پرتال امام خمینی(س): گفتگوی ۶۶/ محمد بطحایی

همزمان با هفته بزرگداشت مقام معلم، «دکتر محمد بطحایی» معاون دانشگاه آزاد اسلامی مهمان برنامه «حضور» بود. بطحایی که از چهره‌های شناخته شده قشر فرهنگیان و وزیر اسبق آموزش و پرورش است، با حضور در حسینیه جماران در خصوص اندیشه‌های امام خمینی(ره) در حوزه تعلیم و تربیت و آموزه‌های ایشان در خصوص مقام معلم و همچنین موضوعات روز جامعه با برنامه «حضور» به گفت و گو نشست.

همطرازی با انبیا، شاه‌بیت نظر امام در مورد مقام معلم است

حضرت امام علی‌رغم اینکه یک عالم سنت‌گرا بود، اما به شدت واقعیت‌های جامعه را درک می‌کرد و سیاست‌ها و سیاست‌گذاری‌های ایشان با شرایط و مقتضیات زمان انطباق داشت. این ویژگی، شاید نقطه افتراق حضرت امام(ره) با سایر علمای هم عصر ایشان یا حتی بعد از عصر امام بود.

شاید شاه بیت همه نظرات و رویکردهای حضرت امام در حوزه تعلیم و تربیت، در این گذاره نهفته است که ایشان نقش معلم را نقش انبیاء توصیف کردند؛ حتی بلافاصله بعدش گفتند که نقش انبیاء و شاید نقش خدای تبارک تعالی، نقش مربی و معلم اول بشریت است.

در مباحث تعلیم و تربیت از ایده‌آل‌ها صحبت کردیم اما در چگونگی مانده‌ایم

باید عرض کنم که متأسفانه ما نتوانستیم در جمهوری اسلامی آنگونه که باید چگونگی پیاده‌سازی این گذاره مهم را به اجرا دربیاریم. ما همیشه در مباحث تعلیم و تربیت از ایده‌آل‌ها و آرمان‌ها صحبت کردیم، اما در چگونگی مانده‌ایم و این یکی از نقاط ضعف جمهوری اسلامی در طی ۴۰ سال گذشته است که شما در این ایام نشانه‌های این نقطه ضعف را به وضوح ببینید.

مدرسه جای انتقال ارزش‌های ناب به نسل جدید است

صاحب نظران حوزه علوم تربیتی نقش آموزش و پرورش را انتقال ارزش‌ها می‌دانند و معتقدند مدرسه محل انتقال ارزش‌های ناب به نسل آینده است. ما نه اینکه نخواهیم، اما نتوانستیم این مأموریت عمده را انجام دهیم. متأسفانه آن گذاره بسیار مهمی که حضرت امام که نقش معلم، نقش پیامبران است را نتوانستیم در عمل به اجرا درآوریم.

جمهوری اسلامی در عدالت کمی آموزشی بیش از عدالت کیفی موفق بوده است

یکی دیگر از تأکیدات حضرت امام (ره) کارنامه جمهوری اسلامی در اجرای عدالت آموزشی بوده است.عدالت آموزشی دو بخش است. یکی عدالت کمی است؛ یعنی اینکه فرصت‌های برابر آموزشی را برای آحاد مختلف جامعه به صورت برابر، با دسترسی برابر فراهم کنیم. معنی و مصداق آن این است که شما مدرسه و معلم و کتاب درسی داشته باشید. از این حیث تقریباً در طی ۴۰ سال گذشته، جمهوری اسلامی دستاوردهای خوبی داشته است.

اما نوع دیگری از عدالت، عدالت کیفی است. یعنی مدرسه و کتاب و معلم فراهم کرده‌اید اما آیا امکانات مدارس زابل و زاهدان و چابهار، اشنویه و شهرهای استان خوزستان با آن مدرسه و کتاب درسی و برنامه آموزشی و معلمی که در منطقه ۳ تهران، در ناحیه ۲ مشهد، در ناحیه ۲ اصفهان ارائه می‌شود، یکی است؟ اینجاست که باید تردید کنیم.

نتیجه این نابرابری در عدالت کیفی، اینطور می‌شود که آنهایی که از آموزش‌های کیفی بالاتری برخوردار بودند، بعد از فارغ‌التحصیلی فرصت‌های برتری در آموزش عالی به دست می‌آورند و به تبع مشاغل مدیریتی و سیاست‌گذاری آینده کشور در اختیار این گروه قرار می‌گیرد. به عبارت دیگر تبعیض در دسترسی به فرصت‌های کیفی آموزش، منتج به بی‌عدالتی و تبعیض در حوزه اقتصاد، اشتغال، بی‌عدالتی در حوزه اجتماعی و سایر شئونات جامعه خواهد شد.

در تربیت معلم‌هایی که هدایتگر از ظلمت به نور باشند،‌ نمره خوبی به دست نیاورده‌ایم

در اندیشه حضرت امام(ره) تربیت باید افراد را متخلق به اخلاق الهی کند. یعنی به تعبیر حضرت امام تربیت یعنی اینکه آدم‌ها از ظلمت و تاریکی به سوی نور هدایت شوند. نقش معلم، این است که مسیر تربیت را از خار و خاشاک پاک کند. مربی هیچگاه اجازه ندارد متربی را هول دهد و به زور بکِشد. این فهم نادرستی است که برخی از ما گاهی دچار آن می‌شویم. ما اجازه نداریم متربی را در مسیر تربیت، به زور هدایت کنیم. بلکه مهمترین نقش معلم و مربی این است که این مسیر را پاک کند تا متربی بتواند با راحتی و با سرعت بیشتری آن را طی کند.

به همین جهت است که اگر مسیر تربیت متربی مسیر درستی نباشد متربی به جهالت و ظلمت و تاریکی می‌رسد. و از آن سو، من معلم می‌توانم متربی را در مسیری هدایت کنم که به تعبیر حضرت امام به نورانیت و به عاقبت‌بخیری در دنیا و آخرت منتهی شود. از این رو واقعاً نقش معلم نقش مهمی است؛ منتها همه اینها آرمان‌ها و بایدهای ما است. اما ما متأسفانه در تبدیل این آرمان‌ها و به دست آوردن چنین معلمی نمره خوبی به دست نیاوردیم.

امام تهذیب را بر تعلیم مقدم می‌دانست

امام تهذیب را بر تعلیم مقدم می‌دانست. حضرت امام از جمله علمایی بودند که تهذیب را مقدم بر تعلیم و عالی‌تر و بالاتر از تعلیم می‌دانستند که متأثر بود از آن فلسفه تربیتی که ایشان به آن رسیده بود و باور داشت.

وقتی ما در مدارس و در برنامه‌ریزی آموزشی‌ بر تعلیم متمرکز شدیم و تمام سازوکارهای برنامه‌های آموزشی ما با این رویکرد شکل گرفت که تعلیم، خیلی مورد توجه قرار گرفت، آن نشاط و شادابی که سال‌های گذشته در مدارس جاری بود، آهسته آهسته رو به افول و سردی می‌رود.

در وقایع اخیر چوب سیاست قهرمان‌پروری سیستم آموزشی را خوردیم!

قهرمان کسی است که در عرصه‌های رقابت بر سایر هم‌رشته‌ای‌های خودش جایگاه برتری را به دست می‌آورد. اما هر قهرمانی لزوماً پهلوان نیست. ممکن است کسی پهلوان باشد و قهرمان هم بشود. نظام آموزش و پرورش ما چون به سمت قهرمانی دانش‌آموزی دارد هدایت می‌شود، آن سردی و لَختی و آن نداشتن شوق و اشتیاق در یادگیری ایجاد خواهد شد و روز به روز هم بدتر می‌شود.

در نظام آموزشی‌ما کسی تشویق می‌شود که نمرات ۲۰ بیشتری به دست آورده باشد. ما کسی را تشویق نمی‌کنیم که در مدرسه اخلاق والاتری دارد یا رئوف‌تر است؛ یا کسی که به محیط زیست بیشتر احترام می‌گذارد یا محیط خانواده برای او قابل احترام‌تر است. ما به اینها کاری نداریم! کسی برای ما ارزش دارد که فیزیکش نمره ۲۰ گرفته باشد. یعنی تعلیم برای ما رجحان پیدا کرده است. ما به دنبال قهرمان‌پروری هستیم نه پهلوان‌سازی.

رمان‌پروری یکی از خطاهای استراتژیک نظام آموزشی است


این رویکرد با اینکه موجب شده پایه علمی دانش‌آموزان ما بسیار بالا باشد ولی براساس مستندات می‌گویم که همین بچه‌ها در خارج از کشور در رقابت‌های گروهی نمی‌توانند کار کنند و منزوی هستند. به صورت فردی خیلی موفق هستند ولی به محض اینکه دوتا آدم را کنار اینها می‌گذاریم و می‌گوییم سه نفری این پروژه را جلو ببرید، نمی‌توانند. این نقطه ضعف است.

زندگی مخلوطی از مهارت‌ها است. ما یک زاویه‌اش را با دانش‌آموزمان خوب کار کرده‌ایم. بقیه شئوناتش چه؟ مسئولیت‌پذیری این فارغ‌التحصیل ما چقدر است؟ چقدر به کشور و خاکش علاقه‌مند است؟ ده‌ها هدف دیگر همانند اینها باید در سبد یادگیری شما باشد.

سبد یادگیری فقط فیزیک و زیست‌شناسی و انتگرال و جبر نیست! که انصافاً خوب هم کار کردید و نمره خوبی هم در سطح بین‌الملل گرفته‌اید، ولی بقیه هدف‌های تربیتی چه؟ متأسفانه ما در همان قهرمان‌پروری مانده‌ایم. این یکی از خطاهای بسیار استراتژیک کشور ما در نظام آموزش و پرورش است. و ما الان داریم چوب این را می‌خوریم.

دانش‌آموزی که سال‌ها در مدرسه جمهوری اسلامی درس خوانده چرا مقید به حجاب نیست؟!

الان بحث حجاب یک مسأله جدی این روزهای ما است. دانش‌آموزانی که سال‌ها در مدرسه جمهوری اسلامی با معلم محجبه، با معلم مُرَیَش، تحصیل کرده است و آموزش دیده و اردوی تربیتی رفته، نماز جماعت و مراسم صبحگاه برگزار کرده، چرا مقید به حجاب نیست؟

معلوم است که آن روش‌هایی که ما در مدرسه پیش گرفته‌ایم برای جوان امروز و نسل امروز پسندیده نیست و قبول ندارد. آن روش‌ها نتوانسته است اثرگذار باشد. حالا باز من اصرار کنم که برنامه‌ریزی آموزشی من همچنان باید روی همان پاشنه قبل بچرخد. آقا جواب نداده است!

الان چرا فلان خواننده رپ خارج از کشور اینقدر مورد قبول نسل جوان قرار گرفته است؟ چرا باید تمام رزومه این گروه ۷ نفره رپ را دانش‌آموز ۱۳ ـ ۱۴ ما حفظ باشد. این نشانه این است که ما مفاهیم اصیل تعلیم و تربیت را با روش‌های نامناسب و نامتجانس به دانش‌آموزان تحمیل می‌کنیم.

 نتیجه آن، شده است اینکه مدرسه ما یک محیط بسیار ناپسندی شده است. بچه‌ها خدا خدا می‌کنند که زودتر این مدرسه تعطیل شود و از مدرسه فرار کنند. در حالیکه محیط یادگیری باید محیط با رغبتی باشد. به قول جوانان، باید بچه‌ها در مدرسه حال کنند و مدرسه را رها نکنند.

جمهوری اسلامی باید به معلم بپردازد

اما جلوی ضرر را از هر جا بگیریم منفعت است. هنوز هم دیر نشده است. هنوز مدرسه ما مرجعیت دارد. هنوز معلم ما مرجعیت دارد. جمهوری اسلامی باید به معلم بپردازد. حضرت امام وقتی مخاطبش معلم‌ها بودند، به آنها گفت شماها آدم‌های عادی نیستید. شما مثل فلان کارمند نیستید. چون نقش معلم را نقش انبیاء می‌داند. باید به معلم رسیدگی و توجه شود.

توجه به معلم فقط افزایش حقوق نیست

این توجه فقط زیاد کردن حقوق نیست. بله باید از نظر حقوقی و معیشتی به سطح قابل قبولی برسد اما این توجه فقط اینها نیست. شایستگی و دانش و مهارت او و توانایی او برای ایفای چنین نقشی، مهم است. به نظر بنده این یکی از مواردی است که علی‌رغم همه شعارهایی که ما طی سال‌های گذشته دادیم به آن توجه جدی نکردیم و مورد غفلت قرار گرفته است.

متأسفانه تربیت معلم امروز با بقیه مؤلفه‌هایی که در آموزش و ‌پرورش داریم، دچار اختلال است. در گذشته اقتدار معلم در کلاس، به گونه‌ای بود که اصلاً انظباط در کلاس برای دانش‌آموز تعریف شده بود. یعنی با شما سر انظباط سر و کله نمی‌زد اما یکی از چالش‌های امروز معلم‌ها انظباط در کلاس است؟! اگر انظباط نباشد فرآیند یادگیری صورت نمی‌گیرد.

راه‌اندازی مجدد مدارس غیردولتی با استجازه از حضرت امام بود

راه‌اندازی مجدد مدارس غیردولتی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با استجازه مستقیم حضرت امام صورت گرفت. یعنی مستقیماً و بدون واسطه از امام این اجازه گرفته شد که آیا با چارچوب‌های تعیین شده، چنانچه مؤسسی، متدین باشد و تدین و انقلابی بودن او برای ما اثبات شده باشد اجازه دارد؟ که ایشان با این قیود، این اجازه را دادند.

البته در بین این مدارس غیردولتی ممکن است مدارسی هم باشند که درست است که برای منافع اقتصادی راه نیفتاده، اما اهداف دیگری را دارند دنبال می‌کنند. مثلاً این علامت سؤال در مورد برخی مدارس قبل از انقلاب بود که اینها دانش‌آموزان را برای پذیرش تفکرات حجتیه آماده می‌کنند. آموزش‌های مذهبی‌شان در راستای آموزش‌ها و آموزه‌های انجمن حجتیه بود.

 گزیده های مرتبط با موضوع امام خمینی(س)  از این گفتگوی مفصل انتخاب شده که از نظر می گذرد: 

 آقای بطحایی از حسینیه جماران چه حس و حالی می‌گیرد؟ اولین خاطره شما در اینجا کی ساخته شد؟

من به محض اینکه وارد این کوچه حسینیه شدم، ایام بسیار پرشوری که حضور امام و انقلاب‌مان را درک کردیم، برای من تداعی شد. البته در طی دوران مسئولیتم، چندین بار برنامه‌هایی را در حسینیه داشتیم و به اتفاق تعدادی از همکاران‌مان به مناسبت‌های مختلف در حسینیه حضور داشتیم؛ خاطرات بسیار بسیار شیرینی که برای نسل ما شیرین است اما گفتنی هم نیست. چون هر قدر این خاطرات شیرین را برای نسل‌های بعدی بیان می‌کنیم، به نظرم نمی‌توانیم به درستی آنها را منتقل کنیم؛ در حالیکه برای نسل ما از دورانی که حضرت امام در قید حیات بودند و این حسینیه پایگاه سیاست‌گذاری در بسیاری از امورات کشور بود، خاطرات بسیاری به یادگار مانده و برای بنده هم این خاطرات شیرین همچنان باقی است.

دوران رهبری حضرت امام اینجا آمده بودید؟

بله من یک مرتبه زمانی که ایشان در قید حیات بودند، به همراه گروهی از مردم خدمت ایشان رسیده بودیم و از نزدیک زیارت‌شان کردیم.

خاطره‌ای از این دیدار دارید؟

چون نمی‌دانم بینندگان محترم این برنامه در چه حال و هوایی این برنامه را نگاه می‌کنند، به نظرم این نکته را باید در پاسخ به شما عرض کنم که بینندگان محترم این برنامه برای درک بهتر کلام ما، باید به سال‌های ۶۶ و ۶۵ و آن سال‌هایی که فضایی خاص در کشور وجود داشت، بروند. دوران دفاع مقدس؛ تواضع و فروتنی حضرت امام (ره) و به دور بودن از تجملاتی که امروز دیگر چشم ما به آن عادت کرده است.

بی‌تکلفی و سادگی حسینیه هر کسی را تحت تأثیر قرار می‌داد؛ حتی اگر این فرد یک فرد روستایی به دور از تجملات شهری بود. هر کسی وارد حسینیه می‌شد، این سادگی و بی‌آلایشی چنان قدرتی را ایجاد کرده بود که این جذبه، همه را تحت تأثیر قرار می‌داد. این به خاطر حضور حضرت امام و آن فضای معنوی مثال زدنی آن سال‌هاست. وقتی می‌گویم این سوال را باید در آن فضا پاسخ دهم، به این دلیل است که فضای معنوی که آن سال‌ها در کشور حاکم بود و از خودگذشتگی، عطوفت و مهربانی که آدم‌ها نسبت به هم داشتند، در قالب کلمات قابل گفتن نیست. یقین دارم دوستان جوان من که این صحبت‌ها را بشنوند، خواهند گفت که این هم یک حس هیجانی مربوط به آن سال‌هاست. ولی واقعاً اینطور نبود. آن احساس برادری که در بین افراد وجود داشت و آدم‌ها باور داشتند که اگر دست دیگری را بگیرند، این همان چیزی است که خداوند تبارک و تعالی را راضی می‌کند، این فضای عطوفت و برادری یک فضایی بسیار غیرقابل وصفی را در کشور ایجاد کرده بود. شما تصور کنید که وقتی در کانون این فضا در آن سال‌ها قرار می‌گیرید مثل حسینیه جماران، چه حس و حالی به شما دست خواهد داد.

تأکیدات امام بر تعلیم و تربیت و نظام آموزش و پرورش خیلی مهم است. وقتی فرمایشات ایشان را مرور می‌کنیم می‌بینیم ایشان روی اینکه نظام تعلیم و تربیت باید نظام انسان‌ساز و نگاه به دین مبین اسلام باشد، تأکید داشتند. این را بعد از انقلاب اسلامی چقدر توانستیم به معنای واقعی پیاده‌سازی کنیم؟

 اجازه دهید در پاسخ به این سؤال یک جمله گذاره دیگری عرض کنم؛ من علی‌رغم اینکه وقتی انقلاب به پیروزی رسید، به عنوان یک دانش‌آموز در حال تحصیل بودم و هنوز به عنوان یک فرد در حوزه‌های اجتماعی وارد نشده بودم، یعنی خیلی حضور امام را به عنوان رهبری که با انواع و اقسام مسائل درگیر است، درک نکرده بودم اما چیزی که برای من به عنوان یک نقطه عطف در کار علمی و بعد در سیاست‌گذاری آموزش و پرورش همواره مورد توجه قرار داشت، این بود که حضرت امام علی‌رغم اینکه یک عالم سنتی سنت‌گرا بود، اما به شدت واقعیت‌های جامعه را درک می‌کرد و سیاست‌ها و سیاست‌گذاری‌هایی که در سطح کلان از زبان ایشان بیان می‌شد، با شرایط و مقتضیات زمان انطباق داشت. این ویژگی، شاید نقطه افتراق حضرت امام (ره) با سایر علمای هم عصر ایشان یا حتی بعد از عصر امام بود. این یک اصل تربیتی است. یعنی ایشان در هدایت جامعه و سیاست‌گذاری در سطح کلان جامعه، همواره به این ویژگی مهم که برگرفته از یک فلسفه تربیتی ناب است توجه داشت که این سیاست‌ها باید متناسب با شرایط و مقتضیات باشد. اوج این رویکرد را در پذیرش قطعنامه ۵۹۸ می‌بینید که آنقدر ایشان را رنجاند و آنقدر پذیرش این قطعنامه به امام فشار آورد که از آن تعبیر معروف استفاده کردند که من دارم جام زهر را می‌نوشم. خود این نشان می‌دهد که پذیرش این قطعنامه چقدر فشار روحی به امام (رضوان‌الله تعالی علیه) وارد کرد اما چون از آن اصل تربیتی برگرفته از فلسفه تربیتی بهره می‌جست و سیاست‌ها را منطبق بر مقتضیات ارائه می‌کرد، این کار را انجام داد.

اما در پاسخ به سؤال شما باید بگویم که به نظرم می‌آید به عنوان کسی که دوتا کتاب در حوزه علوم تربیتی خوانده و در این حوزه تجربیاتی داشته است، شاید شاه بیت همه نظرات و رویکردهای حضرت امام در حوزه تعلیم و تربیت، در این گذاره نهفته است که ایشان نقش معلم را نقش انبیاء توصیف کردند؛ حتی بلافاصله بعدش گفتند که نقش انبیاء و شاید نقش خدای تبارک تعالی، نقش مربی و معلم اول بشریت است. این جمله بسیار بسیار ساده. وقتی شما یک کتاب مفصل از یک صاحب نظر علوم تربیتی را می‌خوانید، صدها صفحه است. ولی وقتی می‌خواهید این کتاب را در یک گذاره خلاصه کنید، شاید جان کلام در آن نگنجد. اما این یک جمله امام، برگرفته از تعلیم و تربیت اسلامی و فلسفه چیستی تعلیم و تربیت اسلامی است و اشاره کردند که نقش معلم در تربیت جامعه نقش مهمی است.

از این رو من باید به عنوان کسی که خودش تمام عمر خدمتی‌اش را به استثناء مدت بسیار بسیار اندکی معلمی کرده و افتخار می‌کنم به اینکه خداوند تبارک و تعالی این منت را بر من گذاشت که تمام عمرم را در حوزه مدرسه و آموزش و پرورش کار کردم، باید عرض کنم که ما متأسفانه نتوانستیم در جمهوری اسلامی آنگونه که باید چگونگی پیاده‌سازی این گذاره مهم را به اجرا دربیاریم. به عبارت دیگر ما همیشه در مباحث آموزش و پرورش و تعلیم و تربیت از ایده‌آل‌ها و آرمان‌ها صحبت کردیم اما در چگونگی مانده‌ایم و این یکی از نقاط ضعف جمهوری اسلامی در طی ۴۰ سال گذشته است که شما در این ایام نشانه‌های این نقطه ضعف را به وضوح ببینید.

من برای اینکه پرحرفی نکرده باشم، فقط این جمله را اینطور ختم کنم که بسیاری از صاحب نظران حوزه علوم تربیتی اصلاً نقش آموزش و پرورش را انتقال ارزش‌ها می‌دانند. می‌گویند شما مدرسه را درست کرده‌اید تا ارزش‌های ناب را به نسل آینده منتقل کنید. ما نتوانستیم، نه اینکه نخواهیم، نتوانستیم این مأموریت عمده را انجام دهیم. متأسفانه آن گذاره بسیار مهمی که حضرت امام با تعابیر مختلف در طی ایامی که در حیات بودند، مطرح می‌کردند که نقش معلم، نقش پیامبران است را نتوانستیم در عمل به اجرا درآوریم.

در مورد کیفیت آموزش، امام خمینی (ره) تعبیرهای مختلفی دارند. ایشان همیشه به صورت کلی هدایت می‌کردند اما همواره اشاره می‌کردند که آموزش باید برای همه قشرها در دسترس باشد. ما در این زمینه چطور به این توصیه امام عمل کرده‌ایم؟ به نظرتان توانستیم این گستره را افزایش دهیم؟ براساس آمار و ارقام که موفق بودیم.

من قدری فنی‌تر به این سؤال پاسخ دهم. به طور اعم اصلی‌ترین پیام دین مبین اسلام عدالت در همه عرصه‌ها از جمله عدالت آموزشی است. حتی در برخی آموزه‌های دینی داریم که اگر در جامعه‌ای عدالت برقرار نباشد، باید در استقرار اسلام در آن جامعه شک کرد. بنابراین استقرار و جاری شدن احکام اسلامی فقط به ظواهرش نیست، بلکه بطن آن به عدالت برمی‌گردد.

اما عدالت آموزشی دو بخش است. یکی عدالت کمی است؛ یعنی اینکه فرصت‌های برابر آموزشی را برای آحاد مختلف جامعه به صورت برابر، با دسترسی برابر فراهم کنیم. این از حیث کمی است. معنی و مصداق آن این است که شما مدرسه و معلم و کتاب درسی داشته باشید. وقتی این را نگاه می‌کنیم، تقریباً در طی ۴۰ سال گذشته، جمهوری اسلامی دستاوردهای خوبی داشته است.

اما نوع دیگری از عدالت، عدالت کیفی است. یعنی مدرسه و کتاب و معلم فراهم کرده‌اید اما آیا این امکانات، در زابل و زاهدان و چابهار، در اشنویه و شهرهای استان خوزستان با آن مدرسه و کتاب درسی و برنامه آموزشی و معلمی که در منطقه ۳ تهران، در ناحیه ۲ مشهد، در ناحیه ۲ اصفهان ارائه می‌شود، یکی است؟ آنجاست که باید تردید کنیم.

نتیجه این نابرابری در عدالت کیفی، اینطور می‌شود که آنهایی که از آموزش‌های کیفی بالاتری برخوردار بودند، بعد از فارغ‌التحصیلی فرصت‌های برتری در آموزش عالی به دست می‌آورند و به تبع مشاغل مدیریتی و سیاست‌گذاری آینده کشور در اختیار این گروه قرار می‌گیرد.

یعنی یک نوع تبعیض...

به عبارت دیگر تبعیض در دسترسی به فرصت‌های کیفی آموزش، منتج به بی‌عدالتی و تبعیض در حوزه اقتصاد، اشتغال، بی‌عدالتی در حوزه اجتماعی و سایر شئونات جامعه خواهد شد.

حضرت امام (ره) در تشریح نقش معلم، وقتی مصادیق را می‌گوید ـ با همان ادبیات بسیار ساده‌فهمی که ویژگی بارز امام بود و کسی که پای صحبت‌های امام می‌نشست به راحتی می‌فهمید ایشان چه می‌گویند و نیاز نبود دانش اجتماعی داشته یا با ترمینولوژی علوم تربیتی آشنا باشد ـ در تشریح سیاست‌های حوزه تربیت به این اشاره می‌کرد ـ به تعبیر بنده ـ که معنای تربیت، این نیست که فیزیکدان خوب، شیمیدان خیلی فهیم و دانشمند داشته باشیم؛ که البته آن هم ارزشمند است. اما ترجمه و تفسیر مسیر تربیت، این است که افراد را باید متخلق به اخلاق الهی کند. اینجاست که نقش معلم، نقش انبیاء است. یعنی به تعبیر حضرت امام، خروج از جهل و ورود به علم و آگاهی و نورانیت. تربیت یعنی اینکه آدم‌ها از ظلمت و تاریکی به سوی نور هدایت شوند.

ما در حوزه علوم تربیتی، معنی دیگر این را در جمع‌های خودمان اینطور تفسیر می‎کنیم که نقش معلم، این است که مسیر تربیت را از خار و خاشاک پاک کند. مزاحمت‌های سر راه متربی را کنار بزند. مربی هیچگاه اجازه ندارد متربی را هول دهد و به زور بکِشد. فهم نادرستی است که برخی از ما گاهی دچار آن می‌شویم. ما اجازه نداریم متربی را در مسیر تربیت، به زور هدایت کنیم. بلکه مهمترین نقش من معلم و من مربی این است که این مسیر را پاک کنم. این مسیر را از آلودگی دور کنم تا متربی بتواند با راحتی و با سرعت بیشتری آن را طی کند.

به همین جهت است که اگر مسیر تربیت متربی مسیر درستی نباشد، ـ گفتن این جمله قدری سخت است ـ من معلم می‌توانم مسیری را درست کنم که متربی به جهالت و ظلمت و تاریکی برسد. و از آن سو، من معلم می‌توانم مسیری را ترسیم کنم و متربی را در مسیری هدایت کنم که به تعبیر حضرت امام به نورانیت و به عاقبت‌بخیری در دنیا و آخرت منتهی شود. از این رو واقعاً نقش معلم نقش مهمی است؛ منتها همه اینها آرمان‌ها و بایدهای ما است. اما ما متأسفانه در تبدیل این آرمان‌ها و این بایدها و در تربیت و به دست آوردن چنین معلمی نمره خوبی به دست نیاوردیم.

آقای دکتر، بعد از انقلاب اسلامی بود که معاونت‌های پرورشی تشکیل شد. این به دلیل تأکیدات ویژه امام روی مسئله تربیت اسلامی بود. تعلیم بر سر جای خودش، ولی ایشان روی تربیت تأکید داشتند. نسل ما که در دهه ۶۰ دانش‌آموز بودیم، خیلی چیزها از پرورشی فراگرفتیم. یک محیط پرجوشش، محیطی که غرق می‌شدیم در آن و خیلی چیزها یاد می‌گرفتیم. ولی کم کم فاصله گرفتیم از آن. آیا چنین فاصله ‌گرفتنی طبیعی بود یا نه؛ برنامه‌ریزی‌ ما با نیازهای جامعه و روز شکل نگرفت؟

حضرت امام یک گذاره‌ای دارند در فلسفه تربیتی که حتماً خیلی شنیده‌اید و آن این است که ایشان معتقد بود تهذیب بر تعلیم مقدم است. شما استحضار دارید که برخی از علما این را نقد می‌کنند و تعبیر دیگری دارند؛ ولی حضرت امام از جمله علمایی بودند که تهذیب را مقدم بر تعلیم و عالی‌تر و بالاتر از تعلیم می‌دانستند که متأثر بود از آن فلسفه تربیتی که ایشان به آن رسیده بود و باور داشت.

به تعبیر بنده اگر برای شما تعلیم ارجحیت پیدا کرد، اتفاقی که مصداقش را اشاره کردید، پیش می‌آید. ما اگر در مدارس و در برنامه‌ریزی آموزشی‌ بر تعلیم متمرکز شدیم و تمام سازوکارهای برنامه‌های آموزشی ما با این رویکرد شکل گرفت که تعلیم، خیلی مورد توجه قرار گرفت، آن نشاط و شادابی که شما در کلام‌تان به آن اشاره کردید، آهسته آهسته رو به افول و سردی می‌رود. چرا؟ چون آن انگیزه‌ درونی‌ من که ناشی از عوامل مؤثر برای تهذیب هست به سردی گراییده است و فقط به دنبال تعلیم هستم.

ما دو مفهوم داریم؛ یکی قهرمان است. قهرمان کسی است که در عرصه‌های رقابت بر سایر هم‌رشته‌ای‌های خودش جایگاه برتری را به دست می‌آورد. اما مفهوم دیگری داریم به نام پهلوان. هر قهرمانی لزوماً پهلوان نیست. اما ممکن کسی پهلوان باشد و قهرمان هم بشود. من به تعبیر این تمثیل می‌گویم که نظام آموزش و پرورش ما چون به سمت قهرمانی دانش‌آموزی دارد هدایت می‌شود، آن سردی و لَختی و آن نداشتن شوق و اشتیاق در یادگیری ایجاد خواهد شد و روز به روز هم بدتر می‌شود.

ما در نظام آموزشی‌مان کسی را تشویق می‌کنیم که نمرات ۲۰ بیشتری به دست آورده باشد. ما کسی را تشویق نمی‌کنیم که با اخلاق والاتری در مدرسه گذران عمر کرده باشد. رئوف‌تر باشد. انسان‌دوست‌تر باشد. محیط زیست را بیشتر احترام بگذارد، به بزرگترها بیشتر احترام بگذارد؛ محیط خانواده برای او قابل احترام‌تر باشد. ما به اینها کاری نداریم! کسی برای ما ارزش دارد که فیزیکش نمره ۲۰ گرفته باشد. یعنی تعلیم برای ما رجحان پیدا کرده است. ما به دنبال قهرمان‌پروری هستیم نه پهلوان‌سازی. این دوتا، دو زاویه مختلف است.

به لطف خدا و همتی که دوستان در مؤسسه تنظیم نشر آثار امام داشتند، طی تمام این سال‌ها مستندات بسیار بسیار فراوانی از سخنرانی‌های حضرت امام که هر کدام یک سیاست‌گذاری بود برای بخش‌های مختلف، الان در اختیار است.

وقتی اینها را مطالعه می‌کنید، وقتی صحیفه نور را مطالعه می‌کنید کاملاً می‌توانید این رگه پهلوان‌پروری در نظام آموزش و پرورش و نقشی که معلم می‌تواند در این زمینه داشته باشد را درک کنید.

متأسفانه ما اگر به سمتی رفتیم که شما در سؤالتان به آن اشاره کردید، به تعبیر بنده یکی از دلایلش این است که ما سمت و سوی‌مان به سمت قهرمان‌پروری رفته است، به جای اینکه به سوی پهلوان‌پروری برویم.

 بعضی‌ها ایراد می‌گیرند که نظام آموزش و پرورش ما آن کیفیت لازم را ندارد ولی هرچه جلوتر می‌رویم، می‌بینیم خیلی از دانشگاه‌های دنیا بچه‌های ما را می‌برند؛ بعضی می‌گویند که خب اگر کیفیت نظام آموزش و پرورش ما پایین است چطور چنین افرادی تربیت کرده‌ایم. این یک تناقض فکری نیست؟

 من جسارتاً خیلی موافق شما نیستم. چند درصد دانشگاه‌های دنیا بچه‌های ما را می‌برند؟

 الان زیاد شده.

 ما امسال ۱۵ میلیون دانش‌آموز داریم؛ از این تعداد، حدود یک و نیم میلیون فارغ‌التحصیل می‌شوند، چند درصد از اینها جذب دانشگاه‌های برتر دنیا می‌شوند؟ من این را نفی نمی‌کنم که پایه دانشی بچه‌های ما به دلایل مختلف که یکی از آن به همین مباحث علمی مدارس برمی‌گردد، قوی است. انصافاً باید بگوییم که پایه دانشی دانش‌آموزان ما خیلی قوی است؛ ولی براساس مستندات می‌گویم که همین بچه‌ها در خارج از کشور در رقابت‌های گروهی نمی‌توانند کار کنند و منزوی هستند. به صورت فردی خیلی موفق هستند ولی به محض اینکه دوتا آدم را کنار اینها می‌گذاریم و می‌گوییم شما یک گروه هستید و سه نفری این پروژه را جلو ببرید، نمی‌توانند. این نقطه ضعف است.

درست است که این دانش‌آموز عزیز و فارغ‌التحصیل عزیز ما در فلان رشته علمی نخبه شده است و درجه ممتاز علمی را به دست آورده است اما زندگی فقط این نیست. زندگی مخلوطی از مهارت‌های مختلف است. ما یک زاویه‌اش را با دانش‌آموزمان خوب کار کرده‌ایم. بقیه شئوناتش چه؟ مسئولیت‌پذیری این فارغ‌التحصیل ما چقدر است؟ چقدر به کشور و خاکش علاقه‌مند است؟ و ده‌ها هدفی که به آن اهداف تربیتی می‌گوییم. ده‌ها هدف از اینها که مثال زدم باید در سبد یادگیری شما باشد؛ سبد یادگیری شما فقط فیزیک و زیست‌شناسی و انتگرال و جبر نیست! که انصافاً خوب هم کار کردید و نمره خوبی هم در سطح بین‌الملل گرفته‌اید ولی بقیه هدف‌های تربیتی چه؟ متأسفانه ما در همان قهرمان‌پروری مانده‌ایم.

این یکی از خطاهای بسیار استراتژیک کشور ما در نظام آموزش و پرورش است. ممکن است این عرض بنده مورد نقد قرار گیرد؛ ولی ما الان داریم چوب این را می‌خوریم.

اثر بخشی از این خطا را در اتفاقات تلخ سال گذشته دیدیم. غیرقابل هضم بود ولی به قول شما قابل پیش‌بینی بود

فارغ‌التحصیل شما درباره بسیاری از ارزش‌هایی که کشور، خانواده و جامعه بر آن استوار است، علامت سؤال دارد. من مصداق‌هایش را نمی‌گویم ولی چرا علامت سؤال گذاشته است؟ برای اینکه این علامت سؤال‌ها را در دوران مدرسه حل نکرده‌اید. الان بحث حجاب یک مسئله جدی این روزهای ما است. دانش‌آموزانی که سال‌ها در مدرسه جمهوری اسلامی با معلم محجبه، با معلم مُرَیَش، تحصیل کرده است و آموزش دیده و اردوی تربیتی رفته، نماز جماعت و مراسم صبحگاه برگزار کرده، چرا مقید به حجاب نیست؟

من چون خودم متهم این اتهام هستم می‌توانم راحت صحبت کنم اگر نبودم، حقیقتاً نمی‌گفتم. معلوم است که آن روش‌هایی که ما در مدرسه پیش گرفته‌ایم برای جوان امروز و نسل امروز پسندیده نیست و قبول ندارد. آن روش‌ها نتوانسته است اثرگذار باشد و اثربخشی لازم را نداشته است. حالا باز من اصرار کنم که برنامه‌ریزی آموزشی من همچنان باید روی همان پاشنه قبل بچرخد. آقا جواب نداده است!

آن نکته از ویژگی حضرت امام که در ابتدای عرایضم گفتم را اینجا می‌خواستم استفاده کنم که حضرت امام به عنوان یک عالم عالی رتبه و شاخص در عصر خودش، که تمام دوران تعلیم و تربیتش هم سنتی بوده و یک عالم سنتی بوده است و حتی تمام آداب فردی‌اش هم مبتنی بر آداب سنتی بود اما وقتی به جایی رسید که باید مقتضیات را می‌دید و متناسب با مقتضیات سیاست‌گذاری می‌کرد، قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفت؛ ولو اینکه بگوید جام زهر نوشیدم. امام فردی نبود که بخواهد زبانم لال، سیاه بازی کند یا چیزی را بگوید که باور ندارد. وقتی می‌گوید جام زهر بوده یعنی آنقدر او را اذیت کرده است که چه بسا در بیماری و تشدید بیماری ایشان هم تأثیر داشته است. اما پذیرفت. یعنی شرایط را پذیرفت.

الان چرا فلان خواننده رپ که در خارج از کشور هست، اینقدر مورد قبول نسل جوان قرار گرفته است؟ نمی‌خواهم بگویم همه نسل جوان ولی بالاخره مخاطب فراوانی دارد. چرا فلان گروه رپ که در فلان کشور دارد برنامه اجرا می‌کند و وزانت برنامه شما اجازه نمی‌دهد که اسمش را ببرم، ولی تمام رزومه این گروه ۷ نفره رپ را دانش‌آموز ۱۳ ـ ۱۴ ما حفظ است. این نشانه این است که ما مفاهیم اصیل تعلیم و تربیت را با روش‌های نامناسب و نامتجانس به دانش‌آموزان تحمیل می‌کنیم. نتیجه آن، شده است اینکه مدرسه ما یک محیط بسیار ناپسندی شده است. بچه‌ها خدا خدا می‌کنند که زودتر این مدرسه تعطیل شود و از مدرسه فرار کنند. در حالیکه محیط یادگیری باید محیط با رغبتی باشد. به قول جوانان، باید بچه‌ها در مدرسه حال کنند و مدرسه را رها نکنند.

در حالیکه نسل ما همینطور بود. در شرایط جنگ و شرایط سخت اقتصادی دوست نداشتیم مدرسه را رها کنیم. دو شیفته یا سه شیفته در مدرسه بودیم و حتی با معلم‌مان فوتبال بازی می‌کردیم.

 البته من دارم خیلی تلخ صحبت می‌کنم. من نمی‌خواهم بگویم همه کشور و همه مدارس اینطوری است.

شما به عنوان یک کارشناس دارید تلنگر می‌زنید.

من دارم یک آسیبی که در آموزش و پرورش کشور وجود دارد را عرض می‌کنم و می‌خواهم از این فرصتی که در این فضای نورانی و پر از خاطره برای نسل ما که شما با حسن سلیقه انتخاب کردید، استفاده کنم. جلوی ضرر را از هر جا بگیریم منفعت است. هنوز هم دیر نشده است. هنوز مدرسه ما مرجعیت دارد. هنوز معلم ما مرجعیت دارد. جمهوری اسلامی باید به معلم بپردازد.

حضرت امام وقتی مخاطبش معلم‌ها بودند، به آنها گفت شماها آدم‌های عادی نیستید. شما مثل فلان کارمند نیستید. چون نقش معلم را نقش انبیاء می‌داند. باید به معلم رسیدگی و توجه شود. این توجه فقط حقوق زیاد کردن نیست. بله باید از نظر حقوقی و معیشتی به سطح قابل قبولی برسد اما این توجه فقط اینها نیست. شایستگی و دانش و مهارت او و توانایی او برای ایفای چنین نقشی، مهم است. به نظر بنده این یکی از مواردی است که علی‌رغم همه شعارهایی که ما طی سال‌های گذشته دادیم به آن توجه جدی نکردیم و مورد غفلت قرار گرفته است.

 اشاره‌ای کرددید به صحبت‌های امام در مورد مقام معلم و ویژگی‌هایی که معلم به عنوان کسی که شغل انبیاء را دارد، باید بداند کجا قرار گرفته است. ما در پرورش معلمان‌مان چطور عمل کردیم؟ آیا آن ویژگی‌هایی که امام به عنوان این مقام متعالی در نظر می‌گیرند را برای معلمان به وجود آوردیم؟

 نکته خیلی حساس و دقیقی را اشاره فرمودید. ما وقتی صحبت از آمادگی معلم یا به تعبیر علمی‌تری، صحبت از شایستگی معلم می‌کنیم، یعنی کسی می‌تواند نقش انبیا را به تعبیر حضرت امام در فرآیند تربیت ایفا کند که از آن شایستگی‌های لازم برخوردار باشد. این شایستگی‌ها مجموعه‌ای یا برآیندی از دانش‌های موضوعی است که معلم باید داشته باشد.

قبل از اینکه وارد دانش شوم، آن اخلاص به تعبیر حضرت امام در معلم شرط لازم و ضروری است که باید فردی که می‌خواهد وارد عرصه معلمی شود، باید در حد قابل قبولی این را داشته باشد. بعد وارد شایستگی می‌شویم یعنی آن خلوص یک چتری است که باید بر سر تمامی مؤلفه‌های شایستگی سایه بیندازد. کسی که می خواهد نقش انبیا را ایفا کند باید از دانش‌های موضوعی لازم برخوردار باشد. باید بلد باشد که آن دانش‌ها را در عرصه عمل چگونه به کار گیرد. یا به تعبیر صاحب‌نظران آن مهارت لازم را داشته باشد. بعد هم توانایی لازم را اعم از ذهنی، جسمی، روحی و غیره برای کار معلمی داشته باشد.

این می‌شود آن شایستگی؛ این شایستگی قطعاً با تکنیک‌ها و روش‌هایی باید افزایش پیدا کند. یعنی فردی که به عنوان معلم انتخاب می‌کنیم، این فرد منتخب ما باید با روش‌هایی این مؤلفه‌ها را ارتقا دهد تا بتواند اثرگذاری فراوانی را در کار خودش بگذارد.

یک عامل بسیار مهمتر دیگر که به نظر می‌رسد در کشور ما این عامل به دلایل مختلفی برای ما اهمیت زیادی دارد، انگیزه است. یعنی ممکن است شما یک آدمی با اخلاص و آن علاقه لازم برای این کار را انتخاب کنید، مؤلفه‌های مختلف شایستگی را هم ارتقا دهید ولی انگیزه لازم را نتوانید در او تقویت کنید یا به تعبیر خودمانی‌تر بلد است چه کار کند ولی آن را در عمل به کار نگیرد! یعنی آن رغبت و تمایل در او نیست. این خیلی در آموزش و پرورش مهم است. فردی که بخواهد معلمی کند، باید شش دانگ انرژی خود را برای کارش بگذارد. خب در این صورت تربیت معلم بحث بسیار مهمی است. متأسفانه باید عرض کنم که تربیت معلم در کشور ما نیز مانند بقیه مؤلفه‌های نظام آموزش و پرورش دچار اختلال بوده است.

اگر مخاطبان محترم سن و سال‌شان مانند من بود، به سال‌های ۶۰ و ۶۱ بازگردند؛ آن سال‌ها یک اتفاقی در کشور افتاد به نام انقلاب فرهنگی؛ یعنی دانشگاه‌ها با این هدف که کتاب‌های درسی تغییر کند و اساتید مورد بازنگری قرار گیرند، بسته شد. اما در آن سال، تربیت معلم بسته نشد؛ یعنی یک باره تربیت معلم که تا سال قبلش یک و نیم برابر ظرفیتش بیشتر متقاضی نداشت، یکدفعه ۱۵ تا ۲۰ برابر ظرفیت پذیرش، متقاضی پشت در مراکز تربیت معلم صف کشیدند و در کنکور شرکت کردند. اتفاقی که افتاد، این شد که عمده فارغ‌التحصیلان دوره اول تربیت معلم، که بعدها موسوم به دوره شهید رجایی شد، بسیار بسیار توانستند در فرآیند آموزش و پرورش کشور تأثیرگذار باشند. تعداد زیادی از آنها البته متأسفانه بعدها تغییر شغل دادند. بعد از اینکه دانشگاه‌ها باز شد در رشته‎های پزشکی و مهندسی تغییر رشته دادند و به کارهای دیگر وارد شدند. اما در آن دو سه سالی که وارد آموزش و پرورش شدند، در این عرصه مؤثر بودند. شما وقتی وارد یک مدرسه می‌شدید کاملاً به عنوان یک آدم شاخص می‌توانستید این فرد را تشخیص دهید. از حیث اجرای برنامه و تسلط و اشتیاق و انگیزه به اجرای برنامه.

و تنوعی که در کار داشتند.

آن جوشش و سوز درونی که برای یک معلم خیلی مهم است. اصلاً فرق معلم با بقیه کارمندهای دولت این است که اگر آن سوز را نداشته باشد، اصلاً نمی‌تواند آن نقشی که حضرت امام به آن اشاره کردند را ایفا کند. ولو در یک اندازه کوچک. درحالی که مثلاً یک کارمند که باید یک نامه را ثبت کند دگر حالا چه سوز داشته باشد، چه نداشته باشد، فرقی ندارد اما معلم چون هدفش تربیت است، حرف زدنش تربیت است، لباس پوشیدن و راه رفتنش تربیت است، برای دانش آموزی که دارد از رفتار معلم خود فیلمبرداری می‌کند مهم است که این سوز و جوشش را داشته باشد.

دانش آموز ۱۰ ساله، ۱۲ ساله، ۷ ساله مثل یک دوربین دارد همه رفتارهای معلمش را ضبط می‌کند و بخشی از آن را پاک می‌کند و بخش دیگرش را در ذهن هک می‌کند. به همین دلیل آن سوز خیلی تأثیرگذار است. تا اینکه کسی از سر تکلیف اداری و باری به هر جهت سر کلاس می‌رود و از خدا می‌خواهد که زودتر زنگ بخورد و از مدرسه بیرون بیاید.

تربیت معلم آنجایی است که از جنس این حرف‌ها و این مهارت‌ها را باید در نومعلمی که قرار است ۳۰ سال در کلاس بچه‌های من و شما معلم باشد، ریشه‌هایش را آماده کند و جرقه آن را بزند و او را متوجه کند که تو به چه مهارت‌هایی نیاز داری!

متأسفانه تربیت معلم ما امروز با بقیه مؤلفه‌هایی که در آموزش و ‌پرورش داریم، دچار اختلال است. این مثال را عرض کنم که باز می‌گردد به آن انطباق سیاست‌های آموزشی ما با شرایط روز. آن سال‌هایی که شما دانش‌آموز بودید، اقتدار معلم در کلاس، به گونه‌ای بود که اصلاً انظباط در کلاس برای دانش‌آموز تعریف شده بود. یعنی با شما سر و کله سر انظباط نمی‌زد اما شرایط امروز با آن موقع خیلی فرق کرده است.

باور دارید که یکی از چالش‌های امروز معلم‌ها انظباط در کلاس است؟! چون اگر انظباط نباشد فرآیند یادگیری صورت نمی‌گیرد. یادتان باشد که معنی انظباط دست به سینه نشستن و سکوت مطلق در کلاس نیست که معلم بیاید سخنرانی کند و برود.

 یعنی در یک چارچوب معقول قرار گرفتن.

دقیقاً. یعنی ما یک فرآیند یاددهی و یادگیری فعالی در کلاس داشته باشیم که دانش‌آموزان به وظایف‌شان در این فرآیند عمل کنند. امروز یکی از چالش‌های جدی در مدارس این است.

 اندیشه و رویکرد امام (ره) نسبت به خصوصی شدن مدارس چگونه است؟

 اوایل پیروزی انقلاب، یک موضع‌گیری شدیدی در برابر مدارس غیردولتی صورت گرفت و حتی در یک بازه زمانی مدارس غیردولتی برچیده شد و یک تعدادی از آنها به مدارس دولتی تبدیل و تعدادی دیگر را بستند و جمع شد. بعد از ۲ ـ ۳ سال با قید و بندها و چهارچوبی که برای این موضوع تعریف شده بود، مدارس غیردولتی به نام مدارس غیرانتفاعی آهسته آهسته مجدداً شروع به کار کرد. منتها در این دوره جدید با آن چهارچوب‌هایی که در سیاست‌گذاری برنامه‌ریزی آموزشی و نظارت بر مدارس داشتیم، تلاش شد که این مدارس در چهارچوب تعیین شده، حرکت کنند. البته تخطی‌هایی هم در این مسیر اتفاق افتاد و به نوعی تخلف از آن سیاست‌ها در برخی مدارس را همچنان مشاهده می‌کنیم.

فرآیند تربیت، مثل یک رستورانی که به صورت خصوصی اداره می‌کنیم نیست؛ هر چند در رستوران هم ضوابطی نصب می‌کنیم.

 نظریه مشخصی در این زمینه از امام داریم یا خیر؟

تا آنجایی که من خبر دارم، راه‌اندازی مجدد این مدارس با استجازه مستقیم حضرت امام صورت گرفت. یعنی مستقیماً و بدون واسطه از امام این اجازه گرفته شد که آیا با این چارچوب‌ها چنانچه مؤسسی، متدین باشد و تدین و انقلابی بودن او برای ما اثبات شده باشد و حتی تعداد زیادی از اینها از قبل از انقلاب به عنوان مدارس مذهبی داشتند کار می کردند، ایشان با این قیودی که از ایشان کسب اجازه شد، این اجازه را دادند.

برای مطالعه متن کامل گفتگو اینجا کلیک کنید

. انتهای پیام /*