‏‏پرتال امام خمینی(س):  آیت‌الله حاج شیخ ابوطالب تجلیل تبریزی از فقهای مشهور قم که به تدریس دوره عالی فقه اشتغال دارد. معظم له سالهای متمادی است که پاسخگوی پرسش‌ها و شبهات دینی می‌باشند.  ایشان در سال ۱۳۴۵ ه. در شهر تبریز در خانواده‌ای مذهبی متولد شده‌اند. پدر ایشان حاج میرزا علی اکبر تجلیل که مردی عابد و زاهد و مستجاب الدعوه بود می‌باشد. ایشان تا سال ۱۳۶۴ ه. ق در تبریز مشغول تحصیل و در آن سال به حوزه علمیه قم منتقل شدند، استاد بزرگ او در تبریز مرحوم  آیت اللهی برادر مرحوم علامه طباطبائی (ره) بود.

ایشان در سال ۱۳۴۵ ه. ق مطابق با ۱۳۰۵ ه. ش در شهر تبریز در خانواده‌ای مذهبی متولد شده‌اند. پدر ایشان حاج میرزا علی اکبر تجلیل که مردی عابد و مستجاب الدعوه بود، می‌باشد. ایشان تا سال ۱۳۶۴ ه. ق در تبریز مشغول تحصیل و در آن سال به حوزه علمیه قم منتقل شدند، استاد بزرگ او در تبریز مرحوم آیت اللهی برادر مرحوم علامه طباطبائی بود. ایشان از امام خمینی(س) که جامع معقول و منقول بودند، تلمذ کردند. آنچه در ادامه می خوانید بررسی برخی از دیدگاههای امام راحل در مباحث حوزوی است که ‏‏آیه الله ابوطالب تجلیل‏ در کتاب امام خمینی و حکومت اسلامی(مصاحبه های علمی) نقل کرده اند که از نظر می گذرد: 

‏ ‏‏ ‏‏‏* آشنایی شما با حضرت امام در چه زمانی شروع شد و چه موقع وارد مبارزات‏‎ ‎‏انقلابی شدید؟‏

‏‏ ارادت بنده به حضرت امام ـ رضوان الله تعالی علیه ـ تقریباً به پنجاه سال پیش بر‏‎ ‎‏می گردد که در آن زمان ایشان فلسفه تدریس می کردند و با این که من سن کمی داشتم در‏‎ ‎‏درسِ ایشان حاضر می شدم. ایشان دربارۀ اثبات واجب الوجود بیانی داشت که مرا تا‏‎ ‎‏آخر عمر مرید ایشان کرده است. من این بیان را در جاهای دیگر ندیده ام، با این که کتبی‏‎ ‎‏مانند منظومه و اسفار و بعضی کتب فلسفی دیگر را خوانده ام و علامه طباطبائی استاد‏‎ ‎‏مخصوص من در فلسفه بود.‏ ‏‏امام می فرمود: همۀ ما وجودی را که در خارج هست بالبداهه و به وضوح احساس‏‎ ‎‏می کنیم و کسی در آن شبهه ای ندارد. این وجود یا واجب است یا ممکن که اگر ممکن‏‎ ‎‏باشد علتی وجودی می خواهد، چون غیز از وجود، عدم و ماهیت است؛ عدم که منشأ‏‎ ‎‏اثر نمی شود و ماهیت هم اعتباری است و خودش استقلال ندارد. بنابراین، علت، وجود‏‎ ‎‏است که بر این اساس وجود، واجب خواهد بود. طبق فرمایش ایشان ما باید اثبات کنیم‏‎ ‎‏که غیر از واجب الوجود ممکناتی هم هست و ما از این که موجودات، در حال تغیّر و‏‎ ‎‏مسبوق به عدم اند در می یابیم که این ها ممکن الوجوداند، اما اصل واجب الوجود،‏‎ ‎‏واضح ترین چیزهاست و احتیاج به برهان ندارد. کسی که به این روشنی خداوند را درک‏‎ ‎ ‏کند عمرش را صرف معصیت خداوند نمی کند. لذا ما آن موقع به ایشان ارادت داشتیم،‏‎ ‎‏نه بعد از انقلاب و در فعالیت های انقلابی هم بودیم.‏

‏‏نکته دوم ورود این جانب به مبارزات انقلابی است؛ پیش از آن که افراد جامعه‏‎ ‎‏مدرسین که من هم یکی از آن ها بودم با هم تشکّل پیدا کنند روزی دیدم که چند نفر از‏‎ ‎‏آقایان منزل آقای مکارم می آیند، من هم برای کسب خبر در آن جلسه شرکت کردم. در‏‎ ‎‏آن جا صحبت شد که در انتقاد از دولت اعلامیه ای منتشر کنیم و آن را به عهدۀ آقای‏‎ ‎‏جنتی گذاشتند. یکی از حضار آن جلسه آقای یزدی بود که برای شرکت در جلسه از‏‎ ‎‏تبعید آمده بود. قرار شد فردا صبح جهت دیدار، منزل ایشان برویم. در این جلسه هنوز‏‎ ‎‏همۀ افراد نیامده بودند که آقای جنتی اعلامیه را برای ما خواند. من دیدم که مستقیماً به‏‎ ‎‏شخص شاه حمله کرده است، با این که تا آن موقع همه اعلامیه هایی که آقایان در قم‏‎ ‎‏منتشر می کردند خطاب به دولت و حکومت بود و از شاه انتقاد نمی کردند. من دیدم این‏‎ ‎‏خیلی خطرناک است و فردا گرفتار می شویم. این بود که احساس خطر کردم و خواستم‏‎ ‎‏جلسه را ترک کنم، منتها پیش خودم فکر کردم که ممکن است این ها گمان کنند من با‏‎ ‎‏انقلاب موافق نیستم. به ناچار تصمیم گرفتم با قرآن مشورت کنم که این آیه آمد: «هر‏‎ ‎‏کسی سوار کشتی نوح شد نجات یافت و هر کس تخلف کرد هلاک شد» دیدم آیۀ شریفه‏‎ ‎‏با این جریان تطبیق می کند، لذا به آقای جنتی گفتم که اسم من را در آن اعلامیه بنویسید.‏

‏‏این اولین قدمی بود که ما برای انقلاب برداشتیم. بعد از آن هم مکرر در منزل آقایان و‏‎ ‎‏منزل ما جلسه داشتیم. شبی آقای ملکوتی که آن موقع جزء جامعه مدرسین نبود به من‏‎ ‎‏گفت: وقتی اعضای جامعه مدرسین آمدند من را خبر کن. با آمدن آقای مشکینی من‏‎ ‎‏خواستم با تلفن به آقای ملکوتی اطلاع بدهم که آقای مشکینی فرمودند: بنا نبود ما به‏‎ ‎‏کسی اطلاع بدهیم. این جریان به این صورت ادامه یافت تا زمانی که جامعه مدرسین‏‎ ‎‏اعلامیه صادر کردند که کارمندان شرکت نفت اعتصاب کنند و دست از کار بردارند و این‏‎ ‎‏اعلامیه را من هم امضا کردم. در تهران بودم دیدم اعلامیه حضرت امام را در کوچه ای‏‎ ‎‏نصب کرده اند که در آن آمده است: آن اعلامیه ای که جامعه مدرسین در آن به کارمندان‏‎ ‎‏شرکت نفت دستور داده اند که اعتصاب کنند و دست از کار بردارند، من هم آن را تصدیق‏‎ ‎ ‎‏می کنم. بعداً جریان کارها خیلی تند شد.‏

‏‏* حضرت امام در زمان مبارزه از دو جهت نسبت به منش روحانیت انتقاد داشتند:‏‎ ‎‏یکی این که عده ای در صحنۀ مبارزه نمی آمدند و دیگر آن که افرادی بر اساس تلقی‏‎ ‎‏خاص خود از دین، مبارزه را حرام می دانستند و می گفتند نباید در مبارزه داخل شد.‏‎ ‎‏به نظر شما جریانی را که امام ذکر می کند چه ویژگی ای داشته است؟‏

‏‏ حضرت امام درک کرده بودند که این انقلاب چه قدر مفید است، لکن خیلی ها به‏‎ ‎‏این نتیجه نرسیده بودند. یک شب جلسه جامعه مدرسین در منزل ما بود که برای تعطیل‏‎ ‎‏کردن بازار از حاضران نظرخواهی شد؛ من گفتم: اگر ما بگوییم دکان ها تعطیل شود‏‎ ‎‏کسانی که روزانه خرج خودشان را در می آورند، چه کنند؟ بعد از من آقای یزدی گفت‏‎ ‎‏همه باید ببندند و اگر احساس شد کسی نیازمند است و نمی تواند خودش را تأمین کند،‏‎ ‎‏خصوصی به وی کمک شود. این ها تا این اندازه سخت گیری می کردند و در نهایت کار به‏‎ ‎‏جایی رسید که مسئله حتمی شد.‏

‏‏مطلب دیگری که می خواستم عرض کنم این است که ائمه(ع) در مورد متابعت از‏‎ ‎‏فقها فرموده اند: ‏‏«اما من کان من الفقهاء صائنا لنفسه، مطیعاً لموالاه، مخالفاً لهواه، فللعوام أن یقلّدوه‏‏؛‏‎ ‎‏فقیهی که جلو نفس خود را می گیرد و تابع مشتهیات نفس نیست، مطیع پروردگار و‏‎ ‎‏مخالف هوای نفس است، واجب است مردم از چنین فقیهی متابعت و تقلید کنند». تقلید‏‎ ‎‏هم، فقط تقلید فتوایی نیست. توصیه حقیر به مسئولین این است که: این ها بیش از آن که‏‎ ‎‏به خود عمل اهمیت بدهند باید به توأم بودن آن با تقوا اهمیت دهند، چرا که هیچ عمل‏‎ ‎‏خوب و ارزشمندی کم نیست اگر با تقوا توأم باشد و اگر توأم نباشد هر قدر زیاد هم‏‎ ‎‏باشد فایده ای ندارد، زیرا خداوند می فرماید: ‏‏«إنّما یتقبّل الله من المتقین»‏‏ و در کلمات‏‎ ‎‏ائمه(ع) آمده است: ‏‏«کونوا للعمل بالتقوی اشدّ من العمل»‏‏. بیش تر باید به جنبۀ تقوا، اهمیت‏‎ ‎‏داد نه این که عمل من خیلی مهم است، هر قدر هم مهم باشد اگر توأم با تقوا نباشد نزد‏‎ ‎‏خدا پذیرفته نیست.‏

‏‏* راجع به حدیث شریف «متابعت از فقها» چطور می فرمایید که تقلید معنای اعمی‏‎ ‎‏دارد؟ ‏

‏‎‏ تقلید یعنی پشت سر او رفتن، یعنی قلاّده او را به گردن انداختن که یکی از مصادیق‏‎ ‎‏آن متابعت در فتوا است، و الاّ در همه چیز همین طور است. دنبال عالمی باید رفت که‏‎ ‎‏دارای این خصوصیات باشد: ‏‏«صائناً لنفسه، مطیعاً لمولاه، متابعاً لمولاه، مخالفاً لهواه» ‏‏و الاّ اگر‏‎ ‎‏عالم بی تقوایی را قاضی یا مسئول کردند، هر قدر که علم او بیش تر باشد خطرناک تر‏‎ ‎‏است.‏

‏‏* با توجه به مطلبی که فرمودید اگر قبل از پیروزی انقلاب به مردم توصیه می شد که‏‎ ‎‏از فقها تبعیت کنید، مشکل زیادی نداشت، چرا که هر کسی از فقیهی تبعیت می کرد که‏‎ ‎‏احساس می کرد با تقوا است، ولی الآن نمی توان گفت هر کس از هر فقیهی که‏‎ ‎‏می خواهد تبعیت کند؟‏

‏‏ نباید صرفاً به عالم بودن و مدرس در قم بودن و امثال آن اکتفا کرد، بلکه آن چه‏‎ ‎‏مهم است تقوا است. حکومت جمهوری اسلامی یعنی حکومت الهی، که باید طبق‏‎ ‎‏خواسته خداوند باشد تا به او نسبت داده شود و الا اگر اعلم علما هم معصیت کار شد،‏‎ ‎‏ارزشی ندارد و دیگر نه تلقید از او درست است و نه چیزهای دیگر. ملاک تقوا است،‏‎ ‎‏شیعه هم بیش ترین عنایت را به همین دارد.‏

‏‏اهل تسنن می گویند: هر کس امیر شد، باید از او اطاعت کرد و می گویند: آیۀ شریفۀ‏‎ ‎‏«اطیعو الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم»‏‏ اطلاق دارد و شامل همه کسانی است که‏‎ ‎‏مسئولیت امیر بودن را پذیرفته اند. فخرالدین رازی در شرح همین آیه می نویسد: مراد از‏‎ ‎‏اولی الامر به ناچار باید شخص معصوم باشد، زیرا اگر معصوم نباشد بین صدر و ذیل آیه‏‎ ‎‏تناقض لازم می آید؛ صدر آیه می فرماید: ‏‏«اطیعوا الله و اطیعوا الرسول»‏‏ و ذیل آیه‏‎ ‎‏می فرماید: ‏‏«اولی الامر»‏‏ که اگر اولی الامر معصوم نباشد خلاف امر الهی دستور می دهد و‏‎ ‎‏امر می کند، آن وقت صدر آیه می گوید از امر خداوند اطاعت کن و ذیل آیه می گوید از‏‎ ‎‏این شخص اطاعت کن و این دو متناقض می شوند، لذا با این که او از علمای مهم اهل‏‎ ‎‏سنت است طبق رأی شیعۀ امامی نوشته است که باید معصوم باشد. به همین دلیل است‏‎ ‎‏که ما «اولی الامر» را به فقها تطبیق نمی کنیم.‏

‏‏به هر ترتیب هیچ وقت نباید هر چیزی را با امر الهی معارض دانست که اگر معارضه‏‎ ‎ ‎‏کند صددرصد باید ساقط شود، حتی اگر روزی شخص مسئول درک کند که کارش‏‎ ‎‏معارض امر الهی است، باید فوراً آن را رها کند. رعایت مسئولیت ما قبل از انقلاب خیلی‏‎ ‎‏کم بود ولی حالا زیاد شده است و مردم ما را رسماً مسئول حکومت اسلامی می دانند.‏‎ ‎‏من به نانوایی نمی روم مبادا که به من زودتر نان بدهند و مردم ناراحت شوند. کار تا این‏‎ ‎‏اندازه ها دقیق است .‏

‏‏مرحوم امام بعد از انقلاب روزی به منزل ما تشریف آوردند. من گفتم: ان شاء الله که‏‎ ‎‏انقلاب الهی است. فرمود: دعا کنید الهی باشد. تا الهی نباشد به درد نمی خورد. بقالی‏‎ ‎‏نقل می کرد: روزی خادم حضرت امام آمد و یک کیلو انگور خرید که من پنج تومان‏‎ ‎‏حساب کردم. ایشان رفت و چند روزی نیامد. روزی به او گفتم چرا دیگر نمی آیی؟ گفت:‏‎ ‎‏آن روزی که من انگور خریدم، شما پنچ تومان حساب کردید و امام فرمود: گران است،‏‎ ‎‏دیگر نخر. همان بقال از خادم امام نقل می کرد که: وقتی من برای خرید نان آقا می رفتم،‏‎ ‎‏خوب و برشته به من می دادند. امام فرمودند: برای همه این جور نان می پزند؟! یا برای‏‎ ‎‏تو. گفتم: برای همه نمی پزند. فرمود: دیگر از جایی بخر که تو را نشناسند. تمام این‏‎ ‎‏خصوصیات باید رعایت شود، تا مردم خیال نکنند تحمیل شده ایم و می خواهیم برای‏‎ ‎‏تحصیل منافع خودمان کار حکومتی کنیم.‏

‏‏* آیا روحانیت الآن از بُعد تقوا هم از روحانیتِ مثلاً چهل سال قبل پیشرفت‏‎ ‎‏کرده اند یا نه؟‏

‏‏ خیر، ما مشغول کارهای دیگری شده و از این بُعد عقب افتاده ایم. طلبه ها خیلی‏‎ ‎‏پاک و مقدس بودند. طلبه ای در مدرسۀ دارالشفاء حجره داشت و زندگی او به سختی‏‎ ‎‏سپری می شد، بارها اتفاق می افتاد که حتی کمی پول برای خرید نداشت و گرسنه‏‎ ‎‏می ماند. میان اثاثیه طلبه سابق که یک طرف حجره چیده شده بود، قدری نان خشک‏‎ ‎‏معمولی بود که چند ماه گرد و خاک بر آن نشسته و اصلاً قابل خوردن نبود. این آقا‏‎ ‎‏چندین بار گرسنه ماند ولی به آن نان دست نزد تا این که مدتی بعد، آن آقا برای بردن‏‎ ‎‏اثاثیه خود آمد و آن تکه نان های کهنه را از پنجره ای که رو به رودخانه بود، بیرون‏‎ ‎‏انداخت. آن موقع باز این طلبه چون گرسنه بود آن را از رودخانه برداشت و خورده این‏‎ ‎ ‎‏قدر رعایت تقوا می کردند و به کسی هم نمی گفتند. خودمان باید این مسائل را رعایت‏‎ ‎‏کنیم. من می ترسم که اگر این جنبه را تقویت نکنیم جمهوری اسلامی تضعیف شود.‏

‏‏* این اواخر برخی از طرح ولایت مطلقۀ حضرت امام چنین استفاده می کنند که اگر‏‎ ‎‏برای حفط نظام مجبور شویم برخی از الزامیات را هم زیر پا بگذاریم اشکالی ندارد.‏‎ ‎‏شما این توجیه را چگونه ارزیابی می کنید؟‏

‏‏ این کارها غلط است. فقط آن چه را می تواند تکلیف کند عناوین ثانوی است؛ یعنی‏‎ ‎‏اگر موضوع عنوان ثانوی پیدا کرد حکم دیگری پیدا می کند؛ مثلاً داخل شدن به منزل‏‎ ‎‏دیگری بدون اذن صاحب خانه و هم چنین دست زدن به نامحرم به عنوان اولی حرام‏‎ ‎‏است، ولی چنان چه همین شخص در معرض تلف قرار بگیرد انسان می تواند وارد خانه‏‎ ‎‏دیگری بشود و به بدن نامحرم دست بزند. که این عنوان ثانوی است.‏ ‏‏هر جا عناوین ثانوی در کار آمد، مطابق موازین شرعی حکم می شود.‏

‏‏* برخی از فقها عناوین ثانوی را در مثل ضرر، حرج، اضطرار و امثال آن منحصر‏‎ ‎‏می سازند ولی برخی دیگر عنوان اهم و مهم را به طور مطلق ذکر می کنند.‏

‏‏ اهم و مهم در صورتی است که دو حکم در یک مصداق تعارض پیدا کنند؛ مثلاً‏‎ ‎‏یکی حکم تحریم باشد و دیگری تجویز، در این صورت اهم و مهم رعایت می شود.اما‏‎ ‎‏اگر حکم شرعی فقط یک چیز، مثلاً حرمت است، اگر در مقابل این تحریم، جعلِ تجویز‏‎ ‎‏کنیم، بدعت و حرام است؛ ‏‏«حرام محمد حرام الی یوم القیامة و حلاله حلالٌ الی یوم القیامة».‏

. انتهای پیام /*