پرتال امام خمینی(س): یادداشت ۶۹۵/ علی قنبریان *

مقدمه

هشتم مهرماه روز بزرگداشت مولوی، شاعر پرآوازۀ جهانی است. جلال‌الدین محمد بلخی(۶۰۴ - ۶۷۲ق) شاعر ایرانی در قرن‌ هفتم هجری است. مولوی هم به‌صورت نثر و هم به‌صورت نظم آثاری دارد که دو کتاب «مثنوی معنوی» و «دیوان شمس» مهم‌ترین آثار او در ادبیات فارسی به حساب می‌آید. تأثیرگذارترین اتفاق زندگی مولانا، دیدار او با شمس تبریزی( ۵۸۲-۶۴۵ق) است. به زندگانی مولوی و شرح و تفسیر اشعارش، بسیار پرداخته شده است و در چند قرنی که از وفات ایشان می‌گذرد، کتاب‌ها، مقالات، و سخنرانی‌های بسیاری دربارۀ موارد مذکور انجام شده است. برخی از دانشمندان، ظاهر اشعار مولوی و دیگر شاعران عارف را برخلاف شریعت دانسته و اشکالاتی بر آن‌ها وارد کرده‌اند تا آنجا که برخی آن‌ها را تکفیر کرده‌اند. یکی از عالمانی که شخصیت مولوی و اشعار وی را نقد و جرح کرده است، علامه محمدکاظم هزارجریبی (متوفای ۱۲۳۶ قمری) است. وی از دانشمندان شیعی فعال در عرصۀ پژوهش و نویسندگی است و در اواخر دورۀ زندیان (۱۱۶۳_۱۲۰۹ق) و اوایل پادشاهی قاجار (۱۲۰۹_۱۳۴۴ق) می‌زیست. از ایشان رساله‌‌های فارسی و عربی بسیاری در زمینۀ الاهیات برجای مانده است. برخلاف هزارجریبی که امثال شاعرانی مانند مولوی را تکفیر می‌کند، بسیاری از دانشمندان اسلامی رویکردی مثبت به اشعار شاعرانِ عارف دارند. از آنجا که در زمان کنونی نیز تنور تکفیر و مذمت عارفان داغ است و بستر دور شدن از دستاوردهای فکری آنان فراهم است، در این مقاله به برخی از اشکالات وارد بر مولوی و جواب از آن‌ها پرداخته‌ایم.

در این نوشتار از طریق کتابخانه‌ای گردآوری اطلاعات انجام شده و به شیوۀ توصیفی تحلیلی پردازش صورت گرفته است. تمامی ارجاعات منبعی و سندی به‌گونۀ درون‌متنی می‌باشد.

۱. تأویل‌ناپذیری اشعار شاعران و مکتوبات عارفان

از مهم‌ترین ویژگی‌هایی که در رساله‌ها و کتاب‌های مرحوم هزارجریبی نمود دارد، پرهیز جدی او از تأویل و تفسیر عبارات و کلمات عرفا و صوفیان و شعرا از معنای ظاهریشان است. وی این‌گونه تأویلات را اساساً باطل دانسته و معتقد است که نویسندگان متون و سرایندگان اشعار کاملاً با توجه به همین معانی ظاهری خواسته‌اند مقصود و مراد باطنی خویش را ارائه دهند اما عده‌ای تلاش دارند کلمات آنها را به نحوی دیگر تفسیر نمایند و بر معنایی خلاف معنای ظاهری کلمات و الفاظ حمل کرده و بار می‌نمایند. کلماتی مانند شراب، مستی، غنا، معشوقه، شاهد، و ... به همان معانی مذموم و ناپسندی که در عرف امروز و آن روزگاران بوده باید حمل شوند نه اینکه کنایه از معارف و مقامات و حالات خوش عارفان و اهل دل و سالکان باشد.

همچنین با توجه به ظاهر این عبارات و اشعار، اعتقادات و مبانی کلامی اشخاص را نیز به زعم خویش تحلیل و تبیین می‌کند؛ لذا از جملات و اقوال دوپهلویی که ممکن است در آثار این افراد وجود داشته باشد اصلاً برداشت مثبتی ندارد و تمامی آنها را به همان دیدگاهی که از ظاهر عبارات آنها برداشت کرده حمل می‌نماید.

علامه هزارجریبی در نقد عارفان و متصوفه، اشعاری را از شاعران آن‌ها مانند مولوی، آورده و نقد کرده است. در ذکر اشعار، هزارجریبی به ظاهر آن‌ها تمسک کرده است و به هیچ‌وجه اشعار را تأویل نمی‌کند درحالی‌که به‌راحتی آیات قرآن و روایات معصومین را تأویل می‌کند. هزارجریبی در رساله‌های «منبه الجهال» و «منبه المغرورین» و «الزام الملحدین» به‌شدت از تأویل اشعار حافظ و مولوی و شاعران دیگر پرهیز کرده و همه را بر معنای ظاهری تفسیر می‌کند. وی در رسالۀ «فواید لطیفه» گوید:

«و چون این را دانستی بدانکه سخنان کفرآمیز ملّای رومی در مثنوی و غیر آن و سخن‌های حافظ که همه تعریف شراب و مو و روی و عشق ایشان است و سخن‌های لغو جامی و نظامی و غیر ایشان که چنین سخن‌ها گفتند، تأویل آن‌ها کردن بیرون از دین‌داری است و اگر خواهی که قبایح سخن‌ها و کفر آنها را مطّلع گردی، رجوع نما به رسالۀ «منبّه‌الجهّال» حقیر که در کفر حافظ نوشتم و رسالۀ «الزام‌الملحدین» که در کفر ملّای رومی و شمس تبریزی و ابراهیم ادهم و سعدی و غیر ایشان نوشتم و اگر زیادتر از این‌ها را خواسته باشی، رجوع کن به رسالۀ «منبّه‌المغرورین» حقیر که احوال بسیاری از این اشقیا را در آن رساله ایراد نمودم و فساد طریقۀ فلسفه و تصوّف را در آن رساله بیان کردم» (محمدکاظم هزارجریبی، نسخۀ خطی فواید لطیفه، قم، کتابخانۀ فیضیه، شماره: ۶/۱۲۳۹).

یکی از عمده‌ترین عواملی که مرحوم هزارجریبی را بر آن می‌داشت تا از تفسیر و تأویل اشعار و کلمات عارفان پرهیز کند، تهمت عدم تعبد و اتهام شریعت‌گریزی است که در طول تاریخ، ظاهرگرایان و مخالفان عرفان به اهل معرفت می‌زده‌اند. در حقیقت، مخالفان عرفان، به جای نقد منطقی و استوار افکار عرفانی و فلسفی غالباً ساده‌ترین راه را انتخاب کرده‌اند و به تکفیر و تهمت به عدم پایبندی به شریعت و غلو و... تمسک کرده‌اند، یعنی به‌جای نقد عرفان و فلسفه،‌ نقد عارفان و فلاسفه را پیش گرفته‌اند. آیا با تمسک به رفتار یک فقیه می‌توان فقه را انکار کرد؟! آیا با بیان رفتار متنبیان می‌توان در نبوت انبیای راستین تشکیک کرد؟! به هر حال عارف راستین معتقد است:

«هرکه را بینی که دعوای سلوک کند و ملازمت تقوا و ورع و متابعت جمیع احکام ایمان در او نباشد و به‌قدر سرِ مویی از صراط مستقیم شریعت حقه انحراف نماید، او را منافق بدان؛ مگر آنچه به عذر یا خطا یا نسیان ازو سر زند.» (سیدمهدی ‌بن ‌سیدمرتضی طباطبایی نجفی "بحرالعلوم"، رساله سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم، ص۶۷)

بنابراین از آنجایی که شعر هنر است و در آن از تمثیلات و تشبیهات استفاده شده است، تأویل برخی از اصطلاحات و الفاظ به‌کاررفته در اشعار مولوی، جایز بلکه لازم است. چه کسی می‌تواند تصور کند که شخصیت درس‌خوانده و فقیهی همچون مولوی، از می و ساقی و شراب، ظاهر آن‌ها را قصد کرده باشد!

۲. ادبیات لعن و نفرین و ناسزا

هزارجریبی در پاسخ پرسشی که دربارۀ شعر خواندن و شعر گفتن شده است نیز «مثنوی» و امثال آن را نمونۀ شعری دانسته است که باعث گمراهی می‌گردد و گفته خواندنش حرام است بلکه خریدن چنین کتاب‌هایی نیز حرام است زیرا که از کتب اهل ضلالت است و افرادی که مولوی را مدح می‌کنند، گمراه می‌نامد، چنان‌که مولوی گمراه است (محمدکاظم هزارجریبی، نسخۀ خطی کنزالفوائد، کتابخانۀ طبسی "امام رضا(ع)"، ش: ۱/۳۶۶). همچنین مولوی را از همۀ دشمنان حضرت امیرالمؤمنین(ع) دشمن‌تر دانسته و بیان کرده که مدح شدن حضرت علی(ع) به‌وسیلۀ مولوی و دیگر اشخاص، سبب تصحیح عقیده و ایمان مادح نمی‌شود.

هزارجریبی مولوی، سعدی، حافظ، جامی، و نظامی را اهل ضلالت و گمراهی خوانده است و دیوان‌های آن‌ها را (مثنوی و بوستان و گلستان)، از اشعار باطل دانسته است. مولوی را «خبیث»، «زندیق»، «مفتری»، و «شرور» معرفی کرده است و کسانی را که سخنانش را از روی اعتقاد در کتاب‌ها نقل کنند، «احمق» خوانده است. چه دانشمندان متخلق و بزرگی که در کتاب‌ها و سخنرانی‌های خویش به اشعار مولوی استشهاد کرده‌اند مثلاً محمدتقی جعفری بارها در سخنانش اشعار مولوی را خوانده است و «مثنوی» وی را شرح کرده است:

«و یکی از اعتقادات آن خبیث آنست که گفته است چون سالک به حقیقت رسد، شریعت ازو ساقط می‌گردد... غضب خداوند قهّار بر این گروه زنادقه و اشرار که چنین دروغ‌ها را افترا می‌کنند و سنّیان و احمقان این‌ها را از روی اعتقاد در کتاب‌های خود نقل می‌کنند.» (محمدکاظم هزارجریبی، سنجش و نقد فلسفه و عرفان: تصحیح رسالۀ منبه‌المغرورین، ص۱۸۵)

ناقد هرچقدر هم که از سخن غیرعاقلانه و دین‌برکن دیگران ناراحت و خشمگین شود، شایسته است که صبر را از دست ندهد. ناسزاگویی نه‌تنها اینکه ثمره‌ای ندارد بلکه ممکن است ناظران و خوانندگان را نسبت به فحاش بدبین کرده و دیگر به سخنان و براهین و استدلالاتش اعتبار نکنند. به عبارت دیگر رعایت اخلاق و خویشتن‌داری در مباحث علمی و نقد، ضروری است.

چطور هزارجریبی دربارۀ مولوی از چنان الفاظی استفاده می‌کند، درحالی‌که شیخ بهایی در تمجید مولوی و مثنوی گوید:

من نمی‏گویم که آن عالی‏جناب‏

هست‏ پیغمبر ولی‏ دارد کتاب‏

مثنوی او چو قرآن مدلّ‏

هادی بعضی و بعضی را مضلّ‏

(حسن حسن‌زاده آملی، هزار و یک نکته‏، ص۸۰۴)

۳. ردّ وحدت شخصی وجود

مرحوم هزارجریبی صوفیه یا عرفا را هم جزء فرقه‌های غلات می‌شمارد که نسبت به شیوخ خود غلو می‌کرده‌اند. وی درباره شمس و مولانا می‌نویسد:

«نقل کردند که کسی از شمس احوال ملّای روم پرسید. گفت اگر از قولش می‌پرسی «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیئاً أَنْ یقُولَ لَهُ کُنْ فَیکُون». (یس: ۳۶/۸۲) اگر از فعلش می‌پرسی «کُلَّ یوْمٍ هُوَ فی‏ شَأْن» (رحمان: ۵۵/۲۹) و اگر از صفاتش می‌پرسی «هُوَ اللَّهُ الَّذی لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ عالِمُ الْغَیبِ وَ الشَّهادَةِ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحیم»(حشر: ۵۹/۲۲) و اگر از ذاتش می‌پرسی «لَیسَ کَمِثْلِهِ شَی‏ءٌ وَ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیرُ» (شوری: ۴۲/۱۱) و صاحب این سخن لاشک از همۀ کافرها کافرتر است و از هر زندیقی خبیث‌تر و نجس‌تر است. لعنت خدا بر کسی باد که چنین نسبت‌ها که مختصّ به ذات باری ‌تعالی است آن‌ها را ثابت گرداند از برای غیر خدا.» (محمدکاظم هزارجریبی، سنجش و نقد فلسفه و عرفان: تصحیح رسالۀ منبه‌المغرورین، ص۹۹ـ۱۰۰)

بررسی

سه مبحث بسیار مهم در عرفان نظری، «وحدت شخصی وجود»، «چینش نظام هستی»، و «انسان کامل» است. اگر کسی اندک‌آشنایی با افکار و عقاید اهل معرفت داشته باشد، می‌داند که ایشان قائل به وحدت شخصی وجود هستند و بر پایۀ آموزۀ «وحدت شخصی وجود»، هر ذاتی که مستقل از خداوند ملاحظه شود، معدوم است. بر این اساس، هر چیزی غیر از خداوند تنها به‌عنوان مخلوق و شأن و ربط به خداوند، نفس‌الامر و واقعیت دارد و هیچ‌چیزی در عرض خداوند قرار نمی‌گیرد. پس از نظر عارفان، ذات دیگری مستقل از خداوند و در کنار خداوند نیست تا صفات یا افعال خداوند را به او نسبت دهند: «لیس فی الدّار غیره دیار» (عبدالرحمن جامی، اشعة اللمعات، ص۱۸۵)

از نظر عارف، همه مخلوقاتِ خداوند آینه‌ها یا آیه‌ها و نشانه‌های او هستند و در نتیجه، او را نشان می‌دهند نه خود را. ازاین‌رو، عارف ـ برخلاف فرعون که با ادعای «أَنَا رَبُّکمُ الْأَعْلی» (نازعات: ۷۹/۲۴) خداوند را نفی و خود را اثبات می‌کند ـ با بیان «انا الحق»، خود را نفی و خداوند را اثبات می‌کند:

فارغ از خود شدم و کوس انا الحق بزدم

(سیدروح‌اللّه خمینی، دیوان امام: مجموعه اشعار امام خمینی سلام‌الله‌علیه، ص۱۴۲)

البته منظور از نفی خود و دیگران، نفی وجود استقلالی است به این معنا که هرچه مخلوق دارد، جلوه‌ای از جلوه‌های خداوند است و یکی از کمالاتِ قامت رعنای او را نشان می‌دهد، به‌طوری‌که در هر چیزی اول خدا دیده می‌شود. حاصل آن‌که هیچ عارفی صفات خداوند را به مخلوق نسبت نمی‌دهد بلکه برعکس خود مخلوق و صفت و فعل او را انکار می‌کند. نمی‌شود عرفا را هم به اتهام وحدت شخصی وجود تکفیر کرد و هم به‌خاطر استناد صفات خداوند به مخلوقات! بنابراین، برخلاف تصور مرحوم هزارجریبی، امکان ندارد، منظور شمس تبریزی اثبات صفات خاص خداوند برای مولوی باشد، بلکه برعکس منظور شمس تبریزی نفی صفات از مولوی است. اساساً به اعتقاد عارفان، وقتی یک موجود در یک آینه ظاهر می‌شود، خود آینه مخفی می‌شود؛ یعنی همواره، موجود ظاهرشده دیده می‌شود و موجودی که محل ظهور شده (مَظهر)، تبدیل به باطن می‌شود و دیده نمی‌شود. وقتی بپذیریم که همۀ مخلوقات در آفاق و انفس، آیه و آینۀ حق هستند (فصلت: ۴۱/۵۳)، پذیرفته‌ایم که ما ابتدا و اولاً در هر یک از مظاهر مزبور، کمالات خداوند را می‌بینیم و توصیف می‌کنیم و ثانیاً آن موجودی را که مظهر و آیه و آینه برای کمال خداوند شده است. به همین دلیل خداوند در عین حال که باطن و اول است، ظاهر و آخر نیز هست: «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ» (حدید: ۵۷/۳).

*پژوهشگر پسادکتری دانشگاه تهران / فلسفۀ اخلاق

منابع و مآخذ

۱. قرآن کریم.

۲. جامی، عبدالرحمن، ۱۳۸۳ش، اشعة اللمعات، تحقیقِ هادی رستگار مقدم گوهری، قم: بوستان کتاب.

۳. حسن‌زاده آملی، حسن، ۱۳۶۵، هزار و یک نکته‏، تهران: مرکز نشر فرهنگی رجاء، چ پنجم.

۴. [امام] خمینی، سیدروح‌اللّه، ۱۳۸۸ش، دیوان امام: مجموعه اشعار امام خمینی سلام‌الله‌علیه، تهران: مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چ چهل و دوم.

۵. طباطبایی نجفی (بحرالعلوم)، سیدمهدی‌ بن‌سیدمرتضی، ۱۴۱۷ق، رسالۀ سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم، مقدمه و شرح: سیدمحمدحسین حسینی تهرانی، مشهد: علامه طباطبایی، چ چهارم.

۶. هزارجریبی، محمدکاظم، نسخۀ خطی فواید لطیفه، قم، کتابخانۀ فیضیه، شماره: ۶/۱۲۳۹.

۷. هزارجریبی، محمدکاظم، ۱۳۹۸ش، سنجش و نقد فلسفه و عرفان: تصحیح رسالۀ منبه‌المغرورین، مصحح و محشی: علی قنبریان، مقدمه: علیرضا لیاقتی، سفارش‌دهنده: مؤسسۀ فرهنگی هنری نوین‌پژوهش فیاض، تهران، نشر میراث فرهیختگان، چ اول.

۸. هزارجریبی، محمدکاظم، نسخۀ خطی کنزالفوائد، کتابخانۀ طبسی "امام رضا(ع)"، ش: ۱/۳۶۶.

. انتهای پیام /*