پرتال امام خمینی(س)/یادداشت ۶۷۸: مهدی حاضری

مقدمه

آیت الله حاج شیخ شهاب الدین اشراقی داماد ارشد حضرت امام در بیست و یکم شهریور ۱۳۶۰ دار فانی را وداع گفت. وی نوه مرحوم آیت‌الله العظمی حاج میرزا محمد ارباب  و فرزند خطیب شهیر قم مرحوم شیخ محمد تقی اشراقی است.

میرزا محمد ارباب همچنانکه از نامش پیداست در کنار برخورداری از علم و فقاهت از مالکین و زمین دارهای بزرگ قم بوده و جایگاه و رتبه بالای اجتماعی در قم داشت. آن مرد بزرگ، تمام اوقات خویش را به خدمت دین مصروف کرده و به غیر از تدریس، منبر و اقامه جماعت، کتاب‌هایی بسیار در فقه، حدیث، شعر، تاریخ و کلام نوشت. وی از قوه تدبر و مدیریت بالایی برخوردار بوده و همواره در دفاع از حقوق عامه پیش قدم بود. معروف است:

حاج میرزا محمد ارباب و قوای روس

در جنگ جهانی اول که قوای روس وارد ایران شدند و همه جا را دستخوش نا امنی و چپاول نمودند، شهر قم نیز از این مصیبت در رنج و آزار بود. قوای روسی به غیر از غارت و چپاول اموال مردم، کار را به جایی رسانده بودند که دست تعدی به ناموس مردم نیز دراز کرده و امنیت را از شهر سلب نموده بودند. حاج میرزا محمد ارباب، بزرگ علمای قم، به همراه چند تن از محترمان شهر به دیدن ژنرال باراتف روسی رفت و با او گفتگو کرد. از جمله خطاب به افسر مزبور چنین گفت:

چرا می خواهید روابط مردم ما را با خودتان خراب کنید. مردم ما وقتی به بازار می روند، مصنوعات ساخت روس را می خواهند. در بین ما پارچه ی دبیت روسی، پوتین روسی، بعضی از نماهای ساختمان ها که شیشه ی رنگارنگ دارد و مردم می گویند اُرُسی - یعنی به شیوه ی روسی و سماور، استکان و نعلبکی که نام آنها هم روسی است، مورد احترام است. قند و شکر ما را هم که از روس می آورند، شما چرا می خواهید با آزاد گذاشتن سربازهای خود در تعرض به این مردم، این احترامات را نادیده بگیرید و از روس ها خاطره بدی به جا بگذارید؟  

سخنان آیت الله العظمی حاج میرزا محمد ارباب، ژنرال روسی را آن گونه تحت تأثیر قرار داد که در پاسخ گفت، من در خدمت شما هستم و متعاقبا نیز دستور داد که هیچ سربازی حق ندارد به کسی از مردم تعرض کند. این اقدام هوشمندانه ی معظم له موجب گردید که مردم قم از تعرّض سربازان روس برای همیشه در امان بمانند.(مفاخر اسلام، ج۱۱، ص۲۴۳)

 دعوت از آیت الله حائری به قم

وی نقش مهمی در دعوت مرحوم حائری به قم و تاسیس حوزه در این شهر دارد معروف است: هنگامی که مرحوم حاج شیخ عبدالکریم در سال ۱۳۴۰ق. برای زیارت به قم آمد. به منزل آقای حاج شیخ مهدی حکمی وارد شد. مرحوم آقای ارباب و مرحوم حاج شیخ  ابوالقاسم قمی (کبیر)، از ایشان دیدن کردند و در آن مجلس، بحث بین این سه عالم بزرگوار در گرفت. در بازگشت، مرحوم آقای ارباب به آقای حاج شیخ ابوالقاسم می گوید: حاج شیخ عبدالکریم با ما فرق می کند، هر کجا که باشد و حوزه تأسیس کند، حوزه در همان جا تشکیل می شود، پس چه بهتر که در قم تشکیل گردد و ما قمی ها هم در آن سهیم باشیم. آقای کبیر هم می فرماید: اتفاقا، من هم می خواستم همین را بگویم، و لذا برگشتند و از حضور آقای حائری، تقاضای ماندن در قم را نمودند و در راه تأسیس حوزه با آقای حاج شیخ، نهایت همکاری را به عمل آوردند.

وی در نخستین روزهایی که آقای حائری درس شروع کرده بود در یکی از جلسات درسی خود رو به شاگردان کرده و گفت: ما سال هاست اهمّ و مهّم را به شما درس می دهیم ، در حال حاضر، حضر در درس ایت الله حائری اهمّ است، برخیزید و در درس ایشان حاضر شوید و حتی از فرزندان خودش نیز که باقی مانده و نرفته بودند خواست در درس آیت الله حائری شرکت کنند.

ایشان علی رغم تمکن بالای مالی و ریاست بر شهر، بسیار ساده زیست بود، حضرت امام می فرمایند:

مرحوم میرزا محمد ارباب که من رفتم مکرر منزلشان، یک منزلی داشت که دو سه تا اتاق داشت خیلی ساده، بسیار ساده مرحوم آشیخ مهدی هم  همین طور، سایرین هم همینطور؛ عده هم زیاد بودند. وقتی انسان در آن محیط واقع می شد که اینها را می دید، همین دیدن، برای انسان یک درسی بود؛ وضع زندگی آنها برای انسان درس بود، عبرت بود.( صحیفه امام ، ج ۱۹، ص ۲۵۱)

وی در سال ۱۳۰۲ هنگامی که ۶۸ سال بیشتر نداشت درگذشت و در قبرستان شیخان قم دفن شد.

فرزندش علامه شیخ محمد تقی اشراقی نیز هر چند جایگاه علمی بالایی داشت ولی در فن خطابه و ابتکارات منبری کم عدیل بوده و گوی سبقت را از اقران خود ربوده بود. وی  زمان ورود آیت الله العظمی بروجردی به قم نقش پر رنگی در معرفی و جا انداختن مرجعیت ایشان در قم داشت و آقای بروجردی هم به جایگاه علمی وی احترام گذاشته و با علاقه پای منبر ایشان می نشست.

آیت الله محمد تقی اشراقی در ۵۸ سالگی هنگامی که به مناسبت ماه مبارک رمضان در مسجد شاه بازار تهران منبر می رفت پس از منبر روز بیست و چهارم رمضان حالش دگرگون شده و  روحش به آسمان پرواز کرد.

آن مرحوم از خود پنج فرزند به یادگار گذاشت که تنها شهاب الدین راه پدر را ادامه داد.

مرحوم شیخ شهاب الدین اشراقی

شهاب الدین اشراقی در شامگاه سیزدهم رجب سال ۱۳۴۴ هجری قمری (۱۳۰۴ هجری شمسی) در محله «سیدان» قم، دیده به جهان گشود. او سیکل اول را در مدرسه اوحدی خواند و سپس به دبیرستان حکیم نظامی رفت و در همان‌جا دیپلم گرفت. شهاب الدین به زبان فرانسه علاقه نشان می‌داد و شروع به یادگیری آن کرد و بعد از مدتی به زبان فرانسه مسلط شد. سال ۱۳۲۱، بلافاصله بعد از اتمام دوره دبیرستان وارد حوزه علمیه قم شد. او پس از گذراندن مقدمات و سطوح عالیه  در محضر اساتید مطرح آن زمان، به همراه چند تن از نخبگان حوزه به درس‌های خصوصی امام خمینی راه یافت و شاگردی این مرجع، به مدت دوازده سال  باعث شد تا وی به درجه اجتهاد نائل آید.

او در دی‌ماه ۱۳۲۹ سرکار علیه خانم صدیقه مصطفوی دختر ارشد امام خمینی را خواستگاری کرد. با توجه به شناختی که حضرت امام از خاندان اشراقی و شاگرد خود داشتند، به دختر خود می فرمایند: نیازی به تحقیق نیست و از نظر من آقا شهاب بسیار مورد مناسبی هست. ایشان در پاسخ درخواست همسر خود که قبل از دادن پاسخ مثبت به خواستگار، تمایل به دیدن آقا شهاب داشته با لبخند می گویند:  فردا بیا مدرسه فیضیه، بعد از درس من، یک جوان رشید و زیبا و قد بلند و خوش سیما از درس می آید بیرون، آن شخص اشراقی است.

در بهمن همان سال جشن عقد برگزار گردید و چهارده ماه بعد یعنی بعد از عید نوروز سال ۱۳۳۱ زندگی مشترک آن دو رسماً آغاز شد. محصول زندگی آن ها هفت فرزند می‌باشند که به ترتیب سن عبارتند از: نفیسه، زهرا، نعیمه، علی، عاطفه، محمدتقی، مرتضی.

پس از تبعید امام خمینی از ایران‌، ایشان به فرزندشان آقا مصطفی وکالت تام برای اداره امور دفتر خویش داده ولی با دستگیری آقا مصطفی و تبعیدش به ترکیه، آیت‌الله اشراقی جانشین وی می شود. این انتخاب در شرایطی که رهبر تبعیدی نهضت اسلامی‌، وابستگان دیگری هم داشت، از اهمیت فوق‌العاده‌ای برخوردار بود.کلیه حرکتهای آیت‌الله اشراقی زیر نظر ماموران ساواک قرار می‌گیرد و بالاخره ساواک تصمیم به تبعید ایشان به نجف می‌گیرد اما با اعلام مخالفت علمای اعلام، مجبور به تبعید ایشان به همدان می‌شود‌. به هر حال در چهارمین روز از ماه اردیبهشت سال ۴۵ آیت‌الله شهاب‌الدین اشراقی تبعید گردید‌ و بعد از شش ماه تبعید در همدان و در پی کسب اجازه بیست روزه برای ادامه معالجات به تهران رفت و ساواک با  پادرمیانی برخی از علما، به اقامت وی در تهران رضایت داد.

تدریس و پرورش طلاب

حضرت امام در این مقطع چند نامه خطاب به وی نوشته  و ایشان را تشویق به ماندن و فعالیت در تهران می کنند( زندگی نامه اشراقی،ج ۲، ص ۵ -۱۰)

در آخرین ماه‌های سال ۱۳۴۸ وی به قم بازگشت و با دوری گزیدن از فعالیت های سابق دوره تازه‌ای از زندگی را رقم زد. در این زمان آقای اشراقی کوشیده است  به تکمیل مطالعات خود بپردازد و همچنین به تدریس و پرورش طلاب جوان ادامه بدهد. تألیف کتاب "پاسداران وحی" به همراه آیت‌الله محمد فاضل لنکرانی در پاسخ به کتاب "شهید جاوید" آیت‌الله صالحی نجف‌آبادی در این دوره اتفاق‌ افتاد. و همچنین تکمیل برخی از آثار تفسیری وی به نام "سخن حق" در تفسیر قران کریم و کتاب "چهره های درخشان" که شرحی مبسوط در رابطه با آیه مبارکه تطهیر می باشد  در این دوره منتشر شدند.

حضرت امام طی نامه ای در آبان سال ۱۳۵۱ خطاب به دخترشان صدیقه خانم، به  فاصله گرفتن اشراقی از خودشان اشاره کرده و می نویسند: از خبر آقای اعرابی و‌‎ ‌‏آقای اشراقی خوشوقت شدم. معلوم می شود امسال ان شاءالله سال آشتی کنان است‌‏‌‌‏... صلح و صفا از نعمتهای بزرگ الهی‌‎ ‌‏است که شاید عوض نداشته باشد. امید است آقای اشراقی با اینجانب هم صلح کنند که‌‎ ‌‏موجب راحتی روح من در این آخر عمر شود.(صحیفه امام ، ج۲، ص۴۶۷)

آن مرحوم در اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۶ برای دیدار با دختر و داماد خود،  به همراه خانواده به آمریکا سفر کرد. در همان ایام دکتر علی شریعتی به طرز مشکوکی در‌گذشت، آیت‌الله اشراقی بلافاصله بعد از شنیدن خبر درگذشت دکتر علی شریعتی با نجف تماس گرفته و از امام کسب تکلیف می‌نمایند و امام در جواب می‌فرمایند: موضوع را حساس نکنید. 

وی پس از دو ماه اقامت در آمریکا، از آنجا به همراه خانواده عازم آلمان شده و با پرواز از فرانکفورت به لبنان و سپس از مرز زمینی به اردن و بعد به نجف رفته و بعد از سیزده سال دوری، با رهبر انقلاب دیدار تازه نموده و بعد از یک ماه و نیم اقامت در نجف‌، یعنی اواخر تابستان ۱۳۵۶ به ایران باز گشت ولی مجددا بعد از برگزاری مراسم چهلم مرحوم آقا مصطفی خمینی، به نجف رفت.

وکیل تام‌الاختیار امام 

با تبعید آیت‌الله مرتضی پسندیده پس از قیام نوزده سال ۱۳۵۶، مجددا آیت‌الله  اشراقی به جای وی وکیل تام‌الاختیار امام شده و در بیت ایشان مستقر گردید. با اوج گرفتن انقلاب و اقامت امام خمینی در نوفل لوشاتو، وی به فرانسه سفر کرده و به یاری ایشان می شتابد و بنا به سفارش حضرت امام به عنوان امین و سرپرست خانواده ایشان در نوفل لوشاتو ‌باقی ماند و دو روز پس از پرواز انقلاب‌، به همراه خانواده امام به ایران بازگشت.

پس از پیروزی انقلاب، آیت‌الله اشراقی نقش خود را به عنوان مشاوری امین برای رهبر انقلاب ایفا کرد، از ورود امام در دوازدهم بهمن سال ۵۷ به ایران تا ۲۱ شهریور سال ۶۰ که آیت‌الله اشراقی وفات یافت‌. وی۹ ماموریت مهم را بنا به خواسته امام انجام داد‌. مأ موریت های بسیار مهمی که هرکدام می توانست  در صورت عدم موفقیت، دردسرهای بسیار بزرگی را برای نظام تازه پای جمهوری اسلامی ایجاد کند؛

نظیر: 

_رسیدگی به غائله گنبد

_عضویت در هیئت حسن نیت کردستان                                                         

_رسیدگی به غائله حزب خلق مسلمان در تبریز

- رسیدگی به مشکلات ارتش .

-رسیدگی به اعتراضات در وزارت دادگستری.

-رسیدگی به مشکلات وزارت نفت و اعتراضات و اعتصابات در پالایشگاه های بزرگ کشور.

-رسیدگی به امور جنگ زدگان.

- پیگیری  دستور امام مبنی بر محو آثار رزیم سابق در ادارات و  مراکز دولتی. 

و  در نهایت عضویت در هیئت حل اختلاف سران قوا در اسفند ۱۳۵۹، با پذیرش نمایندگی دکتر سیذ ابوالحسن بنی صدر رئیس جمهور که ایشان علی رغم میل قلبی و  فقط برای اجرا شدن دستور حضرت امام این مسئولیت را  پذیرفت و همه آبرو  و سابقه خود را به پای آن صرف کرد.                                                             

آیت الله اشراقی با اینکه یک بار در سال ۵۸ سکته قلبی کرد و نیاز به استراحت داشت اما از انجام ماموریتهایی که امام به دوش وی می‌گذ‌اشت دریغ نورزید. البته هرگز پست اجرایی نپذیرفت،

وی در مصاحبه‌ای که با روزنامه کیهان مورخه ۲۵ اسفند ۵۸ داشت می گوید‌: «من تاکنون هیچ پست اجرایی را که بارها به من پیشنهاد شده است نپذیرفته‌ام، حتی شغل آقای دکتر بهشتی(ریاست شورایعالی قضایی) را امام به من توصیه فرمودند که من قبول نکردم».

آن مرحوم در آخرین مأموریت خود از سوی حضرت امام،  که در اول مرداد ۱۳۶۰برای رسیدگی به مشکلات پایگاه هوایی شهید نوژه همدان به این شهر سفر کرده بود دچار سکته مغزی شده و پس از حدود ۵۰ روز بستری در بیمارستان قلب شهید رجایی تهران، به ملکوت اعلا پیوست و جنازه او پس از تشییع توسط مردم قم در مسجد بالا سر حضرت معصومه(س) دفن گردید. 

عاش سعیدا و مات سعیدا، رحمت و رضوان الهی بر او باد، امیدست خداوند در جوار قرب خودش او را مآوی دهد.                

. انتهای پیام /*