پرتال امام خمینی: یادداشت ۲۹۴ / مهدی کلهر

اصطلاح «اسلام ناب محمدی» در وصیت نامه حضرت امام خمینی (ره) ذکر نشده است و بعداً به برنامه های ایشان اضافه شد و بدان خیلی تأکید می کردند. بنده مقدمه ای که تاکنون در مصاحبه ها نگفته ام را خدمت شما عرض می کنم: بنده در آن زمان که بیشتر مشغولیتهای پژوهشی و تحقیقاتی ام در حوزه تاریخ انقلاب اسلامی ایران بود، به جریان شناسی های فرهنگی تاریخ معاصر ایران مشغول بودم. شاید در مسئله جریان شناسی فرهنگی کار چندان جامع و دقیقی صورت نگرفته است. البته در زمینه جریان شناسی سیاسی کارهایی صورت گرفته است. در زمینه جریان شناسی اقتصادی نیز علی رغم اینکه زمان بر است، کارهایی صورت گرفته است؛ اما جریان شناسی فرهنگی بسیار زمان بر می باشد؛ چون تأثیر و تأثرات فرهنگی در همه جوامع کاری کُند است. در مسئله جریان شناسی فرهنگی به چهار جریان در تاریخ ایران معاصر رسیدم: بررسی های بنده از اوایل دوره قاجار آغاز می شود که مصادف با تحولات غربی بود. انقلاب کبیر فرانسه تأثیر عمیق و گسترده ای بر جهان داشت؛ از جمله بر کشور ایران. تأثیرپذیری ما از فرهنگ اروپایی از اواخر دوره صفویه آغاز می شود. در طی مطالعات و تحقیقات خود به چهار جریان فرهنگی از آن دوره تاکنون رسیدم. در اوایل دوره قاجار با فرهنگی رو به رو می شویم که بسیار نافذ است و در واقع غرب زدگی کشور ما از همین دوره آغاز می شود. برای اینکه بدانیم چه جریان های مهم و زنده ای در آن دوره داشتیم به اینجا رسیدیم که یک جریان بسیار استخوان دار و گسترده ای وجود دارد که اسم آن را «فرهنگ سنتی» گذاشته ایم؛ یعنی فرهنگی که از قدیم بوده است. این فرهنگ چهره بسیار اسلامی دارد و صورت آن اسلامی ترین نوع فرهنگی است که با عامه مردم سروکار دارد. به عنوان یک نماد از آن فرهنگ می توان به کتاب «کلثوم ننه» آقا جمال خوانساری اشاره کرد. ایشان هم عصر علامه مجلسی بود. کتاب کلثوم ننه یک هشدار مهمی به جریان اسلامی است و یک نوع نگاه انتقادی و هشدار دهنده دارد. تأثیر بسیاری بر افراد با سواد و حوزوی ما داشت و آن افراد همین نوع نگاه را دنبال می کنند و در واقع چنین نگاه و فرهنگی رها نمی شود و ادامه دار خواهد شد.
جریان دوم فرهنگی هم قدیمی و اصیل است و نام آن «جریان فرهنگ اصیل اسلامی» گذاشته ایم. جریان سوم فرهنگی وارداتی و تحت تأثیر اتفاقات اروپا و به خصوص انقلاب کبیر فرانسه می باشد. جریان چهارم فرهنگی، «فرهنگ درباری» است که برای خودش شاخص هایی و حسن و قبح هایی دارد و برای اینکه جایگاه خودش را از دست ندهد و کارایی هایی داشته باشد، بزرگانی را به سمت خود سوق داده است.
فرهنگ سنتی و اصیل اسلامی، اصیل ترین و تمیزترین جریان فرهنگی است که پس از غیبت کبری آغاز می شود و تا به امروز هم ادامه دارد و علما و فقهای بزرگی هم در طول این قرون آن را نمایندگی می کردند. در آن موقع که چکیده مقالات خود را در این زمینه منتشر می کردم، حضرت امام خمینی (ره) هم آن ها را مطالعه می فرمودند. در آن موقع کار من ایرادی داشت و آن اینکه مجاهدین بعد از انقلاب مدعی پرچم داری فرهنگ اصیل اسلامی شدند. جریان تحقیقاتی دنبال می شد و ما هر روز که جلوتر می رفتیم مسائل فرهنگی را در یک چارچوب به خصوص در امر فرهنگی مطرح می کردیم؛ چون همان طور که عرض کردم فرهنگ امری کُند و زمان بر و بسیار عمیق است و از آن اموری نیست که بخواهد از یک حادثه کوچک تأثیر بپذیرد. برخلاف سیاست که با تغییر یک رئیس جمهور یا نخست وزیر، تغییر می کند. در سیاست اگر تا دیروز با کشوری دشمن بودیم، با تغییر یک رئیس جمهور یا نخست وزیر یا یک حادثه ای می توان انتظار داشت که امروز با همان کشور دوست بشویم. در مسئله فرهنگ چنین امکانی وجود ندارد. در مسئله فرهنگ، زمان زیادی طول می کشد تا اینکه یک سری آداب و رسومی تغییر و رسوب پیدا کنند. البته ممکن است اتفاقات اندکی رخ بدهد، اما این اتفاقات ریشه ندارند. در فرهنگ اگر تغییراتی ایجاد می شود، به علت وجود یک جریان خاص است و جریان شناسی از همین رو مورد مطالعه و پژوهش قرار می گیرد. در زیارت وارث به همین نکته هم اشاره می شود؛ یعنی اگر حرکتی مثل عاشورا در زیارت وارث ارزیابی می شود تا حضرت آدم هم پیش می رود. در فرهنگ این گونه است که ریشه های یک جریانی واکاوی می گردد. حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه هم به این موضوع اشاره می کند که فرهنگ را باید ریشه ای و در طول تاریخ به صورت کرنولوژیک ملاحظه کرد و اگر بناست تغییراتی رخ بدهد، بر اساس همین زمینه باشد.


امام خمینی (ره) در سال ۱۳۶۱ وصیت نامه خود را نوشتند و همان موقع هم پلمپ شد و پس از رحلتشان باز و خوانده شد. امام خمینی نگارش وصیت نامه سیاسی الهی خویش را در تاریخ ۲۶ بهمن ۱۳۶۱ به پایان رسانده و نسخه‏ای از آن را طی پیامی به تاریخ ۲۲ تیرماه ۱۳۶۲ به صورت لاک و مهر شده نزد خبرگان اولین دوره مجلس خبرگان رهبری به امانت سپردند. امام خمینی در سال های بعد، وصیتنامه را مورد بازبینی قرار داده و با انجام تغییراتی در آن، دو نسخه از متن اصلاحی را که بر روی پاکت های آنها به خط ایشان نوشته شده است: «متن وصیتنامه سیاسی الهی اینجانب جهت نگهداری در مجلس خبرگان و آستان قدس رضوی» برای تحویل به مراکز مذکور به نمایندگان خویش سپردند. تحویل نسخه های وصیتنامه در حضور جمعی از مسئولین نظام جمهوری اسلامی ایران در تاریخ ۱۹ آذر ۱۳۶۶ انجام گردید که مراسم آن از طریق سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شد. در این دیدار حضرات آقایان: منتظری (قائم‏ مقام رهبری در آن زمان)، خامنه ای (رئیس‏ جمهور وقت)، هاشمی رفسنجانی (رئیس مجلس شورای اسلامی)، میرحسین موسوی (نخست‏ وزیر)، مشکینی (رئیس مجلس خبرگان)، صافی (دبیر شورای نگهبان)، موسوی ‏اردبیلی (رئیس دیوان‏عالی کشور)، موسوی‏ خوئینی‏ها(دادستان کل کشور)، مهدوی کنی (دبیر جامعه روحانیت مبارز)، کروبی (دبیر مجمع روحانیون مبارز)، سید احمد خمینی و اعضای دفتر امام حضور داشتند. پس از این دیدار، حاضران برای مُهر و موم کردن دو پاکت وصیتنامه به مجلس شورای اسلامی رفتند و در اتاق ریاست مجلس، ابتدا آقای مشکینی سخنانی ایراد کرد و سپس آقای سید احمد خمینی وصیتنامه را تحویل ایشان داد. مراسم مُهر و موم در حضور جمع انجام گرفت و نسخه مربوط به آستان قدس رضوی را آقایان مهدوی‏ کنی، کروبی، توسلی و صانعی به مشهد مقدس بردند و نسخه سابق وصیتنامه که در مجلس خبرگان نگهداری می ‏شد، به وسیله آقای سید احمد خمینی، نزد امام ارسال گردید؛ با این حال امام در سال ۱۳۶۶ به بعد اصطلاح «اسلام ناب محمدی» را ابداع فرمودند. ایشان به این نتیجه رسیده بودند که حتماً باید این مسئله روشن بشود که ما یک اسلام ناب داریم و یک اسلامی که در طول زمان به آن حواشی ملحق شد. اگر در فرمایشات ایشان دقت کرده باشید حتی در اصطلاح اسلام حوزوی و اسلام فقاهتی هم اعوجاج و انحرافاتی را می دیدند. برای مثال پوشیدن لباس جندی برای ائمه جمعه را ممنوع کردند؛ تا آنجا که فرمودند اگر مجتهد و فقیهی لباس جندی بپوشد، از عدالت خارج است. این از فرمایشات حضرت امام خمینی (ره) در دوره قبل از ابداع اصطلاح «اسلام ناب محمدی» است.
می خواستم این را عرض کنم که ممکن است انحرافات جزئی صورت گرفته باشد، اما حضرت امام در جاهای مختلف جلوی همین انحرافات جزئی را گرفتند. در جمع بندی ایشان از کل مطالعات، انحرافات کوچکی را که منجر به زاویه های بزرگ شده بود، مشاهده کردند و در اواخر روی «اسلام ناب محمدی» تکیه کردند. این اصطلاح در مقابل شبه اسلام ها و اسلام هایی مطرح شد که رنگ عوض کرده اند.
همان طور که می دانید حضرت امام در زمان جوانی خود مجتهد و مدرس بودند و کاملاً با قضایای مشروطه که نتوانست مشروعه باشد و به حکومت لائیک منتهی شد، مسلط بودند. به نوعی می توان گفت که با شهید شیخ فضل الله نوری هم نظر بود و بنا به گفته نزدیکان ایشان هفته ای یک شب را در کنار مزار شیخ فضل الله نوری با گروهی از یاران خود جلسه داشت؛ از جمله کسانی که در آن جلسات حضور داشت فرزند مرحوم شیخ عبدالکریم حائری یزدی، یعنی شیخ مرتضی حائری بود و حرکت سیاسی امام که در پانزده خرداد به طور عمومی شکل گرفت، ریشه در همین جلسات دارد و آن چنان که برخی می گویند، مربوط به فوت آیت الله العظمی بروجردی نیست. ایشان در همان دهه بیست کتاب کشف الاسرار را تألیف کرد که ناظر به شبهات احمد کسروی می باشد. می توان گفت که مبانی حرکت سیاسی حضرت امام از همان دهه بیست آغاز شده بود.
به طور خلاصه عرض می کنم که دو دیدگاه درباره مشروطه وجود داشت: یکی دیدگاه مرحوم میرزای نائینی بود و دیگری دیدگاه شیخ فضل الله نوری. میرزای نائینی در عین حال که می پذیرد مردم باید سرنوشت خودشان را تعیین کنند، اما در اینکه خود حکومت با صبغه اسلامی برپا بشود، قبول نداشت و می گفت که مردم چون مسلمان هستند، قوانین اسلامی را طلب می کنند. در واقع از این نگران بود که حکومتی با نام اسلام برپا بشود و نتواند قوانین اسلامی را به درستی اجرا کند؛ از این رو حکومت را مردمی می خواست که خود مردم خواهان برپایی قوانین اسلامی باشند. برای مثال نوع و مدل حکومت ترکیه فعلی. یعنی به جای اینکه اسلام در کل به عنوان انسجام قوانین و مقررات بخواهد حاکم بشود، به صورت تک تک قوانین باید به رأی گذاشته بشود. اگر همه مردم مسلمان و نمازخوان باشند، اما به این نتیجه برسند که حجاب اجباری در جامعه لازم نیست، در این صورت همان قانونی که به رأی مردم گذاشته شده است، اجرا می شود. الان برخی از کشورهای اسلامی همین طور هستند؛ یعنی وارد این عرصه ها در حکومت نمی شوند و حجاب را اجباری نمی کنند. مثال دیگر شرب خمر است. با اذعان به اینکه شرب خمر در دین اسلام حرام است و مسلمانان هم به این امر واقف هستند، اما می بینیم که در برخی از کشورهای اسلامی شرب خمر آزاد است. این موارد اگر به رأی اکثریت گذاشته بشود، ملاک خواهد بود. در واقع پیامد نوع نگاه میرزای نائینی به مسئله حکمرانی و دینداری همین است که عرض کردم.


نگاه دیگر را شیخ فضل الله نوری داشت. ایشان بر این باور بود که اگر مجموعه قوانین به همان شکلی که در اسلام آمده است اجرا بشوند، مردم به سعادت می رسند. اگر ارث را به نحو دیگری که مطابق با قوانین اسلام نیست، تقسیم کنیم، در مجموع می تواند ناهنجاری ایجاد کند. یعنی نمی توان برخی از قوانین اسلامی را اجرا کرد و برخی دیگر را اجرا نکرد. اگر زن در اسلام نصف مرد ارث می گیرد، در مقابل زن نفقه می گیرد و مرد نفقه می دهد. برخلاف دیگر کشورها که این گونه نیست که مرد مکلف به دادن نفقه باشد؛ هم برای زن و هم برای فرزندان.
به هر حال این دو نگاه درباره حکمرانی در عصر مشروطه وجود داشت. حضرت امام نگاه مرحوم شیخ فضل الله نوری را قبول داشت. این نگاه شهید مدرس هم بود؛ این مسیر منتهی شد به اینکه حضرت امام «اسلام ناب محمدی» را مطرح کنند. ایشان حتی پس از پیروزی انقلاب اسلامی اداره حوزه را به نحو سنتی قبول داشت و تأکید می کرد حوزه ها باید تلاش کنند همان اسلام ناب را کشف و هم اجرا کنند.
نظریه ولایت فقیه، نظریه جدیدی نیست و از قبل هم در میان فقها مطرح بود. میرزای بزرگ قمی و قبل از او، قاضی محمد سعید در همین زمینه دیدگاه هایی داشتند. همه آن ها معتقد بودند که حاکم و قاضی باید نیابت داشته باشد. یعنی قضاوت در جامعه باید بر اساس عدالت اسلامی باشد.
مرحوم آیت الله العظمی بروجردی جمله معروفی دارد و آن این است که زمینه شروع مشروطه به علت دو چیز است: یکی ناسخ و منسوخ علماست و دیگری ظلم سلاطین.
همان طور که می دانید در زمان قاجار دو امر به علما مربوط می شد. قضاوت در آن زمان مربوط به فقها و مجتهدان بود. یعنی حوزه فقاهت مسئول حوزه قضاوت بود. ثبت احوال در دست علما بود و تمام معاملاتی که صورت می گرفت باید حتماً توسط فقها و قاضی های شهر امضا و ممهور می شد. از همین رو، بسیاری از این امور گرفتار ناسخ و منسوخ بود. یعنی چند سند روی یک ملک صادر می شد و آن قاطعیت و صداقتی که باید در اسناد دیده بشود، وجود نداشت و همین امر مایه بروز یکسری اختلافات و مشاجرات می شد. مسئله بعدی ظلم سلاطین بود که در دوره قاجار معروف بود. این ها مبنای این شد که ایرانی ها به عدالت خانه روی بیاورند و بحث مشروطه میان آنان مطرح بشود. قانون اساسی مشروطه تصویب می شود که رفته رفته مشروعه از آن برداشته می شود و سپس خود مشروطه هم از بین می رود و رضاخان چیزی از آن باقی نمی گذارد و دیکتاتوری در کشور حاکم می شود که رفته رفته منجر به بروز انقلاب اسلامی می گردد.
خیلی ها گمان می کنند که ولایت فقیهی که امام مطرح کردند، برای مؤمنین است. اصلاً چنین چیزی نیست. بله درست است که درس های ایشان در نجف و مبانی شان از قرآن و روایات است، یعنی ولایت فقیه به عنوان مترقی ترین حکومت مردم سالار شناخته می شود؛ اما خود ولایت فقیه یک الگوی حکومتی فارغ از این است که مخاطب آن مؤمن باشد یا غیرمؤمن. یا حتی مسلمان باشد یا مسیحی. نظر امام این بوده است که ولایت فقیه مترقی ترین نوع حکومت در جهان است. این چیزی است که امروزه متأسفانه کمتر به آن توجه می شود. حضرت امام علی علیه السلام می فرماید که حتماً باید حکومت داشته باشیم و حکومت هم باید حاکم داشته باشد و بشر نمی تواند با آنارشیزم زندگی کند. به هر حال بشر برای اداره زندگی اجتماعی خود نیازمند قوانینی است و این قوانین مجری و ناظر لازم دارند. اگر این مسئله مطرح است، پس بهترین نوع حکومت همان حکومت ولایت فقیه است؛ یعنی به جای اینکه حاکمی داشته باشیم که پیرو هوای نفس خود باشد، حاکمی داشته باشیم که این چند مشخصه را داشته باشد: عادل و فقیه و مجتهد جامع الشرایط باشد؛ یعنی عالم به اقتضای زمان و مکان باشد.
به نظرم حتماً روی بحث ولایت فقیه کار بشود. آنچه بعد از انقلاب در فرمایشات حضرت امام هست و جای جای صحیفه امام به عنوان بهترین مدل حکومت به لحاظ مردم سالاری و رسیدن به عدالت اجتماعی از آن سخن به میان آمده، لزوماً این نیست که مخاطب آن حتماً شیعه مؤمن اثناعشری باشد. مخاطب چنین مدل حکومتی اصلاً مسلمان و شیعه نیست؛ بلکه هر بشری با هر نوع دین و آیینی می توان ذیل این مدل از حکومت زندگی اجتماعی مترقی داشته باشد. ما از این مسئله غافل ماندیم. حاکم باید کسی باشد که به عدالت معروف و عارف به زمانش باشد. با هوای نفس خودش مقابله کند. این لازمه اش فقط این نیست که افراد آن کشور مسلمان باشند. هر کسی در هر جای دنیا که باشد، می تواند ذیل این نوع مدل از حکومت زندگی اجتماعی خوبی داشته باشد.
البته با تمام ارادتی که حضرت امام به شیخ فضل الله نوری داشتند و همیشه از او به نیکی یاد می کنند، اما روش حضرت امام در زمینه حکومت اختلافاتی با دیدگاه شیخ فضل الله نوری دارد. برخی گمان می کنند که حضرت امام همه دیدگاه های شیخ فضل الله نوری و روش ایشان را در زمینه حکومت اسلامی دنبال کرده اند. در حالی که این گونه نیست. برخی جاها اختلافات جدی در این زمینه وجود دارد.
آیه ای در سوره قصص آمده است که می فرماید: «وَ نُریدُ أن نَمُنَّ عَلَی الذّینَ اسْتُضعِفوا فی الاَرضِ وَ نَجعَلهُم أئِمّه و نَجعَلهُم الوارثینَ». انقلاب اسلامی ما هم با همین آیه در سال ۱۳۵۶ تا پیروزی جان گرفت. شیخ فضل الله نوری در کتاب لوایح به همین آیه اشاره می کند و تفسیر دیگری از آن ارائه می دهد و می گوید وای بر آن روزی که مستضعفین وارثین زمین بشوند. در واقع نتیجه ای که ایشان از این آیه می گیرد، کاملاً برعکس است. تفسیر ما از این آیه این است که خداوند منت می گذارد و مستضعفین وارثین زمین می شوند و ما به عدالت نزدیک بشویم. در حالی که شیخ فضل الله نوری از این آیه نتیجه می گیرد مراد این آیه این است که بترسید از روزی که مستضعفین وارث زمین بشوند.
قبل از شیخ فضل الله نوری، یعنی از زمان سید جمال الدین اسدآبادی در دوره ناصرالدین شاه عصر منورالفکری در ایران ظهور و بروز پیدا کرد. این جریان بر حوزه های ما هم تأثیر گذاشت. یک اصطلاحی در آن دوره رایج شد و آن «عوام کالانعام» است. این نگاه روشنفکری فرانسوی است که عامه مردم را معادل چهارپایان می دانند. البته در قرآن هم چند جا به «کالانعام» اشاره شده که خدا گروهی از مردم را به چهارپایان و بلکه پایین تر تشبیه کرده است؛ اما منظور عامه مردم نیستند. اصلاً چنین چیزی نیست. بلکه منظور کسانی است که تابع هوای نفسشان اند. کسانی که با مدل روشنفکری فرانسوی بیشتر تطابق دارند تا مردم عادی.
خداوند در آیه دیگر علمای یهود را که اتفاقاً اهل کتاب هستند، به الاغ تشبیه کرده است. علمایی که هم اهل کتاب اند و هم خودشان را باسواد می دانند. ما هیچ جا نمی بینیم که عامه مردم به انعام و چهارپایان تشبیه شده باشند. برعکس اغلب درباره ناس به نیکی یاد شده است. خدا در قرآن می فرماید: «فِطْرَه اللهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیها» «ناس» یعنی همان عامه مردم که در این آیه مظهر تجلی فطرت خداوند هستند. این اختلاف نگاه بین حضرت امام و علمای برجسته دیگر مانند شیخ فضل الله نوری وجود داشت.
از جمله دلایل پیروزی حضرت امام در انقلاب اسلامی نوع نگاه ایشان به عامه مردم بود. در واقع نگاه ایشان به مردم برعکس بسیاری از علمای قبل از مشروطه و دوره مشروطه بوده است. بسیاری از علما عامه مردم را اصلاً به حساب نمی آوردند و یک نوع نگاه از بالا به عامه مردم داشتند. حضرت امام هم در نگاه خود به عموم مردم و هم در رفتارشان با آنها، از نوع بالا به پایین نبود. خودش بارها فرمود که من خادم مردم هستم. نگاهشان به محرومین و مستضعفین کاملاً برعکس نوع نگاه برخی دیگر از علما بود. نگاه ایشان به مردم به هیچ وجه اشرافی نبود. حتی در مکتوبات سید جمال الدین اسدآبادی و دیگر علما و خود شیخ فضل الله نوری نوعی نگاه از بالا به پایین به مردم مشاهده می شود. شیخ فضل الله در کتاب لوایح، مردم را بلاها می خواند و نگرانی خود را از اینکه مستضعفین وارث زمین بشوند، بیان می دارد. ایشان آیه «وَ نُریدُ أن نَمُنَّ عَلَی الذّینَ اسْتُضعِفوا فی الاَرضِ وَ نَجعَلهُم أئِمّه و نَجعَلهُم الوارثینَ» درست برعکس حضرت امام تفسیر و بیان می دارد.
اسلام ناب از نظر امام خمینی اسلامی است که قیام به قسط کرده باشد. یعنی مبنای آن در درجه بندی جامعه نه مسائل مالی باشد و نه طبقات اجتماعی دیگر. ایشان معتقدند که آن کسی که عدالت پیشه کند، مقدم است بر کسی که عالم باشد، اما ظالم هم باشد.
ببینید گفته می شود که نماز جماعت را باید پشت سر کسی خواند که به عدالت مشهور باشد و نه به علم. یعنی اگر صد دکتر و مهندس و مجتهد باشند و در مقابل یک نفر بی سواد، اما به عدالت مشهور باشد، باید پشت سر او نماز خواند. مبنای حضرت امام همین است. برخی از افراد بر این باورند که ورود حضرت امام به عالم سیاست بعد از فوت آیت الله العظمی بروجردی است؛ در حالی که این گونه نیست. ایشان در زمان مرحوم آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی کشف الاسرار را نوشت. اصلاً در آن دوره است که تمام حرکتشان بر مبنای اقامه قسط و عدل بود. آن چیزی که در روایات ما هم آمده است. در روایات داریم که امام زمان علیه السلام وقتی ظهور می کند، ابتدا سراغ ظالمان می رود و نه سراغ نماز نخوان ها! حتی یک روایت هم پیدا نمی کنید گفته باشد که امام زمان علیه السلام وقتی ظهور کند به سراغ غیرمسلمانان برود تا آن ها را مسلمان کند. اصلاً چنین چیزی نیست. یک روایت هم در این زمینه وجود ندارد. همه روایات ناظر به عدالت و رفع ظلم ظالمان هست. عدالت مقدم بر همه چیز است. این ها نکاتی است که امروزه متأسفانه گم شده است.
چند ویژگی دیدگاه حضرت امام درباره اسلام ناب محمدی را خدمت شما معرفی می کنم: مهمترین اصل برای ایشان این بود که اسلام بدون سیاست معنا و مفهومی ندارد. در ذهن امام چیزی به نام اسلام و تشیع جدای از سیاست وجود خارجی ندارد. بنابراین اسلام امام، اسلام سیاسی است.
دوم اینکه جلوه اسلام مدنظر امام در عدالت و برپایی قسط است و نه صرفاً در نماز خواندن و روزه گرفتن. مگر خوارج کم نماز می خواندند؟ مگر کم روزه می گرفتند؟ این ها نکات مهمی است.
سوم اینکه حرکت ایشان برای قیام مبتنی بر آموزه های انبیاء به خصوص پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله بود. یعنی بر اساس «قولوا لا اله الا الله تفلحوا» است و این یعنی اسلام توحیدی. شعار اول اسلام در زمان حیات حضرت رسول همین بود و حضرت امام در طی مبارزات نهضت خود همین را مبنا قرار داده بود.
چهارم اینکه روش ایشان برای تبلیغ بر مبنای فطرت الهی بود. در سال ۱۳۵۵، یعنی قبل از پیروزی انقلاب انجمن اسلامی اروپا و آمریکا از حضرت امام سؤال می کنند که آن قدر اسلام هراسی در غرب زیاد شده که انجمن اسلامی جرئت اینکه اسلام را تبلیغ کند، ندارد. امام در پاسخ آن ها می فرماید: «فطرت شما بر فطرت الله باشد.» این همان راه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است. بعد از نزول آیات قرآن روش حضرت رسول برای تبلیغ اسلام تکیه بر فطرت الهی بود. این نکته مهمی است. اینکه مخاطب طرف شما آیا فطرت الهی را مبنا قرار داده است یا خیر. ما الان دچار غفلت هستیم. خوشبختانه مواضع ما در مسائل روز دنیا متکی بر فطرت الهی است که خداوند در همه انسان ها قرار داده است. برای همین کلام امام در همه ما نفوذ کرد. در واقع ایشان بر اساس همان الهام خداوندی و فطرت الهی مسیر را برای مردم روشن ساخت. چون آن طرف قضیه گیرنده هایی قوی که همان فطرت الهی است، وجود داشت.
مهم ترین شاخصه همین تأکید بر فطرت الهی مردم است و امام به خوبی این را تشخیص داد. خاطره ای برای شما نقل می کنم: در سال ۱۳۵۶ حاج آقا مجتبای خودمان [حریم امام:مرحوم آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی؛ برادر جناب آقای کلهر] به نجف رفت. در واقع بعد از دوره شهادت حاج آقا مصطفی و اوج مبارزات انقلابی بود. ایشان به حضرت امام می گوید که شما اشتباه می کنید. این مردم دیگر آن مردم سال های ۱۳۴۲ نیستند که واقعه پانزده خرداد را رقم زدند. در طول این سالیان شاه آن قدر فسق و فجور کرده است که مردم دیگر به این حرف ها اهمیت نمی دهند و کاری به اعلامیه های شما ندارند.
حضرت امام در پاسخ به ایشان فرمود: «شما اشتباه می کنید. مردم این دوره هم خداجو هستند.» خود حاج آقا مجتبی تعجب کرده بود که چگونه ممکن است مردم خداجو باشند. این را خود حاج آقا مجتبی برای بنده نقل کرد. این تعجب هم فقط مختص ایشان نبود. بنده با مرحوم دکتر باهنر پس از پیروزی انقلاب دیدار داشتم. ایشان به من گفت: «آقای کلهر، شما باور می کردی که انقلاب به پیروزی برسد؟» یعنی واقعاً برای ما عجیب بود که چگونه ممکن است، یک مرتبه همه مردم این گونه دست به انقلاب بزنند؛ از نوجوان تا پیرمردها همگی به یکباره انقلاب را به اوج رساندند و نظام شاهنشاهی را ساقط و نظام جمهوری اسلامی را تأسیس کردند. این تشخیص درست و دقیق حضرت امام خمینی رحمه الله علیه در ارائه اسلام ناب محمدی بود.
مرحوم آیت الله مرتضی مطهری بحث بسیار مهمی دارد که متأسفانه الان کمتر به آن توجه می شود و مربوط به قبل از پانزده خرداد ۱۳۴۲ می باشد. در آن ها ایشان تفاوت میان جامدها و جاهل ها را تبیین می کند. در حاشیه حقوق زن در اسلام این بحث را بیان کرده است. نکته بسیار مهمی در آنجا دارد. ایشان دو گروه را مثال می زند. جاهل ها را به همین غرب زده ها مثال می زند و جامدها را به متعصبان خشک مذهبی. نکته مهمی که مرحوم مطهری در آن بحث دارد و خیلی هم به درد جامعه امروز ما می خورد این است که هر دو گروه اسلام را از نگاه مادی می بینند. قبلاً این بحث مطرح بود که با دست غذا خوردن عین اسلام است و با قاشق و چنگال غذا خوردن خلاف اسلام است. چنین کسانی اسلام را مادی می بینند و معنا را به درستی درک نمی کنند. معنویت را نمی فهمند. تجلی اسلام که جان معنای خلقت است را در امور مادی می بینند. آن طرف هم که غرب زده است، نگاه مادی دارد. در واقع تمدن غرب با ماتریالیست ها بود. این دو گروه را که مشاهده می کنیم می بینیم هر دو دعوای در صورت دارند و نه در معنا. این نکته مهمی است. یعنی هر دو دنیاگرا هستند. امروزه همین طور است. هم اسلام طالبانی و داعشی مادی گرا است و هم اسلام آمریکایی و غرب زده. امروزه اسلام آمریکایی جلوه به اصطلاح روشنفکری دارد که از بنیان بر مبنای ماده است. این بحث فلسفی دارد و خوب است که به طور جدی روی آن پژوهش بشود. باید دید که چرا طالبان امروزه بر دو متر پارچه چسبیده اند؟! وقتی سیره پیامبر اکرم و علی ابن ابی طالب علیهما السلام را نگاه می کنیم می بینیم که این قدر به ظواهر تکیه نداشتند.
بنده در تحقیقی که از بیانات امام داشتم، به این مطلب رسیدم که ایشان فرمود: «در اسلام سانسور وجود ندارد، الا در بعضی از صور» یعنی اصولاً سانسور در صورت در دینی مانند اسلام به استثناء، مثل مسئله حجاب وجود دارد و در باقی امور به هیچ وجه سانسور وجود ندارد.
وقتی بشر صورت گرا می شود به سمت دگماتیزم می رود که نتیجه آن را در مسیحیت به صورت قرون وسطا مشاهده می کنیم و در اسلام به صورت داعش و طالبان و القاعده می بینیم.
در حال حاضر شما ببینید که طالبان چقدر درگیر ظاهر است! این در حالی که اسلام ناب محمدی که حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه مطرح فرمودند، اسلام ظواهر و پوسته دین نیست. در واقع ایشان می فرماید اسلامی که در صورت آلودگی پیدا کرده و منحرف شده، باید کنار گذاشت و اسلام ناب را احیا کرد. افتخار شیعه این است که می گوید باب اجتهاد باز است و مسائل را باید به روز حل و فصل کرد؛ این یعنی شیعه درگیر صورت و ظواهر نمی شود.
حضرت امام درباره آخوند های درگیر ظواهر تعبیری دارد و می فرماید: «مقدس نماهای احمق و آخوندهای بی سواد». مصداق این آخوندها امروز چه کسانی هستند؟ این کلید را باید از خود حضرت امام بگیریم و ببینیم که آخوندهای احمق و مقدس نما امروزه چه کسانی هستند؟ از مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی و پژوهشگران اندیشه حضرت امام در همین جا درخواست می کنم که روی همین محوری که بحث کردم، تحقیق کند و بیانات امام را در این زمینه منتشر سازد. این مطالب برای نسل جدید روشن نیست. حضرت امام به دنبال اسلام ظواهر نبود؛ همان گونه که خود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به دنبال ظواهر نبود.
روایات به صراحت بیان می دارند که وقتی امام زمان علیه السلام ظهور می کند، مقدس نماها جلوی ایشان می ایستند؛ چون صورت آن اسلامی که می آورند با آن چیزی که در ذهن برخی از شیعیان وجود دارد، متفاوت است. این ها نکات مهمی است. عده ای هم گمان می کنند سعادت بشر در گرو تفکر غربی است! در حالی که اساساً لیبرالیسم به معنای آزادی بیان نیست. آزادی فکر در لیبرالیسم وجود ندارد؛ برعکس اسارت فکر و اندیشه است؛ چون در لیبرالیسم آزادی هوسرانی وجود دارد.
به نظرم این مباحث برای ما مباحث بسیار مهمی است و باید انقلاب اسلامی را به درستی ریشه یابی و تحلیل و پیامدهای آن را بر دیگر جوامع و جامعه خودمان بررسی کنیم.

. انتهای پیام /*