پرتال امام خمینی(س):دکتر داود فیرحی در گفتگویی با هفته نامه حریم امام گفت: یکی از عوامل بن بست نظام تفسیر های غلط از اندیشه امام است. حجت الاسام والمسلمین دکتر داوود فیرحی استاد حوزه و دانشگاه، نظریه پرداز و پژوهشگر، در این گفتگو سازمان اندیشه حضرت امام و درستی یا نادرستی اجرای آن را توسط مفسران آن مورد توجه قرار داد و با ارائه گزارشی از اندیشه امام خمینی، به نقد و بررسی ابعاد گوناگون این اندیشه و راهکارهای اجرایی و جبران پیامدهای منفی پیش آمده سخن گفت. آنچه در ادامه می خوانید متن کامل این گفتگو است که از نظر خوانندگان محترم پرتال امام خمینی می گذرد: 

فضای مذهبی و سیاسی موجود و حاکم بر کشور ما، چه نسبتی با اندیشه های مذهبی و سیاسی حضرت امام خمینی(س)دارد؟

دربارۀ اندیشه های مذهبی و سیاسی مرحوم امام باید به دو نکته توجه داشت: یکی سازمان این اندیشه است که چه بوده و مفسرین چه تغییراتی به آن داده اند و دوم اینکه، این اندیشه چرا بد اجرا شده است. وقتی اندیشه ای بد اجرا بشود، نتایج مثبتی در پی نخواهد داشت یا شاید نتایج مثبتش کم بشود؛ بنابراین دو بحث مطرح است: یکی اینکه، سازمان اندیشۀ امام به چه صورت بود و بعدلا چگونه تفسیر شد و دوم اینکه این اندیشه چگونه اجرا شده است. در هر نکته جای بحث وجود دارد. در ابتدا گزارشی از سازمان اندیشه ای امام ارائه میدهم و بعد به این میپردازم که چرا و چگونه بد اجرا شده است. اندیشه ها یک ساختار و ادبیاتی دارند و یک جهتگیری. وقتی به ساختار و ادبیات اندیشۀ امام نگاه کنیم، میبینیم اندیشۀ ایشان به لحاظ ادبیاتی وضعیت مرزی دارد؛ یعنی بین برخی از ادبیات کهن و دنیای جدید قرار گرفته است؛ با این حال این اندیشه سویۀ دموکراتیک دارد؛ اما اندیشۀ امام توسط برخی از شاگردان ایشان و تحت تأثیر شرایط خاصی که بعد از فوتشان پیدا شد، سویۀ دموکراتیک خود را از دست داد و واژگان امام تعریفی قدیمی پیدا کردند. این اتفاق در ادبیات مفسرین رخ داد.

برخی از واژ ه های ادبیات امام از این حیث که امتداد تفکری در فقه شیعه است، قدیمی اند؛ مثل بحث نظریۀ نصب در حکومت فقیه. این اصطلاح از قدیم آمده است؛ اما ادبیات مرحوم امام ساختار و سویۀ مدرن هم دارد و آن اینکه ایشان به مفاهیمی مثل جمهوری تکیه میکند. این واژۀ جمهوری، واژۀ جدیدی است و در قدیم وجود نداشت. این نشان میدهد که ادبیات امام تماملا قدیمی نیست. وقتی به ایشان اصرار کردند که شما اسم حکومت جدید را چیز دیگری بگذارید، ایشان بر تعبیر جمهوری اسامی  تأکید داشت؛ نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد. جمهوری  قطعلا محصول مدرنیته است. متفکرانی که سعی کردند اندیشه های امام را تفسیر کنند، به خصوص کسانی که در قدرت بودند، مقولۀ جمهوری را تخلیه کردند و قسمتی را که مربوط به نظریۀ نصب بود، سنتی تفسیر کردند؛ در حالی که واژۀ  نصب  در ادبیات مرحوم امام، اساسلا ضد دموکراسی نبود و نمیتوانست باشد؛ اما به نحوی آن را تفسیر کردند که ضد دموکراتیک درآمد.  قدری این دو واژه را توضیح میدهم: یکی بحث ولای تفقیه و دیگر جمهوری که تا حد زیادی مدرن بودند. هر چند این ادبیات قدیمی بوده، به هر حال سویه های سنت هم در آن دیده میشود. در ادبیات مرحوم امام اشاره شده که فقها به ولایت نصب شده اند. این سخن دو معنا دارد: یک معنا که همان ادبیات امام بود، این است که همۀ فقها از این حیث که فقیه هستند، میتوانند صلاحیت تصرف در امور مذهبی و سیاسی داشته باشند. اصطلاحلا به آ نها میگویند صلاحیت حرف های یک منصب؛ مثلا هر کس که فار غالتحصیل رشتۀ پزشکی بشود، صلاحیت طبابت دارد و پزشک به شمار میآید.

اما یک بحث دیگر این است که او نمیتواند طبابت کند، مگر اینکه نظام پزشکی، این صلاحیت را به او بدهد. ادبیات امام هم همین بود که هر فقیهی که صلاحیت تصرف در امور مذهبی و سیاسی و اجتماعی پیدا کند، لزوما نمیتواند و نباید تصرف کند، مگر اینکه دیگران به او مراجعه کنند. از بین هزاران یا صدها افرادی که این صلاحیت حرفه ای را دارند، آن کسی حاکم میشد که مردم او را انتخاب و تأیید کنند. این نظریه در ادبیات امام نظریۀ "نصب " بود و با "جمهوری " هم تناقضی نداشت. در واقع مفهومش این بود که از میان انسانهایی که صلاحیت حرفه ای دارند، تعدادی برای رهبری و تعدادی برای مناصب دیگر که مناصب مذهبی و سیاسی و اجتماعی است، قابلیت انتخاب دارند و میتوان از میان آنها افرادی را برای این منظور انتخاب کرد. البته درست است این نظریه کاملا دموکراتیک نبود؛ چون برای مناصب سیاسی در کنار انتخاب، شرط علمیت مذهبی و شرط فقاهت را قرار داده است و اینطور نبود هر کسی که جامعه او را انتخاب کند، حتی اگر صلاحیت مذهبی و فقاهتی ندارد، میتواند انتخاب بشود. از این حیث ادبیات امام کاملا دموکراتیک نیست و نمیشود اینها را کاملا دموکراتیک کرد، اما از این جهت که کسی نمیتواند بدون رضایت مردم در امور مردم تصرف کند، با دموکراسی جور درمیآید. بعد از فوت مرحوم امام، نظریه نصب ایشان به نحو دیگری تفسیر شد و برخی گفتند که حاکم منصوب خدا از بین فقها است و این حاکم باید کشف بشود. در حالی که چنین چیزی در ادبیات امام اصلا وجود نداشت که روایت کاملا ضد دموکراتیک ارائه کند. ادبیات امام کاملا دموکراتیک نبود؛ اما در بسیاری از موارد مغایر دموکراسی هم نبود. البته گاهی سخنانی ایراد میفرمود که امکان آشتی با دموکراسی داشتند. همانطور که در ادبیات شهید مطهری و شهید بهشتی چنین بود. به هر ترتیب، نظریۀ نصب برعکس تفسیر شد و سر از اقتدار درآورد. این اتفاق در بین متفکران بزرگ دیگر هم رخ میدهد. مثلا میگویند همیشه شاگردانِ اندیشمندان برجسته دو دسته میشوند و معمول  بخشهایی ازادبیات استاد خود را تحریف میکنند؛

بنابراین در تفسیر اندیشۀ امام بعد ازفوت ایشان تغییراتی ایجاد شد و سخن ایشان مبنی بر جمهوری اسامی پارادوکسیکال دیده شد. در حالی کهسخنان امام تناقض نما نبود؛ یعنیاسلامی بودن و دموکراتیک بودن درکلام ایشان تضاد چندانی نداشت و بعدا هم میشد بعضی از ناهمسازی ها را تاحدودی باهم آشتی داد. این تفسیرتناقض نما نتیجه اش این میشود کهاگر بخواهیم روی "جمهوری " تأکیدکنیم، از "اسلامی " خارج میشویم و اگر روی "اسلامی " تأکید کنیم از"جمهوری "؛ و تناقض به این صورتشکل گرفت. همین امر باعث شد کهدر حوزۀ عمل دچار مشکل بشویم.وقتی ادبیات امام را به گونه ای تفسیرکردیم که ولایت فقهای آن متناقض با"جمهوری " دیده بشود، علی القاعده با نظام پارادوکسیکال مواجه میشویم؛بنابراین سیستم نمیتواند تصمیم روشنی بگیرد و این مشکل در حال حاضر وجود دارد؛ یعنی نه میتواندبه طرف اقتدار برود، چون ادبیاتامام مشوق دموکراسی بود و نه میتواند طرف جمهوریت برود، چونآن تفسیر اقتدارگرایانه که از امام کرده بودند، جلوی بخشهای دموکراتیک را میگیرد و در واقع مشارکت مردم را عملا محدود میکند. این تأثیرسنگینی را روی نظام گذاشت. یکی از بن بست هایی که نظام دارد پیدا میکند، همین تفسیرهای غلط و پارادوکسیکال از اندیشۀ امام است.

این تفسیر اشتباه از نظریۀ سیاسی حضرت امام چه پیامدهای منفی برای نظام و مردم در بر داشته است؟

ببینید، ادبیات امام بر این بود که فقها صلاحیت حرف های دارند و هر کسی که صلاحیت حرف های داشته باشد، میتواند خودش را در معرض انتخاب مردم قرار بدهد. در این صورتمیشود "جمهوری " را با "اسلامی "جمع کرد؛ اما بعد از فوت ایشان،اندیشۀ ایشان را اینطور تفسیر کردندکه حکومت "نصب " است و یکی ازفقها منصوب است و باید گشت و آنرا پیدا کرد...! این تفسیر هم نظریۀ ولایت فقیه امام و هم عملا جمهوری را خراب کرد. اگر به دنبال کشف فقیهحاکم باشیم، عملا رأی مردم کاراییندارد؛ همان چیزی که افرادی مثلمرحوم آیت الله مؤمن گفتند که نظاماز فقیه است و نه اینکه فقیه از نظامباشد. در واقع فقیه مبتنی بر انتخابنظام نیست، این نظام است که فقیه آن را انتخاب میکند؛ به عبارت دیگر، فقیه نظا مساز است...! اینها تفسیر اشتباه از اندیشه های سیاسی امام است.

از طرف دیگر به نظرم در اجرا هم خطا رخ داد. وقتی عناصر دموکراتیک نظام را در نظر بگیریم، با دو مشکل بسیار بزرگ مواجه میشویم: یکی، مشکل داخلی است و دیگری مشکل خارجی. در داخل، نظام باید با انقلاب مردمی به وجود بیاید و استبداد شاهی را بشکند و نظام مرد مسالار به وجود بیاید. اگر در چنین نظامی که مردم چنین انتظاری از آن دارند، جلو مشارکت واقعی مردم را بگیرد، عملا مردم از آن سیستم و نظام زده میشوند. این اتفاقی  است که به نظرم در کشور رخ داده است؛ یعنی انقلابی که به نام مردم و مشارکت مردم مسلمان در حکومت شکل گرفته بود، با هر تفسیری، حتی با نام خدا جلوی مشارکت مردم را گرفت. در این صورت مردم آن خدا را خیلی قبول نمیکنند تا چه برسد به آن سیستمش. این اشکالی است که پیدا شد و در واقع مردم احساس کردند که این یک نوع بیصداقتی در بین رهبران انقاب بود؛ چون رهبران انقلاب همیشه شعارشان بر این بود که مردم این انقلاب را به وجود آوردند و با مشارکتشان آن را به پیروزی رساندند. اما مردم میبینند که رهبران همین که به قدرت رسیدند، نه تنها مردم را کنار گذاشتند، بلکه در مقابل آنان با ساختن نهادهایی که خیلی توجهی بر مبنای امام نداشته، ایستادند. در خارج  هم با مشکل مواجه شدیم. در دنیایی که افکار عمومی به سمت دموکراسی حرکت میکند و همه جا تلاش میکنند که این اتفاق بیفتد، با نظام بین الملل هم در تضاد شدیم؛ یعنی  مورد پذیرش افکار عمومی جهان قرار نگرفتیم. اگر فرض بگیریم که بالاخره اینطور نیست که دنیا همیشه اشتباه کند، اگر در مقابل افکار عمومی جهان قرار بگیریم، نمیتوانیم رشد کنیم. همین امر باعث شد که این نظام در سیستم بین المللی یک نظام استثناء باشد و متحد استراتژیک نداشته باشد؛ یعنی از لحاظ نظام بین المللی تنها  بماند. در جهان اسلام هم باز دچار  مشکل شدیم.

این امید مدتها وجود داشت که شاید انقلاب اسلامی بتواند بین مرد مسالاری و مذهب آشتی برقرار کند و الگویی برای باقی کشورها باشد؛ اما عملا با اجرای نادرست، تبدیل به  مدل منفی برای کشورهای منطقه شد. یادم هست وقتی در افغانستان بعد از سقوط طالبان داشتند قانون اساسی را مینوشتند، صحبتی به میان آمد که باید قانون را با چه رویکردی بنویسند. اسلامگرایان پیشنهاد میکردند که نهادی تأسیس بشود تا قوانین کشور را کنترل کند مبادا مخالف شریعت اسلام باشند. مخالفین تصمیمات شورای نگهبان ایران را شاهد آورند و اسلامگرایان افغانستان مجبور به  عقب نشینی شدند. در واقع مدل شورای نگهبان ایران، مدل منفی برای آنها شد؛ به جای اینکه مدل مثبتی برای دیگر کشورهای اسامی منطقه باشد. این اجرای بد که نتیجۀ تفسیرهای نسبتا بدی بود، باعث شد که از نظر  داخلی افکار عمومی احساس کند که به نام مردم انقلاب شده، اما مردم مشارکت کامل در صحنه ندارند؛

یعنی این مشارکتها به شدت دارد  صوری تر و محدودتر میشود. طبیعی است این مردم احساس میکنند که نظام دارد از آنها فاصله میگیرد. همین که بر حجاب و... تأکید بیش از حد میشود، مردم احساس میکنند به نام اسلام صدمه خوردند. آنچه جاهای دیگر هم گفته شده که به نام اسلام مردم محدود میشوند، در داخل همین احساس به وجود آمد. از نظر بین المللی هم با افکار عمومی جهان، هماهنگ نیستند. افکار عمومی جهان طالب دموکراسی است و آن هم متضاد دیده شد. در جهان اسلام نوعی از دموکراسی دینی را میتوانستیم انجام بدهیم که با اندیشه های امام هم تضادی نداشت، اما مدل اجرایی ما تبدیل به مدل منفی برای منطقه و جامعه بین الملل شد. نتیجه اینکه عملا جمهوری اسلامی در سطح بین المللی تا حدی زیادی دارد تبدیل به نظامی میشود که نمیتواند متحد استراتژیک داشته باشد. نظامی که دچار انزوای استراتژیک میشود. اگر کشورهای دیگری هم از ایران حمایت کنند، حمایتشان اتحاد استراتژیکی نیست، اتحاد تاکتیکی است؛ مثل روسیه. اینها به این جهت به ایران کمک میکنند تا غربی ها خیلی به مرزهای روسیه نزدیک نشوند. اینها نوعی تاکتیک است و به معنای اتحاد استراتژیکی نیست. نظام ایران اصطلاحا دچار تنهایی استراتژیک شده است و این تنهایی استراتژیک خودش در دنیا و نظام بین الملل که ماهیتش را همه میدانند، زندگی را   دچار اضطراب میکند.

راهکار شما برای جبران آن پیامدهای منفی چیست؟

به نظرم دو راهکار میتوانیم داشته باشیم: یکی اینکه به اندیشه های امام برگردیم و ببینیم که مرحوم امام چطور فکر میکرد. این طور نیست که ادبیات یک متفکر همیشه ثابت یا کامل باشد. بازاندیشی نظریات امام خیلی مهم است. همچنین بعضی از سوگیری های اساسی ایشان را باید برجسته کرد. محققان حوزوی و کسانی که اهل اندیشه هستند، باید توضیح بدهند که چگونه ادبیات امام تفسیرهای اشتباه پیدا کرده است و آ نها را اصلاح کنند. همۀ فعالان سیاسی هم تذکری بدهند که چگونه نظام دچار این کج رفتاری ها شد و مسیر تنظیم مدیریت کشور و ادارۀ نهادها به سمتی حرکت کرد که "جمهوری " را نادیده گرفت. وقتی "جمهوری " نادیده گرفته بشود، قطعا "اسامی " هم نادیده گرفته میشود و نظام را دچار تنهایی استراتژیک میکند. این مسئلۀ مهمی است. سیستمی که دچار تنهایی استراتژیک بشود، اگر تمام نیروهایش هم تبدیل به نیروهای مسلح بشوند، نمیتواند خیلی پیش برود؛ چون توجیه اش را از دست میدهد. ادبیات امام به گون های است که دو واژۀ "جمهوری " و "اسامی " در آن به هم وابسته اند. اینطور نیست که اگر جمهوریت را نادیده بگیریم، اسلام بماند و بالعکس. نظری های اقتدارگرا به بهانه های حفظ اسلام، جمهوری را نادیده گرفتند. الان نشا ن های آن هست که بی اعتمادی به ادبیات اسلامی در کشور دارد شایع میشود. بهترین حالت این است که به نظریۀ جمهوری اسامی برگردیم؛ بازگشت به نظریۀ امام که همان جمهوری اسلامی است. نمیتوان واژۀ "جمهوری" در عنوان نظام باشد، اما به آن توجه نداشته باشیم. به نظرم بازگشت واقعی و صادقانه به جمهوری اسلامی میتواند نتیجه بخش باشد. اجتهاد مجدد و  زدودن تفسیرهای کج و اشتباه از نظریۀ امام و ارزیابی مجدد مسیر طی شدۀ چند دهه از نهادهای اجرایی کشور نیز میتواند راهکار باشد. وقتی اجتهاد آزاد سیستماتیک وجود داشته باشد، در تضارب آرا، اجتهاد برتر خودش را نشان میدهد. 

با این حال میبینیم که مشارکتهای مردم در انتخابات در طول این سه الی چهار دهه فراگیر بوده و این نشان میدهد مردم با همان تفسیر اشتباهِ دیگر تئوریسین های نظام از نظریۀ امام، به مشارکت تن میدهند؛ بنابراین ظاهرا برنمیآید که چندان هم نارضایتی داشته باشند یا به قول شما دارند احساس میکنند از تصمیم گیری نظام کنار گذاشته میشوند. در این باره چه پاسخی دارید؟ 

اکثر مشارکتهای مردم در نظام ما، مشارکتهای سلبی بوده است؛ یعنی ترس از بدتر شدن. هیچ وقت آمار رأی را به معنای مشارکت واقعی نمیگیرند. مشارکت واقعی را در جایی قرار میدهند که کاندیدها، آزادانه انتخاب میشوند. 

نظریۀ ولایت فقیه حضرت امام چگونه با دموکراسی و مشارکت مستقیم مردم قابل جمع است؟

همانطور که عرض کردم، امام در نظریۀ ولایت فقیه بر این باور بود که هر فقیه که صلاحیت حرف های فقاهت دارد، میتواند خودش را در معرض انتخاب مردم قرار بدهد. این دیدگاه در ادبیات امام وجود داشت و چنین دیدگاهی با مرد مسالاری قابل جمع است.

 منبع: هفته نامه حریم امام شماره ۴۱۳ 

  

. انتهای پیام /*