اواخر آبان 1357، تهران به شهری جنگزده شباهت دارد. لاشۀ اتومبیلها و لاستیکهای نیم سوخته، شیشه های شکستۀ مغازه های مشروب فروشی، درب و پنجرۀ درهم کوبیده و متلاشی شدۀ بانکها و سینماها، چهرۀ شهر را دگرگون کرده است. ادارات و سازمانهای دولتی در اعتصاب به سر می برند، حتی مأموران شهرداری نیز دست به اعتصاب زده اند. تانکها، زرهپوشها و کامیونهای پر از سرباز در خیابانهای شهر مانور می دهند. با همۀ خشونتهایی که اعمال می شود، تظاهرات جوانان ـ مخصوصاً دانش آموزان و دانشجویان ـ ادامه دارد. شعارهای ابتکاری مردم بر محور اسلام، رهبری امام و ادامۀ مبارزه تا سرنگونی نظام سلطنتی استوار است.

شهر قم، یکپارچه شور و قیام است و هیچ ساعتی در شبانه روز نیست که صدای مواد انفجاری دست ساز و رگبار مسلسل مأموران به گوش نرسد. همه جا حدیث آتش و خون است و روایت ایثار و شهادت. جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیه قم پس از پیام 18 آبان امام خمینی در رابطه با ادامۀ اعتصابها و لزوم حمایت روحانیت از اعتصاب کنندگان، نماینده ای[1] را برای سازماندهی اعتصاب در شرکت نفت و رسیدگی به مشکلات اعتصابیون (در تاریخ 20 آبان) به آبادان اعزام می کند.

امام خمینی(س) در سخنرانی روز 21 آبان 57 (صحیفه امام، ج 4، ص: 459- 466)  با اشاره به وقوع چنین حوادثی در تهران، قم و دیگر شهرهای ایران، تأکید می کنند: «...با همۀ قوا شاه دارد با مردم مبارزه می کند. تقریباً مبارزه به اوجش رسیده. و از طرفی شاه هم سقوطش نزدیک  ده... این تیر آخری است که اینها در ترکش داشتند.».[2]

امام سپس به خیانتهای شاه می پردازند: «...کارهایی که شاه برای خارجیها کرده و به نفع خارجیها کرده است، خوب مطالعه شده است...»[3]

مجلۀ مالکیت صنعتی  در شمارۀ هفتم خود ـ اسفند 1356 ـ ویژه نامه ای به مناسبت یکصدمین سال تولد رضاخان پهلوی منتشر کرد که در عین حال، دارای آمار جالبی است. هجوم شرکتهای بزرگ خارجی به ایران در سال 1356 به منظور بهره برداری از دلارهای نفتی کشور، گویای این واقعیت است که در بسیاری موارد، تعداد علایم ثبت شدۀ کشورهایی همانند امریکا، آلمان، فرانسه و انگلستان، به مراتب بیش از علایم ثبت شدۀ ایران در «ادارۀ کل ثبت شرکتها و مالکیت صنعتی ایران» است. مثلاً در حالی که تعداد تقاضای علایم ثبت شدۀ تجاری ایران در سه ماهۀ آبان، آذر و دی 1356 رقمی معادل 25 را نشان می دهد، 146 شرکت امریکایی، 34 شرکت انگلیسی، 47 شرکت فرانسوی، 22 شرکت ایتالیایی، 60 شرکت آلمانی، 12 شرکت سوئیسی و 5 شرکت آفریقای جنوبی و حتی دو شرکت اسرائیلی، در ایران شروع به کار کرده اند.

در این نشریه، نوع فعالیت 16 شرکت خارجی که در آبان ماه 1356 آغاز به کار کرده اند، مشخص شده است. این فعالیتها عبارتند از: ارتباط با مؤسسات، انجام قراردادها و تعهدات، نمایندگی، پیمانکاری، حق العمل کاری، خدمات، مقاطعه کاری، امور ساختمانی، خدمات دریایی، بازاریابی و امثال آن. در واقع هیچ کدام از این شرکتها، برای کمک به اقتصاد و امور زیربنایی به ایران نیامده اند، بلکه هر یک به نوعی با اقدامات خود، قصد ربودن دلارهایی را دارند که از محل فروش روزانۀ بیش از 6 میلیون بشکه نفت عاید ایران می شود.

امریکا در تمام امور ایران دخالت دارد! ویلیام سولیوان در کتاب مأموریت در ایران، ص 28 می نویسد: «...سفارت امریکا در تهران، فعالیت وسیع و پردامنه ای داشت. تعداد کارکنان سفارت، به اضافۀ مأمورینی که در قسمت نظامی کار می کردند، بالغ بر 2000 نفر می شدند که با اعضای خانواده شان به 5000 نفر می رسیدند. تعداد ایرانیان وابسته به سفارت هم به دو هزار نفر بالغ می شدند و نظارت مستمر بر کار همۀ آنها کار ساده ای نبود. فعالیت این پرسنل وسیع، رشته های متنوع و گوناگونی را شامل می شد... علاوه بر اینها گروهی از مأمورین جاسوسی هم که بیشتر با ایرانیها در ارتباط بودند، در میان پرسنل ما دیده می شدند.

سولیوان در بخش دیگری از خاطراتش می نویسد: «... مأموران ساواک ابتدا دوره های تعلیماتی را در امریکا می دیدند، ولی بعدها اسرائیل هم به یکی از مراکز تعلیماتی ساواک تبدیل شد. تعلیماتی که در امریکا و اسرائیل به مأموران ساواک داده می شد، علاوه بر آموزشهای عمومی پلیسی و اطلاعاتی، تعلیمات ویژۀ مبارزه با روشهای جاسوسی روسها و کشف رمزهای پیچیدۀ جاسوسی آنها را شامل می شد... رقم تخمینی اعضای رسمی ساواک، در حدود 6 هزار نفر بود؛ البته شبکۀ اطلاعاتی ساواک، «منابع» خبری بسیاری را شامل می شد و عده ای نیز به طور نیمه وقت و برای انجام مأموریتهای خاص با ساواک همکاری می کردند.»

سولیوان دربارۀ ملاقاتهایش با شخصیتهای ایرانی می گوید: «... من یکی از مدعوین دائمی اردشیر زاهدی در ایران بودم و حداقل هفته ای یکبار به خانۀ او می رفتم. هر بار که به خانۀ زاهدی می رفتم، گروههای مختلفی را از افسران ارتش گرفته تا بازاری و مردان ملبس به لباس روحانی در آن جا می دیدم!... در روزهایی که عدۀ زیادی از این افراد در خانه اش جمع می شدند، روزنامه نگاران امریکایی را هم دعوت می کرد تا این نیروها را به آنها نشان بدهد و چنین وانمود می کرد که اینان، نمایندگان اکثریت خاموشی هستند که به موقع برای مقابله با مخالفان وارد میدان خواهند شد...[4]»

با آگاهی از چنین اوضاعی است که امام خمینی(س) خطاب به شاه می فرمایند: «...این امریکا دشمن این ملت است، و این مالِ ملت را به این دشمنِ ملت مجانی دادید. شما عالِمید نه اینکه اشتباه بوده! بعد از این هم همین کارها را می کنید.»[5] (کوثر، ج2، ص 245-247)

تظاهرات و اعتصابات همچنان ادامه دارد. خبرهای وحشتناکی از جنایات مأموران رژیم در شهرستانها به گوش می رسد. شاه برای نجات خود به هر کوششی دست می زند؛ خبر ملاقات وی با علی امینی و کوششهای تازۀ اردشیر زاهدی برای جلب حمایت و کمک بیشتر آمریکا، به منظور حفظ رژیم سلطنتی، منشأ شایعات زیادی شده است.

کارکنان صنعت نفت، که اعتصاب خود را از زمان کابینۀ شریف امامی آغاز کرده بودند، پس از روی کار آمدن دولت نظامی و استقرار نظامیان در مراکز نفتی کشور، تا چندی کار خود را از سر گرفتند و تولید نفت افزایش یافت. هر چند تولید کمتر از میزان متوسط پیش از آغاز اعتصابات بود ولی به قول ویلیام سولیوان، همین موفقیت، امیدهایی را برای دولت نظامی به وجود می آورد. با این وجود، کمبود مواد سوختی، قطع جریان برق و اختلال در توزیع مواد غذایی، وضع را به شدت بحرانی کرده است.

اقتصاد کشور، اواخر آبان 1357، مرحلۀ خطرناکی را طی می کند و بسیاری از ناظران خارجی پیش بینی می کنند که مسائل و مشکلات اقتصادی، دولت را سرانجام به زانو در خواهد آورد.

در این روزها، شایع شده که نخست وزیری دکتر امینی حتمی است، شاه برای خروج از کشور موافقت کرده و شورای سلطنت تشکیل خواهد شد. ضمناً از  شرکت احتمالی برخی از چهره های ملی گرا و حتی تعدادی از روحانیون در شورای سلطنت نام برده می شود. به علت تعطیل روزنامه ها، هیچ یک از این شایعات، انعکاس وسیع نمی یابد.

اعترافات و اظهارات آخرین سفیر آمریکا در ایران، دربارۀ تلاشهای مأیوسانۀ شاه در آخرین روزها، عمق بحران رژیم را آشکار می سازد؛ وی می نویسد: «...در این میان، شاه سرگرم کارهای دیگری بود و ظاهراً خود را از تعقیب کارهای روزانۀ حکومت ازهاری کنار کشیده و دست دولت را در انجام کارها باز گذاشته بود. این رویۀ شاه کاملاً با روش گذشتۀ او، که در جزئیات کارهای دولت دخالت می کرد، تفاوت داشت. شاه، تلاش خود را مصروف طرح یک برنامۀ کلی برای تجدید نظر در سیستم حکومت و بازگشت به قانون اساسی نموده بود و به این منظور گروهی از رجال و چهره های سیاسی گذشته را به مشورت فراخوانده بود.

معروفترین این چهره ها که در رأس مشاورین جدید شاه قرار داشت، علی امینی نخست وزیر اسبق ایران بود که در دوران زمامداری به روابط نزدیک با آمریکاییها و حمایت جدی آمریکا شهرت داشت. امینی، که از یک خانوادۀ قدیمی و ثروتمند ایران بود، قبل از نخست وزیری، سفیر ایران در امریکا بود و در دوران کوتاه زمامداری اش در سالهای 62 - 1961 دست به اصلاحات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی مهمی زده بود. اعتقاد عمومی در آن زمان بر این بود که امینی به توصیۀ پرزیدنت کندی به مقام نخست وزیری ایران منصوب شده و اصلاحات اجتماعی و اقتصادی او هم مورد نظر حکومت وقت امریکا بوده است.

هدف شاه از مشورت با امینی و دیگران این بود که با تغییراتی در سیستم حکومت، موجبات رضایت گروههای ناراضی غیر مذهبی فراهم گردد و از تغییرات بنیادی که آیت اللّه  خمینی در نظر داشت در رژیم ایران به وجود آورد، جلوگیری شود. اصول تغییرات مورد نظر شاه، استقرار یک حکومت دموکراسی با معیارهای غربی و محدود شدن قدرت شاه در چارچوب قانون اساسی بود. شاه امیدوار بود که با عرضه نمودن این تغییرات، از همکاری گروهی از مخالفان، به خصوص عناصر وابسته به جبهۀ ملی و طرفداران دکتر مصدق، برخوردار گردد و آنها را به قبول مسئولیتهای دولتی راضی نماید...[6]»

شاه ـ به قول سولیوان ـ در این روزها در پی تغییر اصولی برای استقرار یک «حکومت دموکراسی با معیارهای غربی و محدود شدن قدرت شاه در چارچوب قانون اساسی» بود؛ امّا همین شخص، چند سال پیش از آن و در مصاحبه با خانم «اوریانا فالاچی ـ خبرنگار ایتالیایی ـ هنگامی که از او دربارۀ دموکراسی سؤال شد، با خشم و عصبانیت پاسخ داد: «...امّا من این دموکراسی را نمی خواهم. نمی دانم با آن چه باید کرد. این دموکراسی ارزانی خودتان باشد[7]

موضوع اصلی دو سخنرانی امام خمینی(س) در 21 آبان 1357، پاسخ به تبلیغات جدید رسانه های گروهی غرب بود که سعی داشتند آیندۀ ایران را در صورت سقوط رژیم پهلوی مبهم نشان دهند و حکومت اسلامی مورد خواست ملت را فاقد برنامه ای روشن برای ادارۀ کشور معرفی کنند. امام در سخنرانی دیگر خود رد این روز (صحیفه امام، ج 4، ص: 467- 478) ، ضمن تشریح عقب افتادگی فرهنگی، اعمال سانسور شدید از سوی ساواک، و فروش بی رویۀ نفت در ازای ایجاد پایگاههای جاسوسی و تسلیحاتی برای آمریکا، هرگونه زمزمۀ سازش با رژیم شاه را محکوم می کنند. امام در بخشی دیگر از سخنان خود، به اظهارات مسئولین دولت نظامی مبنی بر این که آنها در انجام وظایفشان مأمورند و معذور، به شدت حمله می کنند و خطاب به ملت می فرمایند:  «...اینها معذور نیستند، اینها خائن هستند! و تعمداً هم خیانت کردند و برای خاطر ریاست خیانت کردند.»[8]

امام در پایان تأکید می کنند که رژیم سلطنتی، یک غدۀ فاسد سرطانی است و شاه چاره ای جز رفتن ندارد. (کوثر، ج2، ص 257-259)

از تعداد تانکها، زره پوشها و کامیونهای مسلح به انواع سلاحهای گرم در خیابانهای تهران کاسته نشده است. از اوّلین ساعات صبح 22 آبان، تظاهرات جوانان در خیابانهای مختلف تهران شروع می شود. کانون تظاهرات، خیابانهای اطراف دانشگاه تهران است. صدای رگبار گلوله ها از هر طرف به گوش می رسد.

با این که روزنامه ها تعطیل اند امّا از گوشه و کنار تهران، مردم به ساختمانهای دو روزنامۀ بزرگ کیهان و اطلاعات هجوم می آورند تا کسب خبر کنند. خبرهایی که از شهرستانها می رسد، حاکی از ادامۀ تظاهرات و درگیریهای خشونت بار مأموران رژیم با مردم است. دامنۀ تظاهرات در قم، از خیابانهای چهارمردان و آذر و ارم به تمام نقاط شهر گسترش یافته است و در طول ساعات شبانه روز، لحظه ای فریاد مرگ بر شاه» و صدای رگبار مسلسلها قطع نمی شود.

جیمی کارتر رئیس جمهوری امریکا در یک مصاحبۀ رادیو تلویزیونی اظهار می دارد: «امریکا امیدوار است که یک دولت ائتلافی و اتحاد، به زودی در تهران تشکیل شود... یک ایرانی قوی و مستقل در این منطقه، عامل بزرگ جهت ثبات می باشد و ما هرگز علاقمند نیستیم مشاهده کنیم که این ثبات، بازیچۀ جنایتکاران شود و دولت با نتایجی غیر قابل پیش بینی سقوط کند.»

مردم این مصاحبه را از رادیو امریکا و رادیو بی بی سی می شنوند؛ این است که شعار «مرگ بر امریکا»، رساتر از گذشته، همراه با دیگر شعارها در فضای کشور طنین می اندازد. کارکنان شرکت مخابرات تهران، کارمندان امریکایی این اداره را بیرون می کنند. این در واقع واکنشی فوری در برابر سخنان جیمی کارتر است.

از سوی دیگر شاه، آخرین نسخه های نجاتی که آمریکا برایش نوشته ـ نومیدانه ـ تجربه می کند. ویلیام سولیوان می نویسد:

«... از جمله تغییراتی که شاه در سیستم حکومت تقبل کرده بود، دادن تمام اختیارات کنترل کارهای دولت و بودجه و برنامه ریزی به پارلمان بود. شاه [در ملاقات با دکتر امینی و چند سیاستمدار کهنه کار دیگر] همچنین پذیرفته بود که سازمانهای اقتصادی مهمی، مانند شرکت ملی نفت که زیر نظر مستقیم خود او کار می کردند، تحت نظارت دولت قرار بگیرند. امّا شاه به هیچ وجه حاضر نبود مقام فرماندهی کل نیروهای مسلح ایران را از دست بدهد و اختیار تعیین بودجۀ آن را در اختیار دولت و مجلس بگذارد. او می گفت که نیروهای مسلح ابزار دست شاه است و امور دفاعی کشور باید از نوسانات سیاسی روز مصون بماند و تابع فرماندهی واحدی باشد که فقط به مصالح ملی کشور می اندیشد. امینی با این نظر شاه موافق نبود؛ با وجود این حاضر شد برای مذاکره با آیت اللّه  خمینی یا اطرافیان او دربارۀ اصول پیشنهادی شاه، به پاریس برود و برای یافتن یک راه حل سیاسی بکوشد...»

زمانی که این تلاشها در رسانه های گروهی خارجی منعکس می شود، خبرنگاران خارجی مقیم پاریس به حضور امام خمینی(س) رسیده و یکی از آنان پرسش خود را چنین طرح می کند: «حضرت آیت اللّه ! دیروز امینی با شاه ملاقات کرده است. اگر او به نخست وزیری منصوب گردد، آیا به نظر شما این آخرین شانس برای نجات رژیم خواهد بود؟] امام در پاسخ چنین می فرمایند: «دیگر هیچ چیز برای شاه، شانس بقا نمی آورد. همۀ ملت ایران در تمام شهرستانها قیام کرده اند و با این قیام ملت تا شاه نرود، آرامش پیدا نخواهد شد و کسی نمی تواند شاه را نجات دهد. او چاره ندارد جز اینکه برود، و ابرقدرتها چاره ندارند جز اینکه با ملت ما مخالفت نکنند، که اگر مخالفت کنند برای آنها بدتر خواهد شد.»[9]

امام خمینی(س) در 22 آبان 1357 در سخنرانی خود، آخرین کوششهای آمریکا را با شکست مواجه می سازند. مدّتی بود که طراحان کاخ سفید، سه سناریو را برای کنترل قیام و حفظ منافع خود مطرح می کردند:

طرح نخست، تبرئۀ شاه از خیانتها و روی کار آوردن یک دولت به ظاهر ملّی و کاهش قدرت شاه بود تا در یک دورۀ انتقالی، پس از فروکش کردن احساسات مردم، شاه مجدداً وارد صحنه شود؛ نظیر آنچه که در 28 مرداد 1332 اتفاق افتاد. راه حل دوّم، کنار رفتن شاه و حفظ نظام سلطنتی با روی کار آمدن یکی از اعضای خانوادۀ پهلوی یا شورای سلطنت بود. چنان چه این تلاشها بی نتیجه می ماند و رهبری و مردم همچنان به سرنگونی شاه و تغییر نظام حکومتی پافشاری می کردند، تنها راه باقیمانده برای آمریکا، که در آن روزها زمزمۀ آن شنیده می شد، تشکیل یک رژیم به ظاهر آزاد ولی غیر مذهبی دلخواه امریکا و غرب بود. امید غربیها در چنین شرایطی ـ عمدتاً ـ به نیروهای میانه رو و ملی گرا معطوف بود. بنا به نوشتۀ روزنامۀ فیگارو ـ شمارۀ 13 نوامبر 1978 ـ در واشنگتن دو کمیتۀ کار، ویژۀ بررسی و تحلیل مسائل ایران فعالیت شبانه روزی دارند[10].

امام خمینی(س) با روشن بینی ویژۀ خود، نه تنها شخصاً به اهداف طرحها و کوششهای آمریکا کاملاً آگاه بودند، بلکه در هر فرصتی آگاهیهای لازم را به مردم منتقل می کردند. امام در سخنرانی خود در این روز  (صحیفه امام، ج 4، ص: 483- 496)، ضمن تشریح نمایی از کارنامۀ سیاه سلسلۀ پهلوی در ایران، بر سه اصل محوری نهضت در شرایط کنونی تأکید می کنند؛ سه اصلی که هر یک خط بطلانی است بر همۀ امیدها و تلاشهای اخیر امریکا. امام می فرمایند:

«یک اصل این بود که ملت ایران چنانچه در این مدت از تظاهراتشان، از شعارشان ظاهر شد، این سلطنتِ سلسلۀ پهلوی را نمی خواهند... اصل دوم این است که اصل رژیم سلطنتی بی ربط است. رژیم سلطنتی رژیم کهنۀ ارتجاعی است... سلطنت از اول چیز مزخرفی بوده... هر کسی، هر جمعیتی، هر اجتماعی حق اولینش این است که خودش انتخاب بکند... اصل سوم ما این است که ما حکومت اسلامی می خواهیم. یک جمهوری اسلامی که به آرای مردم رجوع می کنیم

امام خمینی (س)، علاوه بر این سخنرانی مستند و صریح، در همین روز با سه خبرنگار آلمانی، فرانسوی و عرب مصاحبه های مهمی انجام می دهند.

خبرنگار آلمانی از امام می پرسد: بر سر سرمایه های صنعتی آلمانی ها در ایران چه خواهد آمد؟] امام اظهار می دارند: «اگر سرمایه ها از خودشان باشد، آن هم محفوظ خواهد ماند و ظلمی بر کسی وارد نخواهد شد.» امام در پاسخ سؤالی مبنی بر اینکه شاه به نام ملت ایران قراردادهایی را با آلمانی ها و خارجیها بسته است، پاسخ می دهند: «قراردادهایی که موافق مصالح ملت است، به قوت خود باقی می ماند.[11]

«خبرنگار آلمانی از امام می پرسد: در حکومت آینده، آزادی زنان چگونه خواهد بود؟ آیا اینها باید مدارس را رها کرده و به منازل بروند، یا اینکه برایشان امکان خواهد داشت به تحصیلات خود ادامه دهند؟ امام در پاسخ می فرمایند: «این حرفهایی که راجع به زنان و یا مسائل دیگر شنیده اید، اینها هم تبلیغات شاه و اشخاص مغرض است. زنها آزاد هستند و در
تحصیل هم آزاد هستند، در کارهای دیگر هم آزادند، همان طور که مردها آزادند. حالاست که نه زن آزاد است و نه مرد.»
[12]

امام خمینی(س) در پاسخ به خبرنگار نشریۀ فرانسوی لوموند، که از امکان روی آوردن به مبارزۀ مسلحانه سؤال کرده می فرمایند: «ما امیدواریم قبل از اینکه نوبت به مبارزۀ مسلحانه برسد، مسائل به دلخواه ملت ختم شود. چنانچه یکوقت مقتضی شد. آن وقت تجدید نظر می کنیم.»[13]

خبرنگار لوموند می پرسد: «حضرتعالی می فرمایید که بایستی در ایران، جمهوری اسلامی استقرار پیدا کند و این برای ما فرانسوی ها چندان مفهوم نیست. زیرا که جمهوری می تواند بدون پایۀ مذهبی باشد. نظر شما چیست؟ آیا جمهوری شما بر پایۀ سوسیالیسم است؟ مشروطیت است؟ بر انتخاباتی استوار است؟ دموکراتیک است؟ چگونه است؟» امام پاسخ می دهند: «اما جمهوری، به همان معنایی است که همه جا جمهوری است. لکن این جمهوری بر یک قانون اساسی ای متکی است که قانون اسلام است. اینکه ما جمهوری اسلامی می گوییم برای این است که هم شرایط منتخب و هم احکامی که در ایران جاری می شود اینها بر اسلام متکی است، لکن انتخاب با ملت است و طرز جمهوری هم همان جمهوری است که همه جا هست.»[14]

رهبر انقلاب، در سومین مصاحبۀ خود در همین روز، در پاسخ سؤال خبرنگار «البیرق) که می گوید: حضرت آیت اللّه ، جنبشی که شما معرفی می فرمایید و ارزشهای روحی و مردمی که از آن برخوردار است، آیا به تنهایی می تواند به اسم اکثریت ایرانی و بدون چپیها و بدون مخالفین سنتی، حکومت را در دست بگیرد؟ و اگر امروز بر اساس شعارهایی که شما مطرح می فرمایید رفراندمی در ایران صورت گیرد، نسبت درصد آرایی را که ممکن است به دست آورید چقدر خواهد بود؟»؟ پاسخ می دهند: «اکثریت قاطع ملت ایران مسلمان است و به آنچه که ما بخواهیم رأی می دهد. همۀ ملت ایران شاه را نمی خواهند. آیا نود درصد مردم ایران که مسلمانند به عنوان اکثریت یک جامعه نمی تواند یک جمهوری اسلامی تشکیل دهد؟»[15]

خبرنگار می پرسد: «آیا امکان دارد که شوروی به جنبش شما کمک کند؟ آیا حضرت آیت اللّه  به طور کلی از امریکا مأیوس هستند؟ یا اینکه معتقدید اگر روزی برای امریکا مسلّم شود که ایام حکومت شاه رو به پایان است مصلحت خود را برخواهد گزید؟» امام می فرمایند: «اما راجع به شوروی، ما احتیاجی به کمک او نداریم و همان طور که از امریکا کمک قبول نمی کنیم، از شوروی هم کمک قبول نخواهیم کرد. اما راجع به امریکا، امریکا البته همیشه مصالح خودش را ملاحظه می کند ولکن ملت دیگر به امریکا اعتنا نمی کند و شاه باید برود و غیر از این هیچ راهی نیست، چه امریکا و شوروی بخواهند یا نخواهند.»[16] (کوثر، ج2، ص271-275)                     


[1]. حجة‏الاسلام موسوی تبریزی. [2]. صحیفه امام؛ ج 4، ص 459 [3]. همان، ص 460 [4]. مأموریت در ایران، ص 28، 69، 71، 137 و 139 [5]. همان، ص 462 [6]. مأموریت در ایران، ص 132 [7]. مصاحبه با تاریخ، ج 2، ص 12 و 13 [8]. صحیفه امام؛ ج 4، ص 475 [9]. صحیفه امام؛ ج 4، ص 504 [10]. رفرم تا انقلاب دو سال آخر، ص 224 [11]. صحیفه امام؛ ج 4، ص 480 [12]. همانجا. [13]. همان، ص 479 [14]. همانجا [15]. همان، ص 481 [16]. همانجا.

. انتهای پیام /*