پرتال امام خمینی(س): یادداشت ۸۴۸/ مهدی حاضری

بیست و یکم اردیبهشت سالروز پاسخ رد حضرت امام به تقاضای سران سازمان مجاهدین خلق ایران برای دیدار و گفتگو با ایشان است. به این مناسبت مروری خواهیم داشت به مجموعه مواضع حضرت امام در خصوص اقدامات این سازمان از ابتدای تأسیس تا آخرین سال حیات حضرت امام. باید توجه داشت اعضای اولیه و مؤسسین این سازمان، جوانان مسلمان و انقلابی عضو نهضت آزادی بودند که پس از محاکمه و محکوم کردن سران مسلمان و مذهبی این حزب در دادگاه نظامی رژیم شاه، تصمیم به مبارزه مسلحانه علیه رژیم پهلوی گرفتند.

اولین موضع گیری حضرت امام در خصوص این سازمان به آخرین سال دهه چهل شمسی باز می گردد، زمانی که آن ها هنوز به صورت رسمی اعلام موجودیت نکرده و در حال کادر سازی بودند. در شهریور سال ۱۳۴۹ چند نفر از اعضای رده بالای این سازمان در کشور امارات متحده در یک خانه تیمی واقع در شهر دبی دستگیر شدند، در ۲۶ آبان همان سال زمانی که مأمورین امنیتی دولت امارات برای تحویل دادن به مقامات ایران در بندر عباس آنها را با یک هواپیمای ایر تاکسی منتقل می کردند، این افراد با کمک دو تن از اعضای سازمان که به عنوان مسافر سوار هواپیما شده بودند، هواپیما را ربوده و به بغداد بردند.

در آن زمان برخی از بزرگان انقلابی نامه ای برای امام نوشته از ایشان تقاضای کمک برای آزادی این زندانیان کردند. حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعایی در خاطرات خود می گوید:[تراب حق شناس پس از یافتن من در بغداد] گفت: نامه ای است که من باید از طرف آقای [سید محمود] طالقانی و آقای [سید ابوالفضل] زنجانی خدمت امام بدهم.

بلافاصله نزد امام رفتم و به ایشان گفتم پیک مطمئنی از تهران آمده است. هم من می شناسمش هم پیغام و نشانی آورده است که اطمینان مرا جلب کرده است. او نامه ای از طرف آقایان طالقانی و سید ابوالفضل زنجانی برای شما آورده است. امام گفتند: بیاید. ما به اتفاق آقای تراب حق شناس پیش امام رفتیم. تراب حق شناس ابتدا یک نعلبکی آب خواست.

یک نعلبکی آب آوردیم و جلویش گذاشتیم. گردی را داخل نعلبکی ریخت، تقویم جیبی اش را بیرون آورد. در قسمتهای سفید آن، مرحوم آقای طالقانی و زنجانی با مرکب نامرئی خطاب به امام مطالبی نوشته بودند. ایشان وقتی با پنبه آن صفحات را مرطوب کرد، خطوط نامرئی در تقویم ظاهر شد و امام توانستند خط را بخوانند.

هر دو آقایان طالقانی و زنجانی برای اطمینان امام از صحت پیغام، خاطراتی را که مختص آنها بود و کسی جز امام نمی دانست در ابتدای پیغام درج کرده بودند و بعد تأکید کرده بودند که اینها عده ای از جوانهایی هستند که به دنبال یکسری فعالیت های امیدوار کننده، ثمربخش و بنیادی اند. هم اکنون گیر افتاده و در چنگال رژیم عراق اند، برای آزادی آنها از شما می خواهیم که به مسئولین عراقی توصیه و سفارش کنید.

پیغام با: بسم الله الرحمن الرحیم و آیه «انهم فتیة آمنوا بربهم و زدناهم هدی» (سوره کهف/آیه ۱۳) شروع شده بود. تعبیر آقای طالقانی از آیه این بود که جوانهایی که گرفتار شدند مثل اصحاب کهف اند که به غار پناه برده اند. آقای طالقانی بدین طریق از امام خمینی می خواستند تا برای استخلاص آنها توصیه کند.

امام پس از مطالعه یادداشت گفتند: بسیار خوب، من اطمینان کردم که این مطالب را آقایان طالقانی و زنجانی نوشته اند. من باید روی این قضیه مطالعه کنم، شما تا فردا صبح به من مهلت بدهید. (ما عصر خدمت امام رسیده بودیم. صبح روز بعد وقتی من خدمت امام رفتم، امام گفتند: من مصلحت نمی دانم که در این قضیه دخالت بکنم و دلایلشان را بدین صورت عنوان کردند:

اولا: من اصلا اطمینان ندارم اگر به عراقی ها توصیه کنم آنها خواسته مرا بپذیرند.

ثانیا؛ ممکن است عراقی ها با توصیه من نسبت به آنها بیشتر حساس شوند، زیرا بعثی های عراق هم نسبت به حرکتهای اسلامی و مذهبی نگران اند و مایل نیستند چنین حرکتهایی در منطقه شکل گرفته و رشد کند. بنابر این امکان دارد شک آنها با توصیه من به یقین تبدیل شود و باعث شکنجه و آزار آنها گردد.

ثالثا؛ ممکن است این مسأله، سرآغاز مراوده ای بین ما و عراقیها شود. بدیهی است که آنان هم در آینده خواسته هایی را مطرح می کنند و توقعاتی از من دارند و من نمی خواهم مدیون آنان باشم شما برای آزادی آنها راههای دیگری را پیدا کنید.من اجازه گرفتم که خودم این قضیه را به طور شخصی دنبال کنم، امام هم اجازه دادند و گفتند: اگر راهی دارید، دنبال کنید.(خاطرات سید محمود دعایی، ص۱۰۱-۱۰۳)

دومین موضعگیری حضرت امام متعاقب این جریان بدین صورت اتفاق افتاد که: سازمان درصدد برآمد تأییدیه ای از حضرت امام برای فعالیت خود بگیرد، لذا ابتدا از امام بوسیله آقای دعایی کسب اجازه کرده و با موافقت ایشان یکی از کادرهای برجسته خود را که تسلط و اشراف کاملی نسبت به برنامه های سازمان و نیز بیان خوبی هم داشت را روانه عراق کرد تا خدمت امام برسد.

آقای دعایی در خاطرات خود می گوید:این شخص حسین روحانی از کادرهای بالای سازمان بود. او به عراق آمد و ۱۵ جلسه با امام صحبت کرد. یعنی هر روز امام یک ساعت یا دو ساعت به او وقت می دادند. او خدمت امام می رفت و با ایشان سخن می گفت و مسائل را بیان می کرد. تا قبل از این که آقای روحانی خدمت امام بیاید و توضیحاتی را بیان کند، امام در یک برزخ بین تأیید و سکوت بودند.

یعنی نسبت به ایجاد سازمان و یکسری تشکلهای مبارزاتی اسلامی جدید خوشحال بودند. علی الخصوص که این سازمانها با روحانیون مرتبط بودند و اطلاعات مذهبی داشتند. آقایان طالقانی و زنجانی با آنها ارتباط، و نسبت به آنها تاثیر و نفوذ داشتند. امام خوشحال بودند، بدون این که به طور علنی و رسمی از راه و خط مشی آنها حمایت کرده و یا از موجودیتشان دفاع و یا نسبت به بازداشت شدن افرادشان اظهار تأسف علنی کنند.

در یکی- دو مورد امام حاضر شدند چیزی بنویسند ولی باز دچار تردید شده و گفتند: باشد تا ببینم چه می شود. این مرحله، مرحله برزخ بین تأیید و سکوت بود. وقتی امام با حسین روحانی از نزدیک صحبت کردند و اهداف و برنامه های سازمان را شنیدند، از شک به یقین رسیدند. یعنی با فراست و درایتی که داشتند، در سایه اظهارات مبالغه آمیز و حتی تند و اهانت بار نسبت به بعضی از نهادهای روحانی و مذهبی سنتی ایران و حملات تندی که صورت می گرفت و حتی عنوان می شد که اینان باعث رکود مبارزات اسلامی و سوء استفاده دربار و رژیم شاه اند، به وجود نوعی التقاط و اشتباه در عقاید آنها پی بردند.

یک روز که من پیش امام رفتم، امام فرمود: من در خلال صحبتهای آنها فهمیدم که نسبت به معاد ایمان ندارند و معاد را دنباله سیر تکامل همین جهان می دانند. من این صحبت امام را به آقایان حسین روحانی و تراب حق شناس گفتم و آنها این مطلب را تأیید کردند و گفتند ما این تلقی را از کتاب «راه طی شده» آقای بازرگان اخذ کردیم.

من دوباره نزد امام آمدم و به ایشان گفتم، امام فرمودند: راه طی شده را من ندیده ام. رفتم کتاب را از کتابخانه مدرسه مرحوم آقای بروجردی گرفتم و خدمت امام آوردم. امام پس از مطالعه گفتند: کتاب راه طی شده مباحثی از این قبیل را دارد، منتهی من آقای بازرگان را می شناسم، آقای بازرگان فرد معتقدی است و به معاد ایمان دارد.

ایشان برای این که ذهن کسانی را که مطالعه مذهبی و پایبندی های اعتقادی ندارند به مبانی مذهبی نزدیک کند یکسری اظهارات این چنینی کرده است تا از این طریق آنهایی که به هیچ چیز اعتقاد ندارند به مبانی اعتقادی اسلامی پایبند شوند ولی من می دانم که آقای بازرگان به معاد اعتقاد دارند.به هر حال امام به اصالت ایدئولوژی سازمان شک کرد و در مقابل آنها سکوت کردند.

چرا که رد آنها و تخطئه شان، آب به آسیاب رژیم شاه ریختن بود و شاه خیلی خوشحال می شد گروهی که فعالیت سیاسی این چنینی دارند و در ایران و در بین جوانان دارای نفوذند، تخطئه  شوند.البته در این جریان، سازمان از کلیه اهرمهایی که در ایران داشت کمک گرفت تا نظر امام را جلب کند. علاوه بر مرحوم آقایان طالقانی و زنجانی، آقای رفسنجانی، آقای مطهری، آقای منتظری و افرادی دیگر از علما برای امام نامه نوشتند تا به ایشان فشار آورده و تأیید بگیرند، اما امام در مقابل، به دلیل آگاهی از مبانی ایدئولوژیک آنها با وجود سفارشها و توصیه ها سکوت کردند و محکم و استوار در موضع خود باقی ماندند.

آقای دعایی در ادامه به دیدار حضرت امام و آقای هاشمی رفسنجانی سال ۱۳۵۴در نجف اشاره کرده و می گوید: امام از این که از ابتدا در برابر چنین گروهی موضع گرفته بودند و فریب آنها را نخورده و آلوده نشده بودند خوشحال بودند ولی به هر حال آن چه بر سر جریانات و مبارزات اسلامی می آمد ناراحت کننده و تأسف بار بود. خوب، در این شرایط دیدار یار و آشنای دیرین دلگرم کننده بود.

امام به مثابه این که فرزند دلبندش و صمیمی ترین دوست خودش را دیده، آقای هاشمی را خیلی گرم و صمیمی در آغوش گرفته و بوسیدند. آقای هاشمی هم که بغض راه گلویش را گرفته بود دقایقی از شادی و شعف این دیدار، اشک ریخت، به طوری که نمی توانست حرف بزند. ما هم که ناظر بودیم در این لحظات اشک می ریختیم.

پس از تعارفات اولیه نشستیم و شروع به گفتگو کردیم. ده دقیقه ای طول کشید تا فضا، فضای آرامی شد. آقای هاشمی شروع به صحبت کرد و ابتدا از تفضلاتی که خداوند کرد و امام را مصون نگه داشت شکرگذاری کرد. علی الخصوص از عدم حمایت امام از سازمان مجاهدین خلق نام برد. امام گفتند: بله، اوایلی که اینها آمدند احساس کردم که سرانجام آنها به راه دیگری منتهی خواهد شد و به سلامت روحی و فکری و استقامت در راه معتقدات دینی و اسلامی آنها امیدی نداشتم. البته کسانی که مورد قبول اند، به دلیل تشخیصی که داشتند و تکلیفی که احساس می کردند، از آنها حمایت کردند. ان شاء الله معذور و مأجور باشند.
امام نه شماتت کردند و نه تخطئه کردند. تعبیر آقای هاشمی این بود که همه لغزیدیم، غیر از شما. خداوند مقدر کرده بود که وجود نازنین شما مصون بماند و به عنوان یک حجت، حجت بالغه، پاک بمانید. (همان، ص۱۱۱-۱۱۳ و ۱۲۷)
سومین موضع گیری حضرت امام در روز ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ روی میدهد. در این روز طبق برنامه از قبل پیش بینی شده قرار بود قبل از سخنرانی حضرت امام در بهشت زهرا، مادر رضایی ها (که چهار فرزند او بنام های احمد، رضا، مهدی و صدیقه از اعضای سازمان مجاهدین خلق بوده و توسط ساواک به شهادت رسیده بودند) به ایشان خیر مقدم بگوید. این برنامه با مخالفت شدید و صریح مرحوم آیت الله مطهری و موافقت حضرت امام، لغو گردید. حجت الاسلام عبدالمجید معادیخواه در خاطرات خود می گوید:
تصمیم اتخاذ شده بود که پسر شهید صادق امانی، به نمایندگی خانواده شهدا به امام خیرمقدم بگوید. با گفتگویی تلفنی با مرحوم احمدآقا این چنین جوسازی شده بود که از پاریس، با دعوتی از مادر رضایی ها موافقت شده است. ...در نتیجه، مراسم حضور امام در بهشت زهرا را این گونه برنامه ریزی کرده بودند که فزون از یک پسر شهید، دو تن به عنوان پدر و مادر شهید نیز در خیرمقدم به امام مشارکت کنند....استاد مطهری پس از برقراری ارتباط با نوفل لوشاتو، از [اسماعیل] فردوسی پور خواست که نوار سخن او را در اختیار امام بگذارد...استاد شهید آیت الله مطهری بی هیچ ملاحظه ای از رفتار مرحوم احمدآقا انتقاد کرد و گفت: «اگر احمد آقا تصمیم گیرنده است، حضور ما چه ضرورتی دارد؟ اگر وظیفه ای بر عهده ما گذاشته اید، چرا احمدآقا بی اعتنا به این وظیفه، وسیله ای برای هدفهای دیگران می شود؟ هم اکنون به نام ایشان، برنامه ریزی کرده اند که با بهره گیری از مراسم استقبال شما، سازمان مجاهدین خلق را تبلیغ کنند! این سازمان کثیف نیمه مارکسیستی که کشور را به فساد کشیده است و کانون فعالیتش خانه ی رضایی است! میخواهد به بهانه خیرمقدم به شما، هیاهوی تبلیغاتی راه بیندازد. آیا چنین برنامه هایی با اطلاع حضرتعالی است؟»: «برای ما ماهیت این سازمان آن چنان روشن است که اگر حضرتعالی هم بفرمایید که از آنان حمایت کنیم، نمی توانیم.»... [در بهشت زهرا]لحظه ای که امام بر صندلی خویش نشست. بی درنگ پیرامونیان را مخاطب ساخت و گفت: بعد از من کسی لازم نیست صحبت کند». همه کسانی که در جریان برنامه ریزی های کشمکش آلود آن مراسم بودند، مفهوم آن سخن را به روشنی دریافتند! آن خطاب معطوف به حضور پدر ناصر صادق و مادر رضایی ها بود که خود را برای گفتاری در سپاس از امام آماده کرده بودند. (جام شکسته، ج ۳، ص۴۷۵-۴۹۰)
چهارمین موضعگیری حضرت امام در سال۱۳۵۸روی می دهد، در آن زمان حضرت امام، مسعود رجوی و موسی خیابانی( نفرات اول و دوم سازمان) به همراه تعدادی از اعضای آن را به حضورمی پذیرند. این دیدار در تاریخ ششم اردیبهشت ۱۳۵۸در محل اقامتگاه ایشان در قم انجام می گیرد که در ابتدا مسعود رجوی پیروزی انقلاب را تبریک گفته و ادامه حضرت امام در بخشی از سخنان خود خطاب به آن ها می فرمایند:
‎‏اسلام بیش از هر چیزی به آزادی عنایت دارد و در اسلام خلاف آزادی نیست؛ الاّ‏‎ ‎‏در چیزهایی که مخالف با عفت عمومی است.
(صحیفه امام، ج ۷، ص ۱۳۹)
پنجمین موضعگیری حضرت امام مخالفت ایشان با کاندیداتوری مسعود رجوی در اولین دوره انتخابات ریاست جمهوری در روز پنجم بهمن ۱۳۵۸ است. این انتخابات اولین انتخاباتی بود که پس از همه پرسی قانون اساسی برگزار می شد و سازمان مجاهدین خلق اعلام کرده بود به قانون اساسی رأی نداده است. حضرت امام در پاسخ این استفتا:
‏آیا کسانی که به قانون اساسی رأی نداده اند و با آن مخالفند، می توانند‏‎ ‎‏رئیس جمهور شوند؟ می نویسند:
کسی که به قانون اساسی رأی مثبت نداده، صلاحیت ریاست جمهوری ایران را‏‎ ‎‏ندارد.
(همان، ج۱۲، ص۱۱۹)

ششمین موضعگیری حضرت امام، جواب ایشان به نامه سرگشاده سازمان مجاهدین خلق در ۲۱ اردیبهشت ۱۳۶۰ است. ایشان در بخشی از سخنرانی خود می فرمایند:
شما تفنگها را در مقابل ملت‏‎ ‎‏کشیده اید، یعنی در مقابل اسلام با اسلحه قیام کرده اید، نمی توانیم صحبت کنیم و‏‎ ‎‏نمی توانیم مجلسی با هم داشته باشیم. شما‏‎‎‏ اسلحه ها را زمین بگذارید و به دامن اسلام‏‎ ‎‏برگردید، اسلام شما را می پذیرد و اسلام هوادار همۀ شماها هست. فقط گفتن به اینکه ما‏‎ ‎‏حاضریم ‏‏[‏‏کافی نمی باشد‏‏]‏‏ و در آن نوشته ای که نوشته اید، در عین حالی که اظهار‏‎ ‎‏مظلومیتهای زیاد کرده اید، لکن باز ناشی گری کردید و ما را تهدید به قیام مسلحانه کردید.‏‎ ‎‏ما چه طور با کسانی که قیام مسلحانه بر ضد اسلام می خواهند بکنند می توانیم تفاهم‏‎ ‎‏کنیم؟ شما این مطلب را، این رویه را، ترک کنید و اسلحه ها را تسلیم کنید و اگر می گویید‏‎ ‎‏ما به قانون، در عین حالی که رأی نداده ایم، لکن سر به او می سپاریم و قبول داریم او را،‏‎ ‎‏به قانون، شما عمل کنید و قیام بر ضد دولت، که بر خلاف قانون است و قیام مسلحانه که بر‏‎ ‎‏ضد قانون است و اسلحه داشتن که بر ضد قوانین کشور است، به اینها عمل کنید، ما هم با‏‎ ‎‏شما بهتر از آن طوری که شما بخواهید عمل می کنیم. ما می خواهیم با آغوش باز همۀ‏‎ ‎‏گروههایی که هستند، بپذیریم و همۀ منحرفین را میل داریم که به استقامت برگردند.‏‎ ‎‏اسلام برای همین آمده است. اسلام آمده است که راه مستقیم انسانیت را به مردم، به‏‎ ‎‏جهان، ارائه بدهد و حتی الامکان هم خودش تعقیب کند برای برگرداندن منحرفین به راه‏‎ ‎‏راست اسلامی. اسلام، بلکه تمام مکتبهای توحیدی در طول تاریخ، برای اصلاح بشر‏‎ ‎‏آمده است. پیغمبر اکرم برای این مشرکینی که به جهنم خودشان را می فرستادند، برای اینها تأسف می خورد، غصه می خورد برای اینها. اسلام دین رحمت است، دین عدل‏‎ ‎‏است. دیانت قانون است، شما به قوانین اسلام سر بگذارید، گردن فرو بیاورید. کشور‏‎ ‎‏اسلامی ما، همۀ شما را می پذیرد و من هم که یک طلبه هستم با شما حاضرم که در یک‏‎ ‎‏جلسه، نه در یک جلسه، در ده ها جلسه، با شما بنشینم و صحبت کنم، لکن من چه بکنم‏‎ ‎‏که شما اسلحه را در دست گرفته اید و می خواهید ما را گول بزنید.
برگردید و به دامن ملت‏‎ ‎‏بیایید و اسلحه ها را تحویل بدهید و اذعان کنید به اینکه ما خلاف کرده ایم. دعوی نکنید‏‎ ‎‏که ما در جبهه مشغول جنگ هستیم. دعوی این را نکنید که ما از اول تا حالا همیشه‏‎ ‎‏طرفدار اسلام و یا طرفدار از مردم بودیم. این را دعوی نکنید؛ برای اینکه از شما پذیرفته‏‎ ‎‏نیست و شما قبل از اینکه اینجا به این مطلب برسید، مشت خودتان را باز کرده اید. شما‏‎ ‎‏الآن می بینید که بعض احزابی که انحرافی هستند و ما آنها را جزء مسلمین هم حساب‏‎ ‎‏نمی کنیم، مع ذلک، چون بنای قیام مسلحانه ندارند و فقط صحبتهای سیاسی دارند، هم‏‎ ‎‏آزادند و هم نشریه دارند به طور آزاد. پس بدانید که این طور نیست که ما با احزاب‏‎ ‎‏دیگری، با گروههای دیگری، دشمنی داشته باشیم. ما البته میل داریم که همۀ گروهها و‏‎ ‎‏همۀ احزاب به اسلام برگردند و راه مستقیم اسلام را پیش بگیرند و همه مسلم بشوند. بر‏‎ ‎‏فرض اینکه نشدند، مادامی که آنها با ما جنگی ندارند و با کشور اسلامی جنگی ندارند و‏‎ ‎‏در مقابل اسلام قیام مسلحانه نکرده اند، به طور آزاد دارند عمل می کنند و به طور آزاد‏‎ ‎‏حرفهای خودشان را دارند می زنند، لکن شما بنای بر این مطلب ندارید. و من اگر در‏‎ ‎‏هزار احتمال یک احتمال می دادم که شما دست بردارید از آن کارهایی که می خواهید‏‎ ‎‏انجام بدهید، حاضر بودم که با شما تفاهم کنم و من پیش شما بیایم؛ لازم هم نبود شما‏‎ ‎‏پیش من بیایید. و حالا هم به موجب احکام اسلام نصیحت به شما می کنم؛ شما در مقابل‏‎ ‎‏این سیل خروشان ملت نمی توانید کاری انجام بدهید. شما اگر یک وقت ملت قیام کند،‏‎ ‎‏مثل یک ذره ای در مقابل این سیل خروشان هستید. برگردید به دامن اسلام، بیایید آن‏چیزی را که دیگران می خواهند به شما بدهند و وعدۀ آن را به شما می دهند در اسلام‏‎ ‎‏برای شما مهیاست. شما دست بردارید از قیام مسلحانه و آن چیزهایی که به غارت‏‎ ‎‏برده اید از بیت المال مسلمین برگردانید و با مسلمین دیگر با هم باشید. شما معزز و محترم‏‎ ‎‏هستید، لکن مادامی که اسلحه در دست شماست و شما در همین نوشته اظهار مظلومیت و‏‎ ‎‏اظهار اینکه ما می خواهیم کارها درست بشود و تفاهم بشود، وقتی در همین جا تهدید به‏‎ ‎‏قیام می کنید، ما نمی توانیم از شما این طور مسائل را قبول کنیم، لکن بهتر است که شما با‏‎ ‎‏این جمهوری مخالفت نکنید. (همان، ج۱۴، ص۳۴۳-۳۴۲)

هفتمین موضعگیری حضرت امام در خصوص سازمان مجاهدین خلق به تیرماه سال ۱۳۶۷ که ایران قطع نامه سازمان ملل در خصوص پایان جنگ تحمیلی را پذیرفته بود باز می گردد. بعد از لشکرکشی نیروهای پناهنده سازمان مجاهدین که در پایگاه اشرف واقع در عراق مستقر بودند و تجاوز به مرزهای غربی کشور در عملیات فروغ جاویدان با حمایت دولت عراق و به امید پیوستن مجاهدین محبوس در داخل زندان های کشور به آن ها، حضرت امام طی حکمی که تاریخ ندارد هیئتی را مأمور محاکمه مجدد این اعضای زندانی کرده و خطاب به آن ها می نویسند:
بسم الله الرحمن الرحیم
از آنجا که منافقین خائن به هیچ وجه به اسلام معتقد نبوده و هر چه می گویند از روی حیله و نفاق آنهاست و به اقرار سران آنها از اسلام ارتداد پیدا کرده اند، و با توجه به محارب بودن آنها و جنگهای کلاسیک آنها در شمال و غرب و جنوب کشور با همکاری های حزب بعث عراق و نیز جاسوسی آنان برای صدام علیه ملت مسلمان ما و با توجه به ارتباط آنان با استکبار جهانی و ضربات ناجوانمردانه آنان از ابتدای تشکیل نظام جمهوری اسلامی تاکنون، کسانی که در زندانهای سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و می کنند، محارب و محکوم به اعدام می باشند و تشخیص موضوع نیز در تهران با رأی آقایان حجةالاسلام نیّری دامت افاضاته( قاضی شرع) و جناب آقای اشراقی (دادستان تهران و نماینده ای از وزارت اطلاعات می باشد، اگر چه احتیاط در اجماع است و همین طور در زندان های مراکز استان کشور رأی اکثریت آقایان قاضی شرع، دادستان انقلاب و یا دادیار و نماینده وزارت اطلاعات لازم الاتباع می باشد، رحم بر محاربین ساده اندیشی است، قاطعیت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول تردید ناپذیر نظام اسلامی است، امیدوارم با خشم و کینه انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام رضایت خداوند متعال را جلب نمائید، آقایانی که تشخیص موضوع به عهده آنان است وسوسه و شک و تردید نکنند و سعی کنند "اشّدا علی الکفّار" باشند. تردید در مسائل قضائی اسلام انقلابی نادیده گرفتن خون پاک و مطهر شهدا می باشد .والسلام روح الله الموسوی الخمینی
در پشت آن آقای حاج احمد آقا نوشته است:
پدر بزرگوار حضرت امام مدظله العالی
پس از عرض سلام، آیت الله موسوی اردبیلی در مورد حکم اخیر حضرتعالی درباره منافقین ابهاماتی داشته اند که تلفنی در سه سوال مطرح کردند:
۱ -آیا این حکم مربوط به آنهاست که در زندانها بوده اند و محاکمه شده اند و محکوم به اعدام گشته اند ولی تغییر موضع نداده اند و هنوز هم حکم در مورد آنها اجرا نشده است، یا آنهایی که حتی محاکمه هم نشده اند محکوم به اعدامند؟

۲ -آیا منافقین که محکوم به زندان محدود شده اند و مقداری از زندانشان را هم کشیده اند ولی بر سر موضع نفاق می باشند محکوم به اعدام می باشند؟
۳-در مورد رسیدگی به وضع منافقین آیا پرونده های منافقینی که در شهرستان هائی که خود استقلال قضائی دارند و تابع مرکز استان نیستند باید به مرکز استان ارسال گردد یا خود می توانند مستقلا عمل کنند؟ فرزند شما ، احمد
زیر این نامه نوشته شده:
بسمه تعالی در تمام موارد فوق هر کس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حکمش اعدام است، سریعا دشمنان اسلام را نابود کنید، در مورد رسیدگی به وضع پرونده ها در هر صورت که حکم سریعتر انجام گردد، همان مورد نظر است.
روح الله الموسوی الخمینی

. انتهای پیام /*