پرتال امام خمینی(س): گفتگوی ۷۳/ محمد کاظم تقوی
حجت الاسلام والمسلمین محمد کاظم تقوی نویسنده، پژوهشگر و مدرس درس انقلاب اسلامی در دانشگاهها است. بمناسبت گرامیداشت یکصدمین سالگرد تاسیس حوزه علمیه قم، گفتگویی با ایشان در باره نقش و تأثیر حضرت امام در تأسیس حوزه علمیه قم و همراهی علما با امام راحل در مباحث مختلف از جمله تاسیس و ارتقاء علمی حوزه علیمه قم انجام شد که از نظر می گذرد:
* ضمن تشکر از جنابعالی که در گفتگوی با پرتال امام خمینی(س) شرکت کرده اید، بحث ما درباره نقش و تأثیر حضرت امام در تأسیس حوزه علمیه قم است. در ابتدا درباره ورود مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری به قم و همراهی حضرت امام با ایشان بگویید.
**با تشکر از شما در ابتدا نکتهای را یادآوری میکنم. یکی از لقبهای معروف حضرت آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری، "آیت الله مؤسس" است. در تعبیرات و توضیحات میگویند که ایشان حوزه علمیه قم را تأسیس کرد. شاید به ذهن بیاید که اگر ایشان تأسیس کرد، پس در جوار حرم حضرت معصومه(س) در طول قرون، حوزهای نبود؟ جواب این است که بله حوزهای بود، دورههای مختلفی را طی کرد اما مثل جاهای دیگر دارای فراز و فرود بوده است. در اواخر دوره قاجاریه جامعه ایران و حوزههای عمومی کشور اوضاع نامطلوب و در حالت فرود و به همریختگی قرار داشت، حوزه علمیه قم نیز از این اوضاع بد بینصیب نبود.
مرحوم آیت الله حائری قبل از هجرت به قم، به دعوت علمای اراک در دو مقطع به مدت ۱۵ سال در این شهر اداره حوزه را بر عهده گرفت و طلاب و فضلای ارزشمندی را تربیت کرد. اولین دوره، دورۀ هفت یا هشت ساله قبل از واقعه مشروطه بود که به خاطر حوادث مشروطه، حاج شیخ نخواست در ایران جزء موافقان یا مخالفان مشروطه باشد، لذا از ایران به عراق برگشت و در کربلا اقامت گزید. نجف مرکز منازعات و جبههگیریهای طرفداران و مخالفان مشروطه بود لذا حاج شیخ در این شهر حضور پیدا نکرد و به دلیل اقامت در جوار حرم اباعبدالله الحسین(ع)، به حائری منسوب به حائر شریف معروف شد. حاج شیخ در سال ۱۲۹۲ شمسی حدود هشت سال قبل از هجرت تاریخی به قم، دوباره به اراک برگشت و جمعاً به مدت ۱۵ سال در اراک حضور داشت. ایشان نوروز سال ۱۳۰۱ شمسی برای زیارت به قم آمد و در دید و بازدیدهایی که علمای قم با آیت الله حائری داشتند، علمای متقی و با اخلاص قم از ایشان دعوت کردند که شما به قم بیایید. علمای قم وقتی قابلیت و صلاحیت آیت الله حائری را از نزدیک لمس کردند از ایشان دعوت کردند.
این کار برای ما طلاب و علما آموزنده است و در سده اخیر در قم در دو مقطع ایثار، فداکاری و پاگذاشتن روی نفسانیات و خودخواهیها را از علما شاهد بودیم که منشأ برکات زیادی بوده است؛ اول در دعوت آیت الله حائری که کمتر گفته میشود و دوم در دعوت آیت الله بروجردی که در ادامه به آن میپردازیم.
مرحوم آیت الله ارباب و مرحوم آیت الله شیخ کبیر قمی از آیت الله حائری دعوت میکنند، ایشان به قرآن تفألی میزند، از اراک به قم مهاجرت میکند و غیر از دوره فترت وسط، سی سال آخر عمر خود را در اراک و قم حضور داشت. ایشان از سال ۱۳۰۱ که به قم آمد تا اواخر سال ۱۳۱۵ که وفات کرد، زعامت و مرجعیت حوزه علمیه قم را برعهده داشت.
حاج شیخ حوزۀ ضعیف شده و قرار داشته در وضعیت فرودین را حیات مجددی بخشید، رونق حوزۀ حاج شیخ به گونهای بود که انگار حوزهای نبود و ایشان حوزه را تأسیس کرد، به همین دلیل به ایشان "آیت الله مؤسس" میگویند.
*امام خمینی(ره) در آمدن آیت الله شیخ عبدالکریم حائری به قم چه نقشی داشت؟
*امام خمینی(ره) تا نوزده سالگی در خمین بود و زمانی که آوازۀ حوزۀ حاج شیخ را در اراک شنید روانه حوزه علمیه این شهر شد. قبل از اینکه حاج شیخ حوزه اراک را رونق علمی دهد، در ایران طلاب از شهرهای خود که معمولاً حوزههایی داشت به حوزه علمیه اصفهان میرفتند؛ چون حوزه علمیه اصفهان پررونقتر بود. برای نمونه، آیت الله پسندیده در خمین و اصفهان تحصیل کرد. روح الله جوان به حوزه علمیه اراک رفت؛ یک سال آنجا بود که از حاج شیخ دعوت کردند و ایشان به قم رفت و شاگردان حاج شیخ هم به دنبال استاد و زعیم حوزه، به حوزه علمیه قم هجرت کردند.
برخی نکتههای ریز را اینجا عرض کنم که حضرت امام در اراک، شاگرد حاج شیخ نبود. همانگونه که حضرت امام در زندگینامه خود گفته و حاج احمد آقا نوشتهاند، در حوزه علمیه اراک، شرح لمعه و بخشی از مطوّل را خواند، یعنی امام مشغول سطوح بود و در کلاس درس حاج شیخ شرکت نمیکرد و در مدرسه حاج شیخ حضور داشت. وقتی که حضرت امام در سال ۱۳۰۱ به حوزه علمیه قم آمد، به صورت جدی به تحصیل پرداخت، تدریس را بسیار جدّی دنبال کرد و در رشتههای مختلف علوم اسلامی تألیفاتی داشت. امام تا پنج سال اول، هنوز در مدرسه حاج شیخ بود اما در کلاس درس حاج شیخ شرکت نکرد.
ایشان بخشهایی از مطوّل را از مرحوم محمدعلی ادیب تهرانی استفاده کرد و این اهتمام امام را به ادبیات عرب و علوم بلاغی میرساند. امام سطوح عالی را از درسهای مرحوم آیت الله سید محمدتقی خوانساری و مرحوم آیت الله میرسیدعلی یثربی کاشانی استفاده کرد که البته به تعبیر امام، "بیشتر" از درسهای آیت الله میرسیدعلی یثربی کاشانی کرده است. حضرت امام سطوح عالی را به صورت جدّی از اساتید ممتاز استفاده میکرد، مرحوم آقای یثربی شاگرد برجسته آقاضیاء عراقی بود و آیت الله خوانساری هم که پس از حاج شیخ، از مراجع ثلاث قم شد. در همان حال، امام علوم عقلی را به صورت جدّی تحصیل کرد. یکی از ویژگیهای ممتاز حوزه علمیه قم که از تقوا و درایت حاج شیخ نشأت میگرفت، این بود که جاذبه بسیار قوی داشت و شخصیتها و فضلایی که قبلاً در حوزههای دیگر به ویژه در حوزه علمیه قم تحصیل کرده و فارغالتحصیل بودند با آوازه حاج شیخ روانه قم شدند.
همچنین برخی از علما که درس داشتند و میتوانستند حوزه را رونق بیشتری دهند، به قم مهاجرت کردند. یکی از فضلایی که از تهران به قم آمد مرحوم آیت الله رفیعی قزوینی بود. وی در حالی که از لحاظ سن، ده سال از امام و همدورهایهای امام بزرگتر بود، در درس فقه و اصول حاج شیخ حضور مییافت و فلسفه و علوم عقلی تدریس میکرد. ایشان یکی از فلاسفۀ فقها و فقهایِ فلاسفه بود، حتی در دورههای بعد، مرجعیت و رساله عملیه داشت و دهههای پایانی عمر خود را در تهران گذراند.
حضرت امام یک دوره شرح منظومه که عصاره حکمت متعاله بود را نزد آیت الله رفیعی قزوینی خواند، هم استعداد فوقالعاده امام و هم برجستگی استاد، به گونهای بود که پس از شرح منظومه، چند روز یا چند هفته در درس اسفار شرکت کرد و امام میگوید که دیدم نیاز نیست به درس بروم، بلکه اسفار را مباحثه کردم.
امام هیئت، ریاضیات، حساب و ... را از مرحوم قروینی و حکمی یزدی استفاده کرد. امام حدود هشت سال اول تأسیس حوزه قم و فعالیت حاج شیخ، هم درس میخواند و هم تدریس میکرد و تا سال ۱۳۰۵ به علوم عقلی و سطوح عالی مشغول بود، ایشان از سال ۱۳۰۵ به درس حاج شیخ رفت، ده سال از درسهای خارج فقه و اصول حاج شیخ استفاده کرد و به شهادت و روایت دیگران و بزرگان، جزء شاگردان ممتاز درس آیت الله حائری بود.
در سال ۱۳۰۷ مرحوم آیت الله شاهآبادی از تهران به حوزه علمیه قم آمد؛ وی شخصیت بزرگی بود که در محضر فلاسفه و عرفای بزرگ تهران تحصیل کرد و در نجف درس مرحوم آخوند را درک کرده بود. تقوا، وارستگی و جاذبه حاج شیخ چنین شخصیتی را به حوزه علمیه قم کشاند. آیت الله شاهآبادی از سال ۱۳۰۷ تا سال ۱۳۱۴ در قم حضور داشت و در سال ۱۳۱۴ به تهران بازگشت.
حضرت امام به مدت هفت سال، عرفان عملی و نظری را از محضر ایشان استفاده کرد. آنگونه که در گزارشات آمده است، برجستهترین و معروفترین شاگرد آیت الله شاهآبادی که دیگران قابل قیاس با او نبودند، حضرت امام بود.
طبق اسناد و گزارشات، امام در سالهای ۱۳۰۵ و ۱۳۰۶ منطق، شرح شمسیه، منطق و حکمت شرح منظومه و در ادامه درسهای اسفار و کتابهای عرفانی منازل السائرین، شرح فصوص و مصباح الانس را تدریس کرد.
در این دوران امام تدریس را شروع کرد و در کنار تحصیل، با جدّیت تدریس داشت، حضرت امام همچنین دست به قلم برد و کتابهای بسیار ارزشمندی نوشت. از سال ۱۳۰۷ تا سال ۱۳۲۳ به مدت بیش از ۱۵ سال، امام کتابهای بسیار ارزشمند عرفانی و اخلاقی نوشت. در ۱۳۰۷ شرح دعای سحر، تعلیقه بر فوائد رضویه قاضی سعید قمی و کتاب فوقالعاده مصباح الهدایه را نگاشت. همچنین از سال ۱۳۰۷ تا سال ۱۳۱۴ به موازاتِ درسهای آیت الله شاه آبادی بر شرح فصوص و مصباح الانس تعلیقه نوشت. آیت الله شاهآبادی به تهران برگشت و امام، تعلیقه بر مصباح الانس را به مدت یک سال دیگر ادامه داد اما در ۱۳۱۵ این کار را پی نگرفت و تعلیقات بر مصباح الانس ناتمام ماند.
حضرت امام تا سال ۱۳۱۵ که در حوزه حاج شیخ است، یک طلبه سختکوش، استاد پرتلاش و فاضل برجسته بود، یعنی در سن و وضعیتی نبود که بگوییم در اداره حوزه چه نقش و تأثیری داشت، اما تدریس کردن نقش برجستهای بود. برای نمونه در سال ۱۳۱۴، امام برای یکی از شاگردان دروس عقلی خود اجازه و گواهی بسیار سنگین و ارزشمندی مینویسد که نشاندهنده تدریس اوست و هم جایگاه شاگرد و درسهای ایشان است.
در آن زمان مرحوم آیت الله حائری به دوره استبداد نفسگیر رضاخان مبتلا بود و مضیقههایی که برای حوزه و طلاب، و دینداران و دینداری وجود داشت. بعد از وفات حاج شیخ، وضعیت برای حوزه و حوزویان بسیار دشوار شد.
آنچه از زندگینامه مختصری که امام گفته است و روایتهای معتبری که وجود دارد امام از سال ۱۳۱۵ تا سال ۱۳۲۳ که آیت الله بروجردی به قم آمد، مشغول تدریس علوم عقلی و نقلی بود. در این دوره طلاب برجستهای مثل آیت الله شبیری زنجانی در درس رسائل ایشان مبحث برائت شرکت میکرد و درسهای شرح منظومه، اسفار و عرفان مثل شرح فصوص و عرفان عملی یعنی منازل السائلین را تدریس میکرد.
در این دوره این استاد فاضل برجسته مقبول حوزه یک قدم بسیار بزرگی داشت و آن تدریس اخلاق بود. حضرت امام از سال ۱۳۱۵ سال وفات حاج شیخ تا سال ۱۳۲۳، به مدت هشت سال در حوزه علمیه قم روزهای پنج شنبه و جمعهها درس اخلاق داشت؛ درس اخلاقی که علاوه بر طلبهها، بازاریها هم شرکت میکردند. در ادامه، این درس اخلاق با سختگیریهای پلیس رضاخانی، در مدرسه ملاصادق برگزار شد. بهترین توصیف را از آن درسها، شاگرد برجسته ایشان، شهید مطهری کردند که درس امام، درس اخلاق خشک نبود بلکه درس انسانسازی و سیر و سلوک بود که من تحت تأثیر این درس بودم و تا دو سه روز مانده به آن درس، در همان حال و هوا بودم و تأثیرات معنوی درس استاد را حس میکردم.
اینجا باید وضعیت اجتماعی ـ سیاسی ایران را در نظر داشته باشیم. استبداد نفسگیر یعنی وضعیتی که حکومت رضاشاه برای پوشش زنان به وجود آورد، وضعیتی که عالم مجاهد آگاه مثل شهید مدرس را در ۱۳۰۷ دستگیر و به تبعیدِ بسیار وحشتناک و وحشیانه میفرستد تا اینکه در سال ۱۳۱۶ ایشان را در ماه رمضان به شهادت رساندند و متأسفانه حتی از حوزه و بزرگان حوزه برای استخلاص ایشان اقدامی صورت نگرفت. "عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد" وضعیت بینالمللی و وقوع جنگ جهانی دوم منجر شد که رضاخان را از ایران اخراج و تبعید کردند و تحولی در اوضاع و احوال ایران به وجود آمد. در این سالها اندیشه دینی مورد هجوم برخی افراد کماطلاع، جاهل و یا مغرض قرار گرفت و فضای هجوم و هجمه علیه دین و معارف دینی، امام را وادار کرد که در سالهای آغازین دهه بیست، کتاب کشف اسرار را بنویسد.
* نقش امام خمینی در دعوت آیت الله بروجردی به قم، چه بود؟
** دوره هشت ساله پس از وفات حاج شیخ تا سال ۱۳۲۳ را زعمای سه گانه، معروف به "آیات ثلاث" یعنی صدر، خوانساری و حجت، حوزه را اداره میکردند، اما وضعیت شکنندهای بود. زعامت و مرجعیت اصلی شیعه در نجف بود که پس از وفات آیت الله حائری و آیت الله نائینی، آُیت الله سید ابوالحسن اصفهانی مرجع وحید و کل شیعه شد. وجوهات که وسیلهای برای اداره حوزهها بود، به نجف سرازیر میشد و آیت الله اصفهانی هم برای تقویت حوزه نجف، اجازات و حمایتهای خود را از قم برداشت. برای آیت الله صدر که به گونهای مدیر حوزه بود این دغدغه پیدا شد که حوزه وضعیت مناسبی ندارد و شاید نتواند به حیات خود ادامه دهد.
آیت الله بروجردی به درخواست پدرش، یک سال قبل از وفات آخوند خراسانی به بروجرد برگشت و پدر ایشان همان ایام درگذشت. آیت الله بروجردی در حالی که عزم بازگشت به نجف را داشت و به دنبال آن بود تا اوضاع جمع و جور شود، آخوند خراسانی از دنیا رفت و ایشان برای بازگشت به نجف زمینهای ندید. لذا از آن سال در بروجرد مستقر شد و به تدریس، تحقیق، پژوهش و زعامت حوزه علمیه بروجرد اشتغال داشت. خواص، آیت الله بروجردی را میشناختند و حتی ایشان از سال ۱۳۰۷، کتاب فتوایی به نام "انیس المقلدین" نوشته بود.
همچنین آیت الله اصفهانی احتیاطات خود را به ایشان ارجاع میداد، این کار در فرهنگ حوزه یعنی آیت الله بروجردی، "فالاعلم" آن مرجعی است که به عنوان اعلم شناخته میشود. از سوی دیگر آوازه علمی آیت الله بروجردی به گونهای بود که برخی از فضلای برجسته حوزه قم، تابستانها به حوزه بروجرد میرفتند که محیط خوش آب و هوا و خنکی داشت، تابستانها آنجا درس دائر بود و طلاب قم در درس آیت الله بروجردی شرکت میکردند. برای نمونه، شهید مطهری در تابستان سال ۱۳۲۲، و آیت الله منتظری در تابستان سال ۱۳۲۳ به بروجرد رفتند و در درس آیت الله بروجردی شرکت کردند. امام هم که از فضلا و اساتید برجسته حوزه قم بود آیت الله بروجردی را میشناخت و آیت الله صدر هم خیلی خوب از قابلیتهای او آگاهی داشت.
آیت الله صدر برای دعوت آیت الله بروجردی به حوزه علمیه قم پیشگام شد تا حیات مجددی به حوزه دمیده شود. این را هم باید توجه داشته باشیم که امام آن زمان ۴۳ سال سن دارد؛ ایشان یک استاد فاضل برجستۀ ۴۳ ساله است، اما زعامت حوزه با آیات ثلاث بود. آیت الله صدر که دعوت را انجام داد به گواهی همگان اگر نگوییم تواتر، یک خبر در حد استفاضه و شیوع است که امام در طبقه پس از آیات ثلاث، فعالترین شخص برای دعوت آیت الله بروجردی بود. پس در دوره حاج شیخ، نقش امام خمینی در نشاط حوزه، در عرصه تدریس است اما پس از حاج شیخ این نقش برجستهتر میشود به اینکه ایشان دامنۀ گستردهتری به تدریس میدهد، هم تدریس علوم عقلی و نقلی را دارد و هم درس اخلاق را دارد؛ اما نقش برجسته و کلیدی ایشان در آوردن و دعوت از آیت الله بروجردی است؛ همسر امام نقل میکند که امام به علمای بلاد نامه مینوشت که آنها به آیت الله بروجردی نامه بنویسند تا ایشان به قم بیاید.
یا حاج آقا مسیح بروجردی از قول پدربزرگش که از دوستان امام بود نقل میکرد که امام یک شب رفقا را در منزل خود جمع کرد، نامهای نوشت تا آنها از روی نامه، به علمای بلاد نامههای متعددی بنویسند، فقط اسامی را امام وارد و امضا میکرد. حاج آقا مسیح میگفت در یک شب ۳۰۰ نامه نوشته شد.
همچنین سید حسین خمینی فرزند حاج آقا مصطفی در مصاحبهای گفت که امام یک روز از قم ماشین دربست گرفت و به اراک رفت، در آنجا یکی از علما را دید و به وی گفت که شما به بروجرد برو و به آیت الله بروجردی بگو که الان زمان مناسبی است که به حوزه علمیه قم برود. خلاصه حضرت امام اینگونه تلاش سنگینی داشت.
قضیه مریضی آیت الله بروجردی پیش آمد، ایشان برای جراحی به بیمارستان فیرزآبادی تهران رفت و دعوتها و درخواستها بیشتر شد. علما موفق شدند و آیت الله بروجردی را به حوزه علمیه قم آوردند. در سالهای اول با اینکه حضرت امام از شهرت و وسط میدان بودن پرهیز میکرد یعنی جنس شخصیت ایشان اینگونه بود اما اینجا تشخیص وظیفه داد تا به دفتر و درس بروجردی برود، کارهای ایشان را انجام داده و انواع و اقسام ترویج و تشویق را انجام دهد. امام حتی به مرحوم فلسفی خطیب معروف نامهای نوشت که شما، بازاریهای تهران و قم را جمع و تشویق کن که از حوزه علمیه قم و آیت الله بروجردی حمایت مالی کنند تا ایشان دلگرم باشد و ببیند که حوزه قم و طلبهها را اداره میکند و در قم مستقر شود. امام همانگونه که خودشان اظهار کرده است در درس آیت الله بروجردی شرکت میکرد، این سخن را افراد مختلف نقل کردند که حضرت امام شش یا هفت سال در درس فقه و اصول آیت الله بروجردی شرکت کرد و تقریرات اصول ایشان به نام "لمحات" چاپ شده است. این قدم بسیار بزرگ حضرت امام در اداره حوزه علمیه قم بود.
*آیا میشود گفت که در دعوت آیت الله بروجردی، امام نقش محوری داشت؟
*در آن زمان باید به سنّ امام توجه کنیم، زعامت حوزه با آیات ثلاث بود. آیت الله صدر حمایت و همراهی دو بزرگوار دیگر را جلب و از آیت الله بروجردی دعوت کرد، اما در طبقه بعد فعالترین شخصیت، حضرت امام بود. بعد از مستقر شدن آیت الله بروجردی در قم، برخی از بزرگان و فضلای عصر، در درس ایشان شرکت نکردند اما حضرت امام، آیت الله محقق داماد و آیت الله گلپایگانی در درس آیت الله بروجردی شرکت میکردند و امام علاوه بر شرکت، درس آیت الله بروجردی را هم نوشت و خود امام هم گفت که در کنار ترویج، استفاده هم کرد.
*امام در زمینه اصلاحات حوزه چه فعالیتهایی را در دوران آیت الله بروجردی انجام داد؟
**امام با توجه به شناختی که از شخصیت آیت الله بروجردی داشت و ظرفیت شخصیتی و فکری ایشان، با کمک دوستان خود مثل حاج آقا مرتضی حائری، برای اصلاحات حوزه اقدامات اولیه را انجام داد، موافقت آیت الله بروجری را جلب کرد اما متأسفانه با تنگنظری و شاید سعایت عدهای، این اقدام بسیار مهم و لازم که میتوانست حوزه را چند قدم جلو ببرد در همان قدمهای اولیه ناکام ماند. این سخن را مرحوم آیت الله سید احمد زنجانی در کتاب "الکلام یجر الکلام" آورده و شهید مطهری هم مفصل گفته که همان وقت گفتند دو کار برای حوزه لازم است: اول اینکه طلاب، زبانهای خارجی یاد بگیرند دوم فقه، تخصصی و بخش بخش شود. متأسفانه هر دو کار ناکام ماند. میگویند عدهای از بازاریهای مقدس نزد آیت الله بروجردی آمدند و گفتند ما سهم امام میدهیم تا طلاب علوم آل محمد یاد بگیرند اما شما میخواهید زبان کفّار یاد بگیرند! آیت الله بروجردی در تزاحم مصالح، ترجیح داد که هدف خودشان را مسکوت بگذارند. به رغم اینکه آیت الله بروجردی، حوزه را بسیار رونق داد و طلاب زیادی از اطراف و کناف جذب و جلب شدند و کمیت و کیفیت سطح علمی فضلا بالا رفت، اما این اشکال وجود داشت که اقدام اصلاحی امام و دوستان ایشان ناکام ماند.
نقش امام در دهه بیست به خصوص در دهه سی در اداره حوزه بسیار پررنگتر شد. در این دوره، امام برای تثبیت پایگاه آیت الله بروجردی، همراهی و همگامی داشت، حتی به ملاقات شاه رفت و برخی از غائلهها را در مشهد و قم مدیریت کرد و فیصله داد. همچنین امام به عنوان یک استاد برجسته حوزه شناخته میشد و از سال ۱۳۲۳ به درخواست شهید مطهری، آیت الله منتظری و افراد دیگر، درس خارج را شروع کرد. به گمان بنده دهه سی به لحاظ علمی در صد سال اخیر پررونقترین دوره فعالیت حوزه قم در دوره زعامت آیت الله بروجردی است و حضرت امام در این دهه، دوره بسیار شکوفای علمی داشته است.
البته باید شرایط اجتماعی سیاسی کشور را در نظر داشته باشیم؛ وقتی میگوییم امام روزانه چندین درس داشت و در این دورهها چندین کتاب علمی و تحقیقی نوشت در فضای آرام و بیدغدغه نبود. امام کتاب کشف اسرار را نوشت، در دفتر یادداشت مرحوم وزیری یزدی، یادداشت تاریخی نوشت و دغدغه مسائل سیاسی، اجتماعی، عزت مسلمانان و استقرار کشور را داشت، امام در سال ۱۳۰۸ در بخش پایانی تعلیقه بر فوائد رضویه، شکوائیهای دارد، امام در سالهای آغازین ورود به حوزه علمیه قم، به تهران میرود و در درس شهید مدرس شرکت میکند، به مجلس میرود و به عنوان تماشاگر اوضاع مجلس را میبیند و شهید مدرس را از نزدیک ملاقات میکند؛ یعنی امام آدمی نبود که صرفاً دغدغه علمی داشته باشد، امام در دهه سی که اتفاق تلخ کودتای ۲۸ مرداد میافتد و رژیم پهلوی نواب صفوی و یاران او را شهید میکنند، دوره بسیار موفق علمی خود را داشت و یکی از ارکان اصلی تدریس به ویژه تدریس دروس خارج فقه و اصول را دارا بود و مجتهدینی تربیت میکرد که طبقه مراجع پس از ایشان را شکل داد. در این دوران، مرجعیت آیت الله بروجردی گسترده شد، ایشان پرمشغله بود و به دلیل کهولت سن و ضعف بدنی، فقط درس خارج فقه میگفت و سالهای آخر عمر این گونه نبود که هر روز درس داشته باشد، لذا در دهه سی و سالهای اول دهه چهل، مهمترین و پرتعدادترین درس خارج اصول حوزه علمیه قم، درس امام بود.
پس، امام در این دوره به عنوان یک مدرّس بسیار بزرگ، نقش بسیار کلیدی در اداره و رونق حوزه علمیه قم را داشت، البته به رغم برخی تفاوت سلیقهها با زعیم اصلی حوزه آیت الله بروجردی، هیچ گاه اقدامی که دوئیت را نشان دهد یا باعث تضعیت موقعیت آیت الله بروجردی شود از ایشان سر نزد.
*پس از انقلاب، اقدامات حضرت امام برای حوزه علمیه قم چه بود؟
**پس از وفات آیت الله بروجردی یک دوره بسیار کلیدی در نسبت امام و حوزه علمیه قم شکل میگیرد. در نوروز سال ۱۳۴۰ آیت الله بروجردی وفات کرد و رژیم شاه از قبل دنبال پیاده کردن برخی برنامهها بود، لذا محمدرضا شاه در یک اقدام نمادین و خیالپردازانه پیام تسلیتی به آیت الله حکیم از علما و مراجع بزرگ نجف داد. یعنی اینکه با وفات آیت الله بروجردی مرجعیت در قم جایگاهی ندارد، از طرف دیگر شاه با مسافرت به آمریکا و با هماهنگی با قدرت تعیینکننده کشور یعنی آمریکا، موافقت آمریکاییها را جلب کرد که نیازی نیست علی امینی نخست وزیر باشد، شما هر برنامهای دارید، من پیاده میکنم. در این برهه شاه برای پیاده کردن برنامههای آمریکایی به صحنه آمد، لذا جریان لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، و پس از آن لوایح شش گانه و به اصطلاح "انقلاب سفید" روی داد.
در آن ماجرا بود که حوادثی مثل حمله به مدرسه فیضیه، اعتراض امام و حمله به شاه، دستگیری امام و حبس و حصر رخ داد و پس از ده ماه امام آزاد شد. نهایتاً رژیم عقبنشینی نکرد، جریان کاپیتولایسیون پیش آمد و امام شدیدتر به آمریکا حمله کرد. امام در حالی که شأن یکی از مدرسین و اساتید برجسته حوزه علمیه قم را داشت در این چند سال یکی از مراجع حوزه شناخته میشد، لذا در جریان دستگیری امام، همه مراجع و علما مثل آیت الله میلانی از مشهد، آیت الله خوئی از نجف و علمای بلاد از ایشان حمایت کردند.
البته در ادامۀ مبارزات علاوه بر مدرس و مرجع بودن، بحث رهبری مبارزه پیش آمد. به همین دلیل امام آن شخصیت کامل حوزوی از پایگاه و جایگاه حوزه، مبارزات ضد استبدادی و ضد استعماری را رهبری کرد. از جریان کاپیتولاسیون، امام تنها ماند و بزرگانِ دیگر یا دیدگاه دیگری داشتند و یا توان همراهی در میدان را نداشتند. جریان تبعید امام پیش آمد؛ یک سال در ترکیه و در ادامه در نجف اقامت گزید. چون ثقل بحث حوزه علمیه قم است، امام هرچند از سال ۱۳۴۴ تا سال ۱۳۵۷ در حوزه نجف بود، اما ارتباط ایشان با حوزه علمیه قم برقرار بود، یعنی شاگردان امام در حوزه قم بسیار فعال بودند و فداکارانه علاوه بر حفظ مرجعیت امام در حوزه، مبارزه میکردند، به صورت مشخص دفتر و بیت امام باز بود و شهریه امام پرداخت میشد، هر چند در دورهای به نام آیت الله آشتیانی، شهریه امام را پرداخت میکردند.
شاگردان و دوستان امام در کار مبارزه فعال بودند و فتاوای امام از تحریرالوسیله به مردم گفته میشد، گرچه از نظر رژیم، تحریرالوسیله جزء کتب ممنوعه بود، اما این نبود که امام در حوزه قم و تحولات ایران نقش نداشته باشد.
تعامل و ارتباط امام در نجف با حوزه علمیه قم اینگونه بود تا به دوره پس از انقلاب میرسیم. انقلاب که پیروز شد امام همانگونه که وعده داده بود و میگفت من قمی هستم به این شهر تشریف بردند. امام تقریباً نصف عمر خود را در قم زندگی کرده بود، از سال ۱۳۰۱ تا سال ۱۳۴۳ و مدتی که بعد از انقلاب به قم رفت در این شهر زندگی کرد. امام دولت موقت را منصوب کرد و پس از یک ماه اقامت در تهران، به قم مهاجرت کرد تا در این شهر بماند، اما تحولات انقلاب و بیماری، ایشان را به تهران برد.
ببینیم امام برای حوزه امام کرد؟ یک بخش اقدامات امام برای حوزه در هدایت فکری و اندیشهای حوزه، و بخش دیگر در مدیریت است. امام علیرغم اینکه نفوذ کلمه و مقبولیت داشت، اما اقدامی نکرد تا به تنهایی و بر اساس نظرات خود حوزه را اداره کند. با اینکه ایشان از سالهای اولیه هجرت آیت الله بروجردی به قم به دنبال اجرای برنامهها و اصلاحاتی در حوزه بود، اما نخواست تکروی و خودمحوری کند بلکه با همکاری مراجع دیگر و علما و مدرسین "شورای مدیریت حوزه" تأسیس شد که سه نفر نماینده امام، سه نفر نماینده آیت الله گلپایگانی و سه نفر از مدرسین برجسته حوزه در شورا عضو بودند. این اقدام امام برای حوزه بود.
اقدام دیگر امام، راهنماییها و ارشاداتی است که در دیدار علما و روحانیون داشت. اما به صورت مشخص بر مسئله اخلاق و خودسازی در حوزه تأکید میکرد و ایشان هیچ وقت از این مسئله غافل نبود، همچنین به زهد و سادهزیستی در حوزه ها پافشاری خیلی زیادی داشت. از طرف دیگر انجام وظائف اجتماعی نسبت به مردم در مشارکت متعهدانه در کارهایی که مربوط به نظام میشد از درخواستهای امام از روحانیون بود، و توصیه میکرد تا روحانیون صادقانه در خدمت اهداف نظام جمهوری اسلامی ایران باشند. بنابراین بخش مهمتر، هدایت فکری امام نسبت به رسالت حوزه ها بود.
*تجربهها و بهرههایی که امام از دوران صد ساله حوزه قم برده، کدام است؟
**اگر بگوییم تجربههایی که امام اندوخته، در بیانات و تذکرات ایشان آمده است. یکی از تذکرات امام این بود که پرهیز میدادند از اینکه چراغ اخلاق، خودسازی و تهذیب در حوزهها کمرنگ شود. امام همیشه از علمای متقی و وارسته به نیکی یاد میکرد و این را به عنوان تجربهای که مشاهده کرده بود، دائماً به حوزهها میگفت و طبعا تأثیری که این مسئله در حیات حوزه و حوزویان داشته و دارد.
همچنین امام درباره خطر مقدسنماها و متحجرین بسیار هشدار میداد و میگفت که تا این قصه علاج نشود، اقدامات اصلاحی پیش نمیرود. نقل میکنند که مجلسی بود و بزرگان و آیت الله بروجردی حضور داشتند، امام گفته بود تا بلیّه مقدسنماها و متحجرین حل نشود، کاری نمیشود کرد.
پس امام بر مسئله اخلاق، خودسازی، تهذیب نفس و اینکه حوزویان مهذّب باشند تا بتوانند وظائف دینی را انجام دهند، تأکید و آن را به تجربهها و ایدههای خود مستند میکرد. از سوی دیگر نسبت به خطر متحجرین و مقدسنماهای پرمدعا هشدار میداد که باید مراقب آنها بود.
*نظر امام نسبت به استقلال حوزه چه بود؟
**امام اقدام نکرد که رأسا نظرات و ایدههای خود را در حوزه پیاده کند، بلکه نگاه و تأکید ایشان این بود که حوزه خودسامان باشد، حوزۀ مستقل، نه اینکه حوزه مقابل نظام اسلامی قرار گیرد بلکه حوزه به عنوان مرکز علمی و دینی، هدایت و زعامت دینی و فرهنگی مردم و جامعه را برعهده گیرد و در فرهنگ عمومی جامعه نقش برجستهای داشته باشد. تأکید امام با این تعریف و ذهنیت از حوزه، این بود که حوزه باید با مدیریت و زعامت توسط مراجع و مدرسین برجسته حوزه اداره شود نه از طریق دستهای بیرونی.
امام این را در وصیتنامه خود نوشتهاند: "لازم است علما و مدرسین محترم نگذارند در درسهایی که مربوط به فقاهت است و حوزههای فقهی و اصولی از طریقه مشایخ معظم که تنها راه برای حفظ فقه اسلامی است منحرف شوند، و کوشش نمایند که هر روز بر دقتها و بحث و نظرها و ابتکار و تحقیقها افزوده شود؛ و فقه سنتی که ارث سلف صالح است و انحراف از آن سست شدن ارکان تحقیق و تدقیق است، محفوظ بماند و تحقیقات بر تحقیقات اضافه گردد." امام این جمله را نیز اضافه کردهاند که "البته در رشتههای دیگر علوم به مناسبت احتیاجات کشور و اسلام برنامههایی تهیه خواهد شد."
پس امام اداره حوزه را برعهده علما، مدرسین و مراجع حوزه میداند نه اینکه دستهایی از بیرون حوزه را مدیریت کنند.
همچنین حضرت امام در یکی از آخرین نامههای خود خطاب به حوزویان، دیدگاه خود را مطرح میکند: " بار دیگر به فرزندان خوب و انقلابیام سفارش میکنم که شورای مدیریت حوزۀ علمیۀ قم مورد تأیید اینجانب میباشند. سعی کنند تندروی نکنند که تندروی باعث شکست خودشان میگردد." یعنی میخواهند مدیریت حوزه در داخل حوزه باشد، طلبهها با مدرسین مرتبط بوده و مدرسین هم اقتضائات طلبههای جوان و احتیاجات روز را در نظر داشته باشند.
اما بخش مهمترِ نسبت امام و حوزه این است که امام با شخصیت علمی و ایدهها و برداشتهایی که از نیازهای زمانه و انسانهای این زمان با توجه به تحولات داشت، با تجربه جمهوری اسلامی مواجه شد. این تجربه اینگونه نبود که خیلی سادهانگارانه بگوییم همه چیز در کف دست امام روشن بودف از قبل همه چیز را میدانست و در دورههایی مطالبی را بیان میکرد. نه، امام با آن هوشمندی، قابلیت و درک و دریافت، وقتی با پرسش، چالش و معضلی مواجه میشد تلاش میکرد تا راه حل ارائه دهد. بنیان برخی از آراء جدید دهه شصت امام، در دهههای قبل در آثار ایشان موجود است که جای پرداختن به آن نیست، اما به دلیل برخی از تحولاتی که در جمهوری اسلامی و تجربه حکومت از پایگاه دین اتفاق افتاد، باعث شد تا حضرت امام افقهای جدیدی را روشن کند.
مکاتباتی بین امام و آیت الله گلپایگانی طرح شده است. آیت الله گلپایگانی از مراجع بسیار باتقوا و بزرگوار بود اما ذهنیت و فقاهت ایشان، در مناسبات سنت بود، لذا گاهی از اوقات به برخی مسائل انتقادهایی مطرح میکرد اما نه با هیاهو، بلکه نامهای به امام مینوشت، امام هم بسیار حرمت ایشان را حفظ میکرد و با احترام پاسخ میگفت. آیت الله گلپایگانی در نامهای اشکالات و دغدغههایی مطرح کرده و امام در پاسخ میفرماید: "جنابعالی مطمئن باشید که اشخاصی که خدای نخواسته نظرهای التقاطی و الحادی داشته باشند، با اعتماد به خدای متعال و ادعیه بقیة الله - ارواحنا فداه - نخواهند توانست در مراکز کلیدی رخنه کرده و موجب فساد خدای ناکرده گردند." امام در ادامه خیلی محترمانه میخواهند آیت الله گلپایگانی را به مسائلی توجه دهند: "البته بعض احکام حکومتی را که برای نظام اسلامی و تمشیت امور مسلمین و حفظ اسلام و جمهوری اسلامی است نباید از نظر دور داشت؛ و [از] اوضاع زمان و از تغییرات عظیمی که در عالم واقع شده است و مسائل بسیاری را پیش میآورد که در صدر اسلام نبوده است نباید غفلت کرد؛ که همه این امور برای حفظ و استقرار حکومت اسلامی است."
امام از یک طرف در مواجهه با فقهای شورای نگهبان که مرکز فقهی نظام بود و چالشهایی که بین مجلس و شورای نگهبان از منظر فقهی پیش میآمد، و از طرف دیگر برخی از ذهنیتهایی که در حوزه های علمیه بود و توسط برخی مجتهدین بروز پیدا میکرد، افقهای جدیدی را در عرصه فقه گشود و شرائط نویی را برای اجتهاد مطرح کرد، اما دردمندانه باید گفت که پس از چندین دهه، حوزههای علمیه و مراکز فقهی و کلیدی نظام جمهوری اسلامی از ظرفیت، افکار و اندیشههای امام نتوانستند خوب استفاده کنند و هنوز این افکار امام دستنخورده باقی مانده است. امام در نامهای که به "منشور برادری" معروف شده است، نه دریچهها بلکه دروازهها و مسائل و افقهای جدیدی به روی فقه باز کرد.
عرض کردم بنیان و اساس نگاههای جدید، در آثار قبل امام وجود دارد. به نظر میرسد امام در دوران حبس و حصر تأملاتی داشت، لذا در سال ۱۳۴۳ پس از آزادی مسائل مستحدثه از درسهایی بود که در منزل تدریس میکرد. همچنین امام در پایان جلد دوم کتاب تحریرالوسیله که در سال ۱۳۴۵ و ۱۳۴۴ در نجف نوشت، کتابی را به نام مسائل مستحدثه اضافه کرد، اما آن افکار وقتی به تجربه نظام جمهوری اسلامی رسید رنگ و بوی دیگری گرفت. کافی است که در منشور برادری، موضوعاتی که امام مطرح میکند را ببینیم: "در مسئله مالکیت و محدوده آن، در مسئله زمین و تقسیم بندی آن، در انفال و ثروتهای عمومی، در مسائل پیچیده پول و ارز و بانکداری ..." تعارف نداریم بیش از چهار دهه از نظام جمهوری اسلامی گذشته است اما هنوز در قضیه بانک و پول مشکل داریم و فقه جواب راهگشایی نداده است. هنوز در فضای کتاب "اقتصادنا"ی شهید صدر در ۵۰ سال پیش هستیم. امام گفت که فقه برای این مسائل پاسخ داشته باشد. " در مالیات، در تجارت داخلی و خارجی در مزارعه و مضاربه و اجاره و رهن، در حدود و دیات" که آیا اصلِ حدود و دیات، حکم شرعی و جاودانه است؟ مقادیر و انواع دیات نیاز به بازاجتهاد دارد یا نه؟ " قوانین مدنی، در مسائل فرهنگی و برخورد با هنر به معنای اعم" انگار به روز اول برگشتیم، که کنسرت برگزار شود یا نه؟ به گمان و برداشت بنده همه این مشکلات، محصول نه فاصله گرفتن بلکه فراموشی اندیشههای امام است. انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی بر مبنای اندیشه امام و فهم و تفسیر ایشان از اسلام که با اقبال گسترده اقشار مختلف مردم مواجه شد و کارآمدی خود را در عمل نشان داد، اتفاق افتاد. جمهوری اسلامی که ترکیب جمهوریت و اسلامیت میباشد، مرهون اندیشه، فکر و فقه امام است و جز با همان اندیشه ادامه پیدا نخواهد کرد. اگر ما هنوز این معضل داریم که کنسرت برگزار کنیم یا نه، یعنی فراموشی منشور برادری که امام در سال ۶۷ مطرح کرد.
"در مسائل فرهنگی و برخورد با هنر به معنای اعم؛ چون عکاسی، نقاشی، مجسمه سازی، موسیقی، تئاتر، سینما، خوشنویسی و غیره. در حفظ محیط زیست ..." امروزه برای همه خانهها مسئله محیط زیست به معنای عام، خود را نشان میدهد. حیات عمومی انسانها به محیط زیست بستگی دارد، محیط زیست سی یا چهل سال پیش اگر تزئینی جلوه میکرد، امروز بیشتر از نان شب به آن نیاز است، چون نان هم به آب نیاز دارد و ما در آب شرب نیز مشکل داریم. "حفظ محیط زیست و سالمسازی طبیعت و جلوگیری از قطع درختها حتی در منازل و املاک اشخاص." نکتهای را دردمندانه عرض کنم که برخی از سوء برداشت یا خدای نکرده از سوء نیت، مسئله ولایت مطلقه فقیه را که امام گفته است، به اختیارات بیحد و حصر فرد معنا میکنند، در حالی که مقصود امام اختیارات گستردۀ نظام حکومتی و سیستم مدیریت جامعه برای تأمین مصلحت جامعه بود نه اختیارات فردی. اینجا امام میگوید: "جلوگیری از قطع درختها حتی در منازل و املاک اشخاص" این امر با اختیارات گسترده حکومت شکل میگیرد. فرد، مالک درخت در خانه خود است، اما حق قطع آن را ندارد چون این درخت به کل محیط اکسیژن میدهد. اگر این درخت قطع شود محیط زیست دیگران از بین میرود و ضرر آن فقط به خود فرد نیست. " در مسائل اطعمه و اشربه، در جلوگیری از موالید در صورت ضرورت و یا تعیین فواصل در موالید، در حل معضلات طبی همچون پیوند اعضای بدن انسان و غیر به انسانهای دیگر، در مسئله معادن زیرزمینی و روزمینی و ملی، تغییر موضوعات حرام و حلال و توسیع و تضییق بعضی از احکام در ازمنه و امکنه مختلف، در مسائل حقوقی و حقوق بینالمللی و تطبیق آن با احکام اسلام، نقش سازنده زن در جامعه اسلامی" و موارد دیگر.
این را که امام میگوید، مفصلتر در منشور روحانیت آورده است: " تغییر موضوعات حرام و حلال و توسیع و تضییق بعضی از احکام در ازمنه و امکنه مختلف". از یک طرف دادِ فقهای شورای نگهبان درمیآمد و نمیتوانستند با فقه و فکر امام همراهی کنند، از طرف دیگر دادِ فقهایی در حوزه درمیآمد؛ مرجع بزرگی مثل آیت الله گلپایگانی نامه خصوصی به امام مینویسد و مجتهد بزرگواری مثل آیت الله قدیری که شاگرد و عضو هیئت استفتاء امام بود نامۀ آنجوری به امام نوشت که شما چرا حرام خدا را حلال میکنید؟ امام به آقای قدیری میگوید که من از نوع برداشت شما و استظهار از ادله باید اظهار تأسف کنم.
بحث آقای قدیری نبود، این فقه شما یعنی زندگی در صحرا! بار دیگر تکرار میکنم که مبانی امام در گذشته بوده است؛ این امام همان امامی بود که در جواب حرفهای باطل شاه که عوامفریبی میکرد که روحانیون میگویند به گذشته برگردیم، الاغسواری کنیم و آنها با تمدن مخالف هستند در حالی که ما میخواهیم به تمدن بزرگ برسانیم! فرمود: "ما از نگاه اسلام با مظاهر تمدن مخالف نیستیم با مفاسد تمدن مخالفیم." آن کسی که آنجا میگفت مظاهر تمدن را قبول داریم، اینجا میگوید: آقای قدیری و امثال آقای قدیری، این فقه شما یعنی تعطیلی تمدن، یعنی به صحرا رفتن و در صحرا زندگی کردن! بنابراین بحث تغییر و تحول زمان، مناسبات را به کل عوض میکند. ظرافت و هوشمندی امام این بود که تغییر موضوع لازم نیست که تغییر سگ باشد، به نمکزار برود و به نمک تبدیل شود، شطرنج که وسیله قمار بود اگر وسیله ورزش فکری شود یک فقیه حرّ و آزاده میگوید بازی کردن که حرام نیست؛ ورزش فکری است، قمار حرام است.
امام در حالی که در منشور روحانیت، در منشور برادری و در برخی مکتاباتی که با شورای نگبهان داشت، هشدارها را داد و افقهای جدید را برای حوزه و نظام باز کرد، اما از افکار و اندیشههای امام، نظام و حوزه نتوانستند به درستی استفاده کنند.
امام در نامهای به اعضای مجمع تشخیص نظام درباره تشکیل این مجمع مطالبی بیان کرده است، در پایان این نامه آمده است: "تذکری پدرانه به اعضای عزیز شورای نگهبان میدهم که خودشان قبل از این گیرها، مصلحت نظام را در نظر بگیرند." من به صراحت عرض میکنم که اگر فقهِ فقهای شورای نگهبان متناسب با مقتضیات زمان بود، زمانشناسانه میبود، همان فقهی بود که امام مطرح میکرد و همان فقهی که شهید مطهری در "اسلام و مقتضیات زمان" چندین سال قبل از انقلاب مطرح کرد، نیاز به ایجاد نهادی به نام مجمع تشخیص مصلحت نظام نبود.
اساساً تشکیل نهاد مجمع تشخیص یعنی ناکارآمدی شورای نگهبان و مشخصاً دیدگاههای فقهی آنها. امام فرمود: تذکر پدرانه میدهم که خودتان مصلحت نظام را در نظر بگیرید. پس این حرفی که برخی آقایان میگویند ما صبح در جلسه شورای نگهبان شرکت میکنیم و میگوییم فلان مصوبۀ مجلس، خلاف شرع است اما بعد از ظهر در جلسه تشخیص مصلحت نظام شرکت میکنیم و میگوییم اینجا به مصلحت نظام است و باید آن مصوبه باشد، از نگاه امام نادرست است.
تذکر پدرانه امام چه بود؟ " تذکری پدرانه به اعضای عزیز شورای نگهبان میدهم که خودشان قبل از این گیرها، مصلحت نظام را در نظر بگیرند، چرا که یکی از مسائل بسیار مهم در دنیای پرآشوب کنونی نقش زمان و مکان در اجتهاد و نوع تصمیمگیریها است. حکومتْ فلسفۀ عملیِ برخورد با شرک و کفر و معضلات داخلی و خارجی را تعیین می کند."
در ادامه امام تذکر خیلی هشدار دهندهای میگوید که " شما در عین اینکه باید تمام توان خودتان را بگذارید که خلاف شرعی صورت نگیرد ـ و خدا آن روز را نیاورد ـ باید تمام سعی خودتان را بنمایید که خدای ناکرده اسلام در پیچ و خمهای اقتصادی، نظامی، اجتماعی و سیاسی، متهم به عدم قدرت ادارۀ جهان نگردد."
.
انتهای پیام /*