پرتال امام خمینی(س): یادداشت ۴۷۷ / سید محمد علی ایازی *

پیش از آنکه بخواهم پیرامون جامعیت دین اسلام در اندیشه امام خمینی صحبت کنم، لازم است دو نکته مقدماتی را بیان کنم؛

اولاً: بحث مفهومی کلمه جامعیت: وقتی صحبت از جامعیت می کنیم حتما باید مفهومی از جامعیت روشن شود. جامعیت در دیدگاه متکلّمین و عالمان اسلامی شاید مترادف با چند کلمه دیگری می باشد که در قرآن آن کلمات به کار رفته است؛ یکی اکمال دین، دیگری تفصیل و تبیان دین است. منظور از جامعیت فراگیری بیان قرآن به همه نیازهای دینی است، یعنی آنچه وظیفه دین بوده و آنچه که وظیفه پیامبر بوده و در حوزه و قلمرو دین قرار دارد، را بیان کرده است، پس جامعیت را باید در قلمرو دین معنا و تفسیر کنیم. توقع ما از جامعیت باید در محدوده مسائل و مسئولیت دین باشد. اموری که بشر به آن دسترسی ندارد و یا دارد، اما ضمانت اجرائی می دهد. منظور از جامعیت آن نیست که همه علومی که در دنیا هست از جمله فیزیک، شیمی، روان شناسی و جامعه شناسی و اقتصاد و مدیریت و سیاست را یاد بدهد. آنچه که وظیفه و مسئولیت پیامبر است را باید بگوید گفته است. انبیاء در طول تاریخ رسالت خود مأمور به بیان چیزهائی بوده اند که اگر آن را بیان نمی کردند نیاز بشر را تأمین نمی کرد. به همین جهت همه ادله از آیات و روایات که در حوزه جامعیت آمده ناظر به این جهت است.

مسئله دوم؛ مسئله دیگر مستند جامعیت است؛ اولا خود قرآن کریم است و ثانیا روایاتی است که از پیامبر و معصومین علیهم السلام در این باره رسیده است. در رابطه با قرآن کریم سه دسته از آیات قرآن کریم را شاهد هستیم که بعضی از این آیات جنبه ایجابی و برخی دیگر جنبه سلبی دارد. آیاتی که جنبه ایجابی دارد عبارتند از:

۱- «وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ اَلْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ وَ هُدیً وَ رَحْمَةً وَ بُشْری لِلْمُسْلِمِینَ» ﴿نحل‏، ۸۹﴾ و این کتاب را که روشنگر هر چیزی است و برای مسلمانان رهنمود و رحمت و بشارتگری است، بر تو نازل کردیم.

۲- «لَقَدْ کانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِی اَلْأَلْبابِ ما کانَ حَدِیثاً یُفْتَری وَ لکِنْ تَصْدِیقَ اَلَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ تَفْصِیلَ کُلِّ شَیْءٍ وَ هُدیً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُون» ﴿یوسف‏، ۱۱۱﴾. و این کتاب را که روشنگر هر چیزی است و برای مسلمانان رهنمود و رحمت و بشارتگری است، بر تو نازل کردیم.

۳- «اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ اَلْإِسْلامَ دِیناً» ﴿مائده، ۳﴾ امروز ما دین را برای شما کامل کردیم.

در این سه آیه، جملة مورد استشهاد، «تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ» و «تَفْصِیلَ کُلِّ شَیْءٍ» و «اکمال دین» است که گفته شده، دلالت دارد بر اینکه قرآن، جامع مطالب و بیانگر و تفصیل دهنده هر چیزی و کامل کننده آن است.

اما آن دسته از آیاتی که جنبه سلبی دارند به این شرح است:

۴ـ «ما فَرَّطْنا فِی اَلْکِتابِ مِنْ شَیْءٍ» ﴿انعام‏، ۳۸﴾  ما چیزی را فروگذار نکردیم. آنچه را که مردم در هر زمان وشرایطی نیاز داشته باشند بیان کرده ایم. دربارة معنای کتاب در این آیه، گرچه اندکی میان مفسران اختلاف شده و برخی گفته اند شاید منظور از کتاب، لوح محفوظ باشد، اما برخی دیگر نیز گفته اند: منظور، هر دو کتاب است: لوح محفوظ و کتاب الهی (کتاب تکوین و کتاب تدوین). ولی در هر صورت اگر معنای کتاب، قرآن مجید باشد، مفسران برآنند که این آیه، از جمله آیاتی است که دلالت بر جامعیت قرآن می کند.

با توجه به آنچه گفته آمد، چون قرآن در رابطه با هدایت انسان هاست: «ذلِکَ اَلْکِتابُ لارَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ» و هدایت، نیازمند ارائة برنامه و دستور زندگی صحیح و سالم است، «تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ» و «تَفْصِیلَ کُلِّ شَیْءٍ»، برنامة دعوت انبیا در قلمرو وظیفة آنان است. در همین راستا، قرآن از هر جهتی که نیاز بوده تفصیل داده، تبیین کرده و چیزی از مسائل اصلی را فرونگذاشته است.

از این دو نکته که بگذریم وقتی نوبت به بیان و اندیشه حضرت امام خمینی می رسد باید به آثار و سخنان ایشان مراجعه کنیم. من در جلد اول تفسیر قرآن کریم برگرفته از آثار امام بحثی را در رابطه با جامعیت از دیدگاه امام مطرح کرده ام و گفته ام آن چه که حضرت امام در بحث جامعیت دین فرموده به دو بخش قابل تقسیم است؛ یکی آن دسته سخنان و نظریاتی که حضرت امام در آنها به صراحت مسئله کمال و جامعیت را مطرح کرده است و فرموده اند اسلام تمام نیازهایی را که مربوط به حوزه دین است مطرح کرده است و در آنجا سخنان حضرت امام را آورده ام.

مثلا در توضیح اندیشه امام آورده ام که بشر در زندگی کمبودهایی دارد که عقل به تنهایی توانایی پرکردن آن ها را ندارد و اگر آن ها را درک می کند، درک او برای کشاندن او به راه خیر و خوشبختی کافی نیست. باید جریان دیگری هم او را به امور غیبی مانند عالم پس از مرگ و آخرت و عالم غیب و مسائلی از این قبیل آگاه کند. در قرآن مطالبی درباره اقامه قسط (حدید/ ۲۵)؛ اصلاح جامعه (هود/ ۸۸)؛ پرستش خداوند و اجتناب از پرستش بت ها و امور خیالی و خرافی  (نحل/ ۳۶)؛ صلح و همزیستی (نساء/ ۸۹)؛ ایجاد حکومت الهی (نساء/ ۱۰۶)؛ مبارزه با حکومت های جور و ایجاد حاکمیت عدالت خواهانه (نساء/ ۲۵۸) و بسیاری دیگر از مسائل وجود دارد که هرچند مورد درک عقل می باشد، اما آمدن آن از ناحیه شرع برای ترغیب و تشویق و التزام دینی و معنویت بخشیدن به آنان است، و به شفاف کردن آن ها کمک می کند و انسان را از سردرگمی بیرون می آورد. دراین باره امام خمینی می گوید:

«اتصال معنویت به مادیت و انعکاس معنویت در همه جهات مادیت از خصوصیات قرآن است که افاضه فرموده است. قرآن در عین حالی که یک کتاب معنوی، عرفانی... است، در عین حال یک کتابی است که تهذیب اخلاق را می کند، استدلال هم می کند، حکومت هم می کند و وحدت را هم سفارش می کند و قتال را هم سفارش می کند و این از خصوصیات کتاب آسمانی ماست که هم باب معرفت را باز کرده است ـ تا حدودی که در حد انسان است ـ و هم باب مادیات را و اتصال مادیات به معنویات را و هم باب حکومت را و هم باب خلافت را و همه چیز را و ما که امید است از پیروان اسلام باشیم، و از پیروان قرآن باشیم باید همه ابعاد این [کتاب] را در نظر داشته باشیم.

امام در تأکید بر جامعیت قرآن، مسئله جاودانگی را مطرح می کند:

«باید بدانیم حکمت آن که این کتاب جاوید ابدی که برای راهنمایی بشر به هر رنگ و ملیت و در هر قطب و قطر تا قیام ساعت نازل گردیده است، آن است که مسائل مهم حیاتی را چه در معنویات و چه در نظام ملکی زنده نگه دارد و بفهماند که مسائل کتاب برای یک عصر و یک ناحیه نیست».

اما امام غیر از بحث نظری در حوزه عمل نیز وارد شدند با اینکه به اذعان همه صاحبنظران یک شخصیت عرفانی بوده و قاعدتا باید ایشان را در ردیف آن عارفانی بدانیم که وقتی وارد بحث عرفان می شوند کمتر به مقولات دیگر می پرداختند. اگر یک نگاهی به آثار عرفا و مؤلفین عارف داشته باشید می بینید گرایش آنها حداقل در حوزه مسائل اخلاقی و در حوزه مباحث تفسیری می باشد. اما امام جز در مباحث عرفانی، در حوزه مسائل اجتماعی، فرهنگی و حتی موضوعاتی که به مسائل اقتصادی و سیاسی ارتباط دارد به آنها پرداخته و مسائل مفصلی را بیان کرده اند.

پیش از این سخن، از تمامی دانشمندان بزرگوار و فرزندان قرآن و علمای ارجمند تقاضا می کند که از کتاب مقدسی که تبیان کل شی است، غفلت نکنند و به اندازه علم و معرفت، در رشته های مختلف از این منبع بی پایان عرفان الهی و بحر موّاج کشف محمدی(ص) بهره هایی بردارند و به دیگران بدهند و اهل فلسفه و برهان، با بررسی رموزی که خاص این کتاب الهی است براهین فلسفه الهی را کشف و حل کرده، در دسترس اهلش قرار دهند. ایشان همچنین به وارستگانِ صاحب آداب قلبی و مراقبات باطنی توصیه می کند رشحه و جرعه ای از آنچه قلب عوالم از ادبنی ربّی دریافت فرموده، برای تشنگان این کوثر هدیه آورند و آنان را تا حد توان مؤدب به آداب الله نمایند.

حضرت امام با اتکاء به ادلّه ای که افراد در گذشته به آن استناد جستند به اثبات جامعیت دین پرداختند، از جمله آیات و روایات و همچنین استدلال عقلی. مرحوم حویزی در تفسیر نورالثقلین روایتی را نقل می کند که در نهج البلاغه نیز وجود دارد. در آن روایت این گونه استدلال عقلی می کند و می گوید اگر دین جامع نباشد، دو حالت بیشتر ندارد، یکی اینکه خداوند متعال با وجود آنچه جامعه به آن نیاز دارد، باز  بیان نکرده و یا خداوند فرموده، اما پیامبر بیان نکرده است که هر دوی آن معنا ندارد. هر دو حالت مورد قبول نیست. بنابراین باید بگوییم خداوند آنچه مورد نیاز بوده را بیان کرده است.

ممکن است کسی بگوید که بسیاری از مسائل در قرآن نیست، مانند آنچه در تحولات علمی و اجتماعی است؟ جواب آن است در جاهایی که بیان نشده به دلیل آن است که ما نتوانسته ایم از اصول و قواعد کلی دین آن نیاز را استنباط کنیم یا واقعا در حوزه و قلمرو دین قرار نمی گرفته که خداوند آن را بیان نکرده است.

در حوزه جامعیت دین سه نظریه مطرح است؛ یک نظریه می گوید دین همه چیز و همه مسائل و همه علوم را بیان می کند. براساس نظریه دوم دین به مسائل مربوط به آخرت و مسائل عالم بعد از مرگ می پردازد. بر اساس نظریه سوم دین مجموعة رهنمودها و دستوراتی است که پاسخگوی نیاز انسان در مسائلی است که سعادت و خوشبختی او را فراهم می کند و اگر این رهنمودها و مقررات نباشد، انسان به تنهایی و با عقل و خرد خود به سعادت و خوشبختی نمی رسد. بی گمان دین رؤوس و کلیاتی را بیان کرده و بخشی را به تناسب به اجتهاد در زمان های مختلف گذاشته است.  امام نظر سوم را قبول دارند که نظر بسیاری از محققان معاصر نیز می باشد. ایشان در این گسترش جامعیت، علومی همچون عرفان و فلسفه، ادب را به میدان می کشد. البته نمی خواهد بگوید که قرآن این مباحث را به طور مستقیم مطرح می کند، بلکه می خواهد بگوید که مایه ها و سرچشمه های این علوم در قرآن جای گرفته است:

«این کتاب سرچشمه همه چیز است، از عرفان و فلسفه تا ادب و سیاست؛ تا بی خبران نگویند عرفان و فلسفه، بافته ها و تخیلاتی بیش نیست و ریاضت و سیر و سلوک، کار درویشان قلندر است، یا اسلام به سیاست و حکومت و اداره کشور چه کار دارد که این کار سلاطین و رؤسای جمهور و اهل دنیاست. یا اسلام دین صلح و سازش است و حتی از جنگ و جدال با ستمگران بری است و بر سر قرآن آن آورند که کلیسای جاهل و سیاستمداران بازیگر، به سر دین مسیح عظیم الشأن آوردند».

سه نظریه در بحث جامعیت مطرح است و امام در بحث جامعیت به نظریه تعادلی معتقد هستند. امام با کسانی که می گویند قرآن به همه علوم پرداخته است هم عقیده نیستند و می فرمایند بشر باید علومی را که مربوط به خودش است به دست بیاورد. فرض کنید شیوه اداره کشور یا شیوه مسائل علمی و اقتصاد چیزهایی نیست که به حوزه دین مربوط باشد. در رابطه با تورم ما باید بدانیم چگونه آن را مهار کنیم، اینها چیزهای علمی است که باید از علم اقتصاد استفاده کنیم. این نظریه امام در مقابل کسانی است که فکر می کنند در حوزه مسائل اقتصاد یا مدیریت کشور باید به دین و قرآن مراجعه کنند. امام در سیره خودشان وقتی به این مسائل می رسیدند می گفتند به سراغ کارشناسان و متخصصین بروید و متخصصین باید در این زمینه نظر بدهند. امام  به عنوان یک مجتهد و صاحبنظر در فقه به خودشان اجازه دخالت در این حوزه ها نمی دادند و می گفتند این امور شأن ما و حوزه تخصص ما نیست که بخواهیم درباره آنها صحبت و بحث کنیم. 

امام معتقد بودند یک بخش از علوم اسلامی متخذ از کتاب و سنت است و بخش دیگر آن از عقل است. برائت عقلیه و قاعده اشتغال از عقل است. بسیاری از قواعدی که در فقه یا علم اصول یا در فلسفه و عرفان مطرح است الزاما چیزهایی نیست که شما بتوانید از کتاب و سنت استخراج کنید. اینها علوم اسلامی هستند اما علومی هستند که یک بخش آن از این منابع و بخش دیگر آن از منبع عقل، تجربه بشری و تحولات علوم استفاده می شود. نکته دیگری که لازم است در اینجا به آن اشاره شود، تفسیر خاص امام خمینی از جامعیت قرآن است. ایشان با نگاهی عرفانی می گوید قرآن به دلیل این که تمام دایره وجود و تجلیات غیب و شهود را زیر پوشش خود قرار می دهد و ترجمان عالم غیب و شهود است، جامع است؛  از سوی دیگر می گوید: چون تجلی قرآن از مرتبه غیب با اسم اعظم بوده و از آن مرتبه نازل شده، جامع است.

امام یک نگاه چندجانبه داشتند. ایشان در برخی از علوم اسلامی به منابع دیگر مراجعه می کردند. مثلا امام در فقه استناد به علم لغت یا استناد به علم تاریخ می کنند. همه این علوم تأثیرگذار در استنباط یک فقیه است؛ به همین دلیل شاهد هستیم که وقتی امام در کتاب های فقهی و اصولی خودشان صحبت می کنند به این مباحث اشاره می کنند. امام در بحث تفسیر که ما به آن تفسیر مقاصدی می گوییم خیلی روی لفظ تکیه نمی کنند تا نشان دهد که مراد حقیقی و واقعی این کلام چیست. معمولا تفاسیر مقاصدی چون جنبه استکشاف و کشف ملاک و مناطات احکام دارد کاوش عقلی است که اتفاق می افتد لذا جایگاه عقل در تفسیر و استنادهای ایشان جایگاه رفیعی است.

اگر مبنا آن باشد که دین باید در حوزه های مختلف وارد عمل شود بله این گونه خواهد شد. اما حضرت امام معتقد بودند که ما نباید در این مقولات به سراغ دین برویم. اینها مقوله های علمی بشر است و تخصص هایی است که خداوند متعال کشف آن را به عقل بشر و علم داده است. وقتی شما قصد ساختن یک هواپیما یا کامپیوتر را دارید باید به سراغ علومی بروید که در این زمینه هستند. وقتی شما می خواهید یک کشور را اداره کنید باید به سراغ علوم و تجربه های بشری بروید.  به همین دلیل امام در اصل ولایت فقیه استناد به روش عقلا می کنند.

در مبنای کلّی و اینکه دین چگونه باید باشد ارتباط وجود دارد اما اینها امور تعبّدی نیستند. وقتی در دین گفته می شود حکومت باید حکومت عادلانه باشد یا می گوید پیامبران آمده اند که مردم بتوانند عدالت را برپا کنند: «لَقَد أَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیِّناتِ وَأَنزَلنا مَعَهُمُ الکِتابَ وَالمیزانَ لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ» اما عدالت چیزی نیست که فقط دین روی آن تأکید داشته باشد، ما قبل دین هم عدالت گفته شده است یا در بحث کرامت انسان در قرآن آمده است: «وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ» مسئله کرامت انسان مطرح شده است و حکومتی که کرامت انسان را رعایت نکند حکومت دینی تلقی نمی شود. اما اصل کرامت یک اصل عقلایی نیز هست. گرچه وقتی به دین مراجعه می کنیم و مسئله کرامت انسان بیان می شود. یک نوع تقدس و اعتماد به دین برای ما ایجاد می کند که بدانیم مسئله کرامت انسان یک وظیفه دینی است، یا اصول دیگری که در دین اسلام وجود دارد مثل حق حیات، حقوق مخالفین، آزادی و حق اراده انسان این ها اموری هستند که به حکومت ارتباط دارند، اما اصول و کلیات آن در دین بیان شده است، اما این گونه نیست که صرفاً یک امر تعبّدی باشد، اینها به قول فقها «قیاساتها معها» یعنی بیانش با دلیل خودش همراه است. 

یک دسته از اصول در معارف دین آمده و گفته شده است، اما یک سری چیزهائی هستند که بشر در طول چندین هزار سال تجربه ای که در شیوه زیست معنوی که متناسب با آن اصل کلی است به دست آورده است.ما یک اصل کلی داریم: «وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ» اما این اصل در باره کلیت داوری گفته شده است، اما بشریت امروز می گوید در صورتی عدالت به خوبی انجام می شود که متهم دارای وکیل باشد و بتواند به صورت علنی از خودش دفاع کند، یک هیئت منصفه ای باید باشد که بتواند قضاوت را کنترل کند تا قضاوت، قضاوت عادلانه ای باشد. بنابراین امروزه بشریت این تجربه ها را به دست آورده است و منافاتی با جامعیت دین ندارد، زیرا با اصول کلی دین سازگار است. نمونه دیگر در گذشته مسئله وکالت یا هیئت منصفه در قضاوت مطرح نبوده است. یا وقتی در گذشته قضاوت می شد یک مرحله بوده و این مطابق با عدالت بوده است اما امروزه و تجربه بشر از قضاوت و مشکلاتی که در راه قضاوت عادلانه رخ داده به این نتیجه رسیده که اگر بخواهد عدالت تحقق پیدا کند باید انشای حکم چند مرحله ای باشد تا نهایت احتیاط در قضاوت شود.

بنابراین کسی که از بیرون در باره معارف دین نظر دارد، باید بداند که در قرآن اصول ثابتی اشاره شده و قوانین متغیری هم وجود دارد. اصول ثابت زمینه تحول احکام و معارف را فراهم می سازد. اجتهاد و عصری شدن فهم دین ناظر به تحولات اجتماعی و تأمین نیازهای بشر از دین است.

* آیت الله سید محمد علی ایازی، مفسر قرآن کریم و مدرس حوزه و دانشگاه و عضو مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم.

. انتهای پیام /*