پرتال امام خمینی(س): یادداشت۲۷۹/ محمدکاظم تقوی 

وضعیت کنونی اجتماعی ـ سیاسی کشور و ملت ایران محصول و مرهون مجموعه ای از حوادث و اعمال و اتفاقات به هم پیوسته و در هم تنیدة بیش از دو قرن اخیر می باشد. کشور و ملت ایران هنوز از پیامدهای خسارت بار سقوط سلسله صفویه از اضمحلال آن حکومت و مسائل مربوط به آن سبک بار نشده بود که سلسله قاجاریه با مقدمات و نزاع ها و جنگهای داخلی و خارجی بر امور ایران مسلط شد و اینجا بود که «نزاع سنت و تجدد» رُخ نمود و تمدن جدید مغرب زمین در جلوه ای پرجاذبه و پر زرق و برق از یک سو، و با چهره تهاجمی استعماری و رویکردی سلطه طلبانه، از سوی دیگر، توجه ها را به خود جلب کرد و کالای پرمشتری گردید.

در چنین زمانه و زمینه ای، ملت خسته و به ستوه آمده از ظلم و بیداد حکام مستبد و ظالم، خواهان«عدالت خانه» و به دنبال آن طالب «مجلس شورا» شدند و جنبش مشروطه شکل گرفت و در جریان آن دو جبهه و دسته مشروطه خواهان و مشروعه گویان در برابر یکدیگر صف آرایی کردند، یکی به همسوئی با سفارت بریتانیای کبیر موصوف شد و آن دیگری به همکاری با سلطان مستبد و شاه ستم پیشه شهرت یافت. ولی هر چه بود مشروطه خواهی ملت ایران به رغم پایگاه حمایتگر علما و مراجع عالی مقام نجف که هم در اندیشه و هم در عمل بسیار کوشیدند مطالبه منطبق بر موازین اسلامی و شرعی ملت ایران مستقر شود و دچار انحراف و ناکامی نگردد، درد مزمن استبداد زدگی این ملک و ملت را درمان نکرد و به خاطر آن نزاع کاهنده و حوادث و آسیب های عمومی جنگ جهانی اول؛ کودتای اسفند ۱۲۹۹ به انقراض سلسله قاجار و مسلط شدن رضاخان منجر گردید که حکومت استبدادی او و پسرش به مدت پنجاه و هفت سال، تنها اسم مشروطه را لقلقه زبان ساخته و از حقیقت آن و قید و بند داشتن قدرت بی مهار آنان خبری نبود.

وقتی نهضت عمومی علیه اقدامات شاه پس از رحلت آیت الله بروجردی آغاز گردید، در این میان به ویژه امام خمینی سعی کرد با نصیحت و خیرخواهی برای ملت و کشور، انحرافات و خرابی ها اصلاح شود، اما وقتی همه راههای اصلاح مسدود شده بود، خروش و فریاد او رساتر شد که زندان و حبس و حصر و سپس تبعید ایشان را در پی داشت.

البته در طول مبارزات پانزده ساله به رهبری امام خمینی، هم عمق و وسعت دادن به مبارزات ضداستبدادی ـ ضد استعماری مطمح نظر بوده و هم ایشان هوشمندانه بر «اسلامی بودن و مردمی بودن مبارزات» تأکید و اهتمام فراوانی داشت و همین را عقلانی و موافق موازین شرعی می دانست و هیچ تمایل به اقدامات مبارزات مسلحانه و شکل گیری گروههای چریکی نشان نداد.

در چنان چشم انداز تاریخی با سیر مبارزاتی اشاره شده، انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید و بنای رهبر انقلاب و ملت ایران پس از پیروزی در بهمن ۱۳۵۷ این بودکه با حصول دو رکن سلبی مبارزات، یعنی بر افتادن استبداد و حصول آزادی های اجتماعی ـ سیاسی، و تحقق استقلال و بیرون راندن نیروها و کشورهای استعماری و سلطه جو، رکن ایجابی، یعنی جمهوری اسلامی محقق شود. جمهوری اسلامی که اعلان کرده بود و می خواست با مشارکت مشروعیت آفرین ملت، جمهوریت محقق گردد و منطبق بر موازین و معیارها و ارزش و آموزه های اسلام، مصالح دنیوی و اخروی و مادی و معنوی ملت تأمین شود؛ نه بنای جنگ و نزاع و درگیری وجود داشت و نه کشورگشایی، مورد نظر نظام نوپا و رهبران و مدیران آن بوده است.

اما با دریغ و تأسف از فردای رأی ملت به نظام اسلامی ـ مردمی، موج ترورها و کشتار سرمایه های ارزشمند انسانی شروع شد و نزاع ها و قدرت طلبی هایی که کشور را در معرض تجزیه قرار می‌داد، در مناطق و استانهای متعددی آشوب و بی ثباتی آفرید و هنوز جنگ کردستان به جایی نرسیده بود و آن آتش خاموش نگردیده بود که صدام متجاوز و حزب بعث عراق لشکر جرّار خود را آماده تجاوز به ایران اسلامی کرد و در حالی که بی ثباتی و آشوبهای متعدد داخلی همه توش و توان مدیران جامعه و توجه جوانان را به خود کشانده بود، در شهریور ۱۳۵۹ هجوم همه جانبه و ظالمانه ای بر چند استان ایران اسلامی آغاز گردید و جنگی ویرانگر را به مدت هشت سال بر ملت و مملکت تحمیل کرد.

گرچه ملت ایران و علی الخصوص جوانان با ایمان و آگاه، آن تجاوز ظالمانه و وحشیانه صدام را به دفاع مظلومانه و بر حق بدل کرد، اما همه توش و توان ملت و کشور در این سالیان متمادی مصروف دفع تجاوز شد و سرمایه های فراوان مادی و معنوی و به ویژه نیروهای ارزشمند و توانای انسانی فدا شدند و گرچه خود به مقامات معنوی عالی رسیدند، ولی کشور و ملت از توانایی های آنها محروم شد و بالاخره آن تجاوز که مورد حمایت بلکه مشارکت کشورهای بی اراده منطقه و بعضی کشورهای مؤثر شرقی و غربی بود؛ با قبول طرفین و بر محور قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت به پایان رسید و با رهبری امام خمینی و تدبیر مدیران ارشد وقت، سیاست های بازسازی خرابی ها و ویرانی های جنگ تحمیلی تدوین و ابلاغ شد و دولت سازندگی با رأی بالای ملت ایران استقرار یافت؛ ولی همچنان بخشی های زیادی از خاک ایران در اشغال متجاوزان صدامی بود و دهها هزار رزمنده سرفراز در اسارتگاههای صدامی بودند! اینجا بود که می بایست تدبیری کرد و تاریخ معاصر شاهد است که در چنان وضعیتی شخصیت برجسته آیت الله هاشمی رفسنجانی، همانگونه که «فرمانده جنگ و فرمانده صلح» بود، این آخرین گام را نیز با تدبیر به پیش برد و در جریان آن اسناد افتخاری در قالب «دوازده نامه» میان رئیس جمهور ایران ـ آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی ـ و ـ رئیس جمهور عراق ـ صدام حسین ـ مبادله شد که در پایان دیکتاتور متجاوز و پاره کننده قطعنامه الجزایر، هم قطعنامه الجزایر را قبول کرد و هم موافقت نمود تا اسرای دو کشور هرچه سریعتر مبادله شوند.

متن نامه های مبادله شده میان رؤسای جمهور دو کشور در کتابی با عنوان «دوازده نامه» ـ متن نامه های مبادله شده ایران و عراق در سال ۱۳۶۹ ـ در سال ۱۳۸۶ برای اولین بار توسط دفتر نشر معارف انقلاب انتشار یافت.

آیت الله هاشمی رفسنجانی در مقدمه طولانی بر این کتاب ۱۳۵ صفحه ای به مرور حوادث پس از پیروزی انقلاب اسلامی به منظور در هم شکستن یا تضعیف نظام برآمده از آن پرداخت و یادآور شد که در تهاجم حزب بعث عراق به ایران اسلامی:«دست استکبار غرب و شرق، ارتجاع منطقه و صهیونیسم در کار بود، ولی در نوک حمله، حزب بعث عراق قرار داشت. مجامع بین المللی نیز با سکوت خود با این تهاجم برخورد ناشایستی کردند.»

وی درباره قطعنامه ۵۹۸ نوشته:«همگان میدانند ما در هنگامی که در اوج پیشروی در خاک عراق بودیم، این قطعنامه را رد نکردیم، زیرا در واقع آن را قبول داشتیم و پس از گنجاندن بخشی از خواسته های نظام در آن، به موقع خود پذیرش آن را اعلان کردیم.»

رئیس جمهور وقت درباره چگونگی تبادل این «دوازده نامه» نوشت: «در تاریخ ۵ اردیبهشت سال ۱۳۶۹ مطلع شدیم که نامه سربسته ای از رئیس جمهور عراق و آقای یاسر عرفات برای مقام معظم رهبری و رئیس جمهوری کشورمان رسیده است! حامل نامه فردی از سازمان آزادی بخش فلسطین بود و ابتدائاً با ناباوری با این ادعا برخورد شد، چون وضع ما و عراق در شرایطی نبود که با عرف دیپلماتیک، ارسال پیک و نامه قابل توجیه باشد... ولی ویژگی های مضامین نامه کافی بود که مطلب را جدی بگیریم که گرفتیم. با مشورت و دقت هم جانبه، جواب تهیه شد و از طریق نمایندگیمان در ژنو به نمایندگی عراق در آنجا تحویل گردید و سپس تبادل نامه ها به همین صورتی که در متن کتاب می بینید، ادامه یافت و چیزی که توجه ما را به خود معطوف داشت، عجله ای بود که در طرف عراقی به چشم میخورد که برای ما توجیه معقولی داشت.»

ایشان مستند به نامه های مبادله شده می نویسد:

«اکنون اسناد غیرقابل انکاری در اختیار تاریخ است که نشان می دهد این جنگ با خواست استکبار و ارتجاع و صهیونیسم، برای شکست و یا حداقل تضعیف انقلاب اسلامی ایران آغاز شد و به بعث عراق حداقل امید اشغال خوزستان و تجزبه ایران و رسیدن به موقعیت سیادت و ژاندارمری در خلیج فارس داده شده بود.»

فرمانده جنگ و صلح در دفاع هشت ساله متجاوز و حامیان او نوشته:«در کنگره آمریکا رئیس جمهور را به محاکمه کشیدند که چرا آن همه از صدام حسین در طول جنگ با ایران حمایت کرده است و همسایگان جنوبی ما از کمک های فراوان مالی و ... خود به عراق پشیمان اند و مرتباً پرونده شرکتها و مراکز دیگر امپریالیستی برملا میشود که برخلاف مقررات بین المللی، با هدف تضعیف انقلاب اسلامی ایران به بعث عراق کمکهای نامشروع کرده اند؛ از قبیل امکانات اسلحه شیمیایی و ... این حقایقی که امروز در جهان مطرح است، در تاریخ ثبت خواهد شد.»

از نگاه هاشمی رفسنجانی موارد زیر بخشی از عوامل موفقیت ها در دفاع مظلومانه در برابر تجاوز صدام به ایران بوده است:

«نخست،مدیریت کم سابقه و معجزه گونه حضرت امام است که ما بسیاری چیزها را در این انقلاب از ایشان داریم...

فداکاریها و ایثارگری ها و شهادت طلبی های نیروهای رزمنده ... حمایت های بی دریغ ملت ... صبر و تحمل خانواده های شهدا، اسرا و مفقودان و استقامت جانبازان ... تحمل آزادگان ما که در اردوگاههای دشمن و در شرایط سخت و طاقت فرسا با استقامت و صبر خود دشمن را عاجز کردند و افتخار بزرگی را در صفحات تاریخ ایران ثبت نمودند.»

هاشمی رفسنجانی در پاسخ نامه اول صدام نوشته:«به راستی اگر مطالبی که در این نامه آمده، هشت سال پیش مورد توجه واقع می‌شد و ارسال پیام جای اعزام سرباز را میگرفت، امروز دو کشور ایران و عراق و شاید همه امت اسلامی با این همه خسارت و ضایعات مواجه نبود.»

او در ادامه نوشت:«همه می دانند که انقلاب اسلامی از آغاز و همیشه نزدیکی کشورهای اسلامی و مجد و عظمت اسلام و مسلمین و مبارزه با دولت غاصب اسرائیل و آزادی فلسطین را وجهه همت ساخته است. اگر همه دولتهای منطقه عربی همانطور که بعضی از آنان عمل کردند قدر این انقلاب ضدصهیونیستی و ضداستکباری را شناخته، با آن همکاری می کردند، اکنون معادله قدرت در خاور میانه به سود اسلام و مسلمین می بود و اسرائیل و استکبار اینگونه فرصت بسط وجود و توسعه شرارت را نمی یافتند.»

هاشمی یادآور میشود که:«ما بارها گفته ایم که اگر جنگ آغاز نمیشد و امکانات دو ملت ایران و عراق در راه وحدت و حفظ منافع مسلمانان به کار گرفته میشد، استکبار غرب و صهیونیسم جرأت این همه گستاخی نمی یافتند. به هر حال باید از آنچه گذشته است، عبرت گرفت و توجه داشت که ادامه وضع نه صلح و نه جنگ و یا تجدید جنگ برای هر دو کشور و هر دو ملت عراق و ایران ویرانی بیشتر و برای امت اسلام ناتوانی و برای کفر جهانی شادمانی و فرصت کسب امتیاز به بار خواهد آورد.»

در این نامه تاریخی تصریح شده که صلح خواهی ایران صادقانه و جدی است:

«در اینجا لازم است تأکید نمایم همانگونه که رهبر کبیر انقلاب اسلامی و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام خمینی(قدس سره الشریف) بعد از پذیرش قطعنامه اعلام کردند که «ما با مردم خود با صداقت صحبت می کنیم، ما در چارچوب قطعنامه ۵۹۸ به صلحی پایدار فکر می کنیم و این به هیچ وجه تاکتیک نیست، ما در کوشش برای رسیدن به صلح واقعی و جامع هیچگونه تردید به خود راه نداده ایم.»

در نامه دهم این مجموعه و ناظر به پیشنهاد صدام درباره اروند رود/ شط العرب، هاشمی رفسنجانی نوشت:«پیشنهاد مشخص ما مبنا قرار گرفتن معاهده ۱۹۷۵ برای مذاکرات صلح می باشد، زیرا بدون پایبندی به قراردادهای گذشته، علی الخصوص آن قراردادی که امضای خود شما را دارد، نمیتوان انتظار داشت که اعتماد نسبت به آن چه که امروز گفته میشود به وجود آید.»

نامه یازدهم این مجموعه، نامه صدام به هاشمی رفسنجانی است که عنوان «تحقق خواسته ها» به آن داده شده که صدام نوشته:«به عنوان بازده گفتگوهای فیمابین که به طور مستقیم از نخستین نامه ما مورخ ۲۱/۴/۱۹۹۰ تا آخرین نامه شما مورخ ۸/۸/۱۹۹۰ به طول انجامید و همچنین راه حل نهایی و روشن که هیچ بهانه ای برای بهانه جویان باقی نمی گذارد، تصمیمات زیر را اتخاذ نمودیم...»

صدام در چهار بند تصمیمات خود درباره قبول عهدنامه ۱۹۷۵، اقدام به تهیه موافقت نامه توسط دو هیئت از ایران و عراق، اعلان به اینکه نیروهای متجاوز عراق از خاک ایران عقب نشینی خواهند کرد و مبادله فوری و همه جانبه اسرای جنگ به هر تعدادی که در عراق و ایران در اسارت به سر می برند، را به صراحت اعلان کرد.

صدام نوشت:«ما آغازگر این اقدام ـ آزادی اُسرا ـ خواهیم بود و از روز جمعه ۱۷/۸/۱۹۹۰ به آن مبادرت خواهیم کرد.»

نکته تاریخی و بسیار مهم آخرین نامه صدام این است که نوشت: «برادر علی اکبر هاشمی رفسنجانی رئیس جمهوری... با این تصمیم ما، دیگر همه چیز روشن شده و بدین ترتیب همه آنچه را که می خواستید و بر آن تکیه می کردید، تحقق می یابد و دیگر هیچ اقدامی جز مبادله اسناد باقی نمی ماند.»

نامه دوازدهم و آخرین نامه این «دوازده نامه» با عنوان «مکتوب آخر» نامه آیت الله هاشمی رفسنجانی است و در آن آمده:«اعلام پذیرش مجدد معاهده ۱۹۷۵ از سوی شما راه اجرای قطعنامه و حل اختلافات در چارچوب قطعنامه ۵۹۸ و تبدیل آتش بس موجود به صلح دائم و پایدار را هموار ساخت. شروع عقب نشینی نیروهای شما از اراضی اشغالی ایران را دلیل صداقت و جدی بودن شما در راه صلح با جمهوری اسلامی ایران به حساب می آوریم و خوشبختانه در موعد مقرر آزادی اسرا هم آغازگردید که امیدواریم عقب نشینی نظامیان شما طبق زمان بندی اعلام شده و آزادی اسرای دوطرف با آهنگ و سرعت هرچه بیشتر ادامه یافته و تکمیل گردد. همانگونه که از طریق نماینده ما در ژنو به اطلاع رسانده ایم، اکنون ما برای پذیرش نمایندگان شما در تهران آمادگی داریم و امیدواریم با تداوم جو مثبت و حسن نیت موجود بتوانیم به صلح جامع و پایدار با حفظ همه حقوق و حدود مشروع دو ملت و دو کشور اسلامی دست یابیم.»

از میان دوازده نامه ای که در این مجموعه تاریخی و ماندگار فراهم آمده، نامه دوم از سوی یاسر عرفات با عنوان «میانجیگر» میباشد و نامه اول با عنوان «پیشنهاد ملاقات» نامه صدام است، نامه سوم با عنوان «استقبال از پیشنهاد» توسط هاشمی رفسنجانی خطاب به صدام نوشته شد و نامه چهارم پاسخ او به یاسر عرفات که میانجیگری کرده بود نوشته شد و عنوان «صلح پایدار» را دارد. نامه پنجم با عنوان «گشایش باب گفتگو» توسط صدام برای هاشمی رفسنجانی نوشته شد و نامه ششم با عنوان «پاسخ به ادعاها» را هاشمی رفسنجانی خطاب به صدام نوشت.

نامه هفتم با عنوان «نماینده مذاکرات» نامه صدام به هاشمی رفسنجانی است، چنانکه نامه هشتم نیز توسط صدام به رئیس جمهوری ایران نوشته شد و عنوان «پیشنهاد جدید» را دارد.

نامه نهم نیز از صدام می باشد و عنوان آن «در انتظار موافقت» است که هاشمی رفسنجانی در نامه دهم و در پاسخ او به معاهده ۱۹۷۵ الجزایر تأکید کرد و لذا عنوان این نامه «معاهده ۱۹۷۵، پایه مذاکرات» شده است.

نامه یازدهم همان نامه تاریخی است که صدام پس از مانورهای بی حاصلی که از آنها نتیجه نگرفت، کاملاً تسلیم منطق و حق روشن جمهوری اسلامی شده و بدین صورت خواسته های به حق ایران اسلامی محقق شد و لذا عنوان این نامه «تحقق خواسته ها» انتخاب شد.

نامه دوازدهم، نامه هاشمی رفسنجانی است با عنوان «مکتوب آخر» و «ختامه مسک» می باشد و تکرار و تصریح بر حق قبول شده و خواسته محقق گردیده این مجموعه مذاکراتِ مکتوب، می باشد.

این نکته هم قابل ذکر است که صدام در نامه اول و نامه دوم خود هر دو مقام عالی رتبه جمهوری اسلامی، یعنی رهبری و ریاست جمهوری را مخاطب قرار داده بود؛ همانگونه که یاسر عرفات نیز هر دو مقام را مخاطب نامه خود ساخته بود. اما صدام از نامه سوم، چهارم، پنجم و ششم، تنها ریاست جمهوری ایران اسلامی را مخاطب قرار داده است.

ضمناً روشن شد که نامه های: اول، پنجم، هفتم، هشتم، نهم و یازدهم، نامه های صدام می باشد و نامه های: سوم، چهارم، ششم، دهم و دوازدهم را آیت الله هاشمی رفسنجانی نوشته است که یک نامه خطاب به یاسر عرفات و چهار نامه خطاب به صدام می باشد.

در تقویم تجاوز ارتش صدام بعثی به ایران اسلامی و دفاع مظلومانه ملت ایران از سرزمین و نظام جمهوری اسلامی خود، هیجدهم آذر ماه ۱۳۷۰ روزی به یادماندنی است، روزی که سازمان ملل متحد بر تجاوزگری صدام و مظلومیت ملت ایران مهر تأیید زد و عراق به عنوان مسئول و آغازگر جنگ علیه ایران معرفی گردید. بدین منظور به نامه های تاریخی مبادله شده میان رؤسای وقت دو کشور پرداخته شده تا یادآوری گردد که یکی از راه های دست یابی به حقوق حقه کشور و ملت، مذاکره عقلانی و خردمندانه توسط افراد کاردان و متخصص است که حتی در مصاف با طرفهای پیچیده که سابقه بدی دارند و شاید حسن نیت واقعی هم نداشته باشند، میشود و باید حقوق ملت و کشور را مطالبه و محقق کرد.

در این نامه ها نکته های ارزشمند و ظریفی وجود دارد که جویندگان و محققان این گونه موضوعات با مراجعه به اصل کتاب از آنها مطلع خواهند شد.

. انتهای پیام /*