حضرت آیت الله محمد مؤمن(دام ظله العالی)

 س: تعریف «احیای تفکر دینی» از نظر حضرتعالی چیست؟   

 ج: احیای تفکر دینی یعنی زنده کردن فکر دینی و مذهبی، یعنی کاری شود که تفکر دین و مذهب در بین مردم عموماً و در میان مسلمانها خصوصاً زنده شده و بروز پیدا کند؛ گرچه اسلام یک واقعیت زنده است، لیکن اگر خودش را نمی نمایاند به خاطر این است که مردم و جوامع بشری عموماً و جامعه اسلامی خصوصاً از آن اطّلاعی ندارد. دین بهترین وضعیت زندگی انسانها در دنیا را با توجه به مقدمه بودن دنیا برای آخرت، بیان فرموده است. دین اختصاص به تبیین وظایف مردم در امور دنیوی ندارد، چه اینکه تنها به ذکر وظایف و قوانین اخروی و معنوی مردم هم نمی پردازد، بلکه انسان را خداوند خلق کرده و بهترین روشی را که باید در زندگی داشته باشد، به صورت قوانین مختلف دینی بیان کرده است که هم مربوط به بهتر اداره کردن دنیاست و هم مربوط به آخرت انسان.

در باب انسان شناسی، اوّلین مرحلۀ وجودی انسان، وقتی است که به صورت نطفه ای در رحم مادر است و بعد از انعقاد، چند صباحی در رحم مادر می ماند تا رشد یابد و متولّد شود. پس از تولّد در روی زمین مادی زندگی می کند تا موقع مرگ، که روح از بدن جدا می شود و پیکر او را دفن می کنند، ولی این، آخرین مرحلۀ زندگی انسان نیست بلکه روح انسان در عالم برزخ موجود است تا روز قیامت که خداوند روح را دوباره به بدن بازگرداند و مجدداً تا ابد ادامۀ حیات دهد؛ یعنی انسان یک موجودی است که ابتدا وجودش به رحم مادر برمی گردد ولی انتهای زمانی ندارد، بلکه ابدی البقاء است؛ یعنی موجودی همیشگی.

قوانین اسلامی و احکام دینی برای این است که انسانها در دوران عمر خود، بهترین نحوۀ زندگی را داشته باشند. قوانینی که خداوند متعال به صورت واجب، مستحب، حرام، مکروه و مباح تنظیم نموده، برای آن زندگی بی نهایت، مفید و مؤثر است. واجبات، اعمالی هستند که اگر نباشند، به این زندگی خلل مهمی وارد می شود و همچنین محرّمات اگر انجام شود، وجودشان مثل سم هایی در حیات یک موجود تأثیر دارد. حال اگر تمام آنچه خداوند سبحان قرار داده به نحو احسن اجرا شود و مردم هم از اجرای آن مطّلع شوند، انسان آنطوری که شایسته است، زندگی خواهد کرد و اگر همۀ انسانها به صورتی که خداوند خواسته به وظایف خود عمل کنند، به سعادت و خوشبختی واقعی خواهند رسید. پیامبران بزرگ الهی و ائمه معصومین(علیهم السلام) و فقهای جامع الشرایط که در زمان غیبت متصّدی امور جامعه هستند، در محدودۀ دین اسلام همانند خدمتگزارانی زمینه را برای زندگی مرضیِّ خداوند تعالی فراهم می کنند. اینها خدمتگزاران مجّانی بشریت هستند که زمینه را مهیّا می کنند تا مردم به قوانین و دستورات الهی عمل نمایند.

بر همین اساس خداوند متعال، حکومت و سرپرستی امّت را برعهدۀ پیامبران، ائمه و عالمان دین گذاشته است و حکومت از نظر اسلام این نیست که اشخاصی صرفاً ریاست و از این رهگذر بزرگی مادی کنند، بلکه «ولایت» در اسلام سرپرستی انسانها در مسیر عمل به قوانین الهی است، پس پیامبر و امام که رهبری جامعه را برعهده دارد و همچنین ولی فقیه در عصر غیبت همگی خدمتگزاران جامعۀ بشری هستند، که علاوه بر وظیفه تمام انسانها، وظیفۀ دیگری نیز دارند که آن سرپرستی جامعه است تا به احکام خدا که بشریت را به بهترین زندگی در دنیا و آخرت می رساند، عمل شود. این حقیقت دین و تفکر دینی است که باید برای مردم تبیین شود تا مردم بدانند که حقیقت اسلام و ولایت چیست، و سرپرستی جامعه، مسأله ریاست و به اصطلاح سابق، شاهنشاهی نیست، بلکه سرپرست هم خدمتگزاری است که در مرحله عالی قرار گرفته و مسأله ریاست فی نفسه برای او ارزشی ندارد.

در سیرۀ حضرت علی(علیه السلام) ذکر می کنند که: ابن عباس می گوید حضرت علی(علیه السلام) را در حالی دیدند که کفش خود را وصله می کردند، حضرت رو به من کرده و فرمودند: این کفش چقدر ارزش دارد؟ گفتم: هیچ، حضرت فرمودند: به خدا قسم ارزش این کفش نزد من از حکومت و ریاست بر جامعه اسلامی، بیشتر است...

یعنی در زمانی که این موانع حکومت حضرت علی(علیه السلام) از بین رفت و مردم به صحنه آمدند و با آن حضرت بیعت کردند و زمینۀ ولایت و حکومت ایشان فراهم شده بود، در آن حال ایشان می فرماید: ارزش این کفش برای من بیشتر از حکومت بر شما است. بنابراین ولایت و ریاست خودش از نظر شرع ارزشی ندارد تا والی علاقه به ریاست داشته باشد، بلکه ریاست صرفاً وظیفه ای برای امام و ولی امر است.

من به یاد دارم که حضرت امام(س) در مورد همین روایت فرمودند: اینکه حضرت امیر(علیه السلام) فرموده است این کفش برای من بیشتر از حکومت بر شما ارزش دارد، به خاطر این است که کفش پاره ای که حاضر به پوشیدن آن نیست انسان را به خلاف نمی اندازد و اگر حضرت امیر(علیه السلام) آن را پوشید از روی ضرورت است نه این که عنایتی به آن داشته باشد. بنابراین، این کفش وسیله ای برای به خلاف و اشتباه انداختن نمی شود، ولی ریاست، حکومت، امارت و فرمانروایی بر مردم، اگر با علاقه همراه باشد، انسان را از وظیفۀ الهی منصرف می کند و از این رو حضرت علی(علیه السلام) که جز به خدا و آنچه او را به خداوند توجه دهد، فکر نمی کند، می فرماید: این کفش برای من از حکومت ارزشش بیشتر است، چون در مورد کفش احتمال به اشتباه افتادن نیست، ولی در امارت ممکن است گاهی انسان غفلت کند و به خود آن توجه نماید. بنابراین منظور از احکام و قوانین الهی این است که انسانها به سعادت واقعی نائل شوند، و ولایت، امامت و حکومت برای این است که زمینۀ اجرای احکام و قوانین فراهم آید. پس اگر تمام این مسائل تحقق پیدا کند، آن وقت تفکر دینی زنده شده است.

تفکر دینی نه دادن فتوای جدید است و نه بررسی کردن نظرات دانشمندان طول تاریخ، بلکه می توان گفت احیای تفکر دینی بروز نتایج عملی اندیشۀ دینی و تحقق انقلاب اجتماعی می باشد. ولی صدور فتاوی جدید احیای دین نیست، چون دین تنها فتوای جدید را شامل نمی شود بلکه در تمام زمینه ها نظر دارد؛ چه مسائل حال و چه آینده، منتهی فقها و مجتهدین باید نظر دین را در هر زمانی مشخص کنند. چند صد سال قبل هم این مسائل بود و فقها با توجه به قواعد کلّی که در قرآن و روایات هست، فتوا می دادند و همچنین نظرات گذشتگان با آیندگان چندان تفاوتی ندارد، همگان بر اساس قرآن و روایات نظر می دهند، ولی ممکن است بگوییم وقتی انقلاب اسلامی به وجود آمد، زمینۀ پیاده شدن و معرفی دین و قوانین اسلامی مهیّا شد، از این جهت می توان گفت تحقّق «انقلاب اسلامی» و به وجود آمدن اجتماعی که متکی به دین است، باعث می شود که مردم به احکام اسلام توجّه نمایند و یک ولیّ امری باشد که دید او نسبت به امامت و رهبری، همان نظر حضرت علی(علیه السلام) باشد و آن را وظیفه ای برای خود و کوتاهی از آن را گناه بداند؛ قهراً اسلام و قوانین زندۀ زندگی بخش آن که سعادت انسانها را در تمام ابعاد انسانی، چه دنیوی و چه اخروی تأمین می کند، در دسترس جامعه قرار گرفته و ولایت و رهبری، اجرای قوانین را برعهده دارد.

در این حال، اسلام و تفکر دینی زنده شده و ارزش خود را باز یافته است و همچنین مردم غیر مسلمان به عظمت دین پی می برند و مسلمان های عادی هم از این اجتماع اسلامی لذت خواهند برد، زیرا ممکن است قبلاً به خاطر این که قوانین اسلام برای مردم به درستی روشن نبود، خود مسلمان ها هم باید هم به اسلام آنطور که شایسته است، دلخوش و علاقمند نبودند، ولی بعد از اینکه مشخص شد که خیانت، دزدی، از بین بردن اموال مردم و توجّه نکردن به اهداف عالیۀ انسانی به هیچ وجه در اسلام جایز نیست، گرایش مذهبی و توجه به دین شدّت یافت.

دنیا وقتی ملاحظه کرد که اسلام در ایران پیاده و کمالاتی که برای انسانها مطلوب است، زنده شده، متوجّه اسلام می شود و آن حرفهای ناصوابی که قبلاً برای از بین بردن ارزش دین گفته می شد تا غارتگران جهانی به منافع و مطامع مادی خود برسند، از بین می رود. اگر این حکومت اسلامی که حضرت امام(س) آن را تشکیل داد، آنگونه که شایسته است در دنیا مطرح شود، توجه به اسلام و مخصوصاً «تشیّع» که حقیقت اسلام است، بسیار زیاد خواهد شد. آنگاه مسلمانها و غیر مسلمانها همگی می فهمند اسلام مکتبی است که می تواند بشریت را در همۀ ادوار تاریخ اداره کرده و از گرفتاریها نجات دهد. این واقعیتی است که امروزه جهان خواران و کسانی که می خواهند تمام ممالک را از بین ببرند، مانع صدور فرهنگ انقلاب اسلامی هستند.

 س: گاهی گفته می شود که حضرت امام(س) نظریات و فتاوای جدیدی ارائه و از این رهگذر تفکر دینی را احیا کردند و بخشهای مهمّی از فقه سیاسی و قضایی را که قبل از نهضت مغفول مانده بود، احیا نمودند، نظر حضرتعالی در این باره چیست؟

 ج: مسائلی که مربوط به اجرای حدود و قصاص است در فقه ما وجود دارد و برای فقها یک مسأله روشنی است، یعنی فقیه و مجتهد حتماً این مسائل را در نظر دارد، منتهی جامعه اسلامی قبل از تشکیل حکومت اسلامی از این روشهای قضائی اطّلاعی نداشت، البته کسانی که دنبال مسأله گویی بوده اند، ممکن بود این مسائل را هم بدانند، اما اکثر مردم مطّلع نبودند، ولی برای فقها مسأله کاملاً روشن و مسلّم بوده است.

مردم ما به خاطر این که حکومت اسلامی نبوده و جلوه ای نداشته، از این مسائل غفلت داشتند، نه این که فقها غافل باشند. همچنین حضرت امام(س) پیش از این که حکومت اسلامی بنا شود، کتاب «تحریر الوسیله» را نوشتند و حتّی از هزار سال پیش علمای ما از جمله شیخ صدوق و شیخ مفید و سید مرتضی(قدس الله اسرارهم) دربارۀ این مسائل بحث می کردند که کتب آنها نیز در اختیار می باشد. و در تحریرالوسیله حضرت امام(س)، از باب طهارت تا دیانت مطالب به طور مفصل بیان شده است، و اگر کسی بگوید این مسائل وجود نداشته از بی اطلاعی خودش می باشد. امّا وقتی احکام اسلامی پیاده شد مردم می فهمند که در اسلام اینگونه مسائل وجود دارد. همچنین این مطلب که فتوای کاملاً جدید و بدیع معرّف احیاء باشد، صحیح نیست چرا که قبلاً که «موضوع» حکم و فتوا نبوده تا احکامی وضع گردد.

 س: عنصر دیگری که سهم مؤثّری در احیای تفکر دینی توسط حضرت امام(س) داشته، جامعیت شخصیت ایشان است؛ زیرا علمای قبل از حضرت امام(س) هر کدام در بعد خاصی از علوم اسلامی متخصص و کارآمد بوده اند و در سایر بخشها ره آوردی نداشتند. ولی حضرت امام(س) هم در علوم عقلی و هم در علوم نقلی متبحّر بودند و علاوه بر آن، شمِّ اجتماعی و سیاسی خوبی داشتند، قهراً توانستند جامعیّتی بین این بخش های مختلف در خود ایجاد نمایند که این جامعیّت منشأ احیاء تفکر دینی شود، حضرتعالی نقش این عنصر را در احیای تفکر دینی توسط حضرت امام(س) چگونه می بینید؟ 

 ج: البته شکّی نیست کاری که حضرت امام(س) انجام داد و حکومت ننگین ستم شاهی را از بین برد کار استثنایی است و شبیه آن را از علما سراغ نداریم. منتهی نمی توان فقاهت بسیار عالی امام(س) را منشأ این حرکت دانست زیرا در دوران معاصر فقهای عالی مقامی وجود داشتند که حتّی مورد قبول حضرت امام(س) نیز بودند. باید توجه نمود که از جهت عرفان و مسائل معنوی و اتکای به خداوند، حضرت امام(س) هرگز برای غیرخدا حسابی باز نمی کرد و در میان مردم مسلمان، انسانی با این وارستگی و توجه به خداوند تعالی و تسلیم در مقابل اوامر خداوند سبحان بسیار کم پیدا می شود. در عین حال در زمان گذشته و حال انسانهایی بودند که از جهت معنویت و توجه به حق و مسائل عرفانی و اخلاقی در مرحله عالی سیر می کردند و همچنین در مسائل عقلی و فلسفی هم در بین علمای ما کسانی وجود داشتند که به مراحل والایی دست یافته بودند، امّا شاید بتوان گفت آنچه امام(س) را به آن درجه عالیه رساند شجاعت، توجه کامل به خداوند متعال و عدم اعتنا به قدرتهای طاغوتی دست نشانده های آنها بود.

حضرت امام(س) در اوایل مبارزات، می فرمودند: «من اینطور احساس کردم که شاه درصدد نابودی اسلام است و اگر ما هزاران کشته بدهیم تا یک سال در این کار شاه تأخیر بیاندازیم، ارزش دارد». این تفکّر که می توان در مقابل شاه، آمریکا یا هر زورگویی ایستادگی کرد، از آنِ امام بود که با تکیه بر دستورات الهی و قیام در مقابل ظالمین حاصل می شود. البته ایستادگی و قیام در برابر آنها، کتک  خوردن، زندان رفتن و اعدام شدن دارد و حضرت امام(س) اینها را به جان خریدند و همچنین امداد غیبی و الطاف خاص الهی همواره پشتیبان ایشان بود.

وقتی حضرت امام(س) در اوایل نهضت به ملاقات حضرت آیت الله العظمی بهاء الدین(دام ظله العالی) رفتند، جناب آقای بهاء الدینی فرمودند: «در این مبارزه ای که شما پیش قدم شده اید، باید علما با شما باشند، ولی من فکر می کنم علما کنار بکشند و شما را تنها بگذارند، چرا شما  این کار را می کنید؟» حضرت امام(س) فرمودند: « من در مرحله ای هستم که اختیار همه چیز با خودم می باشد، ولی گویا اختیار خودم با من نیست، و مرا به آن راهی که باید بروم، راهنمایی می کنند و من وظیفه را تشخیص می دهم که این  کار را باید انجام دهم و همان کار را می کنم». البته بعدها روحانیت مخصوصاً روحانیت قم بالأخص مدرسین و فضلای ارزشمند قم در زمان تبعید حضرت امام(س) به ترکیه و نجف کمک های فراوانی کردند و اطلاعیه ها و پیام های حضرت امام(س) را تکثیر و در سراسر ایران پخش می نمودند.

این واقعیت بسیار مهمّی است که حضرت امام(س) برای دنیا حساب باز نمی کرد، هرگز مردم را به «خود» دعوت نمی کرد و از شجاعت و قدرت روحی اسلامی برخوردار بود. بعد از رحلت مرحوم آیت الله بروجردی(قدس سره)، عده ای برای تقلید به ایشان رجوع نمودند، امّا حضرت امام(س) خود را به عنوان خادم طلبه ها معرفی فرمودند. ایشان آنچه را که وظیفه الهی تشخیص می داد، عمل می کرد و می فرمود: «امروز تقیّه حرام است و اظهار حقایق واجب ولو بلغ ما بلغ».

هرگز ترس برای امام(س) معنا نداشت چون برای خدا کار می کرد و آن زمان که ایشان را به تهران می بردند، می فرمود: «در راه هم، آنها می ترسیدند و من نمی ترسیدم و من آنها را تسلیت می دادم که نترسید» این هوای نفس نبود، بلکه واقعیتی بود و هرگز غیر از این را از امام(س) ندیدیم و بزرگان، علما و جامعه اسلامی هم جز این را از آن مرد الهی ندیدند و برای همین به سمت امام(س) گرایش پیدا کردند.

 س: بی شک یکی از مبانی فکری حضرت امام(س) در تشکیل و اداره حکومت اسلامی، اصل تأثیر دو عنصر زمان و مکان در اجتهاد است که نوآوری های فراوانی را به همراه داشت، نظر جنابعالی در این باره چیست؟

 ج: این فرمایش حضرت امام(س) که زمان و مکان دو عنصر مؤثر در اجتهاد هستند، سخن بسیار متین و درستی است. امّا با کمی دقت مشخّص می شود که ایشان نمی خواهند یک چیز تازه ای را که دیگر علما قبول ندارند، ذکر کنند. همۀ علما این مطلب را قبول دارند ولی ایشان همگان را به این جهت توجّه داده است.

حضرت امام(س) می فرمایند: «یک چیزی ممکن است در یک زمان مشخّص، احیاناً جایز یا واجب باشد و همین چیز در زمان دیگر به خاطر خصوصیات جدیدی که پیدا می شود، حرام گردد» به عنوان مثال: در ارتباط با حکومتهای لامذهب مانند انگلیس، زمانی است که اینها در مقابل اسلام و حکومت اسلامی قیامی نداشتند در نتیجه ارتباط ما با آنها جایز بود و شاید لازم بود که این ارتباط را داشته باشیم، ولی اگر زمان عوض شد، مثلاً به سلمان رشدی که از نظر اسلام محکوم به اعدام است پناه دادند و با این عمل در مقابل حکومت اسلامی ایستادند، آن ارتباط قبلی که با اینها واجب یا جایز بود، حرام می شود. این نقش زمان و خصوصیات خارجی در اجتهاد است. زمان و مکان ممکن است تغییر کند و در این صورت اجتهاد تغییر می کند، ولی حکم خدا هرگز عوض نمی شود. خداوند ارتباط دولت اسلامی را با دولت کفر جایز دانسته و رهبر حکومت اسلامی می تواند با آنها در حال سازش باشد، در صورتی که ضرری برای اسلام و مسلمین نداشته باشد، ولی اگر به اساس اسلام ضرر می رساند، ارتباط با آنها حرام خواهد بود. پس باید مجتهدی که در مقام رهبری و ادارۀ جامعه است به همۀ این موارد توجّه کند. پس حکم خدا از اوّل تا آخر یکنواخت نیست و زمان و مکان در آن نقش به سزایی دارد، لازم به تذکر است که این امر اختصاص به حضرت امام(س) ندارد.

*     *     *

 

 

منبع: تأملی بر احیای تفکر دینی (مجموعه مصاحبه ها و میزگردها)، ص 57.

. انتهای پیام /*