سخنرانی
غیر قانونی بودن رژیم پهلوی ـ جنایات نابخشودنی شاه ـ ناتوانی قدرت ها در برابر اراده ملت
سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج درباره غیر قانونی بودن رژیم پهلوی
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: صحیفه امام

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 - 1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 7 آب‍ان‌ 1357

زمان (قمری) : 26 ذی القعده 1398

مکان: ‫پاریس - نوفل لوشاتو

شماره صفحه : 203

موضوع : غیر قانونی بودن رژیم پهلوی ـ جنایات نابخشودنی شاه ـ ناتوانی قدرت ها در برابر اراده ملت

زبان اثر : فارسی

حضار : دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج

سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج درباره غیر قانونی بودن رژیم پهلوی

سخنرانی

‏زمان: 7 آبان 1357 / 26 ذی القعده 1398‏

‏مکان: پاریس، نوفل لوشاتو‏

‏موضوع: غیر قانونی بودن رژیم پهلوی ـ جنایات نابخشودنی شاه ـ ناتوانی قدرتها در برابر اراده‏‎ ‎‏          ملت‏

‏حضار: دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

اعتراف وزیر خارجۀ بریتانیا

‏     مطلبی که ما مکرر گفته بودیم وزیر خارجۀ انگلستان فاش کرد. ما از اول گفته بودیم‏

‏که شاه سابق به دستور انگلیسها کودتا کردند و آمدند و منافع آنها را می خواستند حفظ‏

‏بکنند؛ و وقتی که یک خطایی کرد، یک تخلفی کرد، بیرونش کردند و بردندش به جزیرۀ‏‎ ‎‏موریس و رفت سراغ کارش؛ و شاه فعلی هم روی‏‎[1]‎‏ منافع متفقین، ... در ایران هستند؛ و‏‎ ‎‏برای منفعت متفقین: شوروی و امریکا و بریتانیا، مشغول کارند، و وزیر خارجۀ بریتانیا‏‎ ‎‏همین مطلب را در چند روز پیش از این گفت که ما نمی توانیم که ساکت باشیم و کسی که‏‎ ‎‏برای منفعت ما در ایران هست و حافظ منافع ماست اینطور باشد. ملت ایران هم که الآن‏‎ ‎‏قیام کرده است، روی همین معناست که وزیر خارجۀ انگلستان گفته است.‏

ایران در آتش و خون

‏     ملت ایران که الآن اینقدر در خاک و خون کشیده شده است، جوانانشان را آنقدر‏‎ ‎‏کشته اند، تمام شهرهای ایران، شهرهای مهم ایران، قصبات ایران الآن انقلاب است.‏‎ ‎‏زنجان را نوشته است، تمام زنجان در آتش دارد می سوزد. تهران هر گوشه اش انقلاب‏‎ ‎‏است. قم، سایر شهرها، همه جا این مسائل هست و یک قیام همه جانبه، و منتهی به یک‏‎ ‎‏انقلابی من می ترسم بشود که دیگر نشود جلویش را بگیرند؛ و عقل وزیرخارجۀ‏

‏انگلستان و همین طور وزرای خارجۀ این ممالک استفاده جو، سر جای خودش نیامده که‏‎ ‎‏بفهمند با یک ملت نمی شود اینطور رفتار کرد. سران کشورهای ابرقدرت خیال می کنند‏‎ ‎‏که به واسطۀ همینکه ابرقدرت شدند باید همۀ عالَم را بخورند!‏

نافرجامی حکومت نظامی و کودتای نظامی

‏     اگر ملتی همگی قیام کردند و همه چیزشان را دارند می دهند؛ برای اینکه آزادی و‏‎ ‎‏استقلال خودشان را به دست بیاورند، نمی شود این را با سرنیزه و حکومت نظامی و‏‎ ‎‏دولت نظامی، این آتش را خواباند. این جزء اشتباهاتی است که اینها می کنند. اگر‏‎ ‎‏بخواهند اینها، فرض کنید که یک حکومت نظامی ‏‏[‏‏سر‏‏]‏‏ کار بیاورند، خوب الآن دوازده‏‎ ‎‏تا شهر رسماً نظامی است؛ همۀ ایران هم به غیر رسمی نظامی است. الآن حکومت ایران‏‎ ‎‏حکومت نظامی است، لکن مع ذلک مردم زیربار حکومت نظامی نمی روند؛ کسی که‏‎ ‎‏گذشته از همه چیزش، دیگر اعتنا به حکومت نظامی نمی کند. فرضاً که یک کودتای‏‎ ‎‏نظامی بشود، یک نظامی سر کار می آید، مثل این آدم‏‎[2]‎‏؛ این آدم با نظامی سر  کار آمدن‏‎ ‎‏فرقی ندارد. الآن هم حکومت ایران، حکومت نظامی است.‏

‏     مردم ایستاده اند و حق خودشان را می خواهند. یک چیزی نمی خواهند که‏‎ ‎‏غیرمشروع باشد؛ مردم حق مشروع خودشان را می خواهند؛ مردم می گویند که ما پنجاه‏‎ ‎‏سال با اختناق زندگی کردیم و خسته شدیم؛ پنجاه سال است! بیشتر از پنجاه سال است‏‎ ‎‏این جوانهای چهل ـ پنجاه سالۀ ما، چهل سالۀ ما، چشم که باز کردند در حال اختناق‏‎ ‎‏بودند.‏

رژیمی غیرقانونی و جنایاتی نابخشودنی

‏     مردم دو حرف دارند: یکی اینکه این شاه، شاه مشروطه نیست، استبداد است، و‏‎ ‎‏جنایاتی که کرده است قابل عفو نیست. بر فرض اینکه ایشان آنطوری که حالا دارد توبه‏‎ ‎‏می کند و قول می دهد به اینکه «من دیگر از این به بعد از این کارها نمی کنم و دیگر مطابق‏

‏قانون اساسی رفتار می کنم» فرضاً که راست بگوید ـ راست که نمی گوید، لکن فرضاً که‏‎ ‎‏راست بگوید ـ یک کسی که این همه جنایت کرده و این همه کشتار از مردم کرده، حالا‏‎ ‎‏می گوید «توبه کردم» مگر می پذیرند از تو؟ کسی که امر می کند به کشتن غیر ولو خودش‏‎ ‎‏نکشد، امر می کند به کشتن غیر، یک نفر، به کشتن یک نفر، این در اسلام محکوم به‏‎ ‎‏حبس ابد است. کسی که امر کرده است ملتی را فوج فوج کشته اند، حالا می گوید که من‏‎ ‎‏همین سلطنت می کنم و حکومت نمی کنم!! تو غلط می کنی سلطنت می کنی! سلطنت مال‏‎ ‎‏آن است که قانونی باشد سلطنتش؛ آن وقت مطابق قانون اساسی سلطنت بکند و‏‎ ‎‏حکومت نکند.‏

پهلوی، سلسلۀ سرنیزه و زور

‏     ما همه اطلاع داریم که اصلاً روی قوانین نیست سلطنت پهلوی. و سلسلۀ پهلوی،‏‎ ‎‏اوّلی که رضا شاه آمد به ایران و کودتا کرد، اولش به شکل یک صاحب منصب بود و بعد‏‎ ‎‏وزیر جنگ شد و بعدش حکومت موقت شد و با سرنیزه تمام اینها شد. ملت ایران، ابتدائاً‏‎ ‎‏ملتفت نبودند که این چه آدمی است، صحبتی نمی کردند، لکن بعد کم کم آن روی‏‎ ‎‏واقعیش را نشان داد که یک آدمی است که از هیچ چیز نمی گذرد. تمام حیثیات ایران را از‏‎ ‎‏دست داد این آدم، و با زور، با سرنیزه، مجلس درست کرد. این مجلسی که او درست‏‎ ‎‏کرد؛ برای اینکه خلع قاجاریه را بکند و خودش به سلطنت برسد، یک مجلسی نبود که به‏‎ ‎‏مردم ارتباط داشته باشد. مردم اطلاعی از آن نداشتند، کاری به آن نداشتند. ولیکن خود‏‎ ‎‏آنها، خود سرنیزه مجلس درست کرد! با سرنیزه اینهایی که در مجلس بودند برای او رأی‏‎ ‎‏دادند. همه اش قضیۀ رأی بود! این موادی که از قانون اساسی برداشتند و جایش یک‏‎ ‎‏مواد دیگر گذاشتند؛ یعنی سلطنت قاجاریه را گفتند «نه» و سلطنت اینها را گفتند «آره» این‏‎ ‎‏همه اش روی سرنیزه بود، قانونی نبود اینها. اصلاً این موادی که الآن هست از مواد قانون‏‎ ‎‏اساسی نیست؛ قانون اساسی این مواد را نداشت. این با سرنیزه ‏‏[‏‏آمد‏‎ ‎‏]‏‏مردم هم هیچ‏‎ ‎‏اطلاعی نداشتند. برخلاف میل یک ملت، با سرنیزه، ایشان آمد سر کار؛ برخلاف قانون‏‎ ‎‏اساسی. سلطنت بعد از او منتقل شد به پسرش، و خود پسرش هم گفت که «من را متفقین‏

‏گفتند که باید باشی سر سلطنت!» یک سلطنت غیرقانونی! از اول یک سلطنت غیرقانونی.‏‎ ‎‏یاغی است این شاه، نه اینکه شاه پدرش یاغی بود، خودش هم یاغی است؛ منتها مردم‏‎ ‎‏نمی توانستند حرف بزنند. حالا بحمدالله می توانند حرف بزنند؛ حالا کشته می دهند و‏‎ ‎‏حرف می زنند.‏

برکناری شاه به جرم خیانت

‏     همۀ حرف ملت ما این است که این آدم، یک آدمی است که خیانت ‏‏[‏‏کرده‏‏]‏‏، بر‏‎ ‎‏فرض اینکه یک سلطنت قانونی، فرض کنید، فرض کنید که خیر، سلطنت قانونی و به‏‎ ‎‏قانونِ صحیح هم ـ که همه اش باطل است، لکن ما حالا فرض می کنیم ـ یک نفر آدمی که‏‎ ‎‏سلطنت قانونی داشته باشد به حَسَب قانون اساسی، اگر به ملتی خیانت کرد، اگر تخلف از‏‎ ‎‏قوانین اساسی کرد این عزل است، این دیگر سلطان نیست.‏

‏     این آدم در تمام دورۀ سلطنتش مردم را از آزادی ‏‏[‏‏محروم و‏‏]‏‏آزادی را از مردم سلب‏‎ ‎‏کرده؛ این را خودش هم قبول دارد! اینکه می گوید «من آزادی می دهم»، دلیل بر این‏‎ ‎‏است که آزادی را گرفته بوده! تو جیبشان بوده، حالا می خواهد بدهد! این اقرار به جرم‏‎ ‎‏است. اگر در محاکم این محاکمه بشود ـ که ان شاءالله بشود ـ اینکه می گوید «من آزادی به‏‎ ‎‏ملت دادم، آزادی به ملت دادم» ملت، آزاد هست به حَسَب قانون اساسی؛ به حَسَب شرع‏‎ ‎‏ملت آزاد است؛ قانون اساسی، ملت را آزاد کرده؛ حالا شما آزادی دادید؟! معلوم‏‎ ‎‏می شود که آزادی را گرفته بودید حالا می خواهید بدهید! این اقرار به جرم است.‏

فریاد آزادیخواهی مردم

‏     صدای مردم و فریاد مردم این است که ما آزادی نداشتیم در زمان سلطنت این ‏‏[‏‏شاه‏‏]‏‎ ‎‏و پدرش. از اول تا حالا آزادی را به چشم خودشان جوانهای ما ندیدند؛ نمی دانند مزۀ‏‎ ‎‏آزادی چیست. هر جا چشمشان را باز کردند، یک پاسبان بالای سرشان بوده؛ و یک‏‎ ‎‏نظامی بالا سرشان بوده و یک مأمور دولت بالا سرشان بوده و یک چپاولگر بالا سرشان‏‎ ‎‏بوده؛ اصلاً ندیدند اینها‏‏[‏‏آزادی را‏‏]‏‏؛ یک روزِ آزاد ندیدند؛ ما هم ندیدیم. برای اینکه از‏‎ ‎‏زمان رضا شاه تا حالا ‏‏[‏‏در‏‏]‏‏ هیچ مسئله ای آزادی در کار نبوده. یک داد مردم این است که‏

‏ما آزادی می خواهیم. بچه های کوچولو داد می زنند «آزادی»، مردهای بزرگ هم داد‏‎ ‎‏می زنند «آزادی»، دانشگاهی هم فریاد می زند، غیردانشگاهی هم فریاد می زند، همه‏‎ ‎‏آزادی می خواهند. ایشان سلب آزادی یک ملت را کرده. کسی که سلب آزادی ملت را‏‎ ‎‏کرده، صالح نیست از برای سلطنت، و بر فرض اینکه سلطنت این قانونی بوده، الآن دیگر‏‎ ‎‏سلطان نیست ایشان. علاوه بر این، ما همۀ اینها را فرض می کنیم که واقعیتی داشته و ایشان‏‎ ‎‏هم سلطان بودند، ایشان هم ‏‏[‏‏قانونی بودند‏‏]‏‏، الآن تمام ملت می گویند «ما نمی خواهیم»؛‏‎ ‎‏الآن می گویند که «مرگ بر این سلطنت پهلوی!» این رفراندمی است که همۀ مردم، همۀ‏‎ ‎‏مردم در همۀ بلاد ایران دارند فریاد می زنند که ما نمی خواهیم. بازارها را می بندند،‏‎ ‎‏عرض می کنم که مؤسسه های دولتی را تعرض به آن می کنند همه؛ نمی خواهند او را؛ و‏‎ ‎‏بسا این شاه به حَسَب قانون اساسی، به حَسَب رأی ملت، شاه هست؛ اگر ملت رأی بر شاه‏‎ ‎‏ندهد، شاه نیست. الآن ملت ما می گوید که ما نمی خواهیم این را. یک جهتش هم این‏‎ ‎‏است که سلب آزادی ما را کرده است. پنجاه سال است پدرش و خودش سلب آزادی‏‎ ‎‏کرده‏‏[‏‏اند‏‎ ‎‏]‏‏و ما این را نمی خواهیم.‏

تسلیم سرمایه ها و منابع ایران به بیگانگان

‏     یک جهت دیگر هم این است که منافع ما را فروخته به غیر. ما هر چه داشتیم اینها‏‎ ‎‏دادند به غیر؛ خدا نکند که دوام پیدا کند سلطنت این، چند سال دیگر. اگر این ‏‏[‏‏شاه‏‏]‏‏،چند‏‎ ‎‏سال دیگر سلطنتش دوام پیدا کند، تمام این نفت ما را می دهد به امریکا و انگلستان و‏‎ ‎‏سایر ممالک دیگر؛ تمام نفت ما را دارد همین طوری می دهد، بدون اینکه معلوم باشد که‏‎ ‎‏این برای چه خرج می شود؛ چه جور هست. خوب، بله، می دانیم این را که از امریکا‏‎ ‎‏اسلحه می خرند؛ اسلحه هایی که فقط برای این است که پایگاه امریکایی درست بشود.‏‎ ‎‏نفت ما را می گیرند می دهند به امریکا. امریکا می خواهد یک پایگاه نظامی درست کند‏‎ ‎‏در ایران، در مقابل شوروی؛ نفت ما را می گیرد پایگاه برای خودش اینجا درست می کند!‏‎ ‎‏هم خود نفت را می برد، هم عوضش را می برد؛ عوضش هم به نفع خود او هست، والاّ‏‎ ‎‏چه احتیاجی ایران دارد به اینطور اسلحه های بزرگی که بی اطلاع است اصلش لشکر‏

‏ایران؛ جیش ایران بی اطلاع هست از اینکه اینها چه جوری ‏‏[‏‏است و‏‏]‏‏ اصلاً برای چه، به‏‎ ‎‏چه درد می خورد؛ این را خود کارشناسهای آنها می دانند.‏

‏     یک آدمی است که اقتصاد مملکت ما را به هم زده است. از آن طرف، نفت ما را دارد‏‎ ‎‏می دهد به غیر و ما بعد از چند سال دیگر، نه نفت داریم و نه مخازن دیگر، اگر این بماند.‏‎ ‎‏از آن طرف، زراعت ایران را به اسم «اصلاحات ارضی» از بین برده است و بازار درست‏‎ ‎‏کرده است برای امریکا، که ما همه چیزمان احتیاج به خارج دارد که اگر یکدفعه جلوی‏‎ ‎‏این را گرفتند ‏‏[‏‏یا‏‏]‏‏ بگیرند؛ ایران می ماند بدون آذوقه، اگر از خارج نیاورند. این ‏‏[‏‏شاه‏‏]‏‏اگر‏‎ ‎‏چند سال دیگر بماند، نفت تمامش برود، زراعت ‏‏[‏‏را‏‏]‏‏ هم که از بین برده؛ این نسل آتیه با‏‎ ‎‏چه زندگی باید بکنند؟ چه چیز دارند که زندگی بکنند؟ هیچ چیز ندارند.‏

فرهنگ سترون و غیرمستقل

‏     این راجع به اقتصاد مملکت ما. راجع به فرهنگ ما؛ یک فرهنگی که نمی گذارند،‏‎ ‎‏دست غیر نمی گذارد که این اولاد، این اولادهای ما تحصیل بکنند و خوب تحصیل‏‎ ‎‏بکنند. مانع هستند از اینکه تحصیل بکنند. الآن دادِ همۀ معلمها و شاگردها و همه درآمده‏‎ ‎‏که «ما می خواهیم مستقل باشیم، ما می خواهیم خودمان اداره بکنیم کار خودمان را؛‏‎ ‎‏نمی گذارید شما که ما زندگی بکنیم». فرهنگ را مأمورند که عقب نگه دارند؛ نگذارند‏‎ ‎‏انسان پیدا بشود، نگذارند یک آدمهای تحصیل کردۀ صحیح مستقل پیدا بشود که مستقل‏‎ ‎‏فکر کند. می خواهند نگذارند که نسلی پیدا بشود که مستقل فکر بکند و زمام مملکت را‏‎ ‎‏آنها بخواهند دست بگیرند؛ باید حتماً یک اشخاصی باشند انگل، مربوط به سیاست‏‎ ‎‏امریکا و انگلستان و شوروی، تا اینکه اینها بتوانند استفاده های خودشان را بکنند! پس ما‏‎ ‎‏فرهنگ هم الآن نداریم. هم فرهنگ ما را از بین برده، هم اقتصاد ما را از بین برده؛ ما چه‏‎ ‎‏داریم دیگر؟‏

ارتش وابسته

‏     وقتی که به ارتش نگاه می کنیم، ارتشی است تحت فرمان مستشارهای امریکا؛ ما‏‎ ‎‏ارتش داریم؟! ارتشی که استقلال ندارد، ارتشی که خودش نمی تواند یک کاری را انجام‏

‏بدهد؛ مستقل نیست در کارش. شصت هزار مُفت خور امریکایی آمده به اسم «مستشار»!‏‎ ‎‏حالا دیگر چه می کنند من نمی دانم؛ اما ارتش ما تحت نظر آنهاست؛ پس ما ارتش هم‏‎ ‎‏نداریم. چه چیز ما داریم دیگر؟ ایران چه چیز دارد؟ این ایرانی که ایشان می فرمایند که به‏‎ ‎‏«تمدن بزرگ» ‏‏[‏‏رسیده‏‏]‏‏ این کارایی اش است؟! این تمدن بزرگش است؟!‏

سفسطۀ کارتر

‏     آن آزادی که کارتر می گوید که چون شاه یک آزادی خیلی سریعی، خیلی تندی به‏‎ ‎‏مردم داده؛ از این جهت با او اختلاف می کنند! به منطق کارتر این همه فریادی که دارند‏‎ ‎‏مردم می زنند، از این است که تُخَمه‏‎[3]‎‏ کردند برای آزادی! آزادی اینقدر به اینها دادند‏‎ ‎‏که اینها دیگر نمی توانند هضمش بکنند! فریاد می زنند! خوب، این حرفها، حرفهای‏‎ ‎‏آنهاست دیگر. کارتر در چند روز پیش از این همین را گفت. در روزنامۀ ما نقل کردند که‏‎ ‎‏می گوید یک «آزادی تندی» به مردم داده است و از این جهت منشأ اختلاف مردم با او‏‎ ‎‏این است! این همه داد می کنند «آزادی» برای این است!‏

کشتار در سراسر ایران

‏     الآن که شما اینجا نشستید من نمی دانم در ایران؛ می دانم که خبرهاست؛ اما حالا کدام‏‎ ‎‏نقطه است؟ کشتار چی است؟ امشب چند نفر را کشته اند؟ امروز چقدر کشتار شده؟ اینها‏‎ ‎‏را ما الآن اطلاعی نداریم، اما هر روزنامه ای که از ایران می آید؛ با اینکه روزنامه ها معلوم‏‎ ‎‏نیست بتوانند تمامش را بنویسند، چند تا کشته کجا بوده، چند تا کشته ‏‏[‏‏کجا‏‏]‏‏. در «کبودر‏‎ ‎‏آهنگ» ‏‏[‏‏که‏‏]‏‏ دهی است در اطراف همدان؛ یک دهی است در اطراف کبودر آهنگ،‏‎ ‎‏نوشته است که پنج نفر کشته آنجا داشته. در یک ده! این آتشی که الآن در ایران روشن‏‎ ‎‏شده، زبانه کشیده و دهات ایران را، عرض می کنم که قصبات ایران را، شهرهای بزرگ و‏‎ ‎‏کوچک ایران را فرا گرفته و این یک مژده ای است برای ما که همه ناراضی صدا‏‎ ‎‏درآورده اند ‏‏[‏‏و‏‏]‏‏ کشته داد‏‏[‏‏ه ا‏‏]‏‏ند؛ بیخود که نیست؛ برای فریادی است که می زنند که ما‏

‏نمی خواهیم. تا فریاد «مرگ بر شاه» هم نکنند، نمی زنند آنها را. این فریاد، این امرشان‏‎ ‎‏این است که «هر وقت اسم شاه آمد و نگفتند که اعلیحضرت آریامهر یاالله بزنید»! الآن‏‎ ‎‏همۀ ایران، از آن بچه های کوچک تا آن پیرمردهای بزرگ، با یک کلام، یک کلام‏‎ ‎‏حرفشان است که ما نمی خواهیم این را؛ این برود! و یک همچو ملتی نمی شود پیروز‏‎ ‎‏نشود. شما بدانید که پیروز است این ملت.‏

ناتوانی ابرقدرتها در برابر ارادۀ ملت

‏     با یک ملت نمی شود بازی کرد. شما نترسید از اینکه کارتر از آن طرف می گوید «ما‏‎ ‎‏پشتیبانی می کنیم» و وزیرخارجۀ انگلستان از آن طرف می گوید که «ما پشتیبانی می کنیم»‏‎ ‎‏و نمی دانم کرملین از آن طرف می گوید «پشتیبانی می کنیم»؛ اینها همه حرف است که‏‎ ‎‏می زنند. هیچ از این معنا نترسید. یک ملت ـ هر چه هم که ضعیف باشد ـ وقتی همه گفتند‏‎ ‎‏نه، این «نه» است، نمی شود «آره» بشود. نه می تواند نظامی این کار را بکند، نه می تواند‏‎ ‎‏ارتش امریکا و روسیه این کار را بکند؛ این یک چیزی است نشدنی.‏

‏     چارۀ حل این بن بستی که الآن هست، نه وزیر می تواند این را حلش کند، نه وکیل‏‎ ‎‏می تواند حلش کند. حلش دست شاه هست! و آن این است که بگذارد و برود، بگذارد و‏‎ ‎‏برود! بگذارد مردم را به حال خودشان. بن بستش این است که الآن دولتها بن بست‏‎ ‎‏آوردند، شاه این بن بست را پیدا کرده، و بن بست به دست شاه واقع شده. ‏‏[‏‏دائماً‏‏]‏‎ ‎‏می گویند بن بست است، بیایید بنشینیم حلش کنیم؛ حل کی و حل کی! هیچ کس‏‎ ‎‏نمی تواند حلش کند، این آتش را هیچ کس نمی تواند خاموش کند؛ فقط کلیدش دست‏‎ ‎‏خود ایشان است که گورش را گم کند برود! وقتی که رفت یک آرامشی هست. وقتی‏‎ ‎‏دنباله هایش هم رفتند؛ یعنی آنهایی که پشتوانۀ او بودند، آنها هم قدرتهایشان را جمع‏‎ ‎‏کردند رفتند، مملکت آرام می شود. مملکت ایران چرا آرام نباشد؟ مردم ایران مردم‏‎ ‎‏آرامی هستند، لکن وقتی اینقدر فشار به آنها می آید، آن وقت صدایشان درمی آید؛ والاّ‏‎ ‎‏مردم نجیب آرامی هستند. الآن از نجابتشان است که این داد را دارند می زنند؛ از اصالت‏‎ ‎‏ایران است که دارند این داد را می زنند.‏


مسئولیت ایرانیان برون مرزی

‏     ان شاءالله خداوند تأیید کند همۀ شما را، همۀ اهالی مملکت ما را؛ و این را هر شب من‏‎ ‎‏دارم عرض می کنم که ما تکلیف داریم آقا. شما الآن که اینجا ایستادید یا نشستید تکلیف‏‎ ‎‏دارید؛ یعنی ملت ایران الآن یک دِیْنی به عهدۀ ما دارد. اینهایی که در ایران هستند‏‎ ‎‏بچه هایشان کشته شده است؛ مادرها داغ پسر دیدند، پدرها داغ جوانها را دیدند، آنها‏‎ ‎‏الآن به ما یک دِیْنی پیدا کردند؛ یعنی ما مدیون آنها هستیم. آنها برای نفع همۀ ملت است‏‎ ‎‏که قیام کردند؛ خودشان تنها نیستند، برای ملت قیام کردند؛ ما هم از ملت ایران هستیم،‏‎ ‎‏پس برای ما هم قیام کردند. ما باید در اینجا که هستیم، یا در هر جا؛ امریکا هستید، اروپا‏‎ ‎‏هستید، انگلستان، هر جا هستید، شماها باید خدمت کنید به این مملکت؛ خدمتتان به این‏‎ ‎‏است که تبلیغ کنید. شما می توانید، هر کدام می توانید با چند نفر تماس که پیدا می کنید‏‎ ‎‏مسائل ایران را طرح کنید.‏

أنگ ارتجاعی به انقلاب ایران

‏     مسائل ایران را به واسطۀ تبلیغات سوئی که شده، اشتباه به مردم می گویند؛ خلاف به‏‎ ‎‏مردم گفتند. گفتند به اینکه: نه آنچه اینها می خواهند ... ارتجاع است ایران را؛ می خواهند‏‎ ‎‏برگردانند ... به حالِ نمی دانم هزار و چند صد سال پیش از این. نخیر، ارتجاع نیست. شما‏‎ ‎‏مرتجع هستید که تاریخ فعلی ما را برگرداندید به تاریخ 2500 سال قبل و تاریخ گبرها؛ این‏‎ ‎‏ارتجاع است، نه ارتجاعی که ما می گوییم. ما تاریخمان را می خواهیم، تاریخ زندۀ اسلام‏‎ ‎‏خودمان را می خواهیم. می گویند: اینها مرتجع هستند؛ نخیر، مرتجع نیستند و مترقی هم‏‎ ‎‏هستند و می خواهند که آزادی داشته باشند و استقلال. کسی که آزادی و استقلال‏‎ ‎‏می خواهد، مرتجع است؟ مرتجع آن است که آزادی را سلب می کند، برگشته به حال‏‎ ‎‏سلاطین قلدر! و مرتجع آن است که آزادی را سلب می کند، مرتجع آن است که خیانت‏‎ ‎‏می کند به مملکتی و به ملتی؛ نه ‏‏[‏‏اینکه‏‏]‏‏ مرتجع مردمی هستند که می گویند چرا خیانت‏‎ ‎‏می کنی، چرا آزادی را به ما نمی دهی.‏

‏     ان شاءالله امیدوارم که همه تان خدمت کنید؛ و همه تان مسائل را در دانشگاه ‏‏[‏‏که‏‏]‏

‏هستید، دانشگاهیها را وقتی چند نفرشان جمع شدند، بایستید بگویید ایران اینطور است،‏‎ ‎‏اینطور است و مسائل ایران این است؛ به ما اینطور ظلم کرده این مردِکه. وقتی ده هزار نفر‏‎ ‎‏ایرانی که فرض کنید (اینجاها بیشتر از اینها هست) هر کدام به ده نفر بگویند یک جمعیت‏‎ ‎‏زیادی مطلع می شوند، اطلاع هم دارند؛ اما مطلع تر می شوند، مطالب روشن می شود‏‎ ‎‏پیششان که این ملت یک همچو گرفتاری دارد و می خواهد آزاد باشد. ان شاءالله موج در‏‎ ‎‏اینجا هم پیدا بشود و بلکه نتیجه زود حاصل بشود. نتیجه حاصل می شود، لکن ان شاءالله ‏‎ ‎‏زود حاصل بشود. ان شاءالله خدا همه تان را حفظ کند.‏

‏والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته‏

‎ ‎

  • ـ اصل: به.
  • ـ جعفر شریف امامی.
  • ـ سوء هاضمه ناشی از پرخوری.