی تازه در چارچوبی خاص روح تازه ای در آن پدید آورد و همه اینها از برکات حضرت امام(س) و ژرف نگری ایشان در حفظ نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران و احیای دین مبین اسلام در دنیای معاصر می باشد.

امید است مسئولین محترم نظام و محققین عظام دست در دست یکدیگر داده و با تکاپو و ژرف نگری های لازم و خالصانه و مخلصانه در احیای اندیشه های اسلامی به پیروی از مقام معظم رهبری تشریک مساعی فرموده و دینِ خود را نسبت به اسلام و مسلمین ادا نماید.

*       *       *

 [1] - مقصود از «وحدت رویه» این است که مواردی را که قضات خودشان رسیدگی می کنند و شعب با هم اختلاف رأی پیدا می کنند این ها را از طریق دادستان کل در دیوان عالی کشور مطرح و قضات بررسی می کنند و هر رأیی را که درست دانستند آن را تأیید می کنند و دستور می دهند که رأی دیوان عالی کشور برای تمام محاکم، لازم الاتباع است تا تکلیف قضات مشخص شده و تشتت در استنباط نداشته باشند.

. انتهای پیام /*