سخنرانی
تکلیف شرعی، قیام بر ضد شاه
سخنرانی در جمع روحانیون و طلاب درباره تکلیف شرعی بودن قیام بر ضد شاه
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: صحیفه امام

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 - 1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 10 خ‍رداد ‭1357

زمان (قمری) : 23 جمادی الثانی ‭1398

مکان: نجف

شماره صفحه : 404

موضوع : تکلیف شرعی، قیام بر ضد شاه

زبان اثر : فارسی

مناسبت : فرا رسیدن سالگرد قیام خونین 15 خرداد 42

حضار : روحانیون، طلاب و ایرانیان مقیم عراق

سخنرانی در جمع روحانیون و طلاب درباره تکلیف شرعی بودن قیام بر ضد شاه

سخنرانی

‏زمان: 10 خرداد 1357 / 23 جمادی الثانی 1398‏

‏مکان:  نجف ، مسجد شیخ انصاری‏

‏موضوع: تکلیف شرعی، قیام بر ضد شاه‏

‏مناسبت: فرارسیدن سالگرد قیام خونین 15 خرداد 42‏

‏حضار: روحانیون، طلاب و ایرانیان مقیم عراق‏

‎ ‎‏اعوذ بالله من الشیطان الرجیم‏

‎ ‎‏ بسم الله الرحمن الرحیم‏

‏     ایران یک مملکت نمونه است، و من بعید می دانم که در تمام ممالک دنیا یک‏‎ ‎‏مملکتی مثل ایران و یک ملتی مثل ملت ایران مظلوم ـ گمان ندارم ـ باشد. حتی سابقه هم‏‎ ‎‏شاید کمتر داشته باشد. در تاریخ هست که چنگیز با آن طبع وحشیگری و صحرایی که‏‎ ‎‏داشته است، با آن خونریزیهایی که کرده است، تابع یک قانون بوده است که به آن قانون‏‎ ‎‏می گفتند «یاسانامه بزرگ» و مغول، چنگیز و سایر مغول ـ تخلف از آن قانون نمی کردند.‏‎ ‎‏حتی تعبیر بعضی این بوده است که احترام آن قانون پیش مغول مثل احترام قرآن در صدر‏‎ ‎‏اسلام پیش مسلمین بوده است. تخلف از آن قانون مساوق‏‎[1]‎‏ با مرگ بوده است. این‏‎ ‎‏مغول و این چنگیز که تابع یک قانونی بوده اند؛ ما ببینیم که آیا در این زمان، در این عصر‏‎ ‎‏که ما واقع هستیم، این رژیم ایران، این شاه ایران، آیا تابع چه قانونی است؟ آیا هیچ‏‎ ‎‏قانونی در ایران حکومت دارد؟ احترام برای قانونی قائل هست؟ این رژیم و این سرکردۀ‏‎ ‎‏رژیم احترامی برای طبقات ملت قائل هست؟ ما حساب می کنیم، یکی یکی، آن‏‎ ‎‏اندازه ای که مقتضی است، یکی یکی حساب می کنیم ببینیم که آیا ایران و این رژیم ایران‏‎ ‎‏تابع قانون اسلام است؟ در سرتاسر تهران مشروب فروشیها بیشتر از کتاب فروشیهاست،‏‎ ‎‏[‏‏چنین‏‏]‏‏می گویند؛ و امن و آزاد و هر طور دلشان می خواهد آنها عمل می کنند. و اگر کسی‏

‏تعرض به آنها بکند، آنها را تخطئه می کنند، جرم می کنند.‏

بی احترامی رژیم به اسلام و روحانیت

‏     کدام یکی از قوانین اسلام در ایران و در محیط رژیم ایران جاری است؟ ظلم، که در‏‎ ‎‏آیات قرآن و در احکام اسلام آنقدر نسبت به آن صحبت شده است،راجع به ظالمین‏‎ ‎‏صحبت شده است، ایران و رژیم ایران عدالت پرورند؟ عدالت اجتماعی؟ عدالت‏‎ ‎‏اسلامی؟ خودشان را بازی می دهند یا ملت را می خواهند بازی بدهند؟ قرآن چه‏‎ ‎‏احترامی پیش شاه و دار و دستۀ شاه دارد؟ احترام قرآن همین است که از روی سالوسی‏‎ ‎‏طبعش کنند و به مردم بدهند برای اغفال؛ نظیر احترامی که معاویه کرد و قرآن را بالای‏‎ ‎‏نیزه کرد که بیایید با هم به قرآن عمل بکنیم. اینها به قرآن احترام قائل هستند؟ اینها به‏‎ ‎‏روحانیت احترام قائل هستند؟ اسلام چقدر از روحانیت تجلیل کرده و سفارش کرده؛‏‎ ‎‏اینها به روحانیت، برای روحانیت، احترام قائل هستند؟ برای مراجع اسلام احترام قائل‏‎ ‎‏هستند؟ خوب، چند روز پیش ریختند منزل آقایان مراجع؛ در و پنجره ها را شکستند،‏‎ ‎‏آدم کشتند، عربده کشیدند. الآن هم در منزل بعضی از آقایان هستند کماندوها. گفته‏‎ ‎‏می شود که هستند و مراقبند و آنها را تحت نظر دارند. چه کرده اند آقایان که اینطور مورد‏‎ ‎‏اهانت واقع شده اند؟‏

‏     اینها به قانون اساسی عمل می کنند؟ چنگیز به «یاسا» عمل می کرد و چنگیزیها و‏‎ ‎‏مغولها عمل می کردند. این چنگیز عصر ما، این مغولها به قانون اساسی احترام قائل‏‎ ‎‏هستند؟ عمل می کنند به قانون اساسی؟ انتخاباتشان روی موازین قانون است؟ وکلایشان‏‎ ‎‏شرایط قانونی دارد؟ مجلسشان یک مجلس روی موازین قانون است؟ کدام یک از‏‎ ‎‏کارهای اینها می شود گفت که یک بویی از قوانین دارد، چه قوانین شرعی و چه قوانین‏‎ ‎‏عرفی و اساسی؟‏

‏     فرهنگ پیش اینها احترام دارد؟ و اگر فرهنگ پیش اینها احترام دارد، چرا این‏‎ ‎‏مدارس ایران تعطیل و نیمه تعطیل است؟ و چرا استادهای دانشگاه از درس گفتن کنار‏‎ ‎‏می زنند؟ برای اینکه محیط دانشگاه را دولت نمی گذارد آرام باشد. چه کردند این‏

‏دانشجوها که باید محروم باشند؟ چه احترامی اینها برای فرهنگ قائل هستند؟ چه‏‎ ‎‏احترامی از برای ارتش قائل هستند؟ اینها که ارتش را به خیال خودشان از دار و دستۀ‏‎ ‎‏خودشان می دانند، چه احترامی برای ارتش قائل هستند؟ ارتشی که در تحت اسارت‏‎ ‎‏مستشارهای امریکا باشد؛ آنها را مصون کنند و اینها را تحت سیطرۀ آنها قرار بدهند! این‏‎ ‎‏چه اهانتی است بر ارتش ایران؟ چه ذلتی است از برای ارتش ایران؟ از برای‏‎ ‎‏صاحب منصبها؟ چرا این صاحب منصبها اینقدر به ذلت تن در می دهند؟ چه شده است‏‎ ‎‏که بیدار نمی شوند و کار این آدم را زار نمی کنند و این را نمی فرستندش به محلی که باید‏‎ ‎‏برود؟ اینها احترام برای چی قائل هستند؟ به چه قانونی اینها عمل می کنند؟ بیایند به قانون‏‎ ‎‏چنگیزی با ما عمل بکنند. یک عنوانی توی کار باشد، یک قانونی توی کار باشد. هرج و‏‎ ‎‏مرج! الآن ایران با هرج و مرج دارد می گذرد.‏

دستگیری مردم، از ترس فرارسیدن 15 خرداد!

‏     15 خرداد نیامده، از قبل از اینکه ـ چندین روز مانده به 15 خرداد ـ برای اینکه مبادا‏‎ ‎‏در 15 خرداد یک چند نفری ناله کنند و شکایت کنند از کشتاری که در 15 خرداد شد، از‏‎ ‎‏جنایاتی که با امر خود شاه ـ با امر خود شاه ـ در 15 خرداد شد و خودش فرماندۀ نیروها‏‎ ‎‏بود برای کشتار مردم، برای اینکه مبادا یک ناله ای بکنند مردم، مبادا یک صحبتی بکنند‏‎ ‎‏مردم، قبل از اینکه حالا 15 خرداد بیاید، مشغول گرفتن مردم هستند. الآن تهران عده ای‏‎ ‎‏را گرفتند، قم عدۀ زیادی را گرفتند از طلاب، از مردم، حتی از جوانهای کوچک، بچه ها.‏‎ ‎‏اینها هرکس را توی راه می گیرند؛ می گویند می گیرند اینها را و شهربانی قم را می گویند‏‎ ‎‏دیگر جا ندارد از بس که جمعیت در آن هست؛ انباشته شده.‏

ادعایی بی اساس

‏     این چه وضعی است که در ایران هست؟ این چه آزادی است که اعطا فرموده اند‏‎ ‎‏آزادی را؟! مگر آزادی اعطا شدنی است؟! خود این کلمه جرم است. کلمۀ اینکه «اعطا‏‎ ‎‏کردیم آزادی را» این جرم است. آزادی مال مردم هست، قانون آزادی داده، خدا‏‎ ‎‏آزادی داده به مردم، اسلام آزادی داده، قانون اساسی آزادی داده به مردم. «اعطا‏

‏کردیم» چه غلطی است؟ به تو چه که اعطا بکنی؟ تو چه کاره هستی اصلش؟ «اعطا کردیم‏‎ ‎‏آزادی را بر مردم»! آزادی اعطایی این است که می بینید. آزادی اعطایی که آزادی‏‎ ‎‏ـ حقیقتاً ـ نیست، این است که می بینید. برای این است که مردم را اغفال کنند.‏

امریکا، مجرم اول؛ شاه، مجرم دوم

‏     اینها نشستند و یک دسته ای را، شاید یک دسته ای را درست کرده اند که اینها از‏‎ ‎‏دار ودستۀ خودشان است؛ گاهی وقتها یک چیزی بنویسند، یک کلمه ای بنویسند و افهام‏‎ ‎‏کنند که نه، آزاد است، قلم آزاد است، قلمها آزادند. البته در بین اینهایی که می نویسند‏‎ ‎‏عدۀ شریفی هستند از همۀ طبقات که می نویسند، که الآن با همۀ خطراتی که هست، هم در‏‎ ‎‏قم یک عدۀ کثیری از فضلا و از مدرسین ـ ایّدهم الله ـ  هست که می نویسند فجایع را و‏‎ ‎‏همۀ مطالب را تقریباً می نویسند و منتشر می کنند و امضا می کنند، و هم در جناحهای‏‎ ‎‏سیاسی و حزبی هست که می نویسند، منتشر می کنند، مطالب را می گویند، با جرأت‏‎ ‎‏مطالب را می گویند ولو اینکه مورد اهانت و خطر واقع می شوند. البته در اینها، در بین این‏‎ ‎‏جناحهای ـ به اصطلاح ـ سیاسی گاهی هم اشخاصی پیدا می شوند و بعید هم نیست که‏‎ ‎‏خود دار و دستۀ آنها باشند و مطلب را می خواهند منحرف کنند از مجرم اصلی به این‏‎ ‎‏پایینها، به دولت مثلاً. آنها الآن از خدا می خواهند که انسان هرچه می گوید، از دولت‏‎ ‎‏بگوید! اعلیحضرت را کنار بگذارند، مجرم اساسی و اصلی را کنار بگذارند. هرچه‏‎ ‎‏می خواهند از دولت بگویند. یکوقتی که ما می خواستیم یک صحبتی بکنیم، یک نفر را‏‎ ‎‏فرستادند که شما از امریکایی ها صحبت نکنید ولو از شاه هم بگویید مانعی نیست. من‏‎ ‎‏گفتم ما همۀ اشکالمان در امریکایی هاست، همۀ گرفتاری که ما داریم از دست امریکا‏‎ ‎‏داریم. ما آن مجرم اصلی را بگذاریم و برویم سراغ اینهایی که تَبَع هستند و آلت هستند؟‏‎ ‎‏حالا در ایران البته، مجرم دست دوم ـ مجرم دست اول عبارت از امریکاست ـ مجرم‏‎ ‎‏دست دوم عبارت از این شاه است. ما حالا ‏‏[‏‏گرفتار‏‏]‏‏ این مجرمی که دست دوم است و‏‎ ‎‏دیگران هیچ دیگر؛ یا دیگران جوری نیستند که چیزی باشند: نه نخست وزیرش قابل ذکر‏‎ ‎‏است، و نه وزرایش و نه وکلایش؛ هیچ کدام اینها قابل ذکر ـ اصلاً ـ نیستند. خودش هم‏

‏قابل ذکر نیست لکن چه بکنیم گرفتار شدیم ما. الآن علمای ایران گرفتارند. آقا، ملت‏‎ ‎‏ایران الآن گرفتارند. نفس نمی گذارند بکشند. الآن خیابانهای ایران از کماندوها پر است.‏‎ ‎‏از قراری که برای ما نقل کردند، همین دو ـ سه روز پیش از این کسانی آمده بودند‏‎ ‎‏[‏‏گفتند‏‏]‏‏: کماندوها در خانۀ آقایان هستند، در بین مردم هستند، قبل از این هم مسلسل بود‏‎ ‎‏و تانک بود و از آن حرفها. چه شده است؟ این ملت چه کرده؟ غیر از این است که‏‎ ‎‏می گوید بگذارید ما نفس بکشیم؟‏

زاغه نشینها در پایتخت «تمدن بزرگ»

‏     ‏‏این آقای «دروازۀ تمدن بزرگ» ملاحظه نکرده خود تهران را، این محله های تهران‏‎ ‎‏را؟ آنطوری که آقایان نوشته اند چهل و چند منطقه هست که در این چهل و چند منطقه این‏‎ ‎‏زاغه نشینها، این چادرنشینها، اینهایی که خانه ندارند اصلاً، یا زیرِ زمین یک سوراخی پیدا‏‎ ‎‏کرده اند و بیچاره ها مثل حیوانات زندگی می کنند، یا یک چادری درست کرده اند؛ مناطق‏‎ ‎‏زیادی، چهل و چند منطقه را اسم بردند، محالّشان را ذکر کرده اند، الآن پیش من است‏‎ ‎‏صورتش. این آقای تمدن بزرگ نگاه نکرده است به این تهران که چهل و چند منطقه،‏‎ ‎‏بیچاره یعنی ‏‏[‏‏محرومند‏‏]‏‏ از همۀ چیزهایی که آثار تمدن است: آب ندارند، برق ندارند،‏‎ ‎‏اسفالت و اینها که دیگر هیچ ندارند، هیچ چیز ندارند بیچاره ها. اینها را از دهات بیرون‏‎ ‎‏کرده اند و اراضی دهات را گرفتند برای خودشان، و اینها آمده اند در تهران. تهرانش‏‎ ‎‏اینطور است که چهل و چند منطقه، اینها از چادرنشینها و زاغه نشینهایی که با فلاکت، با‏‎ ‎‏زحمت دارند زندگی می کنند، با بیچارگی دارند زندگی می کنند، نوشته است که اینها وقتی‏‎ ‎‏آب برای خودشان می خواهند تهیه کنند، از یک محلی که ‏‏[‏‏از‏‏]‏‏ محل خودشان قریب صد‏‎ ‎‏پله یا بیشتر تا محل آب هست، این زنهای بیچاره باید بیایند سر آن فشاری آب بردارند.‏‎ ‎‏کوزه را از این پله ها... شما فکر کنید زمستان ایران را، از این پله ها باید پایین بروند، چقدر‏‎ ‎‏زمین می خورند، چقدر بیچارگی می کشند تا یک خرده ای آب ببرند برای بچه هایشان.‏‎ ‎‏این آقای تمدن بزرگ کجاست که اینها را ببیند؟ اینها را نمی داند یا چشمهایش را هم‏‎ ‎‏می گذارد که نداند؟ همین دو ـ سه روز، همین سه ـ چهار روز پیش از این در‏

‏مشهد،رفته در حرم مطهر سالوسیهایش را کرده و بعد هم آمده برای این بیچاره هایی که‏‎ ‎‏خودشان جمع کردند آنجا ـ یک عده ای بیچاره را ـ نطق کرده تمدن بزرگ، گفته ما بعد از‏‎ ‎‏چند سال دیگر به کجا خواهیم رسید؛ و در بین فرمایشاتشان فرموده اند که بعد از چند سال‏‎ ‎‏دیگر جمعیت ایران 65 میلیون نفر می شود و نفت هم نیست. آقا نفت را چه کسی دارد از‏‎ ‎‏بین می برد؟ هی می گوید نفت نیست؛ نفت هست، تو داری نفت را از بین می بری، تو‏‎ ‎‏داری نفت را به حلقوم امریکا و دیگران می کنی؛ نه اینکه نفت نیست. ما مخازنْ زیاد‏‎ ‎‏داریم؛ شما دارید این مخازن را از دست می دهید تا بعد از چند سال دیگر نفتش از بین‏‎ ‎‏برود و مردم بیچاره بشوند. بعد ایشان می خواهند از انرژی خورشید استفاده کنند! آقا چرا‏‎ ‎‏... این حرفها چیست می زنی؟ آخر خجالت بکش! تو از انرژی خورشید می خواهی‏‎ ‎‏استفاده کنی؟! بعدها دیگر استفاده از نفت لازم نیست؟! ما از جاهای دیگر استفاده‏‎ ‎‏[‏‏می کنیم‏‏]‏‏؟! آخر این حرفها را برای کی می زنی؟ خوب پس بگو توی رادیو نگویند این‏‎ ‎‏را. برای همان رعیتها بگویند، دیگر توی رادیو نگویند که مردم بشنوند، حتی نجف هم‏‎ ‎‏بشنود این را، اروپا هم بشنود این را و بخندد! این زاغه نشینهای ما؛ که در تهرانش چهل و‏‎ ‎‏چند منطقه را نوشتند پیش ما آوردند؛ الآن موجود است پیش من مناطقش با اسم و رسم:‏‎ ‎‏تهران و از حضرت عبدالعظیم تا شمیران گرفته. این ـ حومۀ اینها ـ همه اش تهران است،‏‎ ‎‏جاهای دیگر از تهران بهتر است؟ جاهای دیگر‏‏[‏‏هم‏‎ ‎‏]‏‏هست که بعض از آقایان که آمدند‏‎ ‎‏پیش من، بعضی از محترمین تجار که آمدند پیش من گفتند اجازه بدهید که ما این سهم‏‎ ‎‏امامی که بدهکار هستیم از خودمان هم رویش بگذاریم یک آب انبار درست کنیم برای‏‎ ‎‏این بیچاره ها که زنهایشان باید از یک فرسخی ـ ظاهراً تعبیرش این بود ـ که از یک‏‎ ‎‏فرسخی باید آب بروند پیدا کنند بیاورند برای خانه شان و بچه هایشان را سیراب کنند. ما‏‎ ‎‏هم اجازه دادیم، و حالا آب انبار را درست کردند یا نکردند من دیگر نمی دانم. همۀ‏‎ ‎‏مناطق اینطوری است. شما خیال می کنید که بله، یک عدۀ وابسته و ـ عرض می کنم ـ‏‎ ‎‏پیوسته ای هستند در تهران که یک سر و صدا و یک شلوغی و چیزهایی هست از خارج و‏‎ ‎‏داخل. و اینها، اینها را وقتی بعضی غافلها می روند می بینند خیال می کنند که ایرانْ آباد‏

‏است. دیگر ‏‏الحمدلله همه اتومبیل دارند، همه پارک دارند، همه چه. آقا، اینها دار و دستۀ‏‎ ‎‏خود همینها هستند و این چپاولگرهایی که دارند مردم را غارت می کنند. کیْ مردم عادی‏‎ ‎‏اینطور هستند؟ زاغه نشینها را بروید ببینید، چادرنشینها را بروید ببینید، بروید جنوب شهر‏‎ ‎‏را ‏‏[‏‏ببینید‏‏]‏‏. حتی شمال شهر هم هست؛ اینطور است. در خیابان آیزنهاور‏‎[2]‎‏ هم یکی از‏‎ ‎‏مناطقی است که چادرنشین یا زاغه نشین دارد. بروید نگاه کنید اینها را بعد بگویید که‏‎ ‎‏ترقی کرده است و ما نزدیکیم که به دروازۀ تمدن بزرگ برسیم و خیر، همین روزها دیگر‏‎ ‎‏جشنش را هم خواهیم گرفت!‏

ملی کردن، سرپوشی بر غارت ذخایر کشور

‏     این از این طرف. این زاغه نشینهای ما و این بدبختهایی که در ایران هست. از آن‏‎ ‎‏طرف، با اسم ملی کردن جنگلها، ملی کردن مراتع، ملی کردن آبها، ملی کردن‏‎ ‎‏رودخانه ها، آبهای زیرزمینی، تمام جاهای خوب را به شرکتهای بزرگ امریکایی یا‏‎ ‎‏صهیونیستی یا انگلیسی دادند. دشتهایی برای مرتع جوری بوده است که می گویند که‏‎ ‎‏ـ نوشتند، الآن نوشته اش پیش من است ـ نوشتند که وقتی که شوهر ملکۀ انگلستان آمد،‏‎ ‎‏رفت از دشتِ اَرْژَن‏‎[3]‎‏، فقط ملاحظه کرد آنجا را گفت که بهترین جایی است، که در دنیا‏‎ ‎‏بهترین مرتع است از برای دامپروری هر جور دامی. این را ملی کردند، و بعد هم به‏‎ ‎‏انگلیسها دادند. و الآن هم ـ آنطور که به من نوشتند، الآن نوشته موجود است ـ بعد هم،‏‎ ‎‏ملکۀ انگلستان با یک عده از ثروتمندهای آنجا و شرکتهای آنجا، آنجا را دارند چه‏‎ ‎‏می کنند برای دامپروری که گوشت درست کنند. حالا برای خارج درست کنند یا به ما هم‏‎ ‎‏یک مقدارش را بدهند، خدا می داند. دشت عمران، که اطراف قزوین است، می گویند‏‎ ‎‏بهترین جاست از برای زراعت. تمام مردم آنجا را از آنجا کوچ دادند و آوردند بیرون،‏‎ ‎‏دادند دست یهودیها، صهیونیستها؛ دادند دست آنها. آنها الآن دارند آنجا استفاده‏‎ ‎‏می کنند؛ شرکتهای امریکایی و صهیونیستی دارند در آنجا بهره برداری می کنند. و این‏

‏زمینها، که بهترین زمینهاست از برای کشت و زرع، در دست آنهاست؛ و این ملت بیچاره‏‎ ‎‏گرسنه مانده است، بیچاره مانده است و نمی داند چه بکند. این «تمدن بزرگ» ماست!‏‎ ‎‏مردم نان ندارند بخورند، آقا می فرمایند تمدن! ما در تمدن بزرگ! می خواهیم شما را به‏‎ ‎‏تمدن بزرگ برسانیم! دشت مغان از دشتهایی است که باز ملی کردند و مردمش را بیرون‏‎ ‎‏کردند، و دامدارها از بین رفتند. این را هم دادند دست یک دستۀ دیگری. این سد دز را‏‎ ‎‏که هفتصد میلیون برای ساختنش است و یک میلیارد و دویست میلیون دلار ـ یا تومان ـ‏‎ ‎‏هم خرج کردند برای کانالی که آب برسانند به آنجا، این هم در تقدیم اعلیحضرت است‏‎ ‎‏و دار و دستۀ او. صد و پنجاه روستا از بین رفت. اینها را از بین بردند و اینجاها را ملی‏‎ ‎‏کردند، یعنی برای همۀ ملت؛ لکن مال خود اعلیحضرت و دار و دستۀ او. اینها چیزهایی‏‎ ‎‏است که نوشتند و گفتند و شواهد هست بر آن.‏

15 خرداد باید زنده بماند

‏     ما یک همچو زندگی ای داریم. ما یک همچو تمدن بزرگی داریم که قبل از آمدنِ‏‎ ‎‏«15خرداد» جوانهای ما را می گیرند حبس می کنند. قانون جنگل هم معلوم نیست این‏‎ ‎‏جور باشد، مغول هم که این جور نبوده؛ آنها هم که «یاسا» داشتند، قانون داشتند به چه‏‎ ‎‏قانونی باید گرفت فلان را، به چه قانونی باید کشت فلان را، به چه قانونی باید چه کرد.‏‎ ‎‏شما که مردم را می کشید، بی قانون می روید منزل علمای اسلام. تا یک کسی بلند می شود‏‎ ‎‏که ما کاری نکردیم، بعد مردِکه می زند می کشدش، یکی هم نیست که بگوید چرا!‏

‏     15 خردادی که ... جنایاتی که این مرد در 15 خرداد کرد معلوم نیست در تاریخ‏‎ ‎‏نظیرش اتفاق افتاده باشد، الاّ نادر. مردم بیگناه را همین طور درو کردند. اشخاصی که‏‎ ‎‏دیده بودند می گفتند ـ می گفتند که ـ همین طور می آمدند، این کامیونها می آمدند، این‏‎ ‎‏زره پوشها همین طور مردم را درو می کردند و می ریختند توی خیابانها. این 15 خرداد را‏‎ ‎‏نمی گذارند یک کسی آه بکشد برای آن. لکن ملت ایران نباید این 15 خرداد را از یاد‏‎ ‎‏ببرند. این 15 خرداد باید زنده بماند. یک جنایتی است، آثارش باید محو نشود. حالا‏‎ ‎‏بحمدالله به دست خودشان یک قدری دارد زنده می شود؛ برای اینکه همین جلوگیری و‏

‏همین آدم گیری و همینها زنده می کند 15 خرداد را. ملت ایران نباید 15 خرداد را از یاد‏‎ ‎‏ببرند. و نباید هیچ یک از این جنایاتی که از 15 خرداد به این طرف شده است (و‏‎ ‎‏جلوترش به دست پدر این شده است) نباید ملت ایران اینها را از یاد ببرد؛ اینها باید‏‎ ‎‏سرلوحۀ قضایای آنها باشد، برای اینکه مبدأ تفکر باشد، باید سران قوم تفکر کنند در این‏‎ ‎‏امور؛ 15 خرداد را باید حفظش کنند. می توانند، با جار و جنجال و هیاهو و تظاهرات؛‏‎ ‎‏[‏‏اگر‏‏]‏‏نمی توانند، با مقاومت منفی و بیرون نیامدن از منازل. اگر می بینند که اینها مثل گرگ‏‎ ‎‏به جان مردم افتادند و جوانهای آنها را می خواهند بکشند، در منازل بمانند؛ یک روز ـ‏‎ ‎‏تنفراً از این رژیم و از این آدم، اعتراضاً بر این آدم ـ در منزل بمانند؛ اگر ‏‏[‏‏هم‏‏]‏‎ ‎‏می توانند،تظاهر کنند. اما از یاد نباید برد؛ باید این زنده باشد، و ان شاءالله از یاد هم‏‎ ‎‏نمی برند. دنبال این مطلب، آنی که مهم است این است که باید تمام جناحها، تمام‏‎ ‎‏جناحهایی که در ایران هست، از جناح مرجعیت و عِلمیت تا جناح ارتش، تا جناح‏‎ ‎‏بازاری، تا فرهنگستانی، تا دبیرستانی، تا دانشگاهی، تا بیابان نشین ها، تا کوخ نشینها، تمام‏‎ ‎‏اینها باید تفکر کنند و مورد تفکر خودشان قرار بدهند.‏

وحدت، تکلیف الهی

‏     و سران قوم باید روابط داشته باشند با هم، متفرق نباید باشند. امروز روزی نیست که‏‎ ‎‏شماها با تفرقه کار انجام بدهید. اگر چنانچه تفرقه داشته باشید، تا آخر همین هستید و از‏‎ ‎‏همین بدتر. تکلیف است، تکلیف الهی است، باید با هم باشید. باید این جناحها روابط‏‎ ‎‏زیرزمینی باهم داشته باشند بزرگانشان. باید آشکارا نباشد، زیرزمینی باشد روابطشان اما‏‎ ‎‏روابط داشته باشند که اگر یکوقتی بنا شد صحبت کنند، همه صحبت کنند. اگر یکوقتی بنا‏‎ ‎‏شد که هَجْمه کنند، همه هجمه کنند. اگر یکوقتی بنا شد ساکت باشند، همه ساکت باشند.‏‎ ‎‏دست واحد باشند، نه متفرقات. آن یکی حزب بخواهد درست کند، آن یکی ـ مثلاً‏‎ ‎‏فرض کنید ـ چه درست کند، این صحیح نیست. ما همه باید ید واحد باشیم، مسلمین باید‏‎ ‎‏ید واحد باشند. اگر مسلمین ید واحد باشند، کسی نمی تواند مقابل این جمعیت قیام کند؛‏‎ ‎‏هیچ غلطی نمی توانند بکنند. نه اینها، ممالک بزرگ هم غلطی نمی توانند بکنند اگر اینها‏

‏ید واحد باشند. لکن آنها تفرقه می اندازند و ما هم باور می کنیم. باید این باورها را کنار‏‎ ‎‏گذاشت.‏

‏     باید این ظاهرالصلاح بودن اینها را کنار گذاشت. باید این سالوسی که هر سال‏‎ ‎‏یک دفعه یا دو دفعه به مشهد می رود و مقابل حضرت می ایستد، باید دید حضرت چه‏‎ ‎‏می گوید به این آدم. خدا می داند اگر حضرت زنده بود او را راهش نمی داد توی حرمش.‏‎ ‎‏مگر می شود یک فاسق فاجر را حضرت رضا راه بدهد؟ یک آدم قاتل جانی را راه‏‎ ‎‏بدهد؟ لکن حالا ایشان که نیستند، یک آخوندی هم می برند تعریف می کند و هیاهو‏‎ ‎‏می کند و اینها و مردم همه به اعلیحضرت چه دارند و فلان. و خودش هم رفته در یک‏‎ ‎‏جای دیگر ببین چه کرده! چه حرفها زده!‏

‏     باید روابط باشد؛ باید کارهای شما روی روابط و ضوابط باشد. باید روی یک برنامه‏‎ ‎‏باشد کارهای مسلمین. باید احزاب با هم دست به هم بدهند. این حزب کذا، آن حزب‏‎ ‎‏کذا، آن حزب چه، هر که برای خودش کار بکند، نباشد. باید انگشت روی جانی‏‎ ‎‏بگذارند؛ اگر می شود به صراحت، اگر نمی شود با تلویح؛ و اگر هم نمی شود، جنایت را به‏‎ ‎‏کس دیگر متوجه نکنند؛ همین بگویند جنایت هست. «دولت این کار را کرد.» دولت‏‎ ‎‏چیست؟ «شهربانی این کار را کرده.» شهربانی چیست، بیچاره؟ همین دیروز، پریروز‏‎ ‎‏ـ دیروز بود که بعضی آقایان آمده بودند، گفتند که هفده نفر از این ـ حالا یا‏‎ ‎‏صاحب منصب بودند یا هم صاحب منصب ‏‏[‏‏و‏‏]‏‏ هم کسان دیگری ـ که آوردند به قم‏‎ ‎‏برای جنایت، هفده نفرشان قایم شدند. و از قرار مذکور این گردشی که کردند در قم و‏‎ ‎‏تفتیشی که از همه جا کردند، برای پیدا کردن این مسلحین ‏‏[‏‏بوده است‏‏]‏‏. اینها با اسلحه‏‎ ‎‏قایم شدند.‏

‏     الآن در ارتش هم همین طور است. شما خیال می کنید ارتش دلِ خوش دارد از اینها؟‏‎ ‎‏کسی که زمام همۀ ارتش را بدهد به دست چهار نفر امریکایی، مستشار امریکایی که همۀ‏‎ ‎‏جهات در دست آنها باشد، این بیچاره ها همه در تحت فشار باشند، اینها دلِ خوش‏‎ ‎‏دارند؟ مگر اصلاً غیرتمند نباشند؛ و الاّ اگر کسی غیرتمند باشد دلِ خوش نمی تواند‏

‏داشته باشد. نباید اینها هم ساکت باشند. اینها هم روابط باید داشته ‏‏[‏‏باشند‏‏]‏‏.‏

 انسداد راه آشتی ملت با شاه

‏     بین احزاب و لشکریها، بین لشکریها و روحانیون، همه باید با هم روابط داشته باشند و‏‎ ‎‏نقشه بکشند برای زوال این آدم. ملت اسلام و ملت ایران با این آدم آشتی نخواهد کرد.‏‎ ‎‏اگر یک کسی بگوید آشتی، این خائن است. آشتی نخواهد کرد با این. نه هیچ ملایی‏‎ ‎‏آشتی با این می کند، و نه هیچ کاسبی آشتی می کند، و نه هیچ مسلمانی آشتی می کند. راه‏‎ ‎‏آشتی نمانده است. کو؟ چه راهی گذاشتند برایشان؟ این همه جوانان ما را کشتند، باز هم‏‎ ‎‏آشتی؟! این همه به مقدسات ما توهین کردند، باز هم آشتی؟! آشتی چیست؟ ما آشتی‏‎ ‎‏نداریم. دروغ نسبت می دهند به آقایان که گفتند آشتی، دروغ نسبت می دهند، کسی‏‎ ‎‏آشتی ندارد با اینها. امکان ندارد یک همچو چیزی. یک ملتی که همه چیزش به باد رفته،‏‎ ‎‏حیثیت و جهات معنوی و مادی اش به باد رفته است، و همه را این آدم به باد داده است،‏‎ ‎‏این چطور آشتی بکند با این؟ همان طوری که یکی از بزرگان سیاسیون‏‎[4]‎‏ گفته است که‏‎ ‎‏یکی از دو راه دارند مسلمین، ایرانی ها: یا آزادی یا بودن این، یا باید اختیار کنند بودن‏‎ ‎‏این را و همین طور تا آخر تحت فشار باشند، و یا باید اختیار کنند آزادی را و این را‏‎ ‎‏بیرونش کنند. و چون آزادی را حتماً خواهند اختیار کرد، پس این را حتماً ان شاءالله ‏‎ ‎‏خواهند بیرون کرد. تکلیف هست آقا برای همۀ ما. یک چیزی نیست که ... تکلیف است؛‏‎ ‎‏تکلیف الهی است. یک ملتی همه چیزش را دارد از دست می دهد و از دست داده است،‏‎ ‎‏اهتمام به امور مسلمین از اَوْجَبِ واجبات است. باید شما مهتم به این امر باشید، ‏وَ اِلاّ فَلَیْسَ‎ ‎بِمُسْلِمٍ.‎[5]‎‏ این از اموری است که لازم است بر همۀ ما. ما همه مکلفیم که این کیان اسلام را‏‎ ‎‏در ایران حفظ کنیم. این آدم نه با اسلام خوب است و نه با قرآن خوب است و نه با‏‎ ‎‏حضرت رضا خوب است. کسی که با اسلام آشنایی داشته باشد، اینطور جسارتها‏

‏نمی کند. ما همه مکلفیم که بر ضد این قیام کنیم. قیام قلمی، قیام قولی، هر وقت هم شد‏‎ ‎‏قیام به سلاح. هر وقتْ وقت پیدا کردیم، اول کسی که سلاح را به دوشش بگیرد خود منم‏‎ ‎‏اگر توانستیم، هر وقت هم نتوانستیم، حرف می زنیم، صحبت می کنیم.‏

نقشه برای نابودی کشاورزی

‏     بعد از اینکه همۀ حیثیات، همۀ مراتع ما را از بین بردند، قریب چهل هزار ـ نوشته است‏‎ ‎‏قریب چهل هزار ـ قنات خشک شده است در ایران برای اینکه این سدها را که بستند یا‏‎ ‎‏چه کردند، این قناتها خشک شده است؛ و قهراً وقتی قناتها خشک شد زراعت نمی شود؛‏‎ ‎‏وقتی زراعت نشد مردمش کوچ می کنند و می آیند به فقر و فلاکت در تهران یا در یک‏‎ ‎‏شهر دیگری. و تعمد در این کار هست که مردم را جمع کنند در شهرها که مبادا در دهات‏‎ ‎‏مخالفت شروع بشود و دهاتْ مشکل است مهارش. آنهایی که یک نحوه شمّ سیاسی‏‎ ‎‏دارند، می گویند مسئله این است که می خواهند کوچ بدهند دهاتیها را، کوهستانیها را،‏‎ ‎‏بختیاریها را که در کوهستان هستند ـ عرض می کنم که ـ بلوچها که در صحراها و‏‎ ‎‏کوهستانها هستند، اینها را می خواهند کوچ بدهند به شهرها تا بتوانند کنترل کنند اینها را؛‏‎ ‎‏یعنی هر وقت اینها بخواهد صدایشان در آید، با توپ و تانک بتوانند اینها را کنترل کنند.‏‎ ‎‏اما اگر چنانچه در جاهای مرتفعات باشند، آنجا نمی شود کنترل کرد. یکوقت می بینی‏‎ ‎‏تمام قشرها برخلافْ قیام می کنند، و آن وقت سرایت می کند به همه جا. حالا یا این است‏‎ ‎‏نکته اش، یا نکتۀ «استفاده» است که همه را به دست چپاولگرهای غرب و شرق بدهند،‏‎ ‎‏هر چه هست.‏

نمونه های بی نظیری از جنایت و غارت کشور

‏     الآن وضع ایران یک وضعی است که نظیر نداشته است؛ یعنی اگر از حیث جنایات و‏‎ ‎‏آدمکشی و اینها نظیر داشته، از حیث اینکه این جور منافع ایران را به باد داده، شما‏‎ ‎‏نمی توانید نظیر برایش پیدا کنید. در اعصار سابق برسید، تا هر جا می خواهید جلو بروید،‏‎ ‎‏یک همچو موردی که تمام مراتع خوب ایران را به غیر داده باشند و به شرکتهای خارجی‏‎ ‎‏داده باشند ‏‏[‏‏نمی بینید‏‏]‏‏. تمام شیلات ما را، شیلات ایران را، هم طرف جنوبش را، هم‏

‏طرف شمالش را، از دست مردم گرفته اند و شرکتهای خارجی دارند اداره می کنند.‏‎ ‎‏می گوید ـ نوشته اند ـ هفت هزار نفر در شمال کشته شده است تا شیلات را دولت ملی‏‎ ‎‏کرده ـ به اصطلاح خودش ـ و ضبط کرده و داده دست شرکتهای بزرگ. آن نفت ما، آن‏‎ ‎‏ماهیگیری و شیلات ما، آن مراتع ما، آن جنگلهای غنی ما. جنگلها را ـ شما خیال کردید ـ‏‎ ‎‏ملی کردن یعنی به نفع ملت! این لفظ است. ملی کردن مثل همان دروازۀ تمدنی است که‏‎ ‎‏می گوید. این هم یک لفظی است که القا می کنند، واقعیت ندارد. بعض از جنگلهای بسیار‏‎ ‎‏خوبی که چوبش برای همه چیز خوب است به یک شرکت رومانی داده اند و آنها دارند‏‎ ‎‏می خورند.‏

ادعای «نجات ایران» توسط شاه

‏     ایشان در این نطقش گفته بود که سابقاً ـ پیش از این، یک چند سال پیش از این ـ ایران‏‎ ‎‏بین دو منطقۀ روس و انگلیس تقسیم شده بود و ما آمدیم و چه. آخر این حرفها ‏‏[‏‏را‏‏]‏‏ من‏‎ ‎‏نمی فهمم چطور او شعورش نمی رسد! یا می رسد و می خواهد این چند نفر را اغفال کند.‏‎ ‎‏پس چرا توی رادیو می گوید: ما ایران را نجات دادیم از این دو منطقه ای؟! خوب شما‏‎ ‎‏چطور ایران را نجات دادید؟ شما که الآن مراتعتان را، یک مقداری اش را خانم‏‎ ‎‏انگلیسی‏‎[6]‎‏ با دارودسته اش دارند می خورند، یک مقداری اش را هم که امریکایی ها و‏‎ ‎‏صهیونیستها دارند می خورند، یک مقدارش هم که خودتان و بچه ها و زاد و رودتان‏‎[7]‎‎ ‎‏دارید می خورید؛ این چه «ملی» شدنی است؟! این چه نجاتی است که ما همۀ منافع‏‎ ‎‏مملکتمان را باید به آنها بدهیم و خودمان خدمتگزار باشیم برای آنها باز؟ ملت ما باید‏‎ ‎‏خدمت کنند و همۀ منافع خودشان را، منافعی که از دستشان پیدا می شود، از هوششان پیدا‏‎ ‎‏می شود، تسلیم آنها بکنند؟ «ما نجات دادیم ایران را»! کجا نجات دادید ایران را؟ شما‏‎ ‎‏ایران را به باد دادی تا آخر؛ شما فرهنگ ایران را بکلی از بین برده اید. ما اگر یک طبیبی‏

‏حالا بخواهیم، باید برویم به انگلستان. هی هر چند روز یکدفعه یک نفر راه می افتد‏‎ ‎‏می رود انگلستان برای معالجه. خوب اگر ما طبیب داشتیم چرا انگلستان می رفتیم؟ شما‏‎ ‎‏دانشگاه را از بین برده اید؛ الآن ما دانشگاه نداریم. یک صورتی است و نمی گذارید هم‏‎ ‎‏حتی این صورت محفوظ بماند. چه بکنند بیچاره دانشگاهیها و استادهای دانشگاه چه‏‎ ‎‏بکنند از دست این هیولاها؟ همۀ حیثیات ایران یک حیثیت انگلی شده، تمام حیثیت‏‎ ‎‏ایران را این آدم به باد داده و انگل کرده. آنقدر که می شده استفاده بشود، داده به‏‎ ‎‏شرکتهای بزرگ، و یک قدری هم با اجازۀ آنها خودش و دار و دسته اش خورده اند؛ و‏‎ ‎‏این بیچاره هایی که در روستاها بودند ـ و به قول خودش دهقانْ ما درست کردیم ـ این‏‎ ‎‏دهقانهای بیچاره را از آنجاها کوچ دادند آوردند. این چادرنشینهای اطراف تهران و آن‏‎ ‎‏زاغه نشینهای اطراف تهران، همین بیچاره دهقانهایی بودند که دامداری می کردند و برای‏‎ ‎‏مملکت ایران پشم و روغن و ـ نمی دانم ـ گوشت تهیه می کردند. همۀ اینها از بین رفته؛‏‎ ‎‏حالا باید همه از خارج بیاید. گوشتش از خارج بیاید، گندمش از خارج بیاید. کشاورزی‏‎ ‎‏ما را بکلی از بین برده است، فرهنگ ما را از بین برده، ارتش ما را از بین برده، حیثیت‏‎ ‎‏ارتش ما را از بین برده، روحانیت ما را خیال دارد از بین ببرد و موفق نخواهد شد ان‏‎ ‎‏شاءالله .‏

وحدت کلمه در برکناری شاه

‏     الآن تکلیف همۀ ما مسلمین، وحدت کلمه و اولْ کلام اینکه این نباشد، ما بعد‏‎ ‎‏خودمان درست می کنیم. در رأس همۀ کلمات، که همه متفق الکلمه باید باشند و اگر کسی‏‎ ‎‏تخلف کند به اسلام خیانت کرده، این است که این نباید باشد. اگر شما در نوشتۀ یک‏‎ ‎‏حزبی دیدید که از آن بیرون می آید که ما قانون اساسی را می خواهیم، به طور مطلق این‏‎ ‎‏را گفتن، معنایش این است که ایشان باید باشد. این خیانت است. باید آنهایی هم که‏‎ ‎‏می گویند قانون اساسی و حقوق بشر، بگویند قانون اساسی بعد از اصلاح این موادی که با‏‎ ‎‏سرنیزه درست شده است. ما شاهد قضیه بودیم که این موادی که درست شد و اینها را به‏‎ ‎‏این سلطنت منحوسه رساند، با سرنیزه بود، با سرنیزۀ رضاخان بود. نه اینکه مردم یک‏

‏مجلسی درست کردند و یک چیزی و ... مردم اختیاری نداشتند؛ سرنیزه این کارها را‏‎ ‎‏کرد. این موادْ موادی است که مقبول ملت نیست؛ و این موادی که حکومتِ اینها را تثبیت‏‎ ‎‏کرده باید از بین برود. قانون اساسی با متمم قانون اساسی، با اصلاحاتی که متمم قانون‏‎ ‎‏اساسی کرده، ما هم حرفی نداریم اما با اصلاحاتش. آن کسی که بگوید قانون اساسی و‏‎ ‎‏تقیید نکند این معنا را که باید اصلاح بشود، ولو به طورابهام که پس از اصلاح،این آدم،‏‎ ‎‏بدانید که مشی صحیحی ندارد، یا ملتفت نیست. حالا من که می گویم، ملتفت باید بشود.‏

لزوم ارتباط بین علما و احزاب تا برقراری حکومت اسلامی

‏     ما همه موظفیم که روابط داشته باشیم؛ بین ما و خارج، بین جناحهای داخل و‏‎ ‎‏جناحهای خارجی، بین علمای اسلام با سایر علما، عُظَمای مراکز با سایر علمای بلاد، بین‏‎ ‎‏علمای اسلام با احزاب. روزی نیست که حزبْ علی_' حده باشد و عالِمْ علی_' حده. حزبْ‏‎ ‎‏خودش، هیچ کار ازش نمی آید؛ عالم هم احتیاج دارد که احزاب باشند در کار. این دو‏‎ ‎‏طایفه هستند که مسلمین را باید با هم، مسلمین ایران را باید با هم جوش بدهند و همه با‏‎ ‎‏هم روابط داشته باشند و با صاحب منصبان هم باید روابط داشته باشند. ایجاد روابط باید‏‎ ‎‏باشد با صاحب منصبهایی که شرافتشان از دست نرفته و شریف هستند. زیاد است باز بین‏‎ ‎‏اینها؛ زیاد است که خون دل می خورند بیچاره ها از این گرفتاری؛ با آنها هم باید روابط‏‎ ‎‏داشته باشند تا یک روزی که بشود قیام بشود و با قیام این آدمْ نباشد، ان شاءالله حکومت‏‎ ‎‏اسلامی باشد، ان شاءالله احکام اسلام جریان پیدا کند. الآن که از احکام اسلام در ایران‏‎ ‎‏خبری نیست. طلاقش مطابق احکام اسلام است؟ نکاحش مطابق احکام اسلام است؟‏‎ ‎‏معاملاتش مطابق احکام اسلام ‏‏[‏‏است‏‏]‏‏؟ چه چیزش اسلام است؟ همین من می روم‏‎ ‎‏زیارت حضرت رضا؛ درست می شود با این! یک ریاکاری کار را درست می کند؟! مردم‏‎ ‎‏دیگر گول می خورند از تو؟! خداوند ان شاءالله ایرانی ها را بیدار کند و از این بیدارتر؛‏‎ ‎‏حوزه های دینی را حفظ کند؛ حوزه های اسلامی را حفظ کند. خداوند ان شاءالله دست‏‎ ‎‏اجانب را از این مملکت کوتاه کند. همۀ ممالک اسلامی را با هم متحد کند.‏

‏والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته‏

‏ ‏

‎ ‎

  • ـ مساوی.
  • ـ از خیابانهای تهران، بعد از پیروزی انقلاب به نام آزادی خوانده شد.  
  • ـ دشتی وسیع از ییلاقات کازرون در استان فارس.
  • ـ منظور، آقای مهدی بازرگان.
  • ـ اشاره به احادیث باب اهتمام به امور مسلمین. اصول کافی، ج 2، ص 163.
  • ـ ملکۀ انگلیس.
  • ـ فرزندان.