پرتال امام خمینی(س): امام خمینی (س) در آخرین سخنرانی خود در روزهای پایانی سال ۱۳۴۱، گویی همه چیز را پیش بینی می کردند و از توطئه های بعدی شاه و رژیم او آگاهی داشتند. شاید به همین جهت هم بود که در نطق کوبنده و انقلابی خود، روحانیت را به مقاومت در برابر «کشته شدن»، «زندان رفتن»، «سربازی رفتن»، و «تحمل مصائب» دعوت کردند.

نوروز سال ۱۳۴۲ در پیش بود و امام، این رویداد را فرصتی برای افشاگری نقشه های خطرناک شاه می دانستند. از این رو در آخرین هفتۀ اسفند ۴۱، طی نشستی که با علمای قم داشتند، پیشنهاد کردند که عید نوروز، از سوی روحانیت قم و شهرستان ها و حوزه های علمیه، اعلام عزا شود. این پیشنهاد مورد موافقت دیگر جوامع و مقامات روحانی قرار گرفت و به دنبال آن علمای شهرستان ها نیز در جریان قرار گرفتند.

حضرت امام در پیامی خطاب به علما فرمودند: «دستگاه حاکمه می خواهد با تمام کوشش به هَدمِ احکام ضروریۀ اسلام قیام؛ و به دنبال آن مطالبی است که اسلام را به خطر می اندازد. لذا اینجانب عید نوروز را به عنوان عزا و تسلیت به امام عصر ـ عجل اللّه تعالی فرجه ـ جلوس می کنم و به مردم اعلام خطر می نمایم.» [۱] (صحیفه امام؛ ج ۱، ص ۱۵۶)

همچنین در پیامی کوبنده که با عنوان «روحانیت امسال عید ندارد» منتشر گردید، امام هشدار دادند: «دستگاه جابره در نظر دارد... دخترهای هجده ساله را به نظام اجباری ببرد و به سربازخانه ها بکشد، یعنی با زور سرنیزه دخترهای جوان عفیف مسلمانان را به مراکز فحشا ببرد... من این عید را برای جامعۀ مسلمین عزا اعلام می کنم... و اگر زنده ماندم تکلیف بعدی خود را به خواست خداوند ادا خواهم کرد.» [۲] (صحیفه امام؛ ج ۱، ص ۱۵۳ـ۱۵۴)

اعلامیه های امام خمینی (س) در اینباره،[۳] شاه و رژیم را به وحشت و انفعال گرفتار کرد؛ بطوری که شاه ـ شخصاً ـ در صدد تکذیب مواردی برآمد که در اعلامیۀ امام بدانها اشاره شده بود. او در نطق ۱۲/ فروردین/ ۱۳۴۲ در مشهد، ضمن تکذیب به سربازی بردن دختران ۱۸ و ۱۹ ساله، این موضوع را جعلی دانست و در عین حال تهدید کرد که «وظیفۀ مأمورین قضایی و انتظامی است که ناشرین این اکاذیب را تعقیب و مجازات نمایند.[۴]».

اقدام امام خمینی (س) و دیگر مقامات روحانی و استقبال مردم از آن، ماهیت واقعی رژیم را برملا ساخت. هنگام حلول سال نو، به روال همه ساله، انبوهی از مردم قم و زائران شهرستانی در صحن مطهر و داخل حرم حضرت معصومه (س) و مساجد اعظم و بالاسر، که به حرم متصل بود، گرد آمده بودند. با خاموش و روشن شدن کلیۀ چراغ های حرم مطهر به نشانۀ تحویل سال، و در فاصلۀ چند ثانیه تاریکی، هزاران اعلامیۀ ضد رژیم و آخرین اعلامیه های امام خمینی (س) و دیگر مراجع، توسط محصلین علوم اسلامی حوزۀ قم، پخش شد. مردم به سرعت مشغول جمع کردن این اعلامیه ها شده و با شور و علاقه ای خاص شروع به خواندن کردند.[۵] حرکت فراموش نشدنی طلاب جوان، بی سابقه بود؛ ساواک، که در همۀ نقاط حساس شهر قم به خصوص قسمت های مختلف حرم مطهر حضور داشت، غافلگیر شده بود.

بامداد روز دوّم فروردین ماه که با ۲۵ شوال ۱۳۸۲ سالگرد شهادت حضرت امام جعفر صادق (ع) مصادف بود، ناگهان ده ها دستگاه اتوبوس شرکت واحد وارد قم شدند. کسی از اجرای طرح، خبر نداشت؛ چند ساعت بعد، کامیون های نظامی حامل سربازان مسلح و مجهز به مسلسل های سنگین به قم رسیدند و به مانور در خیابان های شهر پرداختند.

در منزل امام خمینی (س)، آیین عزا برپا بود. جمعیت زیادی که به قم آمده بودند، در این مراسم شرکت داشتند. سخنگوی روحانی که پیرامون فضائل حضرت صادق (ع) و مبارزات اساسی آن حضرت با دستگاه اموی و عباسی سخن می گفت، هنگامی که به طرح مسائل روز پرداخت، صدایش با صلوات نابه جا و پی درپی عوامل ساواک قطع شد و مجلس روبه نا آرامی رفت. امام به محض اطلاع در مجلس حاضر شدند و در جایی قرار گرفتند که تقریباً همۀ حاضران می توانستند ایشان را ببینند. توطئه به گونه ای در حال اجرا بود که همه دانستند غرض اصلی، برهم زدن مجلس است.

امام با مشاهده اوضاع، یکی از روحانیون حاضر در مجلس[۶] را مأمور ساختند که با صدای بلند، اخلالگران را، تهدید کنند که: «... اگر یک بار دیگر حرکت سوء و ناشایسته ای که موجب اخلال در نظم و آرامش در مجلس باشد، از خود نشان دهند و خواسته باشند از رسیدن سخنان آقایان خطبا به گوش مردم جلوگیری نمایند، فوراً به طرف صحن مطهر حرکت می کنم و در کنار مرقد مطهر حضرت فاطمه معصومه (س) سخنانی را که لازم است به گوش مردم برسد، شخصاً ایراد خواهم کرد». این تهدید مؤثر واقع شد و مراسم ادامه یافت[۷].

بعد از ظهر آن روز، مجلس سوگواری دیگری در مدرسۀ فیضیه برگزار بود. کامیون های نظامی اعزامی از تهران، در میدان آستانه ـ مقابل مدرسه ـ مستقر شدند. حرکات مرموز برخی از حاضرین، که بدون تردید از طرف ساواک مأموریت داشتند باعث ایجاد تشنج در مجلس و قطع سخنان گوینده شد. در همین زمان، گروهی از اشرار ناگهان به مردم حمله کردند و جمعی را مجروح ساختند[۸]. درپی این حادثه، نیروهای اعزامی و مأموران شهربانی نیز با هجوم وحشیانه به مدرسۀ فیضیه، دهها نفر را شهید و مجروح کردند که تنها هویت سه تن از آنان مشخص شد[۹].

همراهان، آیت اللّه گلپایگانی را که این مجلس (بزرگداشت سالگرد شهادت امام صادق(ع)) از سوی ایشان برگزار شده بود و در آنجا حضور داشت به یکی از حجره های مدرسه فیضیه منتقل کردند و ایشان با تأثر فراوان شاهد ضرب و جرح و ناله و فریاد آنان بود.

زمانی که خبر یورش مأموران و عوامل رژیم به امام خمینی(س) رسید، به میان مردم وحشت زده ای که در بیرونی خانه اجتماع کرده بودند، آمدند. عده ای قصد نمودند تا در خانۀ امام را ببندند. امام از این اقدام ناراحت شدند و در مقابل تلاش جماعتی که به بسته بودن در اصرار ورزیدند: «من باید به فیضیه بروم و ببینم به طلبه هایم چه می گذرد»؛ اما با خواهش حاضران، از این کار منصرف شدند. یکی از روحانیونی که در آن وقت در منزل امام حضور داشته است، در خاطراتش می نویسد:

«یکی از طلاب به امام عرض کرد: اجازه بدهید درب منزل را ببندند، مبادا به منزل حمله کنند. امام فرمودند: اجازه نمی دهم. آیت اللّه سید محمدصادق لواسانی از دوستان امام که در کنار ایشان نشسته بود، عرض کرد: پیشنهاد بدی نیست، اجازه بدهید در را ببندند، خطرناک است. امام فرمودند: گفتم نه، اگر اصرار کنید از خانه خارج می شوم و به خیابان می روم؛ این چوبها را باید به سر من زده باشند، به طلاب زده اند؛ حالا من خانه ام را ببندم؟ این چه حرفی است! بعداً وضو گرفتند و در وسط حیاط منزل با طلاب نماز جماعت خواندند و صحبت کوتاه جالبی هم برای حاضرین کردند. از جمله مطالبی که به یاد دارم، فرمودند: «اینها تمام شدند، گور خودشان را کندند، فیضیه را کوبیدند، طلاب را کشتند و زخمی کردند؛ ریشۀ خودشان را کندند، خودشان را رسوا کردند، مگر با مدرسۀ فیضیۀ امام صادق (ع) می شود مخالفت کرد؟»

روز سوم فروردین نیز، مدرسۀ فیضیه مورد یورش عده ای قرار گرفت که شعار «جاوید شاه» می دادند؛ بر اثر این حادثه نیز جمعی دیگر به خاک و خون کشیده شدند.

مدرسۀ طالبیۀ تبریز نیز با حادثه ای شبیه آنچه در مدرسۀ فیضیۀ قم رخ داد، روبرو شد که به زد و خورد مأموران ساواک و طلاب منجر شد و یکی از مأموران شهربانی به قتل رسید. صدها کماندو با اسلحۀ گرم و سرد، به دنبال این حادثه، مدرسۀ مزبور را مورد حملۀ وحشیانۀ خود قرار دادند.

سخنرانی امام خمینی (س) در تاریخ ۲/ فروردین/۱۳۴۲ خطاب به جمعیت انبوه حاضر در منزلشان در شرایطی صورت گرفت که بسیاری از افراد و حتی مقامات روحانی، روحانیت را پس از این حملۀ عمال رژیم، شکست خورده و کار نهضت را تمام شده می دانستند. با این که امام را خطرات بسیاری ـ در آن وضعیت ـ تهدید می کرد، نه تنها کوچکترین تزلزلی از خود نشان ندادند بلکه با ایراد سخنرانی، پیروزی نهضت و شکست رژیم شاه را به همگان نوید دادند.

مواضع امام، ترس و وحشت مردم را زدود و آنان را برای ادامۀ مبارزه آماده تر ساخت. تهدید و ارعاب بعدی رژیم و ساواک نیز، هیچ تأثیری در روحیۀ مصمم امام نداشت؛ تا آن جا که به دستور ایشان، مجروحان حادثۀ فیضیه به بیمارستان انتقال یافتند.

امام خمینی (س) در آخرین ساعات شب آن روز پر حادثه، از مردم و روحانیونی که پروانه وار در منزل رهبر خویش گرد آمده بودند، قدردانی کردند و پایداری و استقامت آنان را در مقابل شداید ستودند:[۱۰]

[بسم اللّه الرحمن الرحیم]

ناراحت و نگران نشوید، مضطرب نگردید، ترس و هراس را از خود دور کنید. شما پیرو پیشوایانی هستید که در برابر مصایب و فجایعْ صبر و استقامت کردند، که آنچه ما امروز می بینیم نسبت به آن چیزی نیست. پیشوایان بزرگوار ما، حوادثی چون روز عاشورا و شب یازدهم محرم را پشت سر گذاشته اند و در راه دین خدا یک چنان مصایبی را تحمل کرده اند. شما امروز چه می گویید؟ از چه می ترسید؟ برای چه مضطربید؟ عیب است برای کسانی که ادعای پیروی از حضرت امیر ـ علیه السلام ـ و امام حسین ـ علیه السلام ـ را دارند، در برابر این نوع اعمال رسوا و فضاحت آمیز دستگاه حاکمه، خود را ببازند. دستگاه حاکمه با ارتکاب این جنایت، خود را رسوا و مفتضح ساخت و ماهیت چنگیزی خود را به خوبی نشان داد. دستگاه جبار با دست زدن به این فاجعه، شکست و نابودی خود را حتمی ساخت. ما پیروز شدیم؛ ما از خدا می خواستیم که این دستگاه ماهیت خود را بروز دهد و خود را رسوا کند.

بزرگان اسلام ما، در راه حفظ اسلام و احکام قرآن کریم کشته شدند، زندان رفتند، فداکاری ها کردند تا توانستند اسلام را تا به امروز حفظ کنند و به دست ما برسانند. امروز وظیفۀ ماست که در برابر خطراتی که متوجه اسلام و مسلمین می باشد، برای تحمل هرگونه ناملایمات آماده باشیم تا بتوانیم دست خائنین به اسلام را قطع نماییم و جلو اغراض و مطامع آنها را بگیریم.[۱۱] (صحیفه امام؛ ج ۱، ص ۱۶۶.)

پیوست ها:

[۱]. صحیفه امام؛ ج ۱، ص ۱۵۶. [۲]. صحیفه امام؛ ج ۱، ص ۱۵۳ـ۱۵۴. [۳]. در این موضوع، دو اعلامیه، یکی به تاریخ ۱۶/شوال/۱۳۸۳ و دیگری به فاصلۀ کمی پس از آن صادر گردید که مورد اخیر، ایران را تکان داد. رجوع کنید به بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج ۱، ص ۳۱۵ و ۳۱۶. [۴]. روزنامه ‏های عصر تهران، ۱۲/ فروردین/ ۱۳۴۲. [۵]. نمونه‏ای از این اعلامیه ‏ها در کتاب بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج ۱، ص ۳۳۱ آمده است. [۶]. حجت ‏الاسلام شیخ صادق خلخالی. [۷] فرزند گرامی امام، حجت‏ الاسلام والمسلمین سید احمد خمینی در این باره چنین نقل می ‏کند: «امام به من فرمودند: من می ‏دانستم با این هشدار، مأمورین امنیتی رژیم مردد می ‏شوند که آیا باید طبق دستور قبلی جلسه را متشنج کنند و با اینکه باید منتظر دستور جدید از مرکز باشند، عملاً تا رفع تردید و تعیین تکلیف بعدی، مجلس روضه و سخنرانی تمام می‏ شود و مأمورین ساواک موفق به اجرای برنامه پیش‏بینی شده نخواهند شد.» [۸]. به سرپرستی سرهنگ مولوی معاون وقت ساواک تهران، وی در سال ۱۳۵۰ مقارن جشنهای ننگین ۲۵۰۰ ساله در سانحۀ سقوط هلی‏کوپتر، به قتل رسید. او در زمان مرگ، فرماندۀ پلیس راه ژاندارمری بود. [۹]. شهید سید یونس رودباری و دو تن از پیشه‏ وران قم . [۱۰]. شدیداً در قم شایع شده بود که بعد از فیضیه به منزل امام در قم حمله خواهد شد، لذا عده ‏ای از روحانیون و مردم در منزل امام اجتماع کرده و حاضر به ترک آنجا نشدند. حضرت امام به محض اطلاع شخصاً از حاضرین تشکر کردند و از مردم و طلاب خواستند که به خانه‏ هایشان بازگردند. تنها دو نفر حاضر به خروج از منزل امام نشدند و خطاب به امام گفتند شما خود فرموده‏ اید منزل من خانه طلاب است و ما از منزل خود بیرون نمی ‏رویم که این دو نفر عبارت بودند از آقای خلخالی و شهید مهدی عراقی که شب را تا به صبح پشت درب اطاق امام خوابیدند. [۱۱] صحیفه امام؛ ج ۱، ص ۱۶۶.

. انتهای پیام /*