دیالکتیک امت و ملت در آراء امام خمینی (س)

پدیدآورنده (ها): قاسمی، محمد علی

آدرس ثابتhttps://www. noormags. ir/view/fa/articlepage/۸۴۷۶۶۵ :

مقالات مرتبط

مفهوم شناسی امت در قرآن و اجتماع

نقد و بررسی ایده منافع ملی در ساحت اندیشه سیاسی اسلام

مفهوم امت در حقوق اساسی جمهوری اسلامی ایران

راهبردهای امام خمینی (س) در مدیریت دفاع مقدس

امت و ملت، نگاهی دوباره

گفتمان امام خمینی (س) و مسئله هویت: عرفان فقیهانه، اصالت امت و اعتبار ملت

تحقیق و تصحیح انتقادی رساله «فی اغراض ما بعد الطبیعه”

امت، نظم اجتماعی و مردم

عناوین مشابه

پرتوهای تلاش: امت و ملت در اندیشه امام خمینی (س)

تحلیل تطبیقی کارویژه حکم حکومتی در دفع مفسده یا جلب مصلحت در آراء فقهای مکتب نجف و قم با تاکید بر اندیشه آیت الله خویی و امام خمینی (س)

بررسی مبانی فکری و آراء فقهی سیاسی امام خمینی (س) درباره کارکرد دلیل عقل در اثبات ولایت فقیه

بررسی آثار وحدت و تفرقه امت اسلامی در اندیشه امام خمینی (س)

ابعاد امنیت در اندیشه و آراء امام خمینی (س)

تحلیل گفتمان اندیشه ها، آراء، نظرات و رهنمودهای حضرت امام خمینی (س) در زمینه مقابله با تحریم های اقتصادی

گفتمان امام خمینی (س) و مسئله هویت: عرفان فقیهانه، اصالت امت و اعتبار ملت

تبیین اختلاف آراء علامه نائینی و امام خمینی (س) در مقوله ولایت فقیه در نظریه تفسیری اریک هرش

ملت سازی در اندیشه و اخلاق حکمرانی امام خمینی (س)

تبیین اختلاف آراء محقق نائینی و امام خمینی (س) در مقوله ولایت فقیه براساس نظریه تفسیری اریک هرش

دیـالکتیک امت و ملّت در آراء امام خمینی (س)

تاریخ دریافت:۱۳۸۹/۲/۸ تاریخ تأیید:۱۳۸۹/۳/۲۷

محمد علی قاسمی*

چکیده

مـبانی تـقسیم بـندی و مرز بندی در تفکر اسلامی و فقه سیاسی، عقیده است و بر این اساس، جهان به دو قلمرو دار الاسلام و دارلشـرک تقسیم می شود. از سوی دیگر، در جهان معاصر، ممالک اسلامی به دهها کشور جداگانه تقسیم شـده اند. چگونگی سازگار کردن ایـن تـقسیم بالفعل عالم اسلام به دولت های ملّی با اندیشه امت واحدۀ اسلامی، ذهن بسیاری از پژوهش گران و احیاگران اسلامی را مشغول کرده وبرای آن راه حل هایی ارائه شده است. از دیدگاه امام خمینی، استراتژی وحدت اسلامی می تواند راه حل معضله بـاشد. به نظر امام، اگر مسلمین عالم، به ویژه با شنیدن پیام الهام بخش انقلاب اسلامی ایران از «خواب” بیدار شوند و اختلافات جزئی و فرقه ای خویش را به کنار بنهند و حکومتی مبتنی بر احکام و حقایق اسلامی ایـجاد کـنند، به واسطه شباهت در احکام و قواعد و قوانین و اهداف و استراتژی این دول و ممالک، قراب و رابطه ای چنان نزدیک بین آنها برقرار می شود که موجودیت جدیدی پدید می آید و گویی حکومتی واحد بر سراسر عالم اسلامی حاکم مـی شود.

واژگـان کلیدی: امام خمینی (س)، ملیت، امت اسلامی، استراتژی وحدت، وحدت اسلامی

(*). استادیار گروه علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد بناب

مقدمه

براساس آرایی که در کتب فقهی سیاسی مسلمین مطرح شـده اسـت، جغرافیای عالم را باید بر اساس اصول و موازین عقیدتی و ایمانی ترسیم و درک کرد. بدین معنا که کلّ اسلام ومؤمنین به دین مذکور، در یک صف و یا واحد جغرافیایی-سیاسی قرار می گیرند و انسانها و مـمالک و حـکومت هـای خارج از دایرۀ اسلام (مقید بـه هـر عـقیده ای باشند یا نباشند) در واحدجغرافیایی دیگری جای می گیرند. به بیانی روشن تر، جهان به دو ناحیۀ محل سکونت امتاسلامی و «امت کفر ” (که آن هـم امـتی واحـده است)، تقسیم می شود. از این رو، دنیای اسلام نمی تواند بر پایـۀ مـلاک های قومی/ملّی/نژادی/زبانی و نظایر آنها، به اجزاء جدیدتر و کوچک تری تقسیم شود و وحدت آن ضروری و طرح ادعای مخالف آن، مغایر مـوازین اسـلام است.

از طـرف دیگر، با نگاهی سطحی به جغرافیای جهان اسلام در دوران معاصر بـه خوبی آشکار می شود که بیش از پنجاه کشور مسلمان با انگیزه های مختلف به وجود آمده اند و هماننددیگر نقاط جهان مدرن، در عـالم اسـلام نـیز الگوی «دولت ملّی” یا «دولت-ملّت” پذیرفته شد ه است، الگویی که بی شـک مـنطبق بر موازین اسلامی نیست. ازاین رو، احیاءگران تفکر اسلامی بااین سؤال مواجه شده اند که چگونه حکومت اسـلامی را (در انـدیشۀ اهـل سنت، خلافت را) با الگوی دولت ملّی سازگار کنند (فیرحی، ۱۳۸۶:۵۰-۱۴۶). اندیشمندانی چون توفیق الشاوی و مـحمد رشـید رضـا و دیگران، برای حلّ این مسأله، به تأمل و ارائه راهکار پرداخته اند.

امام خمینی (س)، به عنوان یـکی از پرنـفوذترین و مـؤثرترین شخصیت های اسلامی، که بانی نظام سیاسی اسلامی و طرفدار صدور پیام انقلاب به همۀ عالم و عـلی الخـصوص دنیای اسلامبود، علی القاعده باید راهکار و استراتژی مشخصی برای حل این معضلۀ فـکری و ابـهام داشـته باشد. تبیین این مسأله و تشریح استراتژی مزبور، بی شک نمی تواند بدون پیامدهایی برایسیاست گذاری و تـحلیل سـیاست خارجی باشد. در این نوشتار، پس از «تقریر محل نزاع” و بیان تعارضات مفاهیم «امت و ملّت”، به دلایـل و ضـرورت های اسـتراتژی وحدت امام خمینی (س)، به محتوای آن و همین طور، موانع آن پرداخته می شود.

الف. امت و ملّت

امت خـاستگاه عـقیدتی و ایمانی دارد و در نصوص معتبر اسلام و همچنین در قرآن کریم، مبنای بحث دربارۀ پیروان پیـامبر اسـلام و انـبیای سابق است. براساس آراء فقها، عالم به دومجموعۀ بزرگ یعنی دار الاسلام (و یا دار العدل) و دار الفکر و یا دار الشـرک تـقسم مـی شود. همانطور که امت اسلام/مسلمین، امت واحده است، کفر هم، که شـامل هـمۀ پیروان ادیان دیگری اقوام فاقد دین است، امتی واحد به حساب می آید. در این چارچوب، تقسیم بـندی دو قـطبی جهان معنادار می شود. دار الاسلام یا دار العدل، جایی است که در آن احکام اسلامی اجرا می شود و مـسلمین، شـعائر دینی خویش را به صورت کامل به اجـرا درمـی آورند. دار الاسـلام که دارای حاکمی مسلمان است، از نظر فقها بـه اشـکال نسبتا متفاوتی تعریف شده، اما کلیت آن دلالت بر شمول دار الاسلام بر سرزمین هـای آبـاد شده به دست مسلمانان، مـفتوحۀ مـسلمین واراضی مـسلمین تـحت اشـغال کفّار دارد. (عمید زنجانی، ۱۳۷۳ :۵-۲۳۳)

دار الشرک و یا دار الکـفر نـیز جایی است که در آن مسلمین اکثریت ندارند و حاکمیت مسلمان بر آن حکومت نمی کند و احکام و شـرایع اسـلامی نمی توانند در آنجا علنا ابراز و اجرا شوند. فـقها برای دار الکفر قائل بـه تـقسیم بندی های فرعی شده اند، از جمله :

۱. دار العـهد: قـسمتی از دار الکفر که با مسلمانان هم پیمان است.

۲. دار الهدنه/دار لمهانده: قسمتی از دار الکفر که بـا مـسلمین در آشتی/آتش بس است.

۳. دار الحـرب: قـسمتی از دار الکـفر که با مـسلمین در حـال جنگ یا خصومت آشـکارند. (ازجـمله ر. ک به:شکوری، ۱۳۶۱:ج ۱)

بدیهی است که هر یک از بخش های دار الکفر و دار الاسلام، احکام و قواعد ویژه ای بـرای تـعامل و ارتباط دارند (از جمله ر. ک. به:کلانتری، ۱۳۷۵). در ایـن مـقاله، جای پرداخـتن بـه ایـن احکام و یا طرح جـزئیات نیست. از این رو، اختصارا به شرح مفهوم ملّت اشاره می شود تا تفاوتها و تباین های آن دو روشن و آشکار گـردد.

مـلّت، پدیداری محصول تحول و تطور تاریخی مـغرب زمـین اسـت کـه اغـلب محققان و متخصصان حـوزه های عـلوم انسانی، ظهور آن را ناشی از تکوین بورژوازی و شکافتن پوسته ی فدرالیسم، در نتیجۀ انقلاب صنعتی می دانند که سمبل حقوقی آن قرارداد وسـتفالی است. (نـقیب زاده، ۱۳۸۷:۸). در واقـع، قرارداد وستفالیا نوید پایان صورت بندی (فـرماسیون) امـپراتوری های «چـند مـلیتی” و «چـند قـومیتی” و شکل گیری واحدهای سیاسی براساس ملیت وخصوصیات ملّی را می داد. بدین ترتیب، صورت بندی سیاسی دوران مدرن (دورانی که از پایانقرون وسطا و عصر رنسانس و اصلاح دینی آغاز شده است )، دولت-ملّت یا به تعبیر دیگردولت ملّی است. یعنی اگر شکل رایج حکومتگری سابقا امپراتوری و تقسیم بندی های عقیدتی و دینی بود، در عصر مدرن، دولت ملّی محوریت یافته است.

محققان در تعریف ملّت، مناقشه های بـسیاری کـرده اند و آنگونه که در ادبیات سیاسی شایع است، دو تعریف آلمانی و فرانسوی از ملّت وجود دارد که به ترتیب، بر وحدت تبار و نژاد واشتراک در تجارب و سابقه و احساس همدلی تأکید دارند (بشیریه، ۱۳۸۰:۹-۲۸). براین مبنا، اتفاق نـظر بـر این است که ملّت مجموعه ای از انسان های تحت حاکمیت یک دولت و تابع قوانین می باشند و جالب آنکه، بسیاری از اهل نظر بر تقدم دولت بر ملّت تأکید دارنـد؛ بـه اینمعنا که دولت ها: «ملت ها” را مـی سازند؛ یـعنی هر دولت اهالی تحت ادارۀ خویش را «ملت” تعریف می کند و بر آن اساس، ملّت ظهور می کند و پرورده می شود. از جمله، ارنست گلنرمحقق معروف ناسیونالیسم بر این اعتقاد است (ر. ک:اوزکریملی، ۱۳۸۳:۴-۱۶۳). از طـرفدیگر، مـلّت محصول دورانی خاص (سـرمایه داری) و مـرحله ای مشخص از تحول تارخی غرباست و غرب در دور زمانی عصر استعمار (قرون هیجدهم تا نیمه دوم قرن بیستم)، بر تقریباکلّ سطح کرّ ارضی مسلط شده بود. در نتیجه، این صورت بندی به دیگر نـقاط عـالم همسرایت کرد، به وجهی که اینک، به یکی از اصول مقبول و اجماعی در عرصۀ روابط بین الملل تبدیل شده و بر آن آثار حقوقی بسیاری مترتب می شود. مفهومی محوری نظیر حاکمیت ملّی ازهمین جا نـاشی مـی شود و به رسـمیت شناختن آن به صورت متقابل، مبنای حقوق بین الملل وروابط بین کشورهاست (بوزان، ۱۳۸۸؛ ۱۳۹). در عین حال، به استثنای نـاسیونالیست های افراطی، هیچ کس نمی تواند انکار کند که حاکمیت دولت ها به صـورتی کـه سـابقا مطلق تعریف می شد، همچنان ادامه دارد یا تداوم خواهد داشت و ازاین رو، از فرسایش حاکمیت ملّی و به تبع آن دولت-ملّت ها (تحت تأثیر نـیروهای مـختلف که در مجموع جهانی شدن خوانده می شوند)، سخن به میان می آورند (نش، ۱۳۸۰ :۷۱). از این رو، تعریف دولت مـلّی، ازلی - ابـدی و «مـقدس” نیست و تعدیل و تغییر آن ممکن/محتمل است. بنابراین، با آنکه می توان گفت تاآیندۀ قابل پیش بـینی، دولت ملّی همچنان بازیگر اصلی عرصۀ بین المللی خواهد بود. اما حوزۀ آن، هم در عـرصۀ بین المللی و هم در سـاحت داخـلی، تنگ تر و مضیق تر می شود (بوزان، ۱۳۸۸:۲۴۵). به نظر می رسد در آینده، شکل بندی های جدیدی نظیر اتحادیه اروپا و نظایر آن در سایرنقاط جهان بتواند به وجود آید و تعاریف ملّت هم بر آن اساس، متحول شود.

از نکات مزبور، بـه خوبی اختلافات امّت و ملّت آشکار می شود. در حالی که ملّت باویژگی هایی چون فرهنگ، زبان، تاریخ و نژاد /قومیت مشترک تعریف می شود، امت بروحدت عقیده تأکید دارد و دیگر مبانی تقسیم بندی جوامع را «جاهلی” می داند.

تـأکید بـر وحدت عقیده و وحدت حکومت، یعنی ضرورت وجود حکومتی (دینی) واحددر سراسر قلمرو دار الاسلام، به قدری مهم و اساسی بوده است که برای مثال، فقهای اهل سنت، حاضر نبودند وجود دو امام/ خلیفه را در یـک آن در قـلمرو دار الاسلام قبول کنند و تنها برای توجیه حکومت امویان اندلس، شرط وجود دریا بین دو قلمرو را مطرح ساختند (نظیردیدگاه ماوردی. از جمله ر. ک به ؛ قادری، ۱۳۸۳:۷۷). همانطور که اشاره شد، متفکران اهلسنّت در دوران جدید، راه حل های مـختلفی بـرای این مسأله مطرح کرده اند که چگونه پراکندگی و تقسیم دار الاسلام به ملل مختلف را با حکومت واحد اسلامی سازگار کنند. به نظر می رسداستراتژی وحدت امام خمینی (س) را هم می توان در همین راستا ارزیابی کـرد.

. مفهوم امـّت در اندیشۀ امام خمینی (س)

اگر از حـیث تـواتر کـلمات کلیدی در آثار و گفتار امام خمینی (س)، قضاوت کنیم، با توجه به نسبت واژگان «امّت” و «ملّت”، به نظر می رسد مفهوم امّت مفهومی حاشیه ای در تـفکر ایـشانباشد، امـا اگر چنین بیاندیشیم، مجبور خواهیم شد اشارات بـی شـمار ایشان به مسائلی نظیر «صدور انقلاب” را نادیده بگیریم. حال آنکه، صدور انقلاب و ضرورت و اهمیت آن، درسخنرانی ها و پیامدهای امام، جایگاه مـهمی دارد (مـؤسسۀ تـنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۷۸)

در واقع، به صورت کلّی، می توان نـگرش های موجود در انقلاب اسلامی ایران را در قبال عالم اسلامی و صدور انقلاب، در سه گفتمان جای داد:

۱. گفتمانی که با تساهل می توان آن را ناسیونالیستی یـا «لیـبرال” دانـست. مطابق این گفتمان، انقلاب نباید نظم بین المللی و منطقه ای را به چـالش بـطلبد و در عوض، باید بکوشد ازفرصت انقلاب استفاده کند و نیروی آزاد شده را در راه آبادانی و توسعه ایران به کار اندازد. حـال اگـر دیـگران خواستند از تجارب انقلاب اسلامی استفاده کنند، این امر به عهدۀخودشان خواهد بـود و لزومـی نـدارد دولت انقلابی در ایران یا کارگزاران آن، در این راه تلاش کنند یا پیشقدم شوند.

۲. گفتمانی که مـعتقد بـود انـقلاب اسلامی با توسل به هر وسیلۀ ممکن و از جمله، کمک به گروه های اسلامی در سراسر عالم، بـاید بـه دیگر مناطق اسلامی صادر شود و انقلابی مشابه انقلاب اسلامی در این نواحی به وجود آیـد. ایـن گـرایش را می توان رادیکال خواند که قوانین و حقوق بین الملل و سازمان های بین المللی را آلت دست استعمارگران و دشمنان اسلام مـی خواند تـو مدعی است اسلام مرزی نمی شناند. (همان:۱۳-۱۲)

۳. گفتمان سوم که به تئوری «ام القرا” شـهرت یـافته اسـت، می کوشد بین واقعیات عالم سیاست بین الملل (که رادیکال ها نفی می کردند) و مقتضیات تفکر اسلامی و صدور انـقلاب تـوازن برقرار کند. براساس این تئوری، انقلابیون باید کشوری پیشرو، مترقی، توسعه یافته و بـر پایه مـوازین و الگـوهای اسلامی بسازند تا رغبت و توجه جهانی را برای تقلید از آن درسطح عالم اسلام و حتی کلّ جهان سـوم بـه وجـود آورند. رهبری این هستۀ حکومتی (یعنی ایران) با ولایت فقیه است که زعـامت کـل عالم اسلامی را هم برعهده دارد و مرزهای ملی (قراردادی و بین المللی) تأثیری در این رهبری ندارند. هرگاه بین مـنافع نـهضت جهان اسلام و ام القرا تزاحمی پیش آید، منافع ام القرا مقدم خواهد بود. ایـن تـقدم، هم برای اهالی ام القراست و هم برای کـل مـسلمین عـالم.

البته، ام القرا می کوشد منافع به خـطر افـتادۀ امت اسلامی را حفظ کند و از دست اندازی دشمنان محفوظ بدارد. تقدم مزبور زمانی توجیه شـدنی اسـت که موجودیت ام القرا به خـطر افـتد. (لاریجانی، ۱۳۶۹:۳-۵۲)

بـه نـظر مـی رسد، دیدگاه امام خمینی (س) با هر سـه گـفتمان فوق متفاوت باشد. اختلاف بانظریه های ناسیونالیستی و رادیکال آشکار است. اولا، امام خمینی (س)، بـه صـراحت محدود بودن انقلاب اسلامی به مـرزهای ایران را نفی کرده اند (ر.ک: صـحیفه امام). همچنین، توسل به هر وسیله و اقـدامی را کـه باعث تصور تجاوزگری و تعرض به خاک ملل دیگر شود، نفی کرده و بارها اشاره کـرده اند کـه ایران چشم داشتی به خـاک عـراق، کـه حتی مرتکب تـجازوگری وآغـاز جنگ هم شده بـود، نـدارد (ر.ک: همان، ج ۲۰، ص ۳۳۲). درخصوص نگرش سوم هم بایدتوجه داشت که امام خمینی (س)، فقط مسلمانان را مـخاطب قـرار نمی دادند و اگر اصرار و تأکیدایشان را بر مـفهوم مـستضعفین در نظر بـگیریم و تـوجه کـنیم که این مفهوم اعـم از مسلمین است، روشن می شود که در افق نگاه امام خمینی (س)، صرف وحدت جهان اسلامی وجود نـداشته وبـه عرصه های دیگری هم می اندیشیدند. از نظر ایـشان، مـستضعفین مـخاطبان بـالقوۀ پیـام جهانی اسلام اند و اگر اسـلام بـه صورتی صحیح به آنها معرفی شود، با آغوش باز از آن استقبال خواهند کرد و به این ترتیب، دایره امـت اسـلامی هـم گسترش خواهد یافت و به آرمان اصلی ترو بـنیادی تر کـه وحـدت عـالم تـحت لوای اسـلام و اجرای احکام اسلامی است، نزدیکتر خواهیم شد. (ر.ک: صحیفه امام)

بنابراین، در دیدگاه امام خمینی (س)، هم توجه به وحدت امّت اسلام وجود دارد و هم عنایت به دعوت اسلامی. از این دیـدگاه، امّت به خصوص در دوران اخیر و تحت سلطۀ قدرت های استکباری، از حقایق اسلام فاصله گرفته و به ویژه، از احکام سیاسی و اجتماعی غفلت کرده است. از سوی دیگر، قدرت های استکباری، با امکانات و قدرت هایی که در اختیار دارند، اجـازه نـمی دهند حقایق اسلام به گوش توده های مسلمان برسد، زیرا اگر این اتفاق روی دهد و بیداری اسلامی شکل گیرد (ر.ک: همان)، مسلمانان اجازه غارتگری و چپاول ثروت های خویش را به استعمارگران نخواهند داد و خود به ارزش احکام اسلامی و عـدالت و نـظم عادلانه ای که برقرار می کند، واقف خواهند شد. همچنین، ملل تحت ستم در صورتی که از ملل اسلامی و پیام انسانی اسلام آگاه شوند، به آن مایل خـواهند شـد، زیرا اسلام مبتنی بر فـطرت بـشری است و غیر از انسان های لجوج و عنود، همه با آن موافقت می کنند. (ر.ک: همان)

به این ترتیب، در نگرش امام خمینی (س)، صدور انقلاب، هم برای مسلمین است و هم بـرای غـیر مسلمین مستضعف تا آنـان هـم داخل در اسلام شوند و امت اسلامی متحد، به صورتی گسترده تر و عظیم تر به وجود آید. در عین حال، صدور انقلابمقدمه هدفی بزرگتر و مهم تر است و آن وحدت اسلامی است.

وحدت امّت اسلامی از دیدگاه امام خمینی (س):

وحـدت و مشتقات آن، یکی از متواترترین واژگان در کلام امام خمینی (س) است. از این رو، برای تبیین نگرش امام به امر وحدت و وجوه و ابعاد آن، لازم است مباحث در ذیل چند عنوان تنظیم شود.

انگیزه ها و ضرورت های وحدت اسلامی

در آثـار مـتفکران معاصر مـسلمان که به وحدت اسلامی ارج و ارزش فوق العاده نهاده اند و ازبیش یکصد سال قبل در این زمینه بحث کرده اند، دلایل مـتعددی برای وحدت ذکر شده است. از دیدگاه امام خمینی (س) نیز وحـدت دلایـلی دارد کـه مهم ترین آنها را می توان به این شکل تلخیص کرد:

یک. ضرورت اعتقادات اسلامی: همانطور که پیش تر اشاره شد، بـراساس تـفکر اسلامی، تنها تقسیم بندی و مرز بندی صحیح، مرز بندی عقیدتی است و از این رو، امـت اسـلامی بـایدامتی واحده باشد.

دو. ممانعت از هرز و هدر رفتن انرژی مسلمین:اختلاف بین ممالک اسلامی و فرق مختلف دینی بـاعث می شود کشورهای اسلامی به جای مقابله با دشمنان و رقبای اصلی شان، به جنگ یـکدیگر بروند و با اختلافات ارضـی و مـرزی بی پایه و یا تبلیعات منفیعلیه یکدیگر، انرژی خویش را بیهوده مصرف کنند. حال آنکه، این نیرو و انرژی می تواند در مسیر صحیح بهبود اوضاع اقتصادی و اجتماعی و. . . ممالک اسلامی صرف شود. (ر.ک: همان (

سه. مقابله مشترک با دشمنان/مخالفین اسلام:روشن است که نیروی حاصل از وحدتمسلمین و در صورتی که مسلمانان و ممالک اسلامی به صورتی هماهنگ و متشکل عمل کنند، به گونه ای نخواهد بود که یک یـا چـند کشور بتوانند آن را مورد تعرض قرار دهند. مثال مشهوری که امام خمینی (س) در خصوص تأثیر وحدت اسلامی برای نابودی اسرائیل و نجات فلسطین مطرح کرده است، نمونه ای آشکار از طرز تلقی ایشان در این زمـینه می باشد. (ر.ک: همان، ج ۱۶، ص ۳۳۰)

چهار. احیای تمدن اسلامی:چنین تعبیری به صراحت در اظهارات و مکتوبات امام خمینیرواج زیادی ندارد. یک دلیل آن، احتمالا نوع نگاه متفکران شیعه به تمدن اسلامی (یعنی آنچه اوج شکوفایی اش در قـرون سـوم تا پنجم هجری بود) است، تمدنی که تحت حکومت خلافت به وجود آمد. خلافت، البته شکل حکومت صحیح اسلامی، از دیدگاه تشیع، محسوب نمی شود. از این رو، امام خمینی در اظهارات و بیانات خویش، بـه دوران حـکومت حضرت علی (ع) اشاره می کنند و آن را به رغم دشـواری ها و مـعضلات، نـمونه ای از اجرای حکومت اسلامی و دمکراسی کامل اسلامی که برتر از دموکراسی غربی است (ر.ک: همان، ج ۱۱، ص ۳۸۹) می دانند. از جمله، اشاره می کنند که در زمان حکومت حضرت امـیر (ع)، هـمۀممالک اسـلامی از عدالت برخوردار بودند و الگویی از حکومت صحیح عرضه شـد. درعـین حال، تأکید بر احیای مجد اسلامی با برقراری وحدت نیز از مضامین مهم در کلمات امام خمینی (س) است:

“مسئولیت حفظ قوانین الهی و عمل به قرآن کریم که اساس عَوْد عظمت و مجد اسلام و مسلمین است مسئولیت حفظ وحدت کلمه و مراعات اخوت ایمانی که ضامن استقلال ممالک اسلامی و خروج از نفوذ استعمار است.” (همان، ج ۲، ص ۴۵۸)

از دیدگاه امام خمینی (س)، هـمین احـیای مجد و عظمت و دفع استعمار، نتیجۀ بیداری ومقدمۀ پیشرفت و خروج از عقب مـاندگی اسـت که خود حاصل اقدامات و چپاول گری استعمارگران است. در عین حال، توفیقات دولت اسلامی موجب جلب علایق دیـگرمستضعفین عـالم مـی شود و «حکومت عدل و انصاف” در آنها هم برقرار می شود: «باید کوشش کنید تا طرز حکومت اسلام و رفتار حکام اسلامی را با ملتهای مسلمان به اطلاع دنیا برسانید تا زمینه فراهم شود که حکومت عدل و انصاف به جای این حکومتهای استعمار زده که اساس آن بر ظلم و چپاولی است، برقرار شود.” (همان، ص ۳۴۶)

. موانع وحدت اسلامی

محققین اسلامی در سدۀ اخیر، در باب موانع وحدت، تحقیقات مهمی کـرده اند و آراء مـهمی نـیز ابراز داشته اند که بخش اعظم آنها در اظهارات و آثار امام خمینی (س) هم نظایری دارد. در ادامه، بـه مـهم ترین ها اشاره می شود.

۱. ناسیونالیسم

ناسیونالیسم ایدئولوژی دوران دولت-ملّت است و البته، ریشه در تاریخ اروپا دارد و به اشکالی که امـروزه شـاهدیم، در مـشرق زمین سابقه نداشته است. امام خمینی (س) هم در مواضع مختلفی به زیان های ناسیونالیسم و تأثیرش بر تـفرقه تـأکید کرده اند: «من مکرر عرض می کنم این ملی گرایی، اساس بدبختی مسلمین است.” (همان، ج ۱۳، ص ۸۷) هـمچنین مکررا اشاره کرده اند که ناسیونالیسم و محوریت دادن به نژاد یا به تعبیر ایشان نژاد بازی (ر.ک: همان، ج ۲۱، ص ۴۶۱) ، ارمـغان غـرب بود و با هدف ایجاد تفرقه در بلاد اسلامی القاء شده است:

“. . . عثمانی که یک دولت بسیار بزرگی بود و از مصر تا حجاز تا خیلی جاهای دیگر بود، این را تکه تکه کردند، و هر جایش را به یک کسی دادند؛ به یکی از نوکرهای خودشان یعنی خارجیها اداره شان بکنند. این حکومتها را مقابل هم قرار دادند: سلطان کذا و سلطان کذا. رئیس جمهور کذا و رئیس جمهور کذا. همه را مقابل هم قرار دادند. همه را دشمن هم کردند.” (همان، ج ۷، ص ۳۹۲)

از فقرات منقول در بالا چنین برمی آید که اولا، ناسیونالیسم امری وارداتی و حاصل القای غربیان است. ثـانیا، [اغـلب] مرزهای کشورهای اسلامی را دول استعماری برای ادارۀ بـهتر امـورترسیم کرده اند. ثـالثا، اخـتلافات گـوناگونی که بین کشورهای اسلامی وجود دارد، بـه دلیـل تفرقه اندازی غربیان و مستکبرین برای ممانعت از وحدت آنها و آسان کردن حکومتگری بر آنـان است.

در واقـع، هرچه طرفداران وحدت اسلامی در خصوص تـأثیرات منفی ناسیونالیسم (البته نـه در مـعنای وطن دوستی و دلبستگی به مـوطن خـویش، بلکه در معنای محوریت دادن به ملیت واولویت قائل شدن برای خطوط مرزی قومی/نـژادی) گـفته اند (من جمله ؛ سادات، ۱۳۵۸:۳۶-۳۴) بی دلیل نـمی تواند تـلقی شـود. در حقیقت، در دنیای دولت-مـلّت ها، نـاسیونالیسم به عنوان ایدئولوژی، جای بـسیاری از کـارکردهای دین را می گیرد: به عنوان نظامی عقیدتی، جهان بینی خاصی (که حاکی از برتری و اولویت قومی مـشخص اسـت) به افراد القا می کند و با ایـجاد مقدساتی چـون پرچم، سـرود مـلّی، احـترامات نظامی، سمبل های قومی و مـناسک دولتی و نظایرآنها، برای خود دستگاهی شبه دینی به وجود می آورد و مناسک و احترامات مذکور، همانند تکالیف دیـنی، بـه صورت روزمره تلقین و تکرار می شوند (بـیلیگ، ۲۰۰۲). بـدین تـرتیب، اعـتقادات دیـنی به عقاید درجـۀ دوم تـنزل داد می شوند. حال آنکه، در دورۀ ماقبل دولت-ملّت ها، احساس همبستگی عمدتا ناشی از عقاید دینی بود.

۲. زمامداران فاسد و جاه طـلب

از دیـدگاه امـام خمینی (س)، اکثر زمامداران ممالک اسلامی یـا دسـت نـشانده و نـوکراستعمارگران اند و یـا انـسان هایی هستند که از حقایق اسلام بی بهره اند و در نتیجه، به سهولت درخدمت استعمارگران قرار می گیرند. همانطور که در نقل قول های پیشین آمد، امام خمینی (س) براین اعتقاد بودند که حکومتگری ایـن زمامداران، از فقدان آگاهی و عدم بیداری توده های مسلمان ناشی می شود و هرگاه مسلمانان به حقایق اسلامی آشنا شوند و از فساد حکمرانان خویش مطلع گردند، از دست حکومتگران مذکور که نفع خویش را در تقسیم و تجزیه دنیای اسلام و اختلافات آن مـی بینند، رهـا خواهند شد. (ر.ک: صحیفه امام(

۳. غفلت و دوری از اسلام اصیل

تعبیری که امام خمینی (س) و بسیاری اصلاحگران دینی معاصر «بیداری اسلامی” دارند، دلالت بر این می کند که عمدۀ مسلمین در حال حاضل در «خواب” اند، یـعنی از حـقایق اسلامی آگاه نیستند. این ناآگاهی، البته اشکال و دلایل متعددی دارد. از یک طرف، مسلمانان درخرافات و عقاید باطل مستغرق شده اند و اسلام را صحیح درک نکرده و فی المثل، احکام سیاسی و اجـتماعی اسـلام را که ناظر بر ایجاد عـدالت و مـساوات در جامعه است، به فراموشی سپرده اند و اسلام را منحصر به احکام عبادی و ادعیه و نظایر آن کرده اند. (ر.ک: صحیفه امام، ج ۲، ص ۲۵۵)

از سوی دیگر، مسائل جزئی و کم اهمیت را مسائل اصلی و محوری تـصور نـموده و موارد اختلاف انگیز را، کـه در واقـع، جزئی کوچک از مجموعۀ معتقدات اسلامی اند، برجسته تر کرده و دعوای شیعه و سنّی را ایجاد کرده اند که از دیدگاه امام خمینی (س)، بی شک دست استعمارگران و دشمنان اسلام در این آتش افروزی هویداست. (ر.ک: صحیفه امام(

روشن است کـه ایـن عوامل با همدیگر در ارتباط اند و یکدیگر را تقویت و تکمیل می کنند. بنابراین، از نظرگاه امام خمینی (س)، اشکال اصلی از غرب و استعمار ناشی می شود که اولا، اندیشۀ ناسیونالیسم را در منطقه طرح و تقویت می کند و ثانیا، حکمرانی فاسد و دسـت نـشانده بر ممالک (مـصنوع استعمار) می گمارد و ثالثا، مانع آگاهی مردم از حقایق اسلامی می شود و باایجاد اختلافات، آنان را مشغول کرده و انرژی شان را هدر مـی دهد.

معنا و سطوح وحدت

همانطور که مباحث سابق و نقل قول ها از کلام امـام خمینی (س)، به وضوح نشان می دهد، از نظر ایشان، مسلمانان در وضعیت غفلت زده زندگی می کنند و عقب ماندگی و تحت سلطه بودن شان هـم بـه دلیل ناآگاهی از احکام و حقایق اسلامی است. هرگاه مسلمانان به این امر واقف شوند کـه اسـلام راه حـل همۀ مشکلات است و بازگشت به اسلام اصیل و اسلام ناب محمدی (ر.ک: صحیفه امام)، آنان را به پیـشرفت و مجد می رساند و درواقع، آنچه می جستند خود دارند و از آن بی خبرند، به مقتضای احکام اسـلامی عمل خواهندکرد، یعنی اولا اخـتلافات جـزئی و فرقه ای و دعواهای ساختگی شیعه و سنّی را کنار خواهند گذاشت، زیرا این موارد در جنب مسائل عظیمی که بلاد اسلامی با آنها مواجه است وضرورت های زمانه، اهمیت چندانی ندارند. ثانیا، حکومت های خویش را براساس ضـرورت هاو شرایع اسلامی بنا خواهند کرد. این حکم اخیر، متضمن دفع استمعارگران و ایادی داخلی آنها، بازگشت به اسلام اصیل در ادارۀ امور و به صورت کاملا مختصر، تأسی به روش است که ملّت ایران در پیش گرفته است. نـتیجه ایـن امر، برقراری حکومت اسلامی در اقطار عالم اسلام خواهد بود و اگر چنین هدفی متحقق شود، حکومت های مشابه اسلامی بر سراسر جهان اسلامحاکم خواهند شد و چون چنین حکومت هایی اهداف، قواعد و قوانین واحدی (کـه اسـلام و به ویژه قرآن کریم است) دارند، وحدت عملا بین آنها برقرار شده است. اگر کشورهای اسلامی، مطابق شرع اسلام، اخوت اسلامی برقرار کنند، وجود صوری مرزهای جغرافیایی نیز نـظیر مرزهای ایـالتی/استانی خواهد شد و امّت اسلامی، به صورت حاصل وحدت ملت های اسلامی، ظهور خواهد کرد:

“چرا باید دو تا حکومت- که هر دو اسلامی هستند، و هر دو مال یک پدیده که پدیده اسلامی است، متعلق به یک حقیقت هستند، قرآنِ آنها یکی است، پیغمبرِ آنها یکی است- چرا نباید دعوت اسلام را قبول کنند؟ آن هم، آن دعوتی که به نفع خود آنهاست. اگر این دعوت قبول بشود و دولتهای اسلامی با هم اتحاد داشته باشند، و لو حدود ممالکشان محفوظ، لکن با هم متحد باشند، اگر این اتحاد حاصل بشود، آن وقت یک میلیارد جمعیت مسلمین یک قدرت عظیم خواهد بود که از همه قدرتها بیشتر و بالاتر است. با اینکه مجهز به ایمان هستند که از همه تجهیزات بالاتر است.» (همان، ج ۱۰، ص ۴۸۷)

به نظر مـی رسد کـه از دیـدگاه امام خمینی (س)، وحدت در دو سطح است:یکی در سطح مذهبیو دینی کـه منظور از آن ترک اختلافات و تفرقه افکنی ها و ضدیت های فرقه ای و گروهی و اهمیت ندادن به وجوه اختلاف در مذاهب اسلامی (تقریب مذاهب) اسـت و دیـگری در سـطح سیاسی که منظور از آن، وحدت استراتژیک در جهت ایجاد نوعی موجودیت۱سیاسی (نظیر اتحادیۀ اروپای امـروزی) اسـت تا بدان وسیله، مجد و عظمت عالم اسلام احیا شود.

در اینجا ممکن است این سؤال مطرح شـود کـه بـا وجود تعارض در اشکال حکومت ایده الشیعه (امام معصوم/ولایت فقیه) و اهل سنت (خـلافت)، آیـا چـنین اتحادی قابل طرح خواهدبود؟جواب احتمالا این است که اولا، از دیدگاه اهل سنت، مسأله خلافت و حکومت امـریثانوی بـوده و جـزء اعتقادات نیست و ثانیا، مسأله اصلی اجرای احکام است و نه شکل و فرمظاهری حکومت. وحدت مـذکور در صـورت اجرای احکام اسلام، به هر نحو که میسر شود، پدید آمدنی است، زیـرا روح یـکی اسـت.

. دیالکتیک امت و ملّت از دیدگاه امام خمینی (س)

گفته شد که از دیدگاه امام خمینی (س)، بـا بـرقراری حکومت اسلامی در سراسر عالم اسلامو حتی با حفظ مرزهای اسلامی، وحدت اسلامی تـحقق مـی یابد و امـت اسلامی احیا می شود. همچنین، گفته شد که ملل مستضعف و تحت سلطۀ عالم نیز (در صورتی کـه غـیر مسلم باشند) به اسلام و پیام نجات بخش آن علاقه مند شده و مجذوب آن خـواهند شـد و بـه این ترتیب، گامی در جهت برپایی حکومت جهانی اسلام برداشته خواهد شد. حال این سؤال مـطرحمی شود کـه در صـورت تحقق چنین وحدتی و احیای امت اسلام، وضع ملّت ها و ملیت چهخواهد شد؟ آیا باید هـمگی اقـوام و ملل مسلمان از هویت قومی/محلّی خویش چشم بپوشند و در هویتی واحد مستحیل شوند؟ از دیدگاه امام خمینی (س)، وضع ایـن اقـوام و ملل، همانندوضع آنها در دوران قبل از هجوم استعمار خواهد بود. بدین معنا که اسـلام تـنوع فرهنگی و هویتی را، مادامی که در چارچوب اسلام بـاشد و نـفی اخـوت اسلامی نکند، پذیرفته است:

“چطور موافق اند با این آدم و این مطلب که «عُروبَت » را من می خواهم تقویت کنم؛ این بر خلاف اسلام است. ما عَرَبیت را و عَجَمیت را و تُرکیّت را و همه نژادها را پذیرا هستیم، لکن نه به آن معنایی که «حزب بعث» عراق قائلند که باید عرب باشد، و نه عجم و نه ترک و نه دیگران.» (همان، ج ۱۴، ص ۸۵)

در جای دیـگری بـه این نکته اشاره دارند :

"ما ملت اسلام را، ترکش باشد، عربش باشد، عجمش باشد- از هر ملت- آفریقا باشد، امریکا باشد، هر جا می خواهد باشد، ما ملت اسلام را عزیز می داریم ." (همان، ج ۱، ص ۳۸۱)

مخصوصا در فـقرۀ اخـیر، از تعبیر ملّت اسلام سخن بـه مـیان آمـده که قطعا مـنظور امـت اسلامی است و این تساهل در اسـتفاده از لفـظ مذکور، مبین عدم سخت گیری امام خمینی (س) در مصطلحاتی است که از نظر ایشان اصالتی نـدارند و اصـل را اسلام می گیرند و به یک معنا، اگـر مـسلمانان ملیتی بـاید داشـته بـاشند، همان ملت اسلام اسـت.

درواقع، از دیدگاه امام خمینی (س)، تفاوت ظریفی بین قبول ملیت/قومیت و ناسیونالیسم وجود دارد. ناسیونالیسم، محوریت دادن بـه خـصوصیت های قومی/نژادی/ملّی است و آنها رابـر اسـلام و اسـلامیت مـقدم داشـتن است که از نـظر اسـلام مطرود و مذموم بوده و حتی خلاف اسلام است (ر.ک: صحیفه امام، ج۲۱، ص ۴۰۲)، امام قبول قومیت و ملیت، پذیرش تنوع اسـت، بـه صـورتی که پیام اسلام یعنی پیامی واحد به زبـان ها و رنـگ های مـختلف بـیان شـوند. از ایـن حیث، اسلام به عنوان هویتی فراگیر و چترگونه است که هویت های گوناگون قومی /ملّی را پس از پذیرش رنگ اسلام، در رنگین کمانی از نژادها و اقوام قبول می کند، ولی مقدم داشتن هویت قومی /ملّی را تعصب جـاهلی می داند که عامل تفرقه و اختلاف در داخل امّت اسلامی است، زیرابرتر دانستن و مقدم دانستن یک قوم/ملّت/نژاد، مغایر حکم اسلام دالّ بر فضیلت بودن تقوا و برتری اهل تقوا نسبت به دیـگران اسـت.

به این ترتیب و شاید با کمک تمثیل، می توان گفت از دیدگاه امام خمینی (س)، هر یک ازملل و ممالک اسلامی، در حکم یکی از اعضای پیکر امت اسلام اند که در صورت جدایی، بی اثر خـواهند بـود و اگر به وحدت برسند، هر یک ضمن آنکه زنده و شاداب خواهند بود، مجموعه ای معنادار، مقتدر و مفید را به وجود خواهند آورد. این نگرش می تواند تـجلّی وحـدت در عین کثرت هم باشد. از نـقل قـول های سابق برمی آید که امام خمینی (س)، بی تمایل نبودند که مرزهای کشورهای اسلامی از میان برداشته شوند (زیرا تحمیل استعمارگران اند)، اما با توجه به اعتبار و مقبولیت فعلی آنـها، راه حل احیای امت را در وحدت اسـلامی و وحـدت در استراتژی و اهداف در کنار حفظ مرزهای ملّی موجد می دیدند.

نتیجه گیری

در این نوشتار، تلاش شد براساس دیدگاههای امام خمینی (س)، رابطه و تعامل ملت ها ومفهوم «امّت اسلامی” بررسی شود. امام خمینی (س)، برای احـیای مـجد و عظمت امت اسلامی وگریز از مصائبی که دنیای اسلام با آنها مواجه شده است، اندیشه بیداری اسلامی را مطرحساخته اند که بر آن اساس، ملل اسلامی، ضمن کنار نهادن اختلافات و تفرقه های بین مـذاهب، بـاید بکوشند حـکومت اسلامی را در قلمرو خویش به اجرا درآورند و هرگاه چنین هدفی محقق شد، کشورهای مشابه اسلامی به خودی خود، در وضـعیت اتحاد (بر پایه هدف واستراتژی) قرار می گیرند و امت اسلامی به عـنوان بـزرگترین قـدرت جهان شناخته می شود و ملل اسلامی می توانند مرزها و هویت خویش را همچون مرزهای استانی و یا هویت محلی در ظل هـویت کـلان اسلامی حفظ کنند. ازاین رو، از نظرگاه امام خمینی (س)، وحدت نه باعث نفی ملیت مـی شود و نـه مـلّیت در جایگاهی قرار می گیرد که نافی وحدت امت اسلامی شود. ازاین ها گذشته، امت اسلامی، به عـنوان الگویی موفق مورد توجه مستضعفین جهان قرار می گیردو آنان را به سمت اسلام و حـکومت های موفق اسلامی متوجه مـی سازد. کـما اینکه، بیداریاسلامی در اقصی نقاط عالم اسلام، از انقلاب ایران و پیام آن نشأت گرفته است. ازهمین روست که امام خمینی (س)، به صراحت تأکید داشتند که انقلاب اسلامی صادر شده است (ر.ک: صحیفه امام، ج۱۸، ص ۳۳۱)، زیرا مـهم صدور این ایده است که اسلام راه حل همه مشکلات عالم اسلام و بازگشت به اسلام اصیل و ناب، رافع معضلات موجود و عامل اعادۀ مجد وعظمت مسلمین است. به این ترتیب و با افزایش توجه و عـلاقه بـه الگوی موفق اسلام، گامی در مسیر حکومت جهانی اسلام برداشته می شود.

منابع

-اوزکریملی، اوموت (۱۳۸۳) ؛ نظریه های ناسیونالیسم، ترجمه محمد علی قاسمی، تهران: مؤسسه مطالعات ملی، تمدن ایرانی.

-بشیریه، حسین (۱۳۸۰) ؛ آموزش دانش سـیاسی، تـهران: مؤسسه نگاه معاصر، چ دوم.

-بوزان بری (۱۳۸۸) ؛ از جامعه بین الملل تا جامعه جهانی، ترجمه محمد علی قاسمی، تهران :پژوهشکده مطالعات راهبردی.

-سادات، محمد علی (۱۳۵۸) ؛ وحدت جهانی در امت اسلامی، تهران: انتشارات الهام.

- صحیفه امام خمینی؛ نرم افزار کامل همه مجلدات، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س).

-عمید زنجانی، عباسعلی (۱۳۷۳) ؛ فقه سیاسی، ج ۳: حقوق بین المللی اسلامی، تهران: امیر کبیر.

-فیرحی، داود (۱۳۸۶) ؛ نظام سیاسی و دولت در اسـلام، تـهران: سـمت.

-قادری، حاتم (۱۳۸۳) ؛ اندیشه های سیاسی در اسـلام و ایـران، تـهران: سمت.

-کلانتری علی اکبر (۱۳۷۵) ؛ «دار الاسلام و دار الکفر و آثار ویژه آن دو”، مجله فقه، شماره ۱۰:زمستان ۱۳۷۵:صص۱۱۷-۳۲.

-لاریجانی، محمد جواد (۱۳۶۹) ؛ مقولاتی در استراتژی ملی، تهران: انـتشارات انـقلاب اسـلامی.

-مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (۱۳۷۸) ؛ صدور انـقلاب از دیـدگاه امام خمینی، چ ۳، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.

-نش، کیت (۱۳۸۰) ؛ جامعه شناسی سیاسی معاصر: جهانی شدن سیاست، قدرت، تـرجمه مـحمد تـقی دلفروز، تهران: نشر کویر.

-نقیب زاده، احمد (۱۳۸۷) ؛ تاریخ دیپلماسی و روابط بـین الملل از وستفالی تا امروز، تهران: نشر قومس.

. snoitacilbuP agaS:nodnoL ,msilanoitaN lanaB) leahciM ,gilliB-

 

. انتهای پیام /*