پرتال امام خمینی(س): یادداشت ۴۴۰/ مرتضی جوادی آملی
اسلام فقاهتی و فقه جواهری دو عنوان عام و خاص است. ابتدا درباره اسلام فقاهتی بحث میکنم و سپس به فقه جواهری می پردازم. اسلام فقاهتی، اسلامی مبتنی بر معرفت و باوری است که با استنباط احکام الهی آن را عامل نجات و سعادت جامعه اسلامی و بشری میشناسد. اکنون در اندیشههای غیر الهی و غیر توحیدی این باور وجود دارد که آنچه مایه سعادت و رستگاری بشر است همان چیزی است که از ناحیه عقل تجربی و عقل است و رهاورد اندیشههای بشری است که میتواند نجاتبخش و موجب سعادت بشر باشد.
اما اسلام فقاهتی معتقد است که تنها عامل سعادت انسان احکام الهی است که این احکام الهی از راه کتاب و سنت به ما رسیده است. اسلام فقاهتی، زمینه و محفلی است برای استنباط این احکام از منابع وحیانی که عبارتند از: کتاب و سنت، البته عقل در استنباط این احکام جایگاه ویژهای دارد. بنابراین اسلام فقاهتی یک عنوان جامعی است که امروزه باید روی آن بیشتر تأکید شود در مقابل دستگاههای فکری دیگران که مباحث حقوقی را و آنچه را که امروزه به عنوان قانون و حقوق در جامعه جهانی شناخته میشود را میخواهند جایگزین اسلام فقاهتی کنند. حوزههای علمیه و مراکز دانشگاهی و نهادهای مرتبط همه باید اهتمام ویژهای داشته باشند که اسلام فقاهتی را آنگونه که هست به درستی معرفی کنند و دانش فقه بیش از هزار سالهای را که سعی و تلاش داشته بر اساس منابع وحیانی احکام دقیق الهی را که برای سعادت بشر از راه قرآن و سنت به ما رسیده است به جامعه اسلامی و انسانی برساند.
بنابراین مراد از اسلام فقاهتی عبارت است از معرفت و باوری که بر اساس آن، آنچه که موجب سعادت و مایه رستگاری جامعه انسانی و بشری است مبتنی بر احکام الهی است که این احکام الهی در کتاب و سنت وجود دارد و بایستی با سلاح اجتهاد این مسئله برای جامعه بشری استنباط شود.این اجمالی از تعریف اسلام فقاهتی است. اسلام فقاهتی در مقابل نظام حقوقی مبتنی بر فلسفه غرب شکل گرفته است و جامعه اسلامی و بخصوص مراکز علمی باید اهتمام ویژهای در راستای معرفی اسلام فقاهتی و امتیازهای آن داشته باشند تا سلامت و سعادت جامعه در پناه احکام الهی تحقق یابد و تلاش کنند احکام واقعی اسلام براساس اجتهاد صحیح که صاحب جواهر پرچمدار این نوع اجتهاد است استنباط و به جامعه ارائه شود.
مراد حضرت امام از فقه و اسلام فقاهتی و فقه جواهری
با تعریفی که ارائه شد روشن شد که اسلام فقاهتی یک مبناست و فقه جواهری یک شیوه و منهجی است که میکوشد اسلام فقاهتی را آن گونه که هست به جامعه اسلامی معرفی کند. اسلام فقاهتی مترادف با فقه جواهری نیست. فقه جواهری منهج و روشی است که این روش به بهترین وجه میتواند اسلام فقاهتی را برای جامعه استنباط کرده و به ارمغان آورد. اما باید دید ویژگیهای فقه جواهری چیست که میتواند اسلام فقاهتی را به درستی معرفی و به جامعه برساند.
فقه یا اجتهاد جواهری، منهجی است که این منهج در طول تاریخ فقه شیعه، جایگاه ویژهای یافته و در دوران معاصر توانسته است قوّت و شدّت نظرات فقهی را در حد اعلا به نمایش بگذارد. اما اولا باید دید صاحب جواهر کیست و جواهر چیست و منهجی که ایشان در فقه جواهری دارند را باید واکاوی و ویژگیهای آن را استخراج کنیم. صاحب جواهر به شدّت به اسلام فقاهتی معتقد بود، یعنی پذیرفته بود آن چیزی که میتواند سعادت بشر را تأمین کند همین احکام الهی است که این احکام الهی در کتاب و سنت وجود دارد و ایشان با تمام باور به این مسئله سعی میکرد این احکام را استخراج کند. این نکته خیلی مهمی است. اگر یک فقیه در این رابطه شک و تردید و تزلزل داشته باشد که آیا این احکام همه جانبه است و میتواند همه اهداف و اغراض دین را تأمین کند؟ نمیتواند چنین دستاورد بزرگی را به همراه داشته باشد. اما مرحوم صاحب جواهر چنین باوری داشت که واقعا اسلام فقاهتی وجود دارد و اسلام فقاهتی تنها عامل سعادت و نیکبختی جامعه و افراد است. بنابراین ویژگی اول صاحب جواهر، باور به اسلام فقاهتی بود.
ویژگی دیگری که صاحب جواهر داشت و باید امروز درسآموز فقهای حال حاضر ما باشد آن است که ایشان به یک اجتهادی دست یافته بود که این اجتهاد توانسته است احکام را در زوایای مختلف و ابعاد مختلف دین با تمام قدرت و صلابت استخراج و استنباط کند و اعتماد به این مسئله که این منابع وحیانی چنین جایگاهی را دارند.
اما اجتهادی که صاحب جواهر به آن رسیده بود را باید امروزه به عنوان ملاک اجتهاد قرار داد. اگرچه دایره اجتهاد خیلی وسیعتر شده است و علومی که در اجتهاد دخیل هستند بیش از آن زمانی است که صاحب جواهر در اجتهاد قوی و غنّی خود به کارمیبرده است.
باید با کمال تأسف گفت امروز فن و مهارت اجتهاد به شدّت ضعیف شده است. عوامل دخیل کم شده و دقتهایی که باید در فضای اجتهاد اتفاق بیفتد هم کم شده است. ما اجتهاد جواهر ی را کمتر در صحنه فقه مشاهده میکنیم. به هر حال اجتهاد جواهری چند جنبه داشته که به برخی از آنها اشاره میکنم. جنبه اول اجتهاد جواهری این بود که همه اصول مستنبطه در فقه و اصول در توان و قدرت جناب صاحب جواهر وجود داشت و همه قواعد را به کار میگرفت. این قواعد فقط قواعدی نبود که در گوشه گوشه فقه یا اصول باشد، خیر! ایشان با توجه به قواعد و اصول مسائل را پیش میبرد.
منابع وحیانی
مسئله دیگری که دراجتهاد ایشان دخیل بود آن است که مسئله منابع وحیانی یعنی روایات آنگونه که باید دیده شود با دقت خاصی که یک فقیه به عنوان یک حدیثشناس باید داشته باشد وجود داشت و جهات مختلف حدیث از جهت صدور و رجالش و درایهاش و امثال ذلک این مهارتها را جناب صاحب جواهر داشت. ولی آن نکتهای که در فقه جواهری وجود دارد و امتیاز بارز دستگاه فقهی ایشان بود دو مسئله مهم و اساسی است. مسئله اول اینکه این دستگاه فقهی به جریان اخباریگری گرایش پیدا نکرد. چون برخی از فقهای ما با نگرشهای اخباریگری به سراغ مباحث فقهی و احکام الهی میروند و آن عقلانیتی که در فقه لازم است را به کار نمیگیرند. این قصه در فقه جواهری بسیار تلألو، روشنی و لمعان دارد که واقعا با مبانی اصیل اجتهادی خودشان جریان را به سمت اخباریگری و ظاهرگری و امثال ذلک جلو نبردند و این یک قدرت، عظمت و شکوهی است که در جریان فقه الان وجود دارد.
امتیاز دوم و ویژگی دوم آن است که به آن طرف نغلتیدند؛ یعنی گرفتار افراط و تفریط نشدند. یعنی عقلانیت را در فقه راه دادند اما گرفتار قیاس، استحسان و امثال ذلک نشدند که به تعبیر امروزیها یک فقه پویا درست کنند و مباحث را بدون لحاظهای منابع وحیانی بخواهند استنباط کنند که برخی امروزه این مسئله را دارند. احیانا بعضی از فقیهان جوان چنین تفکر و اندیشهای دارند و گرایش به قیاس و استحسان و مباحث حقوقی و نظایر آنچه که در جهان غرب اتفاق افتاده است را در کارنامه افکار و اندیشهها و نوشتههای خودشان دارند. جناب صاحب جواهر از این دو جنبه افراط و تفریط مبرّا و منزّه بود. هرگز فقهش به اخباریگری و قیاس و استحسان گرایش پیدا نکرد، بلکه بر صراط مستقیم اجتهاد اصیل حرکت کرد و توانست اصول و قواعد را در حقیقت در کنار کار خودش داشته باشد و از این قواعد و اصول، لحظهای تخطّی نکرد.
حضرت امام بین اسلام فقاهتی و فقه جواهری تفکیکی قائل نبودند زیرا مظهر اسلام فقاهتی، فقه جواهری است. البته این دو به معنای مترادف بودن آنها نیست. اسلام فقاهتی مبناست و این مبنا برای امثال صاحب جواهر که یک منهج فکری و اجتهادی را تولید میکند تا برای پیدا کردن اسلام فقاهتی از مهارت و فنی به نام اجتهاد جواهری استفاده کند. لذا اسلام فقاهتی به معنای آن است که سایر فقها هم فقیه هستند. سایر فقها به دنبال استنباط احکام الهی هستند اما با مدل فقه جواهری جلو نمیآیند تا بتوانند احکام را قویتر و با صلابتتر از منابع وحیانی استفاده کنند. بنابراین اجتهادی که صاحب جواهر داشته این ویژگیها و امتیازات را داشت و ایشان توانستند با مهارتهای قوی خودشان این ویژگیها را حفظ کنند.
ویژگیهای اجتهاد جواهری
از جمله امتیازات بارزی که جناب صاحب جواهر و فقه ایشان داشت این بود که این فقه در کنار سایر مشربهای فقهی استقلال خودشان را حفظ کرد. سخنی وجود دارد و آن این است که مجتهد نمیتواند از یک مجتهد دیگر تقلید کند. تقلید یک مجتهد از مجتهد دیگر حرام است زیرا او از آن جهت که مجتهد است حجت بالفعل دارد و کسی که حجت بالفعل دارد نمیتواند از دیگری تقلید کند. صاحب جواهر به رغم آنکه در شرایط فقهی قوی و در دورانی بود که مرحوم کاشف الغطاء و مرحوم شیخ انصاری و دیگران حضور داشتند اما استقلال فقهی ایشان و مشربی که ایشان در فضای فقهی ایجاد کرده بود، محفوظ باقی ماند و ایشان نشان داد که به رغم آنکه در روزگاری میزیسته است که فقهای بنام دیگری هم حضور داشتند اما توانست همان مشرب و مکتب و مدرسه فکری اجتهادی خودش را حفظ کند. به هرحال اجتهاد جواهری امتیازات و ویژگیهای فراوانی داشته که باید در طول زمان به آنها رسید. اگر میخواهیم امروز را دریابیم باید کاملا سعی کنیم که ویژگیهای اجتهاد جواهری را شناسایی کنیم؛ چون این اجتهاد است که میتواند اسلام فقاهتی را به میدان آورد وگرنه سایر شیوههای اجتهادی اگر در این سطح و قدرت نباشد قدرت استنباط احکام را نخواهند داشت. استنباط احکام کار بسیار دشواری است که: «إِنَّ حَدِیثَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ». افرادی با قدرت و غلبه و قهر علمی میتوانند به دریای کتاب و سنت بزنند و این احکام را استنباط و استخراج کنند. این شیوه را باید داشته باشیم. امروزه متأسفانه مسیر اینگونه بحثها و شیوهها ضعیف شده است و حوزههای علمیه متأسفانه این شیوهها را آن گونه که باید مورد ملاحظه خود قرار نمیدهند. اساتید، بزرگان و محققانی که در این مسیر تلاش میکنند باید به این نکات توجه کنند و با استخراج ویژگیهای فقه جواهری این مسئله را حفظ کنند.
این مسئله که: آیا مدیریت مورد نظر شریعت اسلامی مدیریت فقهی است و اساسا باید چه کاری انجام دهیم تا مدیریت فقهی به عنوان یک الگو و رسم خدشهناپذیر پذیرفته شود و پاسخی به کسانی داده شود که میگویند مدیریت باید مدیریت علمی صرف باشد، باید به صورت ریشهای حل شود. خیلیها میگویند اقتصاد فقاهتی، اقتصاد علمی، سیاست فقاهتی، سیاست علمی، اینها باید کاملا به صورت ریشهای و اساسی حل شود. فقه کاملا به نظرات کارشناسی اعتنا دارد و فعالیتها و تلاشهای علمی که در راستای تحقق این گونه از مسائل از ناحیه خبرگان و کارشناسان این فن صورت میگیرد باید مورد توجه قرار گیرد. یکی از مسائلی که فقه به آن تأکید دارد مسئله رجوع به خبره است. کار کارشناسی و مدیریت اقتصاد علمی یا سیاست علمی همه و همه در حوزه مسائل کارشناسی فقه است. مدیریت علمی تحت پوشش مدیریت فقهی کاملا معنا پیدا میکند و اینها مقابل هم نیستند. هرگز مدیریت فقهی در مقابل مدیریت علمی و بالعکس نیست. بلکه مدیریت فقهی اهتمام به مدیریت علمی و کارشناسی دارد و فضای تحقق و مصداق را با مدیرت علمی تأمین میکند و یکی از مسائلی که فقه بر آن اصرار دارد رجوع به خبرگان و اهل خبره است و مراد از رجوع به اهل خبره آن است که در سیاست و اقتصاد و .. اهل خبره و اهل حل و فصل مسائل مرتبط را بررسی کنند و فقیه با توجه به آنها نگاه فقهی خودش را بر اساس کتاب و سنت اعمال کند. بنابراین اصل تقابل قابل قبول نیست. زیرا همه آنچه که در نظام کارشناسی تحقق پیدا میکند مورد احترام اسلام فقاهتی است و این تقابل، تقابل ناروایی است.
یک نکته ای که باید به آن توجه کرد این است که حضرت امام از فقه تحت عنوان تئوری حکومت و از حکومت تحت عنوان فلسفه علمی فقه یاد میکنند. چه قانونمندیهای تئوریکی در فقه وجود دارد که میتواند چنین برداشتی را نسبت به حکومت ایجاد کند؟ در این باره باید گفت که: حکومت، اقتصاد، سیاست و تربیت و ... همه و همه جلوههای فقه هستند، ضمن آنکه منابع معرفتی دیگری هم دخیل هستند اما عمده آنها مباحث سیاسی و اجتماعی است که فقه در حقیقت به همه آنها به صورت تئوری عمل میکند. امام(رحمتاللهعلیه) متوجه این نکته بودند چون یک فقیه ماهر، زبردست، جامع و مطلقی بودند که همه ابعاد فقه را شناخته بودند. حضرت امام نسبت بین فقه یا اسلام فقاهتی و اسلام و حکومت را به خوبی و درستی دیده بودند و فرمودند:حکومت شأنی از شئون اسلام است و اسلام فقاهتی است که میتواند این حکومت را از جایگاه اسلام برای جامعه به ارمغان آورد. در ابعاد دیگر مباحث مثل اقتصاد وسیاست و فرهنگ و تربیت و امثال ذلک باید از اسلام فقاهتی استنباط کرد و لذا با چنین اعتماد قوی میفرمودند: اسلام تئوری حکومت است کما اینکه اسلام سایر ابعاد را پوشش میدهد.
تقویت نظامهای اصیل فقهی ما توسط شخصیتهایی مثل صاحب جواهر و امام رحمت الله علیه محقق شده است که توانستند مناسبتهای خیلی خوبی را در این دوره در بستر مسائل سیاسی و اجتماعی و خصوصا حکومت اسلامی پیاده کنند که باید مورد توجه قرار گیرند. بی مهریهایی که امروزه نسبت به اندیشههای فقهی و سیاسی امام میشود قابل گذشت نیست و موفقیت محسوب نمیشود و هرگز موجب تقویت قدرت و حکومت نخواهد شد. باید برگردیم به همان فقهی که حضرت امام بر اساس آن انقلاب کردند و آن فقه را وابسته به دستگاه فکری صاحب جواهر دانستند.
*ریاست بنیاد بین المللی علوم وحیانی اسراء
.
انتهای پیام /*