سخنرانی
قربانی دادن در راه خدا سیره انبیا است
سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج (شهادت در راه خدا، سیره انبیا است)
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: صحیفه امام

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 - 1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 3 آب‍ان‌ 1357

زمان (قمری) : 22 ذی القعده 1398

مکان: ‫پاریس - نوفل لوشاتو

شماره صفحه : 148

موضوع : قربانی دادن در راه خدا سیره انبیا است

زبان اثر : فارسی

حضار : دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج

سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج (شهادت در راه خدا، سیره انبیا است)

سخنرانی

‏زمان: 3 آبان 1357 / 22 ذی القعده 1398‏

‏مکان: پاریس، نوفل لوشاتو  ‏

‏موضوع: قربانی دادن در راه خدا سیرۀ انبیا است‏

‏حضار: دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

آزادی زندانیان سیاسی کافی نیست

‏     امروز اطلاع دادند که زندانیهای سیاسی را یک مقداری آزاد کردند و مقداری هم‏‎ ‎‏بناست آزاد شود. آیا ببینیم که این آزاد کردن جبران می کند این مسائل را؟ یک نفر انسان‏‎ ‎‏را ده سال، پنج سال، کمتر، بیشتر، از همۀ جهات ساقط کنند، همۀ آزادیها را از او بگیرند،‏‎ ‎‏در حبس همۀ شکنجه ها و زجرها را به او بدهند، بعدش بگویند که شما آزادید! خوب‏‎ ‎‏این پنج سال تضییع عمر یک مسلمان، یک انسان، پنج سال، ده سال زجر دادن به یک‏‎ ‎‏انسان، به یک مُسْلم، اینها هیچ؟ حالا آزاد، تمام شد قضیه؟ با اینکه آزاد کردند یک‏‎ ‎‏عده ای از علما را و سایر طبقات را، ما قانع هستیم؟ حالا دیگر آرام باید بشود ملت؟‏‎ ‎‏آشتی کردند آنها با ملت؟ یا اینکه جوّ، یک محیطی است که برایشان دیگر امکان نمانده‏‎ ‎‏است که ادامه بدهند؛ دست و پا می زنند برای اینکه خودشان را از این محیط ـ جوّی که‏‎ ‎‏تمام نفوس بر ضد آنها توجه پیدا کردند ـ با این دست و پا می خواهند نجات بدهند‏‎ ‎‏خودشان را؛ لکن آیا می شود؟ قابل نجاتند اینها؟! این شاه که حدود سی سال بر ما‏‎ ‎‏حکومت کرده، بر مسلمانها حکومت کرده؛ این حکومت چنگیزی، اینهمه از مسلمانها را‏‎ ‎‏کشته، اینهمه از مسلمانها را از وطن آواره کرده، اینهمه از انسانها را از حقوق بشری جدا‏‎ ‎‏کرده است، محروم کرده است، حالا می گوید که خوب، آزادشان کردیم، دیگر چی‏‎ ‎‏می خواهید از جان ما! ده سال عمر می خواهند از جان شما! شما ده سال عمر یک انسان را‏‎ ‎‏در حبس، در یک اتاق دو ذرعی هدر دادید. زندگی یک انسان که باید به این مردم‏

‏خدمت کند، باید با قلم و قدم در محیط آزاد به مردم خدمت کند، تو گرفتی از او؛ ده سال‏‎ ‎‏عمر یک ملت را ضایع کردی، حالا آزاد کردی، دیگر ما چه می خواهیم؟ ما جبران این‏‎ ‎‏ده سال را می خواهیم. مردم جبران اینکه بچه هایشان را، اولادشان را، ده سال در زندان‏‎ ‎‏زجر دادی، جبران این را می خواهند و این جبران در این دنیا امکان ندارد. از ادلۀ واضحه‏‎ ‎‏بر اینکه باید خدای تبارک و تعالی یک جای دیگری باشد که جزای این ظالمها را بدهد،‏‎ ‎‏این است که شما فرض کنید که جمع شدید و محمدرضاخان را تکه تکه اش کردید، یک‏‎ ‎‏آدم را کشتید؛ آن یک آدم است، یک آدم پست؛ خوب، یک آدم در مقابل یک آدم.‏‎ ‎‏ما فرض می کنیم که خیر، ایشان هم یک آدم شریف؛ اما در مقابل یک آدم شریف! این‏‎ ‎‏همه آدم شریف را ایشان از هستی ساقط کرده، این همه جوانهای ما را کشته است و از‏‎ ‎‏هستی ساقط کرده؛ حالا یک نفر آدم را که یک کسی کشت، جزایش این است که خود او‏‎ ‎‏را عوض او بکشند؛ اگر فوج فوج مردم را به کشتن داد و کشت، می شود اینجا ما جبرانش‏‎ ‎‏بکنیم؟ البته باید اینجا جزا به او بدهیم به اشد جزا؛ اما می شود که جبران بشود این؟ جبران‏‎ ‎‏این یک عائله؟ یک عائله را که او از هستی ساقط کرده؛ از هستی اگر او را ساقط بکنیم،‏‎ ‎‏جبران یک عائله است، عائله های دیگر چی؟ حالا ما دلمان را خوش کنیم که آقا‏‎[1]‎‏ عفو‏‎ ‎‏فرمودند؟ اینها مردانی بودند که عفو تو را اعتنا ندارند. قضیۀ عفو نیست، قضیۀ الزام است‏‎ ‎‏و الآن ملزمی که اینها را بیرون کنی. بسیاری از حبسیها بودند که آن حبس غیر قانونی شان‏‎ ‎‏تمام شده بوده وقتش، از اولْ حبس غیر قانونی بوده، آن حبس غیر قانونی هم وقتش تمام‏‎ ‎‏شده بوده و اینها را نگه داشتند، همین طور بیخود. این عمال ساواکی که اینقدر جرم‏‎ ‎‏مرتکب شده اند، حالا آمدند در حبس را باز کردند آنها را از حبس بیرون کردند، تمام‏‎ ‎‏شد مطلب؟ اول مطلب هست حالا! این و تمام عمال این باید محاکمه بشوند. و بعد هم که‏‎ ‎‏همه شان فرض کنید که اعدام شدند، باز جبران نشده است؛ برای اینکه صد نفر در مقابل‏‎ ‎‏صدها نفر، در مقابل هزارها نفر. در یک کشتارشان در تهران چهار ـ پنج هزار نفر‏

‏می گویند کشته شده. همین کشتار آخری همدان را می گویند تا صد نفر بوده است؛ من‏‎ ‎‏نمی دانم دیروز، پریروز. الآن هم همدان باز متشنج است. همین دیروز و امروز هم در قم‏‎ ‎‏تشنجها بود و صدای تیر می آمده است. حالا آیا کشته است چقدر، نمی دانم. زنجان هم‏‎ ‎‏همین مسائل بوده است؛ کرمان هم شنیدید؛ همه بوده است؛ هر جا دست رویش‏‎ ‎‏بگذاری جنایت بوده است. حالا عفو فرمودند! غلط کردند عفو فرمودند! اگر فشار‏‎ ‎‏عمومی ملت نبود و این توجه همه طرفۀ ملت نبود که اینها عفو نمی کردند. عفو نیست،‏‎ ‎‏این الزام است. جبران نمی شود جنایات اینها به این مسائل. ماها نمی توانیم جبران کنیم؛‏‎ ‎‏برای اینکه چطور ما کشتن چهار ـ پنج هزار نفر را جبران کنیم و یک نفر هست، بیشتر از‏‎ ‎‏یک نفر که نیست. آن هم یک نفر آدمِ اینطور که می بینید. این دلیل بر این است که باید‏‎ ‎‏یک عالَمی باشد که در آن عالَم دائمـاً در عذاب باشد تا جبران بشود، دائماً در آن‏‎ ‎‏عذابهایی که مهیا شده برای این ستمکارها.‏

سیر نهضت، امیدوار کننده است

‏     ما نمی دانیم واقعاً چه بکنیم با این وضع فعلی ایران؛ البته وضعْ امیدبخش است، وضعْ‏‎ ‎‏امیدبخش است؛ اینطور نیست که حالا ما نگران باشیم که وضع چرا این جور است؛ اما‏‎ ‎‏خوب، می بینید چه می کند؛ چه دیوانگی راه انداختند. لکن همۀ این مسائل ارزش دارد‏‎ ‎‏که یک ملتی را نجات دهد. نباید ما نگران باشیم از اینکه فدایی می دهیم؛ این سیرۀ انبیا‏‎ ‎‏بوده است که این کارها را می کرده اند. انبیا، اولیا، در مقابل ظَلَمه، در مقابل اشخاصی که‏‎ ‎‏ظلم به مردم می کردند، قیام می کردند و کشته می شدند و کشتار می کردند و جوانهایشان‏‎ ‎‏را می دادند و اصحابشان را می دادند و مسئله ای نیست که ما حالا یک نگرانی داشته‏‎ ‎‏باشیم که مبادا خونْ راه بیفتد! باید خون راه بیفتد؛ باید یک ملتی که می خواهد خودش را‏‎ ‎‏نجات بدهد از زیربار این همه جنایات و این همه خسارات که بر او وارد شده است،‏‎ ‎‏همین طور مجانی نمی شود که انسان به دست بیاورد. یکی از این مادرها ـ ظاهراً در‏‎ ‎‏بهشت زهرا ـ ایستاده و صحبت کرده که درخت آزادی محتاج به آبیاری است و خون‏‎ ‎‏پسر من یکی از چیزهایی است که آبیاری می کند. ما یک همچو شیرزنان داریم.‏


جلوه ای از مبارزۀ علی (ع) با طاغوتها

‏     احتیاج دارد اسلام به اینکه فدا بدهیم برای این اسلام. از صدر اسلام تا حالا چه‏‎ ‎‏نفوس طیبه ای فدایی شدند. حضرت امیر که جنگ کرد و در صفین، هجده ماه با معاویه‏‎ ‎‏جنگ کرد و چه قدرها، بیشتر از ده هزار نفر کشته دادند و کشتند، خیلی بیشتر. معاویه‏‎ ‎‏یک مردی بود که می گفت که من مسلمانم و من خلیفۀ پیغمبر باید باشم و نماز جماعت‏‎ ‎‏می خواند و امام جمعه بود و همۀ این کارها را او انجام می داد، همۀ این ظواهر را انجام‏‎ ‎‏می داد؛ معاویه ظواهر را خوب حفظ می کرد، مثل یزید نبود که ظواهرش هم ناجور بود،‏‎ ‎‏ظواهر را حفظ می کرد و اظهار اسلام هم می کرد. خوب چه شد که حضرت امیر به جنگ‏‎ ‎‏او پا شد؟ برای اینکه یک ظالم بود که مردم را استثمار کرده بود؛ رفته بود شام را گرفته‏‎ ‎‏بود مقابل حکومت اسلام، و مردم را داشت به ظلم و به تعدی وادار می کرد؛ چپاول‏‎ ‎‏می کرد مال مردم را، بیت المال را. حضرت امیر تکلیف داشت به اینکه با او جنگ بکند،‏‎ ‎‏چه شکست بخورد چه شکست بدهد. حضرت امیر دیگر مبالات این را نداشت که حالا‏‎ ‎‏من که می روم، لَعَلَّ‏‎[2]‎‏ شکست بخورم. وقتی دید که می تواند حالا مقابل او بایستد، لشکر‏‎ ‎‏کشید و جنگ شد و بالاخره هم حضرت امیر ـ در اینجا باید گفت ـ شکست خورد.‏‎ ‎‏سیدالشهداء ـ سلام الله علیه ـ وقتی می بیند که یک حاکم ظالمی، جائری، در بین مردم‏‎ ‎‏دارد حکومت می کند، تصریح می کند حضرت که اگر کسی ببیند که یک حاکم جائری‏‎ ‎‏در بین مردم حکومت می کند، ظلم دارد به مردم می کند، باید مقابلش بایستد و جلوگیری‏‎ ‎‏کند هر قدر که می تواند؛ با چند نفر، با چندین نفر، که در مقابل آن لشکر و بساط، هیچ‏‎ ‎‏نبود. لکن تکلیف اینطور می دانست که باید قیام بکند و خونش را بدهد تا اینکه این ملت‏‎ ‎‏را اصلاح کند، تا اینکه این عَلَم یزید را بخواباند و همین طور هم کرد و تمام شد. خونش‏‎ ‎‏را داد و خون پسرهایش را داد و اولادش را داد و همه چیزهای خودش را داد در راه،‏‎ ‎‏برای اسلام. مگر خون ما رنگینتر از خون سیدالشهداست؟ ما چرا بترسیم از اینکه خون‏

‏بدهیم یا از اینکه جان می دهیم؟ آنها هم در ... سلطان جائری که می گفت: مسلمانم،‏‎ ‎‏مسلمانی یزید هم مثل مسلمانی شاه بود؛ اگر بهتر نبود بدتر نبود لکن چون با ملت آنطور‏‎ ‎‏می کردومردی بودمتعدی وظالم،وملت رامی خواست زیرباراطاعت خودش بی جهت ببرد،‏‎ ‎‏سیدالشهداء لازم می بیند که سلطان جائر را سراغش برود ولو اینکه جان بدهد. همین‏‎ ‎‏است سیرۀ انبیا؛ همین بوده است که اگر چنانچه یک سلطانی جائر بر مردم حکومت‏‎ ‎‏می خواهد بکند بایستید در مقابلش، و به هر چه، به هر جا می خواهد منتهی بشود، باید‏‎ ‎‏برویم سراغش و نهی از منکرش و امر به معروفش کنیم و بکِشیم او را پایین از این تخت‏‎ ‎‏باطل. پس ما مبالاتی نداریم در اینکه کشته می دهیم، کشته بدهیم؛ البته باید هم بدهیم.‏

آزادی و استقلال، فداکاری لازم دارد

‏     ما می خواهیم یک ملت را آزاد کنیم، ما می خواهیم یک امت را آزاد کنیم، ما‏‎ ‎‏می خواهیم یک امت را مستقل کنیم، ما می خواهیم از زیر بار امریکا و انگلستان و روسیه‏‎ ‎‏بیرون برویم، البته فداکاری می خواهد، جوان دادن می خواهد، حبس می خواهد، ده سال‏‎ ‎‏حبس می خواهد. لازم است این امور. همه چیز لازم دارد، و ما اصلاً در این معنی‏‎ ‎‏ناراحت نیستیم که داریم حبس می رویم، جوانهای ما دارند از بین می روند؛ برای اینکه‏‎ ‎‏در مقابل ‏‏[‏‏نا‏‏]‏‏حق است، برای خداست. وقتی یک امری برای خدا شد و مقابل ظلم شد،‏‎ ‎‏ما چه غمی داریم. اصلاً این غمی ندارد که ما برای خدا داریم کار می کنیم و جوانهای ما‏‎ ‎‏برای خدا دارند فداکاری می کنند؛ هیچ ابداً از این هراسی به دلتان راه ندهید.‏‎ ‎‏وسوسه های شیاطین که خوب ما چه کنیم، چه می شود، یا از این حرفهایی که شیاطین القا‏‎ ‎‏می کنند و بعضی شیاطین هم می گویند به ماها و به شما؛ هیچ ابداً. خودتان محکم بایستید‏‎ ‎‏و هیچ هراس به دلتان راه ندهید که شما پیروزید ان شاءالله . چه کشته بشویم و چه بکُشیم‏‎ ‎‏حق با ماست. ما اگر کشته هم بشویم در راه حق کشته شدیم و پیروزی است، و اگر بکشیم‏‎ ‎‏هم در راه حق است و پیروزی است.‏

بی اعتنایی مردم به حکومت نظامی

‏     هیچ باکی از این مسائل نداریم. هر چه می خواهند حمله کنند لکن خواهند به خاک‏

‏غلتید و خواهند اینها از بین رفت. هر چه هم می خواهند، این ممالک بزرگ اعلان‏‎ ‎‏پشتیبانی کنند از ایشان؛ هر کس می خواهد این کار را بکند لکن یک ملت ایستاده و «نه»‏‎ ‎‏دارد می گوید. در مقابل «نه» یک ملت، هیچ توپ و تانکی اثر ندارد؛ و لهذا دیدیم که‏‎ ‎‏حکومت نظامی، الآن قم حکومت نظامی است، دیروز باز تظاهرات زیاد بوده است و‏‎ ‎‏امروز هم گفتند بوده است، اعتنا نمی کنند مردم دیگر به این. نمی شود دیگر، با سرنیزه‏‎ ‎‏نمی شود حق را ساقط کرد، قابل نیست.‏

‏     ان شاءالله خداوند همۀ شما را حفظ کند؛ و توفیق بدهد که خدمت بکنیم همه مان به‏‎ ‎‏این ملت و به اسلام و به تکلیفمان که به عهدۀ ما است عمل بکنیم ان شاءالله . ‏‏[‏‏صلوات‏‎ ‎‏حضار‏‏]‏‏.‏

  • ـ شاه.
  • ـ شاید.