امام خمینی در عین اینکه یک فقیه، مجتهد مسلّم، مرجع بی نظیر، فیلسوف آشنا به فلسفۀ غرب و سیاستمداری بی همتا بود؛ بسیار شگفت انگیز است که این مرد بزرگ هرگز از سیر و سلوک عرفانی خود کم نگذاشت. آنگونه عرفان عملی و نظری را به هم در آمیخت که بدون شک فیوضات و اشراقات ربانی را قابل شد و از عارف کامل گذشته، مکمل گردید و با تکیه بر قرآن، سنت پیامبر(ص) و ائمه معصومین(ع) و با استفاده از نظریات عرفا، مشایخ و شاعران عارف مسلک ـ که آنها نیز همه چیز را از اسلام اخذ نموده و از قرآن کریم گرفته اند ـ و با طبعی بلند و نظری فراگیر و احترامی خاص نسبت به مشایخ و بزرگان، قلل مقامات سلوک را فتح کرده، به سیمرغ قاف عرفان رسیده است و در اصل معتقد است که مسائل عرفانی به آن نحو که در قرآن کریم است، در کتاب دیگری نیست. لذا همه چیز را در قرآن جستجو می کند و با بیان و عمل خود اثبات کرد که عرفان اسلامی شریعت گریز نیست و شعار انحرافی اسقاط تکلیف را به کلی نفی نمود. وی دربارۀ رابطۀ طریقت و حقیقت با شریعت اینگونه می فرماید:

طریقت و حقیقت جز از طریق شریعت حاصل نمی شود و این ظاهر است که طریق برای باطن بوده و بلکه ظاهر غیر قابل انفکاک از باطن می باشد. بنابراین اگر کسی با مداومت بر انجام اعمال ظاهری (شرعی) و تبعیت از تکالیف الهی به باطن دست نیافت باید بداند آن طور که شایسته و بایسته بوده برانجام وظایف ظاهری قیام ننموده و لکن هر کس که بخواهد جز از طریق ظاهر به باطن دست یابد از نورانیت الهی بهره ای نبرده است همچون بعضی از عوام صوفیه.[1]

و دربارۀ شطحیات فرموده است: اینکه اهل شطح، اظهار ربوبیت نموده، و برای خود اثبات ربوبیّت می کنند، ناشی از نقص سلوک آنان بوده، و نشان دهندۀ بقای انانیّت و انیّت در آنان است.[2]

و به همین دلیل به معجزه و کرامت اشاره کرده، می فرماید: اولیای الهی از اظهار کرامت و معجزه پرهیز می کنند و در مواردی هم که مصلحت اقتضا نماید و اظهار آن لازم باشد، نخست اظهار مذلّت و عجز و انکسار در پیشگاه الهی نموده و آنگاه معجزه و کرامت خود را ظاهر می کنند و بدین وسیله از تظاهر به ربوبیّتی که شأن حضرت حق تعالی می باشد، اعتذار می جویند.[3]

و در جایی دیگر آورده است: آنان که به این مقام یا شبیه به آن رسیده اند اعتزال از خلق و انزوا اختیار نمی کنند، بلکه مأمور به آشنا نمودن و آشتی دادن گمراهان، با این جلوه ها هستند، اگر چه کم توفیق یافته اند.[4]

و در این میان جهت احترام به عرفا و مشایخ توصیه های لازم را دارد: مبادا و مباداللّه  بدون آنکه مقصد آنان را دریابی چماق طعن به دست گیری همانگونه که شیوۀ پاره ای از عالم نماها بر این است و میزان درست نبودن هر مطلبی در نزد آنان همان است که چیزی از آن مطلب ندانند و نتوانند بفهمند و از این رو است که می بینی هر تهمتی را به این بزرگان می زنند.[5]

ایشان همچنین به فرزند بزرگوارش ـ سید احمد خمینی ـ سفارش می کند که دوستدار صالحین و عارفین باشد و انکار مقامات معنوی و معارف الهی را نکند.[6]

آن بزرگوار، علوم حقه را مقدمه و بذر سیر و سلوک دانسته و بدون آن، شجرۀ طیبۀ معرفت را در دل نشاندن بعید می داند. علمی را که با ایمان همراه نباشد حجاب اکبر توصیف کرده است.[7] او مقصد و مرام حکیم الهی و عارف صاحب شهود را یک چیز دانسته ولی غلبۀ حاکم و سلطنت وحدت بر دل عارف، او را از کثرت محجوب می سازد و مقامهای تکثیر و حکم کثرت که بر حکیم چیره است، او را از اظهار حقیقت مانع گشته، از وصول به کمال توحید و حقیقت تجرید محجوب می سازد لذا توصیه می کند که هر دو گروه با دو چشم به جهان وجود بنگرند.[8] حضرت امام اول شرط تحقق سیر الی اللّه  را خروج از بیت مظلم نفس و خودی و خودخواهی می داند[9] و مبدأ سفر روحانی و سلوک عرفانی سالک الی اللّه  را از خانۀ تاریک نفس به سوی کعبۀ حقیقی دانسته و منازل آن را مراتب تعینّات آفاقی، انفسی، ملکی و ملکوتی به حساب آورده که از آنها به حجب نورانیه و ظلمانیه تعبیر شده است.[10] اعتقاد دارد که سالک تا در مبادی سیر است در تحت تربیت تدریجی رب العالمین است چون سیر سالک من الکثرة الی الوحدة می باشد تا جایی که فنای کلی و حضور مطلق دست دهد.[11] پس امور لازم را برای مجاهد در سیر و سلوک، مشارطه، مراقبه و محاسبه دانسته است.[12] ایشان در معرفی عارف کامل چنین می فرماید:

عارف کسی است که قلب خود را آمادۀ پذیرش هر صورتی سازد که محبوب، آن صورت را به آن قلب دهد و هیچ صورتی و فعلیتی را از پیش خود مطالبه نکند و از هر دو عالم بگذرد و به هر دو نشئه پشت پا زند. چنان که
عارف شیراز (حافظ) گوید: 

در ضمیر ما نمی گنجد به غیر از دوست کس                               هر دو عالم را به دشمن ده که ما را دوست بس[13]

 و در جایی دیگر گوید:

 نیست در لوح دلم جز الف قامت دوست                                      چکنم حرف دگر یاد نداد استادم[14]

 حضرت امام معتقد است که به این حقایق دست نتوان یافت مگر آنکه از پوششهای رقیق که به روی آنهاست عبور کرده و این حقایق را به آسانی نمی شود درک کرد مگر آنکه علاقه های دنیوی را از خود به دور انداخته و از همۀ مراتب انانیت بیرون رفته، همۀ شهوتهای نفسانی را ترک گفت که جز با ترک قیدها مقام اطلاق را شهود نتوان کرد.[15]

حضرت امام تأکید داشت که در این علوم (حکمت و عرفان) باید به اهلش مراجعه کرد و هرگز تمام حرفها را با قاطعیت نپذیرفت زیرا بدون شک انسان خطا می کند و در این باره ابن سینا را مثال زده، می فرماید:

اگر به کتابهای ابن سینا مراجعه شود معلوم گردد که او در این علم اعلاء و دانش والا چه بسیار خطاها که کرده است وقتی همچون شیخ الرئیس آن نابغۀ بزرگ و آن اعجوبۀ سترگ ـ که در تند ذهنی و تیز هوشی مانندی نداشت ـ این چنین باشد، حال دیگران از افراد متعارف مردم چگونه خواهد بود؟ و این پندی بود که من به برادران ایمانی خود دادم، باشد که ندانسته به هلاکت نیفتند.[16]

امام با اینکه خود مشرب عرفان را بر حکمت برتری می دهد به گونه ای می خواهد بین آنها پیوند و رابطه برقرار کند لذا در این باره فرماید:

باشد که خلاف برداشته شود و صلح میان آن دو گروه برقرار گردد زیرا هر چند شیوۀ عرفا شیوه ای است والاتر و بالاتر از درک عقل ولی در عین حال مخالفتی با عقل صریح و برهان فصیح ندارد و حاشا که مشاهدات ذوقی مخالف با برهان باشد و براهین عقلی بر خلاف شهود اصحاب عرفان اقامة شود... آنچه در دار تحقق و وجود و در محفل غیب و شهود است چه در ظاهر و چه در باطن و چه در اول و چه در آخر هر چه هست همه حق است و به جز او همه بافتۀ وهم و ساختۀ دست خیال است.[17]

 وقت آن است که بنشینم و دم در نزنم                                           به همه کون و مکان مدحت او مسطور است[18]

 دکتر حسین نصراللّه [19] معتقد است که امام خمینی آنگونه تسلطی بر عرفان اسلامی دارد که در اثبات حق، پیامبر و امامت، از عرفان مدد گرفته است. او در عمق فرهنگ آسمانی فرورفت به طوری که به همۀ خزائن و گنجینه های آن دست یافت. عرفان او طریقت پیشوایان دین و پیامبران بود لذا عرفان در راه و سلوک ایشان اصالت و ریشه دارد. هر کسی که اندیشۀ عرفانی او را بخواند وی را عاشقی می یابد که شبها در مناجات با دوست همیشگی خود بیدار می ماند و پرده های حجب و جدایی را با نماز و دعا کنار می زند. سازمان جاسوسی امریکا که حرکات امام را زیر نظر داشت او را جز شخصی عابد و پارسا ندید که نماز می گزارد و می اندیشد ولی جنبۀ اشراقی و عرفانی از دید گمراهان مستور ماند زیرا این دستگاه جاسوسی نمی فهمد که در عبادت باید از ماده آزاد بود تا به آزادی رسید.[20]  

قطرۀ باده زجام کرمت نوشیدم                                                        جانم از موج غمت همقدم دریا شد[21]

 در روزگار ما عرفان کلاسیک در دنیای اسلام توسط ارباب معرفت از فرزانگان شیعی چون صدرالمتألهین، ملاحسینقلی همدانی و میرزا جواد ملکی تبریزی ادامه یافت و در اقیانوس عظیم عرفان متعالی امام چهرۀ دیگری به خود گرفت. مشرب عرفانی مولوی، حکمت متعالیۀ ملاصدرا و مکتب ملاحسینقلی همدانی مانند دریاهایی هستند که در اقیانوس عظیم عرفان ناب حضرت امام به هم می پیوندند و رندانه همچون حافظ شیرازی با نظری فراگیر بنیانگذار عرفان متعالی شود و دیوان شعرش نیز نشانۀ همزبانی آشکار او با بزرگان اهل عرفان بویژه حافظ است.

 درد خواهم دوا نمی خواهم                                                            غصه خواهم نوا نمی خواهم...

 تو صفای منی و مروۀ من                                                               مروه را با صفا نمی خواهم ...

 تو دعای منی تو ذکر منی                                                              ذکر و فکر و دعا نمی خواهم ...

 همه آفاق روشن از رخ تو است                                                       ظاهری جای پا نمی خواهم[22]

 از نظر امام عرفان واقعی اطاعت از احکام دین خدا و شریعت است. عرفان او برخاسته از حقیقت قرآن و عبودیت پیامبر اکرم(ص) است. به گفتۀ یکی از محققین:

امام خمینی عرفان واقعی را در چهرۀ خاک آلود و دندانهای شکستۀ حضرت پیامبر اکرم(ص)، در پاهای متورم شدۀ حضرت فاطمه(س) در عبادت و در شخصیت بی نظیر حضرت علی(ع) می جست، همان کسی که شجاع ترین، زاهدترین، عابدترین و مهربانترین مردم بود. او تجسم و تبلور عرفان را در قیام امام حسین(ع) می دید، بنابراین تفاوت عرفان امام خمینی با عارفان دیگر در همین است. پس حضرت امام با دیدگاهی فراگیر و نگرشی متکامل بر فراز قلۀ معرفت ایستاده بودند.[23]

بدون تردید عرفان مطرح شده در اندیشۀ امام بشدت شیعی و متکی به آیات و روایات است.[24]

عرفان امام در متن زندگی او وارد شده بود و در تمام حرکات و سکنات او بازتاب داشت و در تمام خواسته ها و سیاستهای ایشان متبلور بود. حقیقتی بود که در تمام موضع گیریها، اعم از صلح و جنگ، سفر و حضر، خانواده و اجتماع، در مناجاتهای شبانه، زندگی روزانه و پیامهای عادی اش نیز ظهور و بروز پیدا کرد و عرفان چنین انسانی به همراهی فلسفه و جهان بینی او در عرصۀ فکر و نظر به منزلۀ دوبال شدند که به وسیلۀ آنها توانست تا بیکران ملکوت به پرواز درآید.

ایشان عرفان ناب اسلامی را اینگونه معرفی می فرماید:

خیال کردند یک دسته زیادی که معنای عرفان، عبارت از این است که انسان یک محلی پیدا بشود و یک ذکری بگوید... مرتبۀ اعلای عرفان را امام علی  سلام اللّه  علیه  داشته است... خیال می کردند که کسی که عارف است باید دیگر بکلی کناره گیرد از همه چیز و برود کنار بنشیند و یک قدری ذکر بگوید و یک قدری تغنی بشود و یک قدری چه بکند و دکانداری. امیرالمؤمنین در عین حالی که اعرف خلق اللّه  بعد از رسول اللّه  در این امت،
اعرف خلق اللّه  به حق تعالی بود مع ذلک، نرفت کنار بنشیند و هیچ کاری به هیچی نداشته باشد، هیچ وقت هم حلقۀ ذکر نداشت، مشغول بود به کارهایش، ولی آن هم [ذکر] بود. یا خیال می شود که کسی که اهل سلوک است، اهل سلوک باید به مردم دیگر کار نداشته باشد... این سلوک در انبیا زیادتر از دیگران بوده است... لکن نرفتند تو خانه شان بنشینند و بگویند که ما اهل سلوکیم.[25]

آن بزرگوار بر این باور بود که اگر شخص سالک بخواهد تسمیۀ او حقیقت پیدا کند باید رحمتهای حق را به قلب خود برساند و به رحمت رحمانیه و رحیمیه متحقق شود، با چشم عنایت و تلطف به بندگان خدا نظر کند و خیر و صلاح همه را طالب باشد و این نظر، نظر انبیاء عظام و اولیاء کمّل علیهم السلام است.[26]

خلاصه آنکه:

 زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت                                              کان که شد کشتۀ او نیک سرانجام افتاد (حافظ)

مگر ممکن است که بدون کندن نعلین شهوت و غضب از پای نفس و بدون ترک هوا و یکباره دل به حضرت مولا بستن، به طور قرب رسید؟[27]

 عیب از ماست اگر دوست زما مستور است                                        دیده بگشای که بینی همه عالم طور است...

 یا رب این پردۀ پندار که در دیدۀ ماست                                               باز کن تا که ببینم همه عالم نور است[28]

منبع: امام خمینی و عرفان اسلامی،ص 23-30 



[1] امام خمینی، تعلیقه بر شرح فصوص، ص 201. [2] همان، ص 140. [3] همان، ص 134؛ ر.ک: مصباح الهدایة، ص 53. [4] صحیفۀ امام، ج 16، ص 210. [5] ترجمۀ مصباح الهدایة، ص 202. [6] صحیفۀ امام، ج 16، ص 210. [7] شرح چهل حدیث، ص 457. [8] ترجمۀ مصباح الهدایة، ص 101. [9] چهل حدیث، ص 625. [10] همان، ص 589. [11] تفسیر سورۀ حمد، ص 57. [12] چهل حدیث، ص 9. [13] این بیت در دیوان حافظ غنی و قزوینی وجود ندارد. [14] ترجمۀ شرح دعای سحر، ص 43. [15] همان، ص 156. [16] ترجمه مصباح الهدایة، ص 155. [17] همان، صص 147ـ146. [18] دیوان امام، ص 52. [19] دکتر حسین عباس نصراللّه‏ از محققین خارجی است که این عبارات از مقاله اوست، با عنوان: «عرفان در راه و سلوک امام خمینی اصالت و ریشه دارد». [20] ر.ک: فصلنامۀ حضور، ش 11، تلخیص از صص 143ـ133. [21] دیوان امام، ص 88. [22] همان، ص 160. [23] تلخیص از: عرفان در اندیشۀ امام خمینی، به کوشش علی داستانی بیرکی، صص 85ـ80. [24] اشراق، ش 1، ص 18. [25] صحیفۀ امام، ج 20، ص 116. [26] آداب الصلوة، ص 236. [27] ترجمه شرح دعای سحر، ص 156.[28] دیوان امام، ص 52.

. انتهای پیام /*