پرتال امام خمینی(س): یادداشت ۲۹۰ / مهدی کلهر

اصطلــاح «اسـلـام نــاب محمــدی» در وصیت نامــه حضــرت امــام خمینــی(ره) ذکــر نشــده اســت و بعــدا بـه برنامه هـای ایشان اضافه شد و بدان خیلی تاکید می کردند. بنــده مقدمــه ای کــه تاکنــون در مصاحبه هــا نگفتــه ام را خدمــت شما عرض می کنم بنده در آن زمان که بیشتر مشغولیتهای پژوهشی و تحقیقاتی ام در حوزه تاریخ انقلاب اسلامی ایران بود به جریان شناسیهای فرهنگی تاریخ معاصر ایران مشغول بودم شاید در مساله جریان شناسی فرهنگی کار چندان جامع و دقیقی صورت نگرفته است البته در زمینه جریان شناسی سیاسی کارهایی صورت گرفته است در زمینه جریان شناسی اقتصادی نیز علیرغم اینکه زمانبر است؛ کارهایی صورت گرفته است؛ اما جریان شناسی فرهنگی بسیار زمانبر می باشد؛ چون تاثیرو تاثرات فرهنگی در همه جوامع کاری کند است. در مسئله جریان شناسی فرهنگی به چهار جریان در تاریخ ایران معاصر رسیدم: بررسیهای بنده از اوایل دوره قاجار آغاز می شود که مصادف با تحولات غربی بود. انقلاب کبیر فرانسه تاثیر عمیق و گسترده ای بر جهان داشت؛ از جمله بر کشور ایران، تاثیرپذیری ما از فرهنگ اروپایی از اواخر دوره صفویه آغاز می شود.

در طی مطالعات و تحقیقات خود به چهار جریان جریان فرهنگی از آن دوره تا کنون رسیدم. در اوایل دوره قاجار با فرهنگی روبرو می شویم که بسیار نافذ است و در واقع غربزدگی کشور ما از همین دوره آغاز می شود. برای اینکه بدانیم چه جریانها مهم و زنده ای در آن دوره داشتیم به اینجا رسیدیم که یک جریان بسیار ایتخواندار و گسترده ای وجود دارد که اسم آن را فرهنگ سنتی گذاشته ایم؛ یعنی فرهنگی که از قدیم بوده است. این فرهنگ چهره بسیار اسلامی دارد و صورت آن اسلامی ترین نوع فرهنگی است که با عامه مردم سر و کار دارد. به عنوان یک نماد از آن فرهنگ می توان به کتاب "کلثوم ننه" آقا جمال خوانساری اشاره کرد. ایشان هم عصر علامه مجلسی بود. کتاب کلثوم ننه یک هشدار مهمی به جریان اسلامی است و یک نوع نگاه منتقدانه دارد تاثیر بسیاری بر افراد با سواد و حوزوی ما داشت و آن افراد همین نوع نگاه را دنبال می کنند و در واقع چنین نگاه و فرهنگی رها نمی شود و ادامه دار خواهد شد.

جریان دوم فرهنگی هم قدیمی و اصیل است و نام آن جریان فرهنگ اصیل اسلامی گذاشته ایم. جریان سوم فرهنگی وارداتی و تحت تاثیر اتفاقات اروپا و به خصوص انقلاب کبیر فرانسه می باشد. جریان چهارم فرهنگی فرهنگ درباری است که برای خودش شاخصهایی و حسن و قبح هایی دارد و برای اینکه جایگاه خودش را از دست ندهد و کارایی هایی داشته باشد بزرگانی را به سمت خود سوق داده است. فرهنگ سنتی و اصیل اسلامی، اصیلترین و تمیزترین جریان فرهنگی است که پس از غیبت کبری آغاز شده می شود تا به امروز ادامه دارد و علما و فقهای بزرگی هم در طول این قرون آن را نمایندگی می کردند. در آن موقـع کـه چکیـده مقـالات خـود را در ایـن زمینه منتشــر می کــردم، حضــرت امــام خمینــی (ره) هــم آنهــا را مطالعــه می فرمودنــد. در آن موقــع کار مــن ایــرادی داشــت و آن اینکــه مجاهدیــن بعــد از انقــلاب مدعــی پرچــمداری فرهنــگ اصیــل اسلامی شــدند.

جریـان تحقیقاتـی دنبـال می شد و ما هـر روز کـه جلوتر می رفتیــم مســائل فرهنگــی را در یــک چارچــوب بــه خصــوص در امــر فرهنگــی مطــرح می کردیــم؛ چــون همانطــور کــه عــرض کــردم فرهنــگ امــری کند و زمانبــر و بســیار عمیــق اســت و از آن امــوری نیســت کــه بخواهــد از یــک حادثــۀ کوچــک تأثیــر بپذیــرد. برخلـاف سیاسـت کـه بـا تغییـر یـک رئیـس جمهـور یـا نخسـت وزیر، تغییـر می کنـد. در سیاسـت اگـر تـا دیـروز بـا کشـوری دشـمن بودیـم، بـا تغییر یـک رئیـس جمهور یــا نخســت وزیر یــا یــک حادثــه ای می تــوان انتظــار داشــت کــه امــروز بــا همــان کشــور دوســت بشــویم. در مســئله فرهنــگ چنیــن امکانــی وجــود نــدارد. در مسـئله فرهنـگ، زمـان زیـادی طـول می کشـد تـا اینکه یکسـری آداب و رسـومی تغییـر و رسـوب پیـدا کننـد. البتـه ممکـن اسـت اتفاقـات اندکـی رخ بدهـد، امـا ایـن اتفاقـات ریشـه ندارنـد. در فرهنـگ اگـر تغییراتـی ایجاد می شــود، بــه علــت وجــود یــک جریــان خــاص اســت و جریان شناســی از همیــن رو مــورد مطالعــه و پژوهــش قــرار می گیــرد. در زیــارت وارث بــه همیــن نکتــه هــم اشــاره می شــود؛ یعنــی اگــر حرکتــی مثــل عاشــورا در زیـارت وارث ارزیابـی می شـود تـا حضـرت آدم هـم پیـش مـی رود. در فرهنـگ این گونـه اسـت کـه ریشـه های یـک جریانی واکاوی می گردد. حضرت علی (ع) در نهج البلاغه هم به این موضوع اشاره می کند که فرهنگ را باید ریشه ای و در طول تاریخ به صورت کرنولوژیک ملاحظه کرد و اگر بناست تغییراتی رخ بدهد بر اساس همین زمینه باشد.

همانطور که می دانید حضرت امام خمینی در سال 1361 وصیتنامه خود را نوشتند و همان موقع هم پلمپ شد و پس از رحلتشان باز و خوانده شد حریم امام: امام خمینی نگارش وصیتنامه سیاسی الهی خویش را در تاریخ 26 بهمن 1361 به پایان رسانده و نسخه ای از آن را در طی پیامی به تاریخ 22 تیر ماه 1362 به صورت لاک و مهر شده نزد خبرگان اولین دوره مجلس خبرگان رهبری به امانت سپردند. امام خمینی در سالهای بعد، وصیتنامه را مورد بازبینی قرار داده و با انجام تغییراتی در آن، دو نسخه از متن اصلاحی را که بر روی پاکتهای آنها به خط ایشان نوشته شده است متن وصیتنامه سیاسی الهی اینجانب جهت نگهداری در مجلس خبرگان و آستان قدس رضوی برای تحویل به مراکز مذکور به نمایندگان خویش سپردند. تحویل نسخه های وصیتنامه در حضور جمعی از مسئولین نظام جمهوری اسلامی ایران پخش شد. در این دیدار حضرات آقایان منتظری (قائم مقام رهبری در آن زمان) خامنه ای (رئیس جمهور وقت) هاشمی رفسنجانی (رئیس مجلس شورای اسلامی) میر حسین موسوی (نخست وزیر) مشکینی (رئیس مجلس خبرگان) صافی (دبیر شورای نگهبان) موسوی اردبیلی (رئیس مجلس شورای اسلامی) موسوی خوئینی ها (دادستان کل کشور) مهدوی کنی (دبیر روحانیون مبارز) کروبی (دبیر مجمع روحانیون مبارز) سید احمد خمینی و اعضای  دفتر امام حضور داشتند. پس از این دیدار حاضران را برای مهر و موم کردن دو پاکت وصیتنامه به مجلس شورا اسلامی رفتند و در اتاق ریاست مجلس، ابتدا آقای مشکینی سخنانی ایراد کرد و سپس آقای سید احمد خمینی وصیتنامه را تحویل ایشان داد. مراسم مهر و موم در حضور جمع انجام گرفت و نسخه مربوط به آستان قدس رضوی را آقایان مهدوی کنی، کروبی، توسلی و صانعی به مشهد مقدس بردند و نسخه سابق وصیتنامه که در مجلس خبرگان نگهداری می شد، بوسیله آقای سید احمد خمینی نزد امام ارسال گردید.

با این حال امام در سال 1366 به بعد اصطلاح "اسلام ناب محمدی" را ابداع فرمودند، ایشان به این نتیجه رسیده بودند که حتما باید این مسئله روشن بشود که ما یک اسلام ناب داریم و یک اسلامی که در طول زمان به آن حواشی ملحق شد. اگر در فرمایشات ایشان دقت کرده باشید حتی در اصطلاح اسلام حوزوی و اسلام فقاهتی هم اعوجاج و انحرافاتی را می دیدند برای مثال پوشیدن لباس جندی برای ائمه جمعه را ممنوع کردند؛ تا آنجا که فرمودند اگر مجتهد و فقیهی لباس جندی بپوشد، از عدالت خارج است این فرمایشات حضرت امام خمینی در دوره قبل از ابداع اصطلاح اسلام ناب محمدی است.

می خواســتم ایــن را عــرض کنــم کــه ممکــن اســت انحرافــات جزئــی صــورت گرفتــه باشــد، امــا حضــرت امــام در جاهــای مختلــف جلــوی همیــن انحرافــات جزئـی را گرفتند. در جمعبندی ایشـان از کل مطالعات، انحرافــات کوچکــی را کــه منجــر بــه زاویههــای بــزرگ شـده بود، مشـاهده کردنـد و در اواخـر روی «اسـلام ناب محمـدی» تکیـه کردنـد. ایـن اصطـاح در مقابـل شـبه اسـلـامها و اســلامهایی مطــرح شــد کــه رنــگ عــوض کرده انــد همانطــور کــه می دانیــد حضــرت امــام در زمــان ً جوانــی خــود مجتهــد و مــدرس بودنــد و کامـلـا بــا قضایــای مشــروطه کــه نتوانســت مشــروعه باشــد و بــه حکومـت لائیـک منتهـی شـد، مسـلط بودنـد. بـه نوعی می تــوان گفــت کــه بــا شــهید شــیخ فضل اللــه نــوری هم نظـر بـود و بنـا بـه گفتـۀ نزدیـکان ایشـان هفتـه ای یــک شــب را در کنــار مــزار شــیخ فضل اللــه نــوری بــا گروهـی از یـاران خـود جلسـه داشـت؛ از جملـه کسـانی کـه در آن جلسـات حضـور داشـت فرزنـد مرحـوم شـیخ عبدالکریـم حائـری یـزدی، یعنی شـیخ مرتضـی حائری بـود و حرکـت سیاسـی امـام کـه در پانـزده خـرداد به طور عمومـی شـکل گرفـت، ریشـه در همیـن جلسـات دارد و آن چنــان کــه برخــی می گوینــد، مربــوط بــه فــوت آیت الله العظمــی بروجــردی نیســت. ایشــان در همــان دهـه بیسـت کتـاب کشـف الاسـرار را تألیـف کـرد کـه ناظــر بــه شــبهات احمــد کســروی می باشــد. می تــوان گفــت کــه مبانــی حرکــت سیاســی حضــرت امــام از همـان دهـه بیسـت آغـاز شـده بـود. به طـور خاصـه عـرض می کنـم کـه دو دیـدگاه دربـارۀ مشـروطه وجـود داشـت: یکـی دیـدگاه مرحـوم میـرزای نائینـی بـود و دیگـری دیـدگاه شـیخ فضل اللـه نـوری.

میـرزای نائینـی در عیـن حـال کـه می پذیـرد مـردم بایـد سرنوشـت خودشـان را تعییـن کننـد، امـا در اینکـه خود حکومـت بـا صبغـه اسلـامی برپـا بشـود، قبـول نداشـت و می گفـت کـه مـردم چـون مسـلمان هسـتند، قوانیـن اسـلامی را طلـب می کننـد. در واقـع از ایـن نگـران بـود کـه حکومتـی بـا نـام اسلـام برپـا بشـود و نتوانـد قوانیـن اسـلامی را بـه درسـتی اجـرا کنـد؛ از ایـن رو حکومـت را مردمـی می خواسـت کـه خـود مـردم خواهـان برپایـی قوانیــن اسـلـامی باشــند. بــرای مثــال نــوع و مــدل حکومـت ترکیـه فعلـی. یعنـی بـه جـای اینکـه اسـلام در کل بــه عنــوان انســجام قوانیــن و مقــررات بخواهــد حاکـم بشـود، بـه صـورت تـک تـک قوانیـن بایـد بـه رأی گذاشـته بشـود. اگـر همـه مـردم مسـلمان و نمازخـوان باشـند، امـا بـه ایـن نتیجـه برسـند کـه حجـاب اجبـاری در جامعـه لازم نیسـت، در ایـن صـورت همـان قانونـی کـه بـه رأی مـردم گذاشـته شـده اسـت، اجـرا می شود الان برخـی از کشـورهای اسـلامی همینطور هسـتند؛ یعنــی وارد ایــن عرصه هــا در حکومــت نمی شــوند و حجـاب را اجبـاری نمی کننـد. مثـال دیگـر شـرب خمـر اسـت. بـا اذعـان بـه اینکـه شـرب خمـر در دیـن اسـلام حـرام اسـت و مسـلمانان هـم بـه ایـن امر واقف هسـتند، امــا می بینیــم کــه در برخــی از کشــورهای اسـلـامی شـرب خمـر آزاد اسـت. ایـن مـوارد اگـر بـه رأی اکثریـت گذاشـته بشـود، مـلاک خواهـد بـود. در واقـع پیامـد نوع نـگاه میـرزای نائینـی بـه مسـئله حکمرانـی و دینـداری همیـن اسـت کـه عـرض کـردم.

نـگاه دیگـر را شـیخ فضل اللـه نـوری داشـت. ایشـان بـر ایـن بـاور بـود کـه اگر مجموعـه قوانیـن به همان شـکلی کـه در اسـلام آمـده اسـت اجرا بشـوند، مردم به سـعادت می رســند. اگــر ارث را بــه نحــو دیگــری کــه مطابــق بــا قوانیــن اسـلـام نیســت، تقســیم کنیــم، در مجمــوع می توانــد ناهنجــاری ایجــاد کنــد. یعنــی نمی تــوان برخـی از قوانیـن اسلـامی را اجـرا کـرد و برخـی دیگـر را اجـرا نکـرد. اگـر زن در اسلـام نصـف مـرد ارث می گیرد، در مقابــل زن نفقــه می گیــرد و مــرد نفقــه می دهــد. برخـلاف دیگـر کشـورها کـه این گونـه نیسـت کـه مـرد مکلـف بـه دادن نفقـه باشـد؛ هـم بـرای زن و هـم بـرای فرزنـدان.

 بـه هـر حـال ایـن دو نـگاه دربـارۀ حکمرانـی در عصـر مشــروطه وجــود داشــت. حضــرت امــام نــگاه مرحــوم شـیخ فضل اللـه نـوری را قبـول داشـت. این نگاه شـهید مــدرس هــم بــود؛ ایــن مســیر منتهــی شــد بــه اینکــه حضـرت امـام «اسلـام نـاب محمـدی» را مطـرح کننـد. ایشــان حتــی پــس از پیــروزی انقــلاب اســلامی اداره حـوزه را بـه نحـو سـنتی قبـول داشـت و تأکیـد می کـرد حوزه هـا بایـد تلـاش کننـد همـان اسـلام نـاب را کشـف و هـم اجـرا کننـد. نظریـه ولایـت فقیـه، نظریـه جدیـدی نیسـت و از قبـل هــم در میــان فقهــا مطــرح بــود. میــرزای بــزرگ قمــی و قبــل از او، قاضــی محمــد ســعید در همیــن زمینــه دیدگاه هایــی داشــتند. همــه آنهــا معتقــد بودنــد کــه حاکـم و قاضـی باید نیابت داشـته باشـد. یعنـی قضاوت در جامعـه بایـد بـر اسـاس عدالـت اسلـامی باشـد. مرحـوم آیت اللـه العظمـی بروجـردی جملـه معروفـی دارد و آن ایــن اســت کــه زمینــه شــروع مشــروطه بــه علـت دو چیـز اسـت: یکـی ناسـخ و منسـوخ علماسـت و دیگـری ظلم سلاطین.

همانطــور کــه می دانیــد در زمــان قاجــار دو امــر بــه علمـا مربـوط می شـد. قضـاوت در آن زمـان مربـوط بـه فقهــا و مجتهــدان بــود. یعنــی حــوزۀ  فقاهــت مســئول حـوزه قضـاوت بـود. ثبـت احـوال در دسـت علمـا بـود و تمــام معاملاتــی کــه صــورت می گرفــت بایــد حتمــا توسـط فقهـا و قاضی هـای شـهر امضـا و ممهور می شـد. از همین رو، بسـیاری از این امور گرفتار ناسـخ و منسـوخ بـود. یعنـی چنـد سـند روی یـک ملـک صـادر می شـد و آن قاطعیـت و صداقتـی کـه بایـد در اسـناد دیده بشـود، وجـود نداشـت وهمین امـر مایه بروز یکسـری اختلافات و مشـاجرات می شـد. مسئله بعـدی ظلم سـلاطین بود کــه در دورۀ قاجــار معــروف بــود. اینهــا مبنــای ایــن شـد کـه ایرانیهـا بـه عدالتخانـه روی بیاورنـد و بحـث مشــروطه میــان آنــان مطــرح بشــود. قانــون اساســی مشـروطه تصویـب میشـود کـه رفتـه رفتـه مشـروعه از آن برداشــته میشــود و ســپس خــود مشــروطه هــم از بیـن مـیرود و رضاخـان چیـزی از آن باقـی نمی گـذارد و دیکتاتـوری در کشـور حاکـم میشـود کـه رفتـه رفتـه منجـر بـه بـروز انقلاب اسـلامی میگـردد.

خیلی هــا گمــان می کننــد کــه ولایــت فقیهــی کــه چنین امـام مطـرح کردنـد، بـرای مؤمنیـن اسـت. اصـلا چیــزی نیســت. بلــه درســت اســت کــه درسهــای ایشـان در نجـف و مبانیشـان از قـرآن و روایـات اسـت، یعنــی ولایــت فقیــه بــه عنــوان مترقی تریــن حکومــت مردم سـالار شـناخته میشـود؛ امـا خـود ولایـت فقیـه یـک الگـوی حکومتـی فـارغ از ایـن اسـت کـه مخاطـب آن مؤمـن باشـد یـا غیرمؤمـن. یـا حتـی مسـلمان باشـد یـا مسـیحی. نظـر امـام ایـن بوده اسـت کـه ولایـت فقیه مترقی تریـن نـوع حکومـت در جهـان اسـت. ایـن چیزی اسـت کـه امـروزه متأسـفانه کمتـر بـه آن توجه میشـود. حضـرت امـام علـی علیه السلام میفرمایـد کـه حتمـا بایـد حکومـت داشـته باشـیم و حکومـت هـم بایـد حاکم داشــته باشــد و بشــر نمیتوانــد بــا آنارشــیزم زندگــی کنـد. بـه هـر حـال بشـر بـرای اداره زندگـی اجتماعـی خــود نیازمنــد قوانینــی اســت و ایــن قوانیــن مجــری و ناظـر لازم دارنـد. اگـر ایـن مسـئله مطـرح اسـت، پـس بهتریــن نــوع حکومــت همــان حکومــت ولایــت فقیــه اسـت؛ یعنـی بـه جـای اینکـه حاکمی داشـته باشـیم که پیـرو هـوای نفـس خـود باشـد، حاکمـی داشـته باشـیم کـه ایـن چنـد مشـخصه را داشـته باشـد: عـادل و فقیه و مجتهـد جامع الشـرایط باشـد؛ یعنـی عالـم بـه اقتضـای زمـان و مـکان باشـد.

بــه نظــرم حتمــا آنچـه بعـد از انقلـاب در فرمایشـات حضـرت امام هسـت و جــای جــای صحیفــه امــام بــه عنــوان بهتریــن مــدل حکومـت بـه لحـاظ مردم سـالاری و رسـیدن بـه عدالـت این نیسـت اجتماعـی از آن سـخن بـه میـان آمـده، لزوما شـیعه مؤمـن اثناعشـری باشـد. کـه مخاطـب آن حتمـا مخاطـب چنیـن مـدل حکومتی اصلا مسـلمان و شـیعه نیســت؛ بلکــه هــر بشــری بــا هــر نــوع دیــن و آیینــی میتـوان ذیـل ایـن مـدل از حکومـت زندگـی اجتماعـی مترقـی داشـته باشـد. مـا از ایـن مسـئله غافـل ماندیـم. حاکـم بایـد کسـی باشـد کـه بـه عدالـت معـروف و عارف بـه زمانـش باشـد. بـا هـوای نفـس خـودش مقابلـه کند. ایــن لازمــه اش فقــط ایــن نیســت کــه افــراد آن کشــور مسـلمان باشـند. هـر کسـی در هـر جـای دنیا که باشـد، میتوانــد ذیــل ایــن نــوع مــدل از حکومــت زندگــی اجتماعـی خوبـی داشـته باشـد.

بــا تمــام ارادتــی کــه حضــرت امــام بــه شــیخ فضل اللـه نـوری داشـتند و همیشـه از او بـه نیکـی یـاد می کننــد، امــا روش حضــرت امــام در زمینــه حکومــت اختلافاتــی بــا دیــدگاه شــیخ فضل اللــه نــوری دارد. برخــی گمــان می کننــد کــه حضــرت امــام همــه دیدگاه هـای شـیخ فضل اللـه نـوری و روش ایشـان را در زمینـه حکومـت اسلـامی دنبـال کرده انـد. در حالـی که اینگونـه نیسـت. برخـی جاهـا اختلافـات جـدی در این زمینـه وجـود دارد.

آیــه ای در ســوره قصــص آمــده اســت کــه میفرمایــد: «وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ » انقـلاب اســلامی مـا هـم بـا همیـن آیـه در سـال 1356تـا پیـروزی جـان گرفـت. شـیخ فضل اللـه نـوری در کتـاب لوایـح به همین آیـه اشـاره می کنـد و تفسـیر دیگـری از آن ارائـه می دهد و می گویــد وای بــر آن روزی کــه مســتضعفین وارثیــن زمیـن بشـوند. در واقـع نتیجـه ای کـه ایشـان از ایـن آیـه می گیـرد، کامـلا برعکـس اسـت. تفسـیر مـا از ایـن آیـه ایـن اسـت کـه خداونـد منـت می گـذارد و مسـتضعفین وارثیـن زمیـن می شـوند و مـا بـه عدالـت نزدیک بشـویم. در حالـی کـه شـیخ فضل اللـه نـوری از ایـن آیـه نتیجـه می گیـرد مـراد ایـن آیـه ایـن اسـت کـه بترسـید از روزی کـه مسـتضعفین وارث زمیـن بشـوند. 

قبــل از شــیخ فضل اللــه نــوری، یعنــی از زمــان ســید جمال الدیــن اســدآبادی در دورۀ ناصرالدیــن شــاه عصــر منورالفکــری در ایــران ظهــور و بــروز پیــدا کــرد. ایـن جریـان بـر حوزه هـای مـا هـم تأثیـر گذاشـت. یـک اصطلاحـی در آن دوره رایـج شـد و آن «عـوام کالانعـام» اسـت. ایـن نـگاه روشـنفکری فرانسـوی اسـت کـه عامه مـردم را معـادل چهارپایـان میداننـد. البته در قـرآن هم چنـد جـا بـه «کالانعـام» اشـاره شـده کـه خـدا گروهـی از مـردم را بـه چهارپایـان و بلکـه پایین تـر تشـبیه کـرده چنیـن اسـت؛ امـا منظـور عامـه مـردم نیسـتند. اصلا چیـزی نیسـت. بلکـه منظـور کسـانی اسـت کـه تابـع هـوای نفسشـان اند. کسـانی کـه بـا مـدل روشـنفکری فرانسـوی بیشـتر تطابـق دارنـد تـا مـردم عـادی.

خداونـد در آیـه دیگـر علمـای یهـود را کـه اتفاقـا کتـاب هسـتند، بـه الاغ تشـبیه کـرده اسـت. علمایـی کــه هــم اهــل کتاب انــد و هــم خودشــان را با ســواد میداننــد. مــا هیچ جــا نمی بینیــم کــه عامــه مــردم بــه انعـام و چهارپایـان تشـبیه شـده باشـند. برعکـس اغلب دربـارۀ نـاس بـه نیکـی یـاد شـده اسـت. خـدا در قـرآن می  فرمایــد: « فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا» یعنـی همـان عامـه مـردم کـه در ایـن آیـه مظهـر تجلـی فطـرت خداونـد هسـتند. ایــن اختـلاف نــگاه بیــن حضــرت امــام و علمــای برجســته دیگــر ماننــد شــیخ فضل اللــه نــوری وجــود داشــت.

از جملــه دلایــل پیــروزی حضــرت امــام در انقــاب اسـلامی نـوع نـگاه ایشـان بـه عامـه مـردم بـود. در واقـع نـگاه ایشـان بـه مـردم برعکـس بسـیاری از علمـای قبل از مشــروطه و دوره مشــروطه بــوده اســت. بســیاری از علمـا عامـه مـردم را اصـلا بـه حسـاب نمی آوردنـد و یـک نـوع نـگاه از بـالا بـه عامـه مـردم داشـتند. حضـرت امـام هـم در نـگاه خـود بـه عمـوم مـردم و هـم در رفتارشـان بـا آنهـا، از نـوع بـالا بـه پاییـن نبـود. خـودش بارهـا فرمـود کـه مـن خـادم مـردم هسـتم. نگاهشـان بـه محرومیـن و مسـتضعفین کامـلا برعکـس نـوع نـگاه برخـی دیگـر از علمـا بـود. نـگاه ایشـان بـه مـردم بـه هیـچ وجه اشـرافی نبـود. حتـی در مکتوبـات سـید جمال الدیـن اسـدآبادی و دیگـر علمـا و خـود شـیخ فضل اللـه نـوری نوعـی نـگاه از بــالا بــه پاییــن بــه مــردم مشــاهده می شــود. شــیخ فضل اللــه در کتــاب لوایــح، مــردم را بلاهــا می خوانــد و نگرانــی خــود را از اینکــه مســتضعفین وارث زمیــن بشـوند، بیـان می دارد. ایشـان  «آیـۀ وَنُریدُ أَن نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ استُضعِفوا فِی الأَرضِ وَنَجعَلَهُم أَئِمَّةً وَنَجعَلَهُمُ الوارِثینَ » درسـت برعکـس حضـرت امـام تفسـیر و بیان می دارد.

اسلام نـاب از نظـر امام خمینی اسـلامی اسـت که قیام بـه قسـط کـرده باشـد. یعنـی مبنـای آن در درجه بنـدی جامعـه نـه مسـائل مالـی باشـد و نـه طبقـات اجتماعـی دیگـر. ایشـان معتقدنـد کـه آن کسـی کـه عدالت پیشـه کنـد، مقـدم اسـت بـر کسـی کـه عالـم باشـد، امـا ظالـم هـم باشـد. ببینیـد گفتـه میشـود کـه نمـاز جماعـت را باید پشـت سـر کسـی خوانـد کـه بـه عدالـت مشـهور باشـد و نـه بـه علـم. یعنـی اگـر صـد دکتـر و مهنـدس و مجتهد باشـند و در مقابـل یـک نفـر بیسـواد، امـا بـه عدالـت مشـهور باشـد، بایـد پشـت سـر او نمـاز خوانـد. مبنـای حضـرت امـام همیـن اسـت.

برخـی از افـراد بـر ایـن باورنـد کـه ورود حضـرت امـام به عالـم سیاسـت بعـد از فـوت آیت اللـه العظمـی بروجردی اسـت؛ در حالـی کـه اینگونـه نیسـت. ایشـان در زمـان مرحـوم آیت اللـه العظمـی سـید ابوالحسـن اصفهانـی کشف الاســرار را نوشــت. اصــلا در آن دوره اســت کــه تمــام حرکتشــان بــر مبنــای اقامــه قســط و عــدل بـود. آن چیـزی کـه در روایـات مـا هـم آمـده اسـت. در روایـات داریـم کـه امـام زمـان علیه السـلام وقتـی ظهـور میکنـد، ابتـدا سـراغ ظالمـان مـی رود و نـه سـراغ نمـاز نخوان هــا! حتــی یــک روایــت هــم پیــدا نمی کنیــد گفتـه باشـد کـه امـام زمـان علیه السـلام وقتـی ظهـور کنـد بـه سـراغ غیرمسـلمانان بـرود تـا آنهـا را مسـلمان کنـد. اصلـا چنیـن چیـزی نیسـت. یـک روایـت هـم در ایـن زمینـه وجـود نـدارد. همـۀ روایـات ناظـر بـه عدالـت و رفـع ظلـم ظالمـان هسـت. عدالـت مقدم بـر همه چیز اسـت. اینهـا نکاتـی اسـت کـه امـروزه متأسـفانه گـم شـده اسـت.

چنـد ویژگـی دیـدگاه حضـرت امـام دربـارۀ اسـلام نــاب محمــدی را خدمــت شــما معرفــی می کنــم: مهمتریـن اصـل بـرای ایشـان ایـن بـود کـه اسـلام بـدون سیاسـت معنـا و مفهومـی نـدارد. در ذهـن امـام چیـزی بـه نام اسـلام و تشـیع جـدای از سیاسـت وجـود خارجی نـدارد. بنابرایـن اسلام امـام، اسلام سیاسـی اسـت. دوم اینکـه جلوه اسلـام مدنظـر امام در عدالـت و برپایی در نمـاز خوانـدن و روزه گرفتـن. قسـط اسـت و نـه صرفـا مگــر خــوارج کــم نمــاز میخواندنــد؟ مگــر کــم روزه می گرفتنــد؟ اینهــا نــکات مهمــی اســت.

ســوم اینکــه حرکــت ایشــان بــرای قیــام مبتنــی بــر آموزه هـای انبیـاء بـه خصـوص پیامبـر خاتـم صلی اللـه علیـه و آلـه بـود. یعنـی بـر اسـاس «قولـوا لا الـه الا اللـه تفلحـوا» اسـت و ایـن یعنـی اسـلام توحیـدی. شـعار اول اسلام در زمــان حیــات حضــرت رســول همیــن بــود و حضـرت امـام در طـی مبـارزات نهضـت خـود همیـن را مبنـا قـرار داده بـود. 

چهــارم اینکــه روش ایشــان بــرای تبلیــغ بــر مبنــای فطـرت الهی بـود. در سـال ،1355یعنی قبـل از پیروزی انقلاب انجمـن اسـلامی اروپـا و آمریـکا از حضـرت امـام ســؤال می کننــد کــه آنقــدر اسلام هراســی در غــرب زیـاد شـده کـه انجمـن اسـلامی جرئـت اینکـه اسلـام را تبلیـغ کنـد، نـدارد. امـام در پاسـخ آنهـا می فرمایـد:«فطــرت شــما بــر فطرت اللــه باشــد». ایــن همــان راه پیامبـر اکـرم صلی اللـه علیـه و آلـه اسـت. بعـد از نـزول آیــات قــرآن روش حضــرت رســول بــرای تبلیــغ اسلــام تکیـه بـر فطـرت الهـی بـود. ایـن نکتـه مهمـی اسـت. اینکــه مخاطــب طــرف شــما آیــا فطــرت الهــی را مبنــا قـرار داده اسـت یـا خیـر. مـا الان دچـار غفلـت هسـتیم. خوشـبختانه مواضـع مـا در مسـائل روز دنیـا متکـی بـر فطـرت الهـی اسـت کـه خداونـد در همـه انسـانها قـرار داده اســت. بــرای همیــن کام امــام در همــه مــا نفــوذ کـرد. در واقـع ایشـان بـر اسـاس همـان الهـام خداوندی و فطــرت الهــی مســیر را بــرای مــردم روشــن ســاخت. چــون آن طــرف قضیــه گیرنده هایــی قــوی کــه همــان فطـرت الهـی اسـت، وجـود داشـت.

مهمتریــن شــاخصه همیــن تأکیــد بــر فطــرت الهــی مــردم اســت و امــام بــه خوبــی ایــن را تشــخیص داد. خاطــره ای بــرای شــما نقــل می کنــم: در ســال1356 حـاج آقـا مجتبـای خودمان ]حریم امام:مرحـوم آیت اللـه حاج آقــا مجتبــی تهرانــی؛ بــرادر جنــاب آقــای کلهــر[ بــه نجــف رفــت. در واقــع بعــد از دورۀ شــهادت حــاج آقــا مصطفــی و اوج مبــارزات انقلابــی بــود. ایشــان بــه حضــرت امــام میگویــد کــه شــما اشــتباه می کنیــد. ایـن مـردم دیگـر آن مـردم سـالهای 1342نیسـتند که واقعـه پانـزده خـرداد را رقـم زدنـد. در طـول این سـالیان شــاه آنقــدر فســق و فجــور کــرده اســت کــه مــردم دیگـر بـه ایـن حرفهـا اهمیـت نمی دهنـد و کاری بـه اعلامیه هــای شــما ندارنــد.

حضـرت امام در پاسـخ به ایشـان فرمود: «شـما اشـتباه می کنیـد. مـردم ایـن دوره هـم خداجـو هسـتند.» خـود حاج آقـا مجتبـی تعجـب کـرده بـود کـه چگونـه ممکـن اســت مــردم خداجــو باشــند. ایــن را خــود حــاج آقــا مجتبـی بـرای بنـده نقـل کـرد. ایـن تعجـب هـم فقـط مختـص ایشـان نبـود. بنـده بـا مرحـوم دکتـر باهنـر پس از پیـروزی انقلـاب دیـدار داشـتم. ایشـان بـه مـن گفت:«آقــای کلهــر، شــما بــاور می کــردی کــه انقـلاب بــه پیـروزی برسـد؟» یعنـی واقعـا بـرای مـا عجیـب بـود کـه چگونـه ممکـن اسـت، یک مرتبـه همـه مـردم این گونـه دسـت بـه انقلاب بزننـد؛ از نوجـوان تـا پیرمردها همگی بـه یکبـاره انقلاب را به اوج رسـاندند و نظام شاهنشـاهی را سـاقط و نظـام جمهـوری اسـلامی را تأسـیس کردنـد. ایـن تشـخیص درسـت و دقیـق حضـرت امـام خمینـی رحمه اللـه علیـه در ارائه اسـلام نـاب محمـدی بـود.

مرحــوم آیت اللــه مرتضــی مطهــری بحــث بســیار مهمــی دارد کــه متأســفانه الان کمتــر بــه آن توجــه می شــود و مربــوط بــه قبــل از پانــزده خــرداد 1342 می باشــد. در آنهــا ایشــان تفــاوت میــان جامدهــا و جاهلهــا را تبییــن می کنــد. در حاشــیه حقــوق زن در اسـلام ایـن بحـث را بیـان کـرده اسـت. نکته بسـیار مهمـی در آنجـا دارد. ایشـان دو گـروه را مثـال می زنـد. جاهلهــا را بــه همیــن غربزده هــا مثــال میزنــد و جامدهــا را بــه متعصبــان خشــک مذهبــی.

 نکتــه مهمـی کـه مرحـوم مطهـری در آن بحـث دارد و خیلـی هـم بـه درد جامعـه امـروز مـا می خـورد ایـن اسـت کـه هـر دو گـروه اسلـام را از نـگاه مـادی می بیننـد. قبـا ایــن بحــث مطــرح بــود کــه بــا دســت غــذا خــوردن عیـن اسـلام اسـت و بـا قاشـق و چنـگال غـذا خـوردن خـاف اسلـام اسـت. چنیـن کسـانی اسـلام را مـادی می بیننــد و معنــا را بــه درســتی درک نمی کننــد. معنویـت را نمی فهمنـد. تجلی اسلـام که جـان معنای خلقــت اســت را در امــور مــادی می بیننــد. آن طــرف هــم کــه غــربزده اســت، نــگاه مــادی دارد. در واقــع تمـدن غـرب بـا ماتریالیسـتها بـود. ایـن دو گـروه را کــه مشــاهده می کنیــم می بینیــم هــر دو دعــوای درصـورت دارنـد و نـه در معنـا. ایـن نکته مهمـی اسـت. یعنــی هــر دو دنیاگــرا هســتند. امــروزه همینطــور اســت. هــم اسـلام طالبانــی و داعشــی مادیگــرا اســت و هــم اسـلـام آمریکایــی و غــربزده. امــروزه اسـلام آمریکایـی جلـوۀ بـه اصطـاح روشـنفکری دارد کـه از بنیـان بـر مبنـای مـاده اسـت. این بحث فلسـفی دارد و خـوب اسـت کـه به طـور جـدی روی آن پژوهـش بشـود. بایـد دیـد کـه چـرا طالبـان امـروزه بـر دو متـر پارچــه چســبیده اند؟! وقتــی ســیره پیامبــر اکــرم و علـی ابـن ابیطالـب علیهماالسلام را نـگاه می کنیـم می بینیــم کــه اینقــدر بــه ظواهــر تکیــه نداشــتند. بنـده در تحقیقـی کـه از بیانـات امـام داشـتم، بـه ایـن مطلـب رسـیدم کـه ایشـان فرمـود: «در اسـلام سانسـور وجــود نــدارد، الا در بعضــی از صــور» یعنــی اصــولا سانسـور در صـورت در دینـی ماننـد اسـلام بـه اسـتثناء، مثـل مسـئله حجـاب وجـود دارد و در باقـی امـور به هیچ وجـه سانسـور وجـود نـدارد.

وقتـی بشـر صورتگـرا میشـود بـه سـمت دگماتیـزم مـی رود کـه نتیجـه آن را در مسـیحیت بـه صـورت قـرون وسـطا مشـاهده می کنیـم و در اسـلام بـه صـورت داعش و طالبـان و القاعـده می بینیم. در حـال حاضـر شـما ببینیـد کـه طالبـان چقـدر درگیر ظاهـر اسـت! ایـن در حالـی کـه اسـلام نـاب محمـدی کــه حضــرت امــام خمینــی رضوان اللــه تعالــی علیــه مطـرح فرمودنـد، اسلام ظواهـر و پوسـته دیـن نیسـت. در واقــع ایشــان می فرمایــد اســلامی کــه در صــورت آلودگـی پیـدا کـرده و منحـرف شـده، باید کنار گذاشـت و اسـلام نـاب را احیـا کـرد. افتخـار شـیعه ایـن اسـت که می گویـد بـاب اجتهـاد بـاز اسـت و مسـائل را بایـد بـه روز حـل و فصـل کـرد؛ ایـن یعنـی شـیعه درگیـر صـورت و ظواهــر نمی شــود.

حضــرت امــام دربــارۀ آخوندهــای درگیــر ظواهــر تعبیـری دارد و می فرمایـد: «مقـدس نماهـای احمـق و آخوندهـای بی سـواد.» مصـداق ایـن آخوندهـا امـروز چــه کســانی هســتند؟ ایــن کلیــد را بایــد از خــود حضـرت امـام بگیریـم و ببینیـم کـه آخوندهـای احمق و مقـدس نمـا امروزه چه کسـانی هسـتند؟ از مؤسسـه تنظیـم و نشـر آثـار امام خمینی و پژوهشـگران اندیشـه حضــرت امــام در همین جــا درخواســت می کنــم کــه روی همیـن محـوری کـه بحـث کـردم، تحقیـق کنـد و بیانــات امــام را در ایــن زمینــه منتشــر ســازد. ایــن مطالـب بـرای نسـل جدیـد روشـن نیسـت. حضـرت امـام بـه دنبـال اسـلام ظواهـر نبـود؛ همان گونـه کـه خــود پیامبــر اکــرم صلی اللــه علیــه و آلــه بــه دنبــال ظواهـر نبـود.

روایــات بــه صراحــت بیــان می دارنــد کــه وقتــی امــام زمــان علیه الســلام ظهــور می کنــد، مقدس نماهــا جلـوی ایشـان می ایسـتند؛ چـون صـورت آن اسـلامی کــه می آورنــد بــا آن چیــزی کــه در ذهــن برخــی از شــیعیان وجــود دارد، متفــاوت اســت. اینهــا نــکات مهمی است. عــده ای هــم گمــان میکننــد ســعادت بشــر در گــرو لیبرالیسـم بـه تفکـر غربـی اسـت! در حالـی کـه اساسـا معنــای آزادی بیــان نیســت. آزادی فکــر در لیبرالیســم وجـود نـدارد؛ برعکـس اسـارت فکـر و اندیشـه اسـت؛ چــون در لیبرالیســم آزادی هوســرانی وجــود دارد. بـه نظـرم ایـن مباحـث بـرای مـا مباحـث بسـیار مهمی اسـت و بایـد انقلاب اسـلامی را بـه درسـتی ریشـه یابی و تحلیــل و پیامدهــای آن را بــر دیگــر جوامــع و جامعــه خودمـان بررسـی کنیـم. 

. انتهای پیام /*