با دلِ تنگ، بسوی تو سفر باید کرداز سر خویش، به بتخانه، گذر باید کرد[1]پیر ما گفت: ز میخانه شفا باید جستاز شفا جستنِ هر خانه حذر باید کردآنکه از جلوهی رخسار چو ماهت پیش ...
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۸
آن که ما را جفت با غم کرد، بنشانید فرددیدی آخر پرسشی از حال زار ما نکرد؟بر غمِ پنهانْ، اگر خواهی گواهی آشکاراشک سرخم را، روان بنگر تو بر رخسار زردآتش دل را، فرو بنشانم ار ...
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۸
باده، از پیمانهی دلدار، هشیاری نداردبیخودی، از نوش این پیمانه، بیداری نداردچشم بیمار، تو هر کس را به بیماری کشاندتا ابد این عاشق بیمار، بیماری ...
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۸
گر به سوی کوچهی دلدار، راهی باز گرددگر که بخت خفتهام با من دمی همساز گرددگر نسیم صبحگاهی، ره به کوی دوست یابدگر دل افسرده، با آن سرو قد همراز ...
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۸
باد بهار، مژدهی دیدار یار دادشاید که جان به مقدم باد بهار دادبلبل به شاخ سرو، در آوازِ دلفریب[1]بر دل نوید سرو قد گلعِذار دادساقی، به جام باده، در آن عشوه و دلالآرامشی ...
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۸
ماییم و یکی خرقهی تزویر و دگر هیچدر دام ریا، بسته به زنجیر و دگر هیچ[1]خودبینی و، خودخواهی و، خودکامگی نفسجان را چو روان، کرده زمینگیر و دگر هیچدر بارگه دوست، ...
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۸
غم دل با که بگویم که مرا یاری نیستجز تو ای روحِ روان! هیچ مددکاری نیستغم عشق تو، به جان است و، نگویم به کسی:که در این بادیهی غمزده، غمخواری نیستراز دل ...
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۸
عاشقان روی او را، خانه و کاشانه نیستمُرغ بال و پر شکسته، فکر باغ و لانه نیستگر اسیر روی اویی، نیست شو، پروانه شو!پایبند ملک هستی، در خور پروانه ...
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۸
آنکه دل خواهد، درون کعبه و بتخانه نیستآنچه جان جوید، به دست صوفی بیگانه نیست[1]گفتههای فیلسوف و، صوفی و، درویش و، شیخدر خور وصف جمال دلبر فرزانه نیستبا که گویم راز دل را، ...
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۸
آنکه سر در کوی او نگذاشته، آزاده نیستآنکه جان نفکنده در درگاه او، دلداده نیستنیستی را برگزین، ای دوست! اندر راه عشقرنگ هستی، هر که بر رخ دارد، آدمزاده نیستراه و رسم عشق، ...
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۸
عالم اندر ذکر تو، در شور و غوغا هست و نیستباده از دست تو، اندر جام صهبا هست و نیست[1]نور رخسار تو در دلها، فروزان شد نشدعشق رویت، در دل هر پیر و برنا هست و نیستبلبل اندر شاخ گل، مدح تو را خواند ...
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۸
امشب از حسرت رویت، دگر آرامم نیستدلم آرام نگیرد که دلارامم نیستگردش باغ نخواهم، نروم طَرْف چمنروی گلزار نجویم که گُلندامم نیستمن از آغاز که روی تو بدیدم گفتم:در پی طلعت این ...
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۸
دل که آشفتهی روی تو نباشد دل نیستآنکه دیوانهی خال تو نشد عاقل نیست[1]مستی عاشق دلباخته از بادهی توستبجز این مستیم، از عمر دگر حاصل نیستعشق ...
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۸
عاشم، عاشق و، جز وصل تو درمانش نیستکیست کاین آتش افروخته در جانش نیست؟[1]جز تو در محفل دلسوختگان، ذکری نیستاین حدیثی است که آغازش و پایانش نیستراز دل را نتوان پیش کسی باز ...
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۸
با که گویم راز دل را؟ کس مرا همراز نیستاز چه جویم سِرّ جان را، در به رویم باز نیست[1]ناز کُن تا میتوانی، غمزه کُن تا میشوددردمندی را ندیدم، عاشق این ناز ...
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۸
عمری گذشت و، راه نبردم به کوی دوستمجلس تمام گشت و، ندیدم روی دوست[1]گلشن معطّر است سراپا ز بوی یارگشتیم هر کجا، نشنیدیم بوی دوستهر جا که میروی، ز ...
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۸
عشق اگر بال گشاید، به جهان حاکم اوستگر کند جلوه در این کوْن و مکان، حاکم اوست[1]روزی ار رخ بنماید ز نهانخانهی خویشفاش گردد که به پیدا و نهان، حاکم اوستذرّهای نیست ...
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۸
در پیچ و تاب گیسوی دلبر ترانه استدل بردهی فدایی هر شاخ شانه استجان در هوای دیدن رخسار ماه توستدر مسجد و کنیسه نشستن بهانه استدر صید عارفان و، ز هستی ...
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۸
خانهی عشق است و، منزلگاه عشّاق حزین استپایهی آن برتر از دروازهی عرشِ برین استاین سرا، بارافکن می خوردگان راه یار استبا پریشان حالی و، مستی و، ...
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۸
سر کوی تو، به جان تو قسم! جای من استبه خم زلف تو، در میکده مأوای من است[1]عارفانِ رُخ تو جمله ظَلومند و جَهولاین ظلومیّ و جهولی، سَر و سودای من است[2]عاشق ...
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۸
افسانهی جهان دل دیوانهی من استدر شمع عشق سوخته پروانهی من است[1]گیسوی یار، دام دل عاشقان اوستخال سیاه پشت لبش، دانهی من استغوغای ...
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۸
خم ابروی کجت قبلهی محراب من استتاب گیسوی تو خود راز تب و تاب من است[1]اهل دل را به نیایش اگر آدابی هستیاد دیدار رُخ و موی تو، آداب من استآنچه دیدم ز ...
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۸
برخیز مُطربا! که طرب آرزوی ما استچشم خرابِ یار وفادار سوی ما استدیوانگیّ عاشق خوبان، ز باده استمستیّ عاشقان خدا، از سبوی ما استما عاشقان ز قُلّۀ کوه ...
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۸
عشق نگارْ، سرِّ سوُیدایِ جان ما استما خاکسار کوی تو تا در توان ما استبا خُلدیان بگو که، شما و قصور خویش!آرامِ ما به سایهی سرو روان ما استفردوس و هر چه هست در آن، قسمت رقیبرنج و ...
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۸
آنکه دل بگسلد از هر دو جهان، درویش استآنکه بگذشت ز پیدا و نهان، درویش است[1]خرقه و خانقه از مذهب رندان دور استآنکه دوری کُند از این و، از آن درویش استنیست درویش که دارد کُله ...
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۸
پرده بردار ز رُخ، چهرهگشا، ناز، بس استعاشق سوخته را دیدن رویت هوس است[1]دست از دامنت ای دوست! نخواهم برداشتتا من دلشده را، یک رمق و، یک نفس استهمه خوبان برِ زیباییت ای ...
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۸
عیب از ما است، اگر دوست ز ما مستور استدیده بگشای که بینی همه عالم طور استلاف کم زن که نبیند رُخ خورشیدِ جهانچشم خُفّاش که از دیدن نوری کور استیا رب! این پردهی پندار ...
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۸
آنکه دامن میزند بر آتش جانم، حبیب استآنکه روزافزون نماید دردِ من، آن خود طبیب استآنچه روحافزاست، جام باده از دست نگار استنی مُدرّس، نی مُربّی، نی حکیم و، ...
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۸
عاشق دوست ز زنگش پیداستبیدلی از دل تنگش پیداستنتوان نرم نمودش به سخناین سخن، از دل سنگش پیداستاز در صُلح بُرون ناید دوستدیگر امروز، ز جنگش پیداستمیزده است، از رُخ سُرخش ...
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۸
هر کُجا پا بنهی حُسن وی آنجا پیداستهر کُجا سر بنهی سجدهگه آن زیباست[1]همه سرگشتهی آن زلف چلیپای ویند[2]در غم هجر رُخش، این همه شور و غوغاستجُمله خوبان ...
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۸