احیاگری امام خمینی (س) از منظر عرفان و دعا

پدیدآورنده (ها): طباطبایی، فاطمه

عـمری گـذشت در غـم هجران روی دوست / مرغم درون آتش و ماهی برون آب

هرگاه سخن از «احیای تفکر دینی» به میان می آید؛ حـضرت امام خمینی (س) به عنوان عالمی احیاگر در عرصه ی دین می درخشد. اگـرچه او دین و احکام را، یا اخلاق و ارزشی بـودن آن را بـنیان ننهاد، اما بدون تردید بازگشت به دین، خدا محوری و خداباوری و ارزشی بودن اعتقادات دینی در این عصر و زمان، تحفه ی زعامت و رهبری اوست.

رسالت او احیای ارزش هایی بود که رفته رفته به خاموشی گرایید و تنها در قلوب بـرخی افراد گوشه ی عزلت اختیار کرد؛ از همین رو بازگرداندن مجدد ارزش ها به فضای جامعه هنر امام بود.

اگر دین داری و «خدا محوری» امری باطنی و قلبی شده بود، امام هشدار داد، که این نظر و اندیشه باید در جهان بیرون، ظـهور و بـروز نماید و هرگز ظاهر ساختن دین و حفظ شعائر اسلامی با حقیقت دین که با هرگونه «ریا» و ظاهرسازی در ستیزاست، منافات نداشته، بلکه جلوه و تجلی آن است و هنر عرفان جمع میان این دو حقیقت است. امام در «احیای عرفان نـاب و حـقیقی» پیش کسوت بود و سعی نمود تا چهره ی این حقیقت متعالی را که در طول تاریخ دست خوش انحرافات و سوء استفاده ها شده بود، پاک و پیراسته نماید و سیمای واقعی و حقیقی آن را بر همگان روشن سازد و بـفهماند که عـرفان ناب، هرگز با انزواطلبی و اباحیگری و بی تفاوتی سازگار نبوده، بلکه عرفان حقیقی از جهاد و حماسه جدا نیست.

به نظر می رسد که هموارترین و کوتاه ترین راه برای شناخت تفکر و اندیشه های مـعظم له شـناخت عـرفان او باشد؛ زیرا همه ی افکار بلند و آرمـان هـای والای او ریشـه در عرفان او دارد، و حتی به نظر می رسد که مبانی و ذائقه ی فقهی معظم له در طرح مسایلی؛ همچون ولایت مطلقه فقیه نیز از این ساحت نشأت گرفته باشد؛ چـرا که عـشق و عـبودیت در وجود او، دو حقیقت جدا ناشدنی است.

امام «عابدی» اسـت که بـه عبودیت عشق می ورزد، و جلوه ی معشوق هرگونه بندگی و بردگی وخودبینی و خودکامگی را، در وجود او نیست و نابود می نماید. شخص فقیه راستین که از نـظر امـام ولایتـش بر امت اسلامی ضروری و واجب شمرده می شود، انسانی اسـت که غیرت محبوب و جلوه ی معشوق، هرگونه مجال وسوسه انگیز "من" را در وجودش مندک ساخته و به حقیقت دین و حقیقت انسان واقف اسـت و کلام او، کلام خـالق او، و ولایت او تـجلی ولایت خداوند است؛ در عرفان امام، «عشق» در نهایت «بندگی» و «عبودیت» در نهایت «وارستگی» مـعنا یافـته و عزت انسان و شرافت مسلمان در این شیفتگی و آراستگی و پیراستگی تحقق یافته است.

عرفان از منظر حضرت امام (س)

از دیدگـاه امام (س) عرفان؛ یعنی رسیدن به معبود؛ فانی شدن در او؛ حقیقت "لا " و "إلاّ " را باور کردن؛ جـز او نـدیدن؛ جـز صدای محبوب نشنیدن؛ از «علم الیقین» گذشتن از «عین الیقین» فراتر رفتن، و در جایگاه رفیع «حق الیقـین» تـکیه زدن؛ نـیز از ساحت ظاهر به باطن رفتن. اگر پدیده ها و امور حسی با علم شناخته می شـوند و حـقایق و کلیات با عقل، ادراک می گردند، اما با معرفت و عرفان مشهود می شوند، پس در حقیقت عـرفان، رسـیدن اسـت و یافتن، و به تعبیر رسای حضرت امام (س) رفع حجب است، نه جمع کتـب. (۱)

عـارف از دید حضرت امام (س)

عارف در نگاه امام خمینی، مبارزی است نستوه، که لباس رزم بـر تـن کرده و در دو مـیدان به مبارزه بر می خیزد، عاشقی است که تنها به معشوق می اندیشد و فقط از او تمنا مـی کنـد. از آن جا که عارف نمی تواند حکومت پلیدی، زشـتی، زورگـویی و خودمداری را بر انسان تحمل کند، «جهاد» در این جا معنای حقیقی خود را می یابد و پیوستگی ذاتی اش را بـا عـرفان بـه اثبات می رساند. یک عارف، مجاهدی است نستوه، مبارزی است دلاور، که هدفی جـز کمـال طلبی و نیل به مقام معنوی و فانی شدن در مطلق و ابدیت ندارد.

عارف وارسته ی واصل، برای انسان ارزش و مـنزلتی خـاص قایل است، او را جانشین خدا بر روی زمین می داند و هرگز روا نمی دارد که بر چـنین مـوجودی هواهای نفسانی (در بعد داخلی) و طواغیت زمان (در بـعد خـارجی) حـکومت رانند و سلطه جویی کنند. از دید عارف، انسان عـصاره ی عـالم هستی است، جلای آینه وجود است، چشمی است که خداوند از طریق او به عالم مـی نـگرد (۲)، و بالاخره او اشرف مخلوقات است و بـاید در نـظر داشت که یک چـنین ارزش و اعـتباری بـرای انسان قایل بودن هرگز با نـظریه ی اصـالت انسان اومانیسم قابل قیاس نیست.

هدف عرفان

هدف عرفان، تکامل لحظه بـه لحـظه ی انسان است (۳) و حرکت او را در بی نهایت مـی داند، حرکتی در به کمـال رسـاندن دو وجهه ی روحانی و جسمانی وجود انـسان؛ زیرا جـسم انسان مرکبی است برای صعود و تعالی روح، پس باید به فکر اصلاح این مرکب نیز بـود که مـبادا خود، هدف قرارگیرد که در این صورت بـزرگ تـرین دام و زنـدان انسان است و پرواضـح اسـت که زندانی و اسیر هواهای نـفسانی بـودن؛ یعنی گرفتار ادنی مرتبه وجودی خویش بودن، که البته شایسته ی مقام انسانی نخواهد بود. از دید امام (س) در وجود آدمی دو لشکر رحمان و شـیطان در سـتیزند (۴) و برای سـرکوب کردن لشـکریان کفـر و ابلیس و حاکمیت بخشیدن بـه لشکریان «الله» تلاش و مبارزه مستمر لازم و ضروری است.

حضرت امام خمینی (س) به ما می آمـوزد، که انـسانیت انسان و دیانت او به میزان آگاهی و خـرد و آزادی و آزادگـی او بـستگی دارد، آزادی و آزادگـی امـری است که زمینه را بـرای ارتـقای انسان و رسیدن به جایگاه رفیع فراهم و آماده می سازد؛ این آزادی دو بستر می طلبد: الف. روان و تن، ب. جامعه بیرونی.

و بـه دسـت آوردن اینـ هر دو آزادی و رسیدن به آزادگی و وارستگی، مرهون سـعی و مـجاهده ی مـستمر اسـت و این آزادگـی تـنها با سرسپردگی و محو شدن در حق مطلق و معبود و معشوق حقیقی حاصل شدنی است.

چنانچه ملاحظه می شود؛ پیام عرفان دقیقاً با پیام اسلام، که همان تسلیم و منقاد بودن در برابر پروردگار اسـت وحدت می یابد. در این جا این گفته ی امام به خاطر می آید، که تجلی اسلام و درک صحیح از اسلام حقیقی، در پرتو شناخت عرفان به دست می آید؛ از این رو طبیعی است، که چنین عرفانی با اهداف والا و متعالی اش مورد حـمله و هـجمه ی جناح کفر و طالبان زر و زور و تزویر قرار گیرد؛ زیرا پیام پیرو چنین مکتبی آن است که به صراحت اعلام دارد: «اگر آن ها بخواهند در مقابل دین ما بایستند، ما در مقابل دنیای آن ها می ایستیم»؛ بر همین اساس، این عرفان، این دین بـاید مـنحرف گردد و به خرافات آلوده شود، تا جاذبه اش محو گردد، تا به دنیای دنیا داران لطمه و گزند نرساند؛ زیرا این عرفان، با انزواطلبی، تنبلی، تن پروری، بی دینی، لاابـالی گـری و سازش با ظالم سر سـازش نـدارد و درصدد ساختن جامعه ای است متعالی، که با انسان متعالی منظور نظر عرفان سنخیت دارد، پس مدینه ی فاضله و تحقق آن به عنوان جایگاهی برای عروج و معبری برای تعالی انـسان عـزیز و شریف، لازم و ضروری است؛ اگـرچه رونـد تاریخی، بیانگر آن است، که امور حقیقی و ارزش های واقعی انسان در روزگاری به دلایل متعدد، کم رنگ و بی رونق می شود، ولی هرگز از جلوه و درخشش نمی افتد و همواره مصلحان و احیاگران حاضر در میدان، خاکستر این آتش همیشه مـشتعل را کنـار زده و آن را شعله ور می سازند و حضرت امام (س) را می توان به عنوان بهترین نمونه و شاخص این احیاگران نام برد.

امام احیاگری بود که تدین و ارزش آن را احیا کرد، حاکمیت دین را بر انسان ها خواستار شـد و خـطاب او هرگز بـه جامعه خودش محدود نشد، که پیامش جهانی بود و همواره به صراحت می گفت: «من به دنیا اعلام مـی کنم».

امام به عنوان یک محیی، عرفان ناب حقیقی را دوباره به دنـیا مـعرفی نـمود. در نامه ی تاریخی اش به یکی از سردمداران کفر و الحاد (گورباچف) کتاب فصوص الحکم پدر عرفان نظری؛ محیی الدین عربی را معرفی کرد. حضرت امـام ( قـدس سرّه) مسلمان بودن را از عارف بودن جدا نمی داند، امام فریاد می زند و از عـرفان حـقیقی کهـ در طول زمان به انحرافات و کژی ها و التقاط ها آلوده شده، دفاع می کند. معظم له دردمندانه می گـوید، که عرفان با هرگونه ذلت و خواری، تن پروری، گوشه نشینی و انزواطلبی مخالف است؛ عرفان با هرگونه بی بند و باری و رها شدن از ظواهر دینی ناسازگار است.

عرفانی که حضرت امام بـرای ما در این عصر و زمان ترسیم می سازد، معرفت است و آگاهی، عشق است و شیدایی، حرکت است و پویایی، حرکتی است عاشقانه به سوی جز معشوق حقیقی ندیدن و جز برای رضای او گام نزدن؛ یعنی حرکت حـول مـحور «الله» و همسو شدن با کاروان آفرینش و گویایی به «وحده لا إله إلاّ هو».

امام خمینی (س) هرگز به اسم مرجعیت، فقاهت، دین و عرفان چشم خود را به روی واقعیت ها و موانع رشد انسان ها نمی بندد و در بـرابر زورمـندان بی تفاوت نمی نشیند، و این کار را گناهی نابخشودنی تلقی می کند، و حتی آن جا که احساس خطر می کند، درس و بحث و فقه و مرجعیت را رها نموده و با یک قبا، عازم دیار فرنگ می شود؛ و اگـرچه او خـود اهل مسجد و مدرسه، محراب و منبر است و آن دو را محل ترویج دین خدا می داند، اما به حکم ضرورت آن ها را رها می کند؛ زیرا نیک می داند که اگر وسیله ای، خود هـدف قـرار گـیرد، خطرناک است؛ به ویژه اگر آن وسـیله مـقدس بـاشد به مراتب خطرناک تر است.

آن عزیز وقتی عرصه را بر خود تنگ می بیند؛ می خروشد، هجرت می کند، هجرت از شـهری مـقدس که بـا تمام وجود قداستش را باور دارد و هر شب در وقت مـعینی در بـارگاه مولای خویش زانوی ادب می زند و حتی بیماری، او را از رفتن به زیارت مولا و مقتدایش باز نمی دارد، اما مجلس درسی را که ثمره ی دوران تـلاش و مـباحثات اوسـت، یکباره رها می کند و عازم دیار غرب می شود؛ زیرا در اندیشه ی مـعرفی اسلام راستین است و سربلندی و عزت مسلمین را خواستار، و این چنین است که اسلام ناب، رنگ و رویی تازه می گیرد، جان تازه ای در کالبـد مـسلمانان دمـیده می شود و دیگر مسلمان بودن سرشکستگی نمی باشد، بلکه افتخار و شـرف مـی گردد، و این ندا و فریاد امام هشدارمان می دهد که مبادا زرق و برق های مادی دنیا و پیشرفت های ظـاهری جـهان غـرب شما را بفریبد، به هوش باشید که اسلام دینی است که پیروان آن باید همواره به آن افـتخار کنـند، نـه احساس ضعف. اسلام دینی است که به سبب جامع و کامل بودنش قابلیت زعامت و رهبری بـر دنـیا را دارد. پس پیروان و مـروّجان این دین آسمانی باید هوشیار باشند و قدر و منزلت خویش را بشناسند و حتی از بزرگان و طلایه داران دینی غافل نـمی مـاند، و خاضعانه و پدرانه تذکر می دهد که وظیفه سهمگینی را بر دوش دارند و با عناوین مختلف و در مـراحل گـوناگون آن هـا را مخاطب قرار می دهد و رسالت سنگینشان را متذکر می شود؛ زیرا به خوبی آگاه است که امـروز، بـه دلیل حرکت او و انقلاب اسلامی ایران، چشم مردمان تیزبین دنیا به روی اسلام باز شده، و آنان مـشتاقانه و مـنتقدانه بـه پیروان این دین آسمانی می نگرند، تا بتوانند ادعای جامعیت و حاکمیت و کاملیت این دین را به اثبات برسانند، یا رد کنـند.

پس از سـال ها درس و بحث درباره مسایل فقهی و اصولی که روش و نظام حوزه بـود، در سـنین جـوانی؛ یعنی حدود ۲۷ سالگی، پاره ای از اصول عرفانی را به صورت مکتوب برای اهل تحقیق و تحصیل کرده های جـامعه تـحت عـنوان «شرح دعای سحر» به نگارش در می آورد، در این کتاب درباره اسماء و صفات حضرت حـق بـه بحث می پردازد و از مشهودات سخن می گوید و میان مسایل عقلی و وجدانی، انس و الفتی برقرار می سازد. در این کتـاب بـا نظری عالمانه به «دعا» و اهمیت آن و نقش سازنده ی آن در زندگی بشری توجه می دهـد.

و دو سـال بعد، به نوع دیگری وارد میدان نبرد؛ آنـ هـم جـهاد علمی می شود و کتاب «مصباح الهدایه فـی الولایه و الخـلافه» را به رشته تحریر در می آورد. بحث خلافت محمدیه (صلی الله علیه و آله) و ولایت علویه (علیه السلام) را مـطرح مـی نماید و از کیفیت سریان و جریان این دو نـور حـقیقی (که در حقیقت یگـانه انـد) در عـالم ظهور سخن می گوید:

 «میان ظـاهر و بـاطن، طریقت و شریعت، رابطه ای ناگسستنی موجود است و یکی از راه هایی که انسان را به باطن و حـقیقت مـی رساند، آراسته کردن ظاهر به التزامات شـرعی است؛ بنابراین رسیدن بـه حـقیقت، از راه حفظ شریعت و طریقت حقه مـیسر مـی شود» و سپس با لحنی قاطع می فرماید: «اگر کسی با عمل به احـکام شـریعت و رعایت مسایل ظاهری به بـاطن راه نـیافت، بـداند که در انجام آن تکالیف و دسـتورالعمل هـا قصور داشته است». (۵)

و در اهـمیت و مـعنا یافتن ظواهر دینی به توضیح سرّ نماز، که در حقیقت معاشقه ای است با حضرت دوست، بـه نـگارش «سرّ الصلوه» می پردازد، و وقتی جامعه را از درک و فـهم مـحتوای این کتاب نـاتوان مـی بـیند، با قلمی روان تر و سـاده تر «آداب الصلوه» را می نگارد، که البته ما در این جا درصدد شمردن آثارمکتوب معظم له نـیستیم، بـلکه مـنظور فـقط بـیان شرایطی است که او در راسـتای تـبیین عرفان حقیقی ایجاد کرده است.

و در سال های بعد، عرفان او رنگ دیگری به خود می گیرد و مبارزه ی بـا طـاغوت زمـان، در جبهه ی بیرونی را می طلبد. این بار با حـاکمیت وقـت، که آزادگـی، دیانـت و شـرافت انـسان ها را به مخاطره انداخته؛ وارد نبردی سهمگین می شود و در این راه، زندان، تبعید، شنیدن ناسزا و دور بودن از خانه و خانواده را تحمل می کند. مسجد و مدرسه، درس و بحث که اساس کار اوست، به خطر می افـتد. او همه خطرات را در راستای رسیدن به کوی دوست به جان می خرد و آن را یک وظیفه ی انسانی اسلامی تلقی می کند و مانند ادای نماز واجب می شمرد. و دردمندانه می سراید:

تا به کی این ناکسان باشند بر مـا حـکمرانان / تا کی این دزدان کنند این بی کسان را پاسبانی (۶)

از سال ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۸ جلوه ی دیگری از عرفان او ظهور می یابد، جلوه ی حاکمیت و ولایت حق بر انسان هایی که طالب و خواستار چنین ولایت و حاکمیتی بودند. او مردم خویش را سال ها آمـاده و تـربیت می نماید، تا بدانند خواهان چه باشند و در انتخاب حکومت، چه حکومتی را طلب اند. با این وجود، پس از پیروزی انقلاب، رأی مردم را به آزمـایش مـی گذارد؛ زیرا احترام به عقیده ی مـردم اسـاس کار اوست و سهولت کار حکومت خدایی را به پذیرش و توافق مردم می داند. (۷) آن گاه که مردم با اکثریت آرا، حاکمیت «الله» را بر خود بر می گزینند؛ جلوه ی ظاهری ولایت او آشکار مـی شـود. نکته قابل تأمل اینـ اسـت، که اصول و محورهایی که در هر دوره ی زندگی او ـ دوره ی جهاد و مبارزه و دوره ی زعامت و رهبری ـ به چشم می خورد، یکسان است و آن محورها عبارت است از: خدا محوری، خداباوری، دین مداری، عشق و شیدایی، حرکت و پویایی، ادای وظیفه، پیوند طریقت و شـریعت، حـتی پس از رسیدن به حقیقت. و بالاخر معظم له در اواخر عمر شریف خویش یک بار دیگر به «شعر» گفتن و حقایق را در قالب شعر بیان کردن روی می آورد و به زبان رمز و اشاره مطالبی را برای اهلش بیان می دارد، که زبان عـرفان گـاه به اشـارت است و کنایت.

نقش آفرینی دعا

از جمله مسایلی که امام خمینی (س) بر آن تأکید می ورزد و آن را از غربت و هجران بـیرون می کشد، توجه و روی آوردن به قرائت قرآن و بیش از آن توجه و تأمل در ادعـیه مـأثوره از ائمـه (علیهم السلام) است. به راستی معظم له به خوبی توانست رابطه «دعا» و «وحی» را با «عقل» و «علم» مـطرح کنـد و هر دو را در کنار یکدیگر بنشاند؛ به گونه ای که با اثبات یکی نفی دیگری لازم نیاید و این عـمل هـنگامی انـجام می گیرد که به نظر می رسد فلسفه «دعا» و پرداختن به مسایل دینی از پشتوانه منطقی، عـلمی، عقلانی تهی شده؛ و امام به این حقیقت هشدار می دهد که «عقل» و «وحی»، «تعبد» و «انـدیشه» دو بال لازم برای عروج انـسانِ خـواهان کمال است. حضرت امام (س) هنگامی که «قرائت قرآن» و «دعا» عمل اشخاص بیکار و احیاناً بدون اندیشه و تأمل تلقی می شد و حتی مفسران قرآن در زمره ی علمای درجه ی اول حوزه ها به شمار نـمی آمدند و شرکت در مراسم دعا و نیایش را در خور شأن علما و اساتید دانشگاه نمی دانستند؛ همچون عالمی متفکر، اندیشمندی فعال، سیاستمداری قوی و فقیهی مجاهد به نقش سازنده ی دعا در هدایت و تعالی انسان توجه می دهـد و انـسان های خواهانِ کمال را به تأمل و تفکر در این گنجینه های الهی دعوت می کند و در اولین اثر عرفانی خویش، به «شرح دعای سحر» که معروف به «دعای مباهله» است، می پردازد. در این کتاب به پیروان طریق هدایت و رسـتگاری، تـنبه و آگاهی می دهد که از این خزاین گران بها که برای تکامل انسان مفید است، غافل نباید بود؛ در جایی از ادعیه به «قرآن صاعد» تعبیر می کند، (۸) که اگر قرآن نزول وحی و کلمات و حـقایق اسـت که از «أعلی علیین» بر قلب مبارک پیامبر نازل گردیده، کلمات و فقرات ادعیه در حقیقت ره توشه ی سفر معنوی آن هدایت گران است.

فرزندان انقلاب با خواندن دعای توسل و عاشورا و کمیل به جنگ بـا دشـمن دین و قـرآن می روند و خواندن قرآن و دعـا نـه تـنها به تخدیر آن ها نمی انجامد، بلکه آنان را مشوق و محرک است؛ آنان با خواندن این کلمات آسمانی راه هدایت و مسیر تکامل را می یابند و شـتابان در آن گـام مـی نهند و ره صد ساله را در کمترین زمان در می نوردند.

در فـرهنگ حـضرت امام (س)، عبادت، رنگ و جلوه ای دیگر دارد، یک تکلف خشک و اجباری نیست؛ زیرا به نظر ایشان، انسانی که به حقیقت رسیده و عظمت خالق را درک کرده، مقهور عظمت او می شـود.

پس عبادت، عمل خشن و قالبیِ صرف نیست، بلکه مانند همه ی امور موجود، در هستی ظاهری دارد و باطنی، حکمی دارد و حِکمتی و علت غـایی عـبادات نـیز در رساندن انسان است به هدف غایی او که همان مأوا گرفتن در حریم ربـوبی اسـت و مأنوس بودن با حضرت دوست و آرامش یافتن در کوی محبوب.

به تعبیر امام (س) همه ی انسان هـا سـالک کوی حـق اند و برخی می دانند که به کجا می روند و برخی نادانند و هنر در فـهم و شـناخت طـریقت است.

بنابراین توسل به ائمه الهی (علیهم السلام) و خواندن خدای خویش از زبان این بزرگواران، پیام امـام خمینی (س) است که در برهه زمان شنیده می شود که این سخنان، خزاین و گنجینه های غنی معرفت اسـت و بـرای فهم این معارف، مطالعه و علم اندوزی و فلسفه و عرفان لازم است و نتیجه فهم آن خزاین، حـرکت اسـت و پویایی، مـعرفت است و شیدایی، اطاعت است و بندگی؛ در این صورت است که ما خدای خویش را از زبان ولیّ کاملش می خـوانیم و الاّ مـا مهجوران گرفتارِ تنگناهای طبیعت و نفسانیات خویش، که تحمل کوچک ترین ناملایمات را نداریم، با چـه جـرأت و جـسارتی لب به سخن گشوده و بگوییم: «فهبنی یا إلهی و سیدی و مولای و ربّی صبرت علی عذابک فکیف أصبر عـلی فـراقک».

این حقیقت را حضرت امام در راز این مطلب که همه ی دعاها «با الله» یا «اللهم» آغاز می شود، بـیان مـی دارد که بـا توجه به این که انسان جامع همه صورت های جهان هستی است که خداوند آفریده؛ از این رو تحت تربیت اسـم اعـظم اسـت که بر همه ی اسماء و صفات محیط است و بر همه مخلوقات حکومت و احاطه دارد؛ بـنابراین رب حـقیقی انسان کامل حضرت الهیه است و چنین موجودی هنگام "درخواست" و "طلب" باید به همان اسم و حقیقتی مـتوسل شـود که با جامعیت او مناسبت داشته باشد و اسم مبارک «الله» مناسب ترین اسم است بـرای هـدایت و حفاظت این موجود الهی و در این راستا، انسان مقهور لطـف و قـهر الهـی با تمسک به اسمی که جامع جمال و جـلال خـداوندی است، هدایت می جوید؛ زیرا می داند که اسم جامع «الله» ولایت کسانی را عهده دار است که ایمـان آورده انـد و آنان را از تاریکی ها به نـور مـی کشاند. ([اللهـُ وَلِیّ الّذینـَ آمـَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظّلُمات إلَی النّورِ]) … (۹) و حسن خـتام را بـه کلام ملکوتی معظم له اختصاص می دهیم:

 «ای عزیز! دامن همت به کمر زن و دست طـلب بـگشای و با هر تعب و زحمتی است حـالات خود را اصلاح کن» (۱۰)؛ «که راهـ آخـرت باریک و طریق انسانیت حدید و مـا بـی چاره ها چون عنکبوتیان در فکر قدید، متحیرانی هستیم که چون کرم ابریشم از سلسله هـای شـهوات و آمال بر خود تنیده و یکسـره از عـالم غـیب و محفل انس چـشم بـریده». (۱۱)

پینوشت ها:

 (۱) ر.ک: امام خمینی (س)، ره عـشق، ص ۱۷.

 (۲) محیی الدین عربی، فصوص الحـکم، فص آدمی، ص ۵۰

 (۳) اشاره بـه کلام امـام علی (علیه السلام): «من استوی یوماه فهو مغبون».

 (۴) چهل حدیث امام خمینی (س)، ح ۱، ص ۵.

 (۵) ر.ک: امام خمینی (س)، تـعلیقات بـر شرح فصوص الحکم، ص ۲۰۱.

 (۶) دیوان حضرت امام (س)، ص ۲۶۶.

 (۷) ر.ک: امام خمینی (س)، ولایت فقیه، ص ۳۴.

 (۸) ر.ک: صحیفه امام، ج ۱۸، ص ۴۸۱.

 (۹) البقره: ۲۵۷.

 (۱۰) امام خمینی (س)، آداب الصلوه، ص ۵.

 (۱۱) همان، ص ۱. منبع: مجموعه مقالات، ج ۲، ص ۲۵۳ ـ ۲۴۰.

آدرس ثابت: ۱۲۵۰۵۸۱https: / / www. noormags. ir / view / fa / articlepage /

مقالات مرتبط

تأثیر آموزش مهارت های زندگی (حل مسئله، تصمیم گیری، تفکر خلاق) بر شادکامی فرزندان شاهد و ایثارگر شهر تهران

 «فرهنگ سازمانی مخرب» از منظر قرآن کریم

جایگاه فقه حکومتی و علوم انسانی اسلامی در منظومه علم دینی

طراحی الگوی عملکرد برند مبتنی بر ارزش ویژه برند از دیدگاه مشتری در نظام بانکی ایران (مورد مطالعه: شعب منتخب بانک های دولتی شهر تهران)

بررسی تاثیر آموزش آداب و مهارت های زندگی اسلامی بر راهبردهای یادگیری خود تنظیمی، سبک های هویتی و رشد اخلاقی دانش آموزان

اثربخشی آموزش مهارت های زندگی بر سخت رویی روان شناختی و سلامت معنوی دانش آموزان دختر دوره دوم متوسطه

طراحی مدل تحلیل سیاست های آموزش عالی کشور با استفاده از پویایی سیستم؛ مورد برنامه پنچم توسعه

آسیب شناسی برنامه درسی مهارت های زندگی در نظام آموزش متوسطه نظری

واکاوی پیوند مهارت سواد اطلاعاتی با حدیث‏ پژوهی؛ ضرورت، چگونگی و پیشنهادها

عوامل و ذینفعان موثر در آموزش و پرورش

طراحی برنامه درسی سازنده گرا و تأثیر آن بر عملکرد تحصیلی دانش آموزان پایه ششم ابتدایی در درس علوم تجربی

بررسی ارکان متشکله حقوق امنیت ملی در آمریکا: آثار و نتایج آن

عناوین مشابه

اخلاص و حضور قلب در دعا از دیدگاه امام خمینی (س)

بررسی تفسیر سیاسی واژه ها و مفاهیم قرآنی در انقلاب اسلامی از منظر امام خمینی (س)

مبانی و اصول حاکم بر نهضت های آزادی بخش اسلامی از منظر امام خمینی (س)

نسبت صدور انقلاب اسلامی و بیداری اسلامی از منظر امام خمینی (س)

ماهیت و مؤلفه های تفسیر به رأی از منظر فریقین با تأکید بر آراء امام خمینی (س)

نسبت فقه و سیاست از منظر امام خمینی (س) و غزالی

بررسی تطبیقی جبر و اختیار از منظر امام خمینی (س) و فخر رازی

شاخصه های توسعه از منظر اسلام، قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و امام خمینی (س)

تقریری نو از دلایل آمیختگی دین و سیاست از منظر امام خمینی (س)

پیوند دین و سیاست از منظر امام خمینی (س)

. انتهای پیام /*