پرتال امام خمینی: مصاحبه ۳۴ / سید مصطفی تقوی مقدم

دکتر سیدمصطفی تقوی مقدم استاد دانشگاه و پژوهشگر موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران است. از ایشان آثاری در حوزه تاریخ ایران و اسلام و انقلاب اسلامی  منتشر شده است. از ایشان آثاری در حوزه تاریخ ایران و اسلام و انقلاب اسلامی  منتشر شده است. در مصاحبه پیش رو، درباره استقلال در اندیشه امام خمینی و نسبت میان استقلال ملی و آزادی های مدنی و عملکرد چهل ساله جمهوری اسلامی با ایشان به گفت وگو پرداختیم. موضوع گفت وگوی ما درباره استقلال در نگاه و اندیشه حضرت امام خمینی (ره) است.

در ابتدا به تعریف مفهومی «استقلال» بپردازید و نسبت آن را با حاکمیت بیان بفرمایید.

استقلال در لغت به معنای خودسالاری است. البته خودسالاری را نباید با خودکامگی و بی توجهی به شرایط و مقتضیات یکی گرفت. خودسالاری یعنی اینکه تصمیمی بدون اعمال فشار و اجبار یک عامل خارجی اتخاذ بشود و کاری انجام گیرد. در واقع انجام یک عمل بدون اعمال فشار یا اجبار از قدرت ها و عوامل خارجی خودسالاری است و این مفهوم اعم از اینکه در فرد باشد یا جمع یا کشور، صادق است. در بحث استقلال کشور، مسئله حاکمیت ملی مطرح می شود؛ یعنی تعریف استقلال ملی وابستگی تام و تمامی به مفهوم حاکمیت ملی دارد. اینکه حاکمیت ملی چیست و چه ضوابطی در مفهوم آن باید مورد توجه قرار بگیرد، بحث مستقلی است. حاکمیت در علم سیاست بنا به تعبیر «ژان بُدن»، مطلق بود؛ یعنی جزو امور بسیط و تجزیه ناپذیر بود. به معنی توان اعمال اراده به صورت مطلق است. هم در حوزه داخلی و هم در حوزه خارجی؛ یعنی اعم از اینکه به وسیله یک فرد یا به وسیله نظام سیاسی باشد. در نظام بین المللی قرون گذشته که ساختار بین المللی از آنچه در دو قرن اخیر شاهد آن هستیم، متفاوت بود، حاکمیت به این معنا بود که یک حکومت باید بتواند اراده خودش را بدون دخالت دیگران هم در عرصه داخلی و هم در عرصه خارجی اعمال کند. اما در سیر تحولات بین المللی، در نظام جهانی که از جنگ جهانی اول و جنگ جهانی دوم به بعد در دنیا حاکم شد و شرایط جهانی شدن و جهان سازی هم بر آن افزوده شد و عامل ارتباطات و همبستگی و وابستگی سیاسی جهان مطرح شد؛ دو عامل مهم باعث شدند که این تلقی از حاکمیت تعدیل بشود و مفهوم آن دستخوش تغییر بشود: یک عامل طرح حقوق بشر در جامعه بشری و دوم ارتباطات و جهانی شدن. این دو عامل باعث شدند که در شرایط جدید مقوله حاکمیت به مفهومی که در علوم سیاسی مطرح است به چالش کشانده بشود. دو دیدگاه عمده مطرح شد: یک دیدگاه لیبرالیستی است که معتقد است در این نظام نوین جهانی اصولاً مفهوم حاکمیت محکوم به نابودی است و به تدریج حاکمیت از قاموس حوزه سیاست رخت برمی بندد. دیدگاه دیگر رئالیستی است که معتقد است حاکمیت همچنان مطرح است و همچنان پایا و مانا می ماند؛ اما کیفیت و شرایط آن تغییر می کند؛ یعنی اگرچه در نظام جهانی ارتباطات بسیار و همبستگی ها بیشتر می شود و عوامل گوناگونی در تصمیم  حاکمیت ها دخالت می کنند، اما همچنان حاکمیت ملی به عنوان واحد پایه سیاسی جامعه بین المللی به قوت خودش باقی است. به این معنا که نظام جهانی هم به همین واحدهای سیاسی متکثرِ به هم پیوسته نیازمند هستند. به هر حال حتی در شرایط وابستگی واحدهای سیاسی جهانی نیز وجود واحد سیاسی، یعنی حاکمیت ملی، ضرورت دارد و خود این نظام وابستگی و همبستگی باعث می شود این حاکمیت ملی باقی بماند و از بین نرود. بنابراین، این دو دیدگاه درباره حاکمیت ملی و میزان استقلال آن در عرصه روابط بین المللی مطرح است؛ صرف نظر از دو دیدگاه یاد شده، بحث حاکمیت و پیوند آن با مفهوم استقلال ملی همچنان به قوت خودش باقی می ماند. به هر میزان که یک واحد سیاسی بخواهد در جهان ایفای نقش کند، مفهوم استقلال به معنای خودسالاری و محدوده اختیارات او برای تصمیم گیری ها و اعمال اراده اش مطرح می شود. در نظام جهانی موجود و در شرایط واحدهای متکثر و به هم پیوسته و به هم وابسته به دلیل نیازهای مشترک، حاکمیت ملی مسئول استقلال ملی است و استقلال ملی یعنی اینکه حاکمیت بتواند هویت ملی کشور خود را در شبکه جهانی هویت های متکثر محفوظ بدارد؛ یعنی بتواند مرزبندی های موجودیتی و هویتی خودش را در شبکه متکثر و متعامل و به هم وابسته واحدهای سیاسی جهان تثبیت و موجودیتش را اثبات و احراز کند.

بنابراین، به این معنا می توان گفت استقلال ملی یعنی توانایی تأمین منافع ملی یک کشور؛ یعنی به هر میزان که حاکمیت ملی بتواند منافع ملی را تأمین کند به همان میزان می توان گفت استقلال دارد. با این توصیف مسئله ای مطرح می شود و آن اینکه لوازم استقلال ملی برای یک حاکمیت چیست؟ یعنی مؤلفه های تأمین استقلال ملی کدام است و یک حاکمیت اگر بخواهد استقلال ملی را در شبکه روابط جهانی بتواند تأمین کند، باید چه مؤلفه هایی را مدنظر قرار بدهد؟ شاید بتوان گفت مؤلفه اصلی یعنی عامل مهم و کانونی لازمه استقلال ملی، اقتدار ملی است. به این معنا، یک حاکمیت ملی برای تأمین استقلالش باید بتواند اقتدار ملی یک کشور را تأمین کند؛ اینکه اصولاً مؤلفه های اقتدار ملی کدامند و چه محورهایی باید مورد توجه حاکمیت ملی باشد تا اقتدار ملی تأمین بشود مسائلی هستند که باید پاسخ روشنی بدان ها داده شود. می توان گفت که تراز علمی و تکنولوژی و فناوری، سرمایه  طبیعی و سرمایه انسانی یک کشور از عوامل و مؤلفه های مهم اقتدار ملی هستند. هویت ملی و امنیت ملی و بنیه دفاعی نیز از دیگر مؤلفه های مهم می باشد. عامل مهم دیگر اقتدار ملی، کیفیت مدیریت کشور، یعنی سازمان حاکمیتی کشور هم از نظر کارآمدی و هم از نظر مشروعیت است.

 اگر ظرفیت های این مجموعه عوامل فعال و به سازی بشوند و توازن و تعامل مناسب با هم داشته باشند، آن وقت می توان گفت اقتدار ملی تأمین شده است. از آنجا که روابط بین الملل، قدرت محور است، تنها با تأمین این مؤلفه های اقتدار ملی است که امکان حفظ استقلال کشور و تأمین منافع ملی آن فراهم می شود. اگر هر کدام از این مؤلفه ها به هر نحو آسیب ببیند، حاکمیت در تأمین استقلال و منافع ملی، با دشواری روبه رو می شود.

لوازم استقلال ملی در حوزه داخلی و خارجی کشور را از نگاه حضرت امام خمینی(ره) بیان بفرمایید.

 وقتی اندیشه های امام خمینی به عنوان معمار انقلاب و  پایه گذار نظام سیاسی جدید در جهان اسلام و مدیر نظام سیاسی کشور در دوره پساانقلاب را بررسی می کنیم، و فرمایشات ایشان در فرازهای گوناگون و در زمان های متعدد، را رصد کنیم، می توان مجموعه مؤلفه های اقتدار ملی را که به آن ها اشاره شد، مشاهده نمود. باید توجه داشته باشیم که در زمان حیات ایشان، ساختار بین المللی جهان مبتنی بر یک نظام دوقطبی متصلب یعنی شرق کمونیسم و غرب لیبرالیسم بود. در آن نظام جهانی، رژیم پهلوی به عنوان متحد غرب تعریف می شد و وابسته به غرب بوده و به عنوان ژاندارم غرب در منطقه ایفای نقش می کرد. امام خمینی(ره) مقوله استقلال را به مفهوم نه شرقی و نه غربی و تأمین منافع ملی کشور به دور از اجبار قدرت های شرق و غرب مطرح کرد. تعابیری از قبیل اینکه: «ما می خواهیم خودمان مملکت را اداره کنیم و سرپرست و قیم نداشته باشیم»، «دیگران در امور داخلی ما مداخله نکنند»، «نباید اسیر و مستعمره باشیم»، «حاکم ما نباید دست نشانده باشد و غلام حلقه به گوش دیگران نباشد»، ناظر بر ساختار بین المللی آن دوران و تضییع حقوق طبیعی ملت بر اثر کارکرد رژیم پهلوی در آن دوره است. از همین رو بارها فرمود که استقلال و آزادی دو مقوله حق اولیه بشر است و از منظر حقوق بشر، در زندگی انسان اعم از حوزه فردی و اجتماعی چه درون کشور و چه جامعه جهانی، استقلال یک حق طبیعی انسان است و «ما این حق را مطالبه می کنیم»؛ یعنی باید در تعیین سرنوشت و تأمین مصالح کشور خود مستقل باشیم و بنابراین «نه به طرف چپ برویم و نه راست»؛ بلکه تحت لوای اسلام و هویت ملی خودمان حاکمیت را استقرار و منافع کشور را تأمین کنیم. از این رو تأکید داشت که «همه جریان های کشور باید تلاش کنند که ذره ای از سیاست نه شرقی و نه غربی عدول نکنند». به این معنا که امکان دخالت دیگران در اراده و تصمیم و مقتضیات ملی کشور فراهم نشود. امام بر اساس مبانی معرفتی و اعتقادی خود، در این مسائل بر قاعده قرآنی نفی سبیل استناد می کند و می فرماید که «دیگران حق دخالت در سرنوشت ما را ندارند». از منظر ایشان، همه جریان های کشور اگر به منافع ملی و بقا و عزت کشور پایبند باشند، باید همچنان بر «استقلال کشور و جدایی از شرق و غرب تأکید کنند».

نسبت استقلال ملی با آزادی های مدنی از منظر حضرت امام را بیان کنید.

از دیدگاه امام، اقتدار ملی لازمه تام و تمام استقلال است. برای حفظ استقلال، باید اقتدار ملی تأمین بشود.. از نظر ایشان، یکی از مؤلفه های اقتدار ملی، امنیت ملی و ثبات کشور است؛ یعنی تا امنیت نباشد امکان تأمین استقلال ملی وجود ندارد. وقتی حضرت امام می فرماید ما استقلال و آزادی که اسلام در آن نباشد نمی خواهیم، این فرموده صرفاً یک رویکرد ایدئولوژیک به معنای رایج آن نیست؛ بلکه اصولاً چون ایشان هویت ملی را رکن قائمه کشور می داند و توجه دارد که کشوری بدون هویت ملی امکان وجود و بقا نخواهد داشت تا چه رسد به استقلال، و از آنجا که اسلام رکن هویت ملی است، بر اسلام تأکید می کند. افزون بر هویت ملی، وی ملت و مردم را رکن اقتدار ملی معرفی می کند. به همین سبب، هم در دوران انقلاب و هم در دوران پساانقلاب و استقرار نظام جمهوری اسلامی، همواره بر این جمله تأکید می ورزید که «وحدت کلمه رمز پیروزی است». از دیدگاه ایشان، اتحاد همه مردم و مشارکت آن ها در سرنوشت خودشان، راز و رمز پیروزی برای تأمین اقتدار و استقلال کشور است.

در رویکرد امام، ثبات و استقلال کشور بدون مشارکت ملت، یعنی بدون حضور و فعالیت مؤثر نهادهای ملی و مدنی و تشکل های سیاسی، معنا و مفهومی ندارد و امکان تحقق نمی یابد. رکن اقتدار ملی، حضور و نقش آفرینی ملت با اتحاد و وحدت کلمه است. اصولاً مردم عامل اصلی تحقق بخشیدن به اقتدار ملی هستند و بدون اقتدار ملی، استقلال معنا پیدا نمی کند. ایشان می فرماید: «ثبات کشور تابع قدرتمندی و استقلال است و قدرتمندی به این است که یک نظام متکی به ملت ایجاد کنیم و نه متکی به بیگانه». این گویاترین سخن از امام خمینی است که بین استقلال کشور و منافع ملی و حضور ملت نسبت تام برقرار می کند. در جای دیگری می فرماید: «دولت و ارتشی که متکی به ملت باشد می تواند استقلال خودش را حفظ کند و در مقابل اجانب قیام کند». این بیانات بسیار گویا و رسا و جامعه شناسانه پیوند میان استقلال و نهادهای مدنی و مشارکت مردم را نشان می دهد؛ بنابراین، قدرتمندی و استقلال تابع ثبات است و ثبات تابع وحدت، و وحدت بدون حضور همه اقشار ملت تحقق نمی یابد. با تک صدایی و صرف حضور یک گروه و جناح خاص نمی توان به استقلال و اقتدار ملی دست یافت. به تعبیر امام خمینی، حکومت های متکی بر تک صدایی عملاً «برای اجانب به طور نوکری عمل می کنند و برای ملت خودشان آقایی می کنند». در جای دیگری می فرمایند اگر مسئولان جامعه ای اسیر هواهای پست نفسانی بشوند و برای رسیدن به هواها تن به هر خفت و خاری بدهند، «در مقابل زور و قدرت های شیطانی، خاضع و نسبت به توده های ضعیف ستمکار و زورگو خواهند شد». امام خمینی با این بیانات جامعه شناسانه، پیوند مدنیت جامعه و نهادهای مدنی و وحدت ملی را برای امکان مقاومت در برابر قدرت های سلطه و تأمین استقلال ملی و تأمین منافع ملی مطرح می کند. از نظر او، حکومت منهای ملت نمی تواند اقتدار ملی و استقلال کشور را تحقق ببخشد.

برخی استقلال را به معنای عدم ارتباط با قدرت های جهانی قلمداد می کنند. برای ما بفرمایید که آیا حضرت امام چنین نگاهی داشتند یا اینکه ایجاد روابط با سایر کشورها را منافی با استقلال کشور نمی دیدند؟

مفهوم استقلال گاهی گرفتار رویکردهای افراطی و تفریطی می شود. برخی استقلال را به گونه ای می پندارند که مفهوم تقابل و انزوا را تداعی  می نماید. در برابر، در برخی پندارها استقلال حالت استحاله و ادغام پیدا می کند. در این دو رویکرد، استقلال معنا و ماهیت خود را از دست می دهد. همان طور که گفته شد، امام خمینی بر هویت ملی تأکید داشت و همان  گونه که مسائل کشور را پیوسته و وابسته به هم می دانست، تعامل متوازن همه ارکان سیاست و فرهنگ و اقتصاد جامعه را لازمه اقتدار کشور برمی شمرد. اینکه می فرمود استقلال بدون اسلام نمی خواهیم ناشی از باور وی به ارتباط سه رکن فرهنگ، سیاست و اقتصاد باهم است. از یک طرف می فرمود: فرهنگ اساس استقلال و ملیت یک ملت است و چون اسلام را رکن فرهنگ می دانست، می فرمود استقلال در کشور ما بدون اسلام امکان تحقق ندارد؛ چون بدون اسلام، فرهنگ کشور آسیب می بیند و بدون فرهنگ، اساس ملیت و استقلال یک ملت مخدوش می شود. از نظر امام، تا استقلال مغزی و فکری وجود نداشته باشد، امکان استقلال در امور دیگری نیست. از سوی دیگر می فرمود: وابستگی اقتصادی، وابستگی سیاسی و فرهنگی و اجتماعی به بار می آورد و ما همچنان تحت سلطه خواهیم بود. در تکمیل این ها می فرمود: ما باید اساس مملکت را درست کنیم. تأکید بر «اساس مملکت» به لحاظ جامعه شناختی بدین معناست که ما باید موفق بشویم یک جامعه الگو بر اساس مکتبمان از نظر استقلال، آزادی، جمهوریت و اسلامیت سامان بدهیم تا بتوانیم با چنین ساختمانی، قدرت ملی خود را تأمین و بر پایه این اقتدار ملی بتوانیم استقلال خود را حفظ کنیم و در شبکه روابط جهانی بتوانیم حضور داشته باشیم. از این منظر، ما صرفاً بر اساس زور به معنای زور عریان نمی توانیم در دنیایی که دیگر کشورها زور بیشتری از ما دارند، حضور مؤثر پیدا کنیم. بلکه ما با یک الگوی خوب از اداره یک جامعه می توانیم در دنیا حرف داشته باشیم و در روند جهانی شدن امکان حضور پیدا کنیم و مخاطب بیابیم. بر این پایه است که امام خمینی تأکید می کند: ما اول باید اساس مملکت خود را درست کنیم و اگر استقلال کشور را درست نکنیم، کارها درست نخواهد شد. این سخن نشانگر این است که در منظومه نگاه امام خمینی، سامان دادن یک جامعه نمونه با الگوی توسعه متوازن و پایدار، برای ارائه به دنیا یک اصل است و به این معناست که ما در شرایط ارتباطات و جهانی شدن، بدون ارائه چنین سامانی از یک جامعه الگو، امکان حضور مؤثر نخواهیم داشت. بر این اساس، ایشان در عرصه جهانی نه قائل به تقابل محض بود و نه همسویی و ادغام محض؛ بلکه بر تعامل و رابطه برابر با کشورهای جهان بر پایه استقلال و تأمین منافع ملی تأکید داشت. قبل و پس از پیروزی انقلاب، رسماً اعلام کرد با همه دولت های جهان به جز اسرائیل که اصل موجودیت و مشروعیت آن به لحاظ حقوق بین الملل مورد تردید است، می توان روابط حسنه برقرار کرد؛ با این حال اجازه نمی دهیم هیچ کشوری در امور داخلی ما دخالت کند. حتی ایران پیش قدم قطع رابطه با آمریکا نبود.

آیا ما پس از چهل سال توانسته ایم که الگوی حضرت امام و اندیشه ایشان درباره استقلال را در سطح جهانی پیاده کنیم و داعیه دار تعریف نوینی از استقلال ملی باشیم؟

 اصولاً هر انقلابی بر اساس یک آرمان هایی شکل می گیرد و آن آرمان ها را در قالب شعارهایی مطرح می کند. در مرحله پس از پیروزی انقلاب و استقرار نظام سیاسی و دوره سازندگی، رسالت بزرگ نظام پساانقلابی نهادینه کردن آرمان ها و شعارهای انقلاب است. شعار محوری انقلاب این بوده و هست: «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی». کار بزرگ نظام پس از انقلاب نهادینه کردن این آرمان ها است. منظور از نهادینه کردن از نظر جامعه شناسی، یعنی به گونه ای باید رایج و جاری و عمل بشوند که جزو ساختار حقوقی جامعه در عرصه های فرهنگ و سیاست و اقتصاد قرار بگیرند. این امری زمان بر است؛ یعنی با صِرف شعار دادن و صرف تکرار بدون ضمانت اجرایی شعارها، هیچ گاه آن انقلاب نمی تواند به اهداف خودش برسد. انقلاب هنگامی در دوران نظام به این اهدافش می رسد که این اهداف از نظر جامعه شناسی نهادینه بشوند. نهادینه شدن یعنی حتی بالاتر از قانون؛ به فرهنگ تبدیل بشوند.

البته تحقق این امر به تعبیر امام خمینی، شرط دارد. تحقق و نهادینه شدن آرمان های انقلاب مشروط به این است که انقلاب به دست نامحرمان و نااهلان نیفتد. این مسئله از نظر جامعه شناسی سیاسی نکته بسیار مهمی است. رمز بقا و دوام انقلاب و تحقق اهداف آن در همین یک تعبیر حضرت امام است. در تمام انقلاب های دنیا این تجربه را داریم و در همین انقلاب مشروطه کشور خودمان همین تجربه را داریم که اگر انقلابی بر اساس اندیشه و آرمانی شکل بگیرد، اما ادامه دهندگان آن در دوره سازندگی به آن اندیشه و آرمان ها و شعارها عملاً پایبند نباشند و منافع و جناح بازی ها و خودخواهی ها و انحصارطلبی ها مانع از این بشود که آن آرمان ها در تمام بدنه جامعه جاری و ساری بشوند، چنین انقلابی به شکست منتهی می شود.

. انتهای پیام /*